نسبيگرايي | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
نسبيگرايي
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
نسبيگرايي
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
نسبیگرایی
,
ایدئولوژی نسبی گرایی
,
رویکرد نسبی گرایی
,
معرفت شناسی (مسائل جدید کلامی)
سوال:
نسبي گرايي به چه معناست؟ علل ايجاد آن چيست؟ چه پيامدها و آثاري در بر دارد؟
پاسخ تفصیلی:
يکي از مهمترين ارمغان هاي تجربه گرايي،نسبيت ارزش يا جداسازي ارزش ها از واقعيات بود.از آنجا که تجربه گرايي،معرفت دقيق،همگاني و قابل اتکا را معرفتي مي دانست که از جهان عيني و به روش تجربي گرفته شده باشد،مقولاتي فراحسي،همچون ارزش هاي حقوقي و اخلاقي،اصولاً نمي توانست جنبه ي عملي و عيني به خود بگيرد،زيرا ارزش ها در کالبد جهان تنيده نشده اند تا بتوان با کاوش علمي،آن ها را دريافت و امور اخلاقي نيز به گونه اي ملموس در جهان محسوس ديده نمي شود تا بتوان با پژوهش هاي تجربي آنها را اثبات کرد.بنابراين،خوب يا بد بودن در نگرش تجربه گرایان امري واقعي نيست،بلکه امري موهوم،خيالي و ناشي از داوري اخلاقي فردي است.هر کس آنچه را دوست دارد خوب مي نامد و آنچه را با خواسته هاي شخصي او سازگار نباشد،بد مي پندارد و این همان نسبیت گرایی است . ايريس مورداک در اين باره مي گويد:با رويکرد تجربي،ارزش ها از عالم اعلي به دامان اراده ي انسان سقوط کرد.واقعيت متعالي وجود ندارد.تصور از خوب،غير قابل تعريف و تهي است و انتخاب انسان مي تواند آن را پر کند.بنابراين،ارزش ها و امور اخلاقي،اموري کاملاً نسبي یعنی تابع دلخواه اشخاص یا نهایتا فرهنگ اقوام هستند و آرمان و ارزشهای ثابت و مشترکي بين انسان ها وجود ندارد. تاريخچه ي نسبي گرايينسبيگرايي يکي از مهمترين مباحث معرفتشناسي و فلسفي است که از دوران گذشته تا کنون انديشمندان مغرب زمين و اسلامي را به خود مشغول ساخته است. استاد مطهري در آثار متنوع خود ضمن تعريف نسبيت و نسبيگرايي به تمايز نسبيت هستيشناختي و نسبيت معرفتشناختي پرداخته است وي نسبيت معرفتشناختي را به جهتبيمعنايي و تناقضگويي نقد ميکند و نسبيت را در پاره اي از واقعيت هاي خارجي مي پذيرد. اين مقاله ضمن تبيين مطالب پيش گفته به برخي از واقعيت ها ي نسبي و مطلق نيز اشاره مي کند. البته این نسبیت گرایی ارزشی است و در باب شناخت هم شبیه این دیدگاه از سوی نسبی گرایان ادعا شده است .گزارش تاريخي نسبيگرايي معرفتي (1) يکي از رويکردهاي معرفتشناختي است که به انکار رکن سوم معرفت فتوا ميدهد. توضيح مطلب اين است که بسياري از معرفتشناسان، معرفت و شناخت را به باور صادق موجه تعريف کردهاند. نفي و اثبات اين ارکان سه گانه معرفت،باعثبروز چهار مکتب معرفتشناسي شده است .مکتب واقعگرايي و رئاليسم که باور و عقيده مطابق با واقع (صادق) و مدلل و موجه را ممکن دانسته و مکتب شکاکيت که به نفي باور و عقيده (يقين و ظن) پرداخته و مکتب کثرتگرايي معرفتي يا پديدار شناسي معرفتي که با تفسير ديگري از صدق يا عدم دسترسي به شيء في نفسه، رکن صدق را متزلزل ساخته و نيز مکتب نسبيگرايي معرفتي که با نفي معيار کشف شناختحقيقي و تمييز آن از شناخت غير حقيقي، مدلل و موجه بودن معرفت را انکار کردند.بدين معنا که شيء خارجي در دستگاه عصبي و ادراکي بشر اثر گذاشته و موجب فعل و انفعالات ذهني ميشود; به همين دليل، معرفت پديدار ميگردد. بنابراين حقيقت و معرفتحقيقي زاييده برخورد و تاثير متقابل عالم خارج با دستگاه ذهني و ادراکي بشر است پس: اولا، اختلاف انديشهها معلول اختلاف دستگاههاي ادراکي بشر است ثانيا، اين امر زاييدة اختلاف ظروف زماني و مکاني است که اشياء خارجي در آنها حضور دارند. شايان ذکر است که نسبيگرايان معرفتي براي تبيين و توصيف و توجيه رويکرد خود از تقريرهاي گوناگوني بهره جستهاند که در بالا تنها به يک تقرير آنها اشاره شد، زيرا نسبيگرايي معرفتي از يونان باستان تا کنون از سوي شخصيتهايي چون پروتا گوراس، کوهن، بارنز، وينچ، وينگنشتاين، هارولدبراون و جک ميلند مطرح گرديده و متفکران فراواني نيز به نقد آن اقدام کرده است.اولين روايت از نسبيگرايي معرفتي، روايت «پروتاگوراس» است که افلاطون آن را در رسالة تهئهتتوس (2) چنين بيان ميکند: (افلاطون، 1377، ص 1378 -1466). «آدمي مقياس همه چيز است، مقياس هستي آن چه هست و چگونه است و مقياس نيستي آن چه نيست و چگونه نيست». (همان)به عقيدة افلاطون، معناي سخن او اين است که «هر چيز براي من چنان است که بر من نمودار ميشود و براي تو چنان است که بر تو نمودار ميشود، زيرا من و تو هر دو آدمي هستيم. پس آن چه من ادراک ميکنم براي من حقيقت است، زيرا محل اين ادراک، واقعيت من است».(همان) افلاطون براي تبيين بيشتر روايت پروتاگوراس از نسبيگرايي معرفتي به گفتوگوي سقراط با تئودوروس و تهئهتتوس درباره چيستي شناسايي اشاره ميکند و سپس نقدهاي کلامي، معرفتشناختي و هستي شناختي سقراط را بر اين رويکرد نقل مينمايد.(همان، ص 1415 – 1416(.هم چنان که افلاطون و ارسطو نيز نقدهاي ديگري بر اين نظام بينظامي وارد ساختهاند که به اختصار، پارهاي از آنها را نقل ميکنيم: 1 ـ يکي از نقدهاي سقراط بر نسبيگرايي پروتاگوراس، استدلال از طريق استحاله اجتماع نقيضين است. او ميگويد: «آيا هر کس مقياس چيزهاي آينده را نيز در خود ميداند; مثلا اگر غير پزشکي معتقد باشد که اين شخص تب خواهد کرد و تنش گرم خواهد شد و پزشکي نيز بر خلاف اين عقيده باشد، آيا آن چه روي خواهد داد، مطابق عقيدة يکي از آن دو خواهد بود يا موافق عقيده هر دو؟»(همان، 1400 – 1401.) آيا ميتوان پندار پزشک با غير پزشک يا کشاورز با غير کشاورز را يکسان دانست (همان، ص 1404 1406). به عبارت ديگر، لازمه نسبيگرايي اين است، که همه پندارها و انسانها يکسان باشند; انسان دانا و داناتر و جاهل معنا نداشته باشد و تنها درستي و نادرستي به پذيرش و عدم پذيرش افراد بستگي داشته باشد. (همان، ص 1392.) 2 - نقد ديگر سقراط اين است: «اگر بنا بر آن است که هر پندار و عقيدهاي درستشمرده شود، پس آيا ابلهي و اتلاف وقت نيست که مردمان دربارة آرا و عقايد يکديگر بحث و گفتوگو کنند و درستي و نادرستي آنها را بررسي نمايند و نظري بر خلاف نظر ديگران در ميان آورند؟» - 3 نقد ارسطو بر نظريه نسبيگرايي پروتاگوراس چنين است: «اگر هر پنداري که هر کسي دارد، يا هر چه بر هر کس نمودار ميشود، حقيقتباشد، پس همة احکام بايد در آن واحد، هم مطابق حقيقتباشند و هم خلاف حقيقت، زيرا بسياري از آدميان عقايد مخالف يکديگر دارند و معتقدند که هر کس با آنان هم عقيده نيست در اشتباه است. بنابراين به حکم ضرورت، همه چيز بايد هم باشد و هم نباشد» (همان، ص 428 - 429 و 380)، يعني نظريه نسبيگرايي، مستلزم اجتماع نقيضين و اجتماع مطابقت و عدم مطابقتحقيقت در احکام و در آن واحد است. و لازم ميآيد که شيء واحد، هم باشد هم نباشد. هم نيک است و هم بد و محتواي هاي همه ادعاهاي متناقض در آن واحد صادقند. در حالي که بيگمان يکي از دو طرف در اشتباه است. (همان، ص 154). 4- نسبيگرايي معرفتي به انکار هستي ميانجامد، زيرا هر نمودي ممکن نيستحقيقتباشد و نسبيگرا بايد بگويد هر چيزي نسبتبه پندار و ظن و نسبتبه ادراک هر شخصي حقيقت است; بنا بر اين، هيچ چيز به وجود نيامده و نخواهد آمد مگر آن که کسي چنين بپندارد. پس دليلي بر واقعيت هستي بما هو هستي در دست نيست. (همان، ص 146 – 147)ارسطو ضمن بيان روايت دموکريت، امپروکلس و پارميندس از نسبيگرايي معرفتي و نقد آنها، (همان، ص 147 - 148). اين رويکرد را منشا ياس نوآموزان فلسفه دانسته و جستن حقيقت را مانند دويدن در پي پرندگان معرفي ميکند و ريشة گرايش به نسبيگرايي را حسگرايي افراطي ميداند، زيرا جهان طبيعت دايم در حال تغيير و حرکت است; بنابراين، احکام آن نيز متغير و دستخوش دگرگوني خواهد بود.نسبي گرايي در دوران معاصرتقريرها و روايتهاي جديد نسبيگرايي در دوران معاصر را بايد در فلسفة علم جستوجو کرد. شخصيت اصلي اين دوره، توماس کوهن است. ‹ (3) کوهن» در ساختار انقلابهاي علمي به ماهيت و تاريخ علم پرداخته و بر اين باور است که علم با گذشت زمان، روندي پيوسته و فراينده از انباشتحقيقت ندارد و نميتوان اين ادعا را مطرح کرد که علم در مراحل پسين، از حقيقت و درستي بيشتر نسبتبه مراحل پيشين برخوردار است. وي با طرح مقوله پارادايم (4) ، تمام رخدادهاي تاريخ علم را به ظهور و افول پارادايمها مربوط ميسازد و هر پارادايم خاصي نيز شامل نظريه علمي، مقبولات متافيزيکي و راه و روش و معيار پژوهش است. بدين ترتيب، پژوهشي که بر اساس يک يا چند دستآورد علمي در برهة معيني با يک جامعة علمي خاصي استوار بوده است; تحت هدايتيک پارادايم معيني صورت پذيرفته است و به مرور زمان موقعيتهايي نيز فراهم آورده است، يعني موقعيت و مواردي تحقق مييابند که نميتوان آنها را بر اساس پارادايم موجود تبيين و توجيه کرد. انباشتبيقاعدگيها به مرحلة بحران (5) ميرسد و مشاجرههايي دربارة شايستگي پارادايمهاي قديم و جديد در ميگيرد که از آن به «بحث پارادايم (6) » ياد ميکنند و سرانجام پارادايم جديد جاي گزين پارادايم قديم ميشود و انقلاب علمي (7) رخ مي دهد. «کوهن» بر اين باور است که پارادايمها قياس ناپذيرند، (کوهن، 1365). يعني پارادايمهاي رقيب فاقد يک معيار مشترک به نام فراپارادايماند، زيرا هر گونه ارزيابي به خود پارادايم بستگي دارد. بنابراين هر پارادايمي خود توجيهگر و فاقد عينيت است (8) . اين بيان و تحليل به روايت جديدي از نسبيگرايي معرفتي ميانجامد. البته تقرير «کوهن» از نسبيگرايي معرفتي ناظر به علوم تجربي است، ولي بعدها برخي از فيلسوفان علوم اجتماعي و ساير فلسفههاي مضاف آن را توسعه داده و حتي برخي از روشن فکران جامعه ما نيز با طرح مسئله پارادايمهاي مختلف به نسبيگرايي معرفتي و نيز قرائتپذير انگاري دين رو آوردند. مهمترين نقدي که بر روايت کوهن از نسبيگرايي وارد است، علاوه بر اشکال تهافت و تناقض ذاتي، (مصباح يزدي، 1364(اين است که اگر وجود پارادايم را نپذيريم و اين ادعا را. که هر پارادايمي، معيارهاي دروني را مطرح ميسازد. محق بدانيم، از معيارهاي درجه دوم مورد داوري قرار ميگيرند معيارهايي که در نهايت، به بديهيات عقلي مانند استحاله اجتماع نقيضين، استحاله ارتفاع نقيضين، اصل هو هويت و غيره ختم ميشوند. بنابراين، با پذيرش معيارهاي پايه و زير ساخت، نميتوان قياس ناپذيري پارادايمهاي رقيب را پذيرفت و در نتيجه بساط نسبيگرايي رخت ميبندد. شايان ذکر است که مهمترين عاملي که موجب نسبيگرايي و شکاکيت و نفي ارزش شناخت گشته، حسگرايي و کشف خطاهاي حواس بود که بر اساس آن سوفسطائيان يونان باستان و شکاکيت قرون وسطا و عصر جديد و نسبيگرايي مدرن شکل گرفت (9) .نسبيت واقعيت استاد مطهري از شخصيتهاي روزگار معاصر ما است که به مساله نسبيت توجه ويژهاي داشته و آن را در عرصههاي گوناگون واقعيت، حقيقت، اخلاق، عدالت، خير و شر، سعادت و شقاوت، حرکت و اجتهاد بررسي کرده است. نسبيت از ديدگاه وي، امر يا صفتيا حالتي است که از مقايسة يک شيء با شيء معين ديگر و يا از مقايسة يک زمان با زمان ديگر به دست ميآيد. مثلا بزرگي و کوچکي امور نسبي هستند; يعني براي آن حد معيني نميتوان تعيين کرد. يک گوسفند که به اندازة يک گوساله باشد بزرگ است اما اگر يک شتر به اندازة يک گاو باشد کوچک است. در حالي که گاو از گوساله بزرگتر است. پس بنابراين نسبيت از مقايسة چيزي با چيز ديگر به دست ميآيد. يا مثلا دوري و نزديکي از امور نسبي است که اگر خانهاي در شهري نسبتبه مرکز شهر بسنجند ميگويند اين خانه دور است ولي اگر اين شهر را با شهر همجوار آن بسنجند، ميگويند نزديک است در صورتي که فاصله بين دو شهر به مراتب دورتر از فاصله آن خانه تا مرکز شهر است. پس دوري و نزديکي از امور نسبي هستند. لکن برخي از امور مطلق هستند مانند اعداد و مقادير و زمان. براي نمونه، عدد بيست در همه جا ثابت استبيست گردو با بيستستاره فرقي ندارد، عدد آنها يکي است جمله مقادير از اين سنخ هستند.پس امور از ديدگاه مطهري به دو دسته مطلق و نسبي تقسيم ميگردند. (مرتضي مطهري، 1362، 304 302). معناي ديگر نسبيتبه حوزة معرفتشناسي مربوط است. يعني گاهي نسبيت و مطلق، وصف امور و اشيا است و گاهي به معرفت و احکام و قضاياي اخلاقي و فلسفي و علمي نسبت داده ميشود. برخي از دانشمندان جديد، منکر اطلاق حقايق و معرفتحقيقي هستند که از آنها به نسبيون يا رولاتيوسيتها ياد ميکنند. چکيدة عقيده آنها اين است که ماهيت اشيا که علم به آنها تعلق ميگيرد ممکن نيستبه طور اطلاق و دست نخورده در قواي ادراکي بشر ظهور کند و مکشوف گردد. بلکه هر ماهيتي که بر انسان ظاهر ميشود، دستگاه ادراکي او و شرايط زماني و مکاني در کيفيت ظهور و نمايش شي ادراک شده به شخص ادراک کننده دخالت دارد. و از اين جهت است که هر فرد، يک چيز را مختلف ادراک ميکند بلکه يک نفر در دو حالتيک چيز را دو نحو ادراک ميکند. پس هر فکري براي شخص ادراک کننده آن هم فقط در شرايط زماني و مکاني معين، حقيقت دارد و صحيح است. شايد انسان يا حيوان ديگر که ساختمان قواي ادراکي وي با شخص ديگري تفاوت دارد، همان شي را در همان زمان و مکان، با حجم و شکل و رنگ ديگري ادراک کند.اين طايفه براي تاييد مدعاي خود از تحقيقات علمي، گواه ميآورند زيرا در علوم جديد ثابت گشته که اعصاب انسان با حيوان و حتي اعصاب انسانها با يکديگر در کيفيت عمل اختلاف دارند. مثلا انسانها هفت رنگ اصلي و انواع رنگهاي فرعي را ميبينند ولي بعضي حيوانات، تمام رنگها را به شکل خاکستري ميبينند و بعضي از افراد انسان، کور رنگ هستند. پس بايد گفت: هر چيزي که بر ما معلوم و مکشوف ميگردد. کيفيت ظهور و نمايشش بستگي به کيفيت عمل اعصاب و يک سلسله عوامل خارجي دارد پس ماهيات اشياء معلومه به طور اطلاق و دستنخورده بر قواي ادراکي ظهور نميکنند پس حقايق و ادراکهاي حقيقي در عين اينکه حقيقت هستند، نسبي و اضافياند. اين مسلک با وجود ادله جديد، از نظر نتيجه و مدلول، عين مسلک شکاکاناند. نسبيت معرفتي استاد مطهري، پس از تبيين نسبيگرايي معرفتشناختي به نقد آن پرداخته و نتيجهگيري نسبيون جديد را ناتمام معرفي ميکند زيرا حقيقت نسبي، اساسا معنا ندارد; براي اينکه وقتي دو نفر يک جسم را با دو کيفيت متفاوت ميبينند، آيا خود آن جسم در واقع و نفس الامر داراي آن دو کيفيت استيا فاقد هر دو ويژگي ميباشد و داراي کيفيتسومي خواهد بود. البته ممکن نيست در زمان واحد داراي دو کيفيت مختلف باشد پس بيشک، ادراک يکي از دو نفر خطاي مطلق و ديگري حقيقت مطلق است و اگر آن شيء در واقع، فاقد هر دو کيفيتباشد، پس هر دو نفر خطاکارند. پس با هر دو فرض، حقيقت نسبي نامعقول است.شايان ذکر است; بعضي از دانشمندان مانند بارکلي، اختلاف ادراکات را دليل بر عدم وجود خارجي مدرکات دانستهاند و برخي ديگر مانند دکارت و لاک، اختلاف ادراکات را فقط منحصر به مورد خواص ثانويه اجسام معرفي کردهاند و اين دسته از خواص، ذهني و غير خارجي هستند. ولي مطابق عقيدة نسبيون که براي مدرکات وجود خارجي قائلند، نتيجة ادلة آنها مدعاي شکاکان است که ميگويند: «نميدانيم ادراکات ما حقيقت استيا نيست» نه مدعاي خودشان که ميگويند: «حقيقت است ولي نسبي است» زيرا چنانکه گفته شد: «حقيقت نسبي اساسا بيمعنا است». (مرتضي مطهري، 1363، ج1، ص 117 116 و 1367،ص 467-465).استاد مطهري براي اينکه تمايز معرفت نسبي با واقعيت نسبي را نشان دهد، ميگويد: حکيمان براي هستي، تقسيماتي مانند ذهني و خارجي، علت و معلول و غيره ذکر کردهاند يکي از تقسيمات وجود، بالقوه و بالفعل است هر چند هر وجود بالقوهاي سبتبه وجود بالفعل آينده، بالقوه است ولي در بالقوه بودنش، ديگر بالقوه نيستبلکه بالفعل است. علاوه بر تقسيم پيشگفته، موجود به متجدد و ثابت نيز تقسيم ميگردد البته موجود متغير از لحاظي متغير است ولي در تغيرش ديگر ثابت است پس هر حرکتي و هر تغييري دو جنبه دارد و نميتواند دو جنبه نداشته باشد همچنانکه هر وجود ذهني داراي دو جنبه است هر متغيري نيز اگر نسبت اجزائش با يکديگر در نظر گرفته شود تغير و تجدد دارد ولي در عين حال داراي يک نحوه ثبات نيز هست.استاد مطهري براي اينکه تمايز معرفت نسبي با واقعيت نسبي را نشان دهد، ميگويد: حکيمان براي هستي، تقسيماتي مانند ذهني و خارجي، علت و معلول و غيره ذکر کردهاند يکي از تقسيمات وجود، بالقوه و بالفعل است هر چند هر وجود بالقوهاي سبتبه وجود بالفعل آينده، بالقوه است ولي در بالقوه بودنش، ديگر بالقوه نيستبلکه بالفعل است. علاوه بر تقسيم پيشگفته، موجود به متجدد و ثابت نيز تقسيم ميگردد البته موجود متغير از لحاظي متغير است ولي در تغيرش ديگر ثابت است پس هر حرکتي و هر تغييري دو جنبه دارد و نميتواند دو جنبه نداشته باشد همچنانکه هر وجود ذهني داراي دو جنبه است هر متغيري نيز اگر نسبت اجزائش با يکديگر در نظر گرفته شود تغير و تجدد دارد ولي در عين حال داراي يک نحوه ثبات نيز هست. جهان طبيعي، نسبتبه ما متغير است ولي نسبتبه ماوراء خودش که محيط به آن است چنين نيست پس يک واقعيت ميتواند داراي دو روية ثبات و متغير باشد رويه تغير و تجدد همان روية طبيعي و زماني عالم است ولي روية ثبات آن، روية غير طبيعي و غير زماني است. به همين جهت ميگويند: «المتفرقات في سلسلة الزمان مجتمعات في وعاد الدهر» (مرتضي مطهري، 1369، ج1، ص 317 314) پس تغيير عالم طبيعت، نسبي استيعني از يک ساحت، متغير و از ساحت ديگر ثابت است. استاد مطهري به تبع ملاصدرا، حرکت را نيز نسبي ميداند يعني حرکتيا حدوث تدريجي که عبارتست از خروج تدريجي از قوه به فعل يک واقعيتي است که عين عدم قرارالذات است ولي روية ديگر آن ثبات استيعني حرکت در حرکتبودنش ثابت است. (مرتضي مطهري، 1369، ج2، ص 150 – 145).خير و شر در عالم طبيعت نيز از واقعيتهاي نسبياند يعني نسبتبه افراد تفاوت دارند. (مرتضي مطهري، مقالات فلسفي، ج2، ص 120 - 111). پس نسبيت پارهاي از واقعيتها نزد مطهري پذيرفتني است اما نبايد همانند پيروان ماترياليسم ديالکتيک، اين گونه نسبيت را به نسبيت معرفتشناختي نسبت داد و بر اساس تفاوتهاي مغز و اعصاب و ساختمان سلسله عصبي انسان به نسبي بودن معرفتها حکم راند. و همه معرفتهاي متناقض و متضاد را حقيقت پنداشت. (مرتضي مطهري، 1363، ج1،ص 61 – 60).استاد مطهري، علاوه بر نفي نسبيت معرفت، تحول و تکامل معرفتحقيقي را نيز بيمعنا ميداند و ميگويد: مارکسيستها با توجه به طرح فلسفه شدن و تکامل در صدد آن هستند تا هر چيزي را مشمول قانون تکامل بدانند و حقيقت را نيز متحول و متکامل معرفي کنند در حاليکه، معناي حقيقتبودن معرفت، انطباق ذهن با خارج است و تکامل حقيقتبه معناي تکامل انطباق ذهن با خارج خواهد بود يعني انطباق معرفت قابل شدن و ضعف است و اين ادعا، بيمعني و ناصحيح است زيرا انطباق، تشکيکبردار و ذومراتب نيست معرفت مطابق با واقع و نفس الامر است و يا با واقعيتخارجي مخالفت دارد. (مرتضي مطهري، 1365 و 1377، ج 13، ص 704 – 696).نسبيت اجتهاد مطلب جالبي که استاد بدان پرداخته، مساله نسبي بودن اجتهاد و تفاوت استنباطهاي بشر در زمانهاي گوناگون و دلالت آن بر نسبي بودن واقعيت است. متکلمان شيعه، استنباطهاي متضاد و متناقض را حقيقت نميدانند به همين دليل، خود را مخطئه معرفي ميکنند اما برخي از متکلمان اهل سنت، به تصويب اعتقاد دارند. مخطئه معتقدند که متن واقع اسلام و حکم الله واقعي، يک چيز بيش نيست و ما در استنباط آن ممکن است راه صحيح و مطابق با واقع را طي کنيم همچنانکه امکان خطا و اشتباه نيز وجود دارد. ولي مصوبه بر اين باورند که هر مجتهدي، هر گونه که استنباط نمايد، واقعيت همان استيعني واقعيت امر نسبي است پس اگر يک مجتهدي، فعلي را حرام و مجتهد ديگر، همان فعل را حلال دانست واقعا آن فعل هم حرام است و هم حلال. شبيه همين سخن را سوفسطائيان يونان باستان ميزدند و ميگفتند مقياس همه چيز انسان است و واقعيت مطلقي وجود ندارد.استاد مطهري با استمداد از اصل بديهي و اولي استحاله اجتماع نقيضين، نظريه مخطئه را بر نظريه مصوبه ترجيح ميدهد و نسبيت اجتهاد را باين معنا نميپذيرد لکن نسبيت احکام به معناي تحول محمولات در صورت تحول موضوعات پذيرفتني است. مثلا خريد و فروش انگور زماني مصداق حلال و زماني مصداق حرام ميگردد اگر به قصد ساختن شراب، معامله گردد، حرام است و در غير اين صورت حلال است و گاهي تحولات مصداقي در زمانها و مکانهاي گوناگون پيش ميآيد براي نمونه قرآن ميفرمايد: «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه». اين آيه شريفه در عصر پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام بر مصاديقي چون اسب و شمشير و نيزه و زره منطبق ميشد امروزه بر علم ساختن بمب اتم انطباق دارد. به همين جهت، مطهري، شرط اصلي اجتهاد و استنباط صحيح را دخالت صحيح عقل ميداند. از باب نمونه: گاهي بين احکام الهي در مقام اجرا تزاحم پديد ميآيد.عقل با تشخيص مصالح و حدود و درجة آن ميتواند حکم اهم را بر حکم مهم مقدم بدارد و حکم مهم را که از مصلحت کمتري برخوردار است موقتا تعطيل نمايد. پس احکام واقعي الهي، نسبي نيستند و اجتهاد نيز نميتواند گرفتار نسبيت معرفتي گردد. اما در مواردي، حکم، تغييرپذير است و تحولات موضوعي و مصداقي باعث تحول حکمي ميشود. (مرتضي مطهري، 1362، ج2، ص 6 -71). نسبيت اخلاق نسبيت اخلاق در مقابل مطلق بودن اخلاق نيز از مسايل جديدي است که مورد توجه پارهاي از متفکران معاصر قرار گرفته است نسبيگرايان بر اين باورند که احکام اخلاقي، ثابت و يکنواخت در همه جا نيستند. آداب و عادات ملل گوناگون باعث زشتيا زيبا شمردن افعال اخلاقي ميشود. و اين سخن با بحث معيار اخلاق پيوند وثيقي دارد. البته در باب معيار فعل اخلاقي، نظريههاي گوناگوني مطرح است. عدهاي ميگويند: معيار اخلاق اين است که هدف از فعل انسان، غير خودش باشد يعني انسان يک فعل طبيعي دارد و يک فعل اخلاقي. هر فعلي که هدفش خود انسان باشد، فعل طبيعي است ولي اگر هدف فعل، غير باشد، آن فعل، اخلاقي است. ولي اين قاعده در مواردي نقض ميشود يعني ممکن است هدف يک فعل، غير باشد اما آن فعل، طبيعي نه اخلاقي تلقي گردد مانند افعال و زحمتهاي مادرانه که بدون شک با هدف غير انجام ميگيرد اما فعل طبيعي به شمار ميآيد.کانت، فيلسوف آلماني، معيار فعل اخلاقي را الهامات وجدان انسان ميداند. او معتقد است که در عمق ضمير انسان، قوهاي قرار دارد که ذاتا الهام بخش به انسان است و او را به يک سلسله کارهاي نيک امر و از کارهاي زشت نهي ميکند. پس هميشه انسان در برابر وجدان خودش يک فرد مکلف است. معيار تشخيص نيز خود انسان است اين ديدگاه نيز آسيبپذير است زيرا چه بسا وجدان انسانها متغير گردند و باعث نسبيت احکام اخلاقي شوند. راسل، فيلسوف انگليسي، معيار اخلاق را نه وجدان بلکه عقل آدمي ميداند حال اگر معيار اخلاق، هوشياري و درک قوي باشد و شعاع تامين منافع فرد را تا منافع نوع گسترش دهيم ديگر فعل اخلاقي در برابر فعل طبيعي قرار ندارد. نظريه ديگر بر اين باور است که اخلاق عبارتست از ملکاتي که انسان بايد خودش را بر اساس آنها بسازد به عبارت ديگر اخلاق يعني طرح انسانسازي به عبارت ديگر انسان داراي قوا و استعدادهاي گوناگوني است ايجاد اعتدال و پرهيز از حد افراط و تفريط و ايجاد عدالت و موازنه ميان مجموع استعدادهاي انساني هدف اخلاق است. (مرتضي مطهري، 1362، ج2، ص233- 243 ).استاد مطهري ضمن مثبت ارزيابي کردن نظريه الهام و وجدان به شواهد قرآني آن از جمله آيه: «فالهمها فجورها وتقواها» اشاره ميکند و نظريههاي نسبيت اخلاق مانند نظريه منفعتگرايي را مخدوش ميسازد. (مرتضي مطهري، 1366، ص 243 و 111) ويل دورانت در کتاب لذات فلسفه، شواهدي را مبني بر نسبيت اخلاق بيان ميکند اما خطاي او در خلط ميان آداب و اخلاق معين ميگردد. آداب به ساختمان روحي انسان مربوط نيستبلکه قراردادهاي افراد انسان با يکديگر منشا سازماندهي آنها است اما اخلاق به روح انسان ارتباط دارد پس نسبيت آداب ارتباطي با نسبيت اخلاق ندارد. (مرتضي مطهري، 1362، ج2، ص 252 248). البته مارکسيستها با استمداد از فلسفه شدن به نسبي بودن اصول و احکام اخلاقي نيز حکم ميرانند زيرا معناي فلسفه شدن اين است که واقعيتها تغيير ميکند پس اخلاق و احکام نيز يک سلسله دستورهاي اعتباري و قراردادي است که تغيير پذيرند. استاد مطهري در نقد نسبيت اخلاق به لوازم و پيامدهاي منفي آن اشاره ميکند مانند تحسين و اخلاقي دانستن رفتار معاويه و تقبيح شمردن رفتار ابوذر و اين پيامد، تبعات زيادي در جامعه دارد. بنا بر اين نظريه، نميتوان هيچ جرمي را محکوم کرد و ارزش منفي آن را گوشزد نمود. (مرتضي مطهري، 1377، ج13 و 1365، ص 712 – 705).منابع: 1- استاد مطهري و نقد نسبي گرايي- دکتر عبدالحسين خسرو پناه(درگاه پاسخ گويي به مسائل ديني)2 – اصول فلسفه و روش رئاليسم – متفکر شهيد استاد مطهري 3 - نقد دينداري و مدرنيسم – دکتر محمد جواد لاريجاني 4 ــ تهاجم فرهنگي ـــ اسماعيل شفيعي سروستاني .
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/3267
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت