تحريف اسلام و حقانيت شيعه | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
تحريف اسلام و حقانيت شيعه
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
تحريف اسلام و حقانيت شيعه
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
تحریف اسلام
,
حقانیت مذهب شیعه
,
دین اسلام (دامنه ادیان پیشرفته)
سوال:
اگر اين دين تحريف شده نيست و کاملا خدايي است پس چرا دو گروه کاملا متفاوت شيعه و سني را داريم که حتي بعضي از گروه هاي سني شيعيان را کافر مي دانند و خواهان کشتن آنها براي رفتن به بهشت هستند. چگونه يک دين دوگروه با چنين تفاوت هاي فاحشي ايجاد مي کند؟
پاسخ تفصیلی:
در اينجا چند مساله را بايد از هم تفکيک نمود : 1. معناي عصمت و عدم تحريف اسلام 2. سنجه هاي حقانيت مذهب 3. امتيازات تشيع.
يک.عدم تحريف اسلام
منظور از عدم تحريف اسلام عصمت کتاب آسماني يعني قرآن است.يكى از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسمانى» آن است. قرآنمجيد، از چند جهت بر كتابهاى آنان امتياز دارد. برخى از اين جهات عبارت است از:
1. كلام الهى؛ قرآن مجيد كتابى است كه تماماً از سوى خداوند، بر پيامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهى است.
به عبارت ديگر اسلام تنها دينى است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مىدهد و انسان را با سخن او آشنا مىسازد؛ در حالى كه ديگر اديان موجود، از چنين امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاى مىنويسد: «فرق اساسى ديگر ميان مسيحيت و اسلام - در مورد كتابهاى مقدس - اين است كه مسيحيت متنى ندارد كه از طريق وحى نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مىخواند.
قرآن بيان و گزاره وحيانى است كه از طريق جبرئيل به محمد(ص) رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسيحيت، بر پايه گواهىهاى متعدد و غير مستقيم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسيارى از مسيحيان، هيچ گونه قولى در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عينى زندگانى عيسى(ع) باشد» نگا : توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24..
توماس ميشل - استاد الهيات و كشيش مسيحى - مىنويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهاى بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - كه تاريخ نام بسيارى از آنها را فراموش كرده - براى تهيه آن به عمليات پيچيدهاى پرداختهاند.
ميشل اشاره مىكند كه نويسندگان كتابهاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايى نيز در كتاب مقدس به يادگار نهادهاند: «گاهى اين نويسنده بشرى، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزى دارد كه اثر آن در متن كتاب باقى مىماند» همان، ص 27..
رابرت ا. هيوم نيز مىنويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحى خداوندى به يك فرد خاص - بنيانگذار اين دين - است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است...» رابرت، ا. هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309..
2. تحريف ناپذيرى؛ قرآن كتابى است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالى كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگى برخوردار نيست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پيام قرآن است و براى آن مىتوان مراحل زير را ذكر كرد:
2-1. عصمت از ناحيه نازلكننده (خداوند) نگا : بقره(2)، آيه 176؛ نساء(4)، آيه 122 و....؛
2-2. عصمت از ناحيه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پيامبر(ص) نگا : شعراء (26) آيه 193.؛
2-3. عصمت در دريافت وحى از سوى پيامبر(ص) نجم (53)، آيه 3 و 4؛ تكوير (81)، آيه 23-19، بينه (98)، آيه 2.؛
2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پيامبر(ص) همان ؛
2-5. عصمت در بقا و استمرار تاريخى وحى در ميان بشر تا پايان تاريخ فصلت(41)، آيه 42؛ حجر(15)، آيه 9، واقعه(56) آيه 77..
3. معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ ليكن كتاب آسمانى آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعنى، هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مىنوردد و همگان را به تحدّى مىطلبد. در حالى كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثرى از آن باقى نيست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروماند.
افزون بر آن كتاب آسمانى اسلام، امتيازات بيشمارى از جهت محتوايى دارد كه بررسى آنها مجالى فراختر مىطلبد. با توجه به نقش محوري کتاب آسماني در دين عصمت آن نقش فوق العاده اي دارد و به عنوان معياري بنيادين ملاک سنجش امور ديگر قرار مي گيرد . در نتيجه اگر در جاي ديگري مانند روايات و ... تحريف يا اشتباهي رخ دهد قرآن ملاک سنجش و تشخيص صحيح از سقيم است . اما با وقوع تحريف در ديگر کتب آسماني پيشين ديگر هيچ ضابطه و معياري براي بازشناسي حق از باطل در آموزه هاي ديني باقي نماند . 2.سنجههاي حقانيت مذهب:
براي شناخت حقيقت و صراط مستقيم هدايت در ميان فرقههاي مختلف سنجههاي خردپذيري وجود دارد؛ و هر كسي موظف است با دقت و اخلاص و پيراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پي تحري حقيقت برآيد و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسليم و انقياد ورزد. عمدهترين سنجههاي حقانيت عبارتند از:
1ـ اصالت و قوت استنادپذيري به منابع اوليه ديني.
2ـ صيانتپذيري حداكثري: يعني دارا بودن عوامل و سازوكارهايي كه بيشترين توانايي را در جهت حفظ خلوص و سلامت ديني و بازداري از انحراف، به ويژه در خطوط اساسي دين فراهم آورد. از جمله اين عوامل عبارت است از پيشوايان و راهنماياني كه در علم و عمل تجسم اعلاي دين و جلوه حقايق آن باشند.
3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض دروني.
4ـ عقلانيت، اعتدال، جامعنگري و دوري از تعصبها و افراط و تفريطهاي دينسوز و خردستيز.
5ـ استقبال از پرسشهاي بشر از دين و توان پاسخگويي هر چه بهتر و بيشتر به مسائل پيچيده و غامض ديني و مذهبي.
3.امتيازات تشيع
1ـ اصالت در خاستگاه
تشيع اصيلترين جريان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دين حنيف، مولود طبيعي آن و مورد تأييد پيامبر اسلام است. علامه طباطبايي مينويسد: «حقيقت اين است كه شيعه طايفهاي از مسلمين است كه به واسطة مخالفتهايي كه از اكثريت، نسبت به مسلمات كتاب و سنت مشاهده كرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات كتاب و سنت برخاسته و دعوت كرده است... غرض آنها از اين انتقاد، دفاع از يك دسته نصوص مسلمهاي بود كه به موجب آنها، ولايت عموم مسلمين به دست اميرالمؤمنين علي (ع) سپرده شده بود؛ نصوصي كه به موجب آنها اهل بيت پيغمبر، پيشوايان دين و مرجع جميع شئون علمي و عملي اسلام معرفي شده بودند و همين نصوص هماكنون نيز به نحو تواتر در دست فريقين ـ اهل سنت و شيعه ـ موجود ميباشد.»[1]
شواهد و قرائني كه شيعه پيرامون خاستگاه خود به ويژه تأييد آن از سوي پيامبر و بنيانگذار آيين اسلام به دست داده داراي چنان قوتي است كه فيالجمله مورد قبول ديگران نيز قرار گرفته است.
نصوص تاريخي و روايي متعددي در توصيف گروهي به عنوان شيعه از سوي رسول اكرم(ص) وارد گشته است. از جمله سيوطي در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پيامبر(ص) بوديم كه علي وارد شد، آنگاه پيامبر فرمود: قسم به او كه جانم در دست اوست، او(علي) و شيعيانش رستگاران روز رستاخيزند...»[2]
ابوحاتم رازي بر آن است كه «شيعه نام گروهي بود كه در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صميمي اميرمؤمنان عليبنابيطالب (ع) بودند و به اين نام شناخته ميشدند؛ مانند: سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار ياسر و ديگران. رسول خدا دربارة اينان كه شيعه و ياران علي خوانده ميشدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر كس كه معتقد به برتري علي باشد شيعه اطلاق ميشود.[3] اين انگاره مورد قبول برخي مستشرقان و عالمان اهل سنت نيز قرار گرفته است.[4]
2ـ قوت استنادپذيري
از جمله امتيازات شيعه، درجه استنادپذيري آن به منابع اصيل اسلامي است. علماي شيعه در طول تاريخ در اثبات مباني اعتقادي خويش به همه ادله معتبر همچون دليل عقلي، قرآن مجيد و سنت قطعيه تمسك جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت كه اصليترين شاخص تشيع به حساب ميآيد به ادله ذيل استناد كردهاند:
الف) دلايل قرآني: پارهاي از دلايل قرآني امامت و مرجعيت ديني ـ سياسي اهلبيت عبارتند از: آيه ولايت،[5] آيه تبليغ و اكمال،[6] آيه تطهير،[7] آيه اوليالامر[8] و نيز دهها آية ديگر كه در شأن و فضيلت اهل بيت و يا در بيان جايگاه امامت و مبدء مشروعيت آن نازل شده است.[9] از جملة اين آيات، آيه «امامت»[10] است كه مبدأ آن را جعل الهي ميداند و در ميان فضايل از همه مهمتر آيه مباهله[11] است كه اميرمؤمنان را نفس نبي خوانده است.
ب) دلايل روايي: چندي از دلايل روايي مورد استناد شيعه بر ولايت اهل بيت، به ويژه امام علي(ع) عبارتند از: حديث غدير،[12] احاديث دوازده خليفه،[13] حديث ولايت،[14] حديث وصايت،[15] حديث منزلت،[16] حديث خلافت،[17] حديث ثقلين،[18] حديث سفينه،[19] حديث امان[20] و دهها حديث ديگر در فضايل اهل بيت كه شايستگي انحصاري آنان در مرجعيت ديني و رهبري سياسي را نشان ميدهد. برخي روايات فوق از نخستين مراحل اعلام رسالت تا واپسين لحظات حيات بارها توسط پيامبر مطرح و مورد تأكيد قرار گرفته است. اين احاديث به صورت متواتر نقل گرديده و در صحاح، مسانيد و سنن اهل سنت به وفور يافت ميشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر ديدگاه شيعه توجيه خردپذيري از اينگونه نصوص ارائه كنند.
ج) دلايل عقلي: استدلال عقلي شيعه شامل چهار جهت ميشود: 1.استدلالهاي عقلي مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهاي راجع به شرايط امام، 3.استدلالهاي مربوط به مبدأ مشروعيت و چگونگي تعيين امام؛ 4.استدلالهاي راجع به واكنش و پاسخ خداوند به نيازهاي جامعه اسلامي همچون قاعده لطف.[21] آنچه در اين راستا شايان ذكر است اينكه هيچ يك از مذاهب اسلامي مانند تشيع از قوّت و كثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقايد اساسي و بنيادين خود بهرهمند نيست. بررسي مقايسهاي ادله هر يك از مذاهب بر بنيادهادي اعتقادي خود گواه روشني بر اين مطلب است.
3ـ مصونيتپذيري حداكثري
از ويژگيهاي ممتاز تشيع حداكثر مصونيتپذيري در برابر انحرافات و كژانديشيها در عرصه درك و فهم حقايق و آموزههاي ديني است. اين مهم تابع عواملي چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبراني معصوم كه اقيانوس دانش و معارفشان بهترين مبيّن معارف ديني و زداينده غبار تحريفها و ناراستيهاست. شهيد مطهري در اين باره معتقد است: «شيعه از نعمتهايي برخوردار است كه ديگر فرق اسلامي فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت براي اهل سنت منحصر به بيست و سه سال و براي شيعه 273 سال است.»[22] يعني براي آنها دوران عصمت تنها زمان پيامبر است، اما شيعه افزون بر آن 250 سال يعني تا وفات امام عسكري(ع) امام معصوم ظاهر دارد كه سيرهاش حجت است. در اين مدت تغييرات بسياري در اوضاع زمانه پديد آمد و اوضاع رنگ و روي بسيار متفاوتي يافت. وجود امام معصوم(ع) در اين دوران مشكل اقتضاي زمان را به خوبي حل مينمود و آنچه را كه جامعه نميتوانست با مراجعه به سيره پيامبر پاسخش را دريابد با وجود امام معصوم به راحتي حل ميشد. معارف قرآن به زيباترين شكل و عميقترين وجه بيان ميگرديد و گنجينه معارف بدون ابتلا به التباسات و كژيها و انحرافات سهوي و عمدي گشوده ميشد.[23]
در مقابل، ديگر فرق اسلامي نه تنها به قدر كافي از فيض وجود امامان بهره نجستند، بلكه منع شدن احاديث نبوي توسط خلفا مدتهاي مديدي آنان را از معارف ارزشمند نبوي نيز محروم ساخت و در چنين خلأ بزرگي راه براي ورود اسرائيليات و احاديث جعلي و خرافي گشوده شد و چنان ضربهاي بر پيكر معارف ناب اسلامي وارد آمد كه آثار آن همچنان باقي است و از ميان بردن آن كاري بس دشوار، بلكه همچنان ناشدني است.
4ـ جامعيت و اجتهاد
استمرار نص در تشيع تا اواخر قرن سوم و بهرهگيري وافر از روايات معصومين(ع) جامعيت آيين خاتم را به بهترين وجه به نمايش گذاشته و جريان اجتهاد را به گونهاي ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضيح اين مطلب مباني و گونههاي اجتهاد را از ديدگاه دو مذهب باز ميكاويم:
الف) اجتهاد در اهل سنت
در ديدگاه اهل سنت، احكامي كه به وسيلة كتاب و سنت تشريع شده محدود و متناهي است؛ در حالي كه حوادث و وقايع پيشآينده نامحدود است؛ لاجرم منبع ديگري غير از كتاب و سنت براي تشريع احكام لازم است و آن همان «اجتهاد رأي» است.
در اينكه «اجتهاد رأي» چگونه است و به چه ترتيبي بايد صورت بگيرد در ميان اهل تسنن اختلاف نظر است:
شافعي در كتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد كه اجتهاد در «قياس» است اجمالاً يعني اينكه موارد مشابه را در نظر بگيريم و در قضية مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حكم كنيم. مبتكر اينگونه اجتهاد ابوحنيفه بوده است.
بعضي از فقهاي اهل تسنن، اجتهاد رأي را منحصر به «قياس» ندانسته و «استحسان» را نيز معتبر شمردهاند؛ رأي بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنين است «استصلاح» يعني تقديم مصلحتي بر مصلحت ديگر. و نيز «تأول» يعني هر چند حكمي در نصّي از نصوص ديني، آيهاي از آيات قرآن و يا حديثي از احاديث معتبر پيامبر خدا(ص) رسيده، ولي به واسطة بعضي مناسبات، ما حق داشته باشيم از مدلول نص صرف نظر كنيم و رأي اجتهادي خود را مقدم بداريم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، كتابهايي نوشته شده است و شايد از همه بهتر رسالهاي است كه علامه سيد شرفالدين به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته است.
در فقه شيعه، قياس و رأي به هيچ روي معتبر نيست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه كردهاند؛ زيرا: اولاً حكم تشريع نشده، هرچند به طور كلي به وسيلة كتاب و سنت نداريم؛ ثانياً، قياس و رأي از نوع گمانها و تخمينهايي است كه در احكام شرعي زياد به خطا ميرود.
حق اجتهاد در ميان اهل تسنن ديري نپاييد. شايد علت امر، اشكالاتي بود كه عملاً به وجود آمد؛ زيرا اگر چنين حقي ادامه پيدا ميكرد و به ويژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جايز بشماريم و هر كس مطابق رأي خود تصرف و تأولي بنمايد چيزي از دين باقي نميماند. به همين علت به تدريج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علماي تسنن بر اين قرار گرفت كه مردم را فقط به تقليد از چهار امام فقهي معروف: ابوحنيفه، شافعي، مالك بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پيروي غير آنها منع كنند. اين كار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در ساير كشورهاي اسلامي صورت گرفت.[24] اما از نظر شيعه، اجتهاد بابي است كه در همة زمانها بايد باز باشد.[25]
تخطئة قياس در شيعه نه به جهت عدم حجيت عقل، بلكه به دو جهت ديگر است: يكي اينكه رأي و قياس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعيت از خيال است نه تبعيت از عقل؛ دوم اينكه مبناي لزوم رجوع به رأي و قياس وافي نبودن اصول و كليات اسلامي است و اين ظلم و يا جهل به اسلام است. درست است كه احكام همة مسائل، به طور جزئي و فردي بيان نشده است و امكان هم ندارد، ولي كليات اسلامي به گونهاي تنظيم شده كه پاسخگوي جزئيات بيپايان و اوضاع مختلف مكاني و شرايط متغير زماني است. بنابراين وظيفه يك فقيه اين نيست كه به لفظ، جمود كند و حكم هر واقعة جزئي را از قرآن يا حديث بخواهد و اين هم نيست كه به بهانة نبودن حكم يك مسئله، به خيالبافي و قياسپردازي روي آورد. وظيفة فقيه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامي در كتاب و سنت موجود است. فقط يك «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» يعني تطبيق هوشيارانه و زيركانة كليات اسلامي بر جريانات متغير و زودگذر است.[26]
ب) اجتهاد در شيعه
بنياد نظري اجتهاد در شيعه بر اساس باور جامعيت اسلام و مردودانگاري خلأ تشريع است. اخبار و احاديث فراواني در متون روايي آمده است كه حكم هر چيزي به طور كلي در كتاب و سنت موجود است. در كتاب كافي بابي وجود دارد به عنوان «باب رجوع به كتاب و سنت و اينكه همة حلالها و حرامها و احتياجات مردم در قرآن يا سنت موجود است.»[27]
با توجه به ديدگاه شيعه، اجتهاد از نوع تشريع و قانونگذاري بر اساس رأي و نظر خود يا قياس نيست، و اساساً چنين اجتهادي در نگرش شيعه باطل است. اجتهاد در شيعه به معناي تلاش و كوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعيه و تفريع و استنباط حكم فروع از اصول است. در سخنان اميرمؤمنان(ع) دربارة كار ويژة مجتهد آمده است كه فروع را بر اصول تطبيق ميدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز ميگويد.[28] اينگونه از اجتهاد هيچيك از آفات اجتهاد رأي را ندارد. از اين رو اجتهاد شيعي توانسته است در طول تاريخ پيوسته بپايد و همواره رشد و بالندگي يابد.[29]
5ـ عقلانيت
از جمله امتيازات برجسته تشيع عقلانيت بالاي آن است. عقلانيت شيعه نه در هيچ يك از مذاهب اسلامي مانندي دارد و نه در ديگر اديان. در مكتب تشيع بر اساس روايات رسيده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پيامبر باطني است و پيامبر حجت بيروني؛ از اين رو شيعه بنياديترين مسائل اعتقادي خويش را بر پايه عقل و براهين قطعي عقلي استوار ميسازد و آن را يكي از ادله چهارگانه در استنباط فقهي قرار داده است. عقلانيت شيعه ويژگيهايي دارد كه مميز اساسي آن با ديگر فرق اسلامي است، از جمله اينكه عقل فسلفي عمدتاً در ميان شيعه رشد كرد و فيلسوفان بزرگ اسلامي نوعاً شيعه بودهاند.[30] احمد امين مصري، فارابي را شيعه ميداند، تنها از آن رو كه گرايشهاي فلسفي و عقلاني وي فقط و فقط در بستر تشيع ميتواند شكل گرفته باشد.[31]
در اهل سنت اگر چه معتزله گرايش عقلي داشتند؛ ليكن اولاً عقل اعتزالي عقل جدلي بوده و از عقل برهاني بهرهاي نداشت. ثانياً معتزله گروهي اندك بوده كه ديري نپاييدند و از جهان تسنن رخت بربستند. اين مسئله نشان ميدهد كه عقلانيت اعتزالي فاقد سرمايهها و پشتوانههاي لازم براي بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذير نبوده است. اين مسئله ناشي از عوامل مختلفي است از جمله احتمالاً پارهاي افراطيگريهاي خردشعارانه معتزليان؛ همچنين فقدان مباحث و بنيادهاي عقلگرايانه در منابع حديثي جهان تسنن و قرار گرفتن جريان عقلگرا در برابر نص و حديثگرايي. اما در جهان تشيع اين مسئله به طور بنيادي حل شده است. يعني نه تنها امامان معصوم(ع) بر جايگاه عقل و خرد تأكيد فراوان مينمودند بلكه احاديث شيعه، بر خلاف احاديث اهل سنت، مشتمل بر احاديثي است كه منطقاً مسايل عميق ماوراء الطبيعي، اجتماعي و... را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است. استاد مطهري بر آن است كه در احاديث اهل سنت تجزيه و تحليلي درباره اين موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باري، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، ميزان، امامت، خلافت و... به ميان آمده هيچگونه بحث و توضيحي در پيرامون آنها ارائه نشده است؛ ولي در احاديث شيعه همه اين مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقايسهاي ميان ابواب حديث كتاب كافي و ابواب حديث صحاح سته به خوبي اين مطلب را روشن ميسازد. تفكر شيعي از آغاز استدلالي و تعقلي بوده و تنها تشيع توانسته است حيات فلسفي اسلام را حفظ كند. شيعه اين حيات عقلي را بيش و پيش از همه وامدار اميرالمؤمنين علي(ع) است كه نخستينبار ژرفترين بحثهاي عقلي در حوزه معارف اسلامي در خطبهها و مذاكرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط ديگر امامان بسط و توسعه يافته است.[32] كثرت نصوص عقلي و استدلالي در منابع شيعه زمينه مساعدي جهت استقبال از پرسشهاي بنيادين فلسفي انسان و توانمندي بسيار بالايي در جهت پاسخ به آنها پديد آورده است؛ در حالي كه پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترين پرسشهاي خداشناختي «السئوال بدعة»[33]، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همين مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشيع خود را استقبال بينظير اين آيين از پرسشهاي انسان ميدانند.[34]
6ـ انديشه سياسي مضبوط
از ويژگيهاي تشيع برخورداري از انديشه سياسي ضابطهمند و معيارگراست. در نظر شيعه امامت منصبي، الهي است و امام داراي شرايطي مشخص شده در شريعت ميباشد. اين شرايط عبارتند از: عصمت، مشروعيت الهي و تعيين از جانب خداوند و ابلاغ آن از طريق نص نبوي و يا امام بر حق پيشين. در اهل سنت اين مسئله شكل ديگري مييابد. آنان امامت را از آسماني بودن و وابستگي به تعيين و نصب الهي به زمين منتقل كرده و آن را كاملاً بشري و به تعبيري سكولارگونه كردند.
اما اينكه پس از زميني شدن حكومت ساز و كار ايجاد و كاربست و حفظ و انتقال قدرت سياسي چيست، متأسفانه در اين زمينه انديشه سياسي اهل سنت بسيار آشوبناك و فاقد يك اصل اساسي و ضابطه و نظريه جامعي در جهت تعيين امام و حاكم است و همواره به تناسب تغيير وضع حكومتها در جهت توجيه آنها تغيير كرده و تابع وضع موجود بوده است. اين مسئله در نهايت به توجيه و حمايت از نظامهاي سلطنتي ـ موروثي فاسدي چون حكومت بني اميه و بنيعباس انجاميده است. از نظر تاريخي خليفه نخست در نزاعي كه بين مهاجران و انصار در سقيفه پديد آمد غالب شد و به تعبير خليفه دوم «فلتةً» برگزيده شد و با بيعت پنج نفر به نامهاي اسيد بن حضير، بشيربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد كرده ابوحذيفه و ابوعبيده جراح[35] به حكومت دست يافت و همين مبناي مشروعيت سياسي در اهل سنت شد. سپس ابوبكر، عمربن خطاب را براي حكومت پس از خود نصب كرد و از پي آن نصب خليفه پيشين از مباني مشروعيت قلمداد شد. عثمان از شوراي انتصابي خليفه دوم بر آمد و اين نيز يك عامل توجيه سياسي شد. امام علي(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبري انتخاب شد و در نتيجه، انتخاب مردم نيز مبنايي براي حكومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بيعت كردند، ولي معاويه با غلبه در جنگ به قدرت سياسي مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نيز از مباني مشروعيت در ميان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاويه خلافت را به سلطنت موروثي تبديل كرد و يزيد را وليعهد خود قرار داد و اين رويه پس از او در بنياميه و بنيعباس ادامه يافت؛ پس ولايتعهدي نيز يك مبناي مشروعيت شد!! هم اكنون نيز در برخي از كشورهاي اسلامي ـ عربي نظام سلطنتي موروثي ادامه دارد.
اكنون ديدگاه برخي از انديشمندان نامدار اهل سنت را در اين باره تقديم ميداريم: قاضي القضات ابويعلي (متوفي 458) مينويسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نيز حاصل ميشود و نياز به گزينش و عقد ندارد؛ بنابراين، هر كس به زور شمشير، پيروزي به دست آورد و بر مسند حكومت و خلافت نشست و «اميرالمؤمنين» خوانده شد، هر كسي كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، جايز نيست كه شبي را به روز آورد و چنين مردي را پيشوا و امام خود نداند؛ خواه چنين كسي، صالح و نيكوكار باشد و يا فاسق و تبهكار؛ زيرا او اميرالمؤمنين و فرمانش بر همگان، نافذ است.»[36] او درباره پيشواي ديگري كه براي به دست آوردن قدرت و بيرون آوردن زمام حكومت از دست وي ميجنگد و هر كدام سپاه و ياوري براي خود دارد، مينويسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پيروز خوانده ميشود [زيرا] عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدينه نماز جماعت ميگذاشت و ميگفت: «نحن مع من غلب؛ يعني با من كسي هستم كه پيروز شود.»[37]
امام الحرمين جويني (متوفي 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است كه: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نيست، بلكه بدون آن نيز امامت شكل ميگيرد، زيرا ابوبكر به امامت رسيد، آن هم پيش از اينكه خبر به امامت رسيدنش به گوش ديگر صحابه و اطراف كشور اسلامي برسد. بنابراين در تشكيل امامت فقط هماهنگي و اجماع امت، شرط نيست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نيست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزينش امام، حدي معين و تعدادي مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نيست. بنابراين، امامت با موافقت و صلاحديد حتي يكي از ارباب حل و عقد نيز صورت ميگيرد.»[38]
قرطبي (متوفي 671 هـ. ق) مينويسد: «اگر يك نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعيين و معرفي كند، كافي است و انتخاب او بر ديگران، واجب است؛ زيرا عمر در سقيفه بنيساعده، يك تنه عقد بيعت با ابوبكر بست.»[39]
سعدالدين تفتازاني در شرح المقاصد آورده است: «هر كه مدعي امامت باشد و با قهر و غلبه، مالك رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق يا جاهل باشد، امامت براي او منعقد ميشود... اطاعت امام واجب است، مادامي كه مخالف حكم شرع نگويد: خواه عادل باشد، خواه جاير».[40] اين گفتار تفتازاني، بيانگر سه مطلب از ديدگاه ايشان است:
1ـ نحوه تعيين امام: يكي از اموري كه امامت به وسيله آن ثابت ميشود، اين است كه كسي مدعي امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالك رقاب آنان گردد.
2ـ شرايط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نيست؛ بلكه امامت براي جاهل و فاسق نيز منعقد ميشود.
3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام كه مخالف شرع نگويد، چه عادل و چه جاير و ظالم.[41]
7ـ معنويت و عرفان
يكي از امتيازات بزرگ تشيع سرمايههاي بزرگ معنوي و عرفاني آن است. گنجينههاي معنوياي چون صحيفه سجاديه و دعاهاي مأثور از اهلبيت(ع) مجموعهاي بينظير فراهم آورده كه در آن عشق و معرفت به بهترين شكل با يكديگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حيات را فراگرفته است. معنويت و عرفان شيعي داراي مؤلفههاي شگرف و تأثيرگذاري در حوزه انديشه، انگيزه، اخلاق، سلوك فردي و اجتماعي انسان و رهيافتهاي منحصر به فردي است از جمله:
الف) توحيد عرفاني آنسان كه شيعه تفسير كرده برآمده از فرهنگ قويم قرآن و منابعي چون نهجالبلاغه، صحيفة سجاديه، مجامع حديثي و روايي، ادعيه و نيايشهاي صادره از معصومان(ع) است.
ب) عرفان شيعه همآغوش با عدالت فردي و اجتماعي و همراه با مسئوليتشناسي و مسئوليتپذيري اجتماعي و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهي از منكر است. عرفان شيعي عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حركت و تربيت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونيگرايي و رخوت آنسان كه در تصوف اهل سنت مشاهده ميشود. عرفان شيعي، عرفان زندگي در دنيا با معيارهاي ناب اسلامي براي حيات جاودان آخرت، گرايش به «رضوانالله» و «لقاءالله» است كه سلوك و سياست، عرفان و عقلانيت، معنويت و حريّت و.... را در همة ابعاد زندگي به هم ميپيوندد.[42]
عرفان شيعي حول مفهوم ولايت شكل ميگيرد كه درجه و مرتبهاي از مسئلة امامت يا ولايت معنوي انسان كامل است كه نمود و جلوة تام ولايت مطلقه الهيه ميباشد و اين اوج مفهوم امامت است.
مسئله ولايت معنوي انسان كامل به تعبيري مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر اين مطلب اصرار دارند كه در هر دورهاي يك انسان كامل كه حامل معنويت كلي انسانيت است وجود دارد. هيچ نبوده و نخواهد بود كه زمين از يك انسان كامل خالي باشد كه حجت خداست بر ديگران. براي آن انسان كامل مقامات و درجات زيادي قائلند. در متون شيعه و زيارتها آمده است كه امام داراي چنين روح كلي است.[43]
اهل عرفان برآنند كه در هر دورهاي بايد يك قطب، يا انسان كامل وجود داشته باشد و شيعه بر آن است كه در هر دورهاي يك امام و حجت وجود دارد كه «انسان كامل» است. بايد توجه داشت كه «انسان كامل» به معناي «امام و ولي» بالاتر و والاتر از «انسان كامل» عرفان و قطب و ولي در عرفان و تصوف است. از اين رو نبايد بين «قطب» به عنوان امام و ولي معصوم با «انسان كامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفيان انطباق مطلق برقرار كرد؛ بلكه بايد به معنا و مصداق و مختصات آن توجه كامل داشت. اطلاق «قطب» به برخي رهبران فاقد حكمت، فقاهت و شريعت و حتي سلوك باطني گروهي از متصوفه ظلم فاحش به «انسان كامل»، امام و ولي و حتي عارفان حقيقي است.[44]
از سوي ديگر برخي جريانهاي عرفاني ـ صوفيانه مسئلة «امامت و ولايت» را به معناي استمرار «مقام نبوت» و واسطة فيض در نظام خلقت و شريعت و حجتهاي كامل الهي باور ندارند و به يقين «تصوف منهاي ولايت» با عرفان و تصوف اصيل و ولايتمحور در تضاد و تعارض علمي و عملي است و آنها را بايد از هم بازشناخت تا جريان اصلي عرفان گم نشود و معيارهاي معرفتي ـ رفتاري و محكمات براي تأويل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محكمات عرفان ناب كه تمام مسائل ديگر در نسبت با آن سنجيده ميشود، عنصر «امامت و ولايت» است. امامت و ولايت در انديشه شيعي در برگيرنده عنصر مرجعيت ديني و زعامت و رهبري سياسي و اجتماعي نيز هست.[45]
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/4355
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
پينوشتها:
[1] ـ شيعه (مذاكرات و مكاتبات پروفسور هانري كربن با علامه سيدمحمدحسين طباطبايي)، ص 17 و 20.
[2] ـ السيوطي، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسير آية 6 و 7 سورة بينه.
[3] ـ رازي، ابوحاتم، گرايشها و مذاهب اسلامي در سه قرن نخست هجري، ترجمه علي آقا نوري، ص 259.
[4] ـ احمد امين ضحي الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد كرد علي، خطط الشام، ج 5، ص 251؛ عمارة التيارات الاسلاميه، ص 200؛ شيبي ،كامل مصطفي، الصلة بين التصوف و التشيع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علي آقا نوري، خاستگاه تشيع و پيدايش فرقههاي شيعه در عصر امامان، ص 120.
[5] ـ مائده/ 55.
[6] ـ مائده/ 3 و 67.
[7] ـ احزاب/ 33.
[8] ـ نساء/ 59.
[9] ـ آيت الله مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 9 و 10
[10] ـ «اني جاعلك للناس اماما»، بقره/ 124.
[11] ـ آل عمران/ 61.
[12] ـ «من كنت مولاه فعلي مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.)
[13] ـ نمونههايي از اينگونه احاديث در شماره پيشين گذشت.
[14] ـ پيامبر به امام علي(ع) فرمود: «انت ولي كل مؤمن بعدي» (المعجم الكبير، ج 12، ص 78.)
[15] ـ «ان لكل نبي وصياً و وارثاً و ان عليا وصيي و وارثي»، صحيح ترمذي، ج 5، ص 641، ح 3730.
[16] ـ «انت مني بمنزلة هارون من موسي الّا انه لا نبي بعدي» صحيح ترمذي، ج 5، ص 641.
[17] ـ اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه... كامل ابن اثير، حوادث سال سوم بعثت.
[18] ـ پارهاي از منابع آن در شماره پيشين گذشت.
[19] ـ «مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تركها غرق»، سليمان بن احمد الطبراني، المعجم الاوسط، ج 5، ص355.
[20] ـ «.... و اهل بيتي امان لامتي»، (متقي هندي، كنزالعمال، ج 12، ص 102.)
[21] ـ ر.ك: دكتر سيديحيي يثربي، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ محمدرضا كاشفي؛ كلام شيعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ جمعي از نويسندگان، امامتپژوهي، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
[22] ـ در اينجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شيعه هميشگي است و پاياني ندارد.
[23] ـ ر.ك: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 - 151.
[24] ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165.
[25] ـ همان، ج 21، ص 158.
[26] ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 - 35.
[27] ـ كافي، ج 1، كتاب العلم، «باب الرد الي الكتاب و السنه و انه ليس شيئي من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج اليه الناس الا و قد جاء فيه كتاب او سنة».
[28] ـ شهيد مطهري، همان، ج 20، ص 164؛ خاتميت ، ص 131.
[29] ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: حميدرضا شاكرين، حكمت احكام (مجموعه چلچراغ حكمت).
[30] ـ شهيد مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران.
[31] ـ حميدرضا شريعتمداري، عقلانيت اسلامي هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8.
[32] ـ بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئيلي، تشيع، مجموعه چلچراغ حكمت.
[33] ـ بنگريد: علامه طباطبايي و شهيد مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 17 (مقدمه).
[34] ـ بنگريد: پرسمان (ماهنامه)، پيش شماره اول، خرداد 80، ص 5.
[35] ـ بنگريد: ابوالحسن، علي بن محمد الماوردي، الاحكام السلطانيه، ص 6.
[36] ـ ابويعلي محمد بن الحسين الفراء الحنبلي، الاحكام السلطانيه، ص 20.
[37] ـ همان، ص 23.
[38] ـ امام الحرمين الجويني، كتاب الارشاد، باب الاختيار، ص 424.
[39] ـ محمد قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج 1 ، ص 269.
[40] ـ تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233.
[41] ـ جمعي از نويسندگان، امامت پژوهي، ص 71-67.
[42] ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: محمد تقي جعفري، عرفان اسلامي.
[43] ـ بنگريد: شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849.
[44] ـ شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419.
[45] ـ جهت آگاهي بيشتر بنگريد: علامه طباطبايي، معنويت تشيع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامي، تهران، كانون انديشه جوان، (مجموعه چلچراغ حكمت).
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت