معرفت به نورانيّت | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
معرفت به نورانيّت
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
معرفت به نورانيّت
ویرایش اثر
پاسخ تفصیلی:
به خدا سوگند، اي اباخالد، بندهاي ما را دوست نميدارد و ولايت ما را نميپذيرد، جز آنكه خداوند قلب او را تطهير مينمايد و خداوند قلب بندهاي را تطهير نمينمايد، جز آنكه خود را تسليم ما نمايد و تسليم ما باشد، پس چنانچه تسليم ما شود، خداوند او را از حساب شديد به سلامت ميدارد و از فزع روز قيامت اكبر در امان ميدارد.»
اشاره
در نشستي صميمانه در خدمت حضرت حجّت الاسلام و المسلمين سيّد محمّدمهدي ميرباقري بوده و دربارة معرفت امام، به ويژه معرفت به نورانيّت گفتوگويي داشتهايم كه به محضر موعوديان عزيز تقديم ميگردد.•در روايات فراواني وارد شده است كه هر كس بدون معرفت امام زمان خود از دنيا برود به مرگ جاهلي مرده است. مراد از اين روايات چيست؟دربارة ضرورت معرفت امام كه در روايات و آثار ما مطالب بسيار فراواني موجود است. اين روايت نبوي معروف را كه فريقين (شيعه و اهلسنّت) شايد به حدّ تواتر نقل كردهاند، همه مكرّر شنيدهايد كه آن حضرت(ص) فرمودند:
«من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليةً؛1 اگر كسي از دنيا برود و امام خودش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلي مرده است.»
يعني دو نحوه مردن متصوّر است: يكي مردن زمان جاهلي و ديگري مردن دورة نبوّت نبيّاكرم(ص) كه دورة حيات معنوي بشر است. انساني كه بميرد و امام زمانش را نشناسد، مردن او مردن جاهليّت است. البتّه حيات و مردنش هر دو جاهلي است. امّا اينكه چرا فقط بر مسئلة مرگ تكيه شده و نسبت به جنبة حيات اشاره نشده است، نكات متعدّدي وجود دارد؛ شايد يك نكتهاش اين باشد كه اين انسان گويا در عصر قبل از بعثت مرده و اصلاً بعثت را درك نكرده است؛ يعني دورة حياتش را در دورة قبل از بعثت گذرانده و از بعثت و نبوّت حضرت بهرهمند نشده است. اين يك معناي ظاهري است كه از اين روايت به خوبي استفاده ميشود.
امّا معاني دقيقتري نيز دارد كه طبق اين معناي از روايت، اساساً ما دو نوع موت و دو نوع حيات داريم: «موت جاهلي» و «موت معنوي» و نيز «حيات جاهلي» و «حيات معنوي»؛ يعني انتقال انسان از اين دنيا ميتواند بر اساس يك حيات معنوي يا انتقال جاهلانه باشد؛ كسي كه تحت ولايت نبيّ اكرم(ص) رشد ميكند، به يك حيات و موت ديگري ميرسد. بنابراين انسان اگر به معرفت امام نرسد، به آن موت و حيات نميرسد. البتّه ظاهر روايت همان است كه بيان شد كه گويا شخص بهرهاي از اسلام و دين نبرده است. امّا وقتي در مضمون آن دقّت ميكنيم از آن استفاده ميشود كه انسان مؤمن كه تحت ولايت نبيّ اكرم(ص) زندگي ميكند، به يك مرتبه و درجهاي ميرسد كه مرگ او هم مثل حياتش متحوّل ميشود و او نوع ديگري از مرگ را دارد. مرگ براي او انتقال به مراحل كاملتر و جامعتر است؛ بنابراين انساني كه به ولايت انبيا روي ميآورد، تلقّي او از مرگ با انساني كه رو به ولايت نميآورد، متفاوت است. مرگ انسان دومي بر اساس نگاه خودش به منزلة نيستي اوست؛ به تعبير ديگر مرگ براي او خطّ تقاطع همة اهداف و آرزوهايش است؛ در حالي كه مرگ مؤمني كه با دعوت انبيا آشنا و همراه شده، طريق او به مقاصد عالي و رفيع است؛ به گونهاي زندگي ميكند كه با مرگش به درجات بالا ميرسد. بنابراين مشتاق مرگ هم ميباشد. به هر حال معرفت امام، كليد بهرهمندي از دعوت و نبوّت نبيّ اكرم(ص) است.
البتّه مطالب زيادي ذيل اين روايت نوراني بيان شده كه شايد يكي از آن نكات اين باشد: از آنجايي كه ديگران مانند فراعنه و سردمداران حيات مادّي نسبت به حيات دنيايي انسان ادّعا دارند بنابراين به بشر وعده ميدادند و سعي ميكردند آن وعدهها را محقّق كنند؛ جامعههاي آرماني را به تصوير ميكشيدند؛ ولي نسبت به موت انسانها هيچ ادّعايي نداشتهاند. انبيا نه تنها موت انسانها را هم متحوّل ميكردند؛ بلكه مهمترين دعوت آنها تحوّل در موت و بعد از موت بوده است. كسي كه به معرفت امامش راه پيدا ميكند، موتش متحوّل ميشود؛ در حالي كه مكاتب غير اسلامي هيچ ادّعايي نسبت به اين امر ندارند؛ يعني واقعاً مرگ كساني كه در دورة مدرن زندگي ميكنند با كساني كه در دورة جاهليّت زندگي ميكردند، يكي است حتّي حياتشان چندان تفاوت ندارد؛ يعني فرق نميكند كه جاهليّت، جاهليّت مدرن يا كهنه باشد، فرق نميكند كه در كاخها زندگي كند يا در كپرها؛ فرق نميكند با هواپيما سفر كند يا با قاطر؛ زيرا اينها انسان را به حيات و علم و معرفت نميرساند. ولي بر فرض بگوييم آنها عقب افتاده بودند و اينها پيشرفت كردهاند يا آنها جاهل بودند و اينها عالم هستند، اين به نوع زندگي آنها بر ميگردد؛ امّا نحوة مرگشان يكسان ميباشد؛ يعني تفاوتي در موت اين دو گروه وجود ندارد، چنانچه از اوّل تاريخ تاكنون همه به يك نحو مردهاند. حال انسان اگر امام خود را نشناسد، آنگونه ميميرد. گويا مرگ انسان بايد مرگ خاصّي باشد كه مبدأ حيات، رشد و شكوفايي او بشود و اين در شعاع معرفت امام اتّفاق ميافتد؛ يعني در مرگ انسان نيز تحوّل پيدا ميشود و انسان در شعاع معرفت امام با موت خودش به حيات ميرسد. بنابراين به نظر ميرسد تأكيد روايت بر همين مطلب است.•معرفت به نورانيّت چه معرفتي است و چگونه حاصل ميشود؟بنا بر آنچه از روايات استفاده ميشود، باطن و حقيقت ائمه(ع) حقيقت نوراني است كه خداي متعال در آغاز خلقت آفريده و خلقت با آنها آغاز شده است و آنگاه اين حقيقت نوراني را به تناسب در عوالم مختلف تنزّل داده و بنابراين در عوالم مختلف حضور داشتهاند؛ از جمله اين حقيقت نوراني در عالم دنيا نيز تنزّل پيدا كرده است:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ؛2 [آن نور هدايتگر الهي] در خانههايي است كه خداوند اجازه داده است تا رفعت يابند و نام او در آنها ياد شود.»
معرفت مقام نورانيّت ائمه(ع): حال معرفت به نورانيّت؛ يعني درك اين حقيقتهاي نوراني كه خداوند در باطن ائمه(ع) قرار داده و اين حقيقت را نازل كرده است كه درك اين معرفت هم درجاتي دارد؛ يعني درجات نورانيّت آنها درجات متفاوتي است. اين يك نور تنزّل پيدا كرده در عوالم مختلف است و طبيعتاً متناسب با تنزّلش درجاتي دارد.
ائمه(ع) نور الهي در همة عوالمند: ابو خالد كابلي از امام باقر(ع) روايتي را نقل ميكند كه در آن از امام(ع) دربارة اين آية شريف سؤال شده كه خداي متعال در آن دستور فرموده است:
«فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا؛3
پس به خدا و پيامبر او و آن نوري كه ما فرو فرستاديم ايمان آوريد.»
كه اين دستور هم بعد از آن نكتهاي است كه خداي متعال بيان ميفرمايد:
«زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَي وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِكَ عَلَي اللهِ يَسِيرٌ؛4
كفّار گمان باطلي دارند و آن اين است كه برانگيختني در كار نيست و زندگي آنها به همين دنيا ختم ميشود. به آنها بگو: هم برانگيختن است و هم شما با كردههاي خودتان مواجه خواهيد شد؛ بنابراين شما ادامة وجودي خودتان را انكار نكنيد، بلكه خودتان را اصلاح كنيد و راه خودتان را بيابيد. به جاي انكار خود و ادامة وجوديتان كه بگوييد خبري نيست و اين قول منتهي به انكار ربوبيّت خداي متعال ميشود به خدا و رسول و اين نوري كه نازل كرديم، ايمان بياوريد.
به نظر ميرسد اين آيه مراتب سير انسان را توضيح ميدهد و ميگويد شما به جاي انكار خودتان، رو به سوي اين نور بياوريد تا مراتب راه را ببينيد و بتوانيد سالك در مراتب اين راه بشويد. آن نور حقيقي كه ما از عوالم بالا تنزّل داديم، مسير شما را روشن كرده است. شما به جاي اينكه خودتان و راهتان را انكار كنيد، رو به سوي اين نور بياوريد تا راه خودتان را ببينيد و در شعاع اين نور بتوانيد سير كنيد. راوي از حضرت پرسيد: يابن رسول الله(ص) مقصود از «نور» در اين آية شريف چيست؟ آنگاه حضرت با چند قسم مؤكّد بيان فرمودند:
«اي اباخالد، اين نور، به خدا سوگند، ائمة آل محمّد(ع) ميباشند؛ تا روز قيامت.»5
تا روز قيامت، همين يك نور بيشتر نيست. گمان نكنيد كه اين نورها مقطعي هستند و انوار ديگري هم هستند كه تنزّل پيدا ميكنند. تا روز قيامت و تا اينكه خلقت اين عالم به پاست، آن نوري كه خداوند متعال در اين عالم نازل كرده، جز اين نيست.
روشن است كه اين ناظر به مرتبة نورانيّت ائمه(ع) است. اين حقيقتهاي نوراني در عالم بالا بوده و خداي متعال اين نور را تنزّل داده است.
سپس تعبير دوم امام(ع) اين است:
«وايشان، به خدا سوگند، [همان] نور الله هستندكه در آسمانها و زمين است.»6
كلمة نور در اين آية شريف معرفه به «الف و لام» است؛ امام(ع) الف و لام را برداشته و به جاي آن مضافاليه گذاشتهاند.
«النّور» تبديل به «نورالله» شده است. ائمه(ع) نورالله هستند؛ نور الهي كه خداي متعال آن را نازل نموده است. اين ائمه(ع) نور الله در همة عوالم وجود هستند؛ يعني اگر عالم نوراني و روشن به نور حضرت حق است، اين نور الهي كه تنزّل يافته و همة عوالم منوّر به اين نور است، نور ائمة معصومان(ع) است. پس اوّلاً، نور تا روز قيامت آنها هستند. ثانياً، نورالله هستند. ثالثاً، نورالله در همة عوالم هستند. اگر انبياي الهي نيز انواري بودند كه به جوامع خودشان نورانيّت دادند و قلوب جوامع و امم خودشان را نوراني كردند، آنها مرتبهاي از نورانيّت ائمة معصومان(ع) بودند.
سپس آن حضرت(ع) نكتة دقيقي را بيان فرمودند كه اين نكته بيشتر مورد نظر ماست. حصول معرفت، رفع حجب و هدايت يافتن در شعاع نور امام
امام(ع) آنگاه فرمودند:
«به خدا سوگند اي اباخالد، حقّاً نور امام در قلبهاي مؤمنان از خورشيد تابان در روز تابناكتر است.»7
اگر كسي به مقام ايمان رسيد، نور امام در قلب او(مؤمن) از خورشيد در روز روشنتر است و ابهام و حيرت از او برداشته ميشود. بنابراين تلقّي من اين است، كسي كه به مشاهدة ملكوت عالم هم ميرسد و ميتواند عوالم را ببيند، حيرتهايش برداشته ميشود و به يقين ميرسد و اين به واسطة همين نورانيّت است. اين نور است كه تجلّي ميكند و بعد حجابها با همين نور برداشته ميشود. حتّي حجب نوراني هم با اين نور برداشته ميشود. اين نورانيّت است كه بايد در قلب تجلّي كند كه به ميزان تجلّي آن، حجب نوراني برداشته ميشود.
اينكه در آية ديگري از قرآن، خداي متعال در ماجراي حضرت ابراهيم خليل(ع) بيان ميكند كه:
«وَ كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَي كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي؛8
و اينگونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقينآورندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افكند، ستارهاي ديد، گفت: اين پروردگار من است.»
ديدن قمر و شمس را در چند سطح ميتوان معنا نمود؛ يك سطح از معنايش همين است كه به باطن آيات اشاره دارد كه بر اساس آن، هم ستاره، هم شمس و هم قمر به ائمةمعصومان(ع) تفسير شده است و آيات ديگر:
«وَ عَلامَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ ؛9
و نشانههايي [ديگر نيز قرار داد] و آنان به وسيلة ستارة [قطبي] راهيابي ميكنند.»
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا؛10
سوگند به خورشيد و تابندگياش. سوگند به ماه چون پي [خورشيد] رود.»
به ائمة معصومان(ع) تفسير شده، كه هدايت با نورانيّت آنها حاصل ميشود. در تفسير آية:
«اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛11
خداوند نور آسمانها و زمين است»
گفته شده است:
«يعني براي اهل آسمان و اهل زمين هدايت كننده است.»
زيرا هدايت به نور الهي است، همچنين؛
«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ.»12
[يعني] نور الهي كه همة عوالم را هدايت ميكند و در قالب يك مشكاتي تمثّل پيدا كرده، به انوار پاك چهارده معصوم(ع) تفسير شده است.
بنابراين آن ستارهها آن شعاعهاي نورانياند كه همة هدايتها در عوالم به وسيلة آنها صورت ميگيرد؛ هر كسي بخواهد راه بيابد در ضلال است، فقط با نور ستاره و ماه و خورشيد راه پيدا ميكند. البتّه معناي ظاهري آيه اين است كه حضرت با كفّار محاجّه ميكرد؛ ولي معناي باطني آيه شايد اين است كه حضرت ابراهيم(ع) به دنبال انوار ميگشت و ميخواست با اين انوار هدايت بشود. البتّه اينها ناظر به مراتب نورانيّت و مراتب سير ايشان است شايد اين اختلافي هم كه در روايات است، ناظر به اختلاف سير ارباب معرفت باشد كه گاهي در قالب ستاره و گاهي در قالب ماه و گاه خورشيد است. بنابراين برخي به عنوان يك معرفت محتمل اين چنين گفتهاند كه اين ناظر به مراتب سير باطني است كه فرد در مراتب سيرش، درجاتي از نورانيّت آنها را دريافت ميكند.
براي درك اين معنا لازم است دقّت شود كه اينها انوار الهي هستند، اينها ستاره و ماه خورشيد عالمند و همة هدايتها به وسيلة آنها واقع ميشود و حضرت ابراهيم(ع) هم به همين وسيله هدايت شد؛ يعني حضرت به وسيلة اين انوار به سمت خداي متعال هدايت شد، تا به آن حقيقت محض رسيد كه شهود حقيقت نوراني نبيّ اكرم(ص) و اميرمؤمنان(ع) بود كه از اين طريق متوجّه حضرت حق شد و بيان نمود:
«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛13
من از روي اخلاص پاكدلانه روي خود را به سوي كسي گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم.»
آن مرتبه از توجّه هم بعد از سير در اين مراتب است. اين مراتب از معرفت به نورانيّت بايد حاصل بشود؛ بعد از اينهاست كه انسان متوجّه ميشود كه آن مرتبه از توجّه هم خودش توجّه به وجه الله است و طريق وجه الله واقع ميشود.
«وجه الله الّذي إليه يتوجّه الأولياء؛14
وجه خدا كه اوليا به سوي آن توجّه مينمايند.»
وقتي انسان به آن وجه اتمّ روي آورد و حقيقت وجه اتم مشهود شد، آنگاه توجّه به حضرت حق واقع ميشود.
تحليل مقام نورانيّت بر دو قسم است: يك تحليل، تحليلي است كه ما بر اساس ادراكاتي كه از عالم داريم، انجام ميدهيم؛ شروع به بحث كردن ميكنيم و براي خودمان يك صورتهايي هم درست ميكنيم و احياناً ممكن است كه از طريق هدايتهاي باطني هم يك چيزهايي براي ما حاصل بشود؛ ولي يك مرتبه اش اين است كه انسان بايد حركت كند تا به آن نورانيّت برسد، آنگاه ميفهمد آن نورانيّت چيست. به ميزاني هم كه انسان سير كند، درجات نورانيّت برايش مشهود ميشود؛ يعني ممكن است در قدم اوّل خيال كند حقيقت انوار را ميبيند؛ بلكه بالاتر ممكن است وقتي جلوة اوّل حضرت امير(ع) را ديد، بگويد خود خدا را ديدم؛ بعد هم ادّعا كند كه حضرت امير(ع) خداست.
مرتبة نازلة درك از نورانيّت همين نورانيّت ظاهري است كه انسان به كلمات ايشان پيدا ميكند؛ وقتي انسان كلمات معصومان(ع) را ميخواند واقعاً نوراني ميشود؛ مگر اينكه انسان كاملاً بيگانه باشد و نتواند با همين مراتب ظاهري فهم برقرار كند كه در اين صورت هيچ بهرهاي نخواهد برد؛ مانند اهل عناد. همة قرآن نور است، از عالم بالا تا پايين نور است، جلوههاي ظاهرياش هم نور است. بنابراين در روايت هست خانهاي كه قرآن در آن تلاوت ميشود براي ملكوتيها مانند ستاره ميدرخشد. آنهايي كه اهل اين انوار هستند، آن را ميبينند. در همين عالم دنيا، آنهايي كه اهل سير معنوي هستند، نورانيّت قرآن را ميبينند؛ ولي كسي كه دنبال بازيگري با قرآن است، به وسيلة همين قرآن اضلال (گمراه) ميشود. اين گونه نيست كه هر كس به قرآن روي آورد؛ ولو بخواهد با قرآن بازيگري كند، هدايت بشود.
«يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً؛15
(خداوند) به وسيلة آن (قرآن) تعداد زيادي را به گمراهي ميافكند و تعداد زيادي را هدايت ميكند.»
البتّه خداي متعال ميفرمايد:
«وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ؛16
و[لي] جز نافرمانان را با آن گمراه نميكند.»
كساني كه فسق و خروج از ولايت دارند، آنها با قرآن اضلال ميشوند. چون آنها ميخواهند با قرآن بازي كنند و قرآن به كسي اجازه نميدهد با آن بازي كند و بنابراين با قرآن تاريكتر ميشوند و اين هم عين عدل است؛ يعني خداي متعال گمراه ميكند و گمراه كردنش عين عدل است، مانند آنكه عذاب ميكند و عذابش هم عين عدل است؛ كسي كه ميخواهد با نور الهي بازي كند، طبيعي است با همين نور هم اضلال و گمراه ميشود.
نوراني شدن قلوب مؤمنان در شعاع نور امام: اين نوري كه خدا نازل كرده، در قلوب مؤمنان تجلّي پيدا ميكند، ظهور در قلب پيدا ميكند. اين نور از نور خورشيد روشنتر است و قلب مؤمن نوراني ميشود و در شعاع همين روشني است كه حجابها و حجاب عالم ملكوت و حتّي حجب نوراني برداشته ميشود؛ بنابراين در ذيل آية «و كذلك نري إبراهيم...» نقل شده است: جابر بن يزيد جعفي ميگويد: به
امام صادق(ع) عرض كردم: اين آيه يعني چه؟ حضرت به طرف بالا اشاره نمودند و سپس فرمودند: «يعني اين»17 و حجاب را از او برداشتند و در قلبش نورانيّت ايجاد كردند؛ به طوري كه در پرتو اين نور، حجاب ملكوت را هم كنار زد.
ملكوت، مرتبهاي از مراتب باطن عوالم است كه در آنجا ادارة عالم اتّفاق ميافتد؛ مثلاً ما خيال ميكنيم كه خود باران ميبارد يا وقتي هوا گرم ميشود بعد آبها تبخير ميشود، آنگاه وقتي در دماي تقطير قرار ميگيرند، تبديل به باران ميشوند. امّا ما نميبينيم قوانيني كه اينها را اداره ميكند، از عالم ملكوت است؛ يعني قوانين حاكم، ارادههاي ملكوتي است. اين ارادههاي ملكوتي هستند كه عالم را اين گونه اداره ميكنند و آنها خود فاعلهاي مسخّر خداي متعال هستند، منتها فاعلهاي مسخّر مراتب دارند كه مرتبة ملكوت عالم يك مرتبه از فاعل مسخّر است و پايينتر مرتبة پايينتري است.
به هر حال حضرت امام باقر(ع) در ادامة بياناتشان فرمودند: «به خدا قسم كه آنان(ائمه(ع)) قلوب مؤمنان را نوراني ميكنند.»
پس نورانيّت قلب، فعل ما نيست؛ بلكه تنوير، فعل وليّ الله و فعل امام است. به ميزاني هم كه قلب نوراني ميشود، حجب از او برداشته ميشود.
حجب نوراني را بعضي اين گونه توضيح دادهاند كه حقيقت نور به نبيّ اكرم(ص) عطا ميشود و آنگاه از طريق ايشان، به همه ميرسد. اساساً آنچه از مجراي ايشان ميرسد، نوراني است و آنچه از مجراي دستگاه ابليس ميرسد، ظلماني است. گاهي در تلقّي (دريافت) انوار و حقايق، بين ما و نبيّ اكرم(ص)، بين ما و حجّت خدا واسطههاي فراواني است؛ يعني با واسطههاي فراواني ارزاق و خيرات، اعمّ از رزق علم و غير علم، به ما ميرسد. حال اين واسطههايي كه واسطة جريان و نزول رحمت خداوند بر ما هستند، اينها حجب نور هستند. بنابراين به ميزاني كه حجب نور برداشته ميشود، انسان به سرچشمههاي معرفت نزديكتر ميشود و ميتواند از سرچشمه بخورد. به عنوان نمونه يك ليوان آبي كه ما ميخوريم چقدر گشته تا از آن سرچشمه به دست ما رسيده است و احياناً در هر واسطهاي هم كه از آن گذشته، يك محدوديتهايي پيدا كرده و آن صفا و باطن خودش را از دست داده است. البتّه تا آنجايي كه در حجب نور ميچرخد، ظلماني نميشود؛ ولي محدوديت پيدا ميكند؛ يعني نور نازلتر ميشود؛ ولي اگر انسان بتواند حجابها را كنار بزند، آن نورهاي وسيعتر يا كلّيتر و جامعتر را ميتواند تلقّي و اسقا نمايد و بچشد و برخوردار بشود. منتهي اين امر تابع نورانيّت قلب است. به ميزاني كه قلب انسان به شعاع نور امام كه همان نور الله عزّوجلّ است نوراني ميشود، اين حجب برداشته ميشود.
امام باقر(ع) سپس ميفرمايند:
«تا آنكه ديدگان قلبها حجابهاي نور را بردرد و به معدن عظمت برسد و خداي عزّوجلّ بين آنها و هر كس بخواهد حجاب قرار ميدهد، پس قلبهايشان تاريك و ظلماني ميگردد.»18
خداي متعال بين آنها و كساني كه بخواهد حجاب مياندازد و در نتيجه قلوب آنها ظلماني ميشود. به تعبير ديگر اگر بين اين نور و قلبي حجاب شد، اين قلب ظلماني ميشود. به خاطر اينكه نور فقط «نورالله» است و «نورالله في السّموات و الأرض» هم، فقط همين ائمة معصومان(ع) هستند. بنابراين اگر قلبي محجوب از اين نور شد، انسان در هر مرتبهاي از مراتب سير باشد، در ظلمت است؛ چون فراتر از اين نور، نور ديگري نيست كه بگوييم حالا از اين نور به نور ديگري روي آورده است. كيفيت حصول معرفت به نورانيّت•بحث بعدي اين است كه معرفت به نورانيّت چگونه حاصل ميشود، آيا اين معرفت با برهان و استدلال و با خواندن تاريخ به دست ميآيد؟ البتّه ممكن است اينها قسمتهايي از آن بوده و بيتأثير در معرفت نباشد؛ ولي طريق اصلي تحصيل معرفت به نورانيّت در روايات به گونة ديگري بيان شده است. از جمله در روايات «كتاب الحجّة» كافي در باب «معرفة الإمام» و باب «فرض طاعة الأئمة(ع)» اين روايات آمده است:
تسليم، تصديق، معرفت:دربارة «معرفة الإمام و الرّد إليه» روايتي است كه توضيح ميدهد معرفت ائمه(ع) چگونه واقع ميشود. شايد يكي از معاني روايت، اين باشدكه:
شما به مقام صلاح نميرسيد و صالح نميشويد تا معرفت پيدا كنيد و معرفت پيدا نميكنيد تا تصديق كنيد و تصديق نميكنيد تا به مقام تسليم برسيد.
پس جريان معرفت از بستر ارادة انسان عبور ميكند. بنابراين معرفت چيزي نيست كه فقط با برهان و استدلال حاصل شود؛ بلكه معرفت مستند به ارادة انسان است و بر اساس اين روايت، براي انسان بعد از تسليم، تصديق و معرفت حاصل ميشود؛ البتّه تسليم پايان راه نيست؛ بلكه تسليم، اوّل راه است؛ يعني حركت ما با تسليم آغاز ميشود.تسليم، تطهير، معرفت
در روايت ديگري آمده است:
«به خدا سوگند، اي اباخالد، بندهاي ما را دوست نميدارد و ولايت ما را نميپذيرد، جز آنكه خداوند قلب او را تطهير مينمايد و خداوند قلب بندهاي را تطهير نمينمايد، جز آنكه خود را تسليم ما نمايد و تسليم ما باشد، پس چنانچه تسليم ما شود، خداوند او را از حساب شديد به سلامت ميدارد و از فزع روز قيامت اكبر در امان ميدارد.»19
شارحان، اين روايت را دو گونه معنا كردهاند، يك معناي روايت اين است كه بگوييم، انساني ما را دوست نميگيرد؛ مگر اينكه خدا قلبش را تطهير كند و خدا قلبي را تطهير نميكند؛ مگر اينكه تسليم ما شود و مقام «سِلم» پيدا كند؛ يعني هميشه تسليم ما باشد تا اينكه به مقام سلم برسد. آنگاه اگر كسي اين مسير را طي كرد، نتيجة حبّ، تطهير و تسليم اين است كه انسان به مقام امنيّت و سلم ميرسد. اين يك معناي روايت است كه بر اساس آن «مقام سلم» (سلم و سلامت در مقابل شدّتها) زمينة گذر از شدايد قيامت است.
البته به نظر ميرسد اين(نتيجة نهايي) بهطور مثال باشد؛(يعني) كسي كه در مقابل شدّت حساب قيامت به سلامت بگذرد، از بقية مراحل به سلامت خواهد گذشت. كسي كه از فزع روز قيامت -كه قرآن از آن به « فزع اكبر» ياد ميكند- در امان باشد، از ديگر فزعها به طريق اولي در امان است و روشن است كه او از سكرات مرگ و شدايد و بلاهاي دنيا به راحتي عبور ميكند، در متن بلا، در وادي ايمن است و هيچ رنجي نميبرد، بلا به او ضرر نميرساند، امنيّتِ او را نميگيرد و او را ناامن نميكند، شدايد مرگ و برزخ و احوال عوالم بعد او را مضطرب نميكند. به نظر ميرسد رفع شدّت حساب قيامت به عنوان مثال بيان شده است و الّا همة شدّتها و فزعها از انساني كه به مقام سلم در مقابل وليّ خدا رسيده و هيچ مقاومتي ندارد، برداشته شده است.
من حدس ميزنم (ترتيب) مراتب از آن طرف (از انتها به ابتدا) است: چون حبّ و ولا، تطهير لازم دارد و براي تطهير، تسليم لازم است؛ پس آغاز از تسليم است و نه حبّ؛ حبّ مرتبة پاياني است. اگر كسي به مقام حبّ و ولا رسيد، او به باطن ولايت راه پيدا كرده است. ايمان همان مقام حبّ است و مقام حبّ بعد از مقام تسليم و تطهير است. انسان اوّل بايد تسليم بشود و سپس تسليم را ادامه بدهد تا به مقام سلم برسد. البتّه خود مقام سلم بركاتي دارد كه بركات آن، رسيدن به راحتي و امنيّت است. ولي به همين ختم نميشود. انساني كه مقام سلم در مقابل وليّ خدا پيدا ميكند، حالا خداي متعال بر روي اين موجود داراي سلم، كار ميكند و او را تطهير ميكند. در روايت است كه:
وقتي ايمان مؤمن نيكو ميشود، بلايش فراوان ميشود.20
عزيزي ميفرمود: وقتي خداي متعال با گيرة ايمان ميگيرد، سوهان بلا را ميكشد و او را تطهير ميكند والّا انسان فرار ميكند. بنابراين سلم فعل ماست؛ يعني مقام تسليم تا سلم، فعل ماست. وقتي كه انسان تسليم شد، او را تطهير ميكنند كه فعل خداي متعال است و وقتي پاك شد، به مقام حبّ و ولا ميرسد.
به نظر ميرسد اينها همان مراتبي است كه بايد سير بشود تا انسان به مقام معرفت به نورانيّت برسد. اين حبّ و ولا، طريق جريان نور امام است. امام، انسان را نوراني ميكند و خود حبّ و ولا نيز مرتبهاي از نورانيّت است. اصلاً شايد حقيقت نورانيّت همين جريان حبّ باشد؛ يعني ظهور نور امام(ع) همان مرتبة حبّ و نور ولا است كه در قلب مؤمن دميده ميشود.معناي تسليم و نتيجة آن
سلم، يعني اينكه انسان در همة مراتب وجود حتّي در باطن خودش تسليم بشود و به مقام سلم برسد؛ يعني در باطن خودش هم مقاومت نداشته باشد. اگر او در مقابل حكم الهي حرج داشته باشد، او تسليم كامل ندارد . كما اينكه امام(ع) فرمودند:
«اگر قومي خدا را به يكتايي و بدون شريك بپرستند و نماز را به پا دارند و زكات را بپردازند و حجّ خانة [خدا] و روزة ماه رمضان را به جاي آورند؛ امّا در دل اعتراض كنند كه چرا خداي متعال و رسولش چنين يا چنان كرد، آنان با اين [اعتراض] مشرك هستند.»
يا اينكه حتّي در دلشان حرج نسبت به اين معنا پيدا كنند، يعني در دل اعتراض كنند كه چرا خداي متعال و رسولش چنين يا چنان كرد، او با اين اعتراض در دل مشرك شده است. سپس حضرت اين آية قرآن را تلاوت فرمودند:
«فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّيَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا؛21
ولي چنين نيست به پروردگارت قسم كه ايمان نميآورند؛ مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان ماية اختلاف است داور گردانند سپس از حكمي كه كردهاي در دلهايشان احساس ناراحتي [و ترديد] نكنند و كاملاً سر تسليم فرود آورند.»
يعني در مقام قضاوت الهي، تسليم محض باشند. پس حرج، ناشي از عدم تسليم است. اگر در قلب، مقام تسليم باطني حاصل شد، حرج باطني برداشته ميشود؛ زيرا حرج، ناشي از اين است كه انسان در مقام باطن، تسليم نشده است. اين همان مقامي است كه وقتي انسان به آن ميرسد، ايمان پيدا ميكند، آنگاه خداي متعال او را تطهير و بعد تنوير ميكند.معناي تصديق و نتيجة آن
در روايتهاي ذكر شده اينگونه آمده بود كه انسان بتواند بعد از تسليم، تصديق بكند. شايد تصديق همان مرتبة تسليم باطني يا مرتبة بعد از تطهير است؛ يعني انسان تا تطهير نشده باشد، هر چه سعي كند تسليم بشود، نميتواند تسليم باشد. در او ريب و شك پيدا ميشود، نميتواند بفهمد كه اين پيغمبر خدا از عالم انوار با اختيار خود پايين آمده و آمده است كه به ميثاق خود عمل كند، همهاش عبادت و بندگي و خيرخواهي است و جز رنج و خيرخواهي براي او نيست. نميتواند بفهمد همهاش خير محض و نورانيّت است؛ نميتواند باور كند كه در سراسر زندگي پيامبر(ص) حتّي يك نقطة كوچك تاريك وجود ندارد. آدمي كه تسليم نيست، نميتواند تصديق بكند. مقام تصديق يعني اينكه انسان به جايي برسد كه هر كاري آنها ميكنند، آن را عين صدق و برابري با صدق بداند و آن مقام صدق را در آنها درك بكند و طبيعي است انساني كه نتواند تصديق كند، نميتواند معرفت پيدا بكند و به شك و ريب و به تعبير ادعيه به «نكس» و بيعت شكني و بالأخره به تكذيب وليّ خدا كشيده ميشود.ماهنامه موعود شماره 128پينوشتها:
1. مجلسي، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج 8، ص 368، باب 27، ح 41.
2. سورة نور (24)، آية 36.
3. سورة تغابن (64)، آية 8.
4. همان، آية 7.
5. كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، ج 1، ص 371.
6. همان.
7. كافي، ج 1، ص 115.
8. سورة انعام (6)، آية 75.
9. سورة نحل (16)، آية 16.
10. سورة شمس (91)، آية 16.
11. سورة نور (24)، آية 35.
12. همان.
13. سورة انعام (6)، آية 79.
14. دعاي ندبه.
15. سورة بقره (2)، آية 26.
16. همان، آية 26.
17. اصول كافي، ج 1، ص 371.
18. همان.
19. همان.
20. «من حسن إيمانه كثر بلائه».
21. سورة نساء، آية 65.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.mahdaviat.porsemani.ir//content/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A%D9%91%D8%AA
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های مهدویت سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت