مکتب عقل و عشق | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
مکتب عقل و عشق
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
مکتب عقل و عشق
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
دین و عقل
,
عقل و عشق
سوال:
مکتب عقل و مکتب عشق به طور محض هر کدام چه نقايص و چه منافعي دارد؟ (لطفا با ذکر منبع هاي استفاده شده باشد.)
پاسخ تفصیلی:
در اين باره دو مقاله پيوست نگاشته آقاي سيد سعيد لواساني که در نشريه پرسمان سال دوم شماره هاي 5 و 6 بهمن ماه و اسفند ماه 1381 چاپ شده است (مقالات عشق و عقل اين يا آن - رابطه عقل و عشق تا کجاست؟) را مطالعه نمائيد:عشق و عقل، اين يا آن
عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولى
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
بحث ارتباط عقل و عشق از مباحثشيرينى است كه در ادبيات فارسى و عرفان اسلامى درباره آن بسيار سخن گفته شده است .
در اين باره سه نظر عمده در ميان متفكران و عارفان مسلمان ديده مىشود:
1 . برخى از متكلمان و فلاسفه اصالت را به عقل مىدهند . در نظر اين گروه، تنها ارزشى كه انسان را به سرمنزل مقصود مىرساند عقلاست و عشق سخنانى موهوم وخيالاتى باطل است كه به علتسوء مزاج بر انسان عارض مىشود . اگر هدف معرفت الاهى و عبادت است، عقل تنها ابزار شناخت و بندگى به شمار مىآيد و عشق گم كردن راه است . (1)
2 . برخى از عرفا اصالت را به عشق مىدهند و بر اين اعتقادند كه عشق به معناى فنا در معشوق است و با منفعت و منطق منفعتطلبانه كه راه عقل شمرده مىشود سازگار نيست; بنابراين، «عقل را با عشق دعوى باطل است» ; زيرا عقل پاىبند انسان است و عشق رها شدن از اين پايبندىها . (2)
3 . در مقابل اين دو گروهى عرفاى محقق و حكماى عارف قرار دارند معتقدند عقل و عشق منافى هم نيستند، ارتباطى تنگاتنگ دارند و انسان براى رسيدن به مقصود نهايى (لقاء الله) به هر دو نيازمند است .
صراحى اى و حريفى گرت به چنگ افتد
به عقل نوش كه ايام فتنهانگيز است
حاشا كه من به موسم گل ترك مى كنم
من لاف عقل مىزنم اين كار كى كنم
مشورت با عقل كردم گفت: حافظ مى بنوش
ساقيا مىده به قول مستشار مؤتمن
(حافظ)
براى روشن شدن ارتباط و مصاف عقل و عشق و تبيين دليل نظريهها، تعريف عقل و عشق ضرورت دارد . عقل چيست؟
شايد اين ادعا صحيح باشد كه تعريف هيچ واژهاى به اندازه تعريف عقل مشكل نيست; زيرا پى بردن به حقيقت عقل بسيار مشكل است . در طول حيات بشرى تعاريف مختلفى از عقل ارائه شده است كه چه بسا در مقابل هم قرار دارند . به هر حال، در نظر متفكران اسلامى، عقل به دو بخش نظرى و عملى تقسيم مىشود . عقل نظرى عبارت است از قوهاى در آدمى كه به واسطه آن تفكر مىكند و سخن مىگويد و مطالب را از هم تميز مىدهد; (3) به عبارت ديگر، عقل نظرى قوه درك كليات است . عقل عملى قوه تدبير زندگى و سعادت اخروى يا قوه تميز خوب و بد است . عقل به اين معنا دو مرتبه دارد: يكى آنچه فقط به تدبير امور زندگى دنيوى مىپردازد و عقل مصلحتانديش (فردى يا جمعى) است و از نظر حكماى ما، به تبع قرآن و حديث، عقل بدلى، نيرنگ و شيطنت است . (4) نه عقل حقيقى; و دوم عقل ايمانى كه شهوات و تمايلات باطل را در بند مىكشد و سعادت دنيوى و اخروى انسان را حاصل مىكند .
عقل ايمانى چو شهنه عادل است
پاسبان و حاكم شهردل است . . .
عقل در تن حاكم ايمان بود
كه ز بيش نفس در زندان بود . . .
عقل ضد شهوت است اى پهلوان
آنكه شهوت مىتند، عقلش مخوان
(مولوى)
بنابراين، در يك نگاه كلى، عاقل كسى است كه داراى قدرت فهم و تجزيه و تحليل است; عنان زندگى خود را به دست عقل داده و شهوات و نفسانيت را در بند كرده است . (5) عشق چيست؟
عشق از ماده «عشق» بر گرفته شده است و در عربى نام گياهى است كه به هر چيز برسد در آن مىپيچد; آن را تقريبا محدود و محصور مىكند و در اختيار خود قرار مىدهد . اين گياه در فارسى پيچك خوانده مىشود . در انسان حالت محبتشديد كه او را منحصرا متوجه محبوب مىكند، نوعى يگانگى بين فرد و محبوبش به وجود مىآورد و همه چيز فرد را در اختيار محبوبش قرار مىدهد، عشق خوانده مىشود . (6)
عشق دو مرتبه دارد: يكى عشق مجازى كه شايد ترجمه آن به دلبستگى مناسبتر باشد; يعنى عشقى كه نفسانى و غريزى است و با رسيدن به معشوق و مقصود و اطفاى غريزه خاموش و ساكت مىشود; و ديگر عشق حقيقى و روحانى كه روح انسان و حقيقت انسان با آن همراه است; زيرا انسان عاشق خدا است و همواره مىخواهد با او متحد شود; و اين همان معناى فنا فى الله است، (7) محى الدين ابن عربى در تعريف عشق مىنويسد: «العشق و هو افراط المحبة و كنى عنه فى القرآن «بشدة الحب» فى قوله الذين آمنوا اشد حبا لله و هو قوله «قد شفقها حبا» اى صارحبها يوسف على قلبها كالشفقان و هى الجلدة الرقية التى تحتوى على القلب فهى ظرف له محيطة (8) ; عشق عبارت از افراط در محبت است و قرآن از آن به محبتشديد ياد كرده است: «الذين امنوا اشد حبا لله» (9) (كسانى كه ايمان آوردند، شديدترين محبت را به خدا دارند) و [همچنين از آن به شفاق (پرده دل) و حالتشيفتگى و جنون] ياد كرده است; [در قصه علاقه زليخا به يوسف] مىفرمايد: «قد شقفها حبا (10) (عشق اين جوان [يوسف] در اعماق قلب او [زليخا] نفوذ كرده است) و معناى آن به اين است كه حب همانند پرده و پوستهاى نازك قلب زليخا را در برگرفت و بر آن محيط گشت .
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قير روشن شدم از نور عشق
عرفا فقط عشق حقيقى را عشق مىدانند كه همان فناى فى الله و عشق به معشوق حقيقى است و هيچ گاه خاموش نمىشود . هر دو تعبير عشق در روايات ما آمده است . در عشق مجازى كه شديدا انكار و تقبيح شده، روايات متعدد است; براى مثال امام صادق (ع) درباره عشق سؤال شد، فرمود: «دلهايى كه از ياد خدا خالى است، خداوند دوستى ديگرى را به آنها مىچشاند .» (11) اميرمؤمنان (ع) نيز فرمود: «عشق بيمارى است كه نه اجر دارد و نه بدل .» (12)
درباره عشق حقيقى و ممدوح در روايات آمده است: «قال رسولالله (ص) افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجده; با فضيلتترين مردم كسى است كه به عبادت عشق مىورزد و دستبه گردن آن مىآويزد و آن را با قلبش دوست دارد و با بدنش به آن اقدام مىورزد . . . .» (13) روشن است كه عبادت وسيله تقرب به معبود است و عشق به عبادت مقدمه عشق به معبود .
البته رسيدن به كنه عشق حقيقى و بيان آن امكان ندارد . بنابراين، ادبيات عرفانى به تمثيل روى آورده و كوشيده استبا بيان تمثيلى شمهاى از آن حقيقت را بازگو كند .
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل مانم از آن
(مولوى)
مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
بشوى اوراق اگر همدرس مايى
كه علم عشق در دفتر نگنجد
(حافظ)
«اى درويش، از عشق حقيقى - آن چنان كه حق عشق است - نمىتوانم نوشت، كه مردم فهم نكنند و كفر دانند; اما از عشق مجازى چيزى بنويسم تا عاقلان از اين جا استدلال كنند .» (14)
مصاف عشق و عقل
به نظر مىرسد، با روشن شدن تعريف عقل و عشق، نظر دقيقتر به ارتباط آنها ممكن گرديده است . مىتوان اين بحث را در چهار بند خلاصه كرد:
1 . اگر منظور از عقل، عقل بدلى باشد كه تمام توجهاش دنيا و زندگى دنيوى است، اين عقل مصلحتانديش را با عشق كارى نيست; از بن با آن مخالف است و آن را فقط خيالات عاشقانه و هوسهاى جوانى مىپندارد; اما منظور عرفا و حكماى ما از عقل اين عقل نيست; زيرا اين عقل در حقيقتبىعقلى بزرگ است .
2 . اگر منظور از عشق، عشق مجازى يعنى دلبستگى به شهوات و نفسانيت و غرائز است، عقل خدابين و ايمانى چنين عشقى را محكوم مىكند; زيرا عقلى كه رو به سوى خدا دارد، تسلط شهوت بر انسان را نمىپسندد; مخصوصا اگر شهوت به حد افراط برسد .
3 . اگر منظور از عقل، عقل متعارف ايمانى و مراد از عشق، عشقى حقيقى و فناى فى الله باشد، اين دو در مراحلى درگيرى دارند; زيرا عقل دربند منفعت آدمى است و تمام اعضا و جوارح آدمى را به بند منفعتطلبى خود در مىآورد; و عشق كه عبارت از ايثار و از خودگذشتگى و فداكارى در راه معشوق است، به هيچ وجه با خودمحورى سازگار نيست .
عرضه كردم دو جهان بر دل كار افتاده
به جز از عشق تو باقى همه فانى دانست
اى كه از دفتر عقل آيت عشقآموزى
ترسم اين نكته به تحقيق ندانى دانست
راهى است راه عشق كه هيچش كناره نيست
آن جا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست
ما را ز منع عقل مترسان و مى بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست
حريم عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است
كس آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
امثال اين تعبيرات در اشعار فارسى فراوان است; زيرا كار عقل مصحلتانديشى و مصلحتطلبى است و كار عشق از خود بى خود شدن . عرفا كاملا منكر عقل متعارف نبوده، آن را مانند چراغ و نردبان براى ترقى در عالم معنا لازم مىدانند; البته وقتى انسان به بالا رسيد، ديگر به آن نياز ندارد; به عبارت ديگر، در مرحله اول لازم است و در مراحل بالاتر حجاب و زيان . سعدى در اين باره مىگويد: «عقل با چندين شرف كه دارد نه راه استبلكه چراغ راه هست، و اول راه ادب طريقت است و خاصيت چراغ آن است كه به وجود آن راه از چاه بدانند و نيك از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق كنند و چون آن دقايق را بدانستبرين برود كه شخص اگر چه چراغ دارد تا نرود بمقصد نرسد .» (15)
عرفان رهروان راه عشق را دعوت مىكند از استدلالهاى خشك و خستهكننده كه چه بسا ره به جايى نمىبرد، لحظهاى فاصله بگيرند و گوش و چشم خود را به حقايق ازلى و ابدى عالم باز كنند . تلاش عرفان باز كردن راه شهود است . شهود معنوى كه آمد و روح صيقل خورد، حظ روحى حاصل مىشود و خدا بندهاش را به آن مسيرى كه لازم انسانيت او است، سوق مىدهد; زيرا در وراى قيل و قالها حقيقتى وجود دارد كه نياز است از آن سخن گفته شود; و آن معرفت عشقى است كه حكمتبه معناى حقيقى كلمه است و اگر كسى به آن (عرفان) راه نيابد، حقيقت درونى خود را نشناخته است . در روايات ما به اين مساله اشاره رفته است . امام صادق (ع) مىفرمايد: «بندگان سه گروهند: گروهى خداى عزوجل را از ترس عبادت مىكنند، آن بندگى بردگان است . گروهى خداى تبارك و تعالى را براى به دست آوردن ثواب بندگى مىكنند، اين عبادت مزد بگيران است; و گروهى خداى عزوجل را به خاطر محبت او بندگى مىكنند، آن بندگى آزادگان و بهترين و برجستهترين عبادت است .» (16)
امام على (ع) مىفرمايد: «خدايا، تو را از ترس عقابت و به طمع ثوابت پرستش نكردم، بلكه چون تو را براى عبادت شايسته يافتم، سر بر بندگيتساييدم .» (17)
روايات در اين باره بسيار است . معناى اين روايات آن است كه گروهى خدا را تنها به نفع شخص خود و براى رسيدن به مقاصد خود عبادت مىكنند . آنها به مقصود خود (فرار از عذاب و رسيدن به ثواب) مىرسند، اما به مقام عالى كه همان لقا الله و ديدار يار است، نائل نمىآيند; زيرا براى اين كار بايد از «هر چه رنگ تعلق دارد آزاد شوند» . تقبيح عابد و زاهد در اشعار نيز به همين معنا است; زيرا آنها به وجه عالى محبت نرسيدهاند .
4 . عشق حقيقى و عقل بالغ هيچ منافاتى با هم ندارند و در سير و سلوك روحانى همواره همراهند; زيرا عشق به معناى فناى فى الله است و عقل برين به معناى ذوب شدن در توحيد . «انسان آنگاه كه به مرحله عشق مىرسد تازه مىفهمند كه عقل حقيقى همان «عقل برين» است كه او دارد و ديگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل مىپندارند .» . (18)
كوه عقل و بيابان جنونم دادهاند
حيرتى دارم از اين، كين هر دو چونم دادهاند
(فيض كاشانى)
بنابراين، در بررسى رابطه عقل و عشق سه گزاره زير رخ مىنمايد:
1 . عشق محصول شناخت است . انسان با براهين عميق عقلى (عقل نظرى) به خدا ايمان مىآورد و با عزم و شوق و عشق و اخلاص از راه عقل عملى به او راه مىيابد . اما اين مرحله اول راه است .
2 . عقل در برابر عشق باطل مىايستد و آن را كه در بند شهوات بودن است، محصور و محكوم خود مىكند . عقل شهوت و غضب و غرائز را در بند مىكشد و به خدمت انسان در مىآورد .
3 . انسان وقتى به مرحله عشق رسيد، عقل متعارف را كنار مىگذارد - چنان كه انسان مؤمن در مرحله ابتدايى عقل بدلى را كنار مىنهد - و آنگاه به مقام حقيقى عقل بار مىيابد . در اين صورت عشق فرمانرواى عقل است . عشق در وجود انسان مانند حاكم است و عقل وزير و مستشار او به شمار مىآيد . در اين مرحله، انسان سالك به مقام جمع عقل و عشق مىرسد; زيرا عقل برين همان عشق به عبادت و فقط ديدن معبود است . (19)
-------------------
پىنوشت:
1 . تمهيد القواعد، ابن تركه اصفهانى، ص 49; بحارالانوار، ص 67، ص 253 و 254 .
2 . انسان كامل، استاد مطهرى، ص 50 و 51 .
3 . رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 228 .
4 . اصول كافى، كلينى، ج1، ص 11 .
5 . براى توضيح بيشتر معناى عقل به اصول كافى «كتاب العقل و الجهل» جلد اول و شروح آن، اشارات و تنبيهات ابن سينا، نمط سوم، علم الطبيعيات، فصول 9- 15 و ترجمه و شرح فارسى آن، دكتر ملكشاهى، ص 177- 204، فرهنگ معارف اسلامى، سيد جعفر سجادى، جلد 3، ص 300- 322 و نشان از بىنشانها، على مقدادى اصفهانى، ج 1، ص 201- 209 مراجعه كنيد .
6 . مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 3، رساله فى حقيقة العشق، ص 286 و 287; فطرت، استاد مطهرى، براى تعريف تفصيلى عشق و نظرات درباره آن به كتاب عشق در ادب فارسى، دكتر ارژنگ مدى، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى مراجعه شود . همچنين به كتاب نشان از بىنشانها، ج اول، ص 220- 229 و والانسان الكامل، عزيز الدين فمنى، ص 118- 112 .
7 . فطرت، استاد مطهرى، ص 91- 95 .
8 . الفتوحات المكيه: ج 2، ص 323 .
9 . البقره (2): 165 .
10 . يوسف: 30 .
11 . علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 140 .
12 . شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 253 .
13 . الكافى: 2، ص 83 .
14 . الانسان الكامل، ص 115 .
15 . كليات سعدى، ص 889 .
16 . الكافى، ج 2 . ص 833 .
17 . بحارالانوار، ج 41، ص 14 .
18 . تفسير موضوعى قرآن، آيتالله جوادى آملى، ج 11، ص 71 و 72 .
19 . آيتالله جوادى، همان، ص62- 72; نشان از بىنشانها، ج 1، ص 206 . ------------------------------
------------------------------رابطه عقل و عشق تا كجا است؟
مشورت باعقل كردم گفتحافظ مى بنوش
ساقيا مى ده به قول مستشار مؤتمن
رابطه عقل و عشق تا كجا است؟ امام حسين (ع) روز عاشورا كارى عاقلانه انجام داد يا عاشقانه؟ آيا در جنگ موارد غيرقابل درك عقلى وجود داشت؟ اگر واقعا اين طور است، ملاكهاى اين نوع پديدهها چيست؟
چنان كه گذشت، عقل متعارف و عشق حقيقى در مراحل اوليه با يكديگر درگير مىشوند; اما سالك در مراحل نهايى عقل متعارف راكنار مىگذارد و به عقل برين مىرسد . در اين مرحله، عقل كاملا با عشق هماهنگ مىشود . نمونه كامل اين هماهنگى را در قيام حسينى مىبينيم . بنابراين، مناسب مىنمايد در اين مجال هر چند به اختصار چگونگى ارتباط عقل و عشق سالك راه يافته به كوى دوستبررسى شود .
چگونگى ارتباط عقل و عشق
عرفا در كتب خود رابطه عقل و عشق را به خوبى تبيين كردهاند . از آن جا كه تحليل همه اين آثار ممكن نيست، تنها يك كتاب به اجمال تحليل مىگردد .
داستان دلانگيز «حسن و دل» سيبك نيشابورى از روش بهتر و دقتبيشتر بهره مىبرد . از اين رو، تحليل اجمالى آن سودمند است . درباره اين كتاب بايد يادآور شد، عشق واقعى ديدنى و چشيدنى است نه گفتنى . بله، مىتوان راه را نشان داد كه اين هم كار عقل است . بنابراين، عرفا به تمثيل و داستان متوسل شدهاند . «حسن و دل» در قالب داستان نگارش يافته است . سيبك نيشابورى اعضا و جوارح آدمى را كه جهان صغير است، جهان كبير فرض كرده و داستان را در محور دو قهرمان اصلى، دل (فرزند عقل) و حسن (دختر عشق) نگاشته است . عقل پادشاه كشور مغرب تن است و عشق پادشاه مشرق تن كه آب حيات در آن قرار دارد . دل به دنبال چشمه آب حيات است كه در شهر ديدار نهان است و حسن حاكم آن شهر . دل پس از دشوارىهاى فراوان به شهر ديدار مىرسد; اما در اين شهر در دستان «غمزه جادو» ، سرور تيراندازان حسن، اسير مىشود . آنها در اين گير و دار در مىيابند با هم برادرند و حسن، دختر پادشاه عشق، خواستار دل مىشود . دل نيز با دلالتخيال و نظر به عشق حسن گرفتار مىآيد . عقل با دلالت وزيرش «وهم» دل و نظر و خيال را به زندان مىافكند . نظر خود را رها مىسازد و به شهر ديدار نزد حسن باز مىگردد . در اين ميان بين سپاه عقل و حسن درگيرى روى مىدهد و حسن قلعهها و شهرهاى عقل را تسخير مىكند . عقل، براى مقابله با سپاه حسن، دل را از بند آزاد مىكند; او را براى تسخير شهر عشق بدان ديار رهسپار مىسازد و خود در پىاش روان مىشود . حسن از عشق يارى مىجويد . در جنگ، دل اسير حسن مىشود . ابتدا او را به «چاه ذقن» مىافكند و آنگاه با دست تبسم آزاد مىسازد . عقل نيز اسير زلف شده، در سرزمين چين به زنجير كشيده مىشود . بدين ترتيب، مغرب بدن به تصرف مشرق آن در مىآيد .
حسن و دل به وصال هم مىرسند; اما «غير» كه همان «وهم» در قصه عقل و عشق ابن تركه و قوه واهمه از نظر فلاسفه است، با نيرنگ اين دو را از هم جدا مىسازد و بار ديگر دل در سرزمين فراق در بند مىگردد . در اين ميان، نيرنگ غير آشكار مىشود; حسن از كرده خود پشيمان مىشود; همتبه مدد عقل و دل مىآيد; اين بار انديشه جاى جنگ را مىگيرد; عشق عقل را به وزارت و دل را به دامادى خود برمىگزيند .
«القصه مهر عقل را از چين به شهر بدن رسانيد، عشق را بر مسند وزارت نشاند و همتسپاه به قلعه هجران كشيد و دل را از بند و قيد برهانيد و رقيب را به جاى او بند نهاد و آتش غيرت بر افروخت و غير جادو را بسوخت و از آنجا به شهر ديدار پيوست و ميان حسن و دل عقد وصلتبست .»
اين داستان سمبليك و عرفانى ارتباط عقل و عشق را به خوبى بيان مىدارد . دل فرزند عقل رمز و نهاد قلب است كه در قرآن با الفاظى چون «قلب» و «اولو الالباب» و در ادب فارسى به نام «صاحب دل» مورد تاييد قرار گرفته است . دل طالب شناخت و شهود ذات حق تعالى است كه چشمه آب حيات جاودانى انسان است . واقعيت اين است كه عقل در عين حال كه چراغ هدايت است و مسير را روشن مىكند، خطاپذير و مانند پاى چوبين سختبىتمكين است . دل كه راه اشراق و شهود و عقل قدسى است، از خطا مصون و همواره در پى محبوب و معشوق خويش است . حسن كنايه از آيات و نشانههاى الاهى در درون آدمى است كه براى هدايت وى به وديعت نهاده شدهاند . جنگ و تعقيب در جايى است كه عقل متعارف در بند وهم و استدلال است . اما دل خود را در بند جنگ نمىبيند، عاقبت تمكين مىكند، راه جنگ و تفرقه در مملكتبدن به راه انديشه منتهى مىشود و عشق و عقل همراه مىگردند . عقل وزير عشق مىشود و دل به وصال حسن مىرسد . بدين ترتيب، عقل با عشق منافات ندارد و چون هر دو ارزش وجودى انسان و هديه خداى تبارك و تعالى به اويند، اگر با هم همراه شوند، انسان كامل به مقصد و مقصود خود كه همان سير الى الله و لقاء الله و ديدار يار است، نائل مىآيد .
عقل و عشق در قيام حسينى (ع)
در جامعه بشرى، افراد عاقل و تيزبين كه با عقل خود راه بشر را روشن كردهاند، كم نيستند; اما آنها نتوانستند تمام راه را نشان دهند . بدين دليل است كه ما نيازمند انبيا و اولياى الاهى هستيم; بزرگانى كه راه را به وسيله عقل قدسى و عقل برين و عقل حقيقى پيدا كردهاند نه از طريق عقل متعارف . جريان كربلا از جهتى جنگ بين عقل و عشق بود و از جهتى هماهنگى كامل عقل و عشق .
بسيارى از مؤمنان و علما و عقلاى زمان امام حسين (ع)، وى را از حضور در صحنه كربلا بازمىداشتند يا به او توصيه مىكردند خاندان خود را در اين سفر بدون بازگشت همراه نبرد . اينان عاقلانى بودند كه به فضائل اخلاقى ايمان داشتند; ولى همه امور را بر اساس عقل مصلحت انديش مىسنجيدند و مرگ و آوارگى و اسارت را كه رهاورد اين سفر بود، خوش نداشتند . از جانب ديگر، امام حسين (ع) نيز مرگ و آوارگى و اسارت را مىديد، اما او عاشق بود; به نداى «ارجعى الى ربك» پاسخ مىداد و به وسوسههاى عقل دورانديش توجه نداشت . امام حسين (ع) كه در مرحله عشق حقيقى در حق تعالى مستغرق بود، دفاع از حق را تنها در مرگ و آوارگى و اسارت خود و خاندانش مىديد; و چنين هم كرد . حافظ مىگويد:
هشدار كه گر وسوسه عقل كنى گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآيى
تا فضل و عقل بينى بىمعرفت نشينى
يك نكتهات بگويم خود را مبين كه رستى
در كارخانهاى كه ره عقل و فضل نيست
وهم ضعيف اى فضولى چرا كند؟
اين همان جهاد اكبر است كه نبرد عقل متعارف و عشق حقيقى نيز خوانده مىشود . جهاد اكبر به معناى جانبازى در ميدان عشق براى رسيدن به ديدار يار است .
در اين موقعيت، كسانى كه در حصار عقل متعارف گرفتار بودند و با برهان و استدلال قدم بر مىداشتند، مىگفتند: در شرايطى كه يار و ياور نيست و دشمن در اوج اقتدار است، بايد تقيه كرد و سكوت; اما در نظر امام حسين (ع) كه از اين حصار بيرون رفته و به مرحله عقل برين و قدسى رسيده بود، عقل و عشق يك فتوا مىدادند: در حريم دفاع از محبوب بايد از جان و فرزند و خاندان گذشت; و اين تفسير سخن امير مؤمنان (ع) است . آن حضرت، وقتى در جريان جنگ صفين به سرزمين كربلا رسيد، فرمود: «اينجا اقامتگاه سواران و آرامگاه عاشقان شهيد است .»
آرى، در قيام حسينى عقل متعارف متحير است و فتوا به سكوت مىدهد; اما عقل برين و قدسى كه به قله عشق و شهود رسيده، با محاسبه دقيق و ارزيابى كامل، راه درست را از نادرستبه احسن وجه تشخيص مىدهد و هرگز در بند عقل متعارف كه در حقيقت همان وهم است; محدود و محصور نمىشود .
امروزه بر همگان روشن است كه اگر امام حسين (ع) نصيحت عاقلان آن روز را مىپذيرفت، از اسلام تنها اسمى باقى مانده بود; واقعيت و حقيقت آن در بند بنى اميه اسير مىشد و به دست ما نمىرسيد; فداكارى حسينى كه آميختگى عشق و عقل برين بود، اسلام را از خطر نابودى و سقوط به دست اراذل بنى اميه محفوظ داشت; زيرا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ريزى پرداخت و راه را از چاه نشان داد; و اين است معناى هماهنگى عقل و عشق در قيام حسينى .
امام راحل و سلحشوران جبهههاى نور نيز رشحهاى از رشحات عشق حسينى را با خود همراه داشتند . عقل متعارف نه تنها آنها را از راه خود باز مىداشت، بلكه شماتت هم مىكرد; اما عشق و عقل برين آنها را راه مىبرد . اگر عشق الاهى نبود، هيچگاه انقلاب اسلامى به ثمر نمىرسيد و هيچگاه جنگ و دفاع مقدس نتيجه نمىداد; زيرا هيچ گاه عقل به رفتن روى مين فتوا نمىدهد . عشق است كه از خودگذشتگى را نزديكترين طريق رسيدن به «لقاءالله» مىداند . از خودگذشتگىاى كه در عين حال با محاسبه دقيق براى فتح و پيروزى اسلام همراه است . نسفى مىگويد: «اى درويش، عشق براق سالكان و مركب روندگان است . هر چه عقل به پنجاه سال اندوخته باشد، عشق در يك دم آن جمله را بسوزاند و عاشق را پاك و صافى گرداند . سالك به صد چله آن مقدار سير نتواند كرد كه عاشق در يك طرفة العين كند . از جهت آنكه عاقل در دنيا است و عاشق در آخرت است و نظر عاقل در سير به قدم عاشق نرسد .» آرى، بهترين تفسير از واقعه عاشورا از زبان عقل برين و عشق كامل حضرت زينب كبرا (س) شنيده شد . ابن زياد به روش جبرگرايان كردار خود و سربازانش را به خدمت نسبت داد و گفت: «چگونه ديدى كارى كه خدا با برادر و خاندانت انجام داد؟» حضرت زينب فرمود: «ما رايت الا جميلا، هولاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم; جز خوبى چيزى نديدم . آنها گروهى بودند كه خداى سرنوشتشان را شهادت قرار داده بود و به خوابگاه ابدى خود رفتند .» اين سخن تنها بر زبان كسانى جارى مىشود كه سوار بر مركب عشق قلههاى كمال را در نورديدهاند . شيخ اشراق مىگويد:
گر عشق نبودى و غم عشق نبودى
صدها سخن نغز كه گفتى كه شنودى؟
گر باد نبودى كه سر زلف ربودى
رخساره معشوق به عاشق كه نمودى؟
كربلا و عاشورا نهايت زيبايى است و دست عقل متعارف از ادراك سر جاودانگى آن كوتاه است; چنان كه عطار مىگويد:
عقل كجا پى برد شيوه سوداى عشق
باز نيابى به عقل سر معماى عشق
خاطر خياط عقل گرچه بسى بخيه زد
هيچ قبايى ندوخت لايق بالاى عشق
اسرار نور عشق در گنجينهاى است كه تنها «طائفة الله» از آن با خبرند . «طائفة الله» همان اهل ولايتند كه به نور متابعتحضرت قرآن و عترت، آيينه عقل را از ظلمات طبيعت پاك كرده و از پوسته وهم و خيال در آوردهاند . آنها عقل پاك و قدسى را كه هيچ غبارى در آن نيست، وزير دادگر وجود خود قرار دادهاند و به نور آن، به بالاترين مدارج رسيدهاند; و اين مرحلهاى است كه فقط در سايه عنايت امام هر زمان حاصل مىشود . عاشوراييان و كربلاييان در سايه نور حسينى به اين مقام رسيدند . اين مقام مختص كسانى است كه عشق برين و عقل قدسى را با هم جمع كردهاند . ----------------
پىنوشت:
1 . رساله عقل و عشق، سعدى، چاپ شده ضمن كليات سعدى، تصحيح فروغى، ص 888- 891; عقل و عشق يا مناظرات خمس، ابن تركه، تصحيح اكرم جودى نعمتى، دفتر ميراث مكتوب; مقامات عقل و عشق، خواجه عبدالله انصارى، اين كتاب در مجموعه سه روايت از حكايت عشق به اهتمام فرزانه نيكوكارى به وسيله انتشارات طهورى چاپ شده است; فى حقيقه العشق يا مونس العشاق، شيخ اشراق، چاپ شده در همان، ص 29- 53 و همچنين مجموعه آثار شيخ اشراق، جلد سوم; رساله حسن و دل، محمد بن يحيى سيبك نيشابورى، به كوشش دكتر غلامرضا فرزانهپور .
2 . بحارالانوار، ج 41، ص 295 .
3 . آيتالله جوادى آملى، همان و بنيان مرصوص امام خمينى، ص 38- 69 .
4 . الانسان الكامل، ص 114 و 115 .
5 . بحارالانوار، ج 45، ص 115 و 116 .
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1568
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت