قرآن و علم نجوم | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
قرآن و علم نجوم
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
قرآن و علم نجوم
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
وحی شناسی
,
اصطلاحنامه علوم قرآنی
,
نجوم ( قرآن )
سوال:
همچنان كه مي دانيم برخي قائل بر اين هستند كه قرآن بازتاب تفكر جاهلي عرب بوده است و در نتيجه بسياري از مسائل كه در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله اين موارد را موضوع هفت آسمان،شياطين،اجنه و.. مي دانند و اين سخن مبتني بر اين فرض است كه قرآن همان سخن پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) است كه بر گرفته از علوم پيرامون شخص پيغمبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است كه براي من در اين زمينه سوالات و ابهامات سمجي هست كه اميدوارم مرا در اين زمينه ياري فرماييد.<BR>آنچه كه ذهن مرا به خود مشغول كرده تطابق قرآن با علم پيش از قرآن يا حتي علم جديد نيست،تنها من مي خواهم بدانم آيا معارف از اين دست با عقايد آن دوره يعني دقيقا عقايد عرب جاهلي ( نه قبل و بعد از آن) جور در مي آمده يا نه.مي دانيم كه عقايد خرافي و غير خرافي عرب عبارت مي شود از دانسته هاي آنها از دين حضرت ابراهيم و اسماعيل بعلاوه خرافاتي كه خود به آنها افزوده اند بعلاوه اطلاعاتي كه از علماي ديني و همچنين دانشمندان يهودي و مسيحي در آن دوران در اختيار داشته اند.با اين توضيح سوالات خود را در مورد قرآن و علم نجوم مطرح مي كنم:<BR>اگر بخواهيم فرض اين ديدگاه ( استفاده پيغمبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) از علم پيرامون خود ) و علم نجوم آن دوران را مورد بررسي قرار دهيم مي بينيم كه اصولاً كتاب بطلميوس سال ها بعد از قرآن وارد حوزه شبه جزيره شده است پس لاجرم علوم آن دوران مي شود اطلاعات اعراب بعلاوه علوم اديان ديگر.در اين حالت سوالاتي هست.1- آيا دانشمندان مسيحي و يهودي در شبه جزيره از هيئت بطلميوسي اطلاعات داشتند با توجه به كتب مقدس خود) كه اعراب با برخورد با آنها از اين دانسته ها بهره مند شده باشند.2- آيا خود تورات و انجيل تحت تاثير هيئت بطلميوس بوده است يا نه؟3- اصولاً موضوع هفت آسمان ابتدا در كتب آسماني مطرح شده يا در انديشه دانشمندان يوناني يا امثال بطلميوس و ارسطو و...<BR>نكته بعد اين است كه بر فرض بپذيريم كه هيئت بطلميوس در آن دوران رواج داشته است اكنون بايد آن را با قرآن مقايسه كرد كه در اين زمينه نيز سوالاتي پيش مي آيد.در هيئت بطلميوس هفت فلك براي ماه و خورشيد و پنج سياره ديگر وجود دارد كه هر يك بر ديگري محيط است و در فلك هشتم ستارگان قرار دارند و در فلك نهم فرشتگان و در فلك دهم جايگاه خداوند است.در اين فرض فلك هشتم مرز بين عالم مادي و غير مادي است.در قرآن نيز ما با هفت آسمان مواجه هستيم كه آسمان دنيا با ستارگان زينت داده شده اند.اگر دنيا را پايين تر ترجمه كنيم در آن صورت با هيئت بطلميوس جور در نمي آيد چون آسمان پايين تر در آنجا جايگاه ماه است نه ستارگان.اما سوالي پيش مي آيد و آن اينكه چه قرينه اي براي ترجمه دنيا به پايين تر وجود دارد؟ولي اگر دنيا را همان دنيا ترجمه كنيم به نظرم قضيه بر عكس مي شود.با توجه به اينكه سماوات در قرآن مادي هستند( با توجه به تفسير مرحوم علامه طباطبايي ( ره) در تفسير آيات سوره فصلت و همچنين عبارات نهج البلاغه از ترجمه مرحوم دشتي) آنگاه اگر ما همه اين هفت آسمان مادي را دنيا فرض كنيم ،آسمان دنيا مي شود همان فلك هشتم كه بالاي اين هفت آسمان است كه هم مزين به ستارگان است و هم اينكه مرز بين دنيا و آخرت است و لذا مانع هجوم شياطين به اين آسمان مي شوند تا از آسمان هاي بالاتر ( ملأ اعلي) استراق سمع نكنند.چگونه مي توان اين ديدگاه را رد كرد؟البته نكته اي كه شايد بر اين ديدگاه خدشه وارد كند آن است السما الدنيا با الف و لام آمده كه نشان مي دهد اين آسمان يكي از همان آسمان هاي هفت گانه مذكور است.در نتيجه آسمان دنيا نمي تواند خارج از همين هفت آسمان مثلا آسمان هشتم يا فلك هشتم باشد.<BR>مي خواستم بدانم براي رد اين ديدگاه آيا دليل ديگري وجود دارد.البته مي دانيم نقاط اختلافي ديگري بين قرآن و هيئت بطلميوس وجود دارد مثل شناور بودن ماه و خورشيد در فلك و تفاوت معناي فلك در اين دو ديدگاه و... .( البته اثبات حركت زمين و خورشيد در قرآن براي من مشكل است.) ولي همانگونه كه مشاهده مي شود در اين تعبير رجم شياطين براحتي قابل توجيه است و تازه بر فرض اختلاف با هيئت بطلميوس اين سوال سمج تر پيش مي آيد كه شايد اين تعابير قرآن با همان اختلافاتي كه دارد، درست است كه با هيئت بطلميوسي جور در نمي آيد اما ممكن است با نجوم پذيرفته شده در آن دوره كه احتمالاً لزوماً منطبق با نظرات بطلميوس نبوده جورد در بيايد.لطفا مرا هر چه زودتر در اين زمينه كمك كنيد چون اگر اين حرف ها درست باشد هه چيز پا در هوا مي شود و نه قرآن، قرآن مي ماند و نه تعريفي كه ما از انسان و خدا و جهان داده ايم صحت داردو همه چيز تاريك مي شود.نه هدفي،نه آرماني،نه حركتي به سوي تعالي و...
پاسخ تفصیلی:
1ـ پرسیده اید: « آيا معارف از اين دست با عقايد آن دوره يعني دقيقا عقايد عرب جاهلي ( نه قبل و بعد از آن) جور در مي آمده يا نه؟»
پاسخ روشن است. اگر معارف قرآن با افکار رایج عرب تطابق داشت این همه تنش بین رسول خدا (ص) و اعراب جاهلی پدید نمی آمد. عمده عامل مخالفت اعراب جاهلی با رسول الله (ص) آن بود که می دیدند حضرا رسول (ص) عقائد آنها را زیر سوال برده است.
« وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا ــــ و هنگامى كه به آنها گفته شود: « از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مىگويند: « نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مىنماييم.» » (البقرة:170)
« وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا ـــ و هنگامى كه به آنها گفته شود:« به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مىگويند: «آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است.» » (المائدة:104)
2ـ پرسیده اید: « آيا دانشمندان مسيحي و يهودي در شبه جزيره از هيئت بطلميوسي اطلاعات داشتند با توجه به كتب مقدس خود كه اعراب با برخورد با آنها از اين دانسته ها بهره مند شده باشند. آيا خود تورات و انجيل تحت تاثير هيئت بطلميوس بوده است يا نه؟»
پاسخ:
جناب بطلمیوس ظاهراً در قرن دوم میلادی می زیسته است ؛ لذا زمانی که او هیئت معروف خود را در کتاب المجسطی ارائه داد ، هم تورات کنونی وجود داشت هم اناجیل فعلی موجود بودند. لذا نمی توان گفت که این کتب غیر آسمانی و بشر ساخته تحت تأثیر هیئت بطلمیوسی نوشته شده اند. بلی در قرون وسطی ارباب کلیسا کتاب مقدّسشان را بر اساس هیئت بطلمیوس تفسیر می نمودند.
امّا با نظر در روایات اهل بیت (ع) و مناظراتی که با منجّمین زمان داشته اند ، چنین استفاده می شود که اعراب با هیئت بطلمیوس آشنایی داشته اند ؛ که البته این امر بعیدی نیست ؛ چرا که مدرسه بطلمیوس در اسکندریّه مصر بود ؛ و مصر با اعراب نزدیک است و همواره بین اعراب و مصریان داد و ستد وجود داشته است.
امّا مطلب مهمّ این است که اهل بیت (ع) همواره ناقد هیئت بطلمیوسی بوده اند و نه مؤیّد آن.
3ـ پرسیده اید: « اصولاً موضوع هفت آسمان ابتدا در كتب آسماني مطرح شده يا در انديشه دانشمندان يوناني يا امثال بطلميوس و ارسطو و...
»
اساساً در اندیشه ی بطلمیوسی چیزی به نام هفت آسمان وجود ندارد ؛ وی به نه فلک اعتقاد داشت نه هفت آسمان. یعنی اوّلاً یک آسمان می شناخت با نُه فلک ؛ و ثانیاً تعداد افلاک را هفت نمی دانست بلکه نُه فلک می دانست.
او پنج سیّاره ی قابل مشاهده با چشم (عطارد ، زهره ، مرّیخ ، مشتری و زحل ) و خورشید و ماه را در هفت فلک جای می داد و ستارگان را در فلک هشتم می نهاد و فلک نهمی را فرض می نمود به نام فلک اطلس که خالی از هر جرم آسمانی بود.
اینکه برخی خواسته اند بحث هفت آسمان را با افلاک بطلمیوس ربط دهند یا ناشی از غرض ورزی آنها بوده یا ریشه در جهلشان داشته است. اینها اگر نظری به روایات اهل بیت (ع) می انداختند به وضوح می دیدند که اهل بیت (ع) همواره ناقد این فرضیّه بوده اند نه مؤیّد آن.
با توجّه به آیات و روایات ، به وضوح مشاهده می شود که در موارد فراوانی بین هیئت بطلمیوسی معروف در زمان ما و هیئت مورد نظر اسلام تفاوت جدّی وجود دارد. لذا صحیح نیست که هفت آسمان مورد نظر اسلام با نُه فلک مطرح در هیئت بطلمیوسی خلط گردد. مثلاً در هیئت بطلمیوسی ، فلک ستارگان فلک هشتم است و فلک آخر (فلک الافلاک یا فلک اطلس) فلکی است فاقد هر جرمی ؛ در حالی که در قرآن کریم به صراحت گفته شده که ستارگان در آسمان پایین قرار دارند. همچنین در هیئت بطلمیوسی ، زمین ثابت فرض می شود ؛ ولی قرآن کریم و روایات ، از حرکت زمین سخن گفته اند. یا در هیئت بطلمیوسی خرق و التیام افلاک و اجرام سماوی محال دانسته شده اند ؛ حال آنکه شقّ القمر از معجزات رسول خداست و قرآن کریم به صراحت خبر داده که جنّها از آسمانها گذر می کردند و اکنون توان گذر ندارند ؛ یا فرموده: « يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطان ــــــ اى گروه جنّ و انس! اگر مىتوانيد از کرانه های آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولى هرگز نمىتوانيد، مگر با سلطانی (چیزی که به شما امکان سلطه می دهد) »(الرحمن:33) ؛ پس گذر از آسمانها ممکن است لکن با وسیله ی خاصّ خودش.
تفصیل این مطلب را با ارائه ی ترجمه و شرح نهج البلاغه ی علّامه محمّدتقی جعفری ـ قدس سرّه ـ ، ج2 ، صفحه ی 113 پی می گیریم.
ایشان فرموده اند: « مىدانيم كه در گذشته گروهى از دانشمندان اسلامى كوشش داشتند موضوع هفت آسمان را با هيئت بطلميوس تطبيق كنند و در اين تطبيق در مشاجرات و گفتگوهاى بى سر و ته غوطهور مىگشتند. در صورتى كه نه تنها چنين جبر و ضرورتى وجود نداشت، بلكه با نظر به ساير آيات قرآنى تقليد از هيئت مزبور كاملا نابجا بوده است. از آن جمله در باره زمين آيه 88 از سوره نمل است: وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ (و تو كوهها را مىبينى و گمان مىكنى كه آنها راكد و متوقفند در حالى كه مانند ابر درگذرند) ؛ و آيه 25 از سوره المرسلات: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً. (آيا ما زمين را در حركت سريع قرار نداديم).
توضيح ـ در كتب لغت چنين آمده است: كفت كفتا و كفاتا و كفيتا و كفتانا الطّائر و غيره اسرع فى الطّيران. (ماده مزبور با مصدرهايى كه ذكر شد به معناى سرعت در حركت و طيران است).
همچنين موقعيت زمين در فضا بطورى كه مولوى مطرح مىكند، در مقابل هيئت قديم كاملا تازگى دارد.
« چون حكيمک اعتقادى كرده است ــ كآسمان بيضه،زمين چون زرده است گفت سائل چون بماند اين خاكدان ــ در ميان اين محيط آسمان ؟
همچو قنديلى معلق در هوا ــ نى به اسفل مى رود نى بر علا
آن حكيمش گفت كز جذب سما ـــ از جهات شش بماند اندر هوا
همچو مغناطيس قبه ريخته ـــ در ميان ماند آهنى آويخته »
همچنين در باره آسمانها، منطق قرآن غير از هيئت بطلميوس است.
آيا اين آيه:« وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ. ـــ ما آسمان را با قدرت خود آفريديم و ما آن را گسترش مىدهيم » (الذاريات آيه 47) با هيئت ما قبل اسلام سازگار است؟ و بطور كلّى اگر بعضى از علماى اسلامى در مسائل مربوط به زمين و آسمان از بطلميوس پيروى كردهاند، به هيچ وجه بيان كننده ی ايده ی اسلام در باره آن هيئت نمىباشد.
موضوع آسمانهاى هفتگانه كه بنا به آيات ديگر كه همه ستارگان را در آسمان پائين معرفى مىكند، از نظر علمى مردود نيست: « إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. ـــ ما آسمان پائين را با زينت ستارگان آراستيم » (الصافات آيه 6). زيرا هنوز دانش بشرى از قلمرو كهكشانها تجاوز ننموده است، تا روشن شود كه وضع ماوراى ستارگان چيست.
« بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُها وَ لا دِسارٍ يَنْظِمُها ـــ بدون ستونى كه آنها را برپا دارد و بدون ميخ و طنابى كه آنها را به هم به پيوندد» (نهج البلاغه ،خ1)
گفته شده است اين جمله مىتواند آيه ی:« اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ــــ خداوندى كه آسمانها را بدون ستونى كه ببينيد برافراشته است» را تفسير نمايد. توضيح اين كه بعضى از مفسرين گفتهاند: جمله ترونها صفت كلمه «عمد» است. در اين صورت معناى آيه چنين مىشود كه «خداوند آسمانها را با ستون غير قابل رؤيت آفريده است»، از اين تفسير جاذبيت را استنباط مىكنند كه واقعيتى نامحسوس است و ما تنها اثر آن را مىبينيم. امّا جمله امير المؤمنين عليه السلام هر گونه ستونى را كه آسمانها را بر پاى بدارد نفى مىكند. اين مضمون مطابق جمله دوم است: وَ لا دِسارٍ يَنْظِمُها (و بدون ميخ و طنابى كه آنها را بهم بپيوندد).
بعضى از آيات ديگر است كه مىگويد: إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا ـــ خداوند آسمانها و زمين را از پاشيده شدن و گسيختن نگه مي دارد»
ظاهر اين آيه نشان مىدهد كه نگهدارى آسمانها و زمين بطور مستقيم تحت مشيت الهى است. از طرف ديگر موضوع جاذبيت كه از ديدگاه جهانبينى جلال الدين مولوى ، و سپس با تفكرات علمى نيوتن وارد معارف بشرى شده است، آن اندازه هم روشن و بديهى نيست و بعضى از سئوالات مربوط به موضوع مزبور بىجواب مانده است.
بعضى از مطّلعين مورد اطمينان ابراز كردهاند كه «نيوتن» در اواخر زندگيش در اين كه يگانه عامل نگهدارى كرات در وضع معين نيروى جاذبيت مىباشد، ترديد داشته است. و بهر حال با نظر به وابستگى مستمر وجود همه اجزاء و قوانين طبيعت به خدا، جاذبيّت هم يكى از عوامل طبيعى بوده، محكوم بحكم مزبور مىباشد.»
بنده عرض می کند که: در فیزیک نوین به جای جاذبه ی مورد نظر نیوتن ، مساله ی انحنای فضا وارد آموزه های فیزیکی شده ؛ که ادّعا می کند: اجرام سماوی همچون خورشید و زمین و ماه ، فضا را دچار انحنا می کنند ؛ لذا اجرام متحرّک دیگر ، اگر از کنار آنها گذر کنند ، در داخل آن انحنا افتاده و در مرکز آن سقوط خواهند نمود. البته اگر سرعت کافی داشته باشند ، دور آن جرم خواهند چرخید و اگر سرعتی زیادتر از حدّ داشته باشند ، می توانند از آن انحنا و چاله ی فضایی فرار نمایند. مثلاً خورشید ، همانند توپی که بر یک سطح افقی الاستیکی قرار گرفته ، در زیر و اطراف خود انحناء و چاله ای عظیم ایجاد نموده که سیّارات بر دیواره ی آن گردش می کنند ؛ مانند تیله ای که بر روی دیواره ی داخلی یک کاسه یا بشقاب می گردد و در مرکز کاسه یا بشقاب سقوط نمی کند ، مگر اینکه سرعتش کم شود ؛ و البته اگر سرعتش زیادتر شود از کاسه به بیرون پرت خواهد شد. اگر این جرم آسمانی ، بسیار پرجرم و در عین حال بسیار چگال (فشرده) باشد ، انحنایی که ایجاد می کند ، چنان عمیق خواهد بود که حتّی نور هم نمی تواند از آن فرار کند ؛ لذا ستاره در این حالت تبدیل می شود به سیاهچاله. البته دقّت شود که این انحناها و چاله ها ، دیگر موجوداتی سه بعدی نخواهند بود ؛ بلکه اموری چهار بعدی هستند. چون از انحناء بعد سوم ، بعد چهارم پدید می آید ؛ همانگونه که از انحای بعد دوم ، بعد سوم حاصل می شود.
ضمناً زمین در عین اینکه بر دیواره ی انحنای درست شده توسّط خورشید می گردد ، خودش نیز انحنایی بر همان دیواره ایجاد می کند ، که ماه هم بر دیواره ی ایجاد شده توسّط زمین می چرخد. و البته خود ماه نیز چاله ای در همان دیواره ی حاصل شده توسّط زمین ایجاد می کند.
در این نظریّه ــ که همان نظریّه ی مشهور نسبیّت عامّ اینشتین می باشد ــ فضا همچون دریایی است با خاصّیّت الاستیکی که هر گاه جرمی در آن قرار می گیرد ، سطح آن دچار انحنا می شود ؛ و حالتی موج گونه ـ ولی به صورت موج وارونه ـ پدید می آورد ؛ که این انحنا ، از جهاتی شبیه کشتی نیز می باشد ؛ چنانکه گویی خورشید در وسط یک کشتی واقع شده و زمین نیز بر دیواره ی درونی آن کشتی ، دوباره کشتی کوچک دیگری ایجاد نموده و در آن قرار دارد ؛ و ماه نیز کشتی کوچکتر دیگری بر دیواره ی کشتی زمین ایجاد نموده و در آن قرار دارد.
با این نحوه بیانی که ما از نظریّه نسبیّت عامّ ارائه دادیم ، می توان هر کدام از آن انحناهای ایجاد شده توسّط اجرام فضایی را یک فلک نامید. چون فَلَک ـ با فتحه ی اوّل ـ با واژه ی فلک به معنی کشتی ـ با ضمّه ی اوّل ـ از یک ریشه اند. البته واژه ی فَلک به موج دریا نیز اطلاق می شود ؛ که گفتیم ، انحنای فضا در نسبیّت عامّ ، همچون موجی وارونه است. « قال بعض العرب الفَلَكُ هو الموج إذا ماج في البحر » (لسان العرب)
امّا اینکه آیا خود فلک نیز طبق نظر فیزیک جدید حرکت دارد یا نه؟ عرض می شود که چون خود خورشید دور مرکز کهکشان می چرخد ، لذا با حرکت او ، انحنای تولید شده توسّط او نیز در حال حرکت است ؛ امّا نه به آن معنا که در هیئت بطلمیوسی بود. نیز با حرکت زمین ، فلک آن نیز جابجا می شود ؛ و چون فلک ماه بر دیواره ی فلک زمین است ، لذا آن را هم با خود به گرد خورشید می چرخاند ؛ در عین اینکه فلک ماه نیز همراه خود ماه گرد زمین می چرخد.
حال جای آن است که ببینیم آیا قرآن و روایات نیز چنین تصویری از فلک ارائه می دهند یا نه؟
خداوند متعال می فرماید: « وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ـــــ او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد؛ هر يک در فلکی شناورند » (الأنبياء:33)
« لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون ــــــ نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مىگيرد؛ و هر كدام در فلکی شناورند. (يس:40)
لفظ « یسبحون » از مادّه ی سبح است به معنی شنا نمودن ؛ لذا در این آیه ، فضا همچون دریایی لحاظ شده که خورشید و ماه در آن شناورند ؛ لکن غرق در فضا نیستند ؛ بلکه هر کدام بر چیزی سوارند که بسان کشتی یا موج وارونه می باشد.
« عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ إِنَّ مِنَ الْآيَاتِ الَّتِي قَدَّرَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ مِمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ الْبَحْرَ الَّذِي خَلَقَهُ اللَّهُ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ قَالَ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدَّرَ فِيهِ مَجَارِيَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ الْكَوَاكِبِ ثُمَّ قَدَّرَ ذَلكَ كُلَّهُ عَلَى الْفَلَكِ ثُمَّ وَكَّلَ بِالْفَلَكِ مَلَكاً مَعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَهُمْ يُدِيرُونَ الْفَلَكَ فَإِذَا أَدَارُوهُ دَارَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْكَوَاكِبُ مَعَهُ فَنَزَلَتْ فِي مَنَازِلِهَا الَّتِي قَدَّرَهَا اللَّهُ فِيهَا لِيَوْمِهَا وَ لَيْلَتِهَا وَ إِذَا كَثُرَتْ ذُنُوبُ الْعِبَادِ وَ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَسْتَعْتِبَهُمْ بِآيَةٍ مِنْ آيَاتِهِ أَمَرَ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلَ بِالْفَلَكِ أَنْ يُزِيلَ الْفَلَكَ الَّذِي عَلَيْهِ مَجَارِي الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَ الْكَوَاكِبِ فَيَأْمُرُ الْمَلَكُ أُولَئِكَ السَّبْعِينَ الْأَلْفَ الْمَلَكِ أَنْ يُزِيلُوا الْفَلَكَ عَنْ مَجَارِيهِ قَالَ فَيُزِيلُونَهُ فَتَصِيرُ الشَّمْسُ فِي ذَلِكَ الْبَحْرِ الَّذِي يَجْرِي الْفَلَكُ فِيهِ فَيَطْمِسُ ضَوْؤُهَا وَ يُغَيَّرُ لَوْنُهَا فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُعَظِّمَ الْآيَةَ طَمَسَتِ الشَّمْسُ فِي الْبَحْرِ عَلَى مَا يُحِبُّ اللَّهُ أَنْ يُخَوِّفَ خَلْقَهُ بِالْآيَةِ فَذَلِكَ عِنْدَ شِدَّةِ انْكِسَافِ الشَّمْسِ وَ كَذَلِكَ يُفْعَلُ بِالْقَمَرِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُخْرِجَهُمَا وَ يَرُدَّهُمَا إِلَى مَجْرَاهُمَا أَمَرَ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلَ بِالْفَلَكِ أَنْ يَرُدَّ الشَّمْسَ إِلَى مَجْرَاهَا فَيَرُدُّ الْمَلَكُ الْفَلَكَ إِلَى مَجْرَاهُ فَتَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ وَ هِيَ كَدِرَةٌ وَ الْقَمَرُ مِثْلُ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع أَمَا إِنَّهُ لَا يَفْزَعُ لَهُمَا وَ لَا يَرْهَبُ إِلَّا مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَافْزَعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَاجِعُوا قَالَ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْأَرْضُ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ الْخَرَابُ مِنْهَا مَسِيرَةُ أَرْبَعِمِائَةِ عَامٍ وَ الْعُمْرَانُ مِنْهَا مَسِيرَةُ مِائَةِ عَامٍ وَ الشَّمْسُ سِتُّونَ فَرْسَخاً فِي سِتِّينَ فَرْسَخاً وَ الْقَمَرُ أَرْبَعُونَ فَرْسَخاً فِي أَرْبَعِينَ فَرْسَخاً بُطُونُهُمَا يُضِيئَانِ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ ظُهُورُهُمَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْكَوَاكِبُ كَأَعْظَمِ جَبَلٍ عَلَى الْأَرْضِ وَ خَلَقَ الشَّمْسَ قَبْلَ الْقَمَر
از امام سجّاد عليه السّلام فرمودند: راستى از آياتى كه خدا براى مردم مقدّر كرده و بدان نياز دارند دريایي است كه ميان آسمان و زمين آفريده، فرمود: خدا در ميان آن ، محل جريان خورشيد و ماه و اختران را مقدّر كرده، و همه را در فلک مقدر كرده و بر آن هفتاد هزار فرشته گماشته كه فلک را مي چرخانند و چونش بچرخانند ، خورشيد و ماه و اختران و كواكب با او بچرخند، و در منازل شبانه روزى خود كه خدا براى آنها معين كرده فرود آيند. و چون گناهان بندهها فزون گردد، و خدا خواهد آنان را به يک آيه از آياتش سرزنش كند به آن فرشتهها كه بر فلک گماشته فرمايد فلک را از مجارى خود زائل كنند و خورشيد در دريائى كه فلك در آن جاريست افتد و نورش برود و رنگش بگردد، و چون خدا خواهد آيت خود را بزرگ نمايد خورشيد چنانچه خدا خواهد خلقش را بترساند در دريا محو شود، و اين درگاهى است كه خورشيد بسختى گرفته شود، و با ماه هم چنين كند، و چون خدا خواهد آنها را برآورد و به مجراى خود برگرداند، فرشته را فرمايد كه گماشته بر فلک است، خورشيد را به مجراى خود برگرداند و فرشته فلک را به مجرايش برگرداند، و از آب تيره برآيد، و ماه هم چنين است. سپس امام عليه السّلام فرمود: آگاه باش كه هراسان و ترسان نشود از آن دو ، جز كسى كه شيعه ما است، و چون چنين شود به خدا پناه بريد، و به او برگرديد. » (بحار الأنوار ، ج55، ص 146)
در این روایت شگفت نیز از فضا تعبیر به دریا شده و نیز از موادّ موجود در فضا تعبیر به آب تیره شده ، که هنوز ماهیّتش برای فیزیکدانها معلوم نیست. آلبرت اینشتین ، فضا را چیزی غیر از خلاء صرف می دانست. در نظریّه ی نسبیّت عامّ ، فضا خود حقیقتی فیزیکی دارد ، که چون دریایی است ؛ امّا دریایی از چه چیز؟ معلوم نیست. فیزیکدانها این مساله را صرفاً یک فرض و مدل می دانند که به طرز شگفتی پاسخگوی سوالات و مشاهدات ماست ؛ ولی این که حقیقت فضا چیست؟ پاسخی در علوم امروزی ندارد. فقط می دانیم که تصوّر فضا به این شکل ، به طرز شگفتی ، جهان را برای ما قابل فهمتر می کند و مشاهدات و رصدهای ما را قابل توجیه می سازد.
همچنین در این تعبیراتِ حضرت سجّاد (ع) بیان شده که خورشید و ماه ، گاه از فلک خویش خارج شده و در فضا غوطه می خورند و به این سبب نورشان زائل می گردد. در هیئت بطلمیوسی چنین امری محال پنداشته می شود. در علم امروزی نیز این مطلب امر غریبی است. البته فیزیکدانها واقفند که بر سطح خورشید لکّه هایی وجود دارند ؛ و منشاء آنها را هم به درستی نمی شناسند ؛ و رصدها نشان داده که گاه لکّه های خوشیدی چنان زیاد می شوند که تغییر محسوسی در نور آن مشاهده می شود. لکن هنوز معلوم نیست سبب این لکّه ها چیست و چرا برخی اوقات به شدّت زیاد می شوند؟ ولی به نظر می رسد که طبق کلام امام (ع) ، این پدیده ربطی به انحنای فضا و اغتشاشات آن دارد. لذا جا دارد که دانشمندان فیزیک ، این فرض را هم مورد مداقّه قرار دهند.
ضمناً در فیزیک امروزی ، جابجایی انحنای فضا ، تابع حرکت اجرام فضایی شمرده می شود ؛ ولی در سخن امام (ع) حرکت اجرام تابع حرکت فلک دانسته شده است. نیز بعید نیست که بتوان از کلام امام (ع) حرکت وضعی فلک و به تبع آن حرکت وضعی اجرام سماوی را هم برداشت نمود.
« قَالَ الصَّادِقُ ع فَكِّرْ يَا مُفَضَّلُ فِي النُّجُومِ وَ اخْتِلَافِ مَسِيرِهَا فَبَعْضُهَا لَا تُفَارِقُ مَرَاكِزَهَا مِنَ الْفَلَكِ وَ لَا تَسِيرُ إِلَّا مُجْتَمِعَةً وَ بَعْضُهَا مُطْلَقَةٌ تَنْتَقِلُ فِي الْبُرُوجِ وَ تَفْتَرِقُ فِي مَسِيرِهَا فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا يَسِيرُ سَيْرَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ أَحَدُهُمَا عَامٌّ مَعَ الْفَلَكِ نَحْوَ الْمَغْرِبِ وَ الْآخَرُ خَاصٌّ لِنَفْسِهِ نَحْوَ الْمَشْرِقِ كَالنَّمْلَةِ الَّتِي تَدُورُ عَلَى الرَّحَى فَالرَّحَى تَدُورُ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ النَّمْلَةُ تَدُورُ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ النَّمْلَةُ فِي تِلْكَ تَتَحَرَّكُ حَرْكَتَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِنَفْسِهَا فَتَتَوَجَّهُ أَمَامَهَا وَ الْأُخْرَى مُسْتَكْرَهَةٌ مَعَ الرَّحَى تَجْذِبُهَا إِلَى خَلْفِهَا فَاسْأَلِ الزَّاعِمِينَ أَنَّ النُّجُومَ صَارَتْ عَلَى مَا هِيَ عَلَيْهِ بِالْإِهْمَالِ مِنْ غَيْرِ عَمْدٍ وَ لَا صَانِعٍ لَهَا مَا مَنَعَهَا أَنْ تَكُونَ كُلُّهَا رَاتِبَةً أَوْ تَكُونَ كُلُّهَا مُتَنَقِّلَةً فَإِنَّ الْإِهْمَالَ مَعْنًى وَاحِدٌ فَكَيْفَ صَارَ يَأْتِي بِحَرَكَتَيْنِ مُخْتَلِفَتَيْنِ عَلَى وَزْنٍ وَ تَقْدِيرٍ فَفِي هَذَا بَيَانُ أَنَّ مَسِيرَ الْفَرِيقَيْنِ عَلَى مَا يَسِيرَانِ عَلَيْهِ بِعَهْدٍ وَ تَدْبِيرٍ وَ حِكْمَةٍ وَ تَقْدِيرٍ وَ لَيْسَ بِإِهْمَالٍ كَمَا تَزْعُمُهُ الْمُعَطَّلَةُ ـــــــــ امام صادق عليه السّلام فرمود: اى مفضّل بينديش در اختران و اختلاف حركتشان برخى از مركز خود جدا نشوند و به صورت جمعی بچرخند، و برخى آزادانه در بروج جابجا شوند و در سير خود از هم جدا باشند، هر كدام دو گردش مختلف دارند، يكى عمومى به همراه فلک بسوى مغرب، و ديگرى ويژه ی خودش بسوى مشرق، مانند مورچه ی روى سنگ آسياب كه سنگ بسوى راست بچرخد و مورچه بسوى چپ برود و دو حركت داشته باشد يكى از خود بسوى پيش و ديگرى بناخواه او است و سنگ آسيا آن را پس مي برد بپرس از آنها كه پندارند ستارهها بيخود و بىسرپرست بدين وضع موجود درآمدند، چرا همه بر جاى خود نيستند و چرا همه جابجا نميشوند؟ چون سر خود بودن يكى است، و چرا دو حركت جدا دارند با سنجش و اندازه؟ اين خود روشن ميكند كه روش هر دو دسته بفرمان و تدبير است از روى حكمت و اندازهگيرى، نه بيخودى چنانچه منكرين صانع پندارند. » (بحار الأنوار ، ج55، ص98)
فرمودند: «... وَ جَعَلَهُمَا يَجْرِيَانِ فِي الْفَلَكِ وَ الْفَلَكُ بَحْرٌ فِيمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مُسْتَطِيلٌ فِي السَّمَاءِ اسْتِطَالَتُهُ ثَلَاثَةُ فَرَاسِخَ يَجْرِي فِي غَمْرَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى عَجَلَةٍ يَقُودُهُمَا ثَلَاثُمِائَةِ مَلَكٍ بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ مِنْهَا عُرْوَةٌ يَجُرُّونَهَا فِي غَمْرَةِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَهُمْ زَجَلٌ بِالتَّهْلِيلِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ لَوْ بَرَزَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا مِنْ غَمْرِ ذَلِكَ الْبَحْرِ لَاحْتَرَقَ كُلُّ شَيْءٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ حَتَّى الْجِبَالُ وَ الصُّخُورُ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ النُّجُومَ وَ الْفَلَكَ ـــــــ و آن دو (خورشید و ماه ) را چنان قرار داد که جریان می یابند در فلک ؛ و فلک دریایی است در آنچه که بین آسمان و زمين می باشد و فراگیر است در آسمان ، که فراگیری اش تا سه فرسخ است در فرو گرفتن خورشيد و ماه. هر كدام آن دو در شتابند و سيصد فرشته آنها را مىكشانند، که در دست هر فرشته حلقهاي است كه آنها را در قعر اين دريا روانه دارند هر كدام جنجالى در تهليل و تسبيح و تقديس دارند. اگر يكی شان از قعر آن دريا درآيد هر چه بر روى زمين است مىسوزد، تا برسد به كوهها و سنگها و هر چه خدا آفريده » (بحار الأنوار ، ج54 ،ص93 )
این تعریف از فلک نیز ابداً با تعریف بطلمیوسی آن سازگار نیست. فلک بطلمیوسی از جنسی سخت و صلب است ؛ در حالی که طبق تعریف امام (ع) فلک ، خود از جنس دریا (فضا) است ؛ همانگونه که موج ، غیر از آب ولی از آب است ، انحنای فضای مورد نظر فیزیک نوین نیز ، در عین اینکه خواصّ مخصوص خود را دارد ، لکن حقیقتش چیزی غیر از فضا نیست ؛ یعنی همانگونه که موج آب ، به خاطر حالت هندسی خود ، خواصّی ویژه دارد که آب راکد آن خواصّ را ندارد ، انحنای فضا نیز خواصّی دارد که فضای غیر منحنی فاقد آن است. لذا در فیزیک نوین ، گفته می شود: « نیروی گرانش ، ناشی از خاصّیّت هندسی فضاست»
« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّهُ قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ سَارَ إِلَى الْكُوفَةِ فَهَدَمَ بِهَا أَرْبَعَةَ مَسَاجِدَ وَ ... وَ وَسَّعَ الطَّرِيقَ الْأَعْظَمَ وَ ... وَ لَا يَتْرُكُ بِدْعَةً إِلَّا أَزَالَهَا و ... فَيَمْكُثُ عَلَى ذَلِكَ سَبْعَ سِنِينَ مِقْدَارُ كُلِّ سَنَةٍ عَشْرُ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ هَذِهِ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ تَطُولُ السِّنُونَ قَالَ يَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى الْفَلَكَ بِاللُّبُوثِ وَ قِلَّةِ الْحَرَكَةِ فَتَطُولُ الْأَيَّامُ لِذَلِكَ وَ السِّنُونَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَكَ إِذَا تَغَيَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الزَّنَادِقَةِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ شَقَّ اللَّهُ الْقَمَرَ لِنَبِيِّهِ ص وَ رَدَّ الشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِيُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَخْبَرَ بِطُولِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّهُ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون ـــــــــــ ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام در حديثى طولانى روايت نموده كه فرمود: هنگامى كه قائم ما قيام كرد چهار مسجد را در كوفه منهدم مىكند و ...شاهراهها را توسعه مي دهد... هر بدعتى را برطرف مىسازد و ... و به اين ترتيب هفت سال امامت كند كه هر سال برابر ده سال از سالهاى شما است. سپس خداوند آنچه خواهد انجام دهد، گويد: عرض كردم: قربانت گردم چگونه سالها دراز و طولانى شوند؟ فرمودند: خداوند به فلک دستور دهد درنگ نموده و به كندى حركت كند، و در نتيجه روزها و سالها دراز و طولانى شوند. عرض كردم: مردم گويند: اگر در گردش فلك تغييرى پيدا شود تباه شود؟ فرمود: اين گفتار بی دينان است، اما مسلمانان چنين نگويد. با اينكه خداوند ماه را براى پيغمبرش (ص) به دو نيم كرد، و پيش از آن خورشيد را براى يوشع بن نون عليه السّلام برگرداند ، و از درازى روز رستاخيز خبر داده كه آن روز مانند هزار سال شما است. » (الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 385)
در این روایت شریف:
اوّلاً هیئت بطلمیوسی مورد انکار امام واقع شده ؛ چون در آن هیئت ــ آنچنان که به دست مسلمین رسیده است ــ اعتقاد بر این بود که اجرام سماوی قابل خرق و التیام نیستند و حرکت فلک ، دائمی و زوال ناپذیر و غیر قابل تغییر است.
ثانیاً در این حدیث پیش بینی شده که در زمان ظهور امام (ع) طول سال ، ده برابر زمان فعلی خواهد شد. و این امر ــ طبق معلومات امروزی بشر ــ نمی شود مگر در دو حالت ، یا باید مدار زمین بزرگتر شود و تا نزدیکی های کرّه مشتری برسد ، یا حرکت انتقالی آن کند شود که اگر چنین شود ، زمین بعد از مدّتی روی خورشید سقوط می کند. و چون قیامت نزدیک ظهور خواهد بود ، بعید نیست که فرض دوم درست باشد. البته احتمال سومی نیز وجود دارد ؛ و آن اینکه بین زمان و حرکت فلک رابطه ای وجود داشته باشد که برای بشر امروز معلوم نیست.
البته توجّه شود که مطلب فوق مبنی بر شمسی دانستن سال در کلام امام (ع) بود ؛ امّا اگر مراد امام (ع) سال قمری باشد ــ که احتمالش زیادتر است ــ در آن صورت مدار ماه است که باید دچار تغییراتی شود. البته ممکن است با کند شدن حرکت وضعی زمین نیز چنین حالتی را بتوان تصویر نمود ؛ که البته این مورد اخیر سابقه نیز داشته است. چون در جریان ردّ الشمس ، که دوبار رخ داده ، در حقیقت حرکت وضعی زمین برای دقایقی وارونه شده است. عجیب اینکه در علائم ظهور امام زمان (ع) نیز اشاراتی شده است به بروز تغییراتی در مدار حرکت اجرام سماوی ؛ مثلاً گفته شده که در آخر ماه قمری خسوف ماه می شود و در نصف ماه ، کسوف خورشید رخ می دهد ؛ که با وضع فعلی منظومه شمسی امری است غیر ممکن ؛ چون ماه در آخر ماه قمری فعلی دیده نمی شود تا خسوف داشته باشد. ثعلبه ازدى گويد: امام باقر عليه السّلام فرمودند:« آيَتَانِ تَكُونَانِ قَبْلَ الْقَائِمِ كُسُوفُ الشَّمْسِ فِي النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْقَمَرِ فِي آخِرِهِ قَالَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَنْكَسِفُ الشَّمْسُ فِي آخِرِ الشَّهْرِ وَ الْقَمَرُ فِي النِّصْفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَنَا أَعْلَمُ بِمَا قُلْتُ إِنَّهُمَا آيَتَانِ لَمْ تَكُونَا مُنْذُ هَبَطَ آدَمُ (ع) ــــــــــ دو نشانه است كه پيش از ظهور حضرت قائم عليه السّلام خواهد بود: گرفتن خورشيد در نيمه ی ماه رمضان، و گرفتن ماه در آخر آن. ثعلبه گويد: عرض كردم: خورشيد در آخر ماه مي گيرد و ماه در نيمه آن. فرمودند: من داناترم بدان چه مي گويم، آن دو نشانهاى است كه از روز هبوط آدم (ع) چنان اتفاقى نيفتاده است.» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ،ج2 ،ص374)
از این کلام امام باقر (ع) چنین بر می آید که در آن روز ، ماه مدار فعلی خود را نخواهد داشت ؛ بلکه مداری بزرگتر خواهد داشت.
« عَنْ هِشَامٍ الْخَفَّافِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَيْفَ بَصَرُكَ بِالنُّجُومِ- قَالَ قُلْتُ مَا خَلَّفْتُ بِالْعِرَاقِ أَبْصَرَ بِالنُّجُومِ مِنِّي- فَقَالَ كَيْفَ دَوَرَانُ الْفَلَكِ عِنْدَكُمْ- قَالَ فَأَخَذْتُ قَلَنْسُوَتِي عَنْ رَأْسِي فَأَدَرْتُهَا قَالَ فَقَالَ- فَإِنْ كَانَ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُ- فَمَا بَالُ بَنَاتِ نَعْشٍ وَ الْجَدْيِ وَ الْفَرْقَدَيْنِ- لَا يُرَوْنَ يَدُورُونَ يَوْماً مِنَ الدَّهْرِ فِي الْقِبْلَةِ- قَالَ قُلْتُ وَ اللَّهِ هَذَا شَيْءٌ لَا أَعْرِفُهُ- وَ لَا سَمِعْتُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ الْحِسَابِ يَذْكُرُه ــــــــ هشام خفاف گفت حضرت صادق به من فرمود از علم نجوم چقدر اطلاع دارى؟ گفتم در عراق كسى از من واردتر در علم نجوم نيست. فرمود گردش فلك چگونه است؟ من شب كلاه را از سرم برداشتم و چرخى داده گفتم اين طور. فرمود اگر گردش فلك اين طور باشد پس چرا ستارههاى بنات النعش و جدى و فرقدين از طرف قبله يك روز گردش نكردهاند. عرض كردم به خدا قسم تا كنون متوجه آن نشدهام و نه از كسى كه وارد بحساب نجوم بوده در اين مورد چيزى شنيدهام.» (بحار الأنوار ، ج47 ،ص224)
به نظر می رسد پاسخ هشام خفاف مبتنی بر هیئت بطلمیوسی بوده ، لذا حضرت آن را نقد می کند و هشام خفاف متوجّه ایراد آن نظریّه می شود و اعتراف می کند که هیچکدام از اهل هندسه و هیئت متوجّه این اشکال نبوده اند.
امام صادق (ع) فرمودند: « ... إِنَّ الْأَشْيَاءَ تَدُلُّ عَلَى حُدُوثِهِا مِنْ دَوَرَانِ الْفَلَكِ بِمَا فِيهِ وَ هِيَ سَبْعَةُ أَفْلَاكٍ وَ تَحَرَّكُ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ انْقِلَابُ الْأَزْمِنَةِ وَ اخْتِلَافُ الْوَقْتِ وَ الْحَوَادِثُ الَّتِي تَحْدُثُ فِي الْعَالَمِ مِنْ زِيَادَةٍ وَ نُقْصَانٍ وَ مَوْتٍ وَ بَلًى وَ اضْطِرَارِ النَّفْسِ إِلَى الْإِقْرَارِ بِأَنَّ لَهَا صَانِعاً وَ مُدَبِّراً أَ مَا تَرَى الْحُلْوَ يَصِيرُ حَامِضاً وَ الْعَذْبَ مُرّاً وَ الْجَدِيدَ بَالِياً وَ كُلٌّ إِلَى تَغَيُّرٍ وَ فَنَاءٍ ـــــــــ با اينكه موجودات خود گواهى مىدهند بر آفريده شدن از گردش افلاك و آنچه در ميان آنها است كه هفت فلک است و حركت زمين و هر كس در روى آن است و تغيير زمان و اختلاف وقت و اتفاقاتى كه در جهان به وقوع مىپيوندد از افزايش و نقصان و مرگ و كهنگى كه تمام اينها موجب مىشود اقرار كنيم آنها داراى صانع و آفريننده حكيم و دانا است نمىبينى شيرينى تبديل به ترشى مىگردد و طعم خوشگوار تلخ مىشود و تازه كهنه مىگردد و تمام رهسپار جانب تغيير و فنا هستند.» (الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص338)
در این بیان نیز امام (ع) هیئت بطلمیوسی را نقض نموده اند. چون در هیئت بطلمیوسی تعداد افلاک نه عدد است امّا امام (ع) آنها را منحصر نمود به هفت فلک. ثانیاً در هیئت بطلمیوسی زمین ثابت فرض می شود ؛ ولی امام (ع) به صراحت از حرکت زمین سخن گفته اند.
حاصل کلام آنکه:
نظریّه اسلام در باب افلاک:
اوّلاً غیر از نظریّه ی بطلمیوسی و در مورادی ناقض آن است.
ثانیاً ماهیّت فلک در این دو هیئت نیز تفاوتی فاحش دارد ؛ و نظر اسلام در این باب به نظر فیزیک نوین نزدیکتر است.
ثالثاً نظر اسلام در مورد بزرگ و کوچک شدن مدارات اجرام سماوی و خرق و التیام آنها و ... نیز در مواردی قابل تطبیق بر جدیدترین نظریّات کنونی است ؛ و هیئت بطلمیوسی معروف را نقض می کند. البته دقّت شود که تطابق این دو نظریّه (نظر اسلام و نسبیّت عامّ ) لزوماً به معنی عینیّت آن دو نیست ؛ بلکه چه بسا در آینده نظرات فیزیکی کاملتری ظهور کنند که با نظر اسلام انطباق کاملتری داشته باشند.
رابعاً نظریّه ی اسلام زوایای پنهانی نیز دارد که با علوم فعلی تعارض ندارد ولی با این اطّلاعات موجود بشر امروز ، قابل تفسیر نیز نمی باشند. لذا یا باید منتظر پیشرفتهای بشر بود یا بهتر از آن ، باید بر مبنای سخنان معصومین (ع) دست به نظریّه پردازیهای جدید زد. و این ایده ای است که اخیراً برخی اندیشمندان حوزه و دانشگاه پیگیر آن شده و بحث علم دینی در برابر علم سکولار را مطرح ساخته اند ؛ که امید است به زودی محصولات آن را در حیطه ی علوم تجربی ــ اعمّ از علوم تجربی انسانی و علوم تجربی طبیعی ــ مشاهده کنیم.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/4912
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت