در نظر برخى مانند فخر رازى و شيخ محمد عبده مقام امامت همان مقام نبوت بوده و فرقى بين آن دو نيست. در مقابل عده كثيرى معتقد به تفاوت ميان آن دو بوده و بر اساس آيه 124 سوره بقره:
«انى جاعلك للناس اماما» به برتر بودن مقام امامت از مقام نبوت حكم كردهاند. از آن جمله: علامه طباطبايى، شيخ طوسى، طبرسى و ديگران. زيرا از نظر اينها به لحاظ تاريخى، مقام امامت آن وقت به حضرت ابراهيم اعطا گرديد كه ايشان در آن زمان مقام نبوت را داشتند. اين مطلب به ويژه با توجه به لحن آيه كه امامت را مبتنى بر امتحانات و آزمايشات سخت در دوران نبوت حضرت ابراهيم مبتنى كرده است به خوبى فهميده مىشود. آيه در مقام اعطاى نشان و درجه عالىترى است كه با درجات پيشين تفاوت ماهوى و حقيقى را داراست. و اگر جز اين باشد لغويت در حكم تازه لازم مىآيد.بنابراين مقام امامت مقامى است كه در رتبه بالاترى از مقام نبوت قرار گرفته است.
حالا تفاوت ميان اين دو و اينكه آن رتبه بالاتر چيست؟ نظريات ذيل را در ميان علماء مىتوان مشاهده كرد:
1ـ بعضى گفتهاند: تنها فرق امام با نبى در اين است كه به نبى وحى مىشود اما بر امام وحى صورت نمىگيرد. به نظر مىرسد اين فرق درست نباشد زيرا علىالقاعده بايستى درجه بالاتر ويژگيهاى درجه پايينتر را در خود حفظ كند نه اينكه تنزل بكند.
2ـ در نظر برخى، از جمله علامه طباطبايى، نبى تنها داراى هدايت تشريعى و به اصطلاح ارائه كننده طريق است. اما امام افزون بر آن، داراى هدايت تكوينى هم هست. يعنى امام از نظر تأثير باطنى و نفوذ روحانى كه اثر وجوديش در قلب انسان مىتابد او را هدايت مىكند. و لذا مقامامامت يكنوع ولايت بر اعمال مردم است از نظر باطن، كه توأم با هدايت مىباشد.
(ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 372 تا ص 382).
3ـ برخى هم چون استاد مطهرى(ره) گفتهاند: فرق نبوت و امامت در اين است كه نبوت راهنمايى، ابلاغ و اخبار است. ولى امامت، رهبرى يعنى علاوه بر رهبرى اجتماعى، رهبرى معنوى به سوى خدا هم هست.
(مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 3،ص 318).
4ـ برخى ديگر مانند استاد سبحانى معتقدند: نبى تنها مأمور به ابلاغ رسالت و دادن نويدها و بيمها به مردم است اما امام علاوه بر آن پيشوايى است كه شخصا داراى سمَت امر و نهى و تكليف و دستورات است. و جامعه بشرى را با مديريت صحيح به حد كمال رساند.
(سبحانى، جعفر، منشور جاويد، انتشارات توحيد، ج 5، ص 252)البته اين نکته را توجه داشته باشيد که برخي از پيامبران، مانند پيامبر اسلام(ص) علاوه بر نبوت مقام امامت و رهبري عملي جامعه ديني را نيز بر عهده داشته اند. از اين رو برتري مقام امامت به معناي برتري امامان(ع) بر آن حضرت(ص) نيست.
فرق بين رسول و نبى چيست؟ما معمولاً براى معادل عربى رسول در زبان فارسى لفظ پيغمبر، پيامبر و پيمبر به كار مىبريم ولى لفظى كه مترادف با نبى باشد نداريم و به ناچار لفظ پيامبر كه هم معنى رسول است را به كار مىبريم و حال آنكه قرآن دو تعبير به كار مىبرد يكى رسول و ديگرى نبى، اين گونه استعمال موجب شده ميان انديشمندان مسلمان بحث شود كه آيا رسول و نبى با هم تفاوت دارند يا نه و اگر تفاوت ندارند پس علت استعمال دو لفظ نبى و رسول در قرآن خصوصا در احاديث چيست؟ اين استعمال مىتواند سبب جعل دو اصطلاح متفاوت از هم باشد يانه؟
براى روشن شدن بحث نكاتى را متذكر مىشويم:
نخست اينكه اين دو از نظر مفهوم، تفاوت چندانى ندارند زيرا واژه نبى يا به معناى فرد داراى خبر مهم است و يا به معناى فرد داراى مقام بلند، و واژه رسول هم يا به معناى فرد داراى پيام است يا به معناى واسطه در انجام كار پس از جهت مفهوم هيچكدام اعم يا اخص از ديگرىنيستند.
ثانيا، از اختلاف موارد استعمال لفظ نبى و رسول در قرآن خصوصا با توجه به روايات شريفه راجع به انبيا و رسل مىتوان فهميد كه نبى از نظر مصداق اعم از رسول است يعنى همه فرستادگان خدا نبى بودهاند ولى رسول نبودهاند همين اختلاف در كاربرد سبب شده است كه علما نبى را غير از رسول از نظر اصطلاح بدانند.
ثالثا در ميان علما در بيان وجه تمايز ميان دو اصطلاح نبى و رسول تفاوتهايى ديده مىشود كه در ذيل به آنها اشاره مىگردد:
1ـ به نظر علامه طباطبايى نبى آن كسى است كه خواب مىبيند و در خواب به او وحى مىشود و لى رسول آن كسى است كه ملك وحى بر او نازل مىشود و او ملك را مىبيند و با او سخن مىگويد.
علامه اين نظر را اولاً از آيه 95 سوره اسراء مستفاد مىداند
«قل لو كان فى الارض ملائكة يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولاً ؛ بگو اگر ملائكه در زمين مثل شما آرام آرام راه بروند ما از آسمان ملكى به عنوان رسول بر آنان نازل مىكرديم».
و ثانيا از حديث ذيل استفاده مىكند:
در كافى از امام صادق(ع) نقل شده است كه: خداوند عزوجل ابراهيم را بنده خود قرار داد قبل از آنكه او را پيغمبر كند و او را پيغمبر خود قرار داد پيش از آنكه رسول خود كند (دقت كنيد) و او را رسول خود قرار داد پيش از آنكه خليل خود قرار دهد...
(نك: ترجمه الميزان، ج 1، ص 382 و ج 14، ص 582).
2ـ به نظر برخى مانند استاد مصباح نبى به هر فرستاده و پيكى گفته مىشود ولى رسول بر پيك مخصوص اطلاق مىشود.
ايشان اين تفاوت را از نگرش به موارد متفاوت استعمال نبى و رسول در قرآن و حديثى كه دارد 313 نفر از انبيا فقط داراى رسالت خاصى بودهاند، استفاده مىنمايند.
(محمد تقى مصباح، راهنماشناسى، ج 2، ص16ـ13)فرقهاى ذيل هم ميان نبى و رسول گفته شده كه توسط علما به چالش و نقد كشيده شدهاند.
الف ـ رسول كسى است كه مبعوث به شرع جديدى شده باشد و نبى اعم از او كسى است كه شرع سابق را تبليغ كند.
ب ـ رسول كسى است كه داراى كتاب باشد و نبى آن كسى است كه كتاب نداشته باشد.
ج ـ رسول كسى است كه داراى كتاب باشد ولى فىالجمله نسخ شده باشد و نبى كسى است كه چنين نباشد.
د ـ رسول كسى است كه به او وحى مىشود و مأمور به ابلاغ هم باشد ولكن نبى كسى است كه از طرف خدا به او وحى شده خواه مأمور رساندن محتواى وحى به مردم باشد يا نباشد.
هر چند امامان معصوم(ع) حضور جسماني انسان پس از انبياء بوده است ولي در خصوص مقام وحقيقت آنان بر اساس روايات متعدده برتر از انبياء گذشته است كه نمونه هايي از آن تقديم مي شود:
1. به سند معتبر از امام صادق(ع) به روايت رسول اكرم(ص) نقل شده است كه: «... يا علي من و تو و امامان از فرزندان تو سرور خلقند در دنيا و پادشاهند در آخرت».
(ترجمه حياه القلوب، علامه مجلسي، اول، دارالاعتصام، 1417 ق، ص 118) كه تعبير سرور خلق و اطلاق و شمول آن انبياء را نيز در بر مي گيرد.
2. در عيون اخبار الرضا به سند معتبر از حضرت رضا(ع) روايت شده كه حضرت رسول(ص) فرمودند: تو يا علي و فرزندان تو برگزيده هاي خدايند از خلقش
(همان، ص 122) كه در اين مورد نيز اطلاق و شمول خلق، انبياء گذشته را نيز در بر مي گيرد.
3. از امام محمد باقر(ع) نقل شده است كه: «خداوند متعال چهار ده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود، پس آن چهارده نور ارواح ما بود [جابر مي گويد] از امام دربارهء اسماي آن چهارده نور سؤال كردم ايشان فرمود: محمد، علي، فاطمه ، حسن و حسين(ع) و نور فرزند حسين(ع) كه نهمي آنان قائم ايشان است.
(بحارالانوار، ج 25، ص 4)از امام صادق(ع) در ذيل اين روايت نكاتي نقل شده است از جمله اينكه محبت علي(ع) محبت شخص موجود در دنيا در مدت زمان خاصي نمي باشد كه محسوس به حواس جزئي است بلكه مراد محبت حقيقت الهي و مقام عقل كلي حضرت است قبل از اينكه هر خلقي خلق شود.
(علم اليقين في اصول الدين، محمد حسين فيض كاشاني، تحقيق محسن بيدارفر، اول، قم، بيدار، 1377 ش، ص 803)صرف نظر از اين روايات با دو منظر ديگر مي توان برتري مقام ائمه را بر ساير انبياء اثبات كرد:
اول آنكه، بر اساس دلايل متقن عقلي و روايي «انسان كامل» مثل اعلي و روح خدايي است كه مخلوق اول و صادر اول مي باشد و از اين جهت بر تمامي انسانهاي ديگر از حيث مقام و منزلت برتري دارد.
(در اين خصوص نگا: راهنما شناسي، دفتر ششم مجموعه پرسش هاي دانشجويي، محمد رضا كاشفي، قم، اول، نشر معارف، صص 13_31)با توجه به روايات متعدد رسول خدا(ص) و عترت طاهره او اولين مخلوق بوده اند و از اين رو مصداق اعلي و حقيقي انسان كامل اند.
_ امام باقر(ع) به جابر فرمود: اولين مخلوق، حقيقت محمدي(ص) و معصومين است.
(بحارالانوار، ج 61، ص 142)_ امام رضا(ع) به نقل از پدران خود مي فرمايد: اولين چيزي كه خداي متعال خلق فرمود، ارواح ما است.
(همان، ج 57، ص 58)_ اميرمؤمنان فرمود: اولين مخلوق نور رسول خدا(ص) بود.
(همان، ص 170)به هر حال با توجه به روايات رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) هر چند به لحاظ بدن مادي و از لحاظ زماني متأخر از مخلوق اولي اند ولي از نظر رتبه وجودي و حقيقت روحي اولين مخلوق اند و از اين رو بر تمامي مخلوقات و از جمله انبياء پيشين برتري دارند.
لاجرم گفت آن رسول ذوفنون | رمز نحن الآخرون السابقون |
(مثنوي، دفتر 4، بيت 3764)دوم آنكه بنا بر شواهدي نبي مكرم اسلام از انبياء ديگر برتر است كه تنها به دو مورد از آنها اشاره مي كنيم.
الف) خداى سبحان به پيامبر(ص) دستور مىدهد كه: «بگو من اولين مسلمانم»
( انعام (6)، آيه 163.) و حال آن كه به هيچ پيامبرى چنين دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمين»، اوّليت ذاتى يا رتبى است، نه زمانى و تاريخى؛ زيرا اگر اوليت زمانى بود، هر پيغمبرى نسبت به قوم خويش «اول المسلمين» بود. پيامبران پيشين نيز به طريق اولى مىتوانستند مصداق اين اوليت باشند. حال آن كه خداوند مىفرمايد: «بگو من اولين مسلمانم». اين اول المسلمين، نشانگر اين حقيقت است كه حضرت رسول(ص)، اولين صادر يا اولين ظاهر و يا اولين مخلوق است، يعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هيچ كس قرار ندارد.
( ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 30.) ب) اين مطلب در جاى خود به اثباترسيده كه هر فيضى كه از جانب خداى سبحان نازلمىشود، با حفظ ترتيب درجات است؛ چنان كه هر فيضى هم كه به سوى خداى سبحان رجوعمىكند، به ترتيب درجات است. از اين رو، اولين فيض در «قوس نزول»، آخرين فيض نيز در «قوس صعود» خواهد بود. بر اين اساس از آن جا كه قرآن كريم، رسول خدا را خاتم پيامبران دانسته است
( احزاب (33)، آيه 40.) و روايات، وجود مقدس نبى اكرم(ص) را نخستين كسى مىداند كه در قوس صعود به لقاى خداوند بار مىيابد.
(انا اول وافد على ربّى) ؛
( بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.) مىتوان چنين نتيجه گرفت كه مخلوق اول، رسول خدا(ص) است و او واجد همه مزاياى مشترك و مزاياى فرد فرد پيامبران و بعضى از خصايص ويژه است كه آنان فاقد آن بودهاند. اين نوع آيات و روايات، همچنين بيانگر اين حقيقت است كه تا روز قيامت، احدى بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زيرا آن حضرت انسان كاملى است كه اگر ميليونها سال نيز بگذرد، كاملتر از او نخواهد آمد و اگر كاملتر از ايشان يافت مىشد، حتماً او به مقام خاتميّت مىرسيد؛ نه رسول اكرم(ص). چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ يعنى، چون كسى جز رسول خدا(ص) به خاتميت نرسيده است، مشخص مىشود كه كاملتر از آن حضرت نيز وجود ندارد. به همين جهت از معصومان(ع)، نقل شده است: «ما حالاتى داريم كه نبى مرسل و ملك مقرب هم به آن راه ندارند»
( همان، 79، ص 343.) و اين كلامى متين است؛ زيرا كسى كه در «قوس نزول»، اولين فيض و در «قوس صعود» آخرين و كاملترين آن است؛ نه نبى مرسل به مرحله او بار مىيابد و نه ملك مقرب راه پيدا مىكند.
( تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233.) منتهى در عشق چون او بود فرد | پس مر او را زانبيا تخصيص كرد |
گر نبودى بهر عشق پاك را | كى وجودى دادمى افلاك را |
( مثنوى، دفتر 5، ابيات 2738 - 2739.)از سوي ديگر با توجه به اين حقيقت كه امامان بمنزله پيامبر اسلامند.
(اصول كافي، ح 702) و نفس آنان نفس نبي اكرم(ص) مي باشد.
(نگا: موسوعه الامام علي ابن ابي طالب، ج 8، صص 9_12) مي توان اذعان كرد كه مقام ائمه(ع) به دليل قرابت و منزلت و مكنت وجودي با رسول اكرم(ص) از انبياء ديگر برتر است.