پاسخ تفصیلی:
مقدمه اول : سوال از هدف آفرينش داراي دو جنبه است : الف ) هدف فاعل (خداوند), ب ) هدف فعل (انسان يا هر مخلوق ديگر). هدف فاعل يعني : آنچه خدا را به آفرينش جهان يا انسان برانگيخت ; و هدف فعل يعني : آنچه انسان يا جهان به آن منتهي مي شود. روشن است كه هدف فاعل در آفرينش انسان و ... قبل از آفريدن او است و هدف فعل پس از آفريده شدن او. در اين پاسخ , هدف فاعل را در آفرينش انسان بيان مي كنيم و به هدف فعل نيز اشاره مي كنيم. هدف فاعل در آفرينش انسان براي تبيين هدف خداوند در آفرينش انسان , بيان مقدمات زير لازم است . مقدمه ي اول : هدف خداوند در اصل آفرينش .
هدف خداوند در آفرينش با توجه به مطالب زير روشن مي شود:
1- خداوند متعال به مقتضاي اين كه واجب الوجود است و وجود او وابسته به چيزي نيست , هيچ محدوديتي و نقصي ندارد و همه كمال ها را دارا است.
2- از جمله كمالات او فياض و جواد بودن است . خداوند در قرآن مي فرمايد: »و ما كان عطائ ربك محظورا« (و عطاي پروردگارت منع نشده است ), (اسرائ, آيه 20). خداوند متعال , براي عطا كردن از ناحيه ي خودش , هيچ محدوديتي ندارد; پس هر جا كه عطا نمي كند, به دليل محدوديت پذيرنده ي عطا است ; نه عطاكننده و هر چيز كه لايق عطا شدن باشد, عطا مي شود.
3- هر خيري و كمالي ناشي از وجود است , و هر شر و نقصي ناشي از عدم ; مثلا علم خير و كمال است و جهل شر و نقص . قدرت در مقابل عجز و ناتواني , يك امر وجودي است . پس معلوم مي شود كه وجود خير است , و در مقابل آن , هر شر و نقصي از عدم است.
4- با توجه به مقدمه سوم مي توان دريافت كه فياض و جواد بودن خداوند با آفريدن وايجاد كردن محقق مي شود. پس لازمه ي فياض بودن آفريدن است . به عبارت ديگر: اگر چيزي لايق آفريده شدن باشد و خداوند آن را نيافريند, اين نيافريدن با توجه به خير بودن وجود, منع از خير است و بخل محسوب مي شود و بخل از خداوند محال است . از اين مقدمات نتيجه مي گيريم : اگر سوال شود چه چيز باعث شد خدا بيافريند؟ پاسخ مي دهيم كه فياض بودن او باعث آفرينش شده است .
5- صفات خدا زايد بر ذات او نيست . صفات انسان و ديگر اجسام زايد بر ذات آنها است ; مثلا سيب يك ذات دارد و سرخي و شيريني صفت آن است . اين سرخي و شيريني , خارج از ذات سيب است . سيب مي تواند به جاي اين صفات , ترش و سبز باشد و ذات او باقي بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند, يك بحث كلامي عميق است كه مي توانيد در علم كلام در بحث توحيد صفاتي مطالعه كنيد. آنچه در اين جا براي ما مهم است , اين كه فياض بودن - كه علت غايي آفرينش است - عين ذات خداست و خارج از ذات او نيست . پس اگر سوال شود چرا خداوند آفريد؟ خواهيم گفت : چون خدا است . پس علت غايي در واقع خود خداوند است . اين همان سخن فلاسفه است كه مي گويند: علت غايي و علت فاعلي در افعال خداوند, متحد است , (براي مطالعه ي بيشتر مقدمات پنجگانه ي يادشده ر.ك : طباطبايي , محمدحسين , الميزان , ج 8, ص 44; مصباح يزدي , محمدتقي , معارف قرآن , ج 1, ص 154) و شايد بتوان همين معنا را از برخي آيات قرآن , (و نيز: و الي الله ترجع الامور / بقره , 210; آل عمران / 109; انفال / 44; حج / 76; فاطر / 4; حديد / 5) نيز استفاده كرد: »اليه يرجع الامر كله « (و تمام كارها به او بازگردانده مي شود), (هود, آيه 123).
مقدمه ي دوم : خداوند در آفرينش مجبور نيست . اين كه گفته مي شود, آفريدن لازمه فياض بودن خدا است , بدين معنا نيست كه او مجبور به آفريدن است ; زيرا در جبر همواره يك نيروي خارج و برتري بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد واو را مجبور مي كند; اما درباره ي خداوند هيچ نيروي مستقل ديگري - غير از او - فرض نمي شود - چه رسد به اين كه برتر از او باشد - تا بتواند او را مجبور كند. پس وقتي مي گوييم بين فياض بودن و آفريدن تلازم است اختيار و اراده را در آفرينش از او سلب نكرده ايم ; در واقع بين فياض بودن و آفرينش اختياري و ارادي تلازم است .
مقدمه سوم : اهداف مياني و هدف نهايي آفرينش 8 - حال كه معلوم شد هدف فاعل در آفرينش ذات خداوند است ; هر آنچه غيراز ذات به عنوان هدف فاعل ذكر مي شود, هدف مياني آفرينش است نه هدف حقيقي و نهايي ; مثلا گفته مي شود خدا آفريد تا به بندگان جود كند.
من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم
يا خدا آفريد تا بندگان را به كمال برساند. ويژگي هدف مياني اين است كه همواره معقول است كه از هدف آن سوئال كرد; مثلا مي پرسند; چرا خداوند انسان را آفريد؟ مي گوييد تا او را به كمال برساند و يا به او جود كند. در اين جا مي توان دوباره پرسيد: چرا او را به كمال برساند؟ يا چرا به او جود كند؟ مي گويند: چون فياض و جواد است . ديگر صحيح نيست كه سوئال شود: چرا فياض و جواد است ; زيرا فياض بودن در ذات او هست .
مقدمه ي چهارم : هدف فاعل در آفرينش انسان آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرينش است ; اما هدف فاعل در آفرينش يك موجود خاص (مانند انسان ) نيازمند يك نكته ويژه است . اين نكته درباره انسان عبارت است از كمال خاصي كه خداوند مي خواست با خلقت انسان آن را بيافريند. توضيح : لازمه كمال فياض بودن خداوند اين است كه هر كمال ممكني را بيافريند. او قبل از آفرينش انسان , موجودات ديگري را به نام ملائكه آفريده بودكه از همان ابتداي آفرينششان داراي همه كمالات ممكنه ي خود بودند; يعني , همه ي كمال هايشان را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به كمال جديدي دست پيدا نمي كنند و مرتبه ي وجوديشان تكامل نمي يابد. خداوند از زبان ملائكه فرمود: »و ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون « (و هيچ يك از ما (فرشتگان ) نيست مگر ]اين كه [ براي او ]مقام و[ مرتبه اي معين است و ماييم كه صف بسته ايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم ), (صافات , آيات 166 - 164). حضرت علي (ع ) فرمود: »ثم فتق ما بين السماوات العلا فملائهن ائطوارا من ملائكته منهم سجود لايركعون و ركوع لاينصبون و صافون لايتزايلون و مسبحون لايسائمون « (سپس آسمان هاي بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهي از فرشتگان همواره در سجده اند و ركوع ندارند و گروهي در ركوع اند و نمي ايستند و گروهي در صف هايي ايستاده اند و پراكنده نمي شوند و گروهي هموراه تسبيح گويند و خسته نمي شوند), (نهج البلاغه , خطبه اول ). آنان خدا را پرستش مي كنند, و اين كمالي است كه خداوند به آنها داده است و آنان امكان نافرماني و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: »لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون « (]فرشتگان [ در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند«), (انبيا, آيه 27). و نيز فرمود: »عليها ملائكه غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايوئمرون « (بر آن ]آتش [ فرشتگاني خشن ]و[ سختگير ]گماشته شده [اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچي نمي كنند و آنچه را كه مائمورند انجام مي دهند), (تحريم , آيه 6). خداوند به دليل فياض بودنش , مي خواست علاوه بر كمالي كه ملائكه دارند, يك كمال برتري نيز بيافريند و آن كمال اختياري انسان است ; يعني , موجودي را بيافريند كه همه اين كمال ها را با اختيار و انتخاب خود به دست بياورد. از اين رو انسان را آفريد, انساني كه از ابتدا داراي همه ي كمالات لايق خود نيست ; اما به گونه اي است كه مي تواند به آن كمال ها برسد. روشن است كمالي كه انسان با اختيار و انتخاب آزاد خود تحصيل مي كند, از كمال اعطايي ملائكه برتر است . اميرمؤمنان (ع ) فرمود: »ان الله عز و جل ركب في الملائكه عقلا بلاشهوه و ركب في البهائم شهوه بلا عقل و ركب في بني آدم كليهما فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائكه و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم « (خداوند عز وجل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بني آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پست تر خواهد بود), (وسائل الشيعه , ج 11, ص 164). و مولوي نيز همين نكته را به نظم گفته است :
در حديث آمد كه خلاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوي نور مطلق زنده از عشق خدا
يك گروه ديگر از دانش تهي همچو حيوان از علف در فربهي
او نبيند جز كه اصطبل و علف از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدميزاد و بشر از فرشته نيمي و نيمش زخر
نيم خر خودمايل سفلي بود نيم ديگر مايل علوي شود
تا كدامين غالب آيد در نبرد زين دوگانه تا كدامين برد نرد
پس هدف فاعل و علت غايي در آفرينش انسان نيز, فياض بودن خداوند است . لازمه ي فياض بودن خدا, اين است كه اين نوع از كمال ممكن را نيز بيافريند, كمالي كه برترين كمال امكاني است . از اين رو, هر انساني كه همه كمال هاي ممكنه انساني را كسب كند, غرض اصلي از خلقت انسان را معنا خواهد بخشيد و شايد معناي حديث »لولاك لما خلقت الافلاك ; اگر براي تو نبود افلاك را نمي آفريدم « همين نكته باشد, براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- بحارالانوار, علامه مجلسي , ج 16, ص 406, روايت اول , باب 12 2- الميزان , علامه طباطبايي , ج 10, ص 157, ذيل آيه (هود, آيه 7) هدف فعل در آفرينش انسان هدف فعل به دو معنا است : يكي نهايتي كه انسان ها, به صورت قهري به آن مي رسند و ديگري نهايتي كه شايسته است انسان با اختيار خود, به آن نايل آيد. درباره ي معناي اول , مي توان گفت : هدف فعل (مانند هدف فاعل ) همان خداوند متعال است ; يعني , نهايت همه ي انسان ها, بازگشت به سوي خداست : »انا لله و انا اليه راجعون «, (بقره , 156). »انهم اليه راجعون «, (بقره , 46); »كل الينا راجعون «, (انبيائ, 93); »الي الله مرجعكم جمعيا«, (مائده , 105). لكن در ملاقات با خدا, برخي با جلوه ي رحمانيت او ملاقات مي كنند و برخي با مظهر عدالت او »يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه . فاما من ائوتي كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا... و ائما من ائوتي كتابه ورائ ظهره فسوف يدعوا ثبورا« (اي انسان , حقا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي , و او را ملاقات خواهي كرد. اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود, به زودي اش حسابي بس آسان كنند... و اما كسي كه كارنامه اش از پشت سر به او داده شود, زودا كه هلاك خويش خواهد), (انشقاق , آيات 6 - 11). درباره ي معناي دوم نيز انسان بايد مسيري را انتخاب كند كه مورد رضاي خداوند است و آن همان بندگي او است : »و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون « (و جن و انس را نيافريديم مگر براي آنكه آنان مرا بپرستند), (ذاريات , آيه ي 56).
به بيان ديگرغرض و مقصود و مقصد کلّ عالم هستی رسیدن به لقاء حضرت باری تعالی است. خداوند متعال می فرماید: « ...أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ : آگاه باشید که همه ی امور بسوی خدا در سیر می کنند.»(الشورى:53) و فرمود: « وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ :آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه از آنِ خداست ؛ و همه ی امور ، به سوى خدا باز گردانده می شوند.»(آلعمران:109)
توضیح مطلب آنکه همه ی موجودات ، ظهور اسماء الهی هستند و هر موجودی ، ظهور هر اسمی كه است به سوی همان اسم نیز بر می گردد و خدا را با آن اسم ملاقات می کند. البته در این میان انسان موجودی استثنایی است. انسان ، بالقوّه مظهر همه ی اسماء الهی است که اسم الله نماینده ی همه ی آنهاست. اگر انسان با عمل به دین الهی این مظهریّت بالقوّه و این استعداد الهی را بالفعل و شکوفا نمود در بازگشت به اصل خود به لقاء اسم الله نائل می شود ؛ امّا اگر این استعداد فطری را ناقص شکوفا نمود تنها به لقاء برخی از اسماء جمال و رحمت الهی نائل می شود. و اگر غرق در حیوانیّت خود شد و از عمل به دین و دستور الهی سرباز زد دربازگشت پشت به اسماء الهی خواهد بود و از نور اسماء الله بی بهره خواهد شد.لذا روی او ظلمت و سیاه خواهد شد.
« يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فيها خالِدُونَ (107) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُريدُ ظُلْماً لِلْعالَمينَ (108) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ : (آن عذاب عظيم) روزى خواهد بود كه چهرههايى سفيد، و چهرههايى سياه مىگردد، اما آنها كه صورتهايشان سياه شده، (به آنها گفته مىشود:) آيا بعد از ايمان ،كافر شديد؟! پس بچشيد عذاب را، به سبب آنچه كفر مىورزيديد! (106) و امّا آنها كه چهرههايشان سفيد شده ، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن مىمانند. (107) اينها آيات خداست؛ كه بحق بر تو مىخوانيم. و خداوند(هيچ گاه) ستمى براى(احدى از) جهانيان نمىخواهد. (108) و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آنِ خداست ؛ و همه امور ، به سوى خدا بازگردانده می شوند.»(آل عمران)
« قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُون : آنها كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند، مسلماً زيان ديدند؛ (و اين تكذيب، ادامه مى يابد) تا هنگامى كه ناگهان قيامت به سراغشان بيايد؛ مىگويند:«اى افسوس بر ما كه درباره آن، كوتاهى كرديم!» و آنها (بار سنگين) گناهانشان را بر پشت خود مىكشند؛ چه بد بارى بر دوش خواهند داشت.»(الأنعام:31)
کسانی که دیدار خدا را باور نداشتند و آن را هدف زندگی خود قرار ندادند و پشت به خدا نمودند ، در حالی که پشت به خدا هستند به سوی خدا برده می شوند لذا پشتشان به خداست که نور محض است و گناهانشان نیز بر پشتشان است و مانع از رسیدن نور خدا به آنهاست.
« وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ : و هنگامى كه فرستادهاى از سوى خدا به سراغشان آمد، و با نشانههايى كه نزد آنها بود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه به آنها كتاب(آسمانى) داده شده بود، كتاب خدا را پشت سر افكندند؛ گويى هيچ از آن خبر ندارند.»(البقرة:101)
اینها که در دنیا پشت به کتاب و دین خدا می کنند در حقیقت پشت به خدا و نور او کرده اند. چرا که دین و کتاب خدا نور اوست و خدا در کتابش برای اهل بصیرت تجلّی نموده است.
« يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ : (اين پاداش بزرگ) در روزى است كه مردان و زنان باايمان را مىنگرى كه نورشان پيشرو و در سمت راستشان به سرعت حركت مىكند(و به آنها مىگويند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهايى از بهشت كه نهرها زير(درختان) آن جارى است؛ جاودانه در آن خواهيد ماند. و اين همان رستگارى بزرگ است.»(الحديد:12)
این نیز احوال کسانی است که در دنیا ، کتاب خدا و دین او را پیش روی خود گذاشته مطابق آن به سوی دیدار خدا شتافتند ؛ لذا در آخرت رو به خدا هستند و از نور الهی که در وجودشان جلوه گر است بهره می برند.
2. در این تعبیر که : بعد از ظهور امام زمان (ع) ، ساخته های دست بشر نابود خواهند شد ، دو احتمال مطرح است. احتمال اوّل این است که بعد از ظهور امام زمان(ع) ، ساخته های دست بشر نابود می شوند. و حکومت امام زمان ــ ارواحنا فداه ــ در محیطی بدون تکنولوژی برقرار می شود. و احتمال دوم این است که بعد از ظهور امام زمان (عج) قیامت برپا می شود و همه ی این تمدّن و تکنولوژی نابود می شود.
اگر منظور حضرت عالی احتمال اوّل است ، عرض می شود که چنین مطلبی در روایات اهل بیت(ع) به چشم نمی خورد. هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که نشان دهد بعد از ظهور امام زمان(عج) تمدّن موجود ، تخریب خواهد شد. ممکن است امام(ع) معجزاتی نشان دهد و ابزارها يي مانند سلاحهاي كشتار جمعي را از کار بیندازد ، ولی اگر چنین امری نیز رخ دهد احتمالاً موقّتی خواهد بود و يا تكنولوژي برتري جايگزين مي شود. امّا اگر مقصود حضرت عالی احتمال دوم است باز دلیلی نیست که بلافاصله بعد از ظهور امام(ع) قیامت برپا شود. بلکه بر عکس از روایات چنین استفاده می شود که حکومت آن حضرت سالیانی طول خواهد کشید و بعد از آن حضرت نیز حکومت در دست انسان معصوم خواهد بود. امّا اینکه قیامت چند سال بعد از ظهور آن حضرت خواهد بود برای هیچکس معلوم نیست و چه بسا میلیونها سال نیز طول بکشد. واگر سوال از اصل نابودي اين جهان است بايد دانست كه اساسا اين جهان با همه چيزش موقتي است و جهان ديگر از هر جهت برتر و كامل تر از اين دنياست و اين تخريب مقدمه ساخت جهاني برتر است .