پاسخ تفصیلی:
پيش از پاسخ به اين پرسش نخست بايست تعريفي از «دين», «علم», «عقل» ارائه شود
1- دين: براي دين تعاريف فراواني پيشنهاد شده است, اما آن تعريفي که با پاسخ به پرسش مذکور مناسب مي باشد عبارت است از: « دين مجموعه آموزه هايي است که از منبع وحي الهي, جهت هدايت انسان ها به پيامبران نازل شده است و به صورت گزاره هاي توصيفي و ارزشي در منابع ديني ثبت شده است.
2- علم: واژه «علم» مشترک لفظي است و در معاني متعدد به کار رفته است:
الف)کاربرد علم در برابر جهل که همه دانستني ها اعم از تصورات و تصديقات, علوم حصولي و علوم حضوري, علوم عقلي, حسي و شهودي و نقلي, اطلاق مي شود.
ب) علم به معناي قطع و يقين است؛ و متعلق آن, گزاره هايي است که مورد يقين آن باشد, اعم ازاين که آن گزاره هاي يقيني, صادق و مطابق با واقع باشد و يا کاذب و خلاف واقع بوده باشد. علم در اين کاربرد مقابل شک و ظن و وهم قرار دارد.
ج) علم به معناي نظام و سيستمي از گزاره هاي علم حصولي - که با روش هاي گوناگون کسب معرفت به دست آمده اند - مانند علوم تجربي, فلسفي, تاريخي, عرفاني و ادبي و حسي و تجربي تحصيل شده است. به بيان ديگر «Science» در اين قسم به معناي علوم تجربي است, اعم از طبيعي و انساني. علوم طبيعي مانند: زيست شناسي, فيزيک, شيمي و ...علوم انساني مانند: روان شناسي, جامعه شناسي, مديريت, اقتصاد و ...منظور از «علم » در « تعارض علم و دين» همان معناي چهارم يعني علوم تجربي است. ه) علم به معناي تصديق يقيني مطابق با واقع. علم در اين معنا مقابل جهل اعم از بسيط و مرکب است.
3-عقل: واژه «عقل» نيز مشترک لفظي بين معاني گوناگون است:
الف)عقل ابزاري: عقل حسابگر و دور انديش و ابزاري همان عقلي است که چرخ فعاليت هاي روزمره انسان را به حرکت در مي آورد. به بيان ديگر, عقل ابزاري همان؛ عقل معاش, عقل مديريت, عقل حساب و کتاب, عقل موفقيت در امور زندگي است. براساس اين نگرش - نگاه پراگماتيسي به عقل- عقل ابزار و خادم تمايلات و رغبت هاي انسان براي تحصيل زندگي شاد, لذت بخش و مرفه است. عقل در اين رويکرد, به خدمت گرفته شده تا بهترين منفعت, سود شخصي و لذت و رفاه را براي انسان تامين کند. ب)عقل نظري: عقل در اين تعريف, مدرک کليات است و عمده فعاليت آن تفکر و انديشه ورزي است- به اين معنا که با مدد گرفتن از معلومات, مجهولات را نيز به معلومات جديد تبديل مي کند-. عقل, براساس اين معنا, بر روش تعلقي و قياسي که از مقدمات عقلي محض تشکيل مي شود, مبتني است, مقدماتي که يا از بديهيات است و يا به آن ها منتهي مي شود؛ مانند همه قياس هاي برهاني که در فلسفه اولي و رياضيات و...به کار مي رود.
ج) عقل عملي: عقل در اين تعريف, به عنوان يک پيامبر دروني و حجت باطني معرفي شده که انسان را در مسير کمال راهبري مي کند. شريعت و دين, حجت بيروني است براي نجات انسان ها از گرداب آلودگي ها و سوق دادن آن ها به سوي کمال و سعادت انساني, عقل نيز هکين کارکرد را در درون انسان دارد. البته ناگفته نماند که عقل ابزاري نيز نوعي عقل عملي است اما در مرتبه فروتر از حجت باطني. پس از ذکر اين مقدمه ابتدابه تحليل و تببين رابطه«عقل و دين»پرداخته مي شود. در ذيل به رابطه دين با هر کدام از معاني عقل اشاره مي شود.
1-رابطه دين با عقل ابزاري: دين نه عقل ابزاري را به طور کلي نفي و رد مي کند و نه آن را به طور کلي مي پذيرد, بلکه کارکرد آن را در چهار چوب خاصي مي پذيرد. اگر عقل ابزاري در چهار چوب جهان بيني توحيدي و انسان شناسي الهي حرکت کند, موردپذيرش اسلام است, چنان که در روايات اسلامي به مساله «تقدير معيشت»- يعني اندازه گيري و حسابگري براي زندگي دنيوي - تصريح شده است واين که مومن بايد اهل برنامه ريزي, محاسبات اقتصادي, پرهيز از افراط و تفريط در کسب درآمد و هزينه و مصرف آن باشد.
اما اگر عقل ابزاري متکي به جهان بيني و انسان مادي -ماترياليستي- باشد و تنها اصالت را به لذت و رفاه دنيوي بدهد فراتر از آن به چيزي نينديشد, اين گونه عقلانيت مورد پذيرش نيست. اين گونه عقلانيت ابزاري است که با آموزه هايي مانند ايثار, از خود گذشتگي, و شهادت و انفاق و ايمان و هزاران واقعيت بنيادين اسلام, ناسازگار و متعارض است. زيرا هيچ واقعيتي فراتر از لذايذ مادي اين جهاني براي افراد در آن معنا ندارد.
2-رابطه دين با عقل -به معناي قوه مفکره-:
عقل به معناي نيرو و قوه انديشيدن و اقامه استدلال و برهان, موردتاييد و بلکه مورد توصيه دين مي باشد.آيات بسياري در قران کريم وجود دارد که مردم را به انديشه ورزي,تفکر در نظام هستي و... دعوت مي کند. نکته قابل توجه اين است که: از منظر دين, متعلق و موضوع تفکر بايد از اموري باشدکه در جهت تکامل و سعادت حقيقي انسان باشد. مانند تفکر در نعمت هاي الهي, تفکر در خويش و استعدادهاي سرشاري که خداونددر اختيار ما قرار داده و ...
اما انديشيدن در موضوعات ناشايست و ناپسند, به دليل اين که در راستاي سعادت و نيک بخشي انسان نيست, کاري مذموم و مخالف آموزه هاي ديني است.
3- عقل عملي: يا عقل هدايت گر, که راه خير را از شر, نيک را از بد, راست را از منحرف به ما مي شناساند, خود يکي از پيامبران دروني است. يکي از اهداف انبيا (ع) اين است که اين گونه از عقل را به شکوفايي وفعاليت برسانند. امام علي عليه السلام در خطبه اول نهج البلاغه مي فرمايد: انبيا براي دي نآمدند که عقل هاي انسان ها را برانگيزانند و آن ها را به شکوفابب برسانند. بنابراين اين تعريف از عقل - به عنوان يک راهنماي دروني که درحد خود يکسري راهنمايي ها و هدايت ها را به انسان راائه مي دهد- مورد تاويد اسلام و بلکه پيامبر دروني انسان به شمار مي آيد.
رابطه علم و دين
چنان که بيان شد, علم در اين جا به معناي علومي تجربي ياSIENCE مي باشد. در رابطه با ارتباط و نسبت ميان علم و دين چند ديدگاه مطرح است.
1- تداخل علم و دين: برخي براين باورند که همه علوم جز دين مي باشد و علم را داخل در قلمرو دين شمرده اند, حتي برخي از انديشمندان اسلامي, براين باورند که همه علوم بشري از ظواهر آيات قرآن به دست مي آيد. براي نمونه مي توان به امام محمد غزالي در فرهنگ ديني اهل سنت و استاد جوادي آملي در فرهنگ ديني شيعه- البته با تبيين هاي مختلف - اشاره نمود.
2- تعارض علم و دين: پاره اي از انديشمندان, علم و دين را کاملا متعارض دانسته اند, اعم از اين که تعارض بين گزاره هاي ديني يا گزاره هاي علمي باشد؛ مانند مساله هفت آسمان در قرآن و يک آسمان در علم. يا اين که تعارض بين پيش فرض هاي علم با پيش فرض هاي ديني.
3- تمايز و جدايي علم و دين: برخي از متفکران مغرب زمين, علم و دين را دو مقوله متمايز و داراي قلمرو جداگانه دانسته اند, مانند فيلسوفان تحليل زباني, اگزيستانسياليست ها, و پوزيتيويست ها و ... .
4- سازگاري و توافق علم و دين: اين ديدگاه, علاوه بر ابطال نظريه تداخل علم و دين, تعارض و انواع تعارض علم و دين را رد مي کند و بر سازگاري اين دو حقيقت تاکيد مي ورزد و حتي برخي بر اين باورند که علم و دين مکمل يکديگرند.
خلاصه مطلب به شرح زير است:
علم و دين:
. عدم ترابط و جداانگاري علم و دين
2. ترابط علم و دين (که خود دو بخش است):
الف. ترابط خصمانه و تعارض علم و دين
ب. ترابط غير خصمانه (که خود دو بخش است):
a. تداخل علم و دين
b. سازگاري علم و دين.
ديدگاه برگزيده: درتبيين ديدگاه برگزيده به چند نکته اشاره مي شود:
1-نمونه هاي فراواني از توافق علم و دين و سازگاري آموزه هاي قرآني و دست آوردهاي علمي وجود دارد؛ مانند حرکت خورشيد (سوره يس/38 تا 41 ) حرکت کوه ها و زمين (سور ه نحل/89 ) لقاح گياهان (سوره حجر/32 Vو... .
2- برخي از تعارض هايي که ميان دست آورده هاي علمي و آموزه هاي ديني وجود دارد, تعارض ظاهري ميان علم و دين است, يعني علم ادعاي انحصاري در آن زمينه ندارد؛ براي نمونه, علم يک آسمان را کشف نموده اما شش آسمان ديگر را انکار ننموده است؛ يا اين که نظريه داروين, خلقت نهايي انسان از خاک را انکار نکرده است, بلکه آفرينش از حيوان نئاندرتال را فرض نموده است. يا اين که علم, تحقق معجزات يا طول عمر طولاني پيامبر يا امامي را انکار نمي کند؛ البته قدرت تبيين آن را هم ندارد. يعني علم در مورد برخي از آموزه هاي ديني نفيا و اثباتا ساکت است.
3- دستاوردهاي تجربي مبتني بر متدولوژي تجربي است که همان «فرضيه سازي» و «استقرا» مي باشد. اين روش به تنهايي به لحاظ منطقي مفيد قطع و يقين نيست. با توجه به نکات مذکور بايد گفت: يک سري از گزاره ها و معارف است که هم مورد تاييد دين است و هم مورد تاييد علم. و يا مورد تاييد يکي از آن دو است و ديگري نسبت به آن ساکت است. بنابراين در اين موارد تعارضي نيست. ولي علم يک زمان يا برخي از نظريات علمي آنها را نمي پذيرد يک دسته ديگر مورد تاييد در برخي از نظريات علمي است ولي دين آنها را نمي پذيرد. در موارد وفاق و سازگاري ميان علم و دين بحثي نيست. ولي در مواردي که اين دو با هم تعارض و ناسازگاري دارند ابتدا انواع تعارض تصوير شود و سپس حکم هر کدام بيان شود:
انواع تعارض:
متون قرآن و روايات از نظر دلالت يانص است يا ظاهر. نص به متني اطلاق مي شود که در معنايي صراحت داشته باشد به گونه اي که احتمال هر معناي ديگري منتفي باشد و ظاهر متني است که در معنايي صراحت نداشته باشد و احتمال معناي ديگر از آن متن منتفي نگردد.
سند يک متن نيز يا قطعي و يقيني است و يا ظني. پيشتر ذکر شد که ادله نقلي اگر متواتر يا مخفوف به شواهد قطعي باشند, يقين آورند, هم چنان که اگر با دليل يقيني خاصي تاييد شوند - نظير برهاني که بر عصمت مخبر اقامه مي شود - مفيد يقين خواهند بود. قران کريم از نظر سند قطعي است ولي بيشتر روايات ظني مي باشند؛ گو اين که روايات قطعي الصدور نيز کم نيستند. گرچه قرآن از نظر سند قطعي است ولي از نظر دلالت آيات بسياري از آن ظاهر و غير يقيني مي باشد؛ هم چنان که نصوص فراواني در آن وجود دارد. پيشتر ذکر شد که, همان گونه که دليل هاي نقلي يا يقيني اند و يا ظني, دليل هاي عقلي يا علمي نيز يا يقين آورند يا ظن آور. با توجه به نکات ذکر شده انواع تعارض هاي ممکن بدين شرح اند:
1- تعارض ميان دليل عقلي يا علمي قطعي با دليل نقلي قطعي؛
2- تعارض ميان دليل عقلي يا علمي قطعي با دليل نقلي ظني ؛
3- تعارض ميان دليل عقلي يا علمي ظني با دليل نقلي قطعي؛
4- تعارض ميان دليل عقلي يا علمي ظني با دليل نقلي ظني؛
در اسلام, تعارض قسم اول وجود ندارد وممکن نيست وجود داشته باشد. اگر مطلبي از هر راه و دليلي به صورت يقيني ثابت شود, با هيچ راه و دليل ديگري قابل نفي نيست. در نتيجه, اگر آن مطلب يقيني با روش صحيحي به دست آمده باشد, با راه هاي ديگر تعارض و تنافي نخواهد داشت و اگر در موردي تعارضي به چشم بخورد, تعارض ابتدايي بوده با دقت معلوم مي شود که سوء تفاهمي رخ داده و يا يکي از ادله به اشتباه يقيني تلقي شده است. براساس اين قاعده, وقوع تعارض قسم اول در اسلام امري ناممکن است, هم چنان که در مورد قسم دوم و سوم بايد دليل يقيني را, خواه دليل عقلي و علمي و خواه دليل نقلي, مقدم داشت. در صورت تعارض دليل عقلي قطعي با دليل نقلي ظني, از معناي ظاهري دليل نقلي ظني عدول مي شود. از اين رو, علاوه بر ادله نقلي يقيني بسيار که محکم اند, با ادله عقلي يقين آور که بر تنزه خداوند متعال از ماده و ماديات اقامه شده است, از ظاهر آياتي که ذکر شد رفع يد مي شود . در مورد قسم چهارم, يعني تعارض دليل عقلي يا علمي ظني با دليل نقلي ظني در صورتي که دليل نقلي مربوط به عمل باشد بايد آن را مقدم داشت و در ساير موارد بايد توقف کرد. بايد توجه داشت که علوم تجربي به لحاظ روش حداکثر مفيد ظن و نتايج ظني بوده و هيچ گاه دستاورد هاي آن ها نمي توانند با يقينات و ضروريات دين معارض باشند, هم چنان که علوم فلسفي و عقلي تنها در بخشي از دين که با عقل نيز قابل شناخت است, توان تفسير و توصيح متون ديني را دارد .