قرآن و دفاع از حقانیت خود | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
قرآن و دفاع از حقانیت خود
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
قرآن و دفاع از حقانیت خود
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
حقانیت اسلام وادیان دیگر
,
اصطلاحنامه علوم قرآنی
پاسخ تفصیلی:
خداوند متعال در بيان حقانيت قرآن و دفاع از اين صحيفه نوراني آسماني، آیات مختلفي بيان ميفرمايد:
«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»[1]
اگر از آنچه بر بنده خودمان (محمد) نازل كردهايم در شك هستيد، سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا (بر اين كار) دعوت كنيد اگر راست ميگوييد. اگر (اين كار را) نكرديد و هرگز نخواهيد كرد، از آتشي بترسيد كه هيزم آن مردم (گنهكار) و سنگها است كه براي كافران آماده شده است.
توضيح: منظور از سنگها در آيه ي فوق كه ميفرمايد: «وقودها الناس و الحجارة» بتهايي است كه ميپرستيدند،[2] به دليل گفتار خداوند متعال:
«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»[3]
شما و خداياني كه جز الله ميپرستيد هيزم جهنم هستند.
يهود: فقط تورات خودمان
يهود صريحاً ميگفتند، ما فقط به كتاب آسماني خودمان، تورات ايمان داريم و به قرآن ايمان نميآوريم در صورتي كه بعضي از كارهايشان دليل بر عدم ايمان به تورات نيز بود.
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[4]
و هنگامي كه به آنان (يهود) گفته شود: به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، ميگويند ما به چيزي ايمان ميآوريم كه بر خود ما نازل شده است و به غير آن كافر ميشوند و حال آنكه حق است و آنچه را كه با ايشان است (يعني تورات را) تصديق ميكند. بگو پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين ميكشتيد، اگر مؤمن (به تورات) بوديد.
توضيح: خداوند در كتاب آسماني تورات، كشتن پيامبران را حرام كرده بود و به يهود امر فرموده بود كه از پيامبران پيروي و اطاعت كنند و آنان را تصديق نمايند.[5]
آيه فوق دلالت دارد بر اينكه ايمان در صورتي صحيح است كه به همه كتابهاي آسماني باشد نه تنها به بعضي از كتب آسماني.[6]
دشمن جبرئيل
يهود به پيامبر ميگفتند اگر ميكائيل به نزد تو ميآمد و پيام خدا را ميآورد، ما به تو ايمان ميآورديم زيرا او فرشته رحمت است ولي جبرئيل فرشته عذاب است و او دشمن ماست.[7]
خداوند متعال در جواب آنان اين آيه را نازل فرمود:
«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ»[8]
بگو كسي كه دشمن جبرئيل باشد (نبايد دشمني او سبب روگرداني از قرآن باشد) زيرا او به فرمان خدا آن (قرآن) را بر قلب تو نازل كرده است. قرآني كه كتب آسماني پيش از خود را تصديق ميكند و هدايت و بشارت براي مؤمنان است.
توضيح: چرا خداوند متعال در آيه فوق هدايت را مخصوص مؤمنان قرار داد در صورتي كه قرآن براي مؤمنان و غير مؤمنان هدايت است و راهنما؟
جواب: علّت اين تخصيص آنست كه مؤمنان تنها به وسيله قرآن هدايت ميشوند و به آنچه در قرآن است عمل ميكنند.[9]
اگر ازخدا نبود
خداوند يهود و منافقان را سرزنش ميكند كه چرا قرآن را سرسري گرفته و در آن تأمل نميكنند و همين بيتوجهي و بيعنايتي آنان نسبت به قرآن سبب شده كه ادعا كنند، قرآن از خدا نيست.[10] در صورتي كه قرآن اگر از خدا نبود و بشري آن را پديد آورده بود اختلافات بسيار در آن مشاهده ميشد زيرا نوعاً سخن و نوشتار بشر از لحاظ معني گاهي دچار تناقض و از حيث الفاظ زماني فصيح و گاهي غير فصيح است.[11]
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»[12]
آيا درباره قرآن نميانديشند كه اگر از نزد غير خدا بود، اختلافات بسياري در آن مييافتند.
توضيح: اختلاف نداشتن قرآن به اين معني است كه آيات قرآن در هر موضوعي با يكديگر متناقض نيستند و يكديگر را رد نميكنند و از لحاظ تشابه بيان و متانت معاني و مقاصد بر يكديگر برتري ندارند، در صورتي كه نوشته و گفته غير خدا اين طور نيست. زيرا هر انساني ميبيند كه امروزش عاقلتر از ديروز است و هر عمل و صنعت و كاري پديد ميآورد، يا رأي و نظريهاي ميدهد، بهتر از كار، رأي و نظر گذشته او است. حتّي نويسنده، شاعر و خطيب، نوشته و گفته اخير او بهتر از نوشته و گفته اول اوست و انشاء آخر او بر انشاء اول او ترجيح دارد.[13]كوري دل
آنان كه به پيامبر و قرآن ايمان نداشتند و ايمان نميآوردند و ميخواستند براي عدم اعتقادشان جنبه حق به جانبي داشته باشند، به عناوين مختلف بهانهجويي ميكردند تا وانمود كنند كه اگر صحت گفتار پيامبر بر ما ثابت شود، بدون درنگ تسليم ميشويم و ايمان ميآوريم. ولي خداوند اين طرز تفكر را كه دروغ و خلاف واقع است، پاسخ ميدهد:
«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ»[14]
و اگر نوشتهاي بر روي صفحهاي بر تو نازل كنيم و (علاوه بر ديدن) آن را با دستهاي خود لمس كنند، باز كافران ميگويند: اين چيزي جز يك سحر آشكار نيست.
توضيح: چند نفر از كافران بنام «نضر بن الحارث»، «عبدالله ابي اميه» و «نوفل بن خويلد» گفتند: اي محمد ما به تو ايمان نميآوريم تا اينكه كتابي از سوي خدا براي ما بياوري و چهار نفر از فرشتگان با آن كتاب باشند و گواهي دهند كه آن كتاب از نزد خداست و تو پيامبر او هستي خداوند آيه فوق را نازل فرمود.[15]
پررويي كافران
كافران تا ميتوانستند كوشش ميكردند كه قرآن را نفهمند و روي آنان تأثير نگذارد. به اين جهت از قرآن دوري ميكردند ولي گذشته از اينها گاهي پررويي كرده و با پيامبر درباره قرآن به جدال مينشستند و صريحاً قرآن را افسانه ميشمردند.
خداوند همين موضوع را با نتيجه آن بيان ميفرمايد:
« وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْؤَوْنَ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ »[16]
بعضي از آنان به تو گوش فرا ميدهند ولي بر دلهاي آنان پردهها و در گوش آنها سنگيني قرار دادهايم تا آن (قرآن) را نفهمند. و اگر همه نشانههاي حق را ببينند ايمان نميآورند حتي هنگامي كه به نزد تو ميآيند، با تو پرخاش ميكنند وكافران ميگويند: اين (قرآن) جز افسانههاي پيشينيان نيست. آنها ديگران را از آن (قرآن) باز ميدارند وخود نيز از آن دوري ميكنند و آنها جز خود را هلاك نميكنند ولي نميفهمند.
توضيح: عدهاي از مشركان مكه نزد پيامبر اكرم نشسته بودند در حالي كه آن حضرت قرآن ميخواند. آنها به يكي از خودشان بنام «نضر» گفتند: محمد چه ميگويد؟ «نضر» گفت: افسانههاي پيشينيان نظير آنچه از قرنهاي گذشته براي شما داستان ميگويم. آن وقت خداوند آيه فوق را نازل فرمود.[17]
يهود: كتابي در كار نبوده
يهود گاهي كارشان به جايي ميرسيد كه براي انكار قرآن منكر شوند كه خدا كتابي بر پيامبري نازل كرده، اين آيه به آنان جواب دندانشكن ميدهد:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»[18]
آنها خدا را چنانكه بايد نشناختند كه گفتند: خداوند بر هيچ بشري چيزي نازل نكرده است. بگو چه كسي كتابي را كه موسي آورد نازل گردانيد، كتابي كه براي مردم نور و هدايت بود و شما آن را به صورت صفحاتي پراكنده قرار ميدهيد قسمتي را آشكار و قسمت زيادي را پنهان ميداريد و مطالبي به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان آنها را نميدانستند، بگو خدا... سپس آنها را در گفتگوهاي لجاجت آميزشان رها كن بازي كنند.
توضيح: علت آنكه منكران نزول وحي و كتاب آسماني، خدا را نشناختهاند، آنست كه لازمه خداوندي خدا و يكي از ويژگيهاي پروردگاري آنست كه خدا براي هدايت مردم به راه راست و رسيدن به سعادت دنيا و آخرت، وحي و كتاب آسماني بفرستد و اگر كسي منكر آنها شد، شناختي نسبت به خدا ندارد.[19]
تا نگوئيد قرآن حجت است و نزول آن جلو بسياري از ياوهگوئيهاي مخالفان را گرفت. اينك در آيه زير ميبينيد كه مخالفان درباره قرآن چه منطقي داشتند و چه گفتاري:
« وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ»[20]
و اين كتابي مبارك است كه ما آن را (بر تو) نازل كرديم، از آن پيروي كنيد و تقوا داشته باشيد تا مورد رحمت واقع شويد. (ما اين كتاب را نازل كرديم) تا نگوييد كتاب آسماني تنها بر دو طائفه (يهود و نصاري) پيش از ما نازل شده و ما از بحث و بررسي آنها بيخبر بوديم، يا نگوئيد اگر كتاب آسماني بر ما نازل ميشد از آنها هدايت يافتهتر بوديم، اينك آيات روشن و هدايت و رحمت از جانب پروردگارتان براي شما آمد. پس كيست ستمكارتر از كسي كه آيات خدا را تكذيب كرد و از آنها روي گردانيد؟ به زودي كساني را كه از آيات ما روگردانيدند به خاطر اينكه روگردان شدند مجازات شديد خواهيم كرد.
قرآن ساخته خودم نيست
كافران به پيامبر تهمت ميزنند و ميگويند: كه قرآن گفته خود پيامبر است، در اينجا است كه بايد پيامبر به آنان جواب گويد و شأن قرآن را بالا ببرد و آنرا كاملاً معرفي نمايد:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحى إِلَيَّ مِنْ رَبِّي هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[21]
و هنگامي كه (در نزول وحي تأخير افتد و) آيهاي براي آنها نياوري، ميگويند چرا خودت (از پيش خود) آن (آيه) را برنگزيدي، بگو من تنها پيروي از چيزي ميكنم كه (از پروردگار) به من وحي ميشود، اين (قرآن) بينشهايي از طرف پروردگارتان و هدايت و رحمت است براي گروهي كه ايمان ميآورند.
توضيح: طرز برخورد كافران با پيامبر به اين صورت بود كه هر وقت آيهاي نازل ميشد و پيامبر آن را بر آنان عرضه ميكرد، تكذيب ميكردند و چنانچه آيهاي نازل نميشد يا در آن تأخير ميافتاد، از روي استهزاء به پيامبر ميگفتند: چرا آن چيزي را كه آيه نام ميگذاري و از اينجا و آنجا جمع ميكني نميآوري؟[22]
منافقان مسخره ميكردند
منافقان در مقابل آيات قرآن حالت مخصوصي داشتند، به اين معني كه قرآن در آنها هيچ اثري نميگذارد، به واسطه آنكه ايمان به آن نداشتند و گذشته از آن، قرآن را مسخره ميكردند. ولي مؤمنان اين طور نبودند، با نزول قرآن ايمانشان زيادتر ميشد.
«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ»[23]
و هنگامي كه سورهاي نازل ميشود بعضي از آنان (به ديگران) ميگويد: اين (سوره) ايمان كدام يك از شما را زياد كرد؟ (به آنها بگو) اما كساني كه ايمان آوردهاند، ايمانشان را افزود و آنها با نزول آن سوره خوشحال ميشدند و اما آنها كه در دلهايشان بيماري (نفاق) است، پليدي بر پليدي آنها افزود و از دنيا رفتند در حالي كه كافر بودند.
توضيح: دو آيه بالا دلالت دارد بر اينكه سوره قرآن در قلب شنونده اثر ميگذارد. براي صاحب قلب سليم ايمان و بشارت و شادي را زياد ميكند و براي صاحب قلب مريض، پليدي و گمراهي را.[24] مانند آيه: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً»[25]
فرار منافقان
منافقان از سورههايي از قرآن كه نامي از آنها به ميان آورده بود، وحشت داشتند و گاهي كه سورهاي در اين زمينه نازل ميشد و آنان در خدمت پيامبر حاضر بودند، ناراحت ميشدند و ميخواستند فرار كنند، تا مبادا در ميان اجتماع رسوا شوند:[26]
«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ»[27]
و هنگامي كه سورهاي نازل ميشود بعضي از آنها (منافقان) به يكديگر نگاه ميكنند و ميگويند آيا كسي شما را ميبيند (و اگر از حضور پيامبر بيرون رويم متوجه ما نميشوند) سپس بيرون ميروند، خداوند دلهايشان را (از حق) منصرف سازد، چرا كه آنها گروهي هستند كه نميفهمند.
توضيح: در مورد كلمه «انصرفوا» اين تذكّر بجاست كه «انصرفوا» فعل ماضي ثلاثي مزيد از باب انفعال و مصدر آن انصراف است. انصراف در لغت به معني بازگشتن يا برگشتن است و در اصطلاح كه طبق معمول آن را به كار ميبريم، به معني صرف نظر كردن است. البته صرف نظر در واقع همان برگشت از منظور قبلي است.
مقصود از «انصرفوا» آنست كه منافقان بعد از نزول قرآن، مجلس را ترك ميكردند و يا از ايمان به قرآن منصرف ميشدند.[28]
پيشنهاد غير عملي
مشركان به پيامبر اكرم پيشنهاد عجيبي ميدهند و چون عملي نيست پيامبر اكرم آنرا رد ميكند: «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ»[29]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنان خوانده ميشود كساني كه اميد لقاء ما را ندارند (معتقد به قيامت نيستند به پيامبر) ميگويند: قرآني غير از اين بياور (كه از عيب خدايان ما نگويد) يا آن را تبديل كن. بگو من حق ندارم كه آن را از پيش خود تبديل كنم، من جز آنچه به من وحي ميشود پيروي نميكنم.
توضيح: منظور از آنكه به پيامبر گفتند: قرآني غير از اين بياور، قرآني بود كه مشتمل بر معارف اين قرآن نباشد و امر و نهيي كه در اين قرآن است در آن وجود نداشته باشد.[30]
منظور از اينكه گفتند: آن را تبديل كن، اين بود كه با حفظ اصل قرآن، معارف مخالف با خواستههاي آنان به هدفهاي موافق با ميل آنها تغيير يابد.[31]
براي در كفر ماندن عذري نيست
خداوند، حجت را تمام كرده و راه عذر و بهانه را مسدود نموده است، كفار چه ميگويند و چه ميخواهند بگويند؟ ميخواهند بگويند قرآن به زباني نازل شده كه ما نميفهميم؟ كه اين حرف صحيح نيست، قرآن به زبان خودشان است. و اگر بخواهند، بخوبي آن را درك ميكنند، پس مسئله اين نيست، مسئله عناد، سركشي و زير بار نرفتن است.
«تِلْكَ آياتُ ْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[32]
آن آيات كتاب آشكار است. ما آن را قرآن عربي نازل كرديم تا شما بفهميد (و بينديشيد).
توضيح: منظور از «الكتاب المبين» قرآن است و معناي «مبين» آنست كه خودش واضح و آشكار است و معارف الهي و حقايق مبدأ و معاد را كه قرآن در بردارد، توضيح ميدهد و آشكار ميكند و احتمال ميرود منظور از «الكتاب المبين» لوح محفوظ باشد.[33]
باز ايمان نميآورند
آنانكه ايمان نداشتند به پيامبر گفتند: اگر تو پيامبري، كوههاي مكه را براي ما به حركت درآور و در آنجا جويها و چشمهها قرار ده تا به كشت و زرع مشغول شويم و مردگان ما را زنده كن تا درباره ي تو با آنان سخن گوييم. خداوند در رد آنها آيه زير را بر پيامبر اكرم نازل گردانيد.[34]
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً»[35]
و اگر به وسيله قرآني كوهها به حركت درآيند و زمينها قطعه قطعه شوند و به وسيله آن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ايمان نخواهند آورد). ولي همه آنها در اختيار خداست.
توضيح: افرادي كه آيه فوق و آيات مشابه، به آنها اشاره ميكند، كساني هستند كه توفيق ندارند با قرآن هدايت شوند و هرچه از پيامبر مشاهده ميكردند كه بايستي انگيزهاي براي ايمان آنها باشد، از آن ايرادي ميگرفتند و ايمان نميآوردند، از اين جهت سرتاسر عمر خود را به اين بهانهها ميگذراندند و بيايمان از دنيا ميرفتند.
كافران نميدانند
كافران از نسخ بعضي از آيات تعجب ميكردند و گاهي اين موضوع براي آنان دست آويزي بود. تا انتقاد كنند و تبديل آيات را مربوط به شخص پيامبر بدانند. خداوند در اين دو آيه به آنان جواب ميدهد:
«وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ»[36]
و هنگامي كه آيهاي را به آيه ديگر تبديل كنيم (حكمي را نسخ نماييم) و خدا بهتر ميداند چه حكمي را نازل كند، آنها ميگويند تو افترا ميبندي اما بيشتر آنها (حقيقت را) نميدانند. بگو، آن را «روح القدس» از جانب پروردگارت به حق نازل كرده است، تا افراد با ايمان را ثابت قدم گرداند، و هدايت و بشارتي است براي (عموم) مسلمين.
توضيح: منظور از افتراء آنست كه انسان به دروغ چيزي را به كسي نسبت دهد و در اين آيه كه كافران اين كلمه را در مورد پيامبر به كار ميبردند، منظورشان اين بود كه خدا آيات را تبديل نميكند، تو خودت آيه را تبديل ميكني و به خدا نسبت ميدهي.[37]منظور از «روح القدس» جبرئيل است.[38]
خدا از انديشه كافران آگاهست
كافران معتقد نبودند كه قرآن كتاب آسماني و از جانب خداست و عقيده داشتند كه قرآن را خود پيامبر انشاء كرده، منتها ميگفتند خود پيامبر نيز قادر نيست كه چنين كتابي را بياورد و بر مردم عرضه كند، بلكه افرادي او را در اين زمينه آموزش دادهاند.[39] خداوند در اين آيه به جواب آنان ميپردازد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»[40]ما ميدانيم آنها ميگويند: بشري به او تعليم ميدهد، در حالي كه زبان كسي كه تعليم را به او نسبت ميدهند، عجمي است و اين (قرآن) زبان عربي آشكار است.
توضيح: كسي كه كافران ميگفتند پيامبر قرآن را از او آموزش ديده شخصي بنام «عايش» غلام «حويطب بن عبدالعزي» بوده كه مسلمان شده و صاحب كتابهايي بوده است و گفته شده فردي بنام «بلعام» بوده كه در مكه شيشهگر و اصلاً رومي و نصراني بوده است و بعضي گفتهاند سلمان فارسي بوده است.[41]
نفرت مشرکان
مشركان به جاي آنكه از قرآن استفاده كنند و به راه بيايند، بيشتر از قرآن دوري ميكردند و ميگريختند. خداوند در قرآن ميفرمايد:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً»[42]
در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا متذكر شوند ولي جز بر نفرتشان نميافزايد.
توضيح: سؤال: اگر با نزول قرآن نفرت مشركان زياد ميشد پس چرا قرآن نازل ميشد و حكمت نزول آن چه بود؟
جواب: با نزول قرآن دلايلي كه موجب تكليف ميشود روشن ميگردد و از اين جهت عذري باقي نميماند و جماعتي با نزول قرآن به صلاح و صواب رو ميآورند. اگر نازل نميشد اينها راه خير و صلاح در پيش نميگرفتند و همان گروهي كه با نزول قرآن نفرتشان زياد ميشد اگر قرآن نازل نميشد به فسادي بيش از فساد نفرت كشانيده ميشدند، بنابراين مصلحت اقتضا ميكرد به خاطر اين اهداف، قرآن نازل شود.[43]
نميتوانند مثل قرآن بياورند
بعضي از مشركان گفته بودند كه اگر بخواهيم ميتوانيم مانند اين قرآن بگوييم.[44] خداوند ادعاي آنان را باطل دانسته و چنين تواني را در آنان انكار مينمايد:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[45]
بگو (اي پيامبر) اگر انسان و جن گردهم آيند تا مانند اين قرآن بياورند مانند آن نخواهند آورد، اگرچه بعضي از آنان براي بعضي ديگر پشتيبان باشد.
توضيح: قرآن فصيح و بليغ است. نظم خاصي در آن به كار رفته است. آن هم در بالاترين سطح از بلاغت و نظم قرار دارد. معاني آن نيكو و جالب است. عبارات آن مهذب است يعني الفاظ آن در مورد ارائه منظور نه زائد است و نه كم. تناقض در قرآن وجود ندارد. الفاظ نامأنوس در آن نيست. معني بيارتباط در قرآن نيست. همه اين امتيازات سبب شده كه بزرگترين فصحا و بلغاء عرب از انشاء مانند قرآن عاجز باشند.[46]
هدف چيست؟
اين آيه را بخوانيد و لذت ببريد، چه زيباترين آيهاي كه قرآن را معرفي ميكند و حقانيت آن را بيان مينمايد و هدف از نزول آن را توضيح ميدهد، اين آيه كريمه است كه ضمن جملهاي بسيار كوتاه و با يك عالم از فصاحت و بلاغت ادا شده است:
«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»[47]
ما قرآن را به حق نازل كرديم و به حق نازل شد و تو را جز براي بشارت و بيم دادن نفرستاديم.
توضيح: هم از سوي خدا نازل كردن قرآن همراه حق است و هم نزول آن، بنابراين از طرف نازل كننده آن، مصون از باطل است، گفتار لغو و ناهنجار در آن نيست، چيزي غير از حق دخالتي در آن نداشته كه روزي آن را باطل كند و خداوند در مورد نازل كردن قرآن شريكي نداشته تا شريك او آن را نسخ كند و پيامبر جز رسولي از جانب خدا براي بشارت و بيم دادن نيست و حق تصرف در قرآن را ندارد به طوري كه آن را كم يا زياد كند و يا همه و يا بعضي از آن را با درخواست مردم يا هواي نفس خود ترك نمايد و يا از آن روي بگرداند و در نتيجه آيه ديگري كه مطابق هواي نفس خود يا مردم باشد از خدا بخواهد يا با مردم مماشات كند يا در بعضي از معارف و احكام قرآن به خاطر مردم مسامحه نمايد، همه اينها به واسطه ي آن است كه قرآن حق و از مصدر حقّي صادر شده است.[48]
راز نزول تدريجي قرآن
در ردّ آنان كه ميگفتند: چرا قرآن يكجا نازل نشده و بتدريج فرود آمده خداوند حكمت نزول تدريجي قرآن را بيان ميفرمايد:
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً»[49]
ما قرآني (بر تو نازل كرديم) كه (آيات) آن را از هم جدا كرديم تا آن را تدريجاً و با آرامش بر مردم بخواني (و در دلها جايگزين شود) و به طور قطع اين قرآن را ما نازل كرديم.
توضيح: حكمت نزول تدريجي قرآن، آنست كه مردم استعداد فراگيري معارف و احكام قرآن را پيدا كنند و فرصت تدبر و حفظ آن را داشته باشند.[50]
از ابن عباس روايت شده كه گفته است: اگر سوره بقره را با ترتيل (شمرده و با تأنّي) بخوانم بهتر است تا همه قرآن را تند و تند بخوانم.[51]
از عبدالله بن مسعود نقل شده كه گفت: قرآن را كمتر از سه روز نخوانيد و آنرا در هفت روز تلاوت نماييد.[52] منظور آنست كه سعي كنيد هنگام تلاوت قرآن، تأمل و تفكر را رعايت كنيد.
ديگران هستند
پيامبر مأمور ميشود كه محكم و با جرأت با كفار صحبت كند و از بياعتنايي آنان نسبت به قرآن بيتفاوتي نشان دهد و به آنها بگويد: «اگر شما قدر قرآن را نميدانيد از قدر و منزلت قرآن كاسته نميشود و هستند كساني كه قرآن را ميشناسند و حق آنرا ادا مينمايند. اينك سخن پروردگار در اين رابطه:
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً»[53]
بگو: چه ايمان بياوريد به آن (قرآن) و چه نياوريد، آنها كه پيش از اين، علم و دانش به آنان داده شده، هنگامي كه (اين آيات) بر آنها خوانده ميشود به خاك ميافتند و سجده ميكنند. و ميگويند:منزه است پروردگار ما،قطعاًوعدههاي پروردگار ما انجام شدني است. و به خاك ميافتند، گريه ميكنند (و قرآن) خشوع آنها را فزونتر مينمايد.
توضيح: منظور از كساني كه علم به آنها داده شده، اشخاص خداشناسي هستند كه از آيات خدا آگاهي داشتهاند، چه از يهود باشند و چه از نصاري و چه از ديگران.
گرچه از سياق آيات استفاده ميشود كه منظور، علماي نصراني ميباشند كه قبل از نزول قرآن به دين مسيح كه هنوز نسخ نشده بود، متدين بودند و قرآن كه نازل شد به آن گرويدند.[54]
پاداش بسيار
مطالب قرآن طوري تنظيم شده كه هركس ميتواند خود را با آنها تطبيق دهد وحالت وعاقبت خويش را دريابد. آدم خطاكار حساب كار خود را ميفهمد و آدم با ايمان و پرهيزكار، اميدوار و دلگرم ميشود:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجا قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً»[55]
حمد ويژه خدايي است كه اين كتاب (آسماني) را بر بنده (برگزيده) خود نازل كرد و هيچگونه كجي در آن قرار نداد. كتابي كه ثابت، مستقيم و نگاهبان كتب ديگر است، تا (نابكاران را) از عذاب شديد او بترساند و مؤمنان را كه عمل صالح انجام ميدهند بشارت دهد كه پاداش نيكويي براي آنهاست. (همان بهشت برين كه) جاودانه در آن خواهند ماند.
توضيح: منظور از اينكه خداوند كجي در قرآن نداده است كه قرآن صحيح است و غير صحيح در آن نيست. قرآن مفيد است و غير مفيد در آن نيست.[56] «قيم» يعني ثابت و سرپرست امور دنيا و آخرت مردم.[57]
حمله به قاري
كافران به واسطه عدم ايمان به قرآن، گذشته از آنكه از آيات قرآن بهره و لذت نميبردند، از شنيدن آنها خشمناك هم ميشدند و ميخواستند كساني را كه قرآن ميخوانند مورد هجوم قرار دهند.[58]
«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ وَ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»[59]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود در چهره كافران (آثار) انكار مشاهده ميكني. (به طوري كه) نزديك است برخيزند و با مشت به كساني كه آيات ما را بر آنها ميخوانند حمله كنند. بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؟ همان آتش (دوزخ) است كه خداوند به كافران وعده داده و بدترين جايگاه است.
توضيح: منظور از اينكه خداوند ميفرمايد: «بگو آيا ميخواهيد بدتر از اين را به شما خبر دهم» آنست كه: بگو آيا ميخواهيد بدتر از اين چيزي كه شما آن را شر ميدانيد و از آن دوري ميكنيد و از شنيدن آن پرهيز مينماييد به شما خبر دهم تا از آن اجتناب نماييد؟ آن، آتش عذاب الهي است.[60]
حقيقت چيست؟
كافران عقيده داشتند كه قرآن ساخته خود پيامبر است و افرادي نيز در مورد انشاء قرآن به او كمك كردهاند و با اين ترتيب قرآن عاري از حقيقت ميباشد، اينك پاسخ خداوند به آنان:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُورا وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً».[61]
و كافران گفتند: اين فقط دروغي است كه او ساخته و گروهي او را براين كار ياري دادهاند. آنها (با اين سخن)، ظلم و دروغ بزرگي را مرتكب شدهاند. و گفتند: اين همان افسانههاي پيشينيان است كه وي آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املاء ميشود. بگو: كسي آن را نازل كرده است كه اسرار آسمانها و زمين را ميداند. او بسيار آمرزنده و مهربان بوده و هست.
توضيح: بنا بر عقيده كافران كساني كه به پيامبر در مورد قرآن كمك كردهاند عبارتند از «عداس» غلام «حويطب»، «يسار» غلام «علاء» و «حبر» غلام «عامر» كه از اهل كتاب بودند.[62]
قلب ترا قوي كرديم
كافران به پيامبر گرامي اسلام ميگفتند: چرا قرآن را يكجا براي ما نياوردي؟ همچنانكه تورات، انجيل و زبور يكجا نازل شده است.[63] خداوند متعال به اين اعتراض جواب ميفرمايد:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً»[64]
و كافران گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده؟ اين به خاطر آن است كه قلب ترا با آن قرآن محكم داريم و آن را تدريجاً (بر تو) خوانديم.
توضيح: منظور از كافران، مشركان عرب هستند كه دعوت قرآن را رد ميكردند و نميپذيرفتند و هميشه در مورد قرآن معترض بودند.[65]
توسط روحالامين
به طوري كه از آيات قرآني معلوم ميشود، هنگام نزول قرآن واسطهاي، بين خدا و پيامبر در كار بوده است كه قرآن را از جانب خدا بر پيامبر فرود ميآورده و آن فرشته وحي جبرئيل امين است.[66] اكنون در اين زمينه به تعبير قرآن توجه فرمائيد:
«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينُ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»[67]
و آن (قرآن) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است. روحالامين آن را نازل كرده است. بر قلب تو تا از انذاركنندگان باشي. به زبان عربي آشكار.
توضيح: علّت آنكه جبرئيل واسطه وحي، روح ناميده شده آن است كه او آورنده دين است و دين به وسيله او احيا ميشود. از اين جهت او به منزله روح دين است و يا به واسطه آنكه او روحاني است.[68]
تازگي نداشت
قرآن يك كتاب آسماني نبود كه بدون مقدمه و بيسابقه نازل شده باشد، زيرا در كتابهاي آسماني وعده نزول آن داده شده بود و كم و بيش اهل كتاب سابقهاي از آن داشتند، منتها وقتي كه قرآن نازل شد و مسئله نسخ اديان كتب آسماني قبلي عنوان گرديد، بعضي از يهود و نصاري لجاجت كردند و اظهار آشنايي با قرآن ننمودند.[69] خداوند چه خوب ميفرمايد:
«وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ»[70]
و (توصيف) آن در كتب پيشينيان آمده است. آيا همين نشانه براي آنها كافي نيست كه علماي بنياسرائيل از آن آگاهند.
توضيح: منظور از علماي بنياسرائيل، عبدالله بن سلام و اصحاب او ميباشند. و بعضي گفتهاند كه آنها پنج نفر بودهاند: عبدالله بن سلام، ابن يامين، ثعلبه، اسد و اسيد.[71]
از روي عناد يا تكبر
نكتهاي بسيار جالب در اين آيه ملاحظه مينمائيد و آن مربوط به بعضي از حالات و اخلاق عرب ميباشد كه خداوند تذكر ميدهد: اگر قرآن را بر شخص اعجمي (غير عربي) نازل ميكرديم، عرب به واسطه عناد يا تكبر و نخوت، زير بار نميرفتند و از او پيروي نميكردند.[72]
«وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ»[73]
و اگر ما آن را بر بعضي از عجم (غير عرب) نازل ميكرديم. و او آن را بر ايشان ميخواند به آن ايمان نميآوردند.
توضيح: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند فرموده است اگر ما قرآن را بر عجم (غير عرب) نازل ميكرديم، عرب به آن ايمان نميآورد، اما قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلت و برتري براي عجم است.[74]
شياطين قرآن را نياوردهاند
كافران ميپنداشتند كه قرآن از جنس افكار و سخناني است كه شيطان به كفار القاء مينمايد و در نتيجه به وسيله شياطين نازل شده[75] خداوند در جواب آنان ميفرمايد:
«وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»[76]
شياطين اين آيات را نازل نكردند. و براي آنها سزاوار نيست و نميتوانند. آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بركنارند.
توضيح: شيطان به معني شرير است، يعني كسي كه بسيار بدي و شر از او صادر ميشود. جمع آن شياطين است كه منظور اشرار جن ميباشند.[77]
بهتر از قرآن و تورات
كافران از معجزه حاضر كه در دسترشان بود يعني قرآن روگرداندند و آنرا انكار نمودند، و در عالم خيال و آرزو ميگفتند: اگر پيامبر كتاب آسماني مانند تورات موسي آورده بود به او ايمان ميآورديم.[78] اينك خداوند به آنان پاسخ ميدهد: «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[79]
هنگامي كه حق (قرآن) از نزد ما براي آنها آمد. گفتند چرا مثل آن چيزي كه به موسي داده شد به اين پيامبر داده نشد؟ مگر در گذشته به آنچه به موسي داده شد كافر نشدند و گفتند (تورات و قرآن) دو سحرند كه پشت به پشت هم دادهاند (تا ما را گمراه كنند) و ما نسبت به هر كدام از آنها كافريم. بگو اگر راست ميگوئيد (كه تورات و قرآن از جانب خدا نيست) كتابي هدايت بخشتر از اين دو بياوريد تا من از آن پيروي كنم. اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرفتند بدان آنها از هوسهاي خود پيروي ميكنند و آيا گمراهتر از آن كس كه پيروي هواي نفس خود كرده و هيچ هدايتي از جانب خدا نپذيرفته است كسي پيدا ميشود؟ مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نميكند.
مگر قرآن معجزه نيست
با بودن قرآن كريم و نزول آن بر پيامبر اكرم، باز كافران، خواهان معجزه مانند «ناقه صالح» و «عصاي موسي» و «مائده عيسي» بودند و توجه نداشتند كه قرآن با محتواي اعلاي خود بزرگترين خدمت را به بشريت كرده و از جنبههاي مختلف داراي اعجاز ميباشد.[80]
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الاياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[81]
و گفتند چرا معجزاتي از سوي پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو معجزات همه نزد خداست (به فرمان او نازل ميشود نه به ميل من و شما) من تنها انذار كننده آشكاري هستم. آيا براي آنها كافي نيست كه اين كتاب آسماني را بر تو نازل كرديم كه بر آنها تلاوت ميشود؟ مسلماً در اين (قرآن) رحمت و تذكري است براي گروهي كه ايمان ميآورند.
توضيح: سخن كافران: «لولا انزل عليه آيات من ربه» كنايه از اين بود كه قرآن معجزه نيست و ميپنداشتند كه واجب است پيامبر داراي نيروي غيبي الهي باشد تا هرچه بخواهد انجام دهد.[82]
تسليم نميشدند
خداوند براي توجه دادن مردم به مسائل مختلف، هر مثل جالب و آموزندهاي را در قرآن آورده است تا آن مثل مردم را به سوي توحيد و ايمان بكشاند. منتها افراد غير مؤمن، در برابر آنها تسليم نميشدند.[83]
«وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ»[84]
ما براي مردم در اين قرآن هر مثلي زدهايم و اگر آيهاي براي آنان بياوري، كافران ميگويند: شما جز باطلآوران نيستيد.
توضيح: اصل مثل از سوي متكلم در هر كجا و هر موردي كه باشد براي آنست كه مطلب مورد نظرش به ذهن شنونده يا خواننده نزديك شود و هدف او مشخص گردد، از اين جهت گويندگان براي اهدافي كه دارند مثل ميآورند و آن مثل را پلي براي رسيدن به مقصود خود قرار ميدهند. خداوند متعال در قرآن كريم نيز مثال ميآورد و مردم را به تفكر دربارهي آن مثل ميخواند تا حقيقت موضوع براي خوانندگان و شنوندگان قرآن آشكار گردد و به همين مناسبت در قرآن آمده است:
«وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[85] و آن مثلها را براي مردم ميزنيم تا آنان انديشه كنند.
رد افترا
كافران با نظر شك و ترديد به قرآن مينگريستند و براي آنكه خود را تبرئه كنند، ميگفتند قرآن ساخته خود پيامبر است. قرآن كريم بايد به اين تهمت پاسخ گويد و موقعيت خويش را مستحكم سازد و ضمناً فلسفه نزول خود را توضيح دهد:
«تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»[86]
اين كتابي است كه از سوي پروردگار جهان نازل شده و شك و ترديدي در آن نيست. ولي آنها ميگويند به دروغ به خدا بسته است، اما (اين طور نيست) بلكه آن سخن حقي است از سوي پروردگارت تا گروهي را انذار كني كه پيش از تو هيچ انذار كنندهاي براي آنها نيامده است، شايد هدايت شوند.
توضيح: حق، هر چيزي است كه كسي به آن اعتقاد پيدا كرد، اعتقاد او به جاست و عقل ايجاب ميكند كه سزاوار است آن را ستايش و تعظيم كند.
بنابراين، كتاب آسماني (قرآن) حق است يعني اگر كسي معتقد شد از نزد خداست، عقيده او صحيح است. و باطل، نقيض حق است.[87]
پيامبر شاعر نيست
كافران ميگفتند پيامبر شاعر است و آنچه ميگويد شعر: خداوند در جواب آنان ميفرمايد:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ»[88]
ما هرگز شعر به او نياموختيم و شايسته او نيست، آن (قرآن) تنها ذكر و قرآن آشكار است. تا كساني را كه زنده ميباشند انذار كند و عذاب بر كافران ثابت شود.
توضيح: منظور از: «مَنْ كانَ حَيّاً ـ كسي كه زنده است» انسان مؤمن است، زيرا كافر مانند مرده بلكه كمتر از مرده است، به جهت آنكه مرده نفع و ضرري ندارد ولي كافر ضرر دارد. ممكن است منظور از زنده، آدم عاقل باشد و اين تفسير از علي ـ عليه السلام ـ روايت شده است.[89]
چرا قرآن عربي است؟
يكي از اعتراضات مشركان اين بود كه ميگفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده.[90] خداوند پاسخ آنان را در اين بيان ميفرمايد:
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»[91]
و اگر آن را قرآني عجمي قرار ميداديم حتماً ميگفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ آيا قرآن عجمي و (پيامبر) عربي؟ بگو آن (قرآن) براي كساني كه ايمان آوردهاند هدايت و درمان است ولي كساني كه ايمان نميآورند در گوشهايشان سنگيني است و آن (قرآن) براي آنان نابينايي است، آنان (همچون كساني هستند كه) از راه دور، صدا زده ميشوند (و نمي شوند).
توضيح: منظور از آنكه قرآن براي آنان نابينايي است، آن است كه آنها به واسطه بياعتنايي به قرآن و تدبر نكردن در آن، گويي قرآن براي آنان كوري است.[92]
امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير اين آيه فرمود: اگر قرآن عجمي بود ميگفتند: زبان ما عربي است چگونه قرآن عجمي را بياموزيم.[93]
گمراهتر از گمراه
گمراه كسي است كه بر خلاف حق راه پويد و در مسير باطل گام نهد و گمراهتر، آنان كه قرآن را ديدند و از پيامبر شنيدند و به آن وقعي ننهادند:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ»[94]
بگو: به من خبر دهيد اگر اين (قرآن) از جانب خدا باشد و شما به آن كافر شديد چه كسي گمراهتر خواهد بود از كسي كه مخالف و دور از حق باشد (كه شما باشيد).
توضيح: منظور از آيه فوق، آن است كه قرآن شما را به سوي خدا دعوت ميكند و ميگويد از سوي خداست. لااقل احتمال راست بودن را ميدهيد و همين احتمال كافي است كه در مورد قرآن بيانديشيد تا ضرري كه احتمال ميدهيد از خود دفع نماييد و چه ضرري بالاتر از هلاكت ابدي. بنابراين روگرداندن از قرآن معني ندارد.[95]
چرا بر فقيري نازل شد
يكي از ايرادهاي كافران اين بود كه با وجود اين همه افراد ثروتمند و سرشناس چرا قرآن بر فردي تهيدست نازل شده.[96]
اينك خداوند اصل اعتراض آنان و جواب آنرا در اين دو آيه بيان ميفرمايد:
«وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»[97]
و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگي (ثروتمند) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟ آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر را تسخير كنند (براي انجام كارها در اختيار گيرند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوري ميكنند بهتر است.
توضيح: منظور آيه آنست كه خداوند ميفرمايد: مگر تقسيم رحمت يعني نبوت در اختيار آنهاست؟ در اختيار آنها كه نيست، همانگونه كه تقسيم رزق و روزي دنيا با ماست تقسيم رتبههاي معنوي مانند نبوت و انتخاب پيامبر نيز با ماست كه هركه را صلاح و شايسته بدانيم پيامبر نماييم و كتاب آسماني قرآن را بر او نازل كنيم.[98]
بالاتر از خدا كيست؟
بالاتر از خدا كيست و بهتر از قرآن چيست؟ منكران چه ميخواهند بكنند و دنبال چه ميخواهند بروند و به چه ميخواهند ايمان بياورند؟ مگر نه اين است كه اين قرآن به حق نازل شده و بايستي به آن ايمان بياورند.
«تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيم وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»[99]
اينها آيات الهي است كه ما آنها را به حق بر تو تلاوت ميكنيم، (اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند) پس به كدام سخن بعد از (سخن) خدا و آياتش ايمان ميآورند؟ واي بر هر دروغگوي بسيار گناهكاري كه آيات خدا را ميشنود كه بر او تلاوت ميشود، اما از روي تكبر (بر مخالفت خود) اصرار ميورزد، گويي آنها را نشنيده است. چنين كسي را به عذاب دردناكي بشارت ده. و هرگاه از بعضي آيات ما آگاه شود، آنها را به باد استهزاء ميگيرد، براي آنها عذاب خواركنندهاي است.
توضيح: فرق بين حديث و آيات آنست كه حديث قصههايي است كه عبرتها از آن استنباط ميشود و آن عبرتها حق را از باطل تميز ميدهند و آيات دليلهايي هستند كه درست و نادرست را از هم جدا ميسازد.[100]
بتها تاكنون چه كردهاند؟
در مقابل پيامبر اكرم و رسالت مقدس الهي او، مشركان قرار داشتند كه به خدايان خودشان افتخار مينمودند و حاضر نبودند به بطلان عمل خود اقرار كنند. در اين زمينه پيامبر از جانب خدا مأمور شد به آنان اين چنين گويد و از آنان دليل بخواهد:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»[101]
(به آنها) بگو به من خبر دهيد معبودهايي را كه غير از خدا پرستش ميكنيد، به من نشان دهيد چه چيزي از زمين را آفريدهاند؟ يا شركتي در (آفرينش) آسمانها دارند؟ كتابي (آسماني) پيش از اين (قرآن) يا اثر علمي (از گذشتگان) براي من بياوريد (كه دليلي صدق گفتار شما باشد) اگر راست ميگوييد.
توضيح: مشركان آفرينش را مخصوص «الله» معبود بر حق ميدانستند و همانطور كه خداوند ميفرمايد: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ».[102] اگر از آنها سؤال كني چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلماً ميگويند: «الله» ولي تدبير جهان آفرينش را به خدايان خود نسبت ميدادند و چون تدبير، جداي از خلقت نيست، لازم است هر كسي سهمي در تدبير داشته باشد، سهمي در خلقت نيز براي او باشد. از اين جهت خداوند به پيامبرش امر فرمود كه از مشركان بپرسد: معبودانشان چه سهمي در خلقت آسمانها و زمين داشتهاند؟[103]
سحر آشكار
مردمي كه ايمان به پيامبر و قرآن نداشتند موقعي كه آيات قرآن را ميشنيدند به بهانهاي قرآن را تخطئه كرده و با اتكا به آن بهانه، از قرآن فاصله ميگرفتند. يكي از اين بهانهها اين بود كه ميگفتند قرآن در گول زدن مردم سحر واضح است:
«وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ».[104]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود، كافران، به حقي كه براي آنها آمده ميگويند: اين سحر آشكار است.
توضيح: آري، آدم لجوج همين طور است، ميبينيد حق به آساني به سوي او آمده است و آن را به خوبي مشاهده ميكند و يقين دارد كه حق است، اما در مقابل آن ميايستد و مسئلهاي به اين روشني را توجيه ميكند و افسون و نيرنگ ميخواند.[105]
دروغ بسته است
يكي از بهانههاي كافران در مورد مخالفت با قرآن، اين بود كه ميگفتند قرآن آن طوري كه پيامبر ادعا ميكند از جانب خدا نيست، پيامبر از پيش خود قرآن را گفته و آن را به دروغ به خدا نسبت ميدهد خداوند به پيامبر ميآموزد كه چگونه با اين انديشه بايد مبارزه كند و پاسخ گويد:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[106]
بلكه ميگويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (بايد خداوند مرا رسوا كند و) شما نميتوانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهايي را كه شما در آن وارد ميشويد بهتر ميداند. كافي است خداوند ميان من و شما گواه باشد و او بسيار آمرزنده و مهربان است.
توضيح: پيامبر اكرم، با جمله اخير آيه: «و هو الغفور الرحيم» كافران را به توبه دعوت مينمايد و ميفرمايد: كسي كه گناه كبيره بجا آورد، همانگونه كه شما بجا آورديد و بر خدا و بر من افترا بستيد و سپس توبه كرد خداوند گناه او را ميآمرزد و نسبت به او مهربان خواهد بود.[107]
بيسابقه نيست
دعوت پيامبر در جامعه آن روز به نظر كافران عجيب و شگفتآور بود. به آن خوش بين نبودند و ميخواستند آن را امري بديع و بيسابقه جلوه دهند و به حساب بياورند. خداوند كيفيت رد اين اين طرز فكر را به پيامبر ياد ميدهد:
«قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُبِينٌ»[108]
بگو: من پيامبر نوظهوري نيستم و نميدانم (از سوي خدا) چه رفتاري با من و شما خواهد شد، پيروي نميكنم مگر آنچه را به من وحي ميشود، و جز بيم دهنده آشكاري نيستم.
توضيح: منظور از «ماكنت بدعاً من الرسل» پيامبر نوظهوري نيستم ـ آنست كه من از لحاظ صورت، روش، گفتار و كردار مخالف پيامبران گذشته نيستم بلكه مانند آنها بشري هستم، هر آنچه از آثار بشريت در آنها بوده در من هست و راه آنان در زندگي راه من است.
ظالم نيستيد؟
بعضي از يهود در تورات تأييداتي درباره قرآن مشاهده كردند و بدين جهت ايمان آورده بودند. اما بقيه آنان مستكبرانه از قرآن روگردان شدند.[109] آيه زير در اين زمينه با آنان به احتجاج و استدلال برخاسته است:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[110]
بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوي خدا باشد و شما به آن كافر شويد، در حالي كه شاهدي از بني اسرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شما تكبر ورزيد (چه كسي از شما گمراهتر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نميكند.
توضيح: اين آيه درباره «عبدالله بن سلام» نازل شده كه منظور از شاهد همين شخص است، بدين ترتيب كه عبدالله نزد پيامبر آمد و مسلمان شد و عرض كرد يا رسول الله از يهود درباره من سؤال كنيد آنها خواهند گفت: او اعلم ما است. وقتي كه اين را گفتند به آنها ميگوييم: تورات دلالت بر نبوت شما دارد و صفات شما به روشني در آن آمده است. هنگامي كه پيامبر از يهود راجع به عبدالله پرسيدند، يهود گفتند: وي اعلم ما است. با اين ترتيب عبدالله ايمان خود را آشكار نمود ولي يهود او را تكذيب كردند.[111]
اگر خوب بود
دليل ديگري كه كافران دلشان را به آن خوش ميكردند اين بود كه ميگفتند مقام ما بالاتر از مؤمنان است. و مائيم كه بايد تشخيص بدهيم كدام عقيده صحيح است و كدام غير صحيح. بنابراين از اينكه ما به قرآن ايمان نياوردهايم بايد مؤمنان بدانند كه قرآن درست و قابل پيروي نيست:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ»[112]
كافران درباره مؤمنان چنين گفتند: اگر (اسلام) چيز خوبي بود هرگز آنها بر ما پيشي نميگرفتند و چون خودشان به وسيله آن هدايت نشدند ميگويند اين يك دروغ قديمي است. و پيش از آن (قرآن) كتاب موسي (تورات) كه پيشوا و رحمت بود نشانههاي آن را بيان كرده، و اين (قرآن) كتابي است كه (تورات) را تصديق ميكند در حالي كه به زبان عربي است تا كساني را كه ظلم كردهاند بترساند و براي نيكوكاران بشارت باشد.
توضيح: دو صفت جالب، خداوند در اين آيه براي تورات آورده است: امام و رحمت. امام يعني پيشواست براي بني اسرائيل كه به آن اقتدا كنند و در اعمالشان از آن پيروي نمايند. و رحمت است براي كساني كه به آن ايمان آوردهاند و براي اصلاح نفوسشان از آن متابعت ميكنند.[113]
به اين آساني نيست
زمزمه كافران در مورد پيامبر و قرآن هميشه در محافل و مجالس خودشان وجود داشت و همانگونه كه در آيات مشابه با آيه زير تذكر داده شد، كوشش ميكردند كه ثابت كنند قرآن از خود پيامبر است نه از جانب خدا. خداوند با دليل كوبنده ذيل، آنان را مجاب ميكند و خلاصهاش آن است كه اگر قرآن به اين سادگي و آساني باشد كه بشري بتواند مانند آنرا بياورد، شما خودتان كه اهل ادب و بلاغت هستيد مانند آن را بياوريد:
«أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ»[114]
بلكه ميگويند، آن (قرآن) را به دروغ به خدا بسته، اما آنها ايمان نميآورند، (و از اين جهت چنين اعتراضي نسبت به قرآن دارند). اگر راست ميگويند سخني مانند آن بياورند.
توضيح: «حديث» در لغت به معني سخن است و «مثله» يعني مثل قرآن. بنابراين منظور آنست كه سخني مانند قرآن بياورند.
خدا معلم قرآن است
كفار كه به شرف اسلام مشرف نشده بودند، به نظر خودشان گاهبهگاه ايرادهايي از قرآن ميگرفتند و آنها را مطرح مينمودند. از آن جمله ميگفتند: خداوند قرآن را به پيامبر نياموخته بلكه بشري اين كار را كرده است و آنچه پيامبر ميداند از او ميداند نه از خدا.[115]خداوند در جواب آنان ميفرمايد: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[116] خداوند رحمان. قرآن را تعليم فرمود.
توضيح: منظور از «رحمان» خداوند است، خود كلمه «رحمان» صيغه مبالغه است كه دلالت دارد بر رحمت بسيار به واسطه بذل نعمتها، كه شامل مؤمن و كافر ميشود، مؤمن در ارتباط با نعمتهاي آخرت و كافر در ارتباط با نعمتهاي دنيا، و چون كلمه رحمان عام است مناسبت دارد، در آغاز سوره قرار گيرد، زيرا در اين سوره از انواع نعمتهاي دنيوي و اخروي براي انس و جن سخن رفته است.[117]
با آيه «علم القرآن» شمارش نعمتهاي الهي شروع ميشود و چون قرآن از لحاظ قدر، شأن و موقعيت، اعظم و بالاتر است، زيرا كلام خداست كه راه راست او ترسيم ميكند و متضمن بيان روش سعادت است كه منتهاي آرزوي هر آرزومند و نهايت خواسته هر خواستاري است، از اين جهت تعليم قرآن را بر ساير نعمتها حتي بر آفرينش انس و جن كه قرآن به خاطر تعليم آنها نازل شده مقدم داشته است.[118]
منظور از «علم القرآن» آن است كه خداوند قرآن را به پيامبر و پيامبر آن را به امت تعليم داد.[119]
كتاب خصوصي
كافران ميگفتند يك قرآن تنها كه بر پيامبر نازل شده كافي نيست. ما در صورتي ايمان ميآوريم كه براي هركدام از ما يك كتاب آسماني مستقل بيايد[120] اينكه خداوند اين سخن و رد آن را بيان ميفرمايد:
«بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً كَلاَّ بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ»[121]
بلكه هركدام از آنها ميخواهند نامه جداگانهاي (از سوي خدا) براي او فرستاده شود. چنين نيست كه آنها ميگويند، بكله آنها از آخرت نميترسند. چنين نيست كه آنها ميگويند، آن (قرآن) يك تذكر و يادآوري است.
توضيح: كلمه «كلّا» سي و سه بار در نيمه دوم قرآن آمده و در اصطلاح علماي نحو حرف «ردع» است. «ردع» يعني بازداشتن، رد و نفي چيزي كه مخاطب به آن عقيده دارد يا آن را گفته است و تقاضا كرده است. در آيات فوق خداوند به وسيلهي اين كلمه، گفتار و تقاضاي كافران را رد ميكند.[122]
وقوع قيامت جدّي است
يكي از چيزهايي كه كافران انكار ميكردند، مسئله معاد و بازگشت مردم در روز قيامت بود كه قسمتي از آيات قرآن مربوط به اين مسئله و استدلال براي اثبات آن ميباشد.
در آيات زير پس از چند تأكيد، خداوند شأن قرآن را بيان ميفرمايد، قرآني كه معاد را مسلم و بدون ترديد معرفي مينمايد.[123]
«وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْع وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْل وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[124]
سوگند به آسمان پرباران. و سوگند به زمين پرشكاف. كه آن (قرآن) سخني است مشخص كننده (حق از باطل) و شوخي نيست.
توضيح: منظور از «انه لقول فصل» آنست كه قرآن فاصل است، يعني جداكننده حق از باطل است و براي مبالغه، تعبير به فصل شده مانند «زيد عدل ـ زيد عدل است» يعني «زيد عادل است» بنابراين هرچه را قرآن حق دانست بدون شك حق است و هرچه را باطل دانست بدون شك باطل است. روز قيامت كه قرآن از آن خبر داده بدون شك حق است.[125][1] . سوره بقره، آيههاي 23 ـ 24.
[2] . تفسير الميزان، ج 1، ص 90.
[3] . سوره انبياء، آيه 98.
[4] . سوره بقره، آيه 91.
[5] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 161.
[6] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 161.
[7] . تفسير القرآن الكريم، ص 54.
[8] . سوره بقره، آيه 97.
[9] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 167.
[10] . تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 81.
[11] . المصحف المفسر، ص 120.
[12] . سورة نساء، آية 82.
[13] . تفسير الميزان، ج 5، ص 19.
[14] . سورة انعام، آية 7.
[15] . تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 275.
[16] . سورة انعام، آيههاي 26 ـ 25.
[17] . تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 286.
[18] . سوره انعام، آيه 91.
[19] . تفسير الميزان، ج 7، ص 269.
[20] . سوره انعام، آيههاي 157 ـ 155.
[21] . سوره اعراف، آيه 203.
[22] . تفسير الميزان، ج 8، ص 382.
[23] . سوره توبه، آيههاي 125 ـ 124.
[24] . تفسير الميزان، ج 9، ص 410.
[25] . سوره اسراء، آيه 82.
[26] . تفسير القرآن الكريم، ص 215.
[27] . سوره توبه، آيه 127.
[28] . تفسير مجمع البيان، ج 5، ص 86.
[29] . سوره يونس، آيه 15.
[30] . تفسير الميزان، ج 10، ص 26.
[31] . تفسير الميزان، ج 10، ص27
[32] . سوره يوسف، آيه 1 ـ 2.
[33] . تفسير الميزان، ج 11، ص 74.
[34] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 293.
[35] . سوره رعد، آيه 31.
[36] . سوره نحل، آيههاي 102 ـ 101.
[37] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 386.
[38] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 386.
[39] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 386.
[40] . سوره نحل، آيه 103.
[41] . تفسير القران الكريم، ص 276.
[42] . سوره اسراء، آيه 41.
[43] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 417.
[44] . تفسير القرآن الكريم، ص 287.
[45] . سوره اسراء، آيه 88.
[46] . تفسير مجمعالبيان، ج 6، ص 438.
[47] . سوره اسراء، آيه 105.
[48] . تفسير الميزان، ج 13، ص 220.
[49] . سوره اسراء، آيه 106.
[50] . تفسير الميزان، ج 13، ص 220.
[51] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 445.
[52] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 445
[53] . سوره اسراء، آيههاي 109 ـ 107.
[54] . تفسير الميزان، ج 13، صص 222 ـ 221.
[55] . سوره كهف، آيههاي 2 و 3.
[56] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 449.
[57] . المفردات، ص 417.
[58] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 95.
[59] . سورة حج، آية 72.
[60] . تفسير الميزان، ج 14، ص 408.
[61] . سوره فرقان، آيههاي 4 ـ 6.
[62] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 161.
[63] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 169.
[64] . سوره فرقان، آيه 32.
[65] . تفسير الميزان، ج 15، ص 208.
[66] . قرآن در اسلام، ص 105.
[67] . سوره شعرا، آيههاي 195 ـ 192.
[68] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[69] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204.
[70] . سوره شعرا، آيههاي 197 ـ 196.
[71] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204.
[72] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[73] . سوره شعرا، آيههاي 199 ـ 198.
[74] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 65.
[75] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[76] . سوره شعراء، آيههاي 212 ـ 210.
[77] . تفسير الميزان، ج 15، ص 327.
[78] . تفسير الميزان، ج 16، ص 52.
[79] . سوره قصص، آيههاي 48 ـ 50.
[80] . تفسير القرآن الكريم، ص 383.
[81] . سورة عنكبوت، آيههاي 51 ـ 50.
[82] . تفسير الميزان، ج 16، ص 140.
[83] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 311.
[84] . سوره روم، آيه 58.
[85] . سوره حشر، آيه 21.
[86] . سوره الم سجده، آيههاي 2 ـ 3.
[87] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 325.
[88] . سوره يس، آيههاي 70 ـ 69.
[89] . تفسر مجمع البيان، ج 8، ص 432.
[90] . تفسير القرآن الكريم، ص 451.
[91] . سوره فصّلت، آيه 44.
[92] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 17.
[93] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 554.
[94] . سوره فصّلت، آيه 52.
[95] . تفسير الميزان، ج 17، ص 403.
[96] . تفسير الميزان، ج 18، ص 98.
[97] . سوره زخرف، آيههاي 32 ـ 31.
[98] . تفسير مجمع البيان، ج 9، صص 47 ـ 46.
[99] . سوره جاثيه، آيههاي 9 ـ 6.
[100] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 73.
[101] . سوره احقاف، آيه 4.
[102] . سوره زمر، آيه 38.
[103] . تفسير الميزان، ج 18، ص 187.
[104] . سوره احقاف، آيه 7.
[105] . تفسير الميزان، ج 18، ص 188.
[106] . سوره احقاف، آيه 8.
[107] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 83.
[108] . سوره احقاف، آيه 9.
[109] . تفسير الميزان، ج 18، ص 194.
[110] . سوره احقاف، آيه 10.
[111] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 83.
[112] . سوره احقاف، آيههاي 12 ـ 11.
[113] . تفسير الميزان، ج 18، ص 196.
[114] . سوره طور، آيههاي 34 ـ 33.
[115] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 197.
[116] . سوره الرحمن، آيههاي 1 ـ 2.
[117] . تفسر الميزان، ج 19، ص 94.
[118] . تفسير الميزان، ج 19، ص 94.
[119] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 197.
[120] . تفسير الميزان، ج 20، ص 9.
[121] . سوره المدثر، آيههاي 55 ـ 52.
[122] . مغني اللبيب، ص 98 ـ 97.
[123] . تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 472.
[124] . سوره الطارق، آيههاي 14 ـ 11.
[125] . تفسير الميزان، ج 20، ص 261.منبع:http://quran.iribtv.ir
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.quran.porsemani.ir//content/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های قرآن و حدیث سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت