وحي و نبوت يهودي | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
وحي و نبوت يهودي
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
وحي و نبوت يهودي
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
دین یهود
پاسخ تفصیلی:
بياييد ساختار آياتي را که در آنها به گونهاي سخن از وحي و نبوت رفته استببينيم. درمعنايي عام، تمامي کلمات به کار رفته در متون مقدس، نوعي وحي، خبر، پيام، نبوت ياچيزي از اين سنخ هستند که با وارسي شکل يا محتواي آنها و يا نسبتهايي که با هم و باديگر جنبههاي زندگي و انديشه بشر پيدا ميکنند، ميتوان نظريهاي در باب ارتباط خدا وانسان طراحي کرد
بياييد ساختار آياتي را که در آنها به گونهاي سخن از وحي و نبوت رفته استببينيم. درمعنايي عام، تمامي کلمات به کار رفته در متون مقدس، نوعي وحي، خبر، پيام، نبوت ياچيزي از اين سنخ هستند که با وارسي شکل يا محتواي آنها و يا نسبتهايي که با هم و باديگر جنبههاي زندگي و انديشه بشر پيدا ميکنند، ميتوان نظريهاي در باب ارتباط خدا وانسان طراحي کرد; گر چه در اين مقال در پي چنان کاري نيستم، اما شايد گامي در اين راهبردارم.
در هر حال، در اينجا مقصود معناي عمومي و عرفي «وحي و نبوت» است و به سهولتميتوان آن را براي نظيرههاي وحي و نبوت اسلامي در فرهنگهاي اديان ديگر نيز به کار برد.به بيان ديگر، اين قلم نه درون کاوي لغات و اصطلاحات را پيشخواهد گرفت و نه درگيرگفت و گوهاي ريزه سنجانه درباره معناي آنها خواهد شد. چيزي از دست نخواهيم داد!... زمينهها، سياقها، کاربردها، تلقيها و تصديقات مهمترند تا عنوانها يا اسمها و معناها ياتصورات.
به هرحال اينک بيشتر برآنم که تصويرهايي را که کتابهاي مقدس ارائه ميدهند، نشاندهم. بدين منظور، بخشهايي از "متون مقدس" يهوديان را ورق ميزنم و چشماندازيميگشايم تا بتوانيم نوعي درک حسي و شهودي ازحال و هواي آيات کتاب پيدا کنيم و بهمفاهيم و مضامين آنها نزديکتر شويم.
شايد تاکيد اين نکته مفيد باشد که جملاتي را که صاحب اين قلم به کار ميگيرد، بايد ازجهات ديني و ايماني خنثي دانست; زيرا در اين مقال، تورات و مضامين آن، از نگرش يکمؤمن يهودي و يا يک رديه نويس و يا يک کافر، مدنظر نيست. بيگمان ايمان يا کفر بهفهمهايي خاص راه ميبرند; اما ميخواهيم همانند کسي که لااقل، ارزش ميراث فرهنگي بشررا ميداند، اين گونه آثار را بخوانيم. فوايد اين کار بيشمار است; اما فعلا سخني در آن نيستو تنها بايد تاکيد کرد: کسي بهتر و بيشتر از متني بهره ميبرد که آن را واقعگرايانهتر بشناسد.
در اينجا موارد گوناگوني از "متون مقدس" يهوديان را که در آنها به صراحت از نبوت ياارتباط آدمي و خدا ياد شده است گزارش خواهم کرد; چرا که برقرارکردن ارتباطي هر چهمستقيمتر با آيات کتابهاي مقدس اديان، بيشترين سهم را در شناخت مايه و گوهر پيامهايآسماني داراست. البته "سنت" شفاهي يا کتبياي که در پيرامون آيات اصلي شکل گرفتهاند،"شرايط" محيط، و "تاريخ" هر دين نيز بهرههاي وافري از حقيقت دارند که گفت وگو در آنهامجالي ديگر ميخواهد; اما همچنان که در هر يک از شقوق سهگانه ياد شده، همان آياتاصلي کتاب مقدس محور است، اين نوشته نيز به ديدن اصول فرا ميخواند و به نظر ميرسدکه اگر اين گونه بحثها پا بگيرند، از اين رهگذر، افقهاي تازهاي فراروي تحقيقاتديني - تاريخي گشوده شود.
خداوند همان گونه که با آدم و حوا سخن ميگويد با مار نيز حرف ميزند; مار هم با حواگفت و گو کرده است. خداوند به قابيل ميگويد: «چه کردهاي؟ گوش کن! خون برادرت اززمين برايم فرياد برميآورد!» همچنين با ابي ملک، شاه جرار، در خواب سخن ميگويد و اوجوابش ميدهد.
خداوند در ابري ستبر و يا در ستوني از ابر پايين ميآيد. بوي خوش ميبويد. باخود سخن ميگويد. درب کشتي را بر روي نوح ميبندد. پايين ميآيد تا بداند. پيمانميدهد و براي خود نشان ميگذارد تا آن نشان، به يادش آورد.
تکميل اين صحنههاي کاملا بشري را پردههايي خدايي هم لازم است. انديشه «خدا ياخدايي بودن برخي موجودات» - که همچون جاني در تن تفکرات باستاني پيچيده است واحتمالا روزني براي نفوذ به نوشتههاي اديان نيز هست - چنين پديدار ميگردد: «چونآدميان بر روي زمين زياد شده بودند و دختراني برايشان به دنيا آمدند، خدائيان ديدند کهدختران آدميان چه زيبايند، و از ميان آنان که ميخواستند، زناني برگزيدند.» فرعون، يوسف را مردي ميداند که «روح خدا در وي است». خداوند گفته بود که يوشع پسر نونمردي «الهامي» است.
و آدميان به سادگي با خداوند تماس ميگرفتند، «رفت تا از خداوند جويا شود× خداوندبه وي پاسخ گفت، "دو ملت در شکم داري....";
«در روزگاران گذشته در اسرائيل چون کسي آهنگ درخواست از خدا ميداشت چنينميگفت، "بياييد تا نزد غيبگو برويم" زيرا نبي امروز را آن روز «غيبگو» ميگفتند.»... «وآنان به شهري که مرد خدا در آن ميزيست رفتند. »; «و اينک چون بلعام ديد برکت دادناسرائيل پسند خداوند است، مانند بارهاي پيش به دنبال طالع نرفت، بلکه رو سوي بيابانکرد× چون بلعام چشم برداشت و ديد...، روح خدا بر او آمد و...» و داستان دلکش بلعام دراين فراز شوري ديگر ميآفريند.
اما تو گويي گاه مقصود خدا به راحتي فهميده نميشود، يا شايد تحملش براي نبيسنگين است و يا آنکه او غم مردمان دارد. اما حکايت همچنان ادامه مييابد: سموئيل،شائول را با سخن خدا آشنا ميکند، « ... × پس از آن بايد به طرف تپه خدا که جايگاهقراولان فلسطيني است، راهت را پيگيري. آنجا چون به شهر درآمدي، گروهي از انبيا که اززيارتگاهي پايين ميآيند و در پيش ايشان چنگ و دف و ناي و بربط است و در خلسهسخن ميگويند، به تو برخواهند خورد× و روح خداوند تو را خواهد گرفت و همراه ايشان بهخلسه سخن خواهيگفت; مرد ديگري خواهي شد×... × چون شائول برگشت تا از نزدسموئيل برود، خدا او را دلي ديگر داد; و درست در همان روز، همه آن نشانهها هستشد×»... داستان شگفتآور شائول و داوود را در بابهاي 16 تا24 ميتوان دنبال کرد و باحکاياتي از روح خوب يا بد خدا که بر کسي ميآيد، و يا نحوه پرسش از خداوند و جواب اوآشنا شد.
اما قصههاي آدمي و خدا پيچيدهتر از اينها بود: «خداوند گفت: دم من در انسان برايهميشه نميپايد; چراکه او نيز از گوشت است; بگذار روزگارش صدو بيستسال باشد×» اماچون به زودي فساد و تباهي آدمي زياد شد: «.... خداوند پشيمان گشت که انسان را در زمينآفريده است، و دلش غمگين شد×» پيش از اين نيز خدا از آدمي چيزهايي ديده بود: «وخداوند خدا گفت: "اينک که انسان مانند يکي از ما شده و نيک و بد را شناخته، اگر دستدراز کند و از درخت زندگي نيز گرفته، بخورد و تا به ابد زنده ماند، چه خواهد شد؟!"» و درجايي ديگر:
«همه در زمين هم زبان و هم سخن بودند×... × خداوند پايين آمد تا به شهر و برجي کهانسان ساخته بود، نگاهي اندازد× و خداوند گفت: اينک که همه جا يک جور مردم و يک زباندر کار است، اگر بدين گونه که دستبه کار شدهاند، پيش رود، هيچ کاري که بخواهند، ازدسترس ايشان بيرون نخواهد بود× پس بياييد پايين رويم و گويش ايشان را در آنجا در همريزيم، تا ديگر کسي سخن ديگري را در نيابد×»
باري، رابطه خدا و آدميان هميشه هموار و راحت نبود و زماني نيز کار گره ميخورد: «وشائول از خداوند پرسيد، اما خداوند به او پاسخ نداد; نه در خواب، نه با اوريم و نه بهانبيا× پس شائول به درباريان خود گفت: زني که يار ارواح باشد، برايم بيابيد تا نزد او رفته بهوسيله وي جويا شوم ... × ... خواهش دارم برايم به واسطه روح غيبگويينما. آن کس را کهبه تو ميگويم برايم برآور×» اما دير زماني بود که اين کارها ممنوع بود و آن زن ترسيد، بهعلاوه شائول را هم شناخته بود; ولي شائول وي را اطمينان داد و : «... گفت: "مترس! چهميبيني؟" و زن به شائول گفت:" موجودي خدايي ميبينم که از زمين برميآيد"×... پسشائول دانست که سموئيل است; و به کرنش بر زمين افتاد×»
همان گونه که انبياي يهوه و شاگردان انبيا در کار بودند، انبياي بعل و انبيايدروغين نيز بودند.
در دورههايي فغان از کارهاي انبياي دروغين بالا ميگرفت; اما مايه شگفتي است که ازطرفي براي باز شناختن انبياي راستين از دروغ زنان، نشانهاي ساده و طبيعي، ولي زمان بر،ارائه ميشود و از سوي ديگر همان نشان نيز دليلي بر راستي کسي نميشود، بلکه ممکناستخدا مردمان را با آن آزموده باشد! اما تنها اين نيست. با ديدن بابهاي 13 و 22 از کتاباول پادشاهان، آدمي در تحير ميماند که تعارض اين نبوتها چگونه شکل ميگرفته است.
ميدانيم که خداوند به موسي گفته بود: «بايد از ميان اسرائيليان برادرت هارون را باپسرانش پيش آورده تا کاهن من باشند» و موسي زماني گفت که کاش همه قوم خدا نبوتکنند و يوشع نبايد بخلي بورزد; ولي حالات نبوت متنوع و مرموز بودند: در خواب و با رويانبوت داشتند. گاه طالع ميديدند و ارواح تسخير ميکردند. اوريم و تميم و ايفود ومانند آن داشتند و با آنها کهانت ميکردند; گر چه اين امر گاهي منشا گمراهي ميشد و يااحيانا به آن عمل نميکردند. در کتاب آمده است:
«و او گفت: سخنانم را گوش گيريد: هنگامي که در ميان شما نبي خداوند پيدا ميشود،من خود را در رؤيا به او ميشناسانم; در خواب با او سخن ميگويم× درباره بنده من موسيچنين نيست; در همه خاندانم او درست کردار است× با وي دهان به دهان ، آشکارا و نه دررمز و راز، سخن ميگويم. او مانند خداوند را ميبيند...»
پسر نون، يوشع که مردي الهامي بود و موسي ميبايست «بر او دست گذارد»، مکلفميشد تا «... پيش العازار کاهن رود و او در پيشگاه خداوند به جاي يوشع فرمان اوريم را جوياشود. بايد همه قوم، او و تمام اسرائيليان، با چنين دستوري بروند و با چنين دستوريبيايند.»
گاه نيز هنگام ارتباط، با خداوند جر و بحث ميکردند و يا از در امتحان در ميآمدند.خداوند نيز گاه تهديد ميکرد و گاه «سنگي پيش پاي شخص» ميانداخت تا او را هلاک کنديا به هوشش آورد; اما بدتر از اينها، گاه انبيا را گمراه ميکرد! در قصه باب 13 از کتاب اولپادشاهان، نبي الهام يافته به راحتي سخن نبي پير را ميپذيرد و بر خلاف پيام پيشين عملميکند، و داستان هم به سرانجام غريبي ميرسد; و در حکايتباب 22 به جاي تکذيبانبياي جبهه مقابل، ميکايا رويايي نقل ميکند که با اين جمله عجيب پايان ميپذيرد: «اينگونه خداوند روحي دروغگو در دهان همه انبياي تو گذاشته، زيرا خداوند به بدبختي تو حکمکرده است»!
به راستي حزقيال نبي چرا چنين گفته است:
«... خداوند خدا چنين گفت: ... اگر کسي از خاندان اسرائيل رو سوي بتهايش دارد و ازگناهي که مايه لغزشش بوده روگردان نباشد و باز نزد نبي آيد، من خداوند به شمار بتهايي کهبا خود ميآورد، بدو پاسخ خواهم گفت. اين گونه خاندان اسرائيل را خواهم گرفت تا سزايپندارهايشان را ببيند; زيرا با بتهاي خود، از من بسي دور افتادهاند × ... و اگر نبي فريبخورد و [براي آن کس] سخني بر زبان آرد، من خداوند بودهام که آن نبي را فريب دادهام، براو دست دراز کرده، وي را از ميان قوم خود، اسرائيل، نابود خواهم ساخت. چنين سزايخويش خواهند کشيد; سزاي درخواست کننده و سزاي آن نبي يکسان خواهد بود تا ديگرخاندان اسرائيل از من دور نگردند و خود را با اين همه قانون شکني آلوده نسازند».
و يا چرا ارمياي نبي ميگويد، «خداوند اعلام ميدارد:
"و در آن روزفکر شاه، و فکر بزرگان از کار خواهد افتاد;
کاهنان گيجخواهند گشت و انبيا مات خواهند ماند"
و من گفتم: "آه! خداوند خدايا! بيگمان اين قوم و اورشليم را فريب دادهاي که ميگويي: "روزگارت خوب خواهد شدولي کارد به استخوان ميرسد!"»
باب 20 ارميا از عجايب است. پس از آنکه گفتار او با فشحور کاهن به پايان ميرسد، اينسوگواره به دنبال ميآيد:
"فريبم زدي خداوندا! و فريب خوردم;
بر من چيره گشتي و حکمفرما شدي;
هميشه مايه خنده بودهام;
هميشه ريشخندم ميزنند;
چرا که هر دم سخن ميگويم، بايد فغان کنم;
بايد فرياد برکشم: "بي قانوني و چپاول !"زيرا سخن خداوند واميداردم.
رسوايي و خواري هميشگي;
با خود انديشيدم: "يادي از او نخواهم کرد;
ديگر به نام او سخن نخواهم راند"
اما[سخن او] چون آتشي پرخروش، در دلم بود;
زنداني استخوانهايم;
نتوانستم نگهش دارم، بي ياور بودم;
و در باب 23 ارميا: خداوند خشم ميگيرد:
"آه! شباناني که گذاشتند گله مرغزار من دور شوند و پراکنده گردند ..." سرنوشتبدي درانتظار آنان است. «...
زيرا از انبياي اورشليمبيخدايي در همه سرزمين پخش شده است».
«خداوند لشگرها چنين گفت: "به سخنان انبيايي گوش مدهکه برايت نبوت ميکنند.
آنان تو را گول ميزنند.
نبوتهايي که گويند از دل خودشان است، نه از دهان خداوند".
خداوند ميگويد:
"من آن انبيا را نفرستادم;
اما آنان بشتافتند.
با آنان سخن نگفتم،ولي نبوت کردند;
اگر آنها با من در رايزني بودهاند، بگذار سخنانم را به قوم باز گويند و آنان را برگردانند از راههاي بد و کردار شيطاني خويش".
«خداوند ميگويد: "آنچه را انبيا ميگويند شنيدهام، که به دروغ به نام من نبوت ميکنند:"خواب ديدهام! خواب ديدهام!" تا به کي انبيايي که به دروغ نبوت ميکنند - انبياي دلهايحقهباز خويش - در سر ميپرورانند که قومم نام مرا فراموش کنند؟! ......بگذار تا آن نبي کهخوابي ديده، خوابش را بگويد، و بگذار آن که سخنم را دريافته، سخنم را درستباز گويد! کاهرا با گندم چه کار؟!" خداوند اعلام ميدارد: "ببين! سخنم مانند آتش است، و چون پتکي کهسنگ را خرد ميکند!"
خداوند اعلام ميدارد: "جز اين گمان مبر! با انبيايي که سخنانم را از يکديگر ميدزدند،رو به رو خواهم شد!" ...»
و پس از آن، ارميا از قول خداوند آورده است:
«اگر آنان به راستي نبي هستند و سخن خداوند باايشان استبيايند نزد خداوند لشکرهاميانجيگري نمايند تا او مخزنهاي به جا مانده در خانه خداوند،...، را نگذارد به بابل برند!»
باري، از دروغزنان که بگذريم، تکليف خويش را با ديگراني که به راحتي نميتوان آنان رامتهم دانست، نميدانيم! شگفتيهاي کار انبياي بني اسرائيل و يا متون مقدس عبرانيانبسيار زياد است! اما شايد اين همه رمز و راز را، طبيعتساده و سراپا بشري حالات مختلفوحي و نبوت اسرائيلي بتواند در خود هضم کند. براي مثال، به اين آيه توجه کنيد: «خداوندبه قابيل گفت: "برادرت هابيل کجاست؟" و او گفت:" نميدانم! مگر پاسبان برادرم هستم؟!"»قابيل به خداوند ميگويد: «سزايم از توانم بيشتر است» و خداوند ميپذيرد: «خداوند به اوگفت: "عهد ميکنم اگر کسي قابيل را بکشد، تاواني هفت چندان بر او باشد." و خداوند بر قابيلنشاني گذاشت، و گر نه، هر که او را ميديد وي را ميکشت».
در داستانهاي يعقوب و ابراهيم اين جنبه جذبهاي ديگر دارد: «يعقوب راه خود پيشگرفت و فرشتگان خدا با او رو به رو شدند» ... و آنگاه «يعقوب تنها ماند و مردي تا دم سحربا او دست و پنجه نرم ميکرد» ... ولي غلبه حريف بر يعقوب مشکل شد... و يعقوب از اوبرکت ميطلبيد ... «او گفت: "نام تو ديگر يعقوب نه، بلکه اسرائيل خواهد بود; زيرا تو باخداييان و آدميان به چالش برآمده، کامياب گشتهاي" × يعقوب پرسيد: "درخواست دارمنامت را به من بگويي"; اما او گفت: "نبايد نامم را بپرسي" و با او خداحافظي کرد× ...× پسيعقوب آنجا را فنيئيل ناميد، و مقصودش اين بود: "موجودي خدايي را رو در رو ديدهام، اماهنوز جان در بدن دارم"»
«خداوند کنار بلوطستان ممري بر وي پديدار گشت; روز گرم شده و او دم خيمه نشستهبود × چشم که برداشت، سه مرد را ديد که نزديک او ايستادهاند» و قصه ادامه مييابد وضماير و افعال آن به تناوب مفرد و جمع ميشوند; «آنگاه خداوند گفت: "ستم سدوم و عمورهاز اندازه گذشته و گناهشان بسيار سنگين شده است! ×ميخواهم پايين روم ببينم آيا همانگونه که فغانش به من رسيده است کردهاند; و گرنه خواهم دانست!" × مردان از آنجا به سويسدوم روان گشتند و ابراهيم پيش خداوند برپا بماند ×» اينک ابراهيم با خداوند رايزنيميآغازد و زيبايي کار آن غمخوار مردمان به کمال ميرسد; ... و «لوت کنار دروازه سدومنشسته بود که آن دو فرشته شامگاه به سدوم درآمدند ... و «... زيرا ميخواهيم اينجا راويران کنيم، چون فرياد از دست اينان چنان نزد خداوند بالا رفت که خداوند فرستادمان تاويرانش کنيم».
در داستان شاه جرار نيز ميبينيم که ابيملک در خواب با خداوند محاجه ميکند وخداوند هم با آنکه تصديقش کرده بود، از تاکيد و تهديدش فرو گذار نميکند!
داستانهاي ابرام و موسي نيز بسيار عجيب و خودمانياند:
«چندي بعد، سخن خداوند در رويايي به ابرام رسيد. او گفت:
مترس ابرام!
من سپري براي توام.
پاداشتبسيار بزرگ خواهد بود;
اما ابرام گفت: "خداوند خدايا! ميبيني که دارم بيبچه ميميرم و اين که سرپرستخاندانم [خواهد بود] العازار دمشقي است! چه ميتواني به من بدهي!" و افزود: "چونفرزندي به من ندادهاي، پيشکارم وارث من خواهد بود" و آنگاه خداوند ملاطفت ميکند وبشارت فرزنداني به فراواني ستارگان ميدهد و در نتيجه: «و چون به خداوند اعتماد ورزيد، اواين را از شايستگياش دانست».
بابهاي 3 تا 7 از سفر خروج، در بردارنده گفت و گوهاي موسي و خدا است و به جالبترينشکلي بيان کننده حالات آنهاست!
«اما موسي به خدا گفت: "من که باشم که به نزد فرعون آيم و اسرائيليان را از مصر آزادگردانم؟"» ... «و چون از من بپرسند "نام او چيست؟" بديشان چه گويم؟» ... گر چه خداوندگفته بود که همه گونه عجايب خويش را در ميان مصريان به ظهور خواهد رساند: «اما موسيجواب داد و گفت: "چه کنم اگر باورم نکنند و گوش به من نسپارند، ولي گويند خداوند بر توظاهر نشده است؟" و باز دوباره و پس از نشانههايي که اينک بالعيان ديده بود: «اما موسي بهخداوند گفت: "درخواست ميکنم خداوندا!من هرگز مرد سخن نبودهام! نه پيش از اين و نهاينک که با بندهات سخن گفتهاي، من ديرگوي و کند زبانم!" و چون خداوند حجت ميآوردو وعده همراهي ميدهد، باز: «اما موسي گفت: "درخواست ميکنم خداوندا! کسي ديگر را بدينکار بگمار!"» و خداوند بر موسي خشم ميگيرد; اما تنبيهي در کار نيست و هارون را همراه ويميکند.
نظير اين حالات، گر چه در موضوعي ديگر، در سفر اعداد آمده است، که از خواندنيترينبخشهاي تورات است:
«چرا با بندهات بدرفتاري ميکني، چرا از الطاف تو بيبهره شدهام و تو بار تمام اين قوم رابر من نهادهاي؟× مگر همه اين قوم را من آبستن بودهام؟ مگر آنها را من زاييدهام که به منميگويي "مانند پرستاري که کودک را در آغوش ميبرد، اينان را در آغوش خود ميبر!" رو بهسرزميني که به سوگند براي پدرانشان وعده کردهاي؟ × ...»
در کنار اين سادگي در رفتار و گفتار با خدا، نکته ديگري خودنمايي ميکند که از قضا باآن سادگي ياد شده، هم خانوادگي عرفي نزديکي دارد: ... تغييرات تصويري و تنوعات بيانيمتون مقدس عبرانيان، شايد تناقص و هافتباشند، اما بسيار محتملتر آن است که کليدفهم اين متون باشند.
نمونههاي سرشار ديگري را اينک با شروع از سادهترين مورد، مدنظر قرار ميدهيم.
با آنکه نام يعقوب به "اسرائيل" تغيير يافته بود، اما: «چنين شد که اسرائيل با همه آنچهداشت کوچ کرد و به بئر شبع آمد و در آنجا براي خداي پدرش اسحاق قربانهايي پيشکشکرد× خدا، شب، در رويايي صدايش زد: يعقوب! يعقوب!...» و در حکايت ابراهيم: «آنگاهفرشته خداوند از آسمان او را صدا زد... زيرا اينکه ميدانم که از خدا ميترسي، چون پسرت وجگرگوشهات را از من دريغ نداشتهاي ×» «و ابراهيم بر آن موضع نامي ميگذارد که مفهوم«سرور من» و يا «يهوه» را در بردارد! در داستان يعقوب نيز ديديم که وي به گروهي از"فرشتگان خدا" برميخورد، اما با "مردي" درگير ميشود، ولي اسم دريافتي او (اسرائيل) بهمعناي کسي است که با "خدا" دست و پنجه نرم کرده; اما عجيب است که با اين حال، ازحريف، "نامش " را ميپرسد. ولي با آنکه او از پاسخ تن ميزند، کتاب مقدس يهودي ميگويدکه منظور يعقوب چنين بوده است: «... موجودي خدايي را رو در رو ديدم ...»
حال به موردهاي پيچيدهتري ميرسيم. بايد انديشيد که حال و هواي اين صحنههاچگونه بوده است. تمايز بين ده فرمان با گفت و گوهاي ديگر به چه معني است؟ تکرارهابراي چيست؟ و نهايتا اين همه تنوع در بيان و تغيير نسبت فعلها و فاعلها براي چيست؟
«و خداوند به موسي گفت: "در ابري انبوه نزد تو خواهم آمد تا چون با تو سخن گويم،مردم بشنوند و نيز ازين پس هميشه بر تو اعتماد کنند ..."» ... «در اين هنگام، همه کوه سينادر دود فرو رفت; زيرا که خداوند در آتش بر آن فرود آمده بود; مانند کورهاي دود برميخاستو همه کوه به شدت ميلرزيد.»
«خدا همه اين سخنان را بر زبان آورده، گفت» و ده فرمان به دنبال ميآيد و... «همه قومشاهد رعد و برق، غرش کرنا و کوه که دود برميآورد، بودند; و چون قوم اين را ديدند، پسرفتند و دور ايستادند× به موسي گفتند: "تو با ما سخن گوي و فرمانبرداريم، اما مگذار خدا باما سخن گويد و گرنه ميميريم" × پس قوم دور ايستادند و موسي به ابر ستبري که خدا در آنبود، نزديک آمد × خداوند به موسي گفت: به اسرائيليان چنين خواهي گفت: "شما خود ديديدکه من از همين آسمان با شما سخن گفتم ×"
در جايي ديگر، از اين قصه چنين ياد ميشود:
«خداوند در کوه و از ميان آتش با شما رو در رو سخن گفت× - در آن هنگام براي رساندنسخنان خداوند به شما من بين خداوند و شما ايستادم، زيرا شما از آتش ميترسيديد و بهکوه برنيامديد - ...» بدنبال اين نيز آن نکات به گونهاي جالب تکرار شده است.
در اينجا تعبير «رو در رو» آمده، ولي در باب پيشين تعبير «صدا شنيديد، اما شکلينديديد»، آمده بود; به علاوه همين جا نيز ميبينيم که گرچه موسي بين خدا و مردم بود،ولي گويا خدا با مردم در حالت چهره به چهره قرار داشته است; اما قبلا ديديم که اصلا خداوندبا آنان سخن نگفته است و گرنه ميمردند! بلکه چهره و احتمالا حتي صدايش از مردم پنهانبوده است! بعد از اين نيز، تعبير «سخنان کامل» و يا «ده فرماني» که خداوند به آنها «خطابکرده بود» در کار است.
تتمه باب 20 و تمامي بابهاي 21 تا23 را احکام ريز و درشتي تشکيل ميدهند که موسيبه مردم رسانيد. باب 24 به لحاظ ترکيب، از عجايب سفر خروج است. تکرارهاي تو در توييحاکي از شنيدن وحي و رساندن آن به مردم و تعهد گرفتن از ايشان دارد.
«خداوند به موسي گفت: " نزد من به کوه بالا آي و آنجا بمان; و لوحههاي سنگي وآموزشها و فرمانهايي را که نوشتهام تا ايشان را بياموزي به تو خواهم داد."... و سرانجام، «وموسي به ميان ابر داخل شده به فراز کوه برآمد، و موسي چهل روز و چهل شب در کوهبماند×» «خداوند موسي را گفت» و احکامي بيان ميدارد که از کثرت جزئيات، گيج کنندهاست! ولي جالب است که در آخرين آيه چنين ميگويد: «نيک بنگر! و آنها را چونان نمونههاييکه در کوه به تو نشان داده ميشود، بساز».
آنگاه در بابهاي 26 تا31 باز احکامي ريز مطرح ميشود که به راستي عجيب است; اماعجيبتر آن است که باب 31 به اين آيه ختم ميشود: «چون گفت و گو با او را در کوه سينا بهپايان برد، دو لوحه پيمان، دو لوحه سنگي نوشته شده با انگشتخدا، را به وي داد.»
در باب 32، از حکايتشکستن لوحها به دست موسي ياد شده و در باب 34: «... دو لوحهسنگي چون خستبتراش; و سخناني را که بر لوحههاي نخستين بود و آنها را شکستي، براين لوحهها خواهم نوشت ... و دو لوح سنگي را با خود برداشت» ... اما کمي بعد، با تعجبفراوان ميبينيم که: «و خداوند به موسي گفت: "اين فرمانها را بنويس; زيرا بر طبق اين فرمانهابا تو و با اسرائيل پيمان ميبندم"× و او چهل روز و چهل شب آنجا با خداوند بود; ناني نخوردو آبي ننوشيد، و سخنان عهد، يعني ده فرمان" را بر لوحهها نوشت×» و آنگاه بابهاي 35 تا40 و تمامي 27 باب سفر لاويان را احکام کوچک و بزرگ ديگري دربر ميگيرد.
و اينک نمونههايي ديگر: گاه فرشته خداوند چنان سخن ميگويد که گويي خود خدا استکه تکلم ميکند: «فرشته خداوند از جلجال به بوکيم برآمد و گفت :"من تو را از مصر آوردم ...و گفتم: هرگز پيمان خويش با تو را نخواهم شکست..."»در جايي ديگر پيش از اين آمده است: «فرشته خداوند درآتشي فروزان از ميان بوتهاي براو نمايان گشت ...» اما اندکي بعد: «هنگامي خداوند ديد او نزديک آمده تا ببيند، خدا از ميانبوته صدايش زد: موسي! موسي!»
اوصاف مشابه و متناظري که براي خدا و انسان ياد شدهاند و نحوه ارتباط بسيار طبيعي وعرفي آنان، آدمي را در حيرت غريبي ميافکند. آيا انسانها با خدا مواجه ميشدهاند ياخويشتن را در آينه او ميديدهاند؟ گرچه کتاب مقدس تصريح دارد که:
«و خدا گفت: بياييد انسان را به صورت خودمان بسازيم، مانند خود. آنان بر ماهيان دريا،پرندگان آسمان، چارپايان، همه زمين، همه خزندگاني که بر زمين ميخزند، بايد فرمانرواييکنند× و خدا انسان را به صورت خود آفريد; به صورت خدا آفريدش; نر و مادهآفريدشان×»
اما فراموش نکردهايم که: آدمي با خوردن از درخت ممنوعه باز مانند يکي از خدايان شدهبود و بلکه امکان داشت از آن حد شباهت نيز فراتر رود! ولي آنچه عجيبتر از همه است،هنوز نيامده است:
«خداوند به موسي پاسخ گفت: ببين! تو را براي فرعون به جاي خدا ميگذارم که برادرتهارون پيامبرت باشد × هر آنچه را به تو فرمايم بازگو خواهي کرد و برادرت هارون با فرعونسخن خواهد گفت تا اسرائيليان را بگذارد از سرزمينش رهسپار گردند×»
درست همانگونه که پيش از آن آمده بود: «تو بايد با او سخن گويي و واژهها را به زبانشدهي - و چون سخن ميگوييد من با تو و با او خواهم بود و به هردوي شما خواهم گفت چهکنيد - × و به جاي تو او بايد با قوم سخن گويد. پس او سخنگوي تو ميشود و تو براي اوچون خدا خواهي بود.»
منابع مقاله:
مجله هفت آسمان، شماره 1، فرزين، رضا؛
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.adyan.porsemani.ir//node/1114
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های ادیان و مذاهب سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت