علت پروردگار | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
علت پروردگار
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
علت پروردگار
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
الله
,
01. خداشناسی (کلام)
سوال:
به وجود آمدن هر چيزي به واسطه چيز ديگر بوده است و چگونه مي توان به طور جامع و منطقي اين شبهه را از ذهن پاک کرد که چيزي واسطه به وجود آمدن «خداوند متعال» نبوده است؟
پاسخ تفصیلی:
حل اين مساله در گرو کشف ملاک حاجت به علت است . به عبارت ديگر بايد ديد آيا اساسا هر چيزي نيازمند به علت است يانه ، بلکه نياز به علت مربوط به موجودات خاصي با ويژگيها و شرايط معيني است .
فيلسوفان در اين باره بحثهاي مفصلي کرده اند که به اختصار آنها را مرور مي کنيم .ملاك حاجت به علت از جمله مباحث مهم فلسفى، كه بدون ژرفكاوى در آن بحث از قاعده عليت ناقص و استناد به آن در اثبات وجود خدا ناتمام است، مسأله ملاك و مناط نياز به علت مىباشد. در اينكه چرا و بر اساس چه ملاكى يك چيز در وجود خود حاجتمند علت است، چهار ديدگاه عمده به شرح زير رخ نموده است:
1- نظريه وجود برخى بر آنند كه وجه حاجت به علت همان وجود است و به عبارت ديگر نياز به علت ذاتى وجود مىباشد. بر اساس اين نگرش وجود مساوى با معلوليت و وابستگى است و هر آنچه موجود است نيازمند علت مىباشد. شهيد صدر اين نظريه را به پارهاى از فيلسوفان ماركسيست نسبت مىدهد.
(1)مستند طرفداران اين نظريه تجربه حسى است. از نظر اين گروه تجربه نشان مىدهد كه در ساحتهاى گوناگون و موجودات رنگارنگ و مختلف، ربط على برقرار است و هيچ چيز بدون علتى سابق بر آن لباس وجود نمىپوشد.
(2) بنابراين به حكم تجربه، عليت نظامى فراگير است و هرگونه وجود نامعلّل چون خداوند مساوى با تصادف است و محال.
(3)ارزيابىديدگاه بالا از اشكالات چندى، هم از ناحيه دليل و هم از ناحيه مدعا، رنج مىبرد. پارهاى از آنچه در اين باب گفتنى است عبارت است از:
(1) اصل عليت قاعدهاى عقلى است، نه تجربى. از همين رو گستره، ملاكها و اركان و اصول آن نيز با كاوشهاى عقلى فهمپذير است.
تجربه حسى محض چيزى جز تقارن يا توالى و تعاقب پديدهها را درك نمىكند و هرگز نمىتواند به تنهايى اصل عليت و ضرورت على و معلولى را بازشناسد، چه رسد ملاكها و قواعد فرعى آن را. بنابراين تجربى انگاشتن قاعده عليت، به ويژه با قرائت حسى محض از تجربه، از اساس خطا و ناصواب است.
(2) به فرض قاعده عليت اصلى تجربى باشد، در اين صورت تنها صلاحيت اظهارنظر در عرصه محسوسات و امور تجربهپذير را خواهد داشت و هيچ گونه حكمى نسبت به عالم فراحسى و عرصههاى تجربهناپذير نتواند داد.بنابراين بر اساس انگاره فوق نمىتوان گفت كه هر موجودى معلّل است و حاجتمند به علت، بلكه تنها مىتوان گفت هر امر محسوس و تجربهپذيرى نيازمند به علت است.
(3) تصادف هرگز به معناى وجود موجود نامعلل و ناشى از آن نيست، بلكه تصادف عبارت است بدون علت از پديد آمدن حادث و هر چيزى كه در آن ملاك معلوليت وجود دارد. اين انگاره هيچ ربطى به موجود بىنياز، واجب و قائم بالذات ندارد.
(4) گمانه فوق اگر راست آيد تنها با نظريه الهيون در تضاد نيست، بلكه ديدگاه خود ماركسيستها مبنى بر ازليت جهان و ماده را نيز به چالش مىكشد. زيرا اگر منظور ماركسيستها از ازليت ماده صرف ازليت زمانى است در اين صورت علتى و راى خود نياز دارد. و اگر منظور ازليت ذاتى است، اين چيزى جز پذيرش وجودى غير معلول نخواهد بود. در نتيجه آنان گرفتار نوعى تناقض در بنا و مبنا شدهاند.
(5) از نظر عقلى وجود انگارى ملاك حاجت به علت نه بديهى است، نه اثباتپذير؛ بلكه گزينهاى نادرست است و برهان بر خلاف آن قائم است. بر اين مسأله ادله چندى اقامه شده است، از جمله:الف. لزوم تسلسل اگر وجود از آن رو كه وجود دارد نيازمند علت و به عبارت ديگر مساوى با معلوليت و وابستگى باشد، آشكارا مستلزم تسلسل در علل هستىبخش است، زيرا بر اساس اين گمانه هر چيزى معلول علتى و راى خويش است و هيچ علت نامعلولى در رأس سلسله علل وجود نتواند داشت و لاجرم به بطلان انگاره فوق خواهد انجاميد. استدلال بر اين مطلب را به شكل زير مىتوان بازنگاشت:1. وجود بودن ملاك حاجت به علت، مستلزم تسلسل علل است.
2. تسلسل علل محال است.(4)
3. هر چيزى كه مستلزم امر محالى شود محال است. پس:
4. وجود بودن ملاك حاجت به علت حال است. ب. وابستگى وجود به غير وجوداگر وجود از آن جهت كه وجود دارد ملاك نياز و افتقار باشد لازمه آن وابستگى وجود به غير وجود است، در حالى كه براى وجود غيرى نيست، و غير از وجود چيزى نيست تا طرف تعلق وجود و تأمين كننده نياز آن باشد. شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد: «... حقيقت هستى كه در عين دارا بودن مراتب و مظاهر مختلف، يك حقيقت بيش نيست هرگز ايجاب نمىكند افتقار به شيئى ديگر را، زيرا معنى احتياج و افتقار در هستى... اين است كه هستى عين احتياج و افتقار باشد و اگر حقيقت هستى عين احتياج و افتقار باشد لازم مىآيد تعلق و وابستگى داشته باشد به حقيقتى ديگر غير خود، و حال آن كه براى هستى غير و ماورائى تصور ندارد. غير هستى، نيستى است و ماهيت است كه آن نيز على الفرض «اعتبارى» است و برادر نيستى.»(5)اشكالممكن است گفته شود وجود انگارى ملاك حاجت به علت مستلزم آن است كه هر موجود خاصى نيازمند موجود ديگرى باشد، نه اينكه وجود وابسته به غير وجود شود. بنابراين اشكال فوق وارد نيست.پاسخاگر به دقت بنگريم مسأله بالاتر از آن است كه در اشكال فوق آمده، زيرا اگر وجود را مساوى با معلوليت و افتقار بدانيم، هر موجودى از آن جهت كه وجود دارد عين فقر و حاجتمندى است. در نتيجه هيچ بهره ذاتى از غنا ندارد و از اين جهت - كه عين فقر و حاجت است - عليرغم وجود داشتن باز هم نمىتواند برآورنده نياز ديگرى و طرف وابستگى آن قرار گيرد. لاجرم امر ديگرى غير از وجود لازم است تا به وسيله آن حاجت موجودات برطرف شود. از طرف ديگر چنانكه گذشت غير از وجود حقيقت و واقعيتى در كار نيست. در نتيجه وجود ملاك حاجت و افتقار نتواند بود.
2- نظريه حدوث بسيارى از انديشمندان، اعم از متفكرين غربى و پارهاى از متكلمين مسلمان، «حدوث» در زمان را ملاك افتقار و «قدم زمانى» را مناط بىنيازى معرفى كرده و گويند: اگر چيزى زمانى معدوم بوده و در برههاى از زمان هست گرديد حتماً نيازمند علت است، چه بدون ايجاب علت رخدادى تصادفى خواهد بود و عقل سليم هرگز تصادف را بر نمىتابد. اما چيزى كه ازلى و نامسبوق به عدم زمانى باشد نيازمند علت نيست، زيرا آن به وجود نيامده است تا از چند و چون آن سخن رود، بل از ازل بوده است. اين رويكرد مقبول هاسپرز نيز واقع گرديده آنجا كه مىگويد: «بهتر است گفته شود: چيزى كه حادث است يا به وجود مىآيد معلّل است، نه آنكه شيئى فى نفسه داراى علت باشد»(6)ارزيابىنگرش فوق در اوان رشد فلسفه در جهان اسلام مورد چالش حكيمان و متألهان قرار گرفت. اكنون در صدد بيان مجموع چالشها و تضاربات فكرى متكلمين و فلاسفه نيستيم، ليكن ذكر چند نكته در اين جستار لازم به نظر مىرسد:(1) اينكه هر حادثى نيازمند به علت مىباشد، ترديدپذير نيست. در عين حال نظريه حدوثِ در زمان، جامعيت لازم را ندارد و مخلوقات غيرمادى را كه مسبوق به عدم زمانى نيستند شامل نمىشود. در حالى كه از نظر نياز به علت فرقى بين آن نيست كه چيزى در زمان خلق گردد، يا از ازل به واسطه فيض ازلى جامه هستى به تن كرده باشد؛ چه در هر صورت وجود آن وابسته و متعلق به علت است. معيار فوق نه تنها مجردات امكانى را از گردونه افتقار به علت خارج مىسازد، بلكه حتى از شمول ماده اوليه نيز خارج است. زيرا بر اساس اين مبنا كه زمان منتزع از حركت تدريجى و سيلان ماده است، ديگر زمانى پيش از ماده وجود نخواهد داشت، تا در آن خلق شده باشد.(2) ملاك فوق تنها قادر به اثبات نياز به علت در ظرف حدوث است، و قادر به اثبات نياز به سبب در بقاء نيست. در حالى كه ژرفكاوىهاى فلسفى نياز معلول به علت در بقاء را، همانسان ضرورى مىداند كه در حدوث. زيرا چنانكه گذشت معلول واقعيتى جز ربط و تعلق به علت هستى بخش نيست و وجود آن عين ايجاد و جعل از سوى علت مىباشد؛ بنابراين بدون افاضه علت در هيچ حالتى براى آن وجود و دوام و بقايى متصور نيست.
3- امكان ذاتى (فقر ماهوى) حكيمان مشايى از جمله شيخ الرئيس ابن سينا (1037-980) افتقار به علت را در مرتبه ذات و ماهيت اشياء جستجو مىكردند. بر اساس اين نگرش موجودات دو گونهاند:1- آنكه وجودش غير از ذات او و عارض بر آن باشد. چنين موجودى ذاتاً ممكن الوجود است. يعنى نسبتش با وجود و عدم يكسان است. در مرتبه ذات نه اقتضاء وجود دارد و نه اقتضاء عدم، پس ذاتاً گرايش به سمت خاصى ندارد. از طرف ديگر صرف امكان براى پيدايش چيزى - بدون اقتضاء علت - كافى نيست. از اين رو حتماً علتى از خارج بايد تا وى را از تساوى نسبت خارج سازد و هستىاش را ضرورى گرداند.
2- آنكه هستى عين ذاتش باشد و چيستى و استى آن يكى بيش نباشد. چنين حقيقتى قهراً واجب الوجود بالذات است و نيازمند علتى وراى خود نيست؛ چه او در مرتبه ذات جز وجود نباشد، و عدم را بالمرة طارد است و هر ممكن الوجودى هستى خود را وامدار اوست. خلاصه آنكه امكان مناط احتياج و وجوب ذاتى ملاك غنى، بل عين بىنيازى است.(7)ارزيابى(1) اينكه هر ممكن الوجودى هستى خود را وامدار واجب الوجود است ترديدناپذير است. (2) بر اين انگاره اشكالات ديدگاه پيشين وارد نيست، زيرا علاوه بر آنكه همه مخلوقات از جمله مجردات و امور غيرزمانى را شامل است؛ احتياج معلول به علت در بقاء را نيز بر مىتابد. زيرا با حدوث و پيدايش معلول، امكان ذاتى آن منقلب نگشته و همچنان وجوب خود را وامدار ديگرى است. پس حدوثاً و بقائاً به ايجاب غير محتاج است. (3) اشكالى كه از سوى طرفداران نظريه اصالت وجود بر اين نگرش وارد است، ابتناء آن بر نظريه «اصالة الماهية» مىباشد. زيرا امكان ذاتى از اعتبارات ماهيت است، در حاليكه آنچه در دايره جعل و رابطه عليت قرار مىگيرد جز وجود نيست. ماهيت - بنابر نظريه اصالة الوجود - چيزى جز اعتبار ذهن نمىباشد، و از عينيت و اصالت بهرهاى ندارد. بنابراين نه علت تواند بود و نه معلول، و نه ملاك و مناط آن. پس اگر عليت و معلوليت بر آن اسناد داده شود بالعرض و به تبع وجود است.4- فقر وجودى (امكان فقرى) حكيم و متأله ژرف انديش و پرچمدار برجسته حكمت متعاليه، صدرالدين محمد شيرازى (مت 1050) بر آن است كه:اولاً: عليت و معلوليت تنها از شئون وجود است، كه عين عينيت و متن واقعيت مىباشد. ثانياً: وجود حقيقتى تشكيكى و ذو مراتب است؛ به گونهاى كه مرتبه هر موجودى، همچون اعداد، عين هستى اوست و وجود هر چيز غير از مرتبه و تشخصات آن نتواند بود. ثالثاً: حقيقت وجود - كه عين موجوديت است - در ذات خود مشروط و مقيد به هيچ قيد و شرطى نيست؛ به عبارت ديگر هستى از آن رو كه هستى است موجود است، نه به ملاك ديگر و نه به فرض وجود شيئى ديگر.رابعاً: كمال، شدت، عظمت، استغنا، جلال، بزرگى، فعليت و لا حدى همه امورى وجودىاند و حقيقتى جز وجود ندارند: بنابراين حقيقت هستى در ذات خود مساوى است با اطلاق، لاحدى، ضرورت، عظمت، شدت و فعليت، ونقص، تقيد، فقر، ضعف، امكان، كوچكى، محدوديت و تعين همه از سنخ اعدام و نيستىهايند.خامساً: هستى از آن رو كه هستى است عدم را نمىپذيرد، چنانكه معدوم از آن رو كه معدوم است وجود را نمىپذيرد. بنابراين معدوم شدن موجود واقعيتى جز محدوديت موجودات خاص ندارد.سادساً: راه يافتن عدم و شئون آن همه ناشى از معلوليت است؛ و اگر موجودى معلول شد و در مرتبه متأخر از علت خويش قرار گرفت، طبعاً داراى مرتبهاى از نقص و ضعف و محدوديت است؛ زيرا - چنانكه در مباحث علت و معلول گذشت - معلول عين ربط و تعلق به علت خويش است، و چيزى كه هويتى جز تعلق و اضافه و نسبت با ماوراى خويش ندارد طبعاً نمىتواند در رتبه علت و مقدم بر خودش باشد.
بنابراين معلوليت مساوى است با ضعف و نقص و تأخر.و به تعبير استاد مطهرى معلوليت و مفاض بودن عين تأخر از علت و عين نقص و ضعف و محدوديت است.(8)شهيد مطهرى در اين باره مىنويسد: «... پس حقيقت هستى از آن جهت كه حقيقت هستى است ايجاب مىكند استقلال و غنا و بىنيازى و عدم وابستگى به غير خود را و هم ايجاب مىكند اطلاق و رهايى و لامحدوديت را، يعنى ايجاب مىكند كه به هيچ وجه، عدم و سلب در او راه نداشته باشد. نياز و فقر و وابستگى و همچنين محدوديت و توأم با نيستى بودن از اعتبارى ديگر غير از صرافت هستى ناشى مىشود. ناشى از تأخر و معلوليت است.
يعنى هستى از آن جهت كه هستى است قطع نظر از هر اعتبار ديگر ايجاب مىكند استغناء و استقلال از علت را. اما نيازمندى به علت و به عبارت ديگر اينكه هستى در مرحله و مرتبهاى نيازمند به علت باشد از آن ناشى مىشود كه عين حقيقت هستى نباشد تا از ذات حق به صورت يك فيض صدور يابد. لازمه فيض بودن، تأخر و نيازمندى است، بلكه به حقيقت چيزى جز آن نيست.»(9)بنابراين براساس حكمت متعاله ژرفكاوى وجود مستقيم خود را به ذات لايزال حق رهبرى مىكند كه عين حقيقت هستى و پيراسته از هر تعين است و غير او جز فعل و اثر و تجليات و ظهورات او نتواند بود.از آنچه گذشت روشن مىشود:(1) اينكه «هر موجودى علتى مىطلبد» پندارى واهى و مستلزم افتقار وجود به غير است، در حاليكه وجود را غيرى نيست. (2) وجود كامل و صرف واجب بالذات و مستغنى از علت است، زيرا وجود مناط غنى و بىنيازى است. پس در وجود بحت و صرف حقيقت هستى نياز به غير متصور نيست.
اين نه به معناى راه يافتن استثناء در قانون عليت و يا تحديد گستره آن، بلكه تعيين دقيق اصول و ملاكات آن و ارائه دركى ژرف و خردپذير از آن است. (3) وجود علت العلل نه مستلزم تصادف است و نه آنسان كه برخى پنداشتهاند(10) به وجود آورنده خويش است تا مستلزم تناقض گردد. نيز اين پرسش نيايد كه چرا علت نخستين، علت نخستين گرديد.
چند و چون در علة العلل آنگه رواست كه از نظر مناط و ملاك ذاتاً با ديگر موجودات مساوى بوده و وجوب خود را وامدار ديگرى باشد. ليكن تحليل دقيق تشكيكى بودن وجود و ذاتى بودن مراتب هستى، و تساوى هويت هر موجود با مرتبه آن، نشان مىدهد كه واجب الوجود واجب الوجوب است، و ممكن الوجود واجب الامكان.اينكه برخى مانند اسپنسر، راسل و هاسپرز و... پنداشتهاند علت نخستين نقض قاعده عليت است و بازگشت به عليت شيئى بر نفس خود مىكند، ناشى از آن است كه براى او مانند ديگر ذوات ماهيتى فرض نموده و وجود را بر آن عارض مىدانند. در اين صورت است كه در مرتبه ذات، نه گرايش به وجود دارد و نه عدم؛ آنگاه براى تلبس به وجود نيازمند علت خواهد بود. آن علت نيز اگر خود باشد به تعبير سارتر مستلزم تناقض است، بنابراين علتى از خارج بايد و گرنه نقض قانون عليت است. حل اين معما در آن است كه: ماهيت حقتعالى عين هستى اوست، او صرف حقيقت هستى است؛ و وجود بماهو وجود ملاك غنى و بىنيازى، بل عين آن است....................پي نوشت ها .................1) نگا: صدر، سيد محمدباقر، فلسفتنا، ص 316، قم: دارالكتب الاسلامى، الطبعة العاشرة، 1401 ه - 1981 م. 2) جبر و اختيار، ص 5، بينا، بيتا؛ ق: همان جا. 3) نگا: الف. همان، ص 317؛ب. ارانى، تقى، جبر و اختيار؛ج. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، صص 187-188. 4) در اين باره ر.ك: بحث از استحاله تسلسل علل. 5) مطهرى، مرتضى، علل گرايش به ماديگرى، ص 57، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1361.6) 430 .P , J,srepsoH .7) جهت آگاهى بيشتر نگا: الف. عبدالرسول عبوديت، درآمدى بر فلسفه اسلامى، صص 83-86؛ب. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، ص 190-195.8) جهت آگاهى بيشتر نگا:الف. طباطبايى، محمد حسين و مطهرى، مرتضى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 122 - 123، قم، صدرا، چاپ چهارم، 1374.ب. مطهرى، مرتضى شرح منظومه، ج 2، صص 125 - 153، چاپ اول، تهران، حكمت، 1361.9) مطهرى، مرتضى، علل گرايش به ماديگرى، ص 57، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1361. 10) جهت آگاهى بيشتر نگا: مطهرى، مرتضى، علل گرايش به ماديگرى، صص 53-55، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1356.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/4475
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت