سوال:
در کتاب سخنان چهارده معصوم(ع) تأليف آقاي علي مشکيني اردبيلي خواندم که البته با عرض پوزش «بچه زنا به اهل بيت(ع) انس نمي گيرد و مهر اهل بيت(ع) در دلش نمي نشيند» يا در جاي ديگري از اين کتاب خواندم که «با زناني که دراز و لاغر هستند ازدواج نکنيد» و غيره. حال سؤال من اين است با توجه به اينکه انسان مختار است و خداوند عادل، آيا شخصي که با زنا متولد مي شود به علت گناه والدين محکوم به ذلت است يا اينکه چون خداوند مي دانسته که ذليل مي شود او را در چنين خانواده اي قرار داده است و يا چيزهاي ديگر و در مورد زنان نيز سؤالم همانند اين است؟
پاسخ تفصیلی:
الف: در ابتدا توجه به اين نکات ضروري است:
درباره فرزند نامشروع (ولدالزنا) از دو ديدگاه سخن مىتوان گفت:
1- ديدگاه كلامى: در اين ديدگاه به اين گونه مسائل پرداخته مىشود:
الف) آيا ولدالزنا مىتواند مانند ديگران مراتب كمال انسانى را طى كند؟ يا اصلاً نمىتواند؟ و با طى مراتب كمال براى او ممكن ولى مشكلتراست؟
مشهور متكلمين وجه سوم را پاسخ مثبت مىدهند.
ب ) آيا اين نقصان براى فرزند نامشروع ظلم از ناحيه خداوند به او نيست؟
پاسخ متكلمين مركب از دو جزء است:
اولاً: ظلمى اگر هست از ناحيه زناكار است نه خداوند.
ثانيا: ترازوى عدالت الهى براى هر كس به حسب افعال اختيارى او و استعدادهاى ذاتى او است و عمل نيك از او (كه طى مراحل كمال براى اومشكلتر است) چه بسا بيش از همان عمل از ديگران پذيرفته شود و گناه او نيز به همان دليل كمتر از ديگران عذاب داشته يا زودتر بخشيده مىشود.
تولد از زنا درست مانند تولد ناقصالخلقه است. چگونه اگر فرزند با دست فلج متولد شود امكانات جسمى او كمتر از ديگران است ولى به هرحال مىتواند راه تكامل را طى كند و در فعاليتهاى مادى و معنوى به درجات قابل توجهى برسد كه حتى برخى از افراد سالم به دليل تنبلى ياسستى به آن نمىرسند، فرزند نامشروع نيز مىتواند با تلاش و پشتكار و امداد از خداوند متعال به كمال مادى و معنوى برسد.
2- ديدگاه حقوقى و احكام شرعى: در اين ديدگاه كه محل سؤال شماست، حقوق فرزند نامشروع بررسىمىشود. در اسلام مناصبى كه ولدالزنا از آن محروم است عبارتند از: 1- امامت جماعت، 2- شهادت در امور مهم، 3- قضاوت،4- افتاء (مرجع تقليد)، 5- ولايتفقيه.
از مجموع مرجعيت، رهبرى و زعامت آنچه در اين باره وارد شده است مىتوان اين نكته را برداشت كرد:
در چنين مناصبى (به جز مسأله شهادت در امور مهم كه فقط نكته اول را دارد) نوعى رهبرى و الگو قرار گرفتن نهفته است و رهبرى كسى كه نامشروع بودن ولادت او معلوم است هم مورد نفرت عرفى است و هم موجب اشاعه فحشا.
ولدالزنا مىتواند عادل باشد و يا مجتهد شود و حتى اعلم از ديگران باشد اما شارع به همين نكته او را مرجع تقليدديگران يا ولى حكومت مسلمانان يا امام جماعت آنان نمىكند. قضاوت نيز در اسلام از شؤون حكومت است.
قانونگذار اجتماعى كه بايد همواره مصالح عامه را لحاظ كند به دليل اين دو نكته اين مناصب را به فرزند نامشروع نسپرده است.
در شهادت در امور مهم نكته اول دخيل است. در امور مهم كه بايد با شهادت شاهد يك تصميمگيرى مهم بشودشارع كه مصالح عامه را مد نظر دارد شرايط سختترى براى شاهد قرار مىدهد تا هر چه بيشتر قضاوت صحيحترصورت گيرد. گرچه ممكن است در چند مورد حقى پايمال شود اما در مجموع قضاوتهاى امور مهم در طول تاريخ اين سخت ديگرى باعث صحت بيشتر قضاوت خواهد شد.
در منصب قضاوت نيز شايد بتوان گفت هر دو نكته به صورت تقريبا يكسان دخيلاند. در امام جماعت و نيز افتاء وولايت گرچه نكته اول هم موجود است اما نكته دوم پررنگتر است.
براى مطالعه روايات پيرامون فرزند نامشروع مىتوانيد رجوع كنيد:
1- وسائلالشيعه، ج 18، ص 275، باب 31 از ابواب الشهادات، حديث 1 و 3
2- وسائلالشيعه، ج 5، ص 397، باب 14 از ابواب صلاة الجماعة
3- وسائلالشيعه، ج 1، ص 165، باب 3 از ابواب الأسأر و ص 159، باب 11 از ابواب ماءالمضاف
4- وسائلالشيعه، ج 19، ص 164، باب 15 از ابواب ديات النفس
5- وسائلالشيعه، ج 15، ص 184، باب 75 از ابواب احكام الاولاد
6- بحارالانوار، ج 5، ص 281، باب 12
7- معارف اسلامى از ديدگاه دو مذهب، ترجمه دكتر جليل تجليل، نشر راىزن (ترجمه كتاب معالمالمدرستين، علامه سيد مرتضى عسگرى).
مقصود از عدل قراردادن هر چيز در جاي مناسب آن است , چنان كه اميرمؤمنان فرموده است : »العدل يضع الامور مواضعها; عدالت امور را در جاي خود قرار مي دهد«, (نهج البلاغه , حكمت 437).
براساس اين تعريف , عدل الهي يعني آن كه خداوند متعال به اقتضاي حكمت خود جهان را به گونه اي بيافريند كه بيشترين خير و كمال , بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را كه اجزاء همبسته آن را تشكيل مي دهند به گونه اي بيافريند كه متناسب با آن هدف نهايي باشد. از سوي ديگر به دليل مفاد عدل الهي , عوالم هستي به گونه اي خلق شده اند كه هر يك با مرتبه وجودي خود متناسب بوده و به دليل وضعيت هر يك از عوالم , قوانين و سنن متناسب با آن وجود دارد. در اين ميان عالم مادي يا ناسوت يا عالمي كه ما در آن زندگي مي كنيم به گونه اي آفريده شده كه متناسب با مرتبه وجودي آن بوده و ازاين رو نظام خاصي بر آن حاكم است اختلافات , تغيير و تحول , حركت اثرگذاري و اثرپذيري و... از خواص لاينفك اين عالم به شمار مي رود. يكي از سنن اين عالم اثرگذاري و اثرپذيري موجودات در يكديگر است ; يعني , علل و عواملي در شكل گيري يك موجود اثر گذاشته و آن موجود از آن علل و عوامل تأثير مي پذيرد. مانند آن كه گياه شدن يك دانه بر اثر خاك , نور و آب بوده و بسته به كيفيت و چگونگي اين سه عامل گياه نيز متغير مي گردد. مثلا" ويژگي هاي فيزيولوژيك يا بيولوژيك در وضعيت جسماني يك نوزاد اثر مستقيم دارد, چنان كه ويژگي هاي روحي و رواني والدين در جنين تأثير قابل توجهي دارد مانند همين مثالي كه شما ذكر كرديد به دليل وضعيت خاص انعقاد نطفه يك جنين از راه غيرمشروع و همچنين روحيه حاكم بر مادر نسبت به پديد آمدن چنين فرزندي , نوزاد متولد شده از راه گناه , گرايش هاي قوي تري نسبت به گناه دارد و اين به دليل سنن و قوانين متناسب بر عالم مادي است كه يك سلسله علل و عوامل در موجودي اثر گذاشته و آن موجود نيز از اين سلسله علل و عوامل اثر مي پذيرد. اما در عين حال , در ميان موجودات خاكي , انسان از ساختار و ويژگي خاصي برخوردار است و آن نيز به دليل تركيب حقيقت انساني است كه معجوني از اين سو جسم و آن سو يعني روح مي باشد. مكانيزم وجود آدمي به صورتي تعبيه شده است كه مي تواند در مقابل يك سلسله علل و عوامل در اين دنيا مقاومت كرده و از آنها متأثر نگردد بلكه جلوي روند تأثيرگذاري آنها را بگيرد. به دليل وجود آگاهي , انتخاب , آزادي و اراده در آدمي , وي مي تواند علي رغم قرار گرفتن در يك فشار مستقيم از علل و عوامل مادي و فرامادي , مقاومت كرده و روند اثرگذاري آنها را خنثي نمايد. يك فرد زنازاده مي تواند با تعميق آگاهي و انتخاب راه درست و عمل بر طبق آن برخلاف جرياني حركت نمايد كه والدين او, براي او به وجود آورده اند, بلكه مقابله با اين جريان طبيعي مقاومت زيادي مي خواهد و سختي هاي فراواني را فراروي انسان قرار مي دهد ولي خداوند متعال به دليل همين فشارها, اجر كسي را كه برخلاف روند عمومي خويش به سوي صلاح و اصلاح تغيير داده دوچندان خواهد كرد. اگر فرد زنازاده به دليل اثرگذاري گناه آلود والدين خويش جبرا" به سوي گناه فرومي غلطيد آيا مجازات او معني داشت ؟ كيفر الهي در جايي مطرح است كه در مقابل انسان راه خوب و بد وجود داشته و او توانايي بر انتخاب و عمل به يكي از دو طرف را داشته باشد تا بتواند مورد مؤاخذه قرار گيرد. پس همين كه نسبت به فرزند زنازاده بحث جزا و كيفر مطرح مي شود, دليل است بر اين حقيقت كه وي داراي اراده و اختيار بوده و مي توانسته مسير خويش را تغيير دهد. بنابراين , تولد نوزاد از راه غيرمشروع خلاف نظام عالم مادي نبوده و از اين رو برخلاف عدل الهي نيست , وجود آزادي و اراده و آگاهي در فرد زنازاده اي به اقتضاي سنن حاكم بر وجود آدمي است و اين خود از عدل الهي به شمار مي رود, كيفر فرد زناكاري كه علي رغم وجود اختيار و آگاهي مي توانسته راه خود را تغيير دهد و نداده است نيز در چارچوب عدل الهي است .
ب: عدل الهى
مقصود از «عدل»، قراردادن هر چيز در جاى مناسب آن است، چنان كه اميرمؤمنان فرموده است: «العدل يضع الامور مواضعها» ؛ نهجالبلاغه، حكمت 437. «عدالت امور را در جاى خود قرار مىدهد».
براساس اين تعريف، «عدل الهى»؛ يعنى آن كه خداوند متعال به اقتضاى حكمت خود، جهان را به گونهاى بيافريند كه بيشترين خير و كمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را - كه اجزاى همبسته آن را تشكيل مىدهند - به گونهاى بيافريند كه متناسب با آن هدف نهايى باشد.
از سوى ديگر به دليل مفاد عدل الهى، عوالم هستى به گونهاى خلق شدهاند كه هر يك با مرتبه وجودى خود، متناسب بوده و به دليل وضعيت هر يك از عوالم، قوانين و سنن متناسب با آن، وجود دارد. در اين ميان عالم مادى يا ناسوت يا عالمى كه ما در آن زندگى مىكنيم، به گونهاى آفريده شده كه متناسب با مرتبه وجودى آن بوده و ازاينرو نظام خاصى بر آن حاكم است. اختلافات، تغيير و تحول، حركت، اثرگذارى و اثرپذيرى و ... از خواص لاينفك اين عالم به شمار مىرود. اثرگذارى موجودات
يكى از سنن اين عالم، اثرگذارى و اثرپذيرى موجودات در يكديگر است؛ يعنى، علل و عواملى در شكلگيرى يك موجود اثر گذاشته و آن موجود از آن علل و عوامل تأثير مىپذيرد. مانند آن كه گياه شدن يك دانه بر اثر خاك، نور و آب بوده و بسته به كيفيت و چگونگى اين سه عامل گياه نيز متغير مىگردد.
مثلاً ويژگىهاى فيزيولوژيك يا بيولوژيك در وضعيت جسمانى يك نوزاد اثر مستقيم دارد؛ چنان كه ويژگىهاى روحى و روانى والدين در جنين، تأثير قابل توجهى دارد (مانند همين مثالى كه شما ذكر كرديد). به دليل وضعيت خاص انعقاد نطفه يك جنين از راه غيرمشروع و همچنين روحيه حاكم بر مادر، نسبت به پديد آمدن چنين فرزندى، نوزاد متولد شده از راه گناه، گرايشهاى قوىترى نسبت به گناه دارد و اين به دليل سنن و قوانين متناسب بر عالم مادى است كه يك سلسله علل و عوامل، در موجودى اثر گذاشته و آن موجود نيز از اين سلسله علل و عوامل، اثر مىپذيرد.
اما در عين حال، در ميان موجودات خاكى، انسان از ساختار و ويژگى خاصى برخوردار است و آن نيز به دليل تركيب حقيقت انسانى است كه معجونى از اين سو (جسم) و آن سو (روح) مىباشد. مكانيزم وجود آدمى به صورتى تعبيه شده است كه مىتواند در مقابل يك سلسله علل و عوامل در اين دنيا، مقاومت كرده و از آنها متأثر نگردد؛ بلكه جلوى روند تأثيرگذارى آنها را بگيرد.
به دليل وجود آگاهى، انتخاب، آزادى و اراده در آدمى، وى مىتواند - به رغم قرار گرفتن در يك فشار مستقيم از علل و عوامل مادى و فرامادى - مقاومت كرده و روند اثرگذارى آنها را خنثى كند. اختيار در زنازاده
يك فرد زنازاده، مىتواند با تعميق آگاهى و انتخاب راه درست و عمل بر طبق آن برخلاف جريانى حركت كند كه والدين او، براى او به وجود آوردهاند. البته مقابله با اين جريان طبيعى، مقاومت زيادى مىخواهد و سختىهاى فراوانى را فراروى انسان قرار مىدهد؛ ولى خداوند متعال به دليل همين فشارها، اجر كسى را كه برخلاف روند عمومى خويش، به سوى صلاح و اصلاح تغيير داده، دو چندان خواهد كرد. اگر فرد زنازاده به دليل اثرگذارى گناهآلود والدين خويش، جبراً به سوى گناه فرومىغلطيد، آيا مجازات او معنا داشت؟ كيفر الهى در جايى مطرح است كه در مقابل انسان، راه خوب و بد وجود داشته و او توانايى انتخاب و عمل به يكى از دو طرف را داشته باشد تا بتواند مورد مؤاخذه قرار گيرد. پس همين كه نسبت به فرزند زنازاده، بحث جزا و كيفر مطرح مىشود؛ دليل بر اين حقيقت است كه وى، داراى اراده و اختيار بوده و مىتوانسته مسير خويش را تغيير دهد.
بنابراين، كاستىهاى نوزاد از راه غيرمشروع، خلاف نظام عالم مادى نبوده و ازاينرو برخلاف عدل الهى نيست. از سوى ديگر وجود آزادى و اراده و آگاهى در فرد زنازاده، به اقتضاى سنن حاكم بر وجود آدمى است و اين خود از عدل الهى به شمار مىرود. همچنين كيفر فرد زناكارى كه به رغم وجود اختيار و آگاهى، مىتوانسته راه خود را تغيير دهد و نداده است در چارچوب عدل الهى است.
در نتيجه زنازاده مي تواند با تلاش زياد به بالاترين مقام معنوي برسد هر چند مقداري برايش مشکل است و هرگز مسئله زنازاده بودن از انسان سلب اختيار نمي کند، به همين جهت او مثل همه انسان هاي ديگر مکلف است و اگر کار خوب انجام دهد پاداش دارد و اگر خلاف کند مجازات دارد. و زنازاده بودنش نيز نتيجه کار اختياري (منتهي معصيتي) والدين است و خداوند بنا ندارد جلو اختيار انسان را بگيرد چرا که دنيا، دنيايي است که انسان در آن مختار است.
اما مسئله دوم «با زناني که دراز و لاغر هستند ازدواج نکنيد»:
اولا بايد گفت: اصلي ترين معيارها براي ازدواج غير از آن چيزي است که در روايات مورد پرسش آمده در روايات معيارهاي که بايد به آن در ازدواج توجه شود اين موارد است:
1. متدين بودن دختر و يا پسر
2. اصالت داشتن خانواده دختر و يا پسر
3. کم بودن مهر
4. در کنار دين بر جمال تکيه شده است. (محمدي ري شهري، منتخب ميزان الحکمه، دارالحديث، 1382، ص 234)
هم چنين توصيه هايي شده به طور مثال نسبت به زناني که رنگ چشم سبز دارند و با کساني که دهانشان بو مي دهد گفته شده ازدواج نکنيد که منظور از اين توصيه ها، حرمت نيست بلکه به معناي رعايت شرايط برتر است. هم چنين نسبت به لاغري مفرط که چه بسا در هنگام زايمان مشکلاتي داشته باشد. اما اگر خانمي از جهت ملاک هاي اصلي مورد قبول است نبايد به خاطر اين گونه مسائل جزئي از ازدواج با او خودداري کرد علاوه بر اين که به لحاظ رعايت تناسب دو نفر که قد کوتاه و يا قد بلند دارند با همديگر ازدواج مي کنند و خوب است.