پاسخ تفصیلی:
اساسا دين يكي از برجسته ترين جلوه هاي رحمت الهي است چرا كه بهزيستي انسان در اين جهان و كمال و سعادت فرجامين و پايان ناپذير او در گرو هدايتهاي الهي و دين آسماني است.از طرف ديگر چون اسلام كامل ترين دين و جامع ترين نسخه شفا بخش دردهاي انساني و راه سعادت و تقرب هر چه بهتر و بيشتر او به سوي خدا و بهره مندي از الطاف بي پايان اوست , است كامل ترين جلوه لطف و رحمت الهي مي باشد. براي روشن شدن اين مسأله نگاشته چرا دين, چرا يك دين , چرا اسلام تقديم مي گردد. حميدرضا شاكرين چرا دين؟ با وجود عقل چه نيازى به دين است و گستره اين نياز تا كجاست؟ نياز انسان به دين گستره فراخ و فراگيرى دارد. دين نه تنها راهبر به سوى تأمين سعادت جاودان اخروى است؛ كه در زيست اين جهانى نيز به گونههاى مختلف و در عرصههاى گوناگون حيات فردى و اجتماعى انسان و حوزههاى روابط چهارگانه انسان يعنى: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با همنوعان و رابطه با طبيعت تأثيرات منحصر به فرد و بديل ناپذيرى دارد. در يك تقسيم بندى مىتوان خدمات و كاركردهاى دين را در چند حوزه اساسى تقسيم بندى كرد: 1. حوزه معرفت و دانايى 2. عرصه روانشناختى 3. عرصه اخلاق 4. حوزه تمدن و اجتماع. بررسى هر يك از عرصههاى ياد شده مجالى فراخ مىطلبد. پارهاى از آنها در پرسشهاى پسين به اختصار بررسى خواهد شد. آن چه اكنون اشاره مىشود كلياتى در باب وجه حاجت به دين در كنار عقل و خرد بشرى است: 1. آموزههاى فراعقلى؛ پارهاى از معارف و حقايق تنها از طريق وحى آسمانى در اختيار بشر قرار مىگيرد و شاهباز خرد و دانش بشرى به تنهايى توان پرواز در آن ساحت را ندارد. پارهاى از آموزههاى مربوط به اوصاف و افعال الهى، عوالم هستى، سنن و قوانين فراطبيعى حاكم بر هستى و... از اين قبيلاند. 2. بهنگام سازى تجربههاى ديرياب؛ پارهاى از حقايق زمانى در تور تجربه بشرى مىافتد كه كار از كار گذشته و هيچ فرصتى براى استفاده و بهرهبردارى از آن نمانده و چه بسا خسارتى جبرانناپذير دامنگير آدمى شده است. مسائلى چون ويژگىهاى سراى جاودان، جزئيات مربوط به سعادت و شقاوت آدميان، نقش هر يك از كنشهاى اين جهانى انسان در تعيين سرنوشت ابدى او، امورى هستند كه تنها پس از خروج از نشئه دنيا به تجربه مىآيند و آن گاه ديگر فرصتى براى انسان نمانده تا سرنوشتى نيكو براى خود رقم زند و خود را از خسارت ابدى برهاند. تنها دين حق الهى است كه همه اين حقايق را به رايگان و به موقع - يعنى تا زمانى كه در اين جهان فرصت باقى است - در اختيار بشر مىگذارد و راه سعادت جاودان را به او مىنماياند. 3. آسان ياب سازى حقايق دشوار؛ پارهاى از حقايق موثر در سعادت و بهروزى آدميان اگر چه با كاوشهاى عقلانى فرايافتنى هستند؛ اما شناخت و درك آنها جز با كاوشهاى ژرف و دشوار، آن هم براى تنى چند از نخبگان، با طى مقدمات عديده و در گذر طولانى زمان ممكن نيست، و ديگران از دريافت آنها و درك سعادت مبتنى بر آنها محروم خواهند ماند. يكى از فوايد مهم و انحصارى دين اين است كه اين گونه حقايق را سهل و آسان در اختيار همگان قرار مىدهد. «اتين ژيلسون»(1) در تبيين فلسفه «توماس آكويناس» مىنويسد: «آيا خدا روا مىبيند كه حقايق فلسفى قابل قبول عقل را از طريق وحى به مردم افاضه كند؟ جواب اين است كه هر گاه اين حقايق در زمره امورى باشد كه علم بدانها براى نجات بشر ضرورت دارد، چنين افاضهاى حاصل مىشود. اگر جز اين مىبود، اين حقايق و نجاتى كه مشروط بدانهاست منحصر به تعداد محدودى از مردم مىشد. و ديگران خواه به سبب حرمان از نور فطرى عقل، خواه به دليل فقدان فراغ و فرصت براى بحث و فحص، خواه به جهت عدم جرأت به مطالعه و تحقيق از اين موهبت محروم مىماندند. علاوه بر اين، كسانى هم كه قادر به تحصيل اين حقايق بودند رنج فراوان در اين راه مىبردند و مدت مديدى از عمر آنان در تفكر مىگذشت، و اكثر ايام حيات شان در جهلى كه مىتوانست منشأ خطر باشد سپرى شد»(2). 4. پرورش عقل و خرد؛ از جمله كاركردهاى دين شكوفاسازى خرد و رهاسازى آن از گرفتار آمدن در دام عوامل لغزنده، انحرافانگيز و مزاحمت آفرين است. استاد مطهرى در اين باره مىنويسد: «ذهن و فكر انسان در بسيارى موارد دچار اشتباه مىشود. اين موضوع نزد همه ما شايع و رايج است. البته منحصر به عقل نيست بلكه حواس و احساسات نيز مرتكب خطا مىشوند؛ مثلاً براى قوه باصره، دهها نوع خطا ذكر كردهاند. در مورد عقل بسيار اتفاق مىافتد كه انسان استدلالى ترتيب مىدهد و براساس آن نتيجهگيرى مىكند. اما بعد احياناً درمىيابد كه استدلال از پايه نادرست بوده است»(3). ايشان سپس به تبيين لغزشگاههاى انديشه پرداخته و موارد زير را به عنوان علل رخداد خطا در فكر و انديشه بشر از ديدگاه قرآن يادآور مىشود: 1. تكيه بر ظن و گمان به جاى علم و يقين. 2. ميلها و هواهاى نفسانى. 3. شتابزدگى. 4. سنتگرايى و گذشته نگرى. 5. شخصيت گرايى.(4) افزون بر آن دين حق از راههاى ديگرى به رشد و شكوفايى خرد آدميان مدد مىرساند از جمله: 1. انگيزش و دعوت به سوى تفكر، انديشه و خردورزى. 2. تأييد آموزههاى عقلى از طريق نقل. 3. سمت و سو دهى به عقل و خرد و فعال ساختن آن در جهت صحيح و مفيد به حال بشريت.(5) رابطه عقل و دين از آنچه گذشت روشن مىشود كه چرا با وجود عقل انسان به دين نيازمند است. حقيقت آن است كه دين مكمل عقل و خرد بشرى است و كار بشر با عقل تنها به سامان نمىرسد. از طرف ديگر دين نه تنها مكمل كه مويد عقل؛ پرورش دهنده و رهاننده آن از اسارت و برطرف كننده موانع شكوفائى و جهت دهنده به كاوشهاى عقلانى نيز است. بنابراين كاركرد دين درباب عقل عبارت است از: 1. تكميل عقل 2. تاييد عقل 3. آزادسازى و رشد و شكوفاسازى خرد 4. جهت بخشى و سمت و سودهى به آن. كار ويژههاى معرفتى دين چيست؟ دين چه آموزههايى دارد كه از جاى ديگر به چنگ نمىآيد؟ يك. پاسخ به پرسشهاى بنيادين؛ مهمترين كاركرد معرفتى دين پاسخ به اساسىترين پرسش انسان يعنى «راز هستن» است. هر انسانى افزون بر حاجات مادى مانند خوراك، پوشاك، آسايش و رفاه، نيازمندىهاى ديگرى دارد كه بسيار با اهميتتر از آنهاست. از جمله دريافت پاسخى مناسب به پرسش از راز وجود است. هر انسان هوشيارى در هر عصر و زمان، متعلق به هر نژاد و مليت و در هر وضعى از نظر پايگاه اجتماعى، سطح معلومات، و... پرسشهايى دراين باره دارد كه بدون دريافت پاسخى اعتمادپذير هرگز قرار و آرام نخواهد داشت. عمدهترين اين پرسشها عبارتند از: 1. از كجا آمدهام؟ اولين پرسش انسان اين است كه انسان و جهان چگونه و توسط چه عاملى پديد آمدهاند؟ آيا جهان آفريدگار حكيم و دانا دارد يا نه؟ 2. آمدنم بهر چه بود؟ آيا آفرينش انسان و جهان هدفمند و در پى تدبير و عاقبتنگرى بوده يا بىهدف و عبث. 3. به كجا مىروم آخر؟ جهان رو به كدامين سو دارد، فرجام جهان و انسان چيست و چه سرنوشتى فرا روى آنهاست؟ پرسش نخست به گذشته و پيشينه عالم و آدم نظر دارد؛ پرسش دوم گذشته را به آينده مىپيوندد و پرسش سوم وضع حال را بر مىرسد و نقش آن را در آينده پى مىگيرد. اين پرسش در بردارنده پرسشهاى ديگرى است، از جمله: 3.1. آيا حيات انسان محدود به همين چند روز دنياست و با مرگ پايان مىپذيرد يا گسترهاى فراخ و جاودان دارد مرگ چيزى جز پيدايش يك تحول و گذر از مرحلهاى به مرحله ديگر نيست؟ 3.2. آيا انسان موجودى مجبور و محكوم سرنوشت است و همه چيز بدون دخالت نقش و اراده او تعيين شده، يا خود معمار شخصيت و سرنوشت خويش است و با تكيه بر بينشها، خصلتها و كنشهاى اختيارى خود مىتواند خوب و بد سرنوشت را رقم زند؟ 4. چه بايد بكنيم؟ اگر انسان داراى حيات جاودان و نويسنده كتاب سرنوشت خويش است چه بايد بكند؛ چگونه خود و آيندهاش را بسازد تا فرشته خوشبختى را در آغوش گيرد؟ راه سعادت چيست و هر يك از بينشها، خصلتها و كنشهاى آدمى دقيقاً چه تأثيرى در نيك و بد سرنوشت او دارند؟ 5. چه كسانى و چگونه در اين راه پرپيچ خم راهنما و مددكار انسان مىباشند؟ پاسخ دقيق، جامع، معتبر، بهنگام و همه فهم اين پرسشها را تنها از طريق دين حق مىتوان انتظار داشت. پاسخ اين پرسشها در بخش نظرى «جهان بينى» خوانده مىشود و در بخش عملى شريعت يا ايدئولوژى. سرجمع اهم آموزههاى دين دراين عرصه عبارت است از: 1. خداشناسى؛ اسماء حسنى و اوصاف ذاتى و فعلى خداوند و رابطه او با جهان و انسان. 2. هستىشناسى؛ مشتمل بر پيشينه جهان، عوالم هستى و درجات و مراتب آن، سنتهاى حاكم بر هستى، فرجام جهان. 3. انسانشناسى، ابعاد و مراتب وجود آدمى، استعدادها، توانشها و گرايشهاى او. 4. فرجامشناسى، غايت جهان و انسان؛ چگونگى حيات جاودان و عوامل مؤثر در آن. 5. راه شناسى؛ نماياندن راه سعادت و همه عوامل موثر در آن، نيز بيان موانع راه و چگونگى فراز آمدن در برابر آنها. 5. راهنماشناسى؛ معرفى راهنمايان طريق و امدادگران آن. دو. تجربه دينى انسان افزون بر تجربههاى حسى با گونه ديگرى تجربه روبروست كه از رابطه با موجودى مقدس، متعالى و فرامادى هم چون خدا، فرشتگان و رابطه جهان كثرت و ممكنات با وحدت مطلق به دست مىآيد. در توضيح تجربه دينى بيانهاى متفاوت و متنوعى وجود دارد. برخى آن را «تجربه خدا»، «تجربه امر متعالى»، «احساس كشف يا شهود باطنى خداوند» و «تجلى خدا بر خود»، و يا «ظهور و خودنمايى خداوند در چيزى يا كارى» دانستهاند. بعضى نيز معناى عامترى از تجربه دينى به دست دادهاند. در نگاه دوم تجربه دينى عبارت است از هر گونه احساس، حال، مشاهده و دريافت شخصى از ماوراى طبيعت كه موجب تنبه و توجه به آن عالم شود. تجربه دينى گونههاى مختلفى دارد از جمله: 1. تجارب تفسيرى(6) 2. تجارب شبه حسى(7) 3. تجارب وحيانى(8) 4. تجارب احياگر(9) 5. تجارب مينوى(10) (ادراك امر قدسى و جلال و عظمت الهى) 6. تجارب عرفانى(11) هريك از گونههاى تجربه دينى ويژگىهاى خود را دارند؛ برخى از تجارب ياد شده نيز مصاديق مشتركى دارند(12). تجربههاى دينى وجوه اشتراك و تفاوتهايى با تجربههاى حسى دارند. الف. وجه اشتراك آن دو اين است كه هر دو بر سه ركن استوارند: 1. تجربهگر (مُدرِك) 2. متلعق تجربه (مُدرَك) 3.فرايند ادراك (تجلى مُدرَك بر مُدرِك) ب. در وجه افتراق و تمايز تجربه دينى از تجربه حسى گفته شده است: 1. تجربه حسى همگانى است؛ اما تجربه دينى خصوصى و ويژه است. 2. تجربه حسى هميشگى است؛ اما تجربه دينى نادر و ديرياب است. 3. تجربه حسى اكتسابى است؛ اما تجربه دين آمدنى و افاضى است. 4. تجربه حسى با واسطه صورتها و مفاهيم است؛ اما تجربه دينى بىواسطه و مستقيم. 5. تجربه حسى انتقال ياب و آزمونپذير است؛ اما تجربه دينى انتقالناپذير و آزمون گريز است. 6. متعلق تجربه حسى امور مادى است؛ اما تجربه دينى داراى متعلق قدسى است. همچنين تجربه دينى آميزههاى مادى و حسى است و انسا نرا با امر متعالى مواجه مىكند.(13) برخى از ديگر ويژگىهاى تجربه دينى در نگاه انديشمندان عبارت است از: 1. همراه با قداست و هيبت و رازآلودگى است. 2. جذبه و فنا يا ايجاد توجه به خدا و انصراف از غيراو. 3. تعهدآور و التزام بخش است. 4. بعد غايى دارد و در تجربهگر توانايى شگفت آورى ايجاد مىكند. 5. شناختارى است و تجربهگر را به رشتهاى از واقعيات و حقايق شناختى نائل مىسازد. دين و تجربه دينى دين از چند سو در رابطه با تجربههاى دينى به يارى انسان مىشتابد از جمله: 1. انگيزش؛ دين با معرفى خدا و ديگر حقايق فرامادى و تبيين رابطه نزديك و تنگاتنگ انسان با آنها، غفلتزدايى و عطف توجه انسان به امور متعالى، بيشترين زمينههاى روانى و انگيزه دريافت تجربه معنوى و عرفانى را فراهم مىآورد. 2. پرورش استعداد؛ تزكيه و تهذيب نفس يكى از مهمترين عوامل زمينهساز و پرورشدهنده استعداد درك فيوضات الهى و كسب تجربههاى دينى است. آموزههاى عبادى و اخلاقى دين مهمترين عامل پرورش و شكوفاسازى اين استعداد روحانى و معنوى است. دين مهمترين شكوفاگر دريافت تجربههاى دينى و آموزنده راه دريافت آنها است. 3. بيان و تفسير تجربه؛ تجربههاى دينى - برخلاف تجربه حسى- عمدتاً گرفتار تنگناى زبانى است. آنچه را كه عارف با شهود و علم حضورى خود دريافت كرده نمىتواند از طريق واژهها و مفاهيم بيان و يا تفسير و تعبير كند و از همين رو گرفتار شطحيات و زبانى كفر آلود مىشود. از جمله خدمات دين در اين عرصه آن است كه با زبانى همگانى مشهودات عارفانه را بازگو مىكند و ما را با تعبير و تفسير صحيح آنها آشنا مىسازد و تا حد زيادى از تنگناى زبانى مىرهاند. 4. سنجه تمايز تجربهها تجربههاى دينى و مكاشفات عرفانى به لحاظ بى واسطه و مستقيم بودن معمولا از خطا و اجمال و ابهام پيراسته و ارزش شناختارى بالايى دارند. در عين حال اين گونه تجريبات مراتب و مراحل و وجوه مختلفى دارند. هر كسى درخور استعداد نفس ممكن است به مرتبهاى از مراتب يا وجهى از وجوه آن حقيقت متعالى و اسمى از اسماء جمال و جلال حق نائل آيد. به طور كلى عارفان كشف و شهود را به دو دسته تقسيم كردهاند: كشف صورى و كشف معنوى. كشف صورى از طريق حواس پنجگانه و در عالم مثال صورت مىگيرد. اين گونه تجربهها برخلاف كشف معنوى- پيراسته از خطا و اجمال و مصون از دخالت شياطين نيست و از همين رو نيازمند سنجههايى براى تمايز تجربه حقيقى از تجربه پندارى است.(14) دين و عقل دو مرجع مطمئن و كارساز است. عارف با ارائه دريافتهاى خود به آموزههاى دين و عقل مىتواند بر صحت مشهود يقين حاصل كند.(15) سه. دين و علم دين حق از چند سو به يارى دانش مىشتابد و در رشد و شكوفايى و سمت و سو دهى به آن مؤثر است: 1. انگيزش؛ دين حق يكى از مهمترين عوامل انگيزش در تحقيقات علمى است. از نظر اسلام مراكز علمى محراب عبادت به شمار مىروند و لحظهاى تفكر و انديشه از چهل سال عبادت ارزندهتر و دانشاندوزى دانشوران از خون شهيدان برتر است. بىجهت نيست كه اينشتين مىگويد: «حس دينى قوىترين و شريفترين سرچشمه (شاه فنر) تحقيقات علمى است».(16) 2. جهت دهى؛ ويليام جيمز بر آن است كه: «دين هميشه نشانههايى از چيزهايى داده است كه عقل و علم بشر هرگز به آنجا راه نداشته است، اما همين نشانهها سبب شده كه عقل و علم به تحقيق پردازد و بالاخره به كشفياتى نائل گردد».(17) از نظر روانشناختى دين چه فوايدى دارد؟ از نظر روانشناختى دين كاركردها و ثمرات بسيارى براى انسان دارد. در ميان دانشهاى جديد هيچ يك مانند روانشناختى نقاب از رازهاى شگفت دين و ديندارى برنكشيده و لزوم اجتنابناپذير آن را به طور ملموس روشن نساخته است. پارهاى از كاركردهاى دين و دين ورزى در اين عرصه عبارتند از: 1. معنا بخشيدن به حيات(18) از مهمترين كاركردهاى اساسى دين تبيين معناى زندگى است. هر انسانى از خود مىپرسد كه اين زندگى براى چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخى صحيح در برابر اين پرسشهاى بنيادين زندگىساز است و ناكامى در برابر آن زندگى سوز. دين با تبيين جاودانگى، حكمت و هدفمندى هستى و جهت گيرى رو به خير و كمال و تعالى آن، در پرتو تدبير خداوند حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را به دست مىدهد. كارل يوستاويونگ(19) در اهميت اين مسأله مىنويسد: «در ميان همه بيمارانى كه در نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بودهام، يكى هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزى جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان مىتوان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيمارى مىكردهاند كه چيزى را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود، عرضه مىدارند، از دست دادهاند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش دينى خود، شفاى واقعى نيافته است».(20) ويكتور فرانكل(21) نيز قدرت دين را عقيده به «اَبَر معنى»(22) مىداند، يعنى دين بهترين معنى براى زندگى كردن است.(23) برخى از جامعه شناسان نيز برآنند كه گوهر دين واكنش در برابر تهديد به بىمعنايى در زندگى بشر و تلاش در جهت نگريستن به جهان به مثابه حقيقى معنادار است.(24) پارهاى از بروندادهاى روانشناختى تفسير دينى حيات عبارت است از: 1.1. احساس خوش بينى و رضايت 1.2. مطبوع سازى زندگى در مجموعه هستى 1.3. ايجاد اميدوارى 1.4. مسئوليت پذيرى 1.5. نشاط و حركت آموزههاى دينى نگرش فرد به نظام هستى و قوانين آن را خوشبيانه مىسازد.(25) از نظر استاد مطهرى فرد باايمان در كشف هستى هم چون شهروند كشورى است كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن را صحيح و عادلانه مىداند و به حسن نيت كارگزاران آن ايمان دارد. لاجرم: اولاً، زندگى براى او مطبوع و دلپذير مىشود. ثانياً، زمينههاى ترقى و تعالى را براى خود و ديگران فراهم مىبيند و روح «اميدوارى» در او پديد مىآيد. ثالثاً، اگر چيزى موجب عقب ماندگى او شود آن را جز كم كارى و بى تجربگى و مسئوليت گريزى خود و امثال خود نمىداند. او همچنين پارهاى از رنجها و دشوارىها را زمينه ترقى و تكامل خود مىداند. اين انديشه به طور طبيعى شخص را به غيرت مىآورد و با «خوش بينى» و «اميدوارى» به حركت و جنبش در جهت اصلاح خود وا مىدارد و از دشوارىها استقبال مىكند. در مقابل فرد بىايمان شهروندى رامى ماند كه قوانين، تشكيلات و كارگزاران كشورش را فاسد مىداند و از قبول آنها هم چارهاى ندارد. درون چنين فردى انباشته از عقدهها و كنيهها است. او هرگز به فكر اصلاح خود نمىافتد، از جهان لذت نمىبرد و هستى براى او زندانى هولناك است كه يا بايد از چنگ آن بگريزد و يا با رنج و سختى آن را تحمل كند. زبان حال او در جهان اين است كه: در كف شير نر خونخوارهاىغير تسليم و رضا كو چارهاى از اين رو قرآن مجيد مىفرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»(26). با توجه به آنچه گذشت مىتوان تاثير معناى دينى حيات بر روان و كنش فرد را به شكل زير ترسيم كرد: معناى دينى حيات -> خوش بينى -> مطبوع سازى زندگى -> اميدوارى - >مسؤوليت پذيرى -> جنبش و حركت اصلاحى 2. بهداشت، سلامت و آرامش روان يكى از نيازهاى مهم انسان سلامت و آرامش روان است. در دنياى كنونى عليرغم پيشرفتهاى خيرهكننده علمى و تكنولوژيكى بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگى و ناآرامى بيش از پيش بر انسان چيره شده و حاجت به آرامش روحى و روانى بيشتر احساس مىشود. نقش دين در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفى حايز اهميت است. در اين باره تحقيقات انجام شده توسط روان شناسان قابل توجه است: الف. ديندارى و تحمل فشارهاى روانى تحقيقات انجام شده نشان مىدهد انگارههاى دينى نقش مؤثرى در تسكين آلام روحى، كاهش اضطراب و تحمل فشارهاى روانى دارند و افراد مذهبى از ناراحتى روانى بسيار كمترى رنج مىبرند.(27) ب. ديندارى و افسردگى براساس تحقيقات بين دين و افسردگى است، استرس و اضطراب نسبت معكوس وجود دارد.(28) اين مسأله در عصر حاضر مورد توجه بسيارى از روانشناسان و انديشمندان است. ويلر(29) بر آن است كه فرد مذهبى از طريق اعتقادات دينى بر مشكلات چيره مىشود و از طريق اعمال مذهبى و شركت در مراسم دينى به شبكه وسيع حمايتهاى اجتماعى متصل مىشود. ميدور(30) نيز اظهار مىدارد كه وابستگى دينى چون بديل ديگر متغيرهاى مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادى و حمايتهاى اجتماعى عمل مىكند و منجر به كاهش شيوع افسردگى مىشود.(31) ج. بررسىها گواه بر آن است كه بين ديندارى و بزهكارى رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مىتواند بين اين دو تمايز افكند.(32) د. ديندارى و كاهش مصرف الكل و مواد مخدر براساس تحقيقات انجام شده توسط ادلف(33)، اسمارت،(34) اوتار،(35) ديويدز،(36) افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمىكنند و يا بسيار كم مصرف مىكنند. از نظر لوچ(37) و هيوز(38) به ويژه در ميان عناصر مذهبى اصولگرايان كمتر از همه به مواد مخدر گرايش دارند و هر اندازه ايمان دينى فرد قوىتر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الكل در او كمتر يا مساوى با صفر است.(39) ه. ديندارى و خودكشى و خودسوزى تحقيقات نشان مىدهد خودكشى دركسانى كه در مراسم دينى شركت مىكنند نسبتى بسيار كمتر از ديگران دارد. كامستاك(40) و پاتريچ(41) دريك بررسى نشان دادند احتمال خودكشى در افرادى كه به عبادتگاهها نمىروند چهار برابر بيش از شركتكنندگان در محافل دينى است.(42) هم پژوهشها نشان مىدهد يكى از علل مهم خودسوزى ضعيف بودن اعتقادات مذهبى بوده است. يك بررسى كه در كشور اردن توسط داراكه(43) (1992) انجام شده است نشان مىدهد كه تعداد خودكشى در ماه رمضان در مقايسه با ماههاى ديگر سال كاهش قابل توجهى را نشان مىدهد.(44) و. ديندارى، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق براساس مطالعات انجام شده مذهب مهمترين عامل پاىبندى به خانواده، رضايت از ازدواج(45) و كاهش طلاق است و اين مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانوادهها به شمار مىرود. تحقيقات نشان داده است مردانى كه همسرانشان را طلاق داده و يا از آنها جدا شدهاند ده برابر پيش از ديگران در معرض ابتلا به بيمارىهاى روانى هستند.(46) 3. سازگارسازى جهان درون و برون؛ كاهش رنج ها بهره ديگرى كه از تفسير دينى حيات بر مىخيزد «ايجاد سازگارى بين جهان درون و برون» و لاجرم كاهش رنجها و ناراحتىها است. بدون شك در مواردى بين خواستهها و تمايلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوتهايى مشاهده مىشود. گاه اين تفاوتها به گونهاى است كه شرايط خارجى براى انسان رنج آفرين و ملالانگيز است. اين تفاوتها مىتواند به گونههاى مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بين خواستههاى ما و نظام تكوين، مانند: شرور و آفاتى چون مرگ و ميرها، سيل، زلزله، نقض عضو، بيمارى و... 2. بين تمايلات ما و واقعيات اجتماعى مثل: حاكميت نظام استبدادى و... از طرف ديگر در مواردى واقعيات خارجى به سهولت و در شرايطى كه ما در آن قرار داريم تغييرپذير است؛ در چنين وضعيتى انسانها به طور معمول در جهت تغيير جهان خارج به سود تمايلات خود مىكوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلا تغيير پذيرنيست، يا در شرايط مورد نظر شخص دگرگون نمىشود؛ و يا تغيير آن مستلزم هزينههايى تحملناپذير و نامعقول است. در اين موارد بهترين راه سازگارسازى درون با خارج است و دين نيرومندترين عامل آشتى دهنده اين دو جهان است. دين با تفسيرى كه از جهان و ناملايمات و رنجهاى آدمى در آن مىدهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از ميان بر مىدارد؛ بلكه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارىها و اين كه بزرگترين اولياى الهى چشنده تلخترين رنجهايند شيرينترين رابطه را بين آن دو ايجاد مىكند؛ به طورى كه انسان مؤمن مىگويد: «زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت»، از همين رو «اليسون» بهترين راه مقابله با مشكلات تغييرناپذير را مقابله مذهبى مىداند.(47) اين كه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) در سرزمين سوزان كربلاء و ديدن آن همه رنج و مصيبت و زخمهاى بسيار بر جان و توان خويش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» و زينب كبرى پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مىفرمايد: «ما رأينا الا الجميل» عالىترين نمايش شكوه ايمان در سازگارى جهان درون و برون و شيرين نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدين ترتيب نه تنها رنج انسان كاهش مىيابد، بلكه در مواردى شيرين و دلپذير مىشود و اين جز در سايه دين و ايمان دينى امكانپذير نيست. 4. هدف بخشى و ايدهال پرورى يكى از مهمترين كاركردهاى دين ارائه ايدهآل و آرمان مطلوب است. ايدهآل اصل يا موضوعى است كه مورد گرايش انسان قرار گيرد و هدف تلاشها و كوششهاى او باشد. ايدهآل موجب شكلگيرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور آگاهانه يا ناخودآگاه همه پديدهها را با آن مىسنجد و ارزشداورى مىكند. ايده آل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان زمانى مىتواند از يك زندگى حقيقى برخوردار باشد كه آگاهانه براى خود ايده آل و آرمان انتخاب كند. انسانها در طول تاريخ ايدهآلهايى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زيبايى، دانش و... انتخاب كردهاند ليكن بهترين ايده آل آن است كه داراى شرايط زير باشد: 4.1. منطقى باشد. 4.2. قابل وصول باشد. 4.3. تمايلات سودجويانه و خودخواهانه و من طبيعى آدمى را كنترل كند. 4.4. در انسان چنان كششى ايجاد كند كه از درون به سوى هدف اعلاى حيات حركت كند. چنين آرمانى تنها از دين حق و معناى دينى حيات بر مىخيزد.(48) 5. پاسخ به احساس تنهايى يكى از رنجهاى بشر كه در جهان صنعتى و پيدايش كلان شهرها به شدت رو به تزايد نهاده است مساله احساس تنهايى است. منظور از احساس تنهايى در اين جا تنهايى فيزيكى يعنى جدايى از ديگران نيست؛ بلكه گونههاى ديگرى هم چون ناتوانى ديگران در پاسخدهى به برخى از نيازهاى انسان، عدم درك ديگران از شخص و يا سرگرمى ديگران به كار خود و جستجوى منافع خويش و عدم توجه عميق، جدى، خيرخواهانه و ديگر خواهانه در جهت تأمين خواستهها و نيازهاى شخص است.(49) به عبارت ديگر انسان در اين دنيا خود را در ميان انبوه مردمانى مىيابد كه همواره در بند خودخواهىهاى خويشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نيك و مفيد به حال ديگرى انجام مىدهند عمدتاً آميخته به انواع درخواستها، گرايشها و خودخواهىهاى ظاهر و پنهان است و كسى صد در صد به خاطر «من» كارى براى «من» انجام نمىدهد. اما در نگرش دينى انسان هيچگاه تنها نيست. خدا همواره با اوست «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(50) نسبت به انسان رؤوف و مهربان است «أَنَّ اللَّهَ بالناس له رَؤُفٌ رَحِيمٌ»(51) نيازهاى انسان را مىداند، در رفع آنها تواناست، به يارى انسان مىشتابد و دعاى او را اجابت مىكند، و در اين جهت هيچ خواسته، نياز و تقاضايى ندارد. «ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»(52) ؛ «من [در برابر نعمت آفرينش و هدايت] از آنان روزى نمىجويم و نمىخواهم كه مرا طعامى بخشند، همانا خداوند بسيار روزى دهنده و داراى قدرت متين و استوار است». 6. تقويت قدرت كنترل غرايز از جمله خطراتى كه همواره جامعه بشرى را مورد تهديد قرار داده و در عصرقدرت و تكنولوژى خطراتى صد افزون براى بشريت به بار آورده لجام گسيختگى غرايز، خودخواهىها و تمايلات سركش نفسانى است.اين پديده شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفههاى بشرى مهارشدنى نيست، بلكه اربابان قدرت و دانش را نيز به اسارت خود در آورده و علم و تكنولوژى را نيز در اين جهت، استخدام كرده است. مولوى رومى در اين باره مىگويد: اى شهان كشتيم ما خصم برونمانده خصمى زان بتر اندر درون كشتن آن كار عقل و هوش نيستشير باطن سخره خرگوش نيست قدرتى خواهم ز حق دريا شكافتا به ناخن بركنم اين كوه قاف آن عامل نيرومندى كه انسان را از اسارت هواهاى نفسانى آزاد ساخته و قدرت رويارويى با طغيانهاى زندگى سوز نفس اماره را مىبخشد، ايمان استوار دينى است. داستايوفسكى مىگويد: «اگر خدا (دين) نباشد همه چيز مباح است».(53) يعنى غير از خداباورى و ايمان مذهبى هيچ عامل ديگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى، بيمارى بى عدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام كردن نفس اماره و سركش آدمى را ندارد.(54) 7. ديگر كاركردها افزون بر آنچه گذشت كاركردهاى روان شناختى،(55) فراروانشناختى،(56) روان تنى(57) و جسمانى ديگرى براى دين ذكرشده كه به ذكر عناوين آنها بسنده نموده و خواننده عزيز را به مطالعه و جستجوى بيشتر در اين زمينه فرامىخوانيم: 1. بهداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پايدارى در فعاليتهاى فيزيكى، تقويت سيستم ايمنى و دفاعى بدن، تسريع در بهبودى و كوتاه كردن دوران درمان(58). 2. ايجاد خضوع، تعبد و تسليم در جهانى آكنده از سرگردانى و تعارضات فكرى.(59) 3. عشق و محبت، پاسخ به غرايز فرامادى بشر و ايجاد لذتهاى فراجسمانى،(60) تصفيه غمها و جذب شادىها.(61) 4. كاهش اضطراب، ترسها و وحشتها؛ به ويژه ترس از مرگ.(62) 5. افزايش قدرت كنترل و مديريت ذهن (سايكو سايبرنيتك)(63) و تصويرسازى ذهنى.(64) 6. هويت بخشى، انسجام و تعادل شخصيت،(65) رهايش از آشفتگى و هماهنگسازى افكار و احساسات.(66) 7. اميدبخشى، شجاعت آفرينى و افزايش قدرت پايدارى در برابر دشمنان و زورمندان.(67) 8. بهداشت و سلامت روح و حقيقت برين وجود آدمى.(68) 9. ايجاد وقار و سنگينى و دورى از جلفى و سبكى.(69) 10. كاهش عمليات جنسى.(70) چرا يك دين؟ چه اشكالى دارد كه همه اديان حق باشند و «پلوراليسم دينى» صحيح باشد؟ در رابطه با مسئله حقانيت اديان (پلوراليزم دينى)(71) يا دين واحد، بايد چند انگاره را مورد توجه قرار داد: يك. چيستى حقانيت اديان با بررسى نظريه پلوراليزم دينى، مىتوان اصل ادعاى حقانيت اديان را مشتمل بر انگارههاى زير دانست: 1-1. منظور از حقانيت اديان اين است كه: اعتقادات آنها صادق و پذيرش و تعبّد به آنها، جايز و موجب رستگارى پيروانشان است. 1-2. منظور از حقانيت اديان، بر حق بودن عَرْضى است؛ نه در طول زمان. به عبارت ديگر، سخن بر سر اين نيست كه آيين هر پيامبرى، در زمان خود حق بوده است؛ بلكه يعنى همه يا تعدادى از اديان، در همه زمانها برحقاند. 1-3. حقانيت اديان به طور مساوى است؛ نه داراى مراتب تشكيكى. به عبارت ديگر نمىتوان «بر حق بودن» را درجهبندى كرد تا در پرتو آن، دينى بهرهمندى بيشترى از حقيقت كسب كند و دين ديگر در رتبه فروتر از آن قرار گيرد. بر اساس اين انگاره، هيچ فرقى بين اسلام، يهوديت، مسيحيت و ديگر اديان نيست. 1-4. منظور از حقانيت اديان در جهات مشتركشان نيست؛ بلكه اديان - با اختلافاتى كه دارند - برحقاند؛ يعنى، هم توحيد اسلامى بر حق است، هم تثليث مسيحى، هم ثنويت زرتشتى و هم بىخدايى بودايىگرى. دو. عقل و پلوراليزم دينى ژرفكاوىهاى عقلى، بطلان پلوراليزم دينى را آشكار مىسازد. اين مسئله دلايل متعددى دارد؛ از جمله: 2-1. استلزام تناقض(72)؛ اديان موجود داراى آموزههايى است كه برخى از آنها با يكديگر در تضاد و يا تناقض مىباشد. بنابراين حقانيت همه آنها مستلزم جمع ضدين يا جمع نقيضين است و چنين چيزى محال است. به عنوان مثال آيين اسلام، بر يكتايى خداوند تأكيد دارد. در مقابل، مسيحيت قائل به «تثليث» يعنى، خداى پدر، خداى پسر و خداى روحالقدس است! زرتشتىگرى نيز به «ثنويت» و دوگانه پرستى گرايش دارد! هر يك از اين آموزهها، نافى ديگرى است. بنابراين اگر هر سه دين، بر حق باشند، بايد هم يكتاپرستى صحيح باشد، هم دوگانه پرستى و هم سهگانه پرستى؛ چنين چيزى به تناقض مىانجامد و محال است؛ زيرا يگانگى خداوند، مساوى با نفى دو يا سهانگارى او است. در حالى كه ثنويت و امثال آن به خداى بيش از يكى اقرار دارد. بنابراين حقانيت همه آنها؛ يعنى اينكه خدا هم بيش از يكى است و هم نيست و اين تناقض است و محال. 2-2. خودستيزى(73)؛ حقانيت همه اديان خود ستيز است؛ زيرا هر دينى آموزههاى مخالف در دينهاى ديگر را نفى كرده و يا به طور كلى دين ديگر را باطل مىانگارد. بنابراين هر يك از اين اديان - اگر بر حق باشند - بايد ادعايشان نيز حق بوده و مورد قبول قرار گيرد. بنابراين از حقانيت هر دين، بطلان ديگر اديان به دست مىآيد و پلوراليزم دينى با حق انگارى همه اديان، بطلان همه اديان را نتيجه مىدهد. از اين رو گفته شده است: پلوراليزم دينى خود برانداز است و عليه خود حكم مىكند. 2-3. استلزام شكاكيت دينى؛ پنداره پلوراليزم دينى، مبتنى بر نظريه «نسبيت معرفت»(74) و يا شكاكيت است و سرانجامى جز شكاكيت(75) دينى ندارد؛ زيرا اين انگاره از سويى به حقانيت همه اديان حكم مىكند و از ديگر سو، اديان موجود يكديگر را نفى مىكنند! نتيجه اين تعارض چيزى جز همان شكاكيت و سرگردانى نيست. به عبارت ديگر پلوراليزم دينى، از سويى برونداد شكاكيت يا نسبيت معرفت است و برونداد آن نيز جز شكاكيت دينى نيست. سه. عقل و دين حق براساس آنچه گذشت روشن شد كه همه اديان، نمىتوانند از حقانيت مساوى برخوردار باشند؛ اكنون اين سؤال پديد مىآيد كه از ديدگاه خرد، چه راهى براى تشخيص دين حق و تمييز آن از ديگر اديان وجود دارد؟ به عبارت ديگر ملاك حقانيت يك دين و روش سنجش آن از ديدگاه عقلى چيست؟ در اين باره مىتوان گفت دينى بر حق است كه: 3-1. عقايد و آموزههاى آن، نه تنها خردستيز نباشد؛ بلكه به وسيله عقل و برهان مورد تأييد قرار گيرد. 3-2. داراى خاستگاه الهى باشد. 3-3. آموزههاى آن تحريف نشده باشد. 3-4. از سوى پيامبران بعدى الهى نسخ نشده باشد. 3-5. از ديگر اديان موجود، جامعتر و كاملتر باشد. بررسى تطبيقى اديان براساس اين موارد، تحقيقى گسترده و فراخ دامن مىطلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتى در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت: الف. مهمترين ركن اساسى يك دين «خداشناسى» آن است. در اين راستا گفتنى است كه آموزه خداشناسى و توحيد(76) در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادله متقن بسيارى بر آن گواهى مىدهد. اثبات توحيد به خودى خود، ابطال كننده آموزه «تثليث» و «ثنويت» است. بنابراين همين مسئله به تنهايى براى اثبات عدم حقانيت اديان غير الهى (مانند بودايىگرى) و هر دين مشتمل بر شرك (مانند مسيحيت و زرتشتىگرى) كافى است. ب. بسيارى از اديان به رغم دارا بودن پيشينه الهى، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيرى شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همين مسئله باعث شده كه آموزههاى خردستيز بسيارى در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مىكنيم: 1. اتهامات ناروا به پيامبران؛ علاوه بر رسوخ تحريفات بنيادى و اعتقادى در كتاب مقدس، پارهاى از اتهامات ناروا و غيراخلاقى به برخى از پيامبران نسبت داده شده است كه قلم از بيان آن شرم دارد!!(77) اينك به چند نمونه از عبارات در كتاب مقدس اشاره مىكنيم كه انتساب آن را به خداوند كانون ترديد جدى قرار مىدهند: «در عهد قديم درباره حضرت لوط(ع) آمده است كه دخترانش وى را شراب نوشانده، مست كردند وبا او همبستر شدند.(78) همچنين داستان شرمآورى درباره حضرت داوود(ع) در عهد قديم (كتاب دوم سموئيل) آمده است. براساس اين داستان وى از پشت بام زن زيباى «اوريا» را ديد كه در حال شست و شوى خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقهمند شد و به گونهاى، اسباب فرستادن اوريا به جنگ و كشته شدن وى را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوريا، همسر او را به خانه خود برد.(79) 2. وجود افسانهها؛ وجود افسانههاى بىپايه در كتاب مقدس، يكى ديگر از جنبههاى تحريف آن است؛ از جمله مىتوان به كشتى گرفتن حضرت يعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره كرد!!(80) 3. گناه جبلى؛ مسيحيان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و اين گناه به حساب همه فرزندان او نوشته شده است؛ يعنى، انسان ذاتاً با به دوش كشيدن بار گناه، به دنيا مىآيد! هر چند پس از آمدن به دنيا هيچ گناهى مرتكب نشود و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهايى از اين خطا، سودى نخواهد بخشيد و تصليب و به دار كشيده شدن حضرت عيسى، كفّاره گناه ذاتى و جبلى انسان است! 4. تقويت ظلم؛ يكى ديگر از آموزههاى نامعقول كتاب مقدس، توجيه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه اين است كه آنان، حاكم و سايه خدا در زميناند!!(81) وجود اين گونه آموزههاى غيرعقلانى در كنار طرح مسئله تثليث و تجسيم و وجود تناقضهاى متعدد در متن كتاب مقدس(82)، دليل بر عدم حقانيت يهود و مسيحيت امروزى در برابر اسلام است. افزون بر آن تحقيقات علمى و زبان شناختى، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهى داده است. توماس ميشل - استاد الهيات مسيحى - بر آن است كه به اعتقاد بيشتر متفكران كاتوليك، پروتستان و ارتدوكس، كتب مقدس املاى الهى نيست و داراى عصمت لفظى نمىباشد و گاهى نويسندگان بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى را در متن كتاب باقى گذاشتهاند(83). چهار. قرآن و پلوراليزم دينى آيات قرآنى علاوه بر دلالت بر انحصار دين حق در اسلام و نفى پلوراليسم و تكثّرگرايى دينى، به صراحت با برخى از اصول و مبانى پلوراليسم، مخالف است و آن را ابطال مىكند. آياتى كه در اين زمينه وجود دارد، به چند بخش تقسيم مىشود؛ در ذيل تنها به برخى از آنها اشاره مىشود: 4-1. امكان رسيدن به حقيقت آياتى از قرآن با مبناى شكاكيت و نسبيتگرايى و عدم امكان دستيابى به حقيقت - كه از مبانى و پيشفرضهاى پلوراليزم دينى است - در تضاد و تقابل است و نشان مىدهد كه از ديدگاه قرآن، به هيچ وجه شكاكيت و نسبيّت در دين، مورد پذيرش نيست و رسيدن به حقيقت امكانپذير است. اين آيات عبارت است از: 4-1-1. آياتى كه شكورزان را مورد سرزنش قرار مىدهد.(84) 4-1-2. آياتى كه ادله پيامبران را روشن و آشكار و ترديد شكاكان را بىوجه معرفى مىكند.(85) براى مثال در رابطه با آشكار بودن حقيقت اسلام مىفرمايد: «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(86)؛ «هيچ اكراهى در دين نيست؛ به درستى كه راه هدايت از گمراهى، روشن گرديد»(87). 4-1-3. آياتى كه امر به تبعيت از علم و يقين و نهى از پيروى ظن و گمان دارد.(88) 4-2. عدم قبول غير اسلام اين آيات با صراحت، اسلام را تنها دين حق و صراط مستقيم معرفى مىكند و عقايد پيروان ساير اديان را باطل معرفى كرده و آنان را به پيروى از اسلام دعوت مىكند: 4-2-1. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»(89)؛ «و هر كس جز اسلام، دينى [ ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است». البته اسلام همه پيامبران الهى را راهبر به سوى حقيقت دانسته و دين همه را اسلام مىداند. بنابراين پيروى از پيامبران خدا در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمى مرتبت، پيروى از آيين حضرت محمدصلى الله عليه وآله است(90). 4-2-2. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِى جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»(91)؛ «هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: در حقيقت، تنها هدايت خدا است كه هدايت [ واقعى ]است و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت». 4-2-3. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ»(92)؛ «و يهود گفتند: عُزَير، پسر خدا است و نصارا گفتند: مسيح، پسر خدا است! اين سخنى است [ باطل ]كه به زبان مىآورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شدهاند، شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه [ از حق] بازگردانده مىشوند؟!» آيات فراوان ديگرى از اين سنخ وجود دارد كه شما را به تأمل و تدبر بيشتر در آنها ارجاع مىدهيم.(93) 4-3. دين همه انسانها بسيارى از آيات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دين اسلام دعوت كرده و قرآن و پيامبر اسلام را هادى همه انسانها معرفى كرده است. از جمله اينكه مىفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً»(94)؛ «و ما تو را نفرستاديم، مگر براى همه مردم تا [ آنها را به پاداش الهى] بشارت دهى و [ از عذاب او ]بترسانى ...». در جاى ديگر مىفرمايد: «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»(95)؛ «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم». در رابطه با همگانى بودن قرآن در موارد مختلفى مىفرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ»(96)؛ «آن كتاب (قرآن) نيست، مگر تذكرى براى همه جهانيان». 4-4. فراخوانى اهل كتاب به اسلام قرآن مجيد اهل كتاب را به اسلام فرا خوانده و روىگردانى از آن را كفر و حق پوشى تلقى نموده و به شدت از آن توبيخ مىكند: «اى اهل كتاب! پيامبر ما به سوى شما آمد؛ در حالى كه بسيارى از حقايق كتاب [ آسمانى] را كه شما مخفى داشتيد، روشن مىسازد و از بسيارى از آنها صرف نظر مىكند. آرى از جانب خدا به سوى شما نور و كتاب آشكارى آورد. خداوند به بركت آن، كسانى كه خشنودى او را پيروى كنند، به راههاى سلامت هدايت مىكند و به فرمان خود، از تاريكىها به سوى روشنايى مىبرد و آنها را به راه راست هدايت مىكند»(97). قرآن در جاى ديگر مىفرمايد: «يا اهل الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ»(98)؛ «اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كافر مىشويد، در حالى كه [ بر درستى آن] گواهيد». در اين زمينه آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه بر بطلان پلوراليزم دينى، به گونههاى مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسى و شناخت اسلام و پيروى از آن فرا مىخواند(99). پنج. تفكيك حقيقت و معذور بودن هر چند دين حق و صراط مستقيم، واحد است؛ ولى معذّر و حجت بودن، گوناگون است!! و مسئله حقانيت را بايد از آن جدا كرد. پيروان ساير اديان، خارج از شريعت حق و مطلوب الهىاند؛ اما در صورت وجود شرايطى، داراى حجت و دليل خواهند بود؛ از جمله: جهل غيرمقصرانه نسبت به اسلام؛ طالب بودن حقيقت در سويداى دل و جست و جوى آن در حد مقدور و پاىبندى به احكام عقل و فطرت. بر اين اساس هر چند راهشان «صراط مستقيم» و دين حق نيست؛ اما در روز قيامت نزد خداوند معذورند. قرآن از اين گروه به «مستضعف» ياد كرده است. اين گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنى و نوع عقايد و رفتار، و به عبارت ديگر متناسب با ميزان «حسن فاعلى» و «حسن فعلى»، بهرهاى از سعادت برده و به درجهاى از سعادت نايل خواهند شد. چكيده ديدگاه اسلام عبارت است از: 1. دين حق، تنها اسلام است. اسلام همان آيين توحيدى به معناى كامل كلمه و در همه ابعاد آن است كه دين همه انبياى الهى بوده و آنان، همگان را به سوى آن دعوت كردهاند. بنابراين آموزههايى چون تثليث، ثنويت و ... هرگز بنياد و اساس درستى ندارد. 2. از نظر اسلام، شريعت داراى كثرت طولى است؛ يعنى، آنچه در طول تاريخ تغيير كرده، شريعت الهى بوده است و هر پيامبر صاحب شريعتى، شريعت پيشين را نسخ نموده و شريعت كاملتر و متناسب با رشد بشر و مقتضيات زمان، عرضه كرده است. بنابراين تكثر طولى - نه عرضى - شريعت وجود داشته است و با شريعت خاتم همه شرايع پيشين نقض شده و تنها شريعت مقبول، شريعت محمدىصلى الله عليه وآله است. 3. نجات و رستگارى انسان، تابع حجتهايى است كه خداوند بر انسان تمام كرده و پاسخ انسان به آنها است. هر كس در حد حجتهاى درونى (عقل، فطرت و ...) و بيرونى (تعاليم پيامبران) كه به آنها دسترسى داشته و يا مىتوانسته دست يابد، مسئول و وراى آن معذور است(100). چرا اسلام؟ اگر كسى بپرسد امتياز اسلام بر ديگر اديان چيست و چرا بايد مسلمان بود؛ چه جوابى وجود دارد؟ دين مبين اسلام از جهات مختلفى بر شريعتهاى پيامبران پيشين و آنچه امروزه به نام اديان مختلف خوانده مىشود، امتياز دارد. بسيارى از اين امتيازات از سوى انديشمندان و متفكران غيرمسلمان، مورد تأكيد قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصيلى اين مسئله، كاوشى ژرف مىطلبد و از حوصله اين نوشتار خارج است؛ از اين رو به اختصار نكاتى چند بيان مىشود: يك. خردپذيرى و خردپرورى از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت و خردپذيرى آموزههاى آن است. اين مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله: 1-1. نظام فكرى و عقيدتى اسلام: (مانند خداشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى و فرجامشناسى)؛ 1-2. نظام اخلاقى اسلام؛ 1-3. نظام رفتارى و قوانين و دستورات عملى؛ 1-4. دعوت به تحقيق و پرسش گرى در انتخاب دين. خردپذيرى آموزههاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هرگونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهى مىكند: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(101)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [ مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مىگزينند» و «لا إِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(102)؛ «هيچ گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست [ ؛زيرا به خوبى راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شديد معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خدا انگارى مسيح، به جداسازى و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!(103) پروفسور لگنهاوزن(104) مىگويد: «چيزى كه در اسلام بيش از همه، براى من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسشهاى انسان استقبال مىكند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مىكند».(105) همو مىگويد: «وقتى از كشيشها مىپرسيدم كه من نمىفهمم چه طور خدا يكى است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مىگفتند كه ما نمىتوانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مىداند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزى ست كه فقط خدا آن را مىداند و عقل در اينجا به بن بست مىرسد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفتهاند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است»(106). خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مىنويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيشهاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلى مذهبهاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستى، فكر تناسخ و اصول طبقه بندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلحجويى مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسى، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملت برگزيده يهود و ... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشههايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمىشد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مىكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهبها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»(107). دو. اسلام و علم از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نيز اسلام كارنامه درخشانى دارد. موريس بوكاى(108) دانشمند فرانسوى به دو امتياز اساسى در اين رابطه اشاره مىكند: 2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسيارى از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههاى مشخصى هستند.(109) 2-2. استوارى و توافق دادههاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتى ناپذيرى در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاى مىنويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگارى اين متن را با معلومات علمى امروز بسنجم ... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبى نمىپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و ترديد قرار داد. براساس همين روش عينى، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازى نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعنى، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتى آشتىناپذير، با معلومات متقن علمى اين روزگار برخورد كنم! در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسىعليه السلام ما را دچار اشكال مىكند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متى با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روى زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزى كاملاً ناسازگار است».(110) البته اسلام در اين باره، امتياز اساسى ديگرى نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دينى است كه به گسست ناپذيرى علم و عقل و ايمان و معرفت و رستگارى فتوا مىدهد.(111) اما به اعتقاد رسمى مسيحيت شجره ممنوعه - كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهكار شدند - چيزى جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخورى كه هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».(112) در باب سوم مىگويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكى از ما شده كه نيك و بد را تميز مىدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد ...».(113) بر اساس اين آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر چنين وانمود مىكند كه يا بايد رستگارى در بهشت را برگزيند و يا در جست و جوى دانش و معرفت برآيد. پس آنكه بهشت و رستگارى مىخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مىجويد، بايد بهاى سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل كند! استاد مطهرى در اين باره مىنويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهى است؛ پس شيطان وسوسهگر همان عقل است»(114). سه. كتاب معصوم الهى يكى از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسمانى» آن است. قرآنمجيد، از چند جهت بر كتابهاى آنان امتياز دارد. برخى از اين جهات عبارت است از: 3-1. كلام الهى؛ قرآن مجيد كتابى است كه تماماً از سوى خداوند، بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهى است. به عبارت ديگر اسلام تنها دينى است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مىدهد و انسان را با سخن او آشنا مىسازد؛ در حالى كه ديگر اديان موجود، از چنين امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند. دكتر موريس بوكاى مىنويسد: «فرق اساسى ديگر ميان مسيحيت و اسلام - در مورد كتابهاى مقدس - اين است كه مسيحيت متنى ندارد كه از طريق وحى نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مىخواند. قرآن بيان و گزاره وحيانى است كه از طريق جبرئيل به محمدصلى الله عليه وآله رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسيحيت، بر پايه گواهىهاى متعدد و غير مستقيم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسيارى از مسيحيان، هيچ گونه قولى در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عينى زندگانى عيسىعليه السلام باشد»(115). توماس ميشل - استاد الهيات و كشيش مسيحى - مىنويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهاى بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - كه تاريخ نام بسيارى از آنها را فراموش كرده - براى تهيه آن به عمليات پيچيدهاى پرداختهاند. او همچنين مىگويد: «اصولاً مسيحيان نمىگويند خدا كتابهاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك، توفيق داده است».(116) ميشل اشاره مىكند كه نويسندگان كتابهاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايى نيز در كتاب مقدس به يادگار نهادهاند: «گاهى اين نويسنده بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى دارد كه اثر آن در متن كتاب باقى مىماند»(117). رابرت ا. هيوم نيز مىنويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحى خداوندى به يك فرد خاص - بنيانگذار اين دين - است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است ...»(118). 3-2. تحريف ناپذيرى؛ قرآن كتابى است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالى كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگى برخوردار نيست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پيام قرآن است و براى آن مىتوان مراحل زير را ذكر كرد: 3-2-1. عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)(119)؛ 3-2-2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبرصلى الله عليه وآله(120)؛ 3-2-3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(121)؛ 3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله(122)؛ 3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاريخى وحى در ميان بشر تا پايان تاريخ(123). به اعتقاد مسلمانان، كتابهاى آسمانى نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپاىاند(124)؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريفناپذيرى ابدى در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3-3. معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ ليكن كتاب آسمانى آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعنى، هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مىنوردد و همگان را به تحدّى مىطلبد. در حالى كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثرى از آن باقى نيست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروماند. افزون بر آن كتاب آسمانى اسلام، امتيازات بيشمارى از جهت محتوايى دارد كه بررسى آنها مجالى فراختر مىطلبد. چهار. جامع بودن از ديگر ويژگىهاى اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملى بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مىنويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراى مكتب و روش فقاهتى نيست؛ بلكه به طور كلى محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداكارى و ... ولى هيچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى كه اين معانى را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصى درباره عقايد دينى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراى مكتب و روش سياسى نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسى، روى اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مىشود. و بالاخره كليه مسائل حياتى و مالى با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذارى، حل مىشود(125).(126) پنج. نظام حقوقى اسلام از جمله امتيازات انحصارى اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقى اصيل آن است. اين مسئله بسيارى از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتارى و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسى است؛ ليكن به جهت اهميت ويژهاى كه دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مىگيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بىبديل اسلام در بنيانگذارى و توسعه حقوق بين الملل است. مارسل بوازار(127) پژوهشگر انستيتوى تحقيقات عالى حقوق بينالملل در ژنو، مىنويسد: «در قرون وسطى هر وقت ركودى در قوانين مسيحيت روى مىداد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مىكردند. در قرن سيزده ميلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بينالملل را دگرگونى در روابط ملتها و جلوگيرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسانها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلامصلى الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بينالملل بوده است».(128) اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله: 1. اصل حرمت و كرامت انسان؛ 2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعيض؛ 3. اصل صلح و همزيستى مسالمتآميز؛ 4. اصل وفاى به عهد؛ 5. اصل تفاهم و روادارى؛ 6. اصل مشاركت و همكارىهاى بينالمللى؛ 7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و ...(129). اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستى مسالمتآميز و تفاهم مىنويسد: «در مورد پيروان اديان الهى بايد گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مىتوانند طبق دستورات دينى خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل دينى در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضههاى بسيار سخت و توان فرسا بودهاند»(130). همو مىنويسد: «در ديانت يهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسيحيت، رابطه الهى بر جنبههاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمىخورد ... اين تفكر كه از قرآن نشأت مىيابد، به ديانت اسلام سوداى جهان شمولى مىبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است كه همه مردم - حتى آنان كه به دين سابق خويش وفادار ماندهاند - با تفاهم، همكارى، برادرى و برابرى كامل زندگى كنند».(131) شش. خاتميت اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمى دارد؛ از جمله: 6-1. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبرى كه شريعتى به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام - به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوى خداوند - ناسخ همه شريعتهاى پيشين است. 6-2. نسخ ناپذيرى؛ دين و شريعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پايايى و ماندگارى برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگرى جايگزين آن نمىشود. 5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايى اسلام، آن است كه اين دين، بديلناپذير، همگانى و يگانه پرچمدار دعوت به سوى توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواى توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادتآفرينِ خداوند باشد. ويژگىهاى ديگرى نيز در باب جاذبههاى اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خوددارى مىشود.(132) هفت. نفى نيست انگارى(133) يكى از امتيازات اساسى اسلام، در برابر برخى از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگى آن از درونمايههاى نيست انگارانه و نفى زمينه گرايش به نيهيليسم(134) (نيست انگارى) است. به تعبير پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى يافت نمىشود كه بهانه به دست نيست انگارى چون نيچه(135) دهد تا در اين حوزه فرهنگى، حكم به نيست انگارى كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومى دو پهلو مىداند كه يكى از وجوه آن نيست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبير وى «نيهيليسم فعال» است و ديگرى نيست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل)(136). نيست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بىهدفى و آنچه معناى حيات و ارزشهاى واقعى را تشكيل مىدهد، ناشى مىشود(137). نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگى مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكى افلاطونى و باور دينى مسيحيت است. عمدهترين عنصر مسيحى - افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است كه ما در آن زندگى مىكنيم. باور افلاطونى و ايمان مسيحى، اين جهان را كه ما در آن زندگى مىكنيم، جهانى خيالى و ساختگى، غير واقعى و دروغين و بد و زشت مىپندارد(138). او مسيحيت را مذهبى نيستانگارانه مىخواند(139) و مىگويد: آرى، نيستانگارى و مسيحيت هم قافيهاند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.(140) در مقابل، دو عنصر اساسى در تعاليم اسلامى وجود دارد كه راه را بر بسيارى از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت - از جمله اين نگرش نيچه - مىبندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستى مطلق كه مضمون و محتواى اصلى ايمان دينى اسلام را تشكيل مىدهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حيات. در اين نگرش، پيامبر، داراى ذات و قلمروى الهى - به معناى قلمروى حقيقى و واقعى كه در برابر جهان غير واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(141) - نمىباشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسى نمىدهد تا بر آن انگ نيست انگارى زند و همين مسئله باعث مىشود كه نيچه نيز در ضمن نفى مسيحيت - به عنوان مذهبى نيستانگارانه كه حيات را نابود مىسازد و علم و فرهنگ را به تباهى مىكشاند - از اسلام تعريف و تمجيد كند. او مىنويسد: «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حكمرانان مسلمان اندلس - كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براى آنكه اصالت داشت ... براى آنكه به زندگى آرى مىگفت ...»(142). هشت. عدم حاجت به عصرى كردن دين نبود نص الهى در اديان ديگر و تعارض آموزههاى كتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصرى كردن دين، روى آورند؛ زيرا نه چشمپوشى از دستاوردهاى نوين علمى و نيازهاى عصرى امكانپذير مىنمود و نه با تعارض مىتوان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايهاى بر خوردار بود كه بر علم پيشى گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظى كرد و يا براى جمع بين ديندارى و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربى شد. منظور از عصرى كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتابهاى آسمانى جديد و تغيير پياپى آنها، همگام با تحولات عصرى نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائتهاى گوناگون از دين به تناسب تحولات فكرى، فرهنگى و تاريخى است. به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهى را نگاشته باشند، - برداشتى كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمىباشد - هيچ دليل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مىتواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود - بدون داورى و سنجش كتاب مقدس - فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهى نيست؛ بلكه فهمى از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد. چنين چيزى در نهايت به آنارشيزم معرفتى(143) خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داورى(144) در باب بسيارى از برداشتهاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مىتوان «نص محور»(145) بود و نه «مؤلف محور»(146)، زيرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربههاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در ميان نيست، راهى به سوى فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مىماند و آن «مفسّر محورى»(147) است. بنابراين دين، امرى كاملاً شخصى و عصرى مىشود؛ زيرا چنين دينى، چيزى جز معرفت دينى و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايى وجود ندارد كه بتوان معرفت دينى را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعيت دين، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگى دين با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانين ثابت براى نيازهاى ثابت و قوانين متغير براى نيازهاى متغير و بسيارى از عوامل ديگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسيختگى در تفسير دين را مسدود مىسازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دينى و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژى فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشتهاى متفاوتى رخ مىنمايد؛ اما چند تفاوت اساسى در اينجا وجود دارد؛ از جمله: 1. وجود برداشتهاى متفاوت، تنها در پارهاى از آموزههاى دينى؛ يعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور يقينى و ضرورى نمىشود(148). 2. نص معتبر و خدشه ناپذيرى وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتى نمىانجامد. افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياى پيشين بودن و اعتبار پذيرى اديان الهى و پيامبران پيشين از اسلام و ... كه به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مىشود(149)....................) Anotates (.................1) Gilson Etienne Henei.2) اتين ژيلسون، روح فلسفه قرون وسطى، ترجمه ع. داودى، ص 53، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى چاپ دوم، 1370.3) شهيد مطهرى، آشنايى با قرآن، ج 3، ص 53، صدرا، چاپ هشتم، 1374.4) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: همو، انسان و ايمان (جهان بينى توحيدى، ج 1)، صص 66 - 71، صدرا، چاپ يازدهم، 1374.5) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: همان، صص 72 - 74.6) Interpertive Experience.7) quasi-sensory Experience.8) Relevatory Experience.9) Regenerative Experience.10) Numinaus Experience.11) Mystical.12) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: شاكرين، حميد رضا، براهين اثبات خدا، در نقدى بر شبهات جان هاسپرز، فصل دوم (برهان تجربه دينى)، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1385.13) تفاوتهاى ديگرى نيز در اين باره ذكر شده است. جهت آگاهى بيشتر بنگريد: همان.14) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: محمدتقى فعالى، تجربه دينى و مكاشفه عرفانى، ص 230-218، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1379.15) مسأله كاركردهاى دين در عرصه دانش را در پرسش؟؟؟؟؟؟ پى مىگيريم.16) شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 4، ص 200.17) همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 336، تهران، قم: صدرا، چاپ دهم، 1382.18) اين مسأله اساساً مقولهاى معرفتى است، از اين رو در بحث از كاركردهاى معرفتى دين تحت عنوان «پاسخ به پرسشهاى بنيادين» بررسى شد، ليكن به لحاظ كاركردهاى مهم روانشناختى آن در اينجا نيز به آن اشاره مىشود.19) karl Gustave Jung.20) پيتر آلستون، ملتون بيكر، محمد لگنهاوزن، دين و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسين توكلى، ص 163، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، بوستان كتاب قم، 1376.21) Victor Frunkle.22) Superlogo.23) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 167-164، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.24) ملكم هميلتون، جامعهشناسى دين، ترجمه محسن ثلاثى، ص 179، تهران، تبيان، چاپ اول، 1377.25) خوشبينى داراى گونههاى مختلف مثبت و منفى است. جهت آگاهى بيشتر بنگريد:26) طه ()، آيه 124.27) see linden thal j.j meyers, T.K, Pepper M.P., Stern M.S.0741 Mental stutus and. Religious. Beharon. Journal for the scietific study of Religion, 341-441. eeS also: Stark, R.)1741( Psyclopa thology and Reli: gious Commitment Review of Religious Resaearch, 21, 561- 671 see also: Cgrtner. J. Larson, D, B. Allen G. Religious Commitments and mental Health: A Review Of the Empirical literature, Jornal: Rsychology and theology. 41.6.62 نيز بنگريد: اسلام و بهداشت روان، ج 2، ص 245، قم، معارف، چاپ اول، 1382.28) see: pressman .P.Lyons, J.S., Larsin, D.B. and. Starnin, J.J )0991( Religious belief, Depression, and Ambulation Stutus in eldery woman with Broken Hips. American Journd Psychatiry, 741- 857-667.29) Willer.30) Meador.31) جهت آگاهى بيشتر بنگريد: الف. دكتراحمدعلى نوربالا، شواهد پژوهشى در رابطه بين وابستگى مذهبى و افسردگى (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 20-17 قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. دكتر قربانعلى اسداللهى، رابطه اعتقادات مذهبى در درمان بيمارىهاى افسردگى (مقاله) نقش دين در بهداشت روان (مجموعه مقالات) ص 47-41، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.32) see: Gartner,J. Larson, D.B., Allen, G. )1991(. Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Joural Psychology and Theology, 91,6-62.33) Adlof.34) Smart.35) Autar.36) Dauids.37) Loch.38) Hughes.39) Adal, E,M. Smart,R.G )5841( Drug use and Rse and Religious affiliation, Feelings, British journal of Addiction. نيز بنگريد: اسلام و بهداشت روان مجموعه مقالات) ج 2، ص 23، قم، معارف، چاپ اول، 1382.40) Comstock.41) Partridge.42) Comstock, G.r Partidge, K.B. )2741( Church Ahendance and Health. Tournal of Chronic Disease. 52.566.276.43) Darakeh. نيز بنگريد: اسلام و بهداشت روان، ج 1، ص 243-237.44) دكتر محمد قهرمانى و...، بررسى تأثير روزه دارى بر وضعيت سلامت روانى (مقاله) نقش دين در بهداشت روان، ج1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382.45) see Glenn N.D. Weaver. C.N )7891( Multivariate, Multisurvey study Of Marriage, 04,762-282 see also: Sporawski. M.j,Houghson M.J.)7891( preceriptons for Happy marriage Adjustment and Satisfaction of Couples married so or more yearly, family coordinator, 72, 123, 723.46) بنگريد: الف. دكتر باقر غبارى بناب، مطالعاتى در قلمرو مشترك دين و روانشناسى (مقاله)، ص 100، حوزه و دانشگاه (فصلنامه)، شماره 29، زمستان 80. ب. دكتر محمد قهرمانى، و... بررسى تأثير روزه دارى بر وضعيت سلامت روانى (مقاله)، دين و بهداشت روان، ج 1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382.47) بنگريد: دكتر على نقى فقيهى، بهداشت و سلامت روان در آيينه علم و دين، ص 85، قم، حيات سبز، 1384، چاپ اول.48) جهت آگاهى بيشتردر اين زمينه بنگريد: دكتر عبدالله نصرى، فلسفه آفرينش، ص 73 - 49، قم، معارف، چاپ اول، 1382.49) بنگريد: جوادى آملى، انتظار بشر از دين، ص 46 و 47، قم، اسراء، چاپ اول، 1380.50) حديد ()، آيه 4.51) بقره (2)، آيه 143 ؛ حج (22)، آيه 65.52) ذاريات ()، آيه 58-56.53) مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، تهران و قم: صدرا، 1368.54) بنگريد: الف. همو، حكمتها و اندرزها، ص 3. ب. همو، امدادها و غيبى در زندگى بشر، ص 86.55) Psyehologic.56) Parapsychologic.57) Psy chosomcetic.58) بنگريد: الف. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولين همايش بين المللى «نقش دين دربهداشت روان»، ج 1، ص 28 و 153 - 187، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. همان، ج 2، ص 27. ج. پت كورى، بازگشت به دعا در آستانه هزاره سوم، ترجمه عزيزالله صوفى سياوش.59) بنگريد: الف. ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى و... ب. شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 4، ص 196، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382.60) بنگريد: الف. همان، ص 158 و 159ب. همان، ج 7، ص 19-15. ج. همو، امدادهاى غيبى در زندگى بشر، ص 39، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1374.61) مجموعه مقالات اولين همايش دين در بهداشت روان، ص 167، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.62) بنگريد: شهيد مطهرى، يادداشتها، ج 4، ص 122.63) Psychocyberentic.64) اسلام و بهداشت روان (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 161 - 177.65) بنگريد: مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 165، قم، نويد اسلام، چاپ اول، 1377.66) شهيد مطهرى، حكمتها و اندرزها، ص 47.67) همو، يادداشتها، ج 4، ص 123 و 159-158.68) همان، ص 154.69) بنگريد: الف. ويليام جيمز، دين و ران، ترجمه مهدى قائنى. ب. شهيد مطهرى، همان، ص 169.70) مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان، ص 167.71) Religious Pluralism.72) Contradiction.73) Self Contradiction.74) Epistemic Relativism.75) Scepticism.76) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد حسين، طباطبايى و مطهرى، اصول فلسفه و روش ئاليسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى، مطهرى، توحيد، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374).77) ر.ك: انجيل يوحنا، 1:112، سفرتكوين، 30:19 38 و براى آشنايى بيشتر ر.ك: انيس الاعلام، ج 3 ؛ محمد، صادقى، بشارات عهدين، ص 73 و 177. اين در حالى است كه براهين عقلى لزوم عصمت پيامبران را اثبات مىكند.78) سفر پيدايش (30:19 - 38).79) كتاب دوم سموئيل (3:11 - 31).80) سفر پيدايش، 43:2330.81) انجيل متى، 38:5 و اكثر نامههاى پولس به روميان.82) در جلد دوم كتاب «انيس الاعلام»،125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است. نيز نگا: حقيقت مسيحيت، (قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)، صص 127 - 133 ؛ زمانى، مصطفى، به سوى اسلام يا آيين كليساقم: پيام اسلام، 1346).83) نگا: ميشل، توماس، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377)، صص 23 - 27.84) نحل (16)، آيه 66؛ جاثيه (45)، آيه 32.85) ابراهيم (14)، آيه 9 و 10.86) همان، آيه 256.87) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد حسن، قدردان قراملكى، قرآن و پلوراليزم دينى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر؛ ب. مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه، پلوراليسم دينى، (قم: چاپ اول، 1380)؛ پ. على، ربانى گلپايگانى، تحليل و نقد پلوراليسم دينى، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ت. كتاب نقد، ش 4، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378).88) اسراء (17)، آيه 36؛ يونس (10)، آيه 36؛ نجم (53)، آيه 28.89) آلعمران (3)، آيه 85.90) جهت آگاهى بيشتر نگا: محمد حسن، قدردان قراملكى، قرآن و پلوراليزم، صص 117 - 136.91) بقره (2)، آيه 120.92) توبه (9)، آيه 30.93) ر.ك: آلعمران(3)، آيه 61 (مباهله با مسيحيان)؛ توبه (9)، آيه 31 و 32؛ نساء(4)، آيه 157و171؛ مائده(5)، آيه 51و73؛ فتح(48)، آيه28؛ صف(61)، آيه9؛ مريم(19)، آيات 88و91؛ بقره(2)، آيه79.94) سبا (34)، آيه 28.95) اعراف(7)،آيه158. نيزنگا: نساء(4آيه79 ؛ حج(22)،آيه49 ؛ فرقان(25)،آيه1 ؛ انبياء(21)،آيه 107.96) تكوير (81)، آيه 27 ؛ يوسف (12)، آيه 104 ؛ ص (38)، آيه 87 ؛ انعام (6)، آيه 90. نيز نگا: ابراهيم (14)، آيه 1 و 52 ؛ آل عمران (3)، آيه 138 ؛ انعام (6)، آيه 18 ؛ نساء (4)، آيه 174 ؛ فرقان (25) آيه 1.97) مائده (5) آيه 15 - 16 و نيز نگا: همان، آيه 19.98) آل عمران (3) آيه 7. نيز نگا: بقره (2) آيه 41 ؛ آل عمران (3) آيه 71.99) جهت آگاهى بيشتر نگا: محمد حسن، قدردان قراملكى، قرآن و پلوراليزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول،1380.100) براى آشنايى بيشتر ر.ك: الف. مرتضى، مطهرى، عدل الهى، بخش نهم (عمل خير از غير مسلمانان)، (قم: صدرا)؛ ب. محمد حسن، قدردان قراملكى، سويههاى پلوراليزم، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)، صص 110 - 116.101) زمر (39)، آيه 17و18.102) ]. بقره(2)، آيه 256.103) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ايمان دينى در اسلام و مسيحيت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حميدرضا، شاكرين، پرسمان سكولاريسم، (مشكلات كلامى مسيحيت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1384).104) M.)G( Legenhausen.105) محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زندهام»، پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اولخرداد 80، ص 5.106) همان، ص 6.107) مارگريت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعيدى، (تهران: شركت سهامى انتشار، 1348)، ص 9.108) Mourice Bucallie.109) موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى، (تهران: حسينيه ارشاد. بىتا)، ص 12.110) همان، صص 13-12.111) جهت آگاهى بيشتر نگا: اصول كافى، ج1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل».112) تورات، سفر پيدايش 2، 17-15.113) تورات، سفر پيدايش 3، 22.114) مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30.115) نگا: توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.116) همان، ص 26.117) همان، ص 27.118) رابرت، ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309.119) نگا: بقره(2)، آيه 176؛ نساء(4)، آيه 122 و ... .120) نگا: شعراء(26) آيه 193.121) نجم (53)، آيه 3 و 4؛ تكوير (81)، آيه 23-19، بينه (98)، آيه 2.122) همان.123) فصلت(41)، آيه 42؛ حجر(15)، آيه 9، واقعه(56) آيه 77.124) اين مسئله نشان مىدهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مىكنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.125) جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى، (قم: دارالتبليغ اسلامى، بىتا)، ص 99.126) مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بىخبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مىكنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنى را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مىكنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايىهايى مىكنند». (همان، صص 99 - 100).127) Boizard, Marcell A.128) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.129) براى آگاهى بيشتر نگا: الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛ ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (تهران: توس، 1362).130) همان، ص 107.131) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.132) جهت آگاهى بيشتر پيرامون خاتميت و راز جاودانگىاسلام رجوع كنيد به پرسش شماره 9.133) اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى - اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گرديده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 - 262 به تاريخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از: konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaendischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?134) Nihilismus )Nihilism(.135) Nietzche.136) ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از: )Neitzche werke. Leipziq 1091(137) همان، ج 15، صص 651 و 851.138) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نيز: ج 5، ص 572.139) همان، ج 15، ص 852.140) كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژههاى آلمانى nihilist und christ است.141) اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است. نگا: انجيل متى، باب 22، آيه 21 ؛ لوقا، باب 20، آيه 25، يوحنا، باب 19، آيه 36.142) همان، ج 8، ص 703.143) Epistemic Anarchism.144) Evaluation.145) Text Oriented.146) Author Oriented.147) Interpreter Orientation.148) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. محمد، حسين زاده، مبانى معرفت دينى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛ ب. احمد، واعظى، تحول فهم دين، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر).149) جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد: الف. ميرمصطفى، تامر، بشارتهاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم: دليل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل، نيز: منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم: توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛ پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بىجا، بىچا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛ ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى: (تهران: حسينيه ارشاد، بىچا، بىتا)، صص 145 - 151؛ د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، (قم: طه، 1382، چاپ اول).