سوال:
سؤالي از خدمت شما داشتم که سؤال مطرح شده توسط استاد از کتاب انديشه اسلامي 1 دانشگاه مي باشد. سؤال به شرح زير است. انسان با چه روش هايي با دين مواجه مي شود يا با دين رويارو مي گردد؟ لطفأ جواب سؤال حداقل 10 سطر باشد. با توجه به توضيح اينکه دين که از سه جزء اصلي نظام اعتقادي و نظام اخلافي و تجربه ديني تشکيل شده و با هم رابطه پويا دارند.
پاسخ تفصیلی:
با مراجعه به کتاب «انديشه اسلامي »؛ محور اصلي پرسش که همان «روش تحقيق در دين » است روشن مي شود. البته پرسش مطرح شده خالي از ابهام نيست و دقيقا مشخص نيست که منظور از مواجهه و رويارويي با دين» يعني چه؟ اما به نظر مي رسد, منظور شما همان روش تحقيق در دين مي باشد. پيش از پرداختن به روش شناسي تحقيق و پژوهش در دين, مقدمه اي بيان مي شود:
دين اسلام به عنوان مجموعه اي منظومه وار و ارگانيک - که هر جزئي از آن با ساير اجزاء در ارتباط است و يک روح و هدف کلي بر تمام آن ها حاکم مي باشد- داراي سه جزء اساسي است:
1. اصول بنيادين يا عقايد: اصول اعتقادات آن بخشي از دين است که ايمان و باور به آن ها از ما خواسته شده است؛ و به بيان ديگر موضوع و متعلق باور و ايمان انسان ها هستند. مثل ايمان به خدا, ايمان به روز قيامت, ايمان به نبوت و ...
2. بخش ارزش هاي اخلاقي: که مربوط به صفات نفس انسان است. اين بخش صفات به ما مي آموزد که نفس ما به چه صفات خوب و پسنديده اي بايد آراسته شود و از چه صفات زشت و نا پسندي بايستي پيراسته گردد.
3. بخش بايد ها و نبايد هاي رفتاري که از آن به احکام (فقه) تعبير مي کند. اين بخش متکفل آموزه هايي است که انسان در کنش و عملکرد روزانه خود - چه رفتار فردي و چه رفتار اجتماعي - بايد به آن ها پايبند باشد.
پس از ذکر اين مقدمه بايد گفت: شناخت خطوط کلي عقايد بر عهده عقل و استدلال عقلي است. مجهولات و مسائل نظري (غير روشن) تنها با ارجاع به مسائل بديهي و روشن قابل حل است. لذا روش شناخت در بخش عقايد, روشي عقلي, برهاني و استدلالي است و غير از استدلال, روشي ديگر مقبول و پذيرفته نيست. البته اگر چه روش عقلي در حوزه عقايد ديني ارزشمند و لازم است, و لکن استدلال عقلي بر پاره اي از مسائل اعتقادي که امور جزئي اند, همچون نبوت خاصه, امامت خاصه (اين که چه کسي بايد امام مسلمين باشد), و جزئيات معاد و ... ممکن نيست و در اين موارد چاره جز مراجعه به «نقل» يعني آيات و روايات, وجود دارد. اما در مورد روش شناختن اموزه هاي اخلاقي بايد گفت: خطوط کلي خوبي ها و بدي ها( حسن و قبح عقلي ) در ذات و نفس هر انساني سرشته و نهادينه شده است ونيازي به کسب و تحصيل و آموزش ندارند؛ همه مي دانند ظلم بد است, و عدل خوب است. بنابراين در مورد خطوط کلي حسن و قبح (خوبي و بدي), هر کسي با مراجعه به درون و وجدان خويش (از طريق علم حضوري و وجداني), مي تواند به آن ها آگاه شود؛ البته به شرط اين که آلودگي ها و گناهان همچون غباري, بر روي فطرت و سرشت خير خواه انسان,تنشسته باشد.
اما تمام حسن و قبح هايي که انسان بايد آن ها را رعايت کند؛ توسط وجدان و عقل فهميده نمي شود؛ بلکه جزئيات و تفاصيل آن ها بايستي از طريق ايات و روايات (آموزه هاي وحياني), فهميده شود؛ يا اتکا به روش نقلي مي توان به جزئيات نيکي ها و بدي ها آگاه شد.
اما در مورد روش پژوهش در بخش احکام و فقه بايد گفت:
کشف بخشي از احکام, بر عهده خود عقل نهاده شده, -آن جايي که از طرف خداوند دستوري نرسيده, به بيان ديگر در قلمرو مباحات- اما غالب احکام الهي از طريق آيات و روايات بيان شده و روش و متدولوژي فهم آن ها, روش نقلي است. البته نقش عقل در فرايند استنباط احکام ديني دو چيز است:
1. نقش ابزاري: به گونه اي که عقل در برخي موارد ابزار استنباط است.
2. نقش منبعي: عقل در پاري از مسائل خود منبع و منشأ صدور حکم است. بنابراين در بخش احکام از روش تلفيقي عقلي و نقلي استفاده مي شود.