تفاوت در ذات انسانها | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
تفاوت در ذات انسانها
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
تفاوت در ذات انسانها
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
03. انسان شناسی Human nature
سوال:
هفته پيش در سخنراني که آقاي پناهيان در مسجد دانشگاه تهران داشتند بيان کردند که ذات برخي از افراد در مقابل خدا خوب است و ذات برخي از افراد بد است. چگونه امکان دارد بندگاني که همه در مقابل خداوند يکسان آفريده شده اند داراي دو ذات متفاوت باشند؟ لطفا توضيح دهيد.
پاسخ تفصیلی:
نخست بايد دانست؛ آنچه به صراحت در آيات و روايات آمده، اختيار انسان و تأثير اعمال او در دنيا و آخرت است. مانند «
انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا
»؛
(انسان، آيه 3).
و حتي گاهي از تأثير اعمال انسان درجلب لطف خدا و يا محروميت از لطف خدا سخن به ميان آمده «ان عدتم عدنا...»
از اين رو درباره روايات طينت و سعادت و شقاوت و... لازم است با روشن بيني و جامع نگري قضاوت کرد تا بديهيات مخدوش نشود. از آن جمله اين گونه روايات را براساس اقتضائيت دانست مانند عوامل ژنتيکي و محيطي که به طور معمول اثر خود را خواهند گذاشت. البته انسان توانايي آن را دارد که آثار ژنتيکي و محيطي را به حداقل برساند و يا از راه هاي ديگر آسيب هاي آن را جبران کند. به همين جهت در برابر روايات طينت، روايات بدا و لوح محو و اثبات مطرح مي شود
(طباطبايي، محمد حسين، پرسش و پاسخ ها در محضر علامه، صص 48 - 58).
نکته مهم ديگر اين که در تبيين روايات طينت بايد به اين نکته معرفتي توجه کرد که برخي صفات خداوند هم صفات ذات است و هم صفات فعل مانند علم و اراده البته با توجه به مراتب مختلف؛ در مرتبه فعل، مجموعه عوامل از آنجمله اراده و اختيار خود انسان مظهر اراده فعلي خداوند است يعني عوامل مختلف به اضافه اراده خود انسان علت تامه براي تحقق فعلي و سزاواري پاداش و عذاب مي شود.
با درک اين نکته دقيق مي توان به روشن بيني رسيد به طوري که هم جايگاه اختيار انسان محفوظ مي ماند و هم تجلي اراده خدا بدون جبر و حلول و اتحاد معنا پيدا مي کنند.
براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:
1. اين ادعا که بهشتيان از ازل براي بهشت و جهنميان براي جهنم آفريده شده اند، با آموزه هاي مسلم ديگر ديني، ناسازگار است که به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف. قضا و قدر: روشن ترين معناي قضا و قدر که به کارهاي اختياري انسان مربوط مي شود، نظام مند و سيستماتيک بودن جهان هستي است (قضا فعل خداوند و قدر مشکل جريان دستگاه هستي است). بدين توضيح که در دستگاه پهناور هستي، خداوند ميلياردها عوامل و پديده ها را به جريان انداخته، که گاهي براي انسان روشن، و ديگرگاه، تحت محاسبه او قرار نمي گيرند. چنين تفسيري از قضا و قدر، نه تنها انسان را در کارهاي خود مجبور نمي کند، بلکه او را وامي دارد تا در راه افزايش صدمات خود کوشيده، با تحت محاسبه درآوردن آنها در زندگي خود، گستره موفقيت خود را فزوني بخشد؛ وانگهي، اراده و اختيار انسان نيز در ردونه عوامل و پديده هاي مزبور قرار دارد.
ب. اختيار انسان: بي ترديد انسان موجودي مختار بوده و در بستر کارهاي اختياري، خود را به سعادت حقيقي و يا نقطه مقابل آن خواهد رساند. افزون بر آن که انسان، اين حقيقت را در باطن و درون خود مي يابد، از منظر استدلال عقلي نيز، مکلف و مسؤول بودن انسان تنها در پرتو اختيار معنا پيدا مي کند؛ وانگهي آيات قرآن نيز بر آن گواهي مي دهند از جمله:
«انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا» V(دهر، آيه 3).
«و ان ليس الانسان الا ما سعي و ان سعيه سوف يري ثم يجزاه الجزاء الاوفي»
(نجم، آيه 41).
و آيات مشابه ديگر. پيداست آيات مزبور، تنها در پرتو مختار بودن انسان، توجيه پذير است. نتيجه آن که بهشت و جهنم، ثمره تلاش خود انسان بوده و دست يابي به آن، وامدار اعمال اختياري خود اوست.
2. در کنار آيات اشاره شده آياتي نيز وجود دارند مانند آيه 82 سوره مبارک اسراء که مي فرمايد: «قل کل يعمل علي شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدي سبيلا؛ بگو، هر کس مطابق با روش (و خلق و خوي) خود عمل کرده و پروردگارتان کساني را که راهشان نيکوتر است بهتر مي شناسد» ولي در توضيح آيه شريفه مزبور بايد گفت: گو اين که ميان ملکات نفساني، احوال روح و ويژگي هاي دروني انسان و رفتارهايش، گونه اي پيوستگي وجود دارد، ولي در همان حال، از مرز اقتضاء تجاوز نکرده و اثرش تا بدان جا نيست که انسان را به انجام کارهايي مناسب با آن ويژگي ها مجبور نمايد؛ به طوري که ترک آن کارها را محال نمايد.
به ديگر سخن، اثر صفات دروني، علت تامه رفتارهاي انسان نيست. آياتي که دين را امري فطري دانسته که آفرينش تبديل ناپذير انسان از آن خبر مي دهد نيز بر اين حقيقت گواهي مي دهند؛ چرا که معنا ندارد از يک سو فطرت آدمي او را به سوي دين حق و سنت معتدله دعوت کرده، از ديگر سوي، آفرينش او وي را به سوي شر و فساد و انحراف فرا بخواند، آن هم به گونه عليت تامه و تخلف ناپذيرد.
3. سخن آخر آن که خود مرحوم علامه طباطبايي در تفسير آيه 82 سوره مبارکه اسراء، تصريح مي کند: «اين که بعضي گفته اند سعادت و شقاوت، از لوازم ذات بوده و هرگز از آن تخلف نمي پذيرد... و يا اين که گفته اند مسأله سعادت و شقاوت، قضاي ازلي الهي بوده و دعوت پيامبران نيز تنها براي اتمام حجت است، حرف غلطي است، ... زيرا در اين صورت حتي اتمام حجت انجام گرفته در دعوت نيز لغو بوده، بلکه حجت مزبور به نفع مردم و عليه خداوند متعال مي بود؛ چرا که او خود، شقي را شقي، آفريده و يا از ازل شقاوت را برايش نوشته است پس، همين که مي بينيم خداوند متعال عليه خلق، حجت اقامه مي کند، بايد بفهميم که هيچ يک از سعادت و شقاوت، ضروري و لازمه ذات کسي نيست؛ بلکه از آثار اعمال نيک و بد او و اعتقادات حقه و باطله است»
(علامه محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 13، ص 190، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت 1972).
براي مطالعه بيشتر ر.ک:
1. جبر و اختيار، مرحوم علامه محمد تقي جعفري
2. جبر و اختيار، استاد جعفر سبحاني
3. الميزان في تفسير القرآن، ج 7، ص 18 به بعد و نيز ج 3، ص 12 به بعد
و اما درباره برخي روايات که از طينت و سرشت اوليه انسان سخن به ميان آمده گفتني است:
«طينت» بر وزن فعلت از واژه «طين» گرفته شده و آن به معناى گل است؛ زيرا گل ماده آفرينش انسان است: «هو الذى خلقكم من طين؛ او است آن كه شما را از گل آفريد»، (انعام، آيه 2).
«طينت» بر وزن فعلت به معناى سرشت اوليه آمده است. بنابراين «طينت» به معناى خميره، سرشت و طبع است. «طين» مبدأ وجود و زندگى مادى انسانى است؛ اما مبدأ زندگى معنوى و روحانى آدمى، روح او است: «نفخت فيه من روحى؛ از روح خود در او دميدم)، (حجر، آيه 29؛ ص، آيه 72).
پس انسان دو جنبه دارد: يكى جنبه مادى او كه از آن به «طينت و سرشت» تعبير مىشود و ديگرى جنبه معنوى او كه از آن به «فطرت و نفس مستوى» تعبير مىشود.
در ميان روايات، اخبار بسيارى وجود دارد (كه به روايات «طينت» مشهور است). تفسير اين روايات و فهم و درك آنها، مشكلتر از آن است كه در توان هر كس باشد. از اين رو برخى گفتهاند كه اين روايات، با آيات قرآن مخالف بوده و بايد كنار گذاشته شوند و برخى ديگر بيان داشتهاند كه اين روايات، موجب جبر است كه آن نيز عقلاً باطل مىباشد.
عالمان و دانشمندان شيعه، پاسخهاى متعددى به اين اشكالات داده و سعى كردهاند كه روايات را با توجه به مضمون آنها و با كمك آيات و روايات ديگر تفسير كنند. شايد بهترين تفسير اين روايات از مرحوم علامه طباطبايى(ره) در تفسير «الميزان» باشد. ايشان مىفرمايند: رواياتى كه در باب طينت آمده، پنج دسته است:
دسته اول احاديثى است كه اجمالاً دلالت دارند كه خداوند متعال انسانها را در موقع آفرينش، به دو گونه آفريده است: گروهى سعادتمند و گروهى اهل شقاوت.
تفسير اين روايات روشن است. اين روايات دلالت دارند كه اجمالاً نوع انسان به قضاى الهى بر دو گونه است: سعيد و شقى. اما اين كه چه كسانى سعيد و چه كسانى شقىاند، به اختيار خود آنان است. برخى به حسن اختيار خود، راه هدايت و سعادت را طى كرده، سعادتمند مىشوند و برخى به سوء اختيار خود راه ضلالت و شقاوت را طى مىكنند و شقى مىشوند. درست مثل اين كه مىگوييم: دانشآموزان اين مدرسه، دو گونه هستند: برخى درسخواناند و قبول مىشوند و برخى تنبلاند و مردود مىشوند.
دسته دوم: رواياتى كه به تفصيل دلالت دارند بر اين كه برخى از انسانها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت مىروند و برخى از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز مىگردند.
دسته سوم: رواياتى كه خلقت انسان را به آب گوارا يا آب تلخ و شور منتسب مىكنند.
دسته چهارم: رواياتى كه برگشت اختلاف در آفرينش انسانها را به اختلاف در نور و ظلمت مىدانند.
روايات اين سه دسته بسيار است و مرحوم علامه طباطبايى در تفسير شريف الميزان (ج 8)، نمونههايى از آنها را ذكر كرده است. اما تفسير صحيح اين روايات چيست؟
1. شايد بگوييم منظور سعادت و شقاوت ذاتى انسانها است؛ يعنى، برخى ذاتا و حقيقتا از بدو آفرينش و در رحم مادر، سعادتمند و برخى ذاتا و حقيقتا، از بدو آفرينش و در رحم مادر، اهل شقاوتاند. مسلما معناى روايات چنين نيست؛ زيرا اين معنا با مالكيت و قدرت مطلقه الهى سازگار نيست و ذاتى به اين معنا كه خداوند تعالى نيز نتواند آن را تغيير دهد، درست نمىباشد.
2. شايد منظور از ذاتى، معنايى باشد كه در گزاره «زوجيت ذاتى چهار است» مورد نظر است. توضيح اين كه در بحث رياضيات مىگويند: عدد چهار زوج است. و زوجيت ذاتى عدد چهار است. منظور اين است كه هرگاه چهار موجود شد، به واسطه آن، زوجيت هم مىآيد. اما اگر چهار معدوم بود، زوجيت هم معدوم مىشود. به عبارت ديگر اگر عدد چهار نباشد، اصلاً زوج و فرد هم مطرح نيست؛ زيرا زوجيت، وصف چهار است و وقتى خود موصوف نباشد، وصفش هم نيست. مثال ديگر اين كه وقتى آتش آمد، حرارت هم با آن مىآيد. فلاسفه اسلامى مىگويند كه خداوند متعال، آتش را موجود مىكند و براى ايجاد حرارت نياز به جعل جديد نيست؛ يعنى، همين كه خداوند آتش را موجود كرد، حرارت نيز با آن مىآيد؛ زيرا حرارت ذاتى آتش است. پس حرارت و زوجيت لازمه آتش و چهار است. و اگر آتش و عدد چهار نبودند، حرارت و زوجيت هم موجود نمىشوند و به محض اين كه آنها موجود شدند، وصفشان هم كه لازمه آنها است، موجود مىشوند (بدون اين كه نياز به جعل جداگانه داشته باشند اين را مجعول مع الواسطه مىگويند).
اما آيا سعادت و شقاوت به اين معنا ذاتى انسانها است، يعنى، برخى از انسانها به محض اين كه در رحم مادر موجود و از طرف حضرت حق آفريده مىشوند، سعادتمند و برخى ديگر اهل شقاوت مىشوند؟ به عبارت ديگر سعادت و شقاوت، لازمه موجود شدن اين انسانها است؟
پاسخ اين سؤال نيز منفى است و دلايل متعدد براى نفى اين معنا وجود دارد.
گفتنى است كه بهترين راه تفسير آيات قرآن، مراجعه به خود آيات قرآن است. و بهترين راه تفسير روايات، مراجعه به خود روايات است. در آيات و روايات، موارد متعددى وجود دارد كه نشان مىدهد كه در معناى اين روايات، چنين تصورى نيست:
اول: تفسير روايات به اين كه «سعادت و شقاوت لازمه انسانها است»، با تعاليم پيامبران سازگار نيست و با اصل هدايت - كه هدف آنان است - نمىسازد، زيرا اگر برخى از انسانها ذاتا سعادتمند و برخى ذاتا اهل شقاوت باشند، و ذاتى هم اختلافپذير و تخلفپذير نيست، در نتيجه بعثت پيامبران لغو مىشود؛ زيرا گفتارهاى آنان بر سندان كوبيدن است. هم عقل و هم نقل، صريحا با اين سخن كه مردم ذاتا چنين هستند، مخالف است.
دوم: در زندگى خود و تاريخ، ديدهايم و خواندهايم كه افراد بسيارى در ابتدا صالح بودند و بعد فاسد شدند. بسيارى ديگر نيز از ابتدا فاسد بودند و بعد صالح شدند.
سوم: اگر سعادت و شقاوت ذاتى انسانها باشد، توبه بى معنا مىشود؛ زيرا در اين صورت راه تغيير باز نيست. اما دعوت فراوان آيات و روايات به توبه، نشان مىدهد كه سعادت و شقاوت ذاتى نيست و تغيير در انسانها امكانپذير است.
چهارم: اگر كسى بالذات سعيد يا شقى بود، اصل تعليم و تربيت و تأثيرپذيرى آن بى معنا خواهد بود و اين همه تأكيد و كوشش انسانها در امر تعليم و تربيت بيهوده مىباشد.
پنجم: خداوند متعال كسى را «بد» نيافريده است؛ چنان كه قرآن مىفرمايد: «فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله؛ فطرتى كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست»، (روم، آيه 30). اين كه مىفرمايد: «دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ يعنى، خداوند متعال هيچ كس را بدون فطرت نيافريده است. هم چنين در قرآن آمده است: «و نفس و ما سوّيها فالهمها فجورها و تقويها؛ قسم به نفس آدمى و آن كه آن را منظم ساخته سپس فجور (گناهان) و تقوا (خير) را به او الهام كرده است»، (شمس، آيه 7 و 8). پس چنين نيست كه عدهاى ذاتا به بدى و گناه تمايل داشته باشند و با شقاوت خلق شوند و گروهى نيز ذاتا به خوبى و تقوا تمايل داشته باشند و با سعادت آفريده شده باشند؛ زيرا هر كس داراى فطرت و نفس ملهمه است كه كارهاى خوب و بد را به او الهام مىكرد و او را به سمت خوبىها و پاكىها سوق مىدهد.
پس روشن شد كه معناى اين دسته از روايات، اين نيست كه برخى ذاتا اهل شقاوت و گروهى ذاتا اهل سعادتاند و طينت علت تامه براى رفتار و اعمال انسانى است.
اگر روايات «طينت» را بررسى كنيم، متوجه خواهيم شد كه همگى به جنبه مادى آفرينش انسان (آب و هوا، خاك، وراثت، محيط خانوادگى و اجتماعى) توجّه دارند. حتى رواياتى كه اشاره دارند كه برخى از انسانها از طينت بهشتى يا عليين و برخى از طينت جهنم يا سجين آفريده شدهاند، منظور بهشت و جهنمى نيست كه در قيامت ظهور مىكند؛ زيرا بهشت و جهنم آخرتى اصولاً از سنخ ماده و جهان مادى نيست؛ بلكه احتمال دارد معناى اين دسته از روايات، اين باشد كه برخى از ماده پاك زمينى و عدهاى از ماده ناپاك زمينى آفريده شدهاند. گروهى نيز مركّب از طينت پاك و ناپاكاند.
پس پيام روايات طينت، اين است كه آب و هوا، خاك، وراثت و محيط خانوادگى و اجتماعى، زمينهساز سعادت و شقاوتاند؛ يعنى، آب و هوا و فضاى خوب، محيط خانوادگى و اجتماعى خوب و تربيت خوب به منزله مواد اوليه خوب است و سعادت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. همچنين محيط مناسب، آب و هوا و خاك نامناسب و... به منزله مواد اوليه ناپاك مىباشد و شقاوت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. به عبارت ديگر مواد اوليه زمينه است، نه علت تامه؛ زيرا از هر دو طرف موارد متعدد نقض مشاهده مىشود؛ مثلاً در يك خانواده، دو برادر كه از جهت تمام مواد اوليه يكسان هستند، يكى امام معصوم مىشود، (امام حسن عسكرى(ع)) و ديگر جعفر كذاب از كار در مىآيد؛ يكى كميل بن زياد نخعى از اصحاب خاص امام على(ع) و ديگرى حارث بن زياد نخعى، قاتل فرزندان حضرت مسلم مىشود؛ يكى عالم و دانشمندى مهذب و ديگرى جاهلى بى تقوا در مىآيد. در اين موارد شرايط يكى است، زمينهها و مواد اوليه، يكى است؛ اما افراد مختلفاند.
پس احاديث «طينت»، بيان كننده شرايط و زمينههاى سعادت و شقاوتاند؛ نه بيشتر. اين اصل در علوم تربيتى به اثبات رسيده است كه خانواده، شرايط پيش از ولادت، محيط خانوادگى، تربيتى و اجتماعى و آب و هوا (مثل مناطق معتدل يا مناطق استوايى و قطبى)، در شكلگيرى شخصيت افراد نقش اساسى دارند. اما آيا اين شرايط، عنصر محورى در شكلگيرى انسانيت انسان هستند؟ گفته شد كه انسان از دو جنبه مادى و معنوى تشكيل شده است. عنصر محورى و انسانيت او، به جنبه معنوى و روحانى او است كه تحت عنوان «فطرت و نفس» از آن ياد شده است.
به عبارت ديگر هر انسان، حداقل معيار و شاخص انسانيت را دارد و اين معيار، موجب تكليف مىشود. البته هر كس امكانات و شرايط بيشترى داشته باشد، مسؤوليتش هم بيشتر است. پس با توجه به فطرت و نفس ملهمه، هر كس حداقل نصاب انسانيت را كه موجب تكليف و تحصيل سعادت و نجات از جهنم است، دارد. تفاوت در مراتب بالاتر است، آن كه نعمت بيشترى دارد، مسؤوليت بيشترى نيز دارد.
خلاصه تمام مطالب گذشته اين كه هيچ كدام از عوامل مذكور، به عنوان سبب و علت تامه يا به معناى ذاتى نيستند؛ بلكه شرايط، زمينهها و مواد اوليه سعادت و شقاوتاند؛ يعنى، آنهايى كه در آب و هواى بهتر تربيت شدهاند، استعداد بيشترى براى خوب شدن دارند اما، در هر حال هيچ كس فاقد معيار اصلى و اولى سعادت نيست و اين نصاب، به صورت فطرت و نفس ملهمه در همه وجود دارد و به همه انسانها اعطا شده است. از طرفى، افراد مختلفاند و هر كس استعداد بيشترى دارد، نعمتش بيشتر است و مسؤوليت او نيز سنگينتر است. پس نه جبر است و نه كسى مىتواند از زيربار مسؤوليت شانه خالى كند. «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم؛ پس در آن روز (قيامت) از نعمتهايى كه داشتهايد، بازپرسى خواهيد شد»، (تكاثر، آيه 8).
بنابراين روايات باب طينت، با آيات قرآن و احاديث ديگر منافات ندارد.
اما آيا اين روايات مستلزم جبر است؟ پاسخ اين سؤال نيز از مطالب گذشته روشن مىشود.
بين افعال اختيارى و اضطرارى تفاوت است؛ كسى كه كارى را از روى اضطرار انجام مىدهد و در عمل هيچ اختيارى از خود ندارد، آن كار نه خوب است و نه بد. اما فعل اختيارى متصف به حسن و قبح (خوب و بد) مىشود؛ يعنى، كسى كه كارش را از روى اختيار درست انجام مىدهد، متّصف به مدح مىشود و آنكه با سوء اختيار كار بدى مىكند، متّصف به ذم مىشود. ثواب و عقاب نيز مربوط به فعل اختيارى است؛ چنان كه تكليف در جايى است كه انسان اختيار داشته باشد و از آن جا كه روايات طينت در حد شرايط و زمينه هستند، منافاتى با اختيار انسان ندارند.
گذشته از آن، تفسير روايات با توجه به احاديث ديگر، اصل اوليه فهم درست سخنان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است. روايات بسيارى از اهل بيت وارد شده كه در آنها «جبر»، نفى شده و شديدا با انديشه جبر مقابله شده است.
مرحوم علامه طباطبايى تفسير ديگرى براى روايات طينت بيان كردهاند كه بسيار دقيق است و نياز به توجه بيشترى دارد.
به عنوان مقدمه ذكر چند مطلب لازم است:
1. اصل انسان، روح او است و روح نيز مجرد مىباشد، هر چند در دنيا و نشئه طبيعت، با ابزار مادى زماندار و مكانمند كار مىكند؛ اما خود روح منزه از ماده است و تجرّد دارد. مثال بارز آن انديشه انسان است. انديشه آدمى، زماندار و زمانمند نيست، قوانين رياضى، عقلى و فلسفى هيچ كدام، متصف به زمان و مكان خاصى نيستند؛ مثلاً گذاره «4=2×2» در همه مكانها و همه زمانها صحيح است و هر موجود مجرّدى نيز، اين گونه است.
انديشه انسانى وصف «نفس و روح» انسان است و وقتى انديشه مجرد باشد، روحى هم كه آنها را درك مىكند، مجرّد خواهد بود. البته مقدمات و پايههاى ادراك و انديشه، زمانمند و مكانمند است، مثلاً ما در زمان خاص و مكان خاص، مطالعه مىكنيم؛ اما فهم و درك ما منزّه از زمان و مكان است.
تمامى ملكات نفسانى نيز اين گونه است؛ مثلاً در ملكه عدالت، عدهاى با تمرين و ممارست به آن مىرسند. اين تمرينها زمانى و مكانى است؛ اما خود عدالت، وصفى ثابت و راسخ است كه از زمان و مكان منزه مىباشد.
2. وقتى امرى ثابت شد، آن را مىتوان هم به گذشته اسناد داد و هم به آينده؛ زيرا هم در گذشته بوده است و هم در آينده موجود خواهد بود.
اگر اشكال شود كه انديشه ما در طول زمان تغيير مىكند، پس امر ثابتى نيست؛ پاسخش اين است كه انديشه تغييرى نمىكند؛ بلكه رابطه ما با انديشه عوض مىشود؛ زيرا انسان، هم اكنون يادش است كه ده سال پيش، فلان انديشه را داشته است و اكنون انديشه ديگرى دارد، مثلاً بين اين كه دماى آب عوض شده، گاهى يخ مىزند و گاهى جوش مىآيد، تفاوت آشكار است. در اين جا دماى آب واقعا عوض شده است. اما هيچ انديشهاى با انديشه ديگر عوض نمىشود. نه انديشه باطل حق مىشود و نه انديشه حق باطل مىگردد. اين انديشمند است كه رابطهاش، با علوم عوض مىشود؛ مثلاً ما قبلاً معتقد به هندسه اقليدسى بوديم و اكنون به هندسه نااقليدسى اعتقاد داريم؛ در اين جا رابطه ما با علوم عوض مىشود. يا مثلاً يادمان مىآيد در سن ده سالگى به فلان مطلب اعتقاد داشتيم و در پانزده سالگى اعتقاد پيدا كرديم كه اين نظر اشتباه بوده است و...
با توجه به اين مقدمات، روايات باب طينت به شكل زير قابل تفسير است:
1. سعادت و شقاوت به جان انسان باز مىگردد و اين دو وصف نفس و روح آدمى است؛
2. جان آدمى (روح و نفس او) مجرد است و طبيعتا سعادت و شقاوت هم - كه وصف جان آدمى است - مجرد مىباشد.
3. هر موجود مجردى، ثابت (برخوردار از تجرّد) است منزه از زمان و مكان مىباشد.
4. هر موجودى كه ثابت باشد، مىتوان آن را، هم به گذشته نسبت داد و هم به حال و آينده. پس مىتوان گفت: جان آدمى، قبلاً اهل سعادت بوده، الان هم همين طور است و بعدا نيز همين طور خواهد بود. منتها اين قبليت، معيت و بعديت زمانى نيست. مقدمه اين افعال زمانى مىباشد؛ مثل مقدمه انديشه و ادراك كه آنها هم زمانى بودند؛ اما اينها مقدمه و شرايط است، نه بيشتر. قانون و انديشه هميشه بوده است، منتها ما آن را اكنون درك كردهايم.
سعادت و شقاوت نيز هميشه بوده است؛ اما انسان به واسطه كار خود آن را اكنون درك كرده است. و گرنه آن دو ملكه ثابتى براى نفس است؛ چنان كه مىفرمايد: «كما بدأكم تودون فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضلالة».
بنابراين خداوند متعال، همه افراد را با فطرت الهى و نفس «ملهمه» آفريده است و هر كس هم طبق روش و خلق خود (طينت) عمل مىكند: «قل كل يعمل على شاكلته؛ بگو: هر كس طبق روش [و خلق و خوى] خود عمل مىكند»، (اسراء، آيه 84). شاكله و خلق وخوى آدمى، در درجه اول فطرت الهى او است. بر اساس فطرت خود عمل كند، راه او مستقيم خواهد بود؛ ولى اگر در «جهاد اكبر» كوتاهى نمايد، فطرت را آلوده كرده است. در اين صورت، اعمال او روى شالكه و خلق و خوى او نيست؛ بلكه بر او تحميل مىشود. از اين رو او با فشار گناه مىكند؛ بعد هم پشيمان مىشود و كم كم وقتى در مصاف جهاد اكبر، فطرت الهى او زير خروارها خاك اغراض و هواى نفسانى دفن شد و خانه نفس اماره روى آن بنا گرديد، مجارى ادراكى انسان بسته مىشود: در «بل ران على قلوبهم ما كانو يكذبون؛ بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است»، (مطففين، آيه 14). آن گاه خداوند آنان را به حال خودشان رها مىكند و روش و شاكله (خلق و خوى) ثانوى آنها اين مىشود كه به سوى بدى و شقاوت و بيراهه حركت مىكنند. چنين است كه نشئه قيامت، عكس العمل دنيا است و هر چه انسان در دنيا انجام مىدهد، در قيامت ظهور مىكند. با روايات باب «طينت» راه جبر باز نمىشود كه برخى افراد بخواهند از آن سوء استفاده كنند. البته چنانچه عرض شد درك آنها بسيار مشكل است و تفسير مرحوم علامه طباطبايى نيز داراى چنين ويژگىاى است، و فهم آن دقت بسيار مىطلبد.
دسته پنجم روايات باب «طينت»، رواياتى است كه مىفرمايد: خداوند روز قيامت خوبىهاى بدان را از آنها مىگيرد و به خوبان مىدهد و بدىهاى خوبان را از آنان مىگيرد و به بدان مىدهد، يعنى، شخص كافر، اگر خوبى هم داشته باشد، از او گرفته و به مؤمن داده مىشود.
علامه طباطبايى(ره) درباره اين روايات مىگويد: خوبىها و بدىها، امور اعتبارى نيست، بلكه ريشه در تكوين و ريشه در سنتهاى الهى دارد؛ يعنى، اطاعت و فرمانبردارى در حقيقت شهد و معصيت و گناه در واقع سم است. به عبارت ديگر خوبىها و بدىها حقيقى است و اين حقيقت به صورت دستورات و احكام اعتبارى (بايد و نبايد) در آمده است. بنابراين بايد سنخيتى بين فرد و عمل او باشد. حال كه چنين است، همه حسنات و خوبىها به مؤمن باز مىگردد، زيرا خداوند اصل همه خيرها است و مؤمن حقيقى، ايمان به خدا دارد. تمام بدىها نيز به كافر باز مىگردد؛ زيرا دورى و انكار خداوند منشأ تمام تبهكارىها و بدىها است. كافر به آخرت معتقد نيست و براى آخرت كار نمىكند. او براى دنيا و حداكثر مردم كار مىكند و خداوند - تبارك و تعالى - نيز كار خوب او را در همين دنيا تلافى مىكند؛ مثلاً نام او را در دنيا بلند مىكند، مراكز و مؤسسات به نام او مىشود و... و اما او با آخرت ارتباط ندارد. بنابراين در قيامت (يوم تبلى السرائر)، كافر بى ارج و قرب است: «اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا؛ آنان كسىاند كه به آيات پروردگارشان و ديدار او كافر شدند، به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود است، از اين رو روز قيامت، ميزانى براى آنها بر پا نخواهيم كرد»، (كهف، آيه 105). در اين جا توصيه مىشود آيات 103 و 104 (معرفى چهره اين گروه) و آيه 106 (بيان عاقبت آنها را) در اين سوره با دقت تلاوت فرماييد. همچنين آيه 23 سوره «فرقان» (اعمال آنان همچون ذرات غبار پراكنده در هوا است) را مطالعه فرماييد. آرى كافر هر كار خيرى انجام دهد، بى ثمر و بدون فايده است و بهره اخروى ندارد؛ زيرا قيامت ظرف ظهور حقايق است و اين حقايق و امور خيريه به صاحبان اصلى آنها - كه مؤمنان و در رأس آن پيامبران و اوليا هستند - باز مىگردد با توجه به تاريخ بشر، به دست مىآيد كه هر كار خوبى كه در عالم واقع مىشود، به بركت خوبان به ويژه انبيا و اولياى الهى - است. پس بايد در قيامت هم به آنان برگردد و هر كار بدى هم كه در عالم واقع مىشود، به دليل سنتهاى غلطى است كه بدان و كافران بر پا كردهاند، و در قيامت اين بدىها، به ايشان باز مىگردد.
بنابراين: اولاً بدى و خوبى امور حقيقى است؛ ثانيا قيامت ظرف ظهور حقايق است؛ ثالثا حقيقت كافران بدى و دورى از خدا است و حقيقت مؤمنان خوبى و نزديكى به خداست است؛ رابعا، تمام خوبىها به مؤمنان و تمام بدىها به كافران باز مىگردد.
آنچه بيان شد، تبيين نظريه و تفسير مرحوم علامه طباطبايى، از روايات باب طينت است كه با استفاده از درس تفسير استاد بزرگوار آيتالله جوادى آملى به رشته تحرير در آمد.
در پايان گفتنى است كه اين سخن، بدين معنا نيست كه مؤمنان از عمل صالح دست بكشند؛ زيرا شرط ايمان دو چيز است: اول ايمان به خدا و دوم عمل صالح و كردار نيك. قرآن مىفرمايد: «الا الذين امنوا و عملوا الصالحات؛ ايمان به زبان فايدهاى ندارد»، (عصر، آيه 3). هم چنين مىفرمايد: «و من الناس من يعبد الله على حرف؛ برخى از مردم، خدا را تنها با زبان مىپرستند»، (حج، آيه 11). آرى مؤمنى كه قلبا ايمان دارد و در عمل نيز صاحب كردار نيك است، مشمول روايات دسته پنج مىشود.
شايد اين سؤال نيز پيدا شود كه چرا خداوند كافران را آفريد؟ خداوند كه از ابتدا مىدانست آنها بد رفتار مىكنند و اهل شقاوتاند؛ چرا آنها را آفريد؟ پاسخش اين است كه اولاً خداوند مىدانست آنها با سوء اختيار خود به اين راه كشيده مىشوند. و نفس آفرينش موجوداتى مختار كه به اختيار خود بر اساس تكليف رفتار كنند و به اعمال خير روى بياورند يا به سوء اختيار خود از تكليف و مسؤوليت انسانيت روى بردارند و اهل شقاوت شوند؛ داراى حكمت و مصلحت است. و اگر اين گروه خلق نمىشوند، اصلاً تكليف معنا نداشت. ثانيا اين فرد، فرزند و يا پدر و مادر بسيار كسان است. و اگر او آفريده نمىشد، پس بايد پدران، مادران و فرزندان او نيز آفريده نمىشدند. و لازم نيست كه والدين يا فرزندان او نيز اهل شقاوت باشند.
منابع:
1. تفسير الميزان، ج 8، ص 95 به بعد، ج 8، ص 119 به بعد (ترجمه فارسى آن)، بحث روايى مختلط بغيره.
2. اصول كافى، ج 2، كتاب ايمان و كفر، بابهاى «طينة المؤمن و الكافر»، «فى ان الصبغة هى الاسلام»، صص 3 - 14 (متن عربى با توضيحات مرحوم علامه طباطبايى در ذيل صفحه 3 و 4).
3. اصول كافى، ج 1، ص 150، (متن عربى با توضيحات مرحوم علامه طباطبايى، ذيل روايات باب المشيئة و الارادة).
4. التحقيق فى كلمات القرآن، ج 7، ص 158 و 159.
5. درس تفسير استاد علامه آيتالله جوادى آملى.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/1673
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت