سكوت و قيام امام علي (ع) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
سكوت و قيام امام علي (ع)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
سكوت و قيام امام علي (ع)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
احادیث سیاسی
پاسخ تفصیلی:
حضرت علي(ع) از اين سكوت به تلخي ياد مي كند و آن را جا نكاه و مرارت بار مي خواند:
«وَ اَغْضَيْتُ عَلَي الْقَدْيَ وَشَربْتُ عَلَي الشَّجي وَ صَبَرْتُ عَلي اَخْذِ الْكَظَم وَعَلَي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمْ
؛
(نهجالبلاغه، خطبة 26)
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم، استخوان در گلويم گير كرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مي شد و تلختر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم». سكوت علي، سكوتي حساب شده و منطقي بود نه صرفاً ناشي از اضطرار و بيچارگي؛ يعني او از ميان دو كار، بنا به مصلحت يكي را انتخاب كرد كه شاقتر و فرساينده تر بود. براي او آسان بود كه قيام كند و حداكثر آن بود كه به واسطة نداشتن يارو ياور، خودش و فرزندانش شهيد شوند. شهادت آرزوي علي بود و اتفاقاً در همين شرايط است كه جمله معروف را ضمن ديگر سخنان خود به ابوسفيان فرمود:
«وَاللهِ لَابْنُ اَبيطالِبِ انَسُ بِالْمَوتِ مِنَ الطَِّفلِ بِثَديِ اُمَّةِ
؛
(نهجالبلاغه، خطبة 5)
به خدا سوگند كه پسر ابوطالب مرگ را بيش از طفل پستان مادر ، دوست مي دارد». علي با اين بيان به ابوسفيان و ديگران فهماند كه سكوت من از ترس مرگ نيست، از آن است كه قيام و شهادت در اين شرايط بر زيان اسلام است نه به نفع آن. علي خود تصريح مي كند. كه سكوت من حساب شده بود؛ من از دو راه، آن را كه به مصلحت نزديكتر بود انتخاب كردم:
«وَ طَفِقْتُ اَرْ تَإي بَيْنَ اَنْ اَصولَ بِيَدٍ جَذّاءَ ساَوْ اَصْبِرَ عَلي طَخْيَةٍ عَمْياءَ. يَهْرَمُ فيهَا الْكَبيرُ وَ يَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ وَ يَكْدَحُ فيهَا مُؤْمِنٌ حَتّي يَلْقي رَبَّهُ، فَرَايْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلي هاتا اَحْجي، فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَدْيً وَ فِي الْحَلْقِ شَجيً
؛
(نهجالبلاغه، خطبة 3)
در انديشه فرو رفتم كه ميان دو راه كدام را برگزينم؟ آيا با كوته دستي قيام كنم، يا بر تاريكي اي كور صبر كنم، تاريكي اي كه بزرگسال در آن فرتوت مي شود و تازه سال پير مي گردد و مؤمن در تلاشي سخت تا آخرين نفس واقع مي شود. ديدم صبر بر همين حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر كردم درحالي كه خواري در چشم و استخواني در گلويم بود». مجموعه آثار شهيد مطهري ج14 ـ سيري در نهج البلاغه صفحه485،شهيد مطهري به نقل از سايت تبيان
اين كه چرا حضرت على(ع) در اين باره صبر و سكوت كردند و با آن همه شجاعت دست به شمشير نبردند؟ بايد گفت گاهى ممكن است چنين برداشتى صورت گيرد كه تنها راه رسيدن به حق، استفاده از شمشير و زور است و تنها مىتوان با توسل به نيروى قهريه، بدون در نظر گرفتن شرايط و پيامدهايى كه ممكن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سيره پيامبران و بويژه پيامبر گرامى اسلام(ص) نشان مىدهد كه آن بزرگوار هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبليغ دين نبودهاند و حتى در بسيارى از اوقات ستمها و ظلمهاى روا شده بر خود و پيروانشان را تحمل كردهاند تا بتوانند به مصالحى كه آن را براى پيروانشان لازم مىدانستهاند، دست يابند.
پيامبر گرامى اسلام نيز كه اسوه حسنه ما مىباشد، همواره براى دستيابى به حق خود و پيروانشان تا آن زمان كه مجبور نمىشدهاند، دست به شمشير نمىبردهاند. و گاه مىشد كه آن حضرت انجام عملى را تا موعد مقرر آن به تأخير مىانداخت و يا به خاطر مصالح مسلمانان به پذيرش پيمانهاى ظالمانهاى تن مىداد.
مثلاً تمامى مفسران درباره آيه
«وَ أَنذِر عَشيِرَتَكَ الأَقرَبينَ»
؛
سوره شعرا، آيه 214.
اتفاق نظر دارند كه اين آيه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هيچ يك از اقوام و خويشان پيامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنيده بودند و اين تأخير سه ساله به علت شرايط زمانى و مكانى ويژه بوده است. مثال ديگر اين كه در حدود سال ششم هجرت هنگامى كه پيامبر با كفار قريش پيمان صلحى را منعقد كرد، هنگام نگارش پيماننامه آن حضرت، على(ع) را فرا خواند و فرمود: بنويس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهيل بن عمرو، نماينده كفار قريش، گفت: اين خدايى را كه تو مىگويى، من نمىشناسم و تنها بنويس به نام خدا! پيامبر فرمود: همين را بنويس! پس پيامبر(ص) به على(ع) فرمود: بنويس اين قرارداد صلحى است بين رسول خدا و سهيل بن عمرو! سهيل گفت: اگر بر پيامبرى تو شهادت مىداديم كه با تو نمىجنگيديم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنويس!
در مفاد اين قرارداد چنين آمده بود كه به مدت ده سال بين مسلمانان و كفار جنگى در نگيرد. و هر شخصى از كفار به پيامبر پناهنده شود، بازگردانيده شود؛ اما اگر از افراد پيامبر كسى به قريش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.
مفاد اين پيماننامه هر چند به نظر بسيارى از صحابه ظالمانه و غير قابل پذيرش بود، اما پيامبر براى حفظ مصالح امت اسلامى و اهدافى بسيار ژرفتر از انعقادِ يك پيمان صلح آن را پذيرفت.
حضرت على(ع) نيز با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او، جامعه اسلامى را تهديد مىكرد از قيام و اقدام مسلحانه خوددارى كرد، و با دشمنان خويش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در اين جا به چند نمونه از خطرهاى جدى كه در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهديد مىكرد، اشاره مىكنيم:
1. خطر مرتدين
بسيارى از گروهها و قبايلى كه در سالهاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اينرو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بتپرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. ايشان با گردآورى نيروى انتظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مىكردند، هرگز صحيح نبود كه امام(ع) پرچم ديگرى به دست گيرد و قيام نمايد.
حضرت على(ع) در يكى از نامههاى خود به مردم مصر، به اين نكته اشاره مىكند و مىفرمايد: «آن گاه كه پيامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا، نه در فكرم مىگذشت و نه در خاطرم مىآمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهدهدار شدن حكومت باز دارند. تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبكر) بود. من دست باز كشيدم تا آن جا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارنش را يارى نكنم (و دست به قيام بزنم)، رخنهاى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت برشماست، كه حكومت كالاى چند روزه دنياست... .
2. خطر مدعيان دروغين نبوت
علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيمبرانى دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه»، «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده، هر كدام طرفداران و نيروهايى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نيروهاى آنان شكست خوردند.
3. خطر روميان
خطر حمله احتمالى روميان نيز مىتوانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان درگير شده بودند. از همين روى روميان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مىكردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر حضرت على(ع) دست به قيام مسلحانه مىزد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست رومىها مىافتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.
گروهى از منافقان در زمان پيامبر(ص) در منزل سُوَيلم جمع شده بودند.
سيرة النبى، ابن هشام، ج 4، ص 945 - 944، (مكتبة محمدعلى صبيح و اولاده)؛ الاصابه، ج 3، ص 384، ترجمة الضحاك، ش 4182، (دارالكتب العلمية، بيروت).
و عليه اسلام توطئه مىكردند. پيامبر(ص) از اين توطئه با خبر شد و دستورِ آتش زدن محلِ اجتماع آن را صادر فرمود؛ ولى آنها جان سالم به در بردند و گريختند. دوازده نفر از اين منافقان كه هنوز نام آنها مخفى است، در بازگشت از جنگ تبوك قصد جان پيامبر را داشتند؛
مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 391 - 390، (دارصادر، بيروت)؛ ر.ك: الدرالمنثور، جلالالدين السيوطى، ج 3، ص 260 - 259، (دارالمعرفة، 1365 ه ق).
اما خداوند آنان را رسوا كرد و پيامبر نام آنان را به حذيفه بن اليمان فرمود. در زمان خليفه دوم، هنگامى كه شخصى فوت مىكرد، در صورتى خليفه بر جنازه او حاضر مىشد كه حذيفه حاضر شده باشد؛
احياءالعلوم، غزالى، ج 1، ص 114، باب السادس، آفات العلم، (دارالهادى، بيروت)؛ الاستيعاب، ج 1، ص 393، ش 510، ترجمه حذيفه، (دارالكتاب العلمية، بيروت)؛ الاصابة، ج 2، ص 39، ترجمة حذيفة، ش 1651، (دارالكتاب العليمة، بيروت).
زيرا تنها او بود كه نام آن دوازده نفر (يا پانزده نفر) را مىدانست.
الكشاف، زمخشرى، ج 2، ص 163، ذيل آيه 74 سوره توبه، (دارالمعرفة، بيروت).
سكوت حضرت على(ع) همانند سكوت پيامبر است كه گاهى براى مصلحت يا رفع فتنه سكوت مىنمود؛ مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاى حيات حضرت رسول(ص) كه بعضى از حاضران گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) يَهْجر»؛
صحيح مسلم، ج 5، ص 76، (دارالفكر، بيروت).
پيامبر هذيان مىگويد، يا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»؛
صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 9، (دارالفكر، بيروت).
درد بر او غالب شده است و بيهوده حرف مىزند. تا جايى كه حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرفنظر كردند و سكوت فرمود.
امير مؤمنان على بن ابىطالب(ع) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيرى از نابود شدن اسلام سكوت كردند. ابو طفيل مىگويد: در روز شورا من در كنار آن خانه - محل شوراى شش نفره - بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد. شنيدم كه امام على(ع) مىفرمود: «زمانى مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم تا مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند. سپس ابوبكر براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مىخواهيد با عثمان بيعت كنيد، اما به خدا سوگند، من رضايت نمىدهم و اطاعت نمىكنم».
در نهجالبلاغه نيز مىخوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به رنج وا مىدارد. عاقبت ديدم بردبارى و صبر، به عقل و خرد، نزديكتر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مىماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىديدم ميراثم را به غارت مىبرند».
نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.
امام(ع) به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامى از مسير اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد ديگر نيز اشاره نموده است. از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه رأى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد، امام رو به ديگر اعضاى شورا كرد و فرمود: «خوب مىدانيد كه من از همه كس به خلافت شايستهترم. به خدا سوگند، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».
نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 74.
آرى، حضرت على(ع) در برابر خلافت خلفا قيام نكرد، تا زحمتهاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و... به هدر نرود. ايشان از خلافت خود جهت حفظ اسلام صرف نظر كردند تا اصل اسلام باقى بماند.
قيام حضرت موجبات آشوب و تلاطم در پايتخت جامعه اسلامي و تضعيف اسلام و اميدوار گرديدن دشمنان مي شد. اعتراض در شرايط نامناسب , يك پارچگي جامعه را بر هم زده و زمينه براي استيلاي دشمن خارجي و داخلي را فراهم مي سازد. از اين رو حضرت علي (ع ) مي فرمودند: ((من صبر كردم ولي همانند آن كه تيغي در چشمانم و استخواني در گلويم باشد))
(نهج البلاغه، خطبه سوم).
سكوت معنادار علي (ع ) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشير علل بسياري دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود. الف ) شرايط سياسي و اجتماعي امت اسلام پس از رحلت پيامبر(ص ): وقتي رهبر يك حركت عظيم تاريخي كه بنيانهاي جامعه آن روز را زيرو رو كرده و انديشه و نظامي نوين برقرار نموده از ميان مردم مي رود بهترين شرايط براي حركت ارتجاعي و ضد تكاملي فراهم مي آيد حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيري بوجود آيد روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا نتايج همه حركتهاي قبلي نيز از دست برود. در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پيش آمد; دشمنان خارجي حركت عظيم اسلام همانند روم و ايران آن زمان از يكسو, منافقان و عناصر ارتجاعي داخلي از سويي ديگر منتظر فراهم آمدن شرايطي بودند تا نهال نورسته اسلام را از بيخ بركنند. اگر فرضا علي (ع ) براي احقاق حق دست به شمشير مي برد مسلما جنگ دامنه داري درگير مي شد كه پايان آن چيزي جز از بين رفتن زحمات پيامبر(ص ) نبود. ب ) اقدام براي يك حركت اجتماعي آن هم به صورت نظامي نيازمند شرايط مختلف و آمادگيهاي مختلف است و به دلايل مختلفي اين زمينه پس از ارتحال پيامبر(ص ) وجود نداشت . علي (ع ) (بنابر نقل تاريخ ) بارها بزرگان اصحاب را براي ايجاد حركتي بر عليه وقايع پيش آمده فراخواند ولي جز معدودي انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند. از سوي ديگر شرايط محيط و افكار عمومي نيز آمادگي قبول نبردي داخلي در بين اصحاب پيامبر(ص ) را نداشت زيرا همگان انتظار داشتند كه اصحاب بزرگ پيامبر(ص ) پس از آن حضرت همانند او عمل نمايند و محور وحدت جامعه باشند نه اينكه به نزاع و درگيري در بين خود اقدام نمايند. خلاصه سخن آنكه علي (ع ) براي حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خويش خودداري نمود تا ريشه هاي اسلام در پرتو تعاليم پيامبر و قرآن و اهل بيت استحكام يابد. لذا علي (ع ) تا آن روزي كه مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهري بركنار ماند. نكته ديگري كه شايان توجه است آنكه در امور داخلي امت اسلامي روا نيست كه هر كس براي احقاق حق خود دست به شمشير ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد از روش علي (ع ) و ديگر ائمه چنين بر مي آيد كه آنان براي احقاق حق خود در جامعه هرگز و ابتدا دست به شمشير نبرده اند بلكه سعي آنها بر اين بوده كه با روشنگري و تبليغ حقيقت زمينه را براي يك حركت عمومي در جامعه فراهم نمايند. در برخي از روايات و اسناد تاريخي اين مسائله تاييد گرديده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعي و جلوگيري از سوئ استفاده كساني است كه وراي اختلاف امام (ع ) و خلفا اهداف سياسي شكننده ديگري را دنبال مي كردند.
بهره برداري از فضاي حزنانگيز جامعه درپي رحلت حضرت رسول(ص) و عطش مردم در شناخت جايگزين «محوريت» حكومت اسلامي، زمينه شكلگيري شوراي سقيفه را فراهم ساخت.
اين شورا زماني شكل گرفت كه حضرت علي(ع) پيكر پيامبراكرم(ص) را براي خاك سپاري آماده ميساخت. خشن معرّفي كردن چهره امام به دليل كشتن بسياري از سران و بزرگان مشرك قريش در جنگها سبب شد حضرت به جايگاه واقعياش دست نيايد. توجيه و تحريف چهره واقعي اميرمؤمنان، واقعه تاريخي «غدير» را به فراموشي سپرد و علي(ع) ماند و دو راه در پيش: «رويارويي» يا «سكوت».
هراس از تحريف اسلام و ترويج بدعتها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهليت، حاكميت اشراف، شكل گرفتن شكاف طبقاتي و تبعيض امام علي(ع) را به انتخاب گزاره نخست فرا خواند.
بر اين بنياد، در مسير احقاق حق و گزاردن تكليف برآمد. دست حسن و حسين و فاطمه(عليها السلام) را گرفت، براي بازگرداندن خلافت به جايگاه واقعياش به خانه ياران پيامبر(ص) شتافت و از آنان ياري خواست.
در اين رايزني الهي جز چهار تن (سلمان، ابوذر، عمار و مقداد) كسي با حضرت يار نشد. نداشتن ياور از يك سو، عدم اعتراض مردم به حاكميت غير علي(ع) و رويكرد جامعه به تن پروري و عافيتطلبي از سوي ديگر، علي(ع) را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد.
آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدين پرسش كه چرا چنان كه با طلحه و زبير نبرد كردي، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتي، فرمود: اگر آن روز چهل ياور داشتم، مبارزه ميكردم.
امام سكوت را برگزيد؛ اما سكوتي كه سايهاش بيست و پنج سال بر سر خلفا و اشراف و رانده شدگان پيامبر(ص) سنگيني ميكرد.
حضرت علي(ع) هرگز خلافت را مشروع ندانست. پس از مرگ خليفه دوم، وقتي شوراي انتخاب خلافت رأي به حضرت را به استمرار روش دو خليفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، تنها به سنت پيامبر(ص) عمل خواهد كرد.
در بينش سياستمداران جهان كنوني، علي(ع) ميتوانست در برخوردي تاكتيكي شرط شورا را بپذيرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به سامان دهي حكومت اسلامي پردازد؛ اما موضعگيري شفاف حضرت بر منطق «هدف وسيله را توجيه ميكند» خط بطلان كشيد و فرياد حقگرايي وي را در تاريخ جاودانه ساخت.
از اينجا به يك اصل راهبردي در روش امامان(ع) مي توان پي برد كه اصل «پيروزي حق بر باطل» را در يك پروسه دامنه دار و در طول تاريخ تعريف مي كردند چه در زمان حيات و زندگاني خودشان اتفاق بيفتد و چه در زمان هاي بعد به طوري كه در طول تاريخ تمامي آزاد انديشان و عدالت محوران روش امامان(ع) را الگوي خود قرار داده اند و مي دهند و اين همان پيروزي حق بر باطل در طول تاريخ است تا آنجا كه نويسنده مسيحي دكتر جرج جرداق نيز شش جلد كتاب با عنوان «امام علي صداي عدالت انسانيت» را به رشته تحرير درآورده است.
اين موضع گيري سبب شد حضرت دوازده سال ديگر خلافت را از دست دهد.
اعتراضهاي حضرت به سياستهاي غلط عمر در ايجاد شكاف طبقاتي و برخورد تبعيضآميز با مسلمانان و نيز روش عثمان در تقسيم بيت المال و برخورد با رانده شدگان پيامبر از محوريترين چالشهاي وي با خلفا به شمار ميآيد.
امام(ع) در سكوت بيست و پنج سالهاش، شبانگاهان با دلي اندوهبار در نخلستانها با خدايش خلوت ميكرد و روزهنگام، شاداب و پرطروات در صحنههاي گوناگون حضور مييافت.
شادابي و اميد آفريني وي به اندازهاي بود كه عمر مزاحهايش را بسيار و ناگوار ميدانست.
«سالهاي سكوت» حضرت سالهاي «سكون» نبود. او در كنار بيان حق و اعتراض به كردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوين فقه و تربيت شاگردان ميپرداخت.
حضور در عرصه سازندگي و حفر و وقف قناتهاي متعدد، كاشتن نخل و رسيدگي به امور محرومان و حمايت از صحابه معترض در اين سالها تحقق يافت. افزون بر اين، حضرت در امور قضايي و سياسي و نظامي مشاور دلسوز خلفا به شمار ميآمد. خلفا با اذعان به جايگاه محوري علي(ع) در مسائل مهم حكومتي و اعتراف به اشتباهاتي كه توسط وي اصلاح ميشد [«لولا عليٌ لهلك عمر». اين جمله زماني از دهان عمر برون آمد كه حضرت حكم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنين را مستحق سنگسار شدن ندانست].
سنگيني حضور عليعليه السلام ژنده پوش و شوخ طبع را برگرده خود احساس ميكردند.
حضرت دوران بيست و پنج ساله سكوت خود را با عبارت «همانند كسي كه استخوان در گلو و خار در چشم دارد، بردباري ورزيدم»، به تصوير ميكشد [«وصبرتُ وفي العين قَذيً وفي الحَلْق شجاً، اَري تراثي نَهْباً؛ ديدم صبر كردن خرمندي است. پس صبر كردم در حالي كه چشمانم را خاشاك و غبار و گلويم را استخوان گرفته بود، ميراث خود را تاراج رفته ديدم
(خطبه سوم نهج البلاغه)
]
اما در حقيقت روش سياسي، اجتماعي و فرهنگي حضرت چنان بود كه او نيز خار ديدگان و استخوان گلوي مخالفانش به شمار ميآمد.
در زمينه ازدواج ام كلثوم با خليفه دوم گفتني است
اين موضوع بيش از هزار سال دست مايه طرح در متون تاريخي و كلامي بوده است ؛ تفصيل اين ماجرا در صحاح سته موجود نيست و اين موضوع تنها در كتاب طبقات ابن سعد مندرج است كه اعتبار آن مشكوك است . در متون شيعي نيز اين مساله اختلافي است و دستخوش روايات متعارض غيرصريح است . از اين رو مي توان آن را از دروغ هاي بزرگ در تاريخ اسلام برشمرد..
در اين باره چند نظر قابل طرح وجود دارد:
1. مشخص نيست كه اميرمومنان(ع) دختر ي به نام ام كلثوم از فاطمه زهراء (ع) داشته باشد؛ بعضي از محققان مدعي اند كه اميرمومنان از حضرت زهرا(ع) دختري به نام زينب با كنيه ام كلثوم داشت .(1)
2. شيخ مفيد (متوفي 413ق.) در رساله اي خاص ، به تحقيق اين موضوع پرداخته است و چنين ازدواجي را انكار مي كند. او مي گويد: ازدواج اين دو را زبير بن بكار نقل كرده است در حالي كه سخن و روايت او به دليل دشمني اش با اميرمومنان(ع) مورد اعتماد نيست . (2)
3. ام كلثومي كه با عمر ازدواج كرده او ربيبه(نادختري ) امام مي باشد. او دختر اسماء بنت عميس بود كه پس از فوت همسر اسماء ، و ازدواج او با اميرمومنان(ع) ، همراه مادرش به خانه امام آمد و در آنجا بزرگ شد .(3)
4 .برخي با اذعان به اين ازدواج ، تهديد و زور خليفه را عامل اين ازدواج مي شمارند (4) لازم به ذكر است كه چنين پيوندهايي را ، در فرض انجام، همچون برخي از نامگذاري ها ، در صدر اسلام عادي مي بايست شمرد . زيرا برخي انگيزه هاي ازدواج بر محور ثزوت ، قدرت، وضع ظاهري آن زن و يا به خاطر دفع شر است .
براي آگاهي بيشتر ر.ك: جزوه «تزويج ام كلثوم من عمر»، سيد علي حسيني ميلاني؛ حسنى،علىاكبر، تاريخ تحليلى و سياسى اسلام، ج 2، ص 57 – 60.
پي نوشت:
1.باقر شريف قرشي ، حيات فاطمه الزهرا(ع)، ص 219.
2.سبحاني، راهنماي حقيقت، ص 613.
3.ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج16،ص 103.
4. ر.ك: كليني، فروع كافى، ج 5، ص 346. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100107688)
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.quran.porsemani.ir//node/3115
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های قرآن و حدیث سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت