اين پرسش را مىتوان به بيان ديگرى نيز مطرح كرد و آن اين كه چگونه شرور - و از جمله شرور طبيعى - به قلمرو قضاى الهى وارد مىشوند؟ براى پاسخ به اين پرسش، توجه دقيق به نكات ذيل ضرورى است: 1. ما معتقديم كه چون خداوند عالم، قادر و خيرخواه مطلق است، نظام جهان هستى را به بهترين وجه خلق كرده است. به بيان ديگر، تمام جهانهايى كه خداوند خلق نموده، شريفترين و كاملترين هستند، به صورتى كه بهتر از آن قابل تصور نيست و نخواهد بود. و به بيان سوم، هر جزئى از اجزاى جهان آفرينش ، به بهترين وجهى كه امكان داشته، خلق شده است و به همين جهت، خداوند را احسن الخالقين مىدانيم.
مؤمنون/ 14 و تين/ 4. 2. همچنين معتقديم كه خداوند جهان هستى را با يك سلسله نظامات و قوانين ثابت و پايدار كه ذاتىِ جهان نيز هست، اداره مىكند. به بيان ديگر، پديدههاى جهان محكوم به يك سلسله قوانين ثابت و سنتهاى لايتغير الهىاند و به بيان سوم، خدا در جهان شيوههاى معينى دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوهها انجام نمىدهد. ناگفته نماند كه اين قوانين مانند قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاى اجتماعى و الزامات ذهنى مرسوم در ميان انسانها نيست؛ بلكه يك حقيقت تكوينى است كه بر اساس چگونگى جهان و موجودات آن انتزاع شده است و به همين دليل، تبديل و تغيير براى آن نيز محال است. 3. در يك ديدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفريده كه بر اساس سنخيت اين عوالم و مرتبه وجوديشان در نظام هستى، هر يك داراى قوانين و سنن مخصوص به خودند. يعنى در عالم ماده، احكام و آثارى وجود دارد كه در عالم مثال نيست و بالعكس در عالم مثال سننى حاكم است كه در عالم ماده نمىباشد و همين طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. خلقت اين سه عالم و حاكميت آثار و احكام خاص آنها ناشى از همان نكته دوم است يعنى قضا و قدر الهى چنين حكم كرده كه عالم مجرد و موجودات مجرد در مجراى خاصى باشند و عالم مثال و موجودات مثالى در كانالى ويژه و عالم ماده و موجودات آن نيز در مسيرى مخصوص به خود.
براى آشنايى بيشتر با اين سه عالم و احكام و قوانين آن نك: استاد محمد شجاعى، معاديا بازگشت به سوى خدا. جلد اوّل، ص 212 - 241. 4 - عالم ماده به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودىاش در نظام هستى، داراى احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم هست، تضاد هست، محدوديت هست، زوال و بطلان هست. جهان طبيعت مملو از قطعها و وصلها، بريدنها و پيوند زدنها است آميخته با نشاط و غم، شادى و رنج، اميد و شكست. تمامى اين آثار، لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است. به هر روى، عالم ماده به دليل اين احكام و سنن، منشأ بلاها، رنجها، محنتها، بيمارىها و مانند اينها است كه ما از آن به «شُرور» ياد مىكنيم و همچنين منشأ خوشوقتىها، موفقيتها، شادىها، پيروزىها و مانند اينها است كه ما آن را «خيرات» مىناميم. با توجه به نكات پيش گفته، معلوم مىشود كه آنچه شما مثال زديد نسبت به انسانهاى نابينا، ناشنوا و ... لازمه و از آثار و احكام جهان طبيعت است و از آن گريزى نيست. عالم ماده، به دليل وجود تزاحمها و تضادها برخى از مسائل و امور را از مجراى صحيح خود خارج مىسازد و فرزندى را نابينا، كودكى را ناشنوا، خردسالى را فلج و ... به جهان مادى عرضه مىدارد. اين تفاوتها كه شخصى سالم، شخصى مثلاً فلج باشد، به دليل قوانين لايتغير حاكم بر عالم مادى است و ذات عالم مادى به دليل مرتبه وجودىاش چنين سننى را اقتضا مىكند. اين تفاوتها نظير خواص اشكال هندسى، ذاتىِ موجودات است. مثلاً وقتى شما مىگوييد خاصيت مثلث اين است كه مجموع زاويههايش برابر با دو قائمه است و خاصيت مربع اين است كه مجموع زوايايش برابر با چهار قائمه است، معنايش اين نيست كه به آن خاصيت دو قائمه داشتن، و به اين، خاصيت چهار قائمه داشتن را اعطا كردهاند تا اين پرسش پيش آيد كه چرا به اين مثلث مثلاً ستم شده و خاصيت چهار قائمه را ندادهاند. مثلث جز همان خاصيت معين را نمىتواند داشته باشد. مثلث را كسى مثلث نكرده است. يعنى، چنين نيست كه مثلث قبلاً در وضع ديگرى بوده و خواصى ديگر داشته است و كسى آمده او را تبديل به مثلث كرده است؛ و يا مثلث و مربع و غير اينها در يك مرحله از مراحل هستى و واقعيت خود، فاقد همه خواص بودهاند و بعد، يك قدرت قاهرهاى آمده است و اين خواص را ميان آنها تقسيم كرده است؛ و دلش خواسته كه به مجموع زواياى مثلث خاصيت تساوى با دو قائمه را بدهد و به مجموع زواياى مربع خاصيت تساوى با چهار قائمه را! بر اين اساس، اين كه مثلاً جمادات، رشد و درك ندارند و گياهان رشد دارند و درك ندارند و حيوان هم رشد دارد و هم درك دارد، ذاتى مرتبه وجودى جماد و نبات و حيوان است؛ نه آنكه همه اول يكسان بودهاند و بعد خداوند به يكى خاصيت درك و رشد را داده و به ديگرى هيچكدام را نداده و به سومى يكى را داده و يكى را نداده است. همچنين اينكه انسانى نابينا و ديگرى بينا، انسانى ناشنوا و انسانى شنوا است، ذاتى مرتبه وجودى جهان مادى است كه بر اثر يك سلسله قوانين لايتغير چنين رقم زده است كه برخى دچار مصائب و آلام فيزيكى و جسمى باشند و برخى ديگر چنين نباشند. به هر حال، اين حقيقتى است كه هر موجودى از موجودات و هر جزئى از اجزاء جهان حظّ و حق خود را كه امكان داشته دريافت دارد، دريافت كرده است.
نگا: مرتضى مطهرى، عدل الهى، صص 172 - 169. با اين توضيح، مشخص مىگردد كه خداوند خالق و منشأ اين مصيبتها و «شرور» نيست بلكه خاصيت نظام مادى چنين اقتضايى دارد كه نمىتواند خير محض را قبول كند؛ به خلاف عالم تجرّد كه چنين است و تنها خير محض را مىپذيرد. با توجه به مثالى كه مطرح مىكنيم اين مطلب بيشتر روشن مىشود. شما نور خورشيد را در نظر بگيريد. اين نور وقتى به اشياء گوناگونى مىتابد، با توجه به سنخيت متفاوت اشياء، به صورت مختلف در مىآيد. مثلاً نور وقتى به فضا و جسم تيره برخورد مىكند، مبدّل به تيرگى شده و رو به تاريكى مىگذارد؛ خصوصاً كه در محل برخورد تابش نور با آن محل يا شىء، حرارتى نيز پديد مىآيد. حال اگر همين نور به مكانى روشن بتابد، اندازه زيادى از روشنايى خود را از دست نمىدهد و حرارت چندانى نيز بر اثر اين برخورد، پديد نمىآيد. نور، نور است و هم بر شىء تيره تابيده و هم بر شىء روشن. تابيدنِ خود را از هيچيك از آنها دريغ نكرده و تابش خود را يكسان به آنها ارزانى داشته است؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشياء گوناگون متفاوت شد؟ آيا اين به دليل درونى خود نور بود و به بيان ديگر، آيا منشأ اين گوناگونى نور بود يا اشيائى كه نور با آنها برخورد كرد؟ كاملاً واضح است كه نور به جهت ظلمت شىء تيره مبدل به تيرگى شد و يا به جهت روشنى شىء، روشنايى خود را حفظ كرد. عوالم وجود نيز نسبت به خداوند متعال چنين است. خداوند سبحان فيض و عنايت خود را يكسان به جهان هستى عرضه داشته است؛ ولى تفاوت و اختلاف مرتبه وجودى و جنبه قابلى عوالم باعث مىگردد كه اين فيض و عنايت گوناگون جلوه نمايد. اين فيض، در عالم مجرد به دليل سنخيت وجودى اين عالم و احكام و قوانين خاص آن به صورت خير محض و خيرات محض جلوه مىكند و در عالم مادى به دليل سنخيت وجودى اين عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خير و شر و امتزاج آن دو ظهور مىكند.
نگا: محمدبن ابراهيم صدرالدين الشيرازى، تفسير القرآن الكريم، ص 399. به هر روى، از آنجا كه ما معتقديم خداوند متعال جهان را به بهترين وجه خلق فرموده و عالم را بر اساس سنن و قوانين لايتغير قرار داده است، بر اين باوريم كه وجود «شرور» همراه «خيرات» در جهان طبيعت، لازمه سنت و قانون لايتغير جهان مادى است؛ و از اين رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانين ضرورى حاكم بر آن مىدانيم. البته براى تكميل پاسخ توجه به دو نكته ضرورى است: اوّل آنكه شرور طبيعى كه در مثالهاى شما مطرح شده است و از جمله شرورى است كه از اراده و اختيار انسان نشأت نمىگيرد، بلكه اقتضاى جهان طبيعت است؛ نسبت به خيرات جهان بسيار كم و ناچيز است. اگر آمارى گرفته شود و افراد نابينا، ناشنوا، فلج و ... شمارش گردند، نسبت به افرادى كه از سلامت كامل جسمى برخوردارند، بسيار اندكند و اين نيز از لطف خداوند است كه در جهان مادى كه اقتضاء امتزاج خير و شر دارد، شرور طبيعى كمتر از خيرات طبيعى باشد. دوّم آنكه، بر اساس آيات قرآن و روايات، اولاً شرور طبيعى براى امتحان و آزمايش انسان مىباشد همچنانكه خداوند در اين آيه از قرآن كريم مىفرمايد:
«و لنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرين؛
بقره/ 155.و قطعاً شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى، و كاهش در اموال و جانها و محصولات مىآزماييم؛ و مژده ده شكيبايان را». چرا كه گوهر اصلى انسان در امتحانات هويدا مىشود.
گر چه خود را بس شكسته بيند او | آب صافى دان و سرگين زير جو |
چون بشوراند تو را در امتحان | آب، سرگين رنگ گردد در زمان |
در تك جو هست سرگين اى فتى | گر چه جو صافى نمايد مر تو را |
مثنوى/ 1 /3219 - 3217. و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«و لقد أخذنا آل ف رعون بالسنين ون قص من الثمرات لعلهم يذكرون؛
در اين باب نگا: الميزان، ج 14، ص 287. و در حقيقت ما فرعونيان را به خشك سالى و كمبود محصولات دچار كرديم، باشد كه عبرت گيرند». ثانياً شرور طبيعى وسيلهاى است براى كيفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهى مانند نزول عذاب الهى بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ايكه و حجر و ...
نگا: اعراف/136، هود/82، فيل/4 و .... ثالثاً از ديدگاه احاديث، خداوند در مقابل رنجها، دردها و مصائبى - كه بعضى از انسانها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبيعى ياد مىكنيم - در سرا و عالم ديگر يعنى قيامت، جزاى برترى اعطا مىفرمايد. به دليل مجال كم تنها به ذكر دو روايت بسنده مىكنيم: 1. امام صادق(ع) [در توجيه نقصهاى بدنى مانند نابينايى و ناشنوايى ]تأكيد مىفرمايند كه خداوند در آخرت به چنين اشخاصى در صورت بردبارى و صبر، چنان پاداشى اعطا مىكند كه اگر ميان بازگشت به دنيا و تحمل دوباره همين مصايب و باقى ماندن در آخرت مخيّر باشند، بازگشت به بلايا را انتخاب مىكنند، تا اجرشان افزوده گردد.
بحارالانوار، ج 3، ص 71. 2. امام رضا(ع) مىفرمايند: «بيمارى مؤمن موجب پاك شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهى در حق مؤمن است و براى كافر عذاب و لعن است. بيمارى در حالت مؤمن پايدار است تا اين كه گناهان او پاك گردد.»
محمدبن علىصدوق، ثوابالاعمال و عقابالاعمال، ترجمه و تصحيح علىاكبر غفارى، ص 429. دان كه نَبْوَد فعل همرنگ جزا | هيچ خدمت نيست همرنگ عطا |
مزد مزدوران نمىماند به كار | كان عرض وين جوهر است و پايدار |
آن همه سختى و زور است و عرق | وين همه سيم است و زرّ است و طبق |
مثنوى/3/3445-3447.