صحت گفتار پيامبر(ص) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
صحت گفتار پيامبر(ص)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
صحت گفتار پيامبر(ص)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
پیامبر اسلام
سوال:
چگونه راستگويي و صداقت پيامبري را که نديديد اثبات مي کنيد ؟ آيا ممکن نيست که رفتار خوب او نوعي رياکاري براي فريفتن جامعه باشد؟
پاسخ تفصیلی:
در رابطه با اين سوال چند نکته قابل توجه است :
1درخود سوال نوعي تهافت وجود دارد. درسوال آمده است که چطور صداقت پيامبري را که نديده ايد اثبات مي کنيد . ايا ممکن نيست رفتار او نوعي رياکاري باشد.. . در اينجا بايد پرسيد احتمال رياکاري چه ربطي به اين دارد که ما او را ديده باشيم يا نباشيم ؟ به عبارت ديگر اگر رفتار خارجي و مشهود کسي اثباتگر صدق او باشد فرقي در اين نيست که بالعيان مشاهده شود و يا با نقل قطعي و معتبر تاريخي بيان شود ، و اگر اساسا رفتار خارجي بيانگر نيات دروني نيست باز مساله به همين شکل است .
2. واکاوي شخصيت پيامبر براي اثبات نبوت آن حضرت لازم است و نمي توان آن را ناديده گرفت و قطعا بخشي از اين مساله از راه رفتارهاي خارجي فرد تامين مي شود و راه گريزي ازآ ن نيست .اما بايد توجه داشت که دين باوران در عين واکاوي رفتاري پيامبر از طريق براهين ديگر نيز در جستجوي کشف حقانيت او بر مي آيند .
3. احتمال رياکاري چيزي نيست که براي مدتهايي طولاني و در طي دهه ها بر ملا نشود . اساسا دنيا پرستان و ریا کاران در تند باد حوادث به زودي خود را مي بازند و هر قدر هم مخفي کار باشند در شرايط متحول يا در دشواريها و يا در زمان به قدرت رسيدن مشتشان باز مي شود .
4. تيپولژي شخصيت به خوبي مي تواند در شرايط خاصي نشان دهد و به تعبير فوکو در اوضاع حدي به بازشناسي افراد صادق و دغلکار کمک کند . تيپ شناسي شخصيت پيامبر چنان از صدق و راستگويي پيامبر حکايت دارد که راه هر ترديدي را مي بندد و حتي دشمنان و مخالفان آن حضرت را نيز به اعتراف وامي دارد . کما اينکه بسياري از مستشرقان غربي نيز اين مساله را پذيرفته و حتي در باب اخلاص پيامبر کتابها نوشته اند.
5. ما در اينجا به اختصار چند طريق را از کتاب راه سعادت علامه شعراني باز مي گوييم :
براهين نبوّت خاصّه
علامه شعراني بر اثبات نبوّت پيامبر گرامي اسلام از راهها و شيوههاي گوناگوني بهر جستهاند. اگرچه برخي از راهها به صورت برهاني مستقل نيامده، اما نقش مهمي در تصديق و باورداشت دعوي نبوت خاتمالانبياء(ص) دارند. اين راهها عبارتند از 1. واکاوي شخصيت پيامبر(ص) 2. اعجاز 3. بشارت انبياي پيشين 4. شخصيت برخي از گروندگان.
يک. واکاوي شخصيت پيامبر
بازشناسي شخصيت پيامبر نقش مهمي در تصديق و اذعان به نبوت آن حضرت دارد. بررسيهاي تاريخي نشانگر ظهور و بروز چند امتياز اساسي در شخصيت پيامبر(ص) است از جمله: صدق و راستي، امانتداري، پاکي و طهارت روح، دوري از دنياطلبي و فريبکاري، اعتقاد و ايمان راسخ به نبوت خويش، پايداري و از خودگذشتگي در راه رسالت الهي و .. اين امور نه تنها مورد اعتقاد مسلمانان و تصديق کتاب آسماني است، بلکه شدت ظهور و بروز آن بسياري از نويسندگان و انديشمندان غيرمسلمان و مستشرقان غربي را نيز تحت تأثير قرار داده است. در کتاب فرانسوي اخلاص محمّد» (incerite de mahome s ) پس از بيان ايمان استوار حضرت محمد(ص) به نبوت و رسالت خويش آورده است: «مانند همان حالات که بر انبياي بنياسرائيل دست ميداد، يعني محو و فنا و انصراف از عالم طبيعت به عالم باطن براي او نيز دست ميداد، و همان فرشتگان که براي انبياي بنياسرائيل مجسم ميشدند براي او نيز متمثل مي گشتند؛ همان صداها که آنها ميشنيدند او نيز ميشنيد». بنابراين، نگرش منصفانة به صدق و ايمان و اخلاص پيامبر(ص) هرگونه ترديد پيرامون صدق پيامبر در دعوي خويش را ميزدايد.
دو. برهان اعجاز
از استوارترين براهين عقلي در اثبات نبوت هر پيامبري صدور معجزه از ناحيه اوست. در اين باره نکات چندي است که به اختصار مرور مي شود:
چيستي معجزه
معجزه امري را گويند که خارق عادت است؛ يعني نه مطابق روال عادي طبعيت است و نه ديگران بر انجام آن توانايند. در اصطلاح کلامي هر امر نادر يا خارق عادتي را معجزه نگويند، بلکه معجزه آن است که مربوط به دعوي پيامبر باشد و خداوند براي تصديق او آن را ظاهر سازد. بنابراين معجزه مقارن با دعوي است آن هم نه به طور اتفاقي، بل به گونهاي که ديگران دلالت آن بر تصديق نبي را در يابند.
امکان معجزه
وقوع معجزه امري ممکن و جاري در سنت الهي است، هرچند وقوع آن نادر و در شرايط خاصي است. هيچ يک از معجزات انبياء از امور محال و برخلاف سنت الهي نيست. بنابراين، اگر کسي امر محالي را ادعا کند از او پذيرفته نيست. از ديگر سو تاريخ وقوع خوارق عاداتي انکارناپذير چون هلاکت سپاهيان ابرهه توسط مرغان سنگ در چنگ را بهگونهاي ترديدناپذير روايت کرده است و بهترين دليل بر امکان چيزي وقوع آن است.
دلالت معجزه
معجزه به معناي تصديق خداوند نسبت به دعوي نبوت و رسالت است و از همينرو انجام آن از مدعيان دروغين نبوت برنميآيد. برهان عقلي بر اين مطلب به شکل زير ميباشد:
1. معجزه تصديق خدا بر دعوي نبوت است.
2. تصديق دروغگو بر دعوي دروغ قبيح است.
3. صدور قبيح از خدا محال است. پس:
4. صدور معجزه از مدعي دروغين نبوت محال است. پس:
5. معجزه دليل بر صدق دعوي نبوت است.
به بيان ديگر:
1. به مقتضاي قاعده لطف بر خداوند است که مدعي دروغين نبوت را رسوا کند.
2. منع از ايجاد خرق عادت موجب رسوا شدن کاذب است.
3. خدا بر منع دروغگو از خرق عادت تواناست. پس:
4. خدا مانع خرق عادت دروغگويان است. پس:
5. وقوع معجزه مساوي با تصديق نبوت از سوي خداست.
معجزات پيامبر اسلام(ص)
پيامبر بزرگوار اسلام معجزات گوناگون و متعددي داشتهاند، بهگونهاي که از هيچ پيامبري اين همه خارق عادت نقل نشده است. معجزات مسندي که کتب معتبر از پيامبر(ص) نقل کردهاند بيش از هزار است، در حالي که مجموع معجزات نقل شده در اناجيل از حضرت مسيح(ع) بيست و هفت معجزه است و در نهايت از سي متجاوز نيست. افزون بر آن معجزات پيامبر غالباً در حضور جمع رخ داده و مستند نقل گرديده به گونهاي که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد، در حالي که ناقلان معجزات حضرت عيسي(ع) چهار تن هستند مجهول که تاريخ زندگي آنها روشن نيست. علامه شعراني در ميان صدها روايت کننده معجزات پيامبر شصت نفر را نام برده و مينويسد: «معجزاتي که جابر بن عبدالله انصاري روايت کرده است به تنهايي چندين برابر معجزات حضرت عيسي(ع) است و از اينها معلوم ميشود همه مردم معتقد به صدور معجزه از رسول خدا(ص) بودند و تباني اين همه مردم بر امر باطل و دروغ، عادتاً محال است.»
معجزات پيامبر اسلام(ص) در چهارگونه تقسيمپذير و قابل طبقهبندي است: 1. اخبارهاي غيبي؛ 2. اعجازهاي عملي صادره از آن حضرت؛ 3. رخدادهاي خارجي اعجازين؛ 4. کتاب آسماني.
اخبارهاي غيبي
از زبان مبارک رسول خدا(ص) خبرهاي غيبي بسياري صادر شده و در منابع حديثي از آنها سخن رفته است. شيوع اين مسأله چنان بود که مسلمانان صدر اول در هر امر تازهاي که رخ ميداد ميپرسيدند پيامبر(ص) در اين باره چه فرموده است.
علامه شعراني بيست و هفت مورد از مواردي که قرائن بر صحت آنها بسيار است را نقل و از آنها دفع شبهه نمودهاند. برخي از اين موارد عبارتند از:
1. خبردادن از مرگ نجاشي پادشاه حبشه و نماز خواندن بر او با جماعت بسياري از صحابه؛
2.خبر فتح عراق، شام، بيتالمقدس، مصر، ايران و ... و سفارشاتي در چگونگي برخورد با ساکنان آن ديارها در زماني که هرگز تصور چنين فتح گستردهاي نميرفت؛
3. خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجري رخ داد؛
4. خبر برآمدن آتش از زمين حجاز که در سال 654 تحقق يافت؛
5. خبر از خروج عايشه در برابر امام علي(ص) و سفارش به امام علي(ص) نسبت به مدارا با او؛
6. خبر از جنگ اميرمؤمنان(ع) با مارقان، ناکثان و قاسطان؛
7. خبر از انحراف ذوالخويصره و جنگ او با اميرمؤمنان(ع)؛
8. خبر از کشته شدن کسرا توسط پسرش شيرويه که موجب اسلام آوردن بازان پادشاه يمن پس از اثبات صدق آن شد؛
9. خبر از خورده شدن عهدنامه قريش توسط موريانه و باقي ماندن نام خدا در آن که سبب رفع محاصره در شعب ابيطالب شد.
اعجاز عملي
معجزات عملي صادر شده از پيامبر اعظم(ص) بسيار است. علامه شعراني نزديک به بيست مورد از اين معجزات را در کتاب راه سعادت آورده و از آنها شبههزدايي نموده است.
برخي از اين معجزات عبارتند از: 1. شقالقمر؛
2. نورافکن شدن تازيانه طفيل بن عمرودوسي به دعاي پيامبر جهت دعوت قومش به اسلام و ملقب شدن او به ذوالنور؛
3. قرار دادن چشمان بيرون افتاده قتادة بن نعمان در جنگ اُحد و شفا دادن او؛
4. شفا دادن افراد زيادي با آب دهان خود، از جمله شفا دادن چشمان اميرمؤمنان(ع) در غزوه خيبر؛
5. حرکت کردن درخت به امر آن حضرت، دو نيم شدن آن و حرکت هر جزء در جهت مخالف با ديگري و باز يکي شدن و استقرار در جايگاه خود؛
6. جوشيدن آب از ميان انگشتان آن حضرت و ... .
رخدادهاي اعجازين خارجي
پارهاي از خوارق عادات رخدادهايي است که اگر مستقيماً هم از پيامبر(ص) صادر نشده باشد، اما به حتم معجزهاي در تصديق آن حضرت است. اين دسته از معجزات بر دو گونهاند: الف. آنچه پيش از رسالت رخ داده است؛ ب. آنچه در زمان نبوت پيامبر(ص) رخ نموده.
الف. وقايع پيش از رسالت
اينگونه از معجزات را در اصطلاح کلام «ارهاص» گويند. ارهاص توجه و تَنّبُّه دادن به اذهان و نوعي آمادهسازي مردم پيش از بعثت پيغمبران است تا مردم با ديدن آنها، آماده شنيدن دعوت شوند. معجزات فراواني از اين دست پيش از بعثت حضرت خاتمالانبياء(ص) نقل شده است. از جمله:
1. نابود شدن سپاه بزرگ پيلسوار ابرهه با سنگريزهباران پرندگان؛ اين جريان در سال ولادت پيامبر اتفاق افتاد و قرآن زماني آن را بيان داشت که بسياري از شاهدان آن حادثه زنده بوده و آن را به خاطر داشتند. وقوع اين حادثه، نشانگر قدرت پروردگار و عنايت او به تعظيم کعبه و زمينهساز پذيرش دعوت توحيدي آيين اسلام است.
2. قرار گرفتن ابري بالاي سر حضرت محمد(ص) به طوري که مشهود حاضران بود و هرجا آن حضرت ميرفت با ايشان بود.
3. شکافتن ايوان کسري که آن را به زوال دولت ايران فال زدند و تحقق پياپي اين حادثه و حوادثي مشابه، زمينه آمادگي براي پذيرش آيين اسلام بود.
ب. وقايع دوران رسالت
نمونههايي از اين دست عبارتند از:
1. ستون حنانه، تنه درخت خرمايي بود در مسجد پيامبر(ص) که هرگاه موعظه ميفرمود به آن تکيه ميداد. آنگاه که منبري ساختند و رسول خدا بر آن نشست از درخت نالهاي برآمد که همگان گفتند اين ناله وحنين از هجر پيغمبر(ص) است. ناگاه حضرتش نزديک آمد و دست مبارک بر آن درخت سودند، آنگاه نالهاش فرو نشست.
2. يکي از صحابي پيامبر(ص) «وهب بن اوس» بود که مردم او را به «مکلِّم الذئب» (گفتگو کننده با گرگ) ميشناختند؛ زيرا روزي در بيابان گوسفند مي چرانيد، گرگي آمد و گوسفندي از او برگرفت. مرد گفت: عجب گرگ بيشرمي هستي! گرگ به او روي نمود و گفت: زين عجب مدار؛ عجب آن است که محمد(ص) در ميان شما برخاسته و به حق دعوتتان ميکند، ولي شما او را اجابت نميکنيد! از آن پس او خدمت پيغمبر اسلام(ص) آمده و اسلام آورد.
کتاب آسماني
قرآن، مهمترين معجزه پيامبر گرامي اسلام است. اين کتاب بر ديگر کتابهاي آسماني امتيازاتي دارد. از جمله:
1. وحي لفظي و معنايي
قرآن سراسر وحي است و لفظ و معناي آن هر دو نازل شده از سوي خداوند است؛ برخلاف ديگر کتابهاي آسماني که تنها معاني آنها بر پيامبران نازل شده ولي بيان و تعبير لفظي آن از سوي خود پيامبران انجام و به تعبيري ترجمه به زبان مخاطبان شده است. اما قرآن مجيد در اين جهت که حتي الفاظ آن هم تماماً از سوي خدا نازل شده و پيامبر ناقل دقيق و دستکاري نشده کلمات خداست منحصر به فرد ميباشد. البته احتمال دارد ده فرماني که بر موسي(ع) فرود و آمد و بر الواح نوشته شده بود نيز عين الفاظ وحي بوده باشد.
2. غناي محتوايي
آنچه از تورات و انجيل در دست ماست چيزي جز شرح حال حضرت موسي(ع) و عيسي(ع) نيست؛ در حالي که قرآن حاوي معارف و آموزههاي بسيار ژرف، جامع و وسيعي است که در کتابهاي پيشينيان از آنها خبري نميبينيم.
3. عصمت و وثاقت
آنچه از کتابهاي اديان پيشين در دست است نگاشتههاي مردم است که تحريفات بسياري در آنها رخ داده و تناقضات بسياري در آنها به چشم ميخورد. اعتبار و وثاقت اين متون از روايات ما نيز کمتر است؛ زيرا در احاديث ما متواتر بسيار است و آنها که متواتر نيست غالباً اسناد متصل دارد و راويان آن معلوم و شرح حال هر يک مضبوط است، ولي تورات و انجيل نه متواتر است و نه اسناد دارد. در مقابل، قرآن کتابي است که نه تحريف شده و نه تحريفپذير است.
4. معجزه و سند زنده رسالت
قرآن برخلاف ديگر کتابهاي آسماني خود معجزه و سندي بر اثبات حقانيت خويش و صدق دعوي نبوت است. بالاتر از اين قرآن برترين معجزهاي است که از پيامبر اسلام(ص) و بلکه هر پيامبري صادر شده است. يکي از وجوه اين برتري آن است که قرآن معجزه زنده و حاضر تا پايان تاريخ بشريت است. به عبارت ديگر، معجزات انبياء نزد حاضران و مخاطبان آنها بوده و براي پسينيان فقط شنيدن است، اما قرآن معجزهاي است براي همگان ديدني، و شنيدن کي بُوَد مانند ديدن. قرآن امروز نيز اعجاز خود را حفظ نموده و به بشريت اعلام ميکند که حتي يک سوره مانند من نميتوانيد بياوريد حتي اگر همه متفکران و انديشمندان و اديبان و برجستگان شما دست در دست هم دهند و همه ابزارها و تلاش و توان خود را به کار گيرند. اين ويژگي قرآن دو کارکرد اساسي دارد:
1. راه انکار اعجاز را بر ملحدان ميبندد؛ زيرا اگر آنان بتوانند معجزات گوناگون انبياء را منکر شوند، هرگز نميتوانند وجود قرآن و اعجاز بودن آن را نفي و انکار کنند.
2. حجتي دائمي حاضر و قاطع بر الهي بودن خود و حقانيت پيامبر اسلام(ص) است و چنين حجتي را هيچ پيامبري به يادگار ننهاده است..
وجوه اعجاز قرآن
قرآن از جهات متعددي اعجازآميز است. پارهاي از اين وجوه عبارتند از:
1. اعجاز بلاغي؛ يعني اينکه از نظر بلاغت و کمال لفظي و معنوي در جايگاهي فراتر از توان انسان قرار دارد.
2. اعجاز علمي؛ مانند تأثير بادها در گَشَنگيري و لقاح گياهان، زوجيت نباتات و ديگر موجودات و ... .
3. اعجاز از جهت آورنده؛ روشن است که پيامبر درس نخوانده و نزد استاد نرفته و کتابهاي انبياي پيشين را از کسي نياموخته بود؛ کتابي با اين عظمت و معارف ژرف و گسترده آن هم از کسي که چيزي نياموخته و خود نوشتن نميدانست، يکي از وجوه اعجاز و حجت بر فرابشري بودن آن است.
4. اعجاز از جهت اخبار غيبي؛ قرآن دربردارنده بسياري از خبرهاي غيبي است که جز خدا کسي از آنها آگاه نبوده است. از جمله اين امور است:
4/1. خبر ذلت و اسارت مشرکان قريش و پيروزي مسلمانان بر آنان در زماني که مسلمانان تحت محاصره آنان در شعب ابيطالب بودند و کوچکترين علامت و نشانهاي بر پيروزي مسلمين وجود نداشت.
4/2. خبر داغ نهادن بر پيشاني وليد بن مغيره که در جنگ بدر تحقق يافت.
4/3. خبر تأسيس دولت مقتدر اسلامي.
4/4. خبر بازگشت پيروزمندانه پيامبر به مکه پس از هجرت و فتح مکه.
5/4. خبر از هماوردناپذيري خود.
6/4. خبر از غلبه روم بر فارس.
راه تشخيص اعجاز قرآن
اعجاز قرآن به دو صورت قابل تشخيص است:
1. تشخيص مستقيم
اين شيوه براي يک عربزبان يا فرد آشنا و متخصص در متون و سبکها و ساختارهاي ادبي و بلاغي آثار عربي به سهولت قابل تشخيص است.
2. تشخيص غيرمستقيم
کساني که خود زبان عربي نميدانند نيز به يقين درمييابند که اديبان و عالمان برجسته عربزبان هرگز نتوانستهاند مانند قرآن بياورند، در حالي که:
اولا. انگيزه مقابله با قرآن توسط مشرکان و يهود از روز نخست بسيار زياد بوده و امروز نيز مراکز بزرگ استعماري و صهيونيستي با تمام وجود و امکانات در جهت مبارزه با اسلام از هيچ تلاش ممکن فروگذار نميکنند.
ثانياً. خداوند نه لزوماً تمام قرآن که حتي آوردن سورهاي مانند قرآن را براي معارضه کافي دانسته است.
ثالثاً. خداوند نفرمود يک نفر از شما نميتوانيد مانند قرآن بياوريد؛ زيرا يک نفر ممکن است عالم باشد اما فصيح نباشد و يا يکي فصيح باشد و عالم نباشد. عالمي تاريخ داند و از علوم اجتماعي بيخبر باشد و آن ديگري رياضيات بداند و از پزشکي نداند و ... . خداوند در قرآن فرمود: اگر همه جهانيان ياري يکديگر کنند باز مانند قرآن نتوانند آورد. قرنهاست اين ادعا حقيقت خود را آفتابي کرده است.
رابعاً. کتابي به اين عظمت توسط فردي درس نخوانده و آموزش نديده عرضه شده است.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
آري! هر انساني ميتواند در اين همه شگفتي، بينديشد و به روشني اعجاز قرآن را دريابد. بنابراين تشخيص اين مسأله بر همگان ميسور است و عرب نبودن مانعي براي درک اين واقعيت روشن و آفتابي نيست.
نظريه صرفه
سيد مرتضي، اعجاز قرآن را براساس نظريه «صرفه» تبيين نموده است. در نگاه او اعجاز قرآن اينگونه است که هرگاه کسي خواسته باشد با قرآن معارضه کند خداوند زبانش را ميبندد و از گفتن سخني نظير قرآن ناتوان ميسازد. براساس اين گمانه، اعجاز قرآن به معناي آن نيست که بلاغت قرآن فراتر از قدرت آفرينش بلاغي انسان باشد؛ ليکن انسان در گستره مقدور و توانمندي خود نميتواند با قرآن تحدي کند؛ چرا که خداوند او را از انجام آن باز ميدارد.
علامه شعراني بر آن است که اعجاز قرآن را چه به معناي فراتر بودن از توان بشري تفسير نماييم و چه آن را ناکامي در آوردن امر مقدور بيانگاريم، در هر صورت اصل معجز بودنش ثابت است و حجت بر الهي بودن اين کتاب و صدق دعوي نبوت خاتمالانبيا(ص) است.
سه. بشارت پيامران پيشين
يکي از راههاي اثبات نبوت خاصه بشارت پيامبران پيشين است. در رابطه با رسالت حضرت ختمي مرتبت بشارتهاي متعددي در کتب پيشينيان وجود دارد. قرآن مجيد نيز در موارد متعددي خبر از اين مسأله داده و اعلام ميدارد بشارتهاي پيامبران پيشين از آمدن پيامبر اسلام چنان بوده است که عالمان يهود و نصاري پيامبر را به خوبي چون خود ميشناختند و وعده آمدنش را در تورات و انجيل يافتهاند.
علامه شعراني در کتاب راه سعادت مواردي چند از بشارتهاي حضرت موسي(ع)، اِشَعياي پيامبر، حبقوق نبي، قضيه بحيراي راهب، دانيال نبي و حضرت مسيح را به تفصيل بيان کرده و پرسشها و شبهات پيرامون آن را بازکاويده است. در اين بيان دو مورد را برگزيده و به طور خلاصه تقديم گراميان ميداريم:
بشارت اشعياي پيامبر(ع)
خداوند در کتاب اشعيا(ع) در باب چهل و دوم ميفرمايد:
«اينک بندة من که او را تکيه ميدهيم و برگزيدة من (مصطفي) که جانم از او راضي است روح خود را بر او ميافکنم تا از براي طوائف، حکم را صادر سازد؛ (2) فرياد نکرده و آواز خود را بلند ننموده آن را در کوچهها مسموع نخواهد کرد؛ (3) ني شکاف شده را نخواهد شکست و فتيله بينور را منطفي نخواهد ساخت تا حکم به راستي صادر گرداند. (4) غفلت نکرده تعجيل نخواهد نمود تا آنکه حکم را بر زمين قرار دهد و جزائر، منتظر شريعتش باشند. (5) خداوند خدا خالق آسمانها و گسترندة آنها آنکه زمين و آنچه که از آن ميرويد پهن ميسازد و نفس به قومي که در آنند و روح بر کساني که در آن ساکنند ميدهد چنين ميفرمايد: (6) من که خداوندم تو را به صدق خواندم دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را به جاي عهد قوم و نور طوائف خواهم داد (7) تا آنکه چشمان کوران گشوده اسيران را از زندان و نشينندگان تاريکي را از حبس خانه بيرون آوري. (8) خداوند منم اسم من همان است جلال خود را به غير و ستايش خود را به بتان تراشيده شده نميدهم. (9) اينک واقعات نختسين به وجود آمدند و من حوادث جديدي که هنوز به عرصة ظهور نيامدهاند بيان کرده مسموع شما ميگردانم. (10) اي هبوطکنندگان به دريا و مملويش و اي جزائر و ساکنان آنها به خداوند سرود جديد و ستايش وي را از اقصاي زمين بسرائيد. (11) بيابان و شهرهايش و قريههاي مسکون قيدار. آواز خود را بلند سازند و نشينندگان در سالع. ترنّم نموده از سر کوهها گلبانگ زنند. (12) وصف عظمت به خداوند نموده حمد او را در جزائر آشکار نمايند. (13) خداوند مثل دليران بيرون ميآيد و مانند مرد جنگي غيرت خود را به حرکت آورده خروش نموده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خود غالب خواهد شد. (14) مدتي ساکت و خاموش بوده خود را ضبط کردم اکنون مثل زن زاينده فرياد ميکنم و يک باره دم زده نفس ميکشم. (15) کوهها و گريوهها را خراب کرده همه گياههايش را خشک ميسازم و نهرها را به جزائر مبدّل کرده، برکهها را خشک ميگردانم. (16) کوران را به راهي که عارف نيستند رهبري نموده ايشان را به طريقي که بيخبرند هدايت خواهم کرد در حضور ايشان ظلمت را به نور و کجيها را به راستي مبدّل خواهم ساخت، از براي ايشان اين چيزها را عمل نموده ايشان را ترک نخواهم نمود. (17) کساني که به اصنام تراشيده شده اعتماد نموده و به ريخته شدهها ميگويند که: خدايان ما شمائيد به عقب برگشته بسيار شرمسار خواهند شد. (18) اي کَران بشنويد و اي کوران به قصد ديدن بنگريد. (19) به غير از بندة من کور کيست و مثل رسول من که ارسال نمودم کر کيست و مثل کامل شده نابينا و مانند بنده خداوند کور کيست. (20) چيزهايي بسيار ميبيني اما توجّه نمينمايي، و آنکه گوشهاي خود را باز مينمايد لکن نميشنود (21) خداوند از صداقت او مُلتَذّ است که شريعت را عظيم و عزيز گردانيده است. (22) اما اين قوم يغما شده تمامي ايشان در مغازهها در دامند و در حبس خانها مخفياند، يغما شدند و رهاننده نيست، غارت شدند و گوينده نيست که ردّ نما (23) در ميان شما کيست که به اين گوش بدهد و توجّه نموده از براي حوادث آينده بشنود. (24) کيست که يعقوب را به تاراج و اسرائيل را به يغما تفويض نموده است، آيا خداوند نبود که به او گناهکار شديم چون که به راههايش نخواستند که رفتار نمايند و شريعتش را اطاعت ننمودند بنابراين شدّت قهر خود و حدّ جنگ را بر او ريخته است بلکه او را از گرد شعله ميگرداند اما نمي داند و او را ميسوزاند اما قلب خود را مشغول نميسازد.»
اين فصل از کتاب اشعيا را مردمي که در زمان پيغمبر(ص) بودند، با آن حضرت منطبق ميدانستند، چنانکه از عبدالله بن سلام و کعبالاحبار و وهب بن منبّه و ديگران نقل شده است.
بشارت حضرت مسيح(ع) از آمدن خاتمالانبياء(ص)
حضرت مسيح(ع) بشارت به آمدن «فارقليط» داد. اين لغت يوناني و در اصل «پِرِکليتوس» (به کسر «پ» و «ر») که چون معرّب کردند «فارقليط» شد؛ پِرِکليتوس کسي است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستايش کند، و «احمد» نيز همين است. علامه شعراني در ادامه مينويسد: «نزد اين بنده مؤلف کتاب لغت يوناني به انگليسي هست، آن را به آشنايان زبان انگليسي نشان دادم گفتند: «پِرِکليتوس» را به همين معني ترجمه کرده است، حتي معني تفضيلي که در «احمد» است (يعني: ستودهتر) و در «محمد» نيست از کلمه «پرکليتوس» يوناني نيز فهميده ميشود، و اين کتاب لغت طبع انگلستان است.» ليکن امروزه مسيحيان به جاي اين کلمه در ترجمههاي انجيل «تسليدهنده» ميآورند.
ديدگاه مسيحيان
به عقيدة مسيحيان کلمة «پَرَکليتوس» (به فتح «پ» و «ر») است و گويند: اگر به کسر اين دو حرف بود به معني «احمد» بود اما چون به فتح است، به معني تسليدهنده است و مراد از آن «روحالقدس» ميباشد.
نقد
به عقيده ما ترجه اول (احمد) صحيح است. زيرا در نسخ انجيل آن زمان «پِرِکليتوس» (به کسر «پ» و «ر») به معني «احمد» نوشته بود. نه «پَرَکليتوس» (به فتح آن دو حرف) به معني تسليدهنده، و کاتبان نسخهها آن را به تصيحف نوشتند، و چنان که در تحريفات انجيل آمده است روشن ميشود که به اين خصوصيّات خط انجيل فعلي اعتباري نيست. افزون بر آن، به فرض پَرَکليتوس (به فتح) و به معني تسليدهنده باشد باز قرائن بسيار از خارج و هم در انجيل دلالت دارد بر اينکه مراد از آن، پيغمبري انساني است نه روحالقدس که مسيحيان امروز ميگويند.
اينک عبارت انجيل يوحنا (14: 21 ...):
«و من از پدر خواهم خواست و او «فارقليط» تسليدهنده ديگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند. (17) روح راستي که او را جهان نميتواند پذيرفت؛ زيرا که او را نميبيند و نميشناسد اما شما او را ميشناسيد؛ زيرا که نزد شما ميماند و در شما خواهد بود؛ (18) شما را يتيم نخواهم گذاشت نزد شما خواهم آمد. (19) اندکي ديگر هست که جهان ديگر مرا نميبيند اما شما مرا ميبينيد. از آنجا که من زندهام، شما نيز زنده خواهيد بود و در آن روز شما خواهيد دانست که من در پدر خود هستم و شما در من و من در شما ... (26) لکن آن تسليدهنده «فارقليط» يعني روح پاک که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هرچيز خواهد آموخت و هرچه من شما را گفتم به ياد شما خواهد آورد.»
در همان انجيل (15: 26) ميگويد:
«و چون آن تسليدهنده «فارقليط» بيايد که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد. يعني: روح راستي که از طرف پدر ميآيد او دربارة من شهادت خواهد داد. (27) و شما نيز شهادت خواهيد داد؛ زيرا که از آغاز شما با من بودهايد.»
و در انجيل يوحنّا (16: 7 ـ 15) ميگويد:
«لکن به شما راست ميگويم که شما را مفيد است که من بروم که اگر من نروم آن «فارقليط» تسليدهنده نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد. (8) و او چون بيايد جهانيان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زيرا که به من ايمان نميآورند، به صدق، زيرا که به نزد پدر خود ميروم و شما مرا ديگر نميبينيد (11) به انصاف زيرا که بر رئيس اين جهان حکم جاري شده است. (12) ديگر چيزهاي بسيار دارم که به شما بگويم لکن حالا نميتوانيد متحمل شد. (13) اما چون او ـ يعني روح راستي ـ بيايد او شما را به تمامي ارشاد خواهد کرد؛ زيرا که او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آنچه ميشنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد. (14) و او مرا جلال خواهد داد؛ زيرا که او آنچه را از آنِ من است، خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. (15) هرآنچه پدر دارد از آنِ من است از همين سبب گفتم که آنچه از آنِ من است، خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد.»
اکنون ميگوييم: مسيحيان معتقدند فارقليط روحالقدس است و مسيح(ع) وعده داد او بر حواريين نازل شود، و ما ادلّهاي چند داريم بر اينکه مراد از فارقليط مردي معين است که پس از مسيح آيد، نه روحالقدس:
يکم. مترجمين قديم «فارقليط» را عَلَم خاص انساني ميدانستند لذا عين لفظ آن را در ترجمه آوردند، و اگر تسلّي دهنده فهميده بودند ترجمه آن را ميآوردند، مثلاً در ترجمة سرياني قديم و عبري و عربي قديم، عين فارقليط را آوردند، در عبري که نسخة چاپ شده آن نزد اين بنده (علامه شعراني) موجود است (فِرقليط) به کسر فاء است بي الف و در ترجمة عربي چاپ سال 1821 و 1831 و 1844 که «اظهار الحق» نقل کرده است، «فارقليط» است.
دوم. تواريخ مختلف که هريک مؤيد ديگري است، دلالت دارد بر اينکه مسيحيان پيش از اسلام آن را منطبق با مردي معين ميکردند؛ از اين رو، يکي از پارسايان مسيحي در قرن دوم ميلادي که نامش «منتنس» بود در آسياي صغير مدعي شد من فارقليطم و جماعتي به او گرويدند. نيز «اظهار الحق» از «لبّ التواريخ» که مردي مسيحي نوشته است نقل ميکند: يهود و نصاري به عهد محمد(ص) منتظر پيغمبر بودند.
مُقَوْقِس بزرگ قبطيان در جواب رسول خدا(ص) نامه فرستاد و در آن نوشته بود: «و من دانستم پيغمبري بايد مبعوث شود و گمان مي کردم در شام مبعوث خواهد شد.»
سوم. در فصل 14 آيه 16 ميگويد: «من از پدر ميخواهم که به شما فارقليط ديگر فرستد.»
مفاد اين کلام آن است که من خودم فارقليطم و پس از من فارقليط ديگر ميآيد؛ اگر فارقليط به معني احمد باشد، يعني ستوده و آنکه نامش بر زبانهاست و همه او را به نيکي ياد ميکنند، اين عبارت را ميتوان چنين معني کرد: يعني: من خود مردي خوشنامم و از پدر ميخواهم که مرد نيکنام ديگري براي شما بفرستد.
اما اگر فارقليط به معني تسلي دهنده باشد، نميتوان گفت عيسي خود تسليدهنده بود و محمد(ص) يا روحالقدس تسلي دهنده ديگر است، چون حواريين از صعود حضرت مسيح(ع) اندوهناک بودند و حضرت مسيح پس از صعود خودش نبود تا سبب تسلي آنها گردد و روح القدس تسلي دهنده ديگر باشد. بنابراين، بايد بفرمايد از رفتن من اندوه مخوريد که تسلي دهنده ميآيد و کلمه «ديگر» را نبايد بگويد.
چهارم. در آيه 26 ميگويد: «او هرچيز را به شما خواهد آموخت، آنچه من براي شما گفتم، ياد شما خواهد آورد.»
اين عبارت دلالت دارد که خطاب حضرت عيسي(ع) با همه امّت است تا آخر دنيا؛ و ميفرمايد شما امّت من سخنان مرا فراموش ميکنيد و فارقليط به ياد شما ميآورد، و خطاب خاص به حواريين نيست، چون آنها کلام آن حضرت را فراموش نکرده بودند اما چون مدّتها گذشت و عقايد بتپرستان با کلام حضرت مسيح(ع) آميخته شد و سخنان آن حضرت را فراموش کردند، او را خدا و پسر خدا گفتند و به تثليث قائل گشتند، خداوند فارقليط يعني: محمد بن عبدالله(ص) را فرستاد تا کلام مسيح(ع) را به ياد آنها آورد که او بنده خدا بود.
پنجم. در آيه 30 ميگويد: «الآن پيش از آنکه واقع شود براي شما گفتم تا وقتي واقع شود ايمان آريد.»
گوييم: وقتي روحالقدس بر دل کسي نازل شود خصوصاً حواريان شک نميکنند وگرنه بايد انبياء هم پس از نزول وحي در صحت آن شک کنند درحالي که چنين نيست، پس حواريان محتاج نبودند که حضرت عيسي خبر از روحالقدس بدهد تا وقت نزول او باور کنند، پس مقصود از فارقليط پيغمبري است که مردم در صدق او شک ميکنند و حضرت عيسي(ع) از پيش خبر داد تا شک نکنند.
ششم. در باب 15 آيه 26 ميگويد:
او دربارة من شهادت ميدهد و شما نيز شهادت ميدهيد براي آنکه از نخست با من بوديد.
از اين کلام صريحاً فهميده ميشود که منکران حضرت عيسي(ع) او را رنجيدهخاطر داشتند، و ميفرمايد: فارقليط ميآيد و شهادت به حقّانيت من ميدهد و شما هم که معجزات مرا ديديد شهادت ميدهيد و اين دو شهادت يکديگر را تأييد مي کنند و حجّت بر منکران تمامتر ميشود.
آنچه گفته شد با نزول روحالقدس بر حواريين مناسبت ندارد؛ زيرا که شهادت روحالقدس به حقّانيت حضرت مسيح(ع) براي حواريان که خودشان از نخست با او بودند و معجزات او را ديدند چه احتياج بود و چه ضرورت داشت؟ و اينکه ميفرمايد: «او شهادت ميدهد و شما هم شهادت ميدهيد.» يعني تأييد يکديگر ميکنيد؛ در مقابل منکران است والّا، شهادت روحالقدس را غير حواريان نميشنوند و هيچيک تأييد ديگري را نميکند.
هفتم. در باب (16: 7) گويد: «اگر من نروم فارقليط نميآيد.»
اين عبارت بر روحالقدس که بر حواريان فرود آمد، منطبق نميشود چون براساس نص انجيل در عهد حضرت عيسي هم روحالقدس بر آنها نازل شده آنگاه که حضرت مسيح آنها را به شهرهاي اسرائيل فرستاد.
هشتم. در آية 8 ميگويد: «او وقتي بيايد عالم را برگناه و صدق و عدل ملزم خواهد ساخت.»
اين بر پيغمبر ما(ص) صادق ميآيد چون او با جهانيان سر و کار داشت؛ اما روحالقدس در باطن بود و بر دل حواريان نازل شد و با جهانيان سر و کار نداشت.
نهم. در آيه 13 ميگويد: «او از پيش خود سخن نميگويد، بلکه هرچه بشنود همان را ميگويد و از آينده خبر ميدهد.»
اين فقره هم منطبق با شخص انساني است، اما در رابطه با روحالقدس که به عقيده مسيحيان با خدا يکي است اين که «هر چه بشنود همان را ميگويد» معني ندارد.
نيز در آيه 14 و 15 ميگويد: «او مرا بزرگ ميکند براي آنکه از چيزهايي که مال من است ميگيرد و به شما خبر ميدهد و هرچه از آن پدر است از من است از اين جهت گفتم از چيزهايي که از آن من است ميگيرد و به شما خبر ميدهد». اين مطالب نيز بر روحالقدس منطبق نميشود.
علامه شعراني پس از نقل و توضيح عبارات ياد شده از انجيل به بيان شبهات مربوط به فرازهاي ياد شده و پاسخ آنها ميپردازد که به جهت رعايت اختصار، از ذکر آنها خودداري ميکنيم.
چهار. برهان از طريق گروندگان
يکي از روشهاي ابتکاري که علامه شعراني در اثبات نبوت نبياکرم(ص) به آن اشاره کردهاند اثبات از طريق برخي ايمان آورندگان و گروندگان به پيامبر(ص) است. گاه شخصيت برخي از پيروان و مؤمنان به يک پيامبر از ويژگيهايي برخوردار است که شناخت آنها هرگونه ترديد در صدق دعوي نبوت را از بين ميبرد و يقين به صحت آن را در پي ميآورد. در اين ميان شخصيت اميرمؤمنان(ع) جايگاه ويژهاي دارد. علامه در اين باره مينويسد: «... ايمان اميرالمؤمنين(ع) به پيغمبر اکرم خود دليل بزرگي است بر نبوت او. چون هر کس تاريخ اميرالمؤمنين(ع) را خوانده است و بر احوال او مطلع گشته از مسلمان يا غير مسلمان تصديق کرده است او عالم و فطن و نيز امين و بيمداهنه بود و خطبههاي توحيدي او معجزي بزرگتر از خواندن درخت است و حضرتش بيآنکه دليل و علامتي بر صدق پيغمبر(ص) بيند محال بود به مداهنهکاري ايمان آورد يا در دليل نبوت خطا کند.»
براساس اين نگرش سه عنصر اساسي در شخصيت اميرمؤمنان(ع) ايمان ايشان را حجتي قاطع در حقانيت رسالت حضرت ختمي مرتبت قرار ميدهد. آن سه عبارتند از:
1. اوج نهايي علم، فطانت، دينشناسي و خداشناسي اعجازگون
2. نهايت امانت، صدق، اخلاص
3. قاطعيت و عدم سازشکاري در پذيرش حق و مبارزه با باطل
به راستي چنين کسي چراغ هدايت است و ردّ و قبول او در کشف حقيقت برهاني روشن و قاطع است و از راه عليشناسي ميتوان به پيامبرشناسي رسيد.
نتيجهگيري
علامه شعراني در اثبات نبوت خاصه از چهار طريق وارد بحث شدهاند. اين چهار عبارت عبارت بود از: 1. واکاوي شخصيت پيامبر؛ 2. برهان اعجاز؛ 3. بشارتهاي پيامبران پيشين؛ 4. برهان از طريق ايمان آورندگان.
برهان نخست ضمن آنکه به صورت دليلي مستقل قابل طرح است، پشتيبان ديگر براهين نيز ميباشد. به عبارت ديگر، پارهاي از ويژگيهاي شخصيتي پيامبر مانند صدق و اخلاص، شرط لازم و ضروري پذيرش دعوت آن حضرت است.
برهان اعجاز در ميان ديگر براهين جايگاه ممتاز و برجستهاي دارد، از اينرو علامه بخش مفصلتري از مباحث خود را به آن اختصاص داده و به عمده شبهات و اشکالات مطرح شده درباره آن پاسخ گفتهاند. از طرف ديگر معجزه بزرگ پيامبر اسلام(ص) يعني قرآن در ميان معجزات پيامبران جايگاه منحصر به فردي دارد، از جمله اينکه سندي زنده و دائمي بر رسالت حضرت ختمي مرتبت است و راه هرگونه انکار و شبهه را براي هميشه مسدود مي سازد. استفاده ديگري که علوم شعراني از اعجاز زنده و دائمي قرآن ميکنند دلالت آن بر رد الحاد است.
از طرف ديگر، راه شناخت اعجاز قرآن همواره گشوده است و اگر کسي مستقيماً نتواند آن را درک کند به روش غيرمستقيم بر آن قادر است.
بشارتهاي انبياي پيشين نيز اهميت والايي دارد. علامه شعراني به بررسي دقيق و شرح مضامين کتابهاي آسماني پيشين در اين باره پرداختهاند، که دو مورد آنها از نظر گذشت. از نظر علامه بررسي اين گونه بشارتها براي کساني که از تاريخ پادشاهان و امم انبياي پيشين اطلاع کافي ندارند، چندان سودمند نيست و بدون داشتن درکي درست از شرايط زماني و تاريخي انبياء سخنان آنان مفهوم واقع نميشود.
برهان از طريق شناخت ويژگيها و امتيازات برخي از ايمانآورندگان نيز جايگاه قابل توجهي دارد. علامه شعراني اين برهان را به صورت مستقل و جداگانه ذکر نکرده، بلکه در لابلاي مطالب خود آوردهاند، اما مضمون عبارات ايشان سازنده يک برهان و طريقي ابتکاري است که به خوبي از عهده اثبات نبوت و ايجاد قطع و يقين به صدق آن برميآيد.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//content/%D8%B5%D8%AD%D8%AA-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%B5
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت