عرفان و مؤلّفههاي آن | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
عرفان و مؤلّفههاي آن
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
عرفان و مؤلّفههاي آن
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
متفرقه
پاسخ تفصیلی:
درآمد
هر علمي داراي اصول، موضوعات، غايات و روشهايي است که از يکديگر با يک يا چندی از آنها متمايز ميگردند. علم عرفان نیز چنين است و عرفان حقيقي بر اصولي استوار است که اين علم را از ساير علوم جدا ميسازد.
درباره اينکه عامل امتياز و تعيين کننده هر علم چیست، اجماعي در ميان علما وجود ندارد. برخي تمايز را در موضوع لحاظ کردهاند و عدهاي در غايت دانستهاند و گروهي نیز در روش؛ اما این مسلّم است که علوم با يکي از اين وجوه از هم ممتاز ميشوند.
عرفان، علمي است که با داشتن موضوع مشخص و روش خاص و غايت رفیع، نميتواند تحتالشعاع و زير مجموعه علوم ديگر قرار گيرد؛ و لزوماً يک علم مستقل به شمار ميآيد که براي تبيين مسأله به برخي از اصول مهم اين علم اشاره ميشود.
اصول ومؤلفههاي عرفان1
1. روشمندی
گفته ميشود که روش فلسفه، کلام و رياضي، عقلي است؛ به اين معنا که مسائل آنها با براهين عقلي تأمين ميشود و در علوم طبيعي مانند طب و شيمي، تجربي است و در تاريخ و برخي ديگر از علوم نقلي و نیز در فقه، تعبّدي و در عرفان، شهودي و کشفي است.
البته همانگونه که روشمندی هر علمي با توجه به حمايت آن علم در روش خویش است، عرفان نيز روش خود را که همان تهذيب نفس و تصفيه روح است، مورد حمايت قرار ميدهد. ترديدي نيست که تزکيه نفوس و عمل از روي خلوص در نورانيت ضماير و قلوب، بسيار مفيد است: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا".2
فرقان و شناخت حق از باطل، بهره کساني است که باطن خويش را با نور و ذکر حق صيقل دادهاند و حريم دل را حرم خدا قرار داده و از هوا رستهاند؛ از عقل که منبع علم است، فراتر رفته و به وراي آن، يعني قلب که منشأ ايمان و ايقان است، تمسّک جستهاند؛ استدلال و تجربه را هرچند مفيد دانستهاند، اما به قلمرو آن اکتفا نکردهاند.
آنان شيوه و روشي را برگزیدهاند که همه انبياء و اوليا به آن توصيه و بر آن تأکيد داشتهاند. صيانت نفس را تمهيدي براي معرفت رب قرار دادهاند و به همين جهت در مرتبه نازله، همان اتهام انبيا را به جان خريدهاند و به مجنون بودن متهم گشتهاند: "ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ".3
غالباً عرفا با پيش گرفتن اين شيوه، به جنون و ماليخوليا متهم شدهاند و اين همان نکتهاي است که حضرت امير(ع) در خطبه همام به آن اشاره دارند:"يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ"4
صمت و کم گفتن و گزيدهگويي، آثاري است که با رياضت شرعي و تهذيب نفساني تحصيل ميشود. جوع و گرسنگی و دوام ذکر که ملازم تصفیه باطن خواهد بود، برخی از راههاي تصفيه روح و تهذيب نفس هستند که زمينه شهود را فراهم ميکنند و در عرفان بهآنها توصيه ميشود. اثر مطلوب ذکر که از دستورهاي سالک محسوب ميشود، با توجه به آيات و روايات روشن است و نياز به تبيین ندارد.
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام
ناتمـامان جهـان را کـند اين پنـج تمـام
روشمند بودن عرفان را از حديث معروف " مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ..."5 که درجوامع روايي فريقين وارد شده ميتوان استنباط کرد؛ زيرا حکمت که خير کثير است، در مدرسه اخلاص تحصيل ميشود و کوثر معرفت از چشمه زلال خلوص ميجوشد.
همانگونه که درعلم حصولي، فقدان حس ظاهر اثر محسوس دارد: "مَنْ فَقَدَ حِسَّاً فَقَدَ عِلْمَاً"6 در علم حضوري نيز اگر کسي بر اثر سلب خلوص، شائبهاي در عقيده، اخلاق و اعمالش رخنه کند و حسي از حواس باطن را از دست دهد، ديگر علم حاصل از آن حس باطني نصيب وي نميشود. راز اينکه برخي انسانهاي صالح در رؤيا یا حالت مناميه، برخي از حقايق را ميشنوند يا ميبينند و بعضي ديگر از چنین برکاتی محرومند، در همين است؛ يعني تصفيه و تهذيب و رعايت آداب و سنن الهي، حسّ درون سالک را احيا ميکند: "أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ مَوتهُ بِالزُّهْدِ وَ قَوِّه بِالْيَقِين".7
اگر تهذيب به واسطه ذکر و موعظه صورت نگيرد، حسّ درون ميميرد و ادراک باطني صورت نميگيرد. بنابراين فقدان حس باعث فقدان علم مخصوص به خود خواهد شد؛ خواه حسّ ظاهر باشد در علم حصولي يا حسّ باطن در علم شهودي.
2. شريعت محوري
يکي از اصول و ارکان مهم عرفان شيعي، تأثيرپذيري از تعاليم ديني است. عرفان اسلامي بدون تعاليم ديني، ضلالت و گمراهي است و اشتغال به عرفان بدون اقبال قرآن، ديوانگي است؛ زيرا عرفان با قرآن عجين است و با سنت و سيرة اهلبيت(ع) قرين؛ چنانکه در کلام نوراني آن امام متقين است که: "الشَّرِيعَةُ رِيَاضَةُ النَّفْسِ"8 ، " مَنِ اسْتَدَامَ رِيَاضَةَ نَفْسِهِ انْتَفَعَ "،9" لِقَاحُ الرِّيَاضَةِ دِرَاسَةُ الْحِكْمَةِ وَ غَلَبَةُ الْعَادَةِ ".10
شريعت، صيانت نفس است و حراست نفس موجب قداست و سود و منفعت شخص. نميتوان سخن از عرفان گفت و از عترت و قرآن بيگانه بود؛ زيرا عرفان يکي از راههاي معرفت خداي سبحان است؛ به اين معنا که خداوند راههای مختلفي براي وصول به حق معرفی ميکند که يکي از آنها چنان که اشاره شد طريق تهذيب نفس است: "وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ".11 انساني که دل و باطن خويش را پاک سازد، خداوند نورش را به او عطا ميکند. اين دستور صريح شريعت است که مدار وصول به حقيقت را در اين طريقت تعيين نموده است؛ پس ميتوان گفت:
هرچه عارف داند از دل خوانده است
از کتاب و درس دست افشانده است
اين راهي است که "مَنْ لَمْ يَذُقْ لَمْ يُدْرَکْ"؛ تا کسي نچشد، درک نکند.
مقصود عارف، شناخت حق و معرفت جلوههايي از جمال رب است و عارف راستين به دنبال کشف حقيقت و رسيدن به مقام يقين است و هرگز مدعي نيست که طريق علم و معرفت دين، منحصر در همين است. عرفان، همعرض شريعت و قرآن نيست، اما در ارض شريعت خداي سبحان است؛ و عارف واقعي، شارع شريعت الهي نيست، ولي قطعاً تابع و شارح علوم وحياني است. شريعت براي او رهبر است و حقيقت براي او محور؛ قلبش با خدا و احکام و تعاليم الهی پيوند خورده و اوامر شهوات و هوا را از دل برده است؛ به همين سبب امام صادق(ع) در شريعت محور بودن عارف ميفرمايد: عارف امانتدار، معدن اسرار، راهنماي رحمت پروردگار، مرکب راهوار، ميزان و معيار فضل و عدل خداوندي، بي نياز از مقاصد دنيايي و انيس و مونس الهي، در حال تردّد در روضههاي رضوان الهي است. از لطايف و فضل خدا توشه ميگيرد و بينش و معرفتش از ايمان به او ريشه ميگيرد: "وَالعارِفُ اَمينُ وَدايعِ الله وَکَنزُ اَسرارِه وَمَعدِنِ اَنْوارِه وَدَليلُ رَحْمَتِهِ عَلي خَلْقِهْ وَ مَطيةُ عُلومِه وَ مِيزانُ فَضْلِهِ وَ عَدْلِه...". 12
3. ابزار معرفتی
يکي از شاخصههاي عرفان که آن را از ساير علوم ممتاز ميسازد، ابزار معرفتي آن است. عارف با نگاه خاص خود به جهان نظاره ميکند که همان شناخت شهودي است، اما کسيکه ابزار او را نداشته باشد، به گونهای ديگر به جهان مينگرد. برای مثال در مسائل اجتماعي، متکلم و حکيم ميگويند: انسان يک موجود اجتماعي است و براي پيشبرد زندگي اجتماعياش به قانون نياز دارد؛ چون قوانين بشري از جامعيت کامل برخوردار نيست؛ پس قانون بايد از جانب پروردگار باشد. بنابراين انسان اجتماعي محتاج قانون وحياني است، اما عارف با ابزار خاص خود ميگويد: انسان خواه تنها باشد يا در ميان اجتماع زندگي کند، به وحی نیازمند است؛ لذا اولين انساني که خلق شد (حضرت آدم(ع)) حتی پیش از تشکیل جامعه، نيازمند وحي بود.
فراتر از اين، عارف معتقد است که حتي اگر هيچ انساني خلق نميشد، باز هم آفرينش نيازمند وحي و پيامبر بود؛ زيرا نگاه عارف در نظام هستي، محدود به عالم انساني نيست، بلکه جن و مَلِک و حيوان را نیز نيازمند وحي ميداند.
به اين ترتيب نظام هستي نزد عارف بسيار وسيعتر و فراتر از جامعه انساني است. عارف با اين نگاه مفهوم بسياري از واژهها را وسيعتر معنا ميکند؛ مثلاً درباره معنای "عدالت"، فقيه و حکيم براي خود معنايي از آن ارائه ميکنند که عارف آن را نميپذيرد.
در فقه، عادل به کسي گفته ميشود که به واجبات و محرمات ملتزم باشد و کاري با ساير صفات و ملکات انسان ندارد. احکام فقهي براي چنين انساني ثابت است؛ يعني اقتدا به او جايز است، شهادت او در محکمه قضايي مقبول است و....
عدالت نزد حکما علاوه بر اين به معناي تعديل در قواي نفساني معرفی شده است؛ يعني عادل کسي است که قواي نفساني خويش را تحت قوه عاقله در آورده و عقل را بر ساير قوا حاکم سازد، اما نزد عارف به چنين شخصي عادل گفته نمي شود، بلکه عادل کسي است که مظهر همه اسماء حسناي الهي باشد.
با اين ابزار است که او تعريف ديگري براي انسان کامل ارائه ميدهد. اين نگاه او حاکي از آن است که بايد فراتر از ابزار معرفتي عقل به امور نگريست. محدود ساختن معرفت به حيطه عقل و حتي قلب، کافي و وافي نيست، بلکه بايد به چراغ وحي مسلح گرديد.
بنابراين معرفت در عرفان بسيار با اتقان است؛ زيرا ابزارهاي آن با شأن و جايگاه انسان همگام است.13 از نگاه عارف اگرچه عقل چراغ راه است اما عاجز از روشن کردن شاهراه است و غايت آن بنا به فرموده امام عارفان اميرمؤمنان(ع):"غَايَةُ الْعَقْلِ الِاعْتِرَافُ بِالْجَهْلِ؛14 اقرار به جهل و در معرفت ناتمام است" چنانکه فخر رازي در مواضع مختلف به اين ناتواني اذعان کرده است:
نهاية اقدام العقول عقال
واکثر سعي العالمين ضلال
پايان و نهايت گامهاي عقول، قيود و بندهاست و حاصل تلاش و کوشش عالمان، گمراهي است.
4. ولايتمداری
يکي از شاخصههاي اصلي عرفان ديني، عترت پذيري و ولايت محوري است. ولايت در اسلام شالوده و اساس ساير عبادات است: "عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ(ع) قَالَ بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ قَالَ الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِ".15
البته بحث ولايت در علم شريف فقه و کلام به صورت مبسوط بيان شده است و فقيهان و متکلمان به کاوش و بررسي آن پرداختهاند ولي بحث ولايت به معناي حقيقي کلمه در عرفان جايگاه خود را مي يابد زيرا عرفان بي ولايت نزد عارفان بابصيرت، امري ناموزون و ناپسند است؛ چنان که سيد حيدر آملي فرمودند: تنها گروه ناجي کسانياند که مؤمن ممتحن16 باشند و هم به احکام ظاهر معتقد و عامل باشند، هم به اسرار باطن، مؤمن و به اهلبيت(ع) معتقد و به ولاي آنان مؤمن و اسرار علوم آنان را حامل باشند؛ يعني در حقيقت به حديث ثقلين قائل و قائم باشند.
او در تبيين و شرح اصطلاح مؤمن ممتحن با ظرافت خاصی میفرمایند: مؤمن ممتحن کسي است که با اعتقاد به تمام آرمان و تعليمات اهلبيت(ع) به شريعت و طريقت و حقيقت باور دارد. تشيع نزد او تمام و باطن اسلام است که بر مبناي اين سه اصل بنا شده باشد. حقيقت، باطن شريعت و شريعت، ظاهر حقيقت است و امامان معصوم(ع) گنجينه و خازن معرفت باطنياند. آنان که نسبت به عرفان انديشه درستي ندارند به عارفاني نظر دارند که به ظاهر ديانت اکتفا کردهاند و اگر صوفياني به انحراف رفتهاند، به سبب آن است که اصل خرقه را رها کردهاند. شيعه واقعي عارفي است که به هر دو نظر دارد. 17
عارف نميتواند ادعاي عرفان کند و در عين حال نسبت به واليان آن بياهتمام باشد؛ به ظاهر شريعت تمسک کند و مغز و حقيقت آن را رها سازد.
عرفان بيولايت بلاشک مسلک غير اهل طريقت است و سلوک در آن حاکي از غايت گمراهي و ضلالت؛ به اين جهت عارف معتقد است که هيچ راهی انسان را به سعادت حقيقي نميرساند جز طريق اهلبيت(ع) و تعاليم وحياني.
اين وابستگي و تعلق خاطر به ولايت اهلبيت(ع) و محبت ايشان در سراسر عرفان شيعي نمايان است. اهميت موضوع، بسياري از عرفا را بر آن داشت که رساله مستقلي در اين باب بنويسند. صدرالدين قونوي، قيصري، جندي، کاشاني، فرغاني، سيد حيدرآملي، ميرزا احمد آشتياني، آقاي الهي قمشهاي و سيدنا الاستاد علامه طباطبائي و امام خميني رحمهمالله از جمله اين عارفان متألّه هستند.
جناب مولوي آن عارف بزرگ و نامي با توجه به عظمت نام ائمه(ع) و شأن ايشان در بارگاه الهي، آنان را گوشوارههاي عرش ربّاني دانسته و در وصف سبطين، امام حسن و امام حسين(ع) خاندان عصمت و طهارت را چنين توصيف ميکند:
چون زرويش مرتضي شد در فشان
گشت او شير خدا در مرج جان
چون که سبطين از سرش واقف بدند
گوشوار عرش ربّاني شدند18
اين همان تفسيري است که برخي مفسران شيعي در تفسير باطني آيه "مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لايَبْغِيَانِ"19 استفاده کردهاند.
مولانا که متهم به غير طريق ولاء است در داستاني بسيار زيبا میگوید: در روز عاشورا کسي وارد شهر حلب شد و عزاداري شيعيان را ديد و پرسيد که اين غوغا چيست؟ به او جواب دادند:
روز عاشورا نميداني که هست
ماتم جاني که از قرني به است
پيش مؤمن ماتم آن پاک روح
شهرهتر باشد زصد طوفان نوح
و در ظن و ترديد نسبت به مقام شامخ اهلبيت(ع) ظان را ضال و تکوين وجودي او را بر مبناي غيرحلال دانسته و در دلبستگي به ذوات مقدس ميفرمايد:
هر که باشد از زنا و زانيان
اين برد ظن در حق ربّانيان
شعار و شعور عارف اين است که سالک بدون قائد و رائد، در وصول به خالق، غير صاعد است و در بحر حوادث، بدون تمسک به ايشان، در قعر آن خالد است. اهلبيت(ع) همچون کشتي نوح و در ترکيب جوامع بشري به منزله ريشه و روحاند و در مسير زندگي براي نيل به ذروه سعادت، فتحالفتوح ميباشند.
بهر اين فرمود پيغمبر که من
همچو کشتيام به طوفان زمن
ما و اهلالبيت چون کشتي نوح
هر که دست اندر زند يابد فتوح
ور مخالف کشتي ما را شود
بيشک و شبهت جهنم ميرود
5. متشابهات و شطحیات
يکي ازمؤلفههاي عرفان و شاخصههاي آن، وجود متشابهات و شطحيات در آن است که وجود اين امر بسياري از مشاجرات را در علم عرفان و اتهام به عارفان را موجب شده است. برخي تصور ميکنند که فقط قرآن شامل آيات محکم و متشابه است، در حالي که روايات هم همين حکم را دارند و نظير آن در عبارات عرفا نیز وجود دارد.
فهم هر متني که داراي ثقالت باشد، آسان نخواهد بود، بلکه با تأمل بايد درآن غور کرد و محکمات را از متشابهات به وسیله عقل نظری جدا ساخت.
در عرفان دو نکته اساسي را نبايد فراموش کرد: 1. وجود عبارات شطح آميز و محکم و متشابه. 2. دگرگوني و تغيیر حالات عارفانه. اگر اين دو نکته اساسي در آثار عرفاني لحاظ نشود، موجب خطاها و لغزشهاي خطرناک خواهد شد.
تعابيري در متون عرفاني وجود دارد که غير عارفان به آن عارف نيستند؛ بنابراين نبايد آن را بر مقصود خود حمل کرد؛ مثل مسئله "اسقاط تکليف" که گاهي در عرفان گفته ميشود که عارف به مقاماتي دست مييابد که تکليف از او ساقط ميشود يا ادعاي اتحاد با ذات حق ميکند و يا تعابيري که هاضمه هر کسي قدرت هضم آن را ندارد. اين تعابير از جمله متشابهاتي هستند که بايد به محکمات برگردند.
شيخ نجمالدين کبري از عرفاي بزرگ قرن ششم در پاسخ به اين موضوع ميگويد: آيا تکليف از خواص بندگان ساقط ميشود؟ آري اما نه به اين معنا که آنان از انجام تکاليف محروم و معاف باشند بلکه اسقاط تکليف به اين معناست که چون تکليف مأخوذ از "کلفت" به معناي مشقت است، آنان طوري خدا را عبادت ميکنند که هيچگونه کلفت و مشقتي در خود احساس نمیکنند، بلکه از انجام عبادت لذت ميبرند و از آن شادکام گرديده، به طرب ميآيند.
از سوی ديگر هرگاه عابد با خواستههاي شيطان موافقت کند و به مخالفت با خداي رحمان بپردازد، از مناجات با او لذتي احساس نمیکند، بلکه مناجات با خدا موجبات مشقت و ناراحتي باطني او را فراهم ميآورد؛ زیرا راز و نياز برای کسي که دم از مخالفت ميزند، مشکل و گران میآید و بر کالبد او بار شده است. 20
از ابوعبدالله حضرمي نقل است که ميگفت: در لسان مردم، ساري و جاري است که من حلولي هستم و به سقوط تکليف الهي معتقدم! چگونه من حلوليام در حالي که جز خداي متعال را در عالم هستي نميبينم و چگونه قائل به سقوط تکليف هستم در حالي که آداب ديني تا به حال از من فوت نشده است؟ بله من معتقدم که براي برگزيدگان و اولياي الهي در انجام عبادات و اقامه اوامر الهي هيچ رنج و مشقتي نيست. 21
برخي در اين باره نقل کردهاند که عرفا وقتي به اين مقام مي رسند که تکليف از آنان ساقط مي شود. دليلشان کريمه "وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ"22ميباشد؛ يعني غايت عبادت، وصول به معرفت و يقين است و چون عارفان به اين مقام رسيدند نيازي به آن ندارند. چنين اتهامي نه تنها نسبت به عرفا روا نيست بلکه نزد عرفا در غايت کفر و الحاد است؛ زيرا آنان معصومان(ع) را الگوي تام خود دانسته و در سنت و سيره، تبعيت از ايشان را جزء فريضه مي دانند. مرادشان از يقين در آيه مزبور، مرگ است که به تعبير پيامبر اكرم(ص): "النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا".23
پس چنان که گفته شد، مراد از رفع تکليف، رفع کلفت و مشقت است؛ به اين معنا که عارف، تکليف الهي را شائقاً انجام مي دهد نه شاقاً؛ طوعاً نه کرهاً؛ لذتاً نه کلفتاً؛ تشريفاً نه تکليفاً. به همين دليل عارف سترگ، سيد بن طاووس روز بلوغ فرزندش را جشن میگرفت و ورودش به مرحله تکليف را مايه شرافت و عزت او میدانست.
آری، سقوط تکليف است نه ترک تکليف؛ به اين معنا که سالک به مقامي ميرسد که در انجام تکاليف ديني هيچ گونه رنج و مشقتی احساس نميکند و آن را باري بر دوش خود نمي بيند: "فيعبدون الله تعالي بلا مشقة وکلفة بل يتلذذون بها ويطربون"؛ خدا را با مشقت و کلفت عبادت نمي کند بلکه با شادي و لذت امتثال مي نمايد. چنانکه در کافي شريف از پيامبر(ص) نقل شده است که فرمود: "أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا".24
بيان گوياي خواجه عبدالله انصاري اين است که در طريق تحقيق برسالکان مخفي نماند که قطع مرحله حقيقت جز با دستياري بر آداب شريعت ممکن نباشد. حقيقت درياست و شريعت، کشتي؛ بي کشتي چگونه از دريا گذشتي! 25
هميشه ظاهر، از باطن خبر نميدهد و همواره عاقل به ظاهر حکم نميکند، بلکه با تأمل غور ميکند و در امور تدبر ميکند. اين يک نکته که قابل توجه است اما نکته ديگر اينکه برخي از عرفا با تغيير حال، گاهي کنترل را از دست ميدهند و چون معصوم و مظهر " لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ" نیستند و به کمال آنها نرسيدهاند که همه احوالات را رعايت نمايند، لغزشهايي دارند.
به تعبير ملا هادي سبزواري در تعليقه بر "اسفار"، عرفا دو قسماند: آنانکه بين مُلک و ملکوت به جمع سالم اتحاد برقرار کردند و آنها که بين آن دو به جمع مکسّر جمع بستند. کسانی که اگر با عالم طبيعت انسي بگيرند، از معارف بلند و معارف ماوراي طبيعت باز ميمانند و اگر به عالم ماوراي طبيعت سري بزنند، از احکام عالم طبيعت ميمانند، کسانی هستند كه جمعی ناقص داشتهاند و نتوانستهاند دو نشئه را به درستی بررسي کنند؛ اما اولياي الهي مانند معصومان(ع) که احکام عالم طبيعت را با حکم و معارف ماوراي طبيعت جمع کردهاند، میان آنها جمع سالم بستند؛ همان گونه که امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه خداي را چنين مي ستايد: "عالٍ في دُنُوّه ودانٍ في عُلُوّه".26
اينها مظهر چنين اسمي هستند؛ يعني در عين حال که در عالم طبيعت اند، با ماوراي طبيعت هستند و در حالي که در ماوراي طبيعتاند، در طبيعت ميباشند. اين گروه از عرفا سخناني نميگويند که با محکمات اوليه سازگار نباشد، اما احياناً برخي از ايشان شطحياتي دارند که بايدآنها نیز به محکمات برگردد. اگر در ساير علوم فقط ارجاع متشابهات به محکمات لازم است، در اينجا دو کار لازم است و آن ارجاع متشابهات و شطحيات به محکمات است.
با اين بيان بايد کوشید سخن ديگران را ستود و آن را بر صحت و صواب حمل کرد نه اينکه آن را بر مسير خطا و ناصواب برد. اتهام به ديگران آسان است، اما فهم کلام عالمان، کار خردمندان است. در ميان عرفا افرادي چون علامه طباطبايي بودند که نه تنها شطحيات نداشتند و کسي از ايشان نشنيد، بلکه مي کوشيدند متشابهات نیز نداشته باشند.
6. برهانپذيري
يکي از شاخصههاي مهم عرفان در اسلام، برهان است؛ به اين معنا که عرفان علمي صرفاً شهودي نيست که نتوان در گزارههاي آن استدلال کرد، بلکه بسياري از مؤلفههاي آن استدلال پذير است. به همين جهت بسياري از عارفان بزرگ کوشیدهاند عرفان را با برهان در هم آميزند. شيخ اشراق براي تحقق اين هدف بسیار کوشید. ابن ترکه، صاحب "تمهید القواعد" در اين مسير سعي بليغ نمود تا ميان آنچه عارف ميبيند و آنچه حکيم ادراک ميکند، تلائم برقرار کند. صدرالمتألهين پس از پيوندي که ميان حکمت نظري و برهان با حکمت عملي و عرفان ايجاد کرد، توانست هر دو را به خدمت قرآن کريم درآورد. علامه طباطبايي از جمله علمايي بود که به این کار موفق شد. ايشان در "رسالة الولايه" که يک اثر ارزشمند عرفاني است، تلاش کردهاند تا مشهود را مبرهن و حضور را حصول و عرفان را برهان کنند و در اين باب فرمودهاند: "وهذا البرهان من مواهب الله سبحانه المختصة بهذه الرسالة والحمدلله".27
همه حکما و عرفاي متأله سعي بليغ داشتند تا هماهنگي موجود میان برهان و عرفان و قرآن را آشکار سازند تا هرگز توهم جدايي و تعارض براي کسي ايجاد نشود. البته اين نکته قابل توجه است که ارزش برهان و عرفان در پرتو قرآن متجلي است و آموزه هاي حکمي و عرفاني بر آيات قرآن مبتني است و در غير اين صورت فاقد هرگونه ارزش و اعتبار علمي است.
شهوديبودن و استدلالناپذيري برخي آموزههاي عرفاني به معناي برهانگريزي يا خردستيزي نیست، بلکه به معناي برتري حضور بر حصول و عرفان بر برهان است. همانگونه که براي هر علمي ابزارِ تشخيص صواب از خطا وجود دارد، بدون ترديد در عرفان نیز بايد چنين باشد؛ زيرا اگر در علم عرفان و دريافتهاي گوناگون آن هيچ ابزار و معياري در تميیز حق از باطل وجود نداشته باشد، هيچ يک از آنها قابل اعتماد نبوده و در نتيجه روش عرفان، کامل و تام نخواهد بود.
شايد گفته شود که برخلاف علوم عقلي که براي تشخيص خطا از صواب به منطق و میزان نياز است، در علوم عرفاني چنین نيست؛ زيرا علوم و معارفي که از راه تصفيه و تزکيه براي اهل عرفان حاصل ميشود نظير اوليات و بديهيات و امور وجداني و ضروري است و شک و ترديد در آنها راه نمييابد تا برای رفع ترديد آن به ميزان نیاز باشد.
اين مطلب در صورتي ميتواند درست باشد که يافتههاي اهل عرفان از قبيل ضروريات يا وجدانياتي باشد که مشترک بين همگان است، ولي حقیقت برخلاف اين است؛ زيرا بسياري از يافتههاي اهل عرفان با یکدیگر مخالف و گاهی مناقض هستند و به همين دليل برخي از آنها به انکار برخي ديگر ميپردازند؛ برای مثال درباره وحدت و کثرت، برخي کثرت را سراب و وحدت را امر حقيقي دانسته و در مقابل، بعضي وحدت را اعتباري و کثرت را حقيقت ميدانند؛ پس پاسخ مزبور نميتواند تام باشد.
در این باره شاید گفته شود که مشاهدات متفاوت ميان اهل تحقيق به سبب تفاوت در مراتب استعدادشان است؛ به این معنا که صاحب استعداد ضعيف، مرتبة پایینتری را درک ميکند و مقام بالاتر را افراد قوي ادراک ميکنند، ولي بايد گفت که اين نیز پنداری باطل است؛ زيرا چنان که گفته شد، در بسياري از موارد، يافتههاي عرفاني داراي اختلاف تشکيکي نيستند، بلکه به نحو تناقضاند. هرچند در فرض اول نياز به ميزان است، اما در فرض تناقض، وجود ميزان امري بديهي است؛ پس سالک طريق حقيقت را گريزي از ابزار معرفت ميان صواب و ضلالت نيست و آن همان علوم برهان نظري است که پس از تزکيه و تصفيه مورد نياز اين علوم حاصل ميشود.
بنابراين علومی همچون منطق، ابزارهايي هستند که طالب معرفت را به مقصد ميرسانند و اگر کسی پس از تحصيل حکمت، در طريق سلوک گام نهد، هم توان تشخيص صحت يافتههاي خود را داراست، هم شوق و طلب مراتب عالي را در خود زنده مييابد؛ لذا چنين فردي، هم خود به مقصد ميرسد، هم با استفاده از براهين و استدلال، در رفع تحير ديگران ميکوشد.
آلي بودن منطق و حکمت و اصالي بودن عرفان در سنجش با يکديگر علو رتبت عرفان را در قياس با حکمت تضمين ميکند. چکیده کلام اينکه عارف با ميزان برهان راه ميسپارد، ليکن از افقي برتر به مسائلي که در ديدگاه خود دارد، مینگرد؛ پس بينيازي مبادي عرفاني از حکمت و علومنظري به آن جهت است که مبادي عرفان يا بيّن است يا از طريق رجوع به صاحبان کشف اتمّ مبيّن ميگردد. بنابراين اگر عرفان به مبادي مبيّن نيازمند باشد، آن مبادي از آثار بشري به دست نمیآید، بلکه از طريق امر وحياني تأمين ميگردد. 28
برخي از اهم شاخصهها و مؤلفههاي عرفان ديني تبيين گرديد تا ميزاني باشد براي آن و امتيازي باشد برای عرفان حقیقی در مقابل عرفانهاي کاذب و جعلي؛ انشاءالله نفوس مستعده را مفيد افتد.
نام نویسنده:
محقّق: مصطفی خلیلی(گروه اخلاق پژوهشکده علوم وحيانی معارج)بر اساس اندیشه های آيةالله جوادی آملی پينوشتها:1. عین نضاخ، تحریر تمهیدالقواعد، ج1، ص25 به بعد.
2. انفال/29.
3. دخان/14.
4. نهجالبلاغه، خطبه 184.
5. بحارالانوار، ج67، ص249، ح25.
6. اسفار، ج8، ص327 و ج 9، ص 126.
7. بحار، ج74، ص219، ح2.
8. غررالحکم، باب رياضةالنفس، ح 4791. .
9. همان، ح4809.
10. همان، ح 4808.
11. انعام /122.
12. مصباحالشریعه، باب نود و پنچم در معرفت.
13. ر.ک: حماسه و عرفان، ص91 به بعد.
14. غررالحکم، ج4، ص374.
15. بحار، ج 65/333.
16. جامعالاسرار و منبعالانوار، ص 15.
.17 همان، صص41، 600.
18. مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت 219.
19. تفسیر مجمعالبیان، ذیل آیه 19 و20 الرحمان.
20. نجمالدین کبری، فوائح الجمال و فواتحالجلال، ص99.
21. موذن خراسانی، تحفه عباسی، ص 161 و نجمالدین کبری، فوائحالجمال و فواتحالجلال، ص100.
22. حجر/ 99.
23. بحارالانوار، ج50، ص134.
24. کافی، 2/83 باب العباده.
25. تحفه عباسی، ص164.
26. صحیفه سجادیه، دعای 47.
27. ر،ک: شمسالوحی تبریزی، ص272و187.
28. ر،ک: عین نضاخ ،ج 3 ص279.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://nozohor.porsemani.ir//content/%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%A4%D9%84%D9%91%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A2%D9%86
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های عرفان های نوظهور سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت