اهداف عرفانهاي نوظهور | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
اهداف عرفانهاي نوظهور
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
اهداف عرفانهاي نوظهور
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
متفرقه
,
عرفان های نوظهور
سوال:
سلام در عرفان هايي كه امروزه بصورت پنهاني كار ميكنند كار و هدفشان چيست؟
پاسخ تفصیلی:
بررسي عرفانهاي نوپديد، در بردارندۀ يك پرسش اساسي است:
غايت و مقصد سير عرفانى كه مدعيان عرفانهاى نوپديد ادعا مىكنند چيست؟ يعني قلهاى كه سالك عالَم معنا، بعد از طى طريق بايد آن را فتح كند، كدام است؟
احتمالا منظور پرسشگر از سوال فوق، غايت و مقصد سير عرفاني در عرفانهاي نوپديد ميباشد كه چه قلهاي براي شخصي كه به دنبال سير و سلوك است، ترسيم كردهاند.
پاسخ هر فرقه به پرسش پيرامون هدف و غايت، هرچه باشد، معيار دقيقى است كه با آن مىتوان سستى يا استحكام شالودۀ آن مكتب را به دست آورد. در بسيارى از جنبشهاى معنوى، «كشف حقيقت و دستيابي به آن»، هدفى مشترك و البته مبهم، معرفى ميشود. چنين هدفي اگرچه به خودى خود درست است؛ مشكل اين است كه هر شخص يا گروه، حقيقت را بهگونهاى متناسب با ايدههاي خود تفسير مىكند و آن را همان چيزى مىداند كه خود معرفى مىنمايد. مشكل بزرگتر اينجاست: حتي اگر هدف رسيدن به ذات خداوند معرفي شود، ابزارهايي كه توصيه ميكنند و مسيري كه نشان ميدهند ساختگي است و از آنجا كه بهگونهاي قطعي از ناحيۀ خداوند تاييدي نميتوان بر آن ذكر كرد، بدون پشتوانه و مخدوش است.
برگشت پرسش يادشده به اين است كه حقيقت چيست و كدام غايت شايستگي دارد انسان سرمايۀ عمر خويش را براي دستيابي به آن صرف كند؟ در مكاتب مختلف چنين غايتي به صورتهاي متعدد تصوير شده است و هريك نوعي از غايت را معرفي كردهاند.
برخي از مكاتب، «تسلّط بر طبيعت» و كشف نيروهاى مرموز آن را غايت معرفى مىكنند و عارف، كسى است كه با اين نيروها مرتبط است و آنها را در جهت اهداف خود به كار مىگيرد[1]؛ مانند عرفان بوميان آمريكا و بعضى از عرفانهاى هندى. شمنها چنين نگرشي دارند؛ يعنى عارف را كسى مي دانند كه بتواند بر طبيعت تسلّط يابد و نيروهاى طبيعى و ارواح را براي شفاى بيماران و امورى از اين قبيل، به خدمت بگيرد. شمن واقعى از نگاه ايشان كسي است كه بتواند در كارزار بر نيروهاى طبيعى، مثل ديوان، ارواح و جنّيان، فايق آيد.[2]
غايت و هدف در عرفان بوديسم «رهايى از رنج» ترسيم شده است؛ يعنى رهايى از رنجِ زنجيرۀ دارما و پيوستن به نيروانا[3] (فنا).[4] در قاموس بوديسم، خدا جايى ندارد. بهراستي كه بوديسم نظام فكري هماهنگي را عرضه كرده است! چراكه از يك سو خدا مطرح نيست و از سوي ديگر شالودۀ جهان برپايۀ رنج معرفي ميشود. روشن است اگر خدا كه هم مبدأ هستى و هم غايت هستى است، حذف شود، دنيا جز رنج و ناكامى و بدبختى، چيزى نخواهد داشت؛ به همين دليل، پارهاى از عرفاى بوديسم، براى رهايى از اين زنجيرۀ رنجآور، دست به خودكشى مىزنند.[5]
دالايىلاما هدف زندگى دنيوي را شادمانى و سرور مىداند و مىگويد:
من بر اين باور هستم كه هدف اصلىزندگى، جستوجوى خوشبختى است و اين، امرى بديهى است. اينكه به آن معتقد باشيم يا نباشيم و اينكه پيرو كدام مذهب هستيم، تفاوت زيادى نمىكند. همۀ ما در زندگى خود دنبال چيزى مطلوب مىگرديم و به همين علت، زندگى رو به سوى شادمانگى است.[6]
آن چه بيش از همه تأسفآور است، هدف و غايتى است كه در مديتيشن متعالى (tm) ترسيم شده است. بنيانگذار اين مرام به ظاهر معنوى، ماهاريشى ماهش است كه با ابتكارى بىنظير و خلّاقيتى مثالزدنى، بزرگترين خدمت را به دنياى غرب ارائه كرد. وى توانست مكاتب عرفانى شرق آسيا را براساس مبانى تمدن غرب، عرضه كند. اين عرفان از يك طرف بوديسم و هندوييسم را با خود دارد و از طرف ديگر به اصالت انسان و دينزدايى (اومانيسم و سكولاريسم) كه ريشۀ تمدن غرب است، كاملاً پاىبند است. در اين مرام، عقيده بر اين است كه بايد ذهن را سامان داد؛ چون ريشۀ تمام مشكلات به آشفتگى و پراكندگى ذهن برمىگردد. نگاه متمركز به شمع يا تكرار مداوم صداهاى بىمعنا (كه نام آن را مراقبه مىگذارند) همه يك هدف دارد و آن، تخليۀ فشارهاى روحى و روانى است؛ زيرا با اين كار، ذهن از مشغوليتهاى گيج كننده و اضطرابآور نجات مييابد.
معلوم است كه چرا عرفانهاى شرقى با مبانى غربى در اين مرام تركيب شدهاند؛ چون هدف در هر دو، «فرار از رنج» است. بازگشت متوالى ارواح به عالم دنيا و تناسخ كه در عرفانهاى شرقى به جاى معاد و حيات اخروى نشسته كاملاً با فرهنگ و تمدن غربى همسو است؛ زيرا در هردو، خدا، پيامبران و شريعت، محو شدهاند؛ به عبارت دقيقتر هدف اصلى معنويتهاي غربيِ برآمده از مكاتب شرقي، تحصيل زندگى دنيوى آرام و راحت است؛ آن هم بدون خدا. و به همين دليل، به صراحت اعلام كردهاند كه مىتوان بدون خدا و معاد، آرامش معنوى را تجربه كرد! [7]
امروزه مديتيشن را با نشان عبادت به ديگران معرفي ميكنند. مديتشين به خوبى قادر است در برابر فشارهاى شكنندۀ تمدن سرمايهدارى، از پيروان خود، افرادى مطيع و سربهراه تربيت كند؛ كسى كه تنه به تنۀ سرمايهدارى جهانى نزند. تربيت افرادى راضى و قانع، غايت مديتشين است تا توانايىها و استعدادها بهطور خودكار در خدمت تحكيم نظام سرمايهدارى غربى قرار گيرد. وجه مشترك كتابهايى كه امروزه مديتشين را تبليغ مىكنند، يك مطلب است؛ «كاميابى در زندگى شخصى و رضايت از محيط»؛ بنابراين، براى رسيدن به مديتشين متعالى، كسى حق ندارد به نيمۀ خالى ليوان فكر كند و همه بايد خود را با اوضاع جاري هماهنگ كنند و چون نمىتوان جهان را تغيير داد، بايد اهداف و آرمانهاى خود را با نظام حاكم بر دنيا تطبيق داد!
در يوگا با همۀ زيرشاخههايش بيان مىشود كه مقصد، تصفيۀ نفس و رسيدن به مرحلۀ قدسى و نيروانه است؛ يك يوگي حقيقي را كسي ميدانند كه مىتواند ضمن داشتن بدن ورزيده، كارهاى معجزهآسا و غيرعادي انجام دهد؛ اما واقعيت آن است كه غايت سير در يوگا، از منافع جسمى و فيزيكى از قبيل كاهش فشار خون، صاف شدن شكم، داشتن اندامى متناسب، تعديل مفاصل بدن شروع شده، به فوايد روانى مثل آرامش فكر، مهار احساسات و عواطف، مهار خشم و طغيانهاى روانى و روحى ختم مىشود.
امروزه براى يوگا، حركتهاي مختلف بدني (آسانا) و گاهي فنون پيچيده و دشوار ذهني و تنفسي نام برده ميشود كه تنوّع و تعدّد آنها، مخاطب را سردرگم مىكند (مثل يوگاى صورت، كاهش وزن با يوگا، يوگا پس از زايمان) كه براى هر كدام كتابهايى منتشر شده است.
اگر بپذيريم كه فهرست بلند فنون يوگا، همه داراى آثار مثبت جسمى و روحى است، چرا بايد يوگا با نام عرفان تبليغ شود؟ اگر هدف نهايى در يك مكتب، به دست آوردن صورت و اندامى زيبا و حداكثر رفع اختلالات روانى باشد، آيا منطقى است آن مرام، همچون راهى معنوى و عرفانى كه بشر را به سرمنزل سعادت و كمال مىرساند، معرفى شود؟!
در يوگا آنچه ضروري شمرده ميشود، شكلي از تسليم دروني است كه بايد در درون سالك ايجاد شود؛ تسليم دروني اگر بدون خدا هم ايجاد شود مانعي ندارد. اگر خدا مطرح باشد تسليم بهتر و راحتتر اتفاق ميافتد، ولي اگر كسي بتواند مانند بودا بدون خدا به اين تسليم نايل شود، هيچ نيازي به خدا نيست.[8]
بر آشنايان با يوگا پوشيده نيست كه يوگا از نظر مباني جهانشناختي ريشه در يكي از مكاتب هندي به نام سانكيهه دارد؛ بهگونهاي كه بعضي از صاحب نظرانِ تاريخ هند، يوگا را آييني مستقل نميخوانند، بلكه شاخۀ عملي مكتب سانكيهه ميدانند[9]. جالب اينكه مؤسس سانكيهه ( ريشي كاپيلا) فرضيههاي اثبات خدا را تجزيه و تحليل كرده و آن را براي اثبات خدا ناكافي دانسته و در ابطال دلايل اثبات خدا، مدعي است:
بود و نبود خدا با نحوۀ تمرينهاي روحي شخص رابطه ندارد.[10]
جاي ديگر تصريح ميشود: «در فلسفهي سانكيهه كه اساس يوگا است خدا جايي ندارد».[11] با اين توصيف آيا يوگا ميتواند انسان را به خداي خويش راهبري كند و پروژۀ نجات انسان را به سامان برساند؟
غايت در عرفان ساحري، دستيافتن به «قدرتهاي جادويي» است. رسيدن به اين نوع قدرتها، در سايۀ دستيابي به مركز تجمع انرژي در بدن حاصل ميشود و عارف در مرام ساحري كسي است كه بتواند اين مركز انرژي را جابهجا كند تا به بخشي از نيروهاي غيرطبيعي دست يابد[12].
اگر بپذيريم تمام فنوني كه به نقل از دونخوان در كتابهاي كاستاندا آمده است، توان جادويي به تمرينكننده ميدهد، باز اين پرسش بيپاسخ ميماند كه اصولاً در برخورداري از اين قدرتها چه كمالي نهفته است؟ كدام جنبه از ابعاد معنوي و ملكوتي انسان با قدرتهاي اينچنيني شكوفا ميشود؟
حتي اگر انسان از بدو تولد، به اين گونه قدرتها مجهز باشد و عمري را با اين توانايي بگذراند، آيا چنين زندگاني براي انسان قانعكننده است وآيا ميل كمالجويي وي ارضا شده و تمام قواي وجودي او به تعالي رسيده است؟ آيا اين منطق ميتواند عقل جستوجوگر انسان را قانع كند كه چنين هدفي را به عنوان غايت سير خود انتخاب كند؟ سرانجام آيا رسيدن به اينگونه قدرتها، سعادت انسان را تضمين ميكند؟
موضوع «غايت» در مكتب اشو ديدنيتر است. اشو به گفتۀ خودش خدا را هدف نميداند و اصولاً به خدا علاقهمند نيست.[13] آنچه براي او مهم است، به تعبير خودش «عشق» است و خدا چون ابزار رسيدن به عشق است، اهميت پيدا ميكند؛ البته هم خدا و هم مذهب، خود در پي شادماني از راه ميرسند.[14] او تصريح ميكند كه هدف عارف، خدا نيست؛ بلكه عشق است؛ عارف با خدا كاري ندارد:
عارف در جستوجوي شادماني به زندگي روي ميآورد. او پرواي خدا در سر ندارد؛ البته عارف در مسير خود، خدا را هم مييابد؛ اما او در جستوجوي شادماني است. بنابراين، عرفان هيچگونه باوري در مورد بيخدايي يا باخدايي ندارد.[15]
از اين بيان روشن ميشود، عرفان اشو، عرفان بدون خداست و اگر احياناً در اين عرفان، خدا مطرح ميشود، خدايي است كه فقط حكم وسيله را دارد، نه هدف؛ خدا ابزار است، نه مقصد؛ راه است، نه غايت. به همين دليل بهصراحت ميگويد: «همهچيز را در مورد خدا فراموش كن. فقط به جستوجوي شادماني بپرداز».[16]
كوئليو در مورد غايت زندگي انسان، مفهومي جديد به نام «افسانۀ شخصي» را به ميان ميكشد و مي گويد: « افسانۀ شخصي چيزي است كه همواره آرزوي انجامش را داري. همۀ انسانها در آغاز جواني ميدانند كه افسانۀ شخصيشان چيست».[17] اما جالب اينكه افسانۀ شخصي به معني رؤياها و آرزوهاي ايام كودكي است كه وي به جاي آرمان انسان معرفي ميكند. مهمترين نكته در توضيح افسانۀ شخصي اينكه وي دنبالكردن افسانۀ شخصي را مأموريت الهي آدمي بر روي زمين ميداند و تأكيد ميكند كه رضاي خداي هم در همين است.
تحقّق افسانۀ شخصي، يگانه مأموريت آدميان بر روي زمين است[18].
در جملات بالا آنچه كوئليو بر آن تأكيد ميكند برنامهاي است كه خداوند براي انسانها در نظر دارد. اين كلام تا آنجاكه به هدفمندي انسان مربوط ميشود كاملاً منطقي و درخور تحسين است؛ چراكه خداوند انسان را بيهوده نيافريده و او را براي هدفي به جنگ مشكلات فرستاده و انسان در فرصت كوتاه عمرخود، مأموريت دارد به اين هدف كه همان «پرورش استعدادها» و «تحصيل كمال» است دست يابد. آنچه از كوئليو پذيرفتني نيست، پيوند زدن «مأموريت الهي» با «افسانۀ شخصي» است.
آنچه در نوشتههاي كوئليو بههيچوجه موشكافي نشده اين است كه وي با كدام منطق ادّعا ميكند آنچه براي ما «نوشته شده» همان «افسانۀ شخصي» است؟ كدامين پشتوانه، وي را بر اثبات «غايت بودن افسانۀ شخصي» مدد ميرساند؟ خداجويان همگي در پذيرش اصل «غايتمندي انسان» با كوئليو همداستانند؛ اما بهراستي كدام عقل محاسبهگر در اين ايده با وي همنوايي ميكند؟ نبايد غافل شد كه فطرت كمالطلب انسان و عقل فرجامنگر او، فرضيۀ «افسانۀ شخصي» را به عنوان «قانون زندگي» برنميتابد و تنها با دستيابي به غايتي كه هدفمندي خلقت را معنا كند آرام ميگيرد.
اكهارت توله كه طبق بعضي از گزارشها در صدر ليست صد نفرۀ رهبران معنوي جهان قرار دارد؛ غايت زندگي انسانها را رسيدن به خودِ مقدّس معرفي ميكند؛ اما نشانههاي خودِ مقدّس را در اموري مانند «لذت بردن از انجام دادن كارها»، «مواجهۀ مشتاقانه با رويدادهاي زندگي»، «تمركز و تجميع انرژي ذهني در لحظه حال» خلاصه ميكند.[19]
اكهارت به ديگران كشفِ خود حقيقي را وعده ميدهد و با پذيرش دو نوع «خود» در آدمي، يكي را حقيقي و ديگري را دروغين ميشمارد؛[20] ولي در بيان نشانههاي خودِ دروغين، وارد حريم خودِ مقدّس ميشود و آن را لگدمال كرده قرباني ميكند. وي ميگويد: در لحظۀ حال غرق شويد و تسليم حال باشيد تا به حيات معنوي برسيد». زيستن در حال، كدام تحوّل را در انسان رقم ميزند و كدام در را بهروي انسان ميگشايد و به كدام تعالي ختم ميشود؟
اكهارت ديگران را با نام بردن از خدا اميدوار ميسازد؛ اما صد افسوس كه به اين گفته وفادار نيست و دستورات عمليِ او به تحول اخلاقي و تعالي انسان ختم نميشود و فاصلۀ بين انسان مصرفزدۀ عصر ماشين را با خداي خود كم نميكند و براي درد دوري از خدا، مرهمي نميگذارد. از آنجا كه او خدا را غيرحكيم ميداند و مأموريت الهي براي انسان ها قائل نيست، جهان ديگر را انكار ميكند و بهشت و جهنّم را در درك يا عدم درك حال معرفي ميكند. وي به مخاطبان خود اطمينان ميدهد كه نگران جهان ديگر و عذاب و عقاب نباشند و خداوند هيچگاه آنها را بازخواست نخواهد كرد:
هر چند نقصهايي در تو وجود دارد، با اين وجود هيچگاه مورد بازخواست قرار نميگيري.[21]
در مرام شيطانپرستي همهچيز در يك امر خلاصه ميشود و آن هم ايده «خودخدايي» انسان است. تمام چيزهايي كه در كتاب انجيل شيطاني مورد حمله لاوي قرار ميگيرد به اين علت است كه با اين ايده ناسازگار است؛ بنابراين، تمام مفاهيم مقدّس بايد محو شوند تا انسان بتواند خدايي كند و همه چيز را در خدمت خود بگيرد. لاوي ميخواهد انسان را از قيد بندگي همه چيز ـ حتي خداـ رها كند و او را نهفقط در مقام سروري كائنات، بلكه در جايگاه خدايي بنشاند. از نگاه لاوي، انسان نبايد به كمتر از خدايي قانع شود؛ البته خدايي بر همه چيز جز هواي نفس و اميال شهواني؛ پس سلطان هستي، انسان است و سلطان انسان، اميال و لذّات او.
البته شيطانپرستي به هدفي ديگر هم دعوت ميكند و آن هم «قدرت» است. بزرگترين جذّابيت شيطانپرستي براي جوان بحرانزدۀ غربي «وعدۀ قدرت» است. شيطانپرستي ازآنجاكه به نيرويي به نام شيطان دعوت ميكند و اين نيرو را داراي قدرتهاي بيپايان ميخواند، به پيروان خود وعدۀ «قدرتمند بودن» ميدهد. در آيين شيطانپرستي «زيست مقتدرانه» بيش از همه با روآوردن به يك نقطۀ اتكاي بيروني يعني نيروهاي شيطان تعقيب ميگردد.
نگاهي به وضعيت رواني افرادي كه به شيطان گرايي گرايش داشته و دورهاي را با اين جريان سپري نمودهاند نشان ميدهد كه براي آنها كژي، گناه، خلاف و انحراف اساساً مطرح نيست؛ به همين دليل احساس پشيماني نميكنند. كساني كه قبل از ورود به شيطان پرستي ترسهاي سركوب شده داشتهاند، «وعدۀ قدرت» همچون پادزهر تمام مشكلات ناشي بحرانهاي اجتماعي، برايشان جذّابيت ويژهاي خواهد دشت. به همين دليل نهاييترين روش فرار از ترسها و اوهام يعني خودكشي در شيطان پرستي تأييد شده است[22].
در عرفان حلقه، فرايند نجات انسانها كه از آن به غايت ياد ميشود، با تعريف جديدي از انسان گره خورده كه با نگاه به درمان تحليل ميشود. در اين جريان ادّعا ميشود كه ما انسان را به عظمت هستي ميبينيم و بهسان هستي نيز او را تفسير ميكنيم؛ اما هنگاميكه تعريف خود را از انسان بيان ميكند، او را در كالبدهاي مختلف و شعور ذرّه خلاصه مينمايد.
در متون عرفان حلقه آمده است:
فراكلنگري نگرشي بسيار كلنگر و ديدگاهي كاملاً عرفاني است كه در آن، انسان به وسعت جهان هستي ديده ميشود.[23]
از طرف ديگر وسعت جهان هستي اينگونه تعريف شده است:
فراكلنگري نگرشي است نسبت به انسان كه درآن، انسان به عظمت و وسعت جهان هستي ديده ميشود. در اين ديدگاه، انسان متشكّل است از كالبدهاي مختلف، مبدّلهاي انرژي، كانالهاي انرژي، حوزههاي انرژي، شعور سلّولي و بينهايت اجزاي متشكلِ ناشناختۀ ديگر.[24]
آنچه در كلمات مذكور در تفسير انسان آمدهاست، اجزائي است كه ناظر به حوزههاي انرژي و كالبدهاي انرژي است نه روح الاهي انسان. ساحتهاي معنوي وجود انسان در انرژي خلاصه شده و برخلاف شعارشان، نه كلنگري در آن به چشم ميخورد و نه ترسيم سيرِ معنوي كه سالك بايد براي خودشناسي و خداشناسي طيكند. چنين تفسيري از انسان نهفقط به عظمت هستي نيست، بلكه برابر با جهان مادّه هم نيست. در عرفان حلقه انسانشناسي نظري در شناخت انرژي خلاصه ميشود و انسانشناسي عملي و تحول اخلاقي هم در درمانگري و رفع عيب از جسم متوقف ميشود.
عرفان حلقه از يك سو نداي عرفان سرداده و از سوي ديگر ادّعاي درمان. بهراستي عرفان چه نسبتي با درمان دارد؟ درمان چه سهمي در غايت دارد؟ از رهبر عرفان حلقه ميپرسند كه بعضي فرادرمانگرها لزوماً به دنبال عرفان نيستند. درمان براي آنها چه ضرورتي دارد؟» وي در جواب ميگويد:
با فرادرماني، افراد در حلقهاي قرار ميگيرند كه آنها را با كلّ خودشان متّصل ميكند و از تأثيرات مثبت جمع شدن بهره ميبرند. حالا بايد خودشان كنجكاو بشوند كه اين چيست. اگر هم نخواهند، هيچ الزامي نيست. از طرف ديگر، با انجام اين درمان، خود فرادرمانگر متوجه حقايقي ميشود و برايش تحوّلات عرفانياي رخ ميدهد.[25]
در اين گفته ادعا ميشود كه در عرفان حلقه تحولاتي رخ ميدهد كه نامش عرفان است. از طرف ديگر ادعا شده كه اگر درمانگر هم با هدف خداجويي نيامده، باز هم بعد از اين تجربۀ ميتواند آن را عرفاني تلقي كرده و نام شهود بر آن بگذارد. براستي آيا هر تحول و تغييري كه در حوزه روح انسان رخدهد، الزاما مثبت است و انسان را به خدا نزديك ميكند؟ اگر اين باشد در آنصورت شمنها و مرتاضها كه بسياريشان از اساس خداگرا نيستند به عرفان نزديكترند؛ چرا كه تغيير روحي كه اين گروه مشاهده ميكنند به مراتب بيشتر و واقعيتر است.
وي ميگويد:«اولين قدم در عرفان كيهاني، درمان است.»[26] بعد از اين جمله لابد ديگران با قدمهاي بعدي سلوك در عرفان حلقه آشنا ميشوند؛ اما هيچگاه قدمها و مراحل بعدي گفته نميشود؛ چون قدم بعدي اصولاً وجود ندارد و همه چيز در درمان خلاصه ميشود. بدين ترتيب غايت در عرفان حلقه، پرداختن به درمان است و انسان كامل هم كسي است كه بتواند به درمانگري ـ البته با روش اتصال و تشعشعات دفاعي.. ـ بپردازد.[1] . ر.ك: آموزشهاي دونخوان، مهران كندري، ص 11.
[2] . ر.ك. عرفان، جلال الدين آشتياني، موضوع شمنيسم، بخش اول.
[3] . نيروانا گونهاي از فنا است. دارما هم به معني نظام مبتني بر رنج است كه شروع وخاتمۀ آن با همين مفهوم تفسير مي شود.
[4] اين فنا با آن چه در عرفان اسلامى وارد شده، فرق دارد. در عرفان اسلامى، حقيقتى بىپايان به نام خداوند، وجود دارد و سالك در مسير پيوستن به آن حقيقت، گام بر مىدارد؛ ولى در بوديسم، هدفى جز «رهايى از رنج تحميل شده به انسان از سوي طبيعت»، تصوّر نمىشود. فنا در متون ديني معنايي وجودي دارد، در حالي كه در بوديسم به معناي نوعي نيستي است كه امري عدمي است. به علاوه ابزار رسيدن به هدف در اين دو، هيچ اشتراكى ندارد.
[5] جريان شناسى انتقادى عرفانهاى نو ظهور، ص 122.
[6] دالايى لاما، هنر شادمانگى، ترجمه حميد رفيعى، ص 380.
[7] . ر.ك آرامش در تي ام، حيمز هويت.
[8] . يوگا از ابتدا تا انتها، باگوان راجينش(اشو)، ص 174.
[9] . فرهنگ اديان جهان ، جان هيلنز، ص 695؛ يوگا سوترههاي پتنجلي، ساتياناندا، ترجمه موسوي نسب، ص 27.
[10] . يوگا سوترههاي پتنجلي، ساتياناندا، ترجمه موسوي نسب، ص 27.
[11] . هستي بيكوشش (يوگا سوترههاي پتنجلي) آليستر شيرر، ترجمهي ع پاشايي، ص 174.
[12] . ر.ك. آموزشهاي دون خوان، مهران كندري، ص 11.
[13] ـ اشو، دل به دريا بزن، ص 31.
[14] ـ الماسهاي اشو، ص 25.
[15] ـ اشو، پرواز در تنهايي، ص 60.
[16] ـ اشو، با خود يكي شو، ص 97؛ من درس شهامت ميدهم، ص 115.
[17] . كيمياگر، ترجمه آرش حجازي، ص 39.
[18] .كيماگر، پشت جلد كتاب. همين طور متن كتاب، ص 45.
[19] . زميني نو، اكهارت توله، ص 342.
[20] . ر.ك فلسفه اخلاق، مرتضي مطهري، مبحث دو نوع خود.
[21] . نيروي حال، توله، ص 170.
[22] . ر.ك. روان شناسي ساتانيسم، آنتوني مورياتي، مهدي گنجي، . 1389
[23] . انسان از منظر ديگر، ص 27 و عرفان كيهاني، ص109.
[24] . عرفان كيهاني، ص109.
[25] . سايت عرفان حلقه، ارديبهشت90.
[26] . سايت عرفان كيهاني، ارديبهشت 90.
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://nozohor.porsemani.ir//content/%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%81-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D9%86%D9%88%D8%B8%D9%87%D9%88%D8%B1
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های عرفان های نوظهور سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت