در پرسش آميختگي و مغالعات فراواني وجود دارد که به ترتيب به آن ها مي پردازيم
الف- «پس نامگذاري اين قسمت از آيه به آيه تطهير فريب و دورغ است ...»
توجه داشته باشيد در غالب موارد اسم سوره يا آيه از يک کلمه يا يک حادثه انتخاب مي کنند و معناي آن اين نيست که تمام سوره يا تمام آنآيه همان کلمه و جمله است.
سوره بقره، از کلمه بقره گرفته شده، سوره نمل، از کلمه نمل، اسري، از جمله «اسري ...» و .... و زياد است که بگوييم اين دروغ است، بقره کل سوره بقره نيست بلکه فقط در آيه به کار رفته و همين طور نمل و اسرا ...؟
و در آيات هم همين اسم است، آيه اکمال را از جمله «اکملت» و آيه ي تبليغ را از جمله «بلغ» و آيه ي تطهير را هم از جمله «يطهرکم تطهيرا» آيا اين يک دروغ است هر کدام شيعه نوشته که آيه ي تطهير يک آيه ي مستقل است و جزء آيه ي 33 احزاب نيست؟ خوب سخني است که مي شنوند مقداري درباره آن دقت کنيد.
ب- با آيه ي تطهير نمي توان به وسيله آن بر عصمت ائمه استدلال کرد ....؟
خوب بو دپژوهشگر محترم بيان مي کرد که چرا آيه ي تطهير بر عصمت ائمه ندارد؟ و احتمالالتي را که قبل از بيان معناي آيه ي تطهير متذکر مي شويم که
دليل عصمت فقط آيه ي تطهير نيست بلکه دلائل فراواني داريم که به نمونه هاي اشاره مي شود:
دلايل عقلى انديشمندان شيعه در اثبات عصمت امامان عليهم السلام دلايل گوناگونى ارائه نمودهاند. (18) كه تبيين آنها نيازمند فرصتى بيشتر و كتابى پرحجم و مستقل است چنان كه علامه حلى با شرح و بسط اين دلايل بيش از هزار نكته در اين باره بيان كرده است. (19)
1- امتناع تسلسل: امام بايد معصوم باشد; زيرا در غير اين صورت تسلسل لازم مىآيد; يعنى عدد امامان نامتناهى مىشود; چون از جمله اهداف وجود امام، منع ستمگران از ستمگرى و گرفتن حق مظلوم از ظالم است پس اگر امام، معصوم نباشد ممكن ستخود او در حق كسى ظلم كند و مظلوم براى گرفتن داد خود از او به امام عادل و معصوم ديگرى محتاج باشد و اگر اين امام هم داراى عصمت نباشد آنچه گفته شده در باره اين شخص نيز مطرح خواهد بود و جامعه بشرى به امام ديگرى نيازمند خواهد شد و اگر او نيز معصوم نباشد تسلسل لازم مىآيد و اين محال است. (20)
2- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد فوائدى كه بر وجود او مترتب است تحقق نمىيابد و غرض و مقصودى كه موجب نصب امام عليه السلام استحاصل نمىشود در حاليكه نقض غرض بر خداوند حكيم مستلزم جهل و يا عجز او مىشود و اين محال است; زيرا جهل و عجز در ساحت قدس واجب الوجود راه ندارد.
توضيح اينكه: غرض از وجود امام حفظ شريعت و احكام آن و تكامل بشر به فضايل نفسانى و ملكات انسانى و راهنمايى آنان به طريق صواب و راه معرفت و خداشناسى و آنچه لازمه سعادت دنيا و آخرت او است مىباشد; اگر امام، معصوم نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، كار ناپسند و معصيت در باره او برود اطمينان به طور كامل از او سلب شده باعث آلودگى ديگران مىشود; زيرا اگر سرپرست و رئيس قومى مرتكب گناه و معصيتشود جرات زيردستان در انجام همان كردار، زياد مىشود و آن را عذر خود مىشمارند; اهل فسق و فجور نيز بىمهابا بيش از پيش جامعه را ناامن مىسازند. بنابراين، مقصود خداوند عالم از نصب امام حاصل نمىشود و چون جهل و عجز در باره حق جل و علا راه ندارد نقض غرض نيز بر او محال است; از اين رو لازم است امام از گناه و نسيان و اشتباه مبرا بوده و معصوم باشد. (21)
3- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجتبر بندگان تمام نمىشود، و تمامشدن حجت - بعد از بعثت رسول صلى الله عليه و آله و انزال كتب و ثبوت تكليف - بر عصمت امام و خليفه و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله موقوف است. پس اگر خداوند زبان عذر بندگان را در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احكام تكليفيه و وضعيه قطع نكند به گونهاى كه هيچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احكام، صحيح نمىباشد; زيرا بندگان مىتوانند در محضر خداوند به تمامنبودن حجت، عذر بياورند كه امام به عنوان حافظ و بيانكننده احكام كتاب و سنت از كذب و افتراء، نسيان و سوء فهم و اشتباه ايمن نبوده بلكه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتيجه حقيقتبر ما كشف نشد و تكاليف به ما نرسيد; و عقل هم به طور قطعى، عقاب بلابيان را قبيح مىداند و صدور آن را از حق تعالى محال مىشمارد پس بايد امام، ولى و خليفه حضرت رسول صلى الله عليه و آله مامون و معصوم از هر خطاء و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد تا در مقام بيان كتاب و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مورد اطمينان همه خلق باشد و راه عذر را بر بندگان ببندد تا اگر بندگان با تمامبودن حجت، چنين ولى و امامى، اطاعت نكردند بدانند كه، عذرى از آنان پذيرفته نيست و خداوند مىتواند آنها را به اشد مجازات، عقاب نمايد. (22)
4- قاعده عدل: معصومبودن امام داراى مصالح و فوائد بىشمارى است و از هرگونه مفسده و زيان مبراست. بنابراين به مقتضاى قاعده عدل بر خداوند عالم، واجب است كه امام را معصوم قرار دهد تا به موجب ترك آن، مفسدهاى حاصل و مصلحتى فوت نشود; زيرا تفويت مصالح و ايجاد مفسده بر خداوند قبيح است. (23)
5- قاعده لطف: همانطورى كه وجود امام براى جامعه بشرى لطف است، عصمت او نيز لطف استبلكه لطف بودن وجود امام بدون عصمت او محقق نمىشود. (24) چون وجودى لطف و باعث هدايت مردم است كه خود از هر نوع گناه و زشتى بدور باشد در غير اين صورت مطلوب امام كه راهنمايى و رهبرى انسانها است، حاصل نمىشود. (25)
6- اگر امام، معصوم نباشد ممكن است از او معصيتى صادر شود; در اين صورت بازداشتن او از منكر بر امت، يا واجب است و يا واجب نيست; اگر واجب باشد، لازمهاش اين است كه عظمت و شرافت امام از دلهاى مردم ساقط شود و به دنبال آن، فائده نصب امام كه انتصاف حق مظلوم از ظالم و حفاظت دين خدا است منتفى گردد و مردم از او اطاعت نكنند.
و اگر نهى او از منكر بر امت واجب نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منكر كه از واجبات دين اسلام است از اعتبار ساقط مىشود; در نتيجه ضرورى است كه امام، معصوم باشد. (26)
7- اگر امام مانند ساير افراد بشر معصوم نباشد، وجهى ندارد كه ما او را برتر و افضل از ديگران بدانيم; زيرا چه بسا ممكن است كه در اثر نداشتن عصمت، خطا و اشتباهى در دين و اجزاء احكام آن مرتكب شود يا در فهم مطلبى، ناتوان باشد و از خود چيزى به دين ببندد و به خدا نسبت دهد يا چيزى را كه خداوند او را مامور به ابلاغش كرده ترك كند و به مردم نرساند و يا در حكمى به واسطه هواهاى نفسانى يا امور دنيايى بر خلاف عدالت رفتار كند در اين صورت اطمينان مردم از او سلب مىشود. بنابراين، فلسفه وجود امام اقتضا مىكند كه رهبر و امام امتبايد فردى باشد كه امتيازى بر ديگران داشته و هيچ گاه به سراغ آلودگى و گناه نرود و هرگز اشتباه و خطايى برايش پيش نيايد. (27)
8- بايد امام عليه السلام در تمام عمر خويش در گفتار و رفتار و كردار معصوم از خطا و سهو باشد; زيرا اگر از او معصيت صادر شود شرافت و عظمتش از دلهاى مردم ساقط مىشود و اگر سهو و نسيان از او سر بزند، اخبار او امر و نهى و وعد و وعيد او مورد اطمينان واقع نمىشود و در نتيجه نصب امام بىفايده و باطل مىگردد. (28)
9- در جاى خود ثابتشده است كه امام عليه السلام منصوب از طرف خدا بوده و اطاعت او واجب است، و غرض و فلسفه نصب امام به جانشينى پيامبر براى حفظ شريعت، تفسير و بيان آن و حفظ نظام امت و... است، از آنجا كه خداوند عالم به تمام حقايق است، وقتى مىداند شخصى براى امامت امت و جانشينى نبى صلى الله عليه و آله صلاحيت ندارد، چگونه او را به اين امر مهم نصب مىكند؟ نصب شخص غيرصالح و معصيت كار براى امامت از طرف خداوند قبيح است، و كار قبيح از حكيم تعالى محال است. پس امكان ندارد امام منصوب از طرف خداوند معصوم نباشد.
10- قاعده وجوب اصلح: عقل حكم مىكند كه اصلح به حال بندگان و نوع مكلفين، آن است كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله كه مبين دين و حافظ احكام و شريعت الهى است; اصلح مردمان و اعدل و اعلم زمان خود به نحو تام و كامل بوده و از هر گونه خطا و نقص و كاستى مبرا و مصون باشد، و يقين به كنه وجود فرد صالح، امين و كامل و واجد اصلحيت تام و كامل جز به وسيله خداوند ميسر نيست. پس همان طور كه خداوند انبياء را بر اساس صلاح براى برقرارى نظم و حفظ نظام اجتماع و حكمت مبعوث فرموده است آن فلسفه و لزوم و آن دقتبه طريق اولى بايد نسبتبه جانشينى نبى صلى الله عليه و آله رعايتشود با توجه به اين كه اهميت درجه امامت از نبوت بالاتر است.
11- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند اطاعت از امام عليه السلام واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقيضين لازم مىآيد. با اين توضيح كه وقتى مردم امام را آلوده به گناه مىبيند، از جهت اين كه گناهكارند نبايد از آنها تبعيت كنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و تبعيت از او واجب است. در نتيجه بين دو امر حد ناقض (واجب و حرام) دچار خواهد شد. و انجام دو امر ناقض در آن واحد محال است پس به ناچار بايد امام معصوم باشد. (29)
دلايل نقلى عصمت امامان عليهم السلام
الف) آيات قرآن
1- آيه امامت
«و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين؛ به ياد آوريد هنگامى را كه پروردگار ابراهيم، او را با وسايل گوناگونى آزمود، و او آزمايش خود را كامل كرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم گفت: از خاندان من نيز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پيمان من - يعنى امامت - هرگز به ستمكاران نمىرسد». (30)
طبق آيه فوق خداوند منصبهاى الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نيستند; زيرا وقتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست كرده بود، جواب آمد: پيمان من به ستمگران نمىرسد.
سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است كه عهد خدا به او نمىرسد. بايد دانست كه هر گناهى ظلم به نفس استخواه اين ظلم به معنى كفر باشد آنچنانكه قرآن مىفرمايد: «ان الشرك لظلم عظيم» (31) و يا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; كه باز هم ظلم به نفس است; زيرا هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» است اما آيا ظالم فقط كسى است كه در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم استيا براى رسيدن به عهد الهى بايد هيچگاه ظالم نباشد؟ بسيار بعيد به نظر مىرسد، بلكه محال است كه ابراهيم عليه السلام چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريهاش كه بالفعل ظالم بودند داشته است. بنابراين، منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه در گذشته و يا حال حتى براى يك لحظه از عمر خود موصوف به اين صفتبوده باشد و در واقع خداوند با بيان آن، حقيقت را براى ابراهيم عليه السلام روشن مىكند كه مقام امامت و رسالت مقامى والاست و تنها كسانى شايسته اين منصب هستند كه در تمام عمر از هرگونه شرك و كفر و گناه پاك و معصوم باشند (32) .
و با اين استدلال، غيرمعصوم، ظالم و ستمكار است و هيچ ستمكارى براى امامتشايسته نيست. در نتيجه هيچ غيرمعصومى صلاحيت و قابليت امامت را نخواهد داشت.
2- آيه اولى الامر
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا و رسول و اولى الامر، اطاعت كنيد». (33)
طبق روايات فراوانى كه از شيعه و اهل سنت رسيده است منظور از «اولى الامر» در آيه شريفه، ائمه اثنى عشر عليهم السلام است.
با استدلال به اين آيه شريفه مىتوان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را به اثبات رساند. در اين آيه، كلمه «اطيعوا» دو بار به كار رفته است، يك بار فقط به خدا نسبت داده شده و بار ديگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم آيه مىتوان روشن نمود كه «اطيعوا» (دوم) بين رسول و اولى الامر مشترك است و به دليل آن كه قيد و شرطى به همراه ندارد اطاعتى همه جانبه و بىچون و چرا و مانند اطاعتخدا، مطلق است اما اين مطلب جز با عصمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و اولوا الامر، سازگار نيست; زيرا اطاعتى اين چنينى، تنها در برابر كسى سزاوار است كه از كجانديشى و كجروى در گفتار و رفتار و كردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است نمىخواند. (34)
بنابراين مقتضاى «اطيعوا الرسول و اولى الامر» اين است كه اطاعت آنها به طور مطلق واجب است و آنها به يقين، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر آنها با اوامر الهى، تناقض ندارد; زيرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا مخالفت داشته باشد باز مقتضاى اطلاق آيه اين است كه اطاعت آنها واجب است و اين يعنى دو امر متناقض در يك مورد; مثلا - العياذ بالله - اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گناهى امر كند مقتضاى «اطيعو الله» اين است كه آن گناه را مرتكب نشويم ولى به مقتضاى «اطيعوا الرسول» بايد آن را انجام دهيم و اين يعنى دو تكليف متضاد در يك مورد كه صدور آن از طرف شارع مقدس پذيرفته نيست. پس در واقع، آيه يادشده تضمينى استبر اين كه هيچگاه اوامر رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد بلكه بر عصمت امامان عليهم السلام دلالت دارد. (35)
دلالت اين آيه بر عصمت امام به قدرى روشن است كه حتى فخر رازى يكى از علماى بزرگ اهل سنت نيز از آيه شريفه بر عصمت اولىالامر استدلال نموده است. (36) 3- آيه صادقين
«يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله وكونوا مع الصادقين؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى داشته باشيد و (هميشه) با صادقين باشيد». (39)
طبق روايات فراوانى كه از طريق فريقين (شيعه و سنى) نقل شده است منظور از «صادقين» پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام هستند. (40)
نكتهاى كه از اين آيه شريفه براى عصمت استفاده مىشود اين است كه خداوند به طور مطلق (بدون قيد و شرطى) به مؤمنان دستور داده كه همواره با صادقان باشند، اين اطلاق اقتضا مىكند كه «صادقين» كسانى باشند كه صدقشان در همه حال معلوم و مسلم است و اين معنى جز در مورد معصومين عليهم السلام امكانپذير نيست; زيرا غيرمعصوم ممكن استخطا كند كه در اين صورت بايد از او جدا شد. اما كسى كه در همه حال مىتوان در كنار او و پيرو او بود جز معصوم نخواهد بود; بنابراين منظور از صادقين در اين آيه شريفه هر فرد راستگويى نيستبلكه مقصود كسانى هستند كه در سراسر زندگىشان سخن خلاف واقع - نه عمدا و نه از روى سهو - بر زبان جارى نكرده باشند.
به عبارت ديگر منظور از صادقين، صدق مطلق است نه مطلق صدق. و صادق به قول مطلق كسى است كه از هر جهت راست و درستباشد و در انديشه و گفتار و كردار و رفتار و اخلاقش كوچكترين كجى و انحراف وجود نداشته باشد چنين كسى جز معصوم نخواهد بود; زيرا مرتبه كامل صدق، همان عصمت و طهارت است كه با وجود آن، راستى و صدق و گفتار و كردار به طور كامل تحقق مىيابد. (41)
ب) عصمت امامان عليهم السلام در روايات
علاوه بر آيات گذشته روايات فراوانى نقل شده است كه بر عصمت امامان عليهم السلام تصريح دارند. در ذيل به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم:
1- ابن عباس مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود:
من و على، حسن، حسين و نه نفر ديگر از فرزندان حسين [از هر نوع آلودگى و معصيت ] پاك و معصوم هستيم. (42)
2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره امام على عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام فرمود:
آنان، برگزيدگان خداوند هستند و از هر گناه و خطايى معصوم مىباشند. (43)
3- امام رضا عليه السلام (در يك حديث طولانى) مىفرمايد:
امام كسى است كه از گناهان پاك و از عيوب منزه است. (44)
4- امام سجاد عليه السلام فرمود:
امام از ما (اهل بيت عليهم السلام) حتما معصوم است. (45)
5- امام صادق عليه السلام فرمود:
پيامبران و وصى آنها گناه ندارند; زيرا آنها از هر گناه و خطايى پاك و معصوم هستند. (46)
غير از اين، روايات ديگرى را نيز علماى شيعه و سنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده و فضايلى را براى اهل بيت عليهم السلام بر شمردهاند كه جز با عصمت آنان، سازگار نيست.
حديث ثقلين (47) :
من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم، كتاب خدا و عترتم، تا وقتى كه به آن دو تمسك مىكنيد گمراه نخواهيد شد و هيچگاه اين دو از يكديگر جدا نمىشوند، تا اين كه در حوض (كوثر) بر من وارد شوند. (48)
اگر اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله از گناه و خطا معصوم نمىبودند پيروى از آنان موجب هدايت نمىشد و جدايى ناپذيرى آنان از قرآن معناى روشنى نمىيافت.
روايات فراوانى (مانند سفينه و...) نيز از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است كه مىتوان از آنها به عنوان دلايلى بر عصمت امامان عليهم السلام استفاده نمود.
7. شيخ جعفر سبحانى، الالهيات، مكتبة الاعلام الاسلامى، چاپ دوم، 1411ق.، ج2، ص510: «الامامة هى رئاسة عامة الهية.»
8. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، انتشارات علميه اسلاميه تهران، ج1، باب فضيلت و صفات امام، ح1، ص286.
9. نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه2.
10. تغابن/8: «پس بگرويد به خداوند و فرستادهاش و نورى كه نازل كردهايم.»
11. اصول كافى، پيشين، ج1، ص276، ح509.
12. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج53، ص181.
13. اصول كافى، پيشين، ج1، باب فضيلت و صفات امام، ح2، صص291- 290.
14. كمال الدين، ج1، ص204; بحار الانوار، ج23، ص37.
15. اصول كافى، ح1044، : «ان حديث آل محمد مستصعب لا يؤمن به الا ملك مقرب او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للايمان فما ورد عليكم من حديث آل محمد صلى الله عليه و آله فلانت له قلوبكم و عرفتموه فاقبلوه و ما انتمازت منه قلوبكم و انكرتموه فردوه الى الله و الى الرسول و الى العالم من آل محمد و انما الهلاك ان يحدث احدكم بشىء منه لايحتمله فيقول: و الله ما كان هذا، و الانكار هو الكفر.»
16. اصول كافى، پيشين، ج1، ح1046: «ان حديثنا صعب مستصعب، لا يحتمله الا صدور مغيرة، او قلوب سليمة.»
17. همان، ج1، ح518: «هل يعرفون قدر الامامة و محلها من الامة...؟ ! ان الامامة اجل قدرا و اعظم شانا و اعلى مكانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان يبلغها الناس بعقولهم...» .
18. ر.ك: علامه حلى، الالفين، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ سوم، 1402ق.
- سيد مرتضى (علم الهدى)، تنزيه الانبياء (بىجا، بىتا) صص 9- 8.
- شيخ طوسى، تلخيص الشافى، علق عليه السيد حسن بحر العلوم، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، چاپ دوم، 1383ق، ج 1، صص 201- 194.
- ابن ميثم البحرانى، قواعدالمرام فى علم الكلام، مكتبة آيةالله المرعشى، قم، 1389ق.، صص179- 177.
19. الالفين فى امامة امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام.
20. ر.ك: علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص184.
- علامه حلى، الالفين فى امامة مولانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، پيشين، صص56 و 165.
- باب حادى عشر، ترجمه محمدعلى حسينى شهرستانى ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1414ق.، ص222.
- شيخ زين الدين عاملى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، علق عليه محمدالباقر البهبودى، المكتبة المرتضوية لاحياء آثار الجعفريه، چاپ اول، 1384ق.، ج1، صص113- 112.
21. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، با تعليقه شيخ جعفر سبحانى، ص184.
22. همان، صص160- 150.
23. همان.
24. محقق لاهيجى، سرمايه ايمان، ص114.
25. سيد محسن خرازى، بداية المعارف الالهية، ج2، ص82.
26. ارشاد الطالبين، ص333.
27. ر.ك: سيد حسين مظفر، امامت از ديدگاه تشيع، ترجمه حبيب الله رهبر ص 98; سيد محمدباقر خوانسارى، انصاف در امامت، نشر صدوق، قم ، 1371ش.، صص36- 35.
28. علامه حلى، الالفين فى امامة اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب (ع)، پيشين، ص227; الشيخ ابى جعفر محمد بن الحسين بن على الطوسى (ره)، الرسائل العشرة، رسالة: مسائل كلامية، ص 98.
29. ر.ك: دكتر محسن شفايى، شؤون ولايت ، ايران، چاپ اول، 1357ش.، صص136- 135.
30. بقره/124.
31. لقمان/13.
32. ر.ك: شهيد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر، چاپ دوم، تهران، 1374 ش.، ج4، صص923- 922; شيخ جعفر سبحانى، الالهيات، پيشين، ج2، صص627- 623; جعفر سبحانى، منشور جاويد، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ج5، ص271 به بعد; باب حادى عشر، پيشين، ص231.
33. نساء/59.
34. علامه سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج4، صص401- 387.
35. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، راه و راهنماشناسى، اميركبير، تهران، 1375 ش.، ج4، صص207- 206.
36. خلاصه بيان وى از اين قرار است: خداوند در آيه كريمه به طور قطعى اطاعت اولىالامر را لازم دانسته است، و كسى كه اطاعتش اين گونه واجب گردد ناگزير معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زيرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد در فرضى كه اقدام بر خطا كند بر اساس اين آيه بايد از او اطاعت كرد و اين به معناى امر به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى كه كار خطا و اشتباه مورد نهى است و نبايد از امر به آن پيروى شود. اين لازمهاش اجتماع امر و نهى در فعل واحد است. ر. ك. فخر رازى، التفسير الكبير، دارالكتب العلمية، بيروت، 1411ق.، ج10، ص116 ذيل آيه شريفه59 سوره نساء.
37. احزاب/33.
38. ر.ك: علامه سيدمحمد حسين طباطبايى، تفسيرالميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بىتا)، ج16، صص313- 309.
39. توبه/ 119.
40. ر.ك: حاكم حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 341، ح 357- 350.
- محمد بن يعقوب الكلينى، اصول كافى، ج 1، ح 531 و 532.
41. ر.ك: علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، پيشين، ص196; ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، مؤسسة الامام على بن ابيطالب (ع) قم، چاپ سوم، 1375 ش.، ج9، صص223- 222.
42. شيخ سليمان قندوزى حنفى، ينابيع المودة، باب77، ص 445: «انا وعلى والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون.»
43. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.، ج25، باب 5، ح2، ص193، به نقل از عيون الاخبار ص 219: «... انهم خيرة الله وصفويه وهم المعصومون من كل ذنب وخطيئة.»
44. شيخ كلينى، اصول كافى، پيشين، ج1، ص287: «... الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العيوب...»
45. شيخ صدوق، معانى الاخبار، تصحيح على اكبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1361ش.، باب معنى عصمة الامام، ح1، ص132: «الامام منا لا يكون الا معصوما.»
46. بحارالانوار، پيشين، ج 25، ص 199، ح8 به نقل از الخصال ج2، ص 154: «الانبياء واوصيائهم [والاوصياء] لاذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون.»
47. علاوه بر حديث ثقلين، احاديث معروفى همچون حديثسفينه (مثل اهل بيتى مثل سفينة نوح) و حديث امان (اهل بيتى امان لامتى) نيز به روشنى بر عصمت امامان (ع) مقصود دلالت مىكنند. براى آگاهى از منابع اين دو روايت و چگونگى دلالت آنها بر عصمت اهل بيت عليهم السلام، ر.ك.: احمد حسين شريفى و حسن يوسفيان، پژوهشى در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، تهران و قم، 1377ش.، صص328- 325.
48. برخى از منابع روايى اهل سنت كه اين حديث را با اندك تفاوتى نقل كردهاند عبارتنداز:
- مسند احمد بن حنبل، ج4، ص366.
- مسلم بن الحجاج القسيرى، صحيح مسلم، ج5، ص26 (كتاب فضائل الحكمة) .
- محمد بن عيسى الترمذى، سنن ترمذى، ج5، ص662 (كتاب المناقب) :
«انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا، لن يفترقا حتى يردا على الحوض.»
http://www.balagh.net/persian/kalam/imam/03/01.htmمطالعه بيشتر:
امامت و عصمت امامان در قرآن /رضا کاردان
اکنون مي پردازيم به آيه ي تطهير که آيا بر عصمت امامان دلالت دارد يا نه؟
توضيح مفردات آيه1- کلمه «انما» دلالت بر حصر دارد يعني فقط
(راغب اصفهاني، المفردات، نشر کتاب، 1404، ج 2، ص 23)2- «يريد الله» مراد اراده خاص است يعني اراده تکويني خداوند است و گر نه اراده تشريعي انحصاري به خاندان پيامبر ندارد و همه مردم بدون استثنا به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پليدي پاک باشند. البته اراده تکويني منافات با اختيار امامان ندارد.
3- «اذهاب» از بين برون به اين معني که از اول بگذارد راه پيدا کند، يعني دفع است نه رفع.
4- «رجس» هر چيزي ناپاک از نظر جمع آوري يا به حکم عقل و يا در شرع.
(ر.ک: مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 11، ص 31)اهل بيت: اهل بيت از نظر لغت کساني را در يک خانه زندگي مي کنند (اولاد و همسر) را گويند و مجازا کساني را مي گويند که نسبتي دارند.
(مفردات راغب، همان، ص 29) اما بعدا ثابت مي کنيم که مراد از اهل بيت همان اهل بيت پيامبر يعني علي، فاطمه، حسن، حسين عليه السلام مي باشند.
تفسير آيهمفاد ذيل آيه از کلمه «انما» به بعد اين است که خداوند اراده قطعي کرده که اهل بيت از هر گونه رجس و پليدي و گناه پاک باشند و اين همان مقام عصمت است. اين نکته قابل ذکر است که منظور از اراده الهي احکام حلال و حرام نيست چون احکام شامل همگان مي شود. پس اراده مستمر (فعل مضارع) اشاره به يک نوع امداد الهي است که اهل بيت را بر عصمت و ادامه آن ياري مي دهد و در عين حال منافات با آزادي و اراده و اختيار ندارد.
نظر برخي مفسران شيعه و سني1- زمخشري مي گويد: خداوند از گناهان کنايه به رجس تعبير نموده و از تقوي به طهر چنان که بدن با نجاسات آلوده مي شود درون با گناهان آلوده مي شود ... در پايان مي گويد آيه مثال زن هاي پيامبر هم مي شود!!
(زمخشري، الکشاف، بيروت، چاپ سوم، ج 3، ص 538) که البته اين ذيل سخنش را بعدا رد مي کنيم.
2- ابن حجر هيثمي (با همه تعصبي که دارد) مي گويد: «اين آيه منبع فضائل اهل بيت نبوي است براي اين که حاوي درخشان ترين مناقب ايشان و شامل توجه به شأن (رفيع) آنان است، چرا که با لفظ «انما» آغاز مي گردد و «انما» افاده حصر مي کند درباره اراده خداي متعال در منزه نمودن آنان از رجس و رجس نيز همان گناه است اين آيه هم چنين بيانگر اراده خداوند در تطهير اهل بيت از جميع خصوصيات اخلاقي و احوال مذموم [يعني همان عصمت] است و اين که در بعضي از طرق نقل شده که آتش و جهنم بر آنان حرام است همان فايده اين تطهير است مي باشد.
(ابن حجر هيثمي، الصواعق، بيروت، دار الکتب العلميه، 1414 ه ق، ص 223)3- علامه طباطبائي: مراد از اذهاب رجس در آيه عصمت است. پس تطهير ائمه يعني مجهز نمودن آن ها به ادراک حق در اعتقاد و عمل است و مراد از اراده، اراده تکويني است و معناي آيه اين مي شود. خداوند اراده ابدي نموده است و شما اهل بيت را از همه نوع پليدي (اعتقادي باطل، آثار گناه و ...)با دادن موهبت الهي عصمت پاک گرداند.
(علامه طباطبائي، الميزان، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چهارم، 1362، ج 16، ص 331)مراد از اهل بيتمهم ترين بحث در آيه اين است که مراد از اهل بيت کيست؟ احتمالاتي وجود دارد که مهم ترين آنها دو احتمال است:
يک مراد همسران پيامبر باشند.
برخي از مفسران اهل سنت اهل البيت را به همسران پيامبر اسلام تفسير کرده اند
(قرطبي در تفسير الفرقان، ج 6، ص 5264 اين نظريه را از زجاج نقل مي کند)طبق اين تفسير علي، فاطمه، حسن و حسين عليه السلام جزء اهل بيت نيستند.
دليل اين نظريه اين است که آيه تطهير در بين آياتي است که همگي مربوط به زنان پيامبر است. هم آيات قبل از آن و هم آيه پس از آن و هم صدر آيه مربوط به همسران پيامبر مي باشد، لذا سياق اقتضا مي کند که آيه تطهير مربوط به همسران پيامبر باشد.
ولي اين نظريه به سه دليل باطل است:
1- در آيات قبل و صدر آيه مجموعا 25 بار ضمير و فعل به صورت مؤنث و در آيه ي 34 نيز دو مورد فعل و ضمير مؤنث به کار رفته، اما در ذيل آيه ي تطهير ضماير و افعال همه به صورت مذکر به کار رفته که اختصاص به مردان دارد و يا شامل مردان و زنان هر دو مي شود. و يقينا کلام خداوند که فصيح ترين است از تغيير ضماير و افعال مقصودي داشته و افراد خاصي را اراده کرده غير از زنان پيامبر هستند و گر نه ضماير را به همان صورت مؤنث مي آورد نه مذکر.
2- همسران پيغمبر هيچ کدام داراي عصمت نبودند، و کسي هم چنين شأني براي آنها قائل نيست گذشته از اين که برخي از آنان عليه خليفه واجب الاطاعه زمان خويش جنگيد هم چون عايشه که جنگ جمل را علي عليه السلام راه انداخت.
3- رواياتي که اهل بيت را بر همسران پيامبر تطبيق نموده رواي آن يا ضحاک است يا عکرمه خارجي که هر دو تضعيف شده اند و علماي رجالي آن دو را توفيق نکرده اند.
(ولايت مطهرين، سيد محمد علوي، ص 117) از اين گذشته قرآن نسبت به همسران پيامبر کلمه «ازواج النبي»، «نساءالنبي» يا «ازواجک» به کار برده نه اهل بيت.
دو: احتمال دوم مراد افراد خاصي از خاندان پيامبر يعني علي و فاطمه و حسن و حسين و در رأس آنها شخص پيامبر مي باشد. اين احتمال هيچ يک از اشکالات قبلي را ندارد، علاوه بر آن روايات فراواني از فريقين نقل شده که علامه طباطبائي تعداد آن را بيش از 70 روايت مي داند.
(الميزان، مترجم، ج 32، ص 178) که قول دوم را تأييد مي کند که مراد از اهل بيت علي و فاطمه و حسنين مي باشد.
فخر رازي مي گويد: اين روايت [که اهل بيت را به افراد مذکور تفسير نموده] روايتي است که دانشمندان اهل تفسير و حديث، همه اتفاق بر صحت آن دارند.
(تفسير فخر رازي، ج 8، ص 80، ذيل آيه61 آل عمران؛ ر.ک: آيات ولايت در قرآن، مکارم شيرازي، ص 166)گفتني است که 15 نفر از صحابه و 16 نفر از تابعين اين روايات را نقل کرده اند. از جمله افرادي که اهل سنت که روايات فوق نقل کرده اند:
1-مسلم، در صحيحش، ج 4، ح 22424 به نقل از پيام قرآن، ج 9، ص 143
2-صحيح ترمذي (ر.ک: احقاق الحق، ج 2، ص 503)
3- المستدرک علي الصحيحين، ج 2، ص 416 (به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 504)
4- الدر المنثور، ج 5، ص 198
5- السنن الکبري، ج 2، ص 149
6- شواهد التنزيل، ج 2، ص 10-92
7- مسند احمد حنبل، ص 330، ج 4، ص 107، ج 6، ص 292
(ر.ک: پيام قرآن، مکارم شيرازي، ج 9، ص 144، آيات ولايت در قرآن، مکارم شيرازي، ص 166)از اين گذشته گروه زيادي از علما اهل سنت حديث کساء را نقل کرده و تصريح نموده اند که پيامبر: علي و فاطمه و حسن و حسين را زير عباي يماني قرار داد و فرمود: خداوندا اينان اهل بيت من هستند پس پليدي را از آنان دور کن و آنان را پاک و مطهر قرار ده آنگاه آيه ي تطهير در شأن آنها نازل شده است، افراد ذيل اين حديث را نقل کرده اند:
1- مسلم در صحيحش باب فضائل اهل بيت النبي، ج 5، ص 37، ح 2424
2- ترمذي در صحيحش، ج 5، ص 663 باب مناقب اهل البيت، ح 3787 (بيروت، داراحياء التراث)
3- امام احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 230
4- حاکم در مستدرک، ج 3، ص 133، 147 و ج 2، ص 416
5- امام نسائي در خصائص، ج 149
6-ذهبي در تلخيص، ج 2، ص 150
7- طبراني در معجم، ج 3، ص 48، ج 12، ص 98
8- حاکم حسکاني در شواهد التنزيل، ج 2، ص 11
9- نجاري در تاريخ الکبير، ج 7، ص 187
10- ابن حجر عسقلاني، در اصابه، ج 2، ص 509
11- فخر رازي در تفسيرش، ج 2، ص 700
12- قندوزي حنفي، در ينابيع الموده، ص 107
13- خوارزمي در مناقب، ص 23
14- طبري در تفسيرش، ج 22، ص 6
15- سيوطي در الدر المنثور، ج 5، ص 198
16- ابن الجوزي در تذکره الخواص، ص 233
17- زمخشري در تفسير کشاف، ج 3، ص 538
18- قرطبي در تفسيرش، ج 14، ص 182
19- ابن کثير در تفسيرش، ج 3، ص 492
20- ابن اثير در اسد الغابه، ج 2، ص 12
21- ابن عساکر در تاريخش، ج 1، ص 185
22- ابن حجر در صواعق المعرقه، ص 143
23- ابن عبدالبر در استعياب، ج 3، ص 37
و افراد فراوان ديگر
(ر.ک: ولايت مطهرين، شماره 3 و 4، سيد محمد علوي(حسين پور) ص 99-100)به عنوان نمونه به برخي از آنها اشاره مي شود:
1- ترمذي و حاکم در روايت صحيحه، و ابن جرير و ابن منذر و ابن مردويه و بيهقي در سنن خود از ام سلمه نقل کرده اند که گفت: پيامبر فاطمه، علي، حسن و حسين عليهم السلام را خانه من بودند که آيه تطهير نازل شد حضرت آنان را داخل عبايي که بر دوش بود قرار داد و فرمود: «بار خدايا اين جمع اهل بيت من مي باشند پس الودگي را از آن ها دور بداد».
(روح المعاني، آلوسي، ج 22، ص 14)در ادامه آلوسي مي گويد: «در برخي از روايات دارد که ام سلمه گفت آيا من جزء اهل بيت شما مي باشم حضرت فرمود: تو برخيري ولي جزء اهل بيت من نيستي».
(همان)آنگاه آلوسي مي گويد: سخن پيامبر که فرمود: اينها [چهار نفر] اهل بيت من مي باشند و در حق آن ها دعا فرمود و اين که ام سلمه را داخل عبا (کساء) راه نداد آن قدر از طرق مختلف نقل شده است که قابل شمارش نيست.
(همان)و اين روايت عموميت اهل بيت در آيه را به هر معنايي که باشد تخصيص مي زند پس مراد کساني است که زير عبا (کساء) قرار داشتند لذا شامل همسران نمي شوند.
(همان، ص 15)2- ابن جرير و ابن ابي حاتم و طبراني و ابن مردويه از ام سلمه همسر پيامبر نقل مي کنند که پيامبر در خانه او زير کساي خبيري خوابيده بود، پس در آن هنگام فاطمه غذايي آورد رسول خدا فرمود: تا شوهر و فرزندانش حسن و حسين را فرا خواند و آنان آمدند هنگام خوردن غذا آيه تطهير نازل شد پيامبر انان را با کساء پوشانيد و بعد رو به آسمان برد و گفت: «خدايا! اينان اهل بيت و خواص من مي باشند، پليدي را از آنان دور کن و آنان را پاکيزه گردان، اين را سه بار گفت. ام سلمه مي گويد: من هم با شما مي باشم؟ حضرت دوباره فرمود: تو برخيري».
(سيوطي، الدر المنثور، ج 6، ص 603، شبيه اين در ص 604 نقل شده، و ر.ک: المعجم الکبير، ج 23، ص 336)3- واثله ابن اسقع مي گويد: آمدم خدمت علي ولي او را نديدم، فاطمه گفت: وي رفته تا رسول خدا را دعوت کند نشستم تا آنان آمدند، و با فاطمه با هم وارد شدند پس رسول خدا حسن و حسين را ندا داد، و آنان آمدند، و با فاطمه و شوهرش (علي) نزديک خود قرار داد سپس لباس خود را روي آنان قرار داد من شاهد اين قضيه بود، آنگاه فرمود: «انما يريد الله ليذهب ....؛ پروردگارا! اين ها اهل بيت من هستند».
رواي مي گويد: اين حديث صحيح است (بنابر شرط صحت حديث) نزد مسلم.
(المستدرک علي الصحيحين، ج 2، ص 416، تلخيص المستدرک، ج 2، ص 416)و همين طور حاکم سند حديث را صحيح مي داند.
(المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 141)ابن تيميه که بناي بر تشکيک را دارد مي گويد: «حديث کساء صحيح است؛ زيرا اين حديث را احمد و ترمذي از ام سلمه نقل کرده، مسلم در صحيح خود از عايشه نقل نموده است.
(ابن تيميمه، منهاج الغه، ص 5، ص 13)ابن حجر که تعصب خاص دارد مي گويد: اکثر مفسرين برآنند که آيه ي تطهير در حق علي و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است، زيرا ضمير «متلکم» و بعد آن مذکر آمده است.
(ابن حجر، الصواعق المعرفه، ص 85)از اين ها گذشته روايات فراواني در منابع اهل سنت آمده که پيامبر اکرم هر روز صبح يا پنج شنبه وقت (در اوقات نماز) بر در خانه علي و فاطمه مي آمد و آيه تطهير را بر آنان مي خواند تا مصداق اهل بيت مشخص شود، اين احاديث برخي مي گويد: اين کار به مدت يک ماه ادامه داشت.
(مسند ابي داود طباسي و دار الکتب اللبناني، ص 274) برخي چهل روز
(مجمع الزوائد، ج 9، ص 267، حديث 14987، الدر المنثور، ج 6، ص 606) برخي شش ماه
(ترمذي در صحيحش، ج 5، ص 352، حاکم در مستدرک، ج 3، ص 158، احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 259) بعضي هفت ماه
(جامع البيان طبري، ج 22، ص 6) و برخي ده ماه گفته است
(مجمع الزوائد، ج 9، ص 267، حديث 14986) انس بن مالک مي گويد: هنگامي که آيه تطهير نازل شد پيامبر خدا نزديک به شش ماه وقت نماز به در خانه فاطمه مي آمد و فرمود شما، اهل البيت (انما يريد الله ليذهب تا آخر)
(نفخات الازها، ج 20، ص 81)با اين همه منابع که بخش کوچکي از آن مورد اشاره قرار گرفت مي توان گفت شيعه به يک مطلب ظني و گماني استناد مي کند؟ برادر! به خدا قبر و قيامتي هم در کار است حساب و کتابي هم در پيش است بياييد کاري کنيم که در روز قيامت نزد پيامبر اکرم شرمنده نشويم، بياييد مقداري چشم حقيقت خويش را باز کنيم لااقل منابع قابل اعتماد خود اهل سنت را مطالعه کنيم و از منابع شيعه لااقل يک دوره الغدير علامه اميني را که تمام منابع آن از اهل سنت است و يک روايت هم از منابع شيعه نقل نکرده بخوانيم، تا فرداي قيامت که «يوم الحسره» است نداي پشيماني و حسرت، سر ندهيم.
ج: «شيعيان ... منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جايي که منکر امامت را کافر و از دايره دين اسلام خارج ساخته اند ....».
در اين بخش نيز پرسشگر خطاهاي انجام داده، اين که شيعيان بر منکران امامت اعتراض حق است چرا که حديث که حديث غدير از ديدگاه اهل سنت هم متواتر قعطي است با اين حال زير بار آن نرفته اند و بحث آن در الغدير کاملا مطرح شده است.
اما منکر امامت را کسي کافر ندانسته بر عکس در کشورهاي اسلامي از جمله عربستان و پاکستان و ... مرتب مي شنويم که مي گويند شيعه کافر است و هر روز تعدادي از اين شيعيان فقط به جرم شيعه بودن کشته مي شوند حتي درخود ايران وهابي ها در مسير زاهدان بارها شيعيان بي گناه را سر بريده اند تمام مراجع فعلي و گذشته، اهل سنت را پاک و ذبيحه آنها را حلال، و ازدواج با آنها را حلال شمرده و همه را مسلمان و پاک مي دانند جز ناصبي هاي که به ائمه ناسزا مي گويند، لااقل به رساله هاي مراجع دين در اين زمينه مراجعه شود.
ضديت و ستيزه گراي و لجاجت است، در صورتي که اکثر اهل سنت امامان عليهم السلام را به عنوان فرزندان پيامبر احترام مي گذارند به غير از گروهي از افراطيون و ناصبي ها که ستيزه گرند.
اکثر اهل سنت به حديث «علي مع الحق، و الحق مع علي» که بارها نقل کرده اند و در حد تواتر است، معتقدند.
هم چنين به حديث پيامبر(ص) توجه کنيد که فرموده اند:
«سيکون بعدي فتنه فاذا کان ذاک فالزموا علي بن ابي طالب فانه الصادق بين الحق و الباطل؛
(متقي هندي کنزالعمال، بيروت، مؤسسه الرسان، ص 612، ح 32964) بزودي بعد از من [پيغمبر] فتنه به وجود مي آيد، پس هنگامي که فتنه به وجود آمد همراه علي باشيد که او جداکننده بين حق و باطل است.» آيا اهل سنت در فتنه ها دنبال علي هستند؟
2- پيامبر اکرم(ص) به عمار فرمود:
«يا عمار ان رايت عليا قد سلک و اديا و سلک الناس واديا غيره فاسلک مع علي و دع الناس انه لن يدلک علي روي و لن يخرجک من الهدي؛
(همان، ص 614، روايت 32972) اي عمار اگر ديدي علي به راهي مي رود و مردم به راه ديگر، تو همراه علي باش و مردم را رها کن زيرا او بر بدي راهنمايي نمي کند و از هدايت تو را بيرون نمي برد.» آيا لازم نيست همگي به اين حديث عمل کنيم و پايبند باشيم؟!
جهت آگاهي بيشتر ر.ک:
- شب هاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي و کتاب هاي دکتر تيجاني.