پاسخ تفصیلی:
دين يهود، كه قديمترين دين از مجموعه اديان ابراهيمى است، بر مبناى شريعتبنا شده است. در ميان اديان زنده جهان فقط اسلام را مىتوان از اين جهتبا يهوديت مقايسه كرد. در حدود سده سيزدهم پيش از ميلاد، بنىاسرائيل از سرزمين مصر خارج شدند و عزم سرزمين كنعان كردند. سه ماه پس از خروج از مصر، موسى به فرمان خدا بر كوه سينا دو لوح دريافت كرد كه ده فرمان بر آنها نقش بسته بود. اين ده فرمان آغاز و مبناى شريعت موسوى است و تمام احكام شريعتيهود در همين فرمانها ريشه دارند. احكام كيفرى شريعتيهود نيز در اين فرمانها برجسته است: كفرگويى، حرمتشكنى روز شنبه، قتل، زنا و سرقت جرايمىاند كه در ده فرمان از آنها نهى شده و در ساير بخشهاى شريعتبراى آنها مجازات معين شده است. در اين نوشته به بررسى مجازاتها در حقوق كيفرى يهود پرداخته شده است. مقدمه
در آغاز بايسته است كه نكتهاى را درباره منابع حقوق كيفرى يهود يادآورى كنم. در اين نوشته، مجازاتهاى يهودى معمولا در قالب سه دوره زمانى بررسى شدهاند كه هريك بر محور منابعى است: الف) دوره كتاب مقدس: در اين دوره، كه تقريبا بين قرن سيزدهم تا چهارم پيش از ميلاد را دربرمىگيرد، كتاب مقدس عبرانى شكل گرفته است. محور اصلى بحثشريعت در كتاب مقدس، اسفار خمسه يا تورات است كه به اعتقاد يهوديان از طرف خدا بر موسى نازل شده است. در اين نوشته هرگاه از كتاب مقدس سخن به ميان مىآيد، منظور كتاب مقدس عبرانى است كه آن را يهوديان «عهد» و مسيحيان «عهد قديم» مىنامند. ب) دوره تلمودى: در سال هفتاد ميلادى، پس از ويرانى معبد اورشليم به دست روميان، دانشمندان يهودى كه در اطراف و اكناف پراكنده شده بودند، دستبه تدوين «شريعتشفاهى» زدند و كتابى به نام ميشنا تاليف كردند. شارحان بعدى يهودى به تفسير ميشنا پرداختند و مجموعه عظيمى را به وجود آوردند كه تلمود ناميده شد. تدوين تلمود در اواخر قرن پنجم ميلادى به پايان رسيد. در اين نوشته، اين دوره را دوره تلمود ناميدهايم. ج) دوره پساتلمود: پس از تدوين تلمود، بسيارى از دانشمندان يهودى به شرح و تفسير شريعت پرداختند كه آثار آنان به عنوان مراجعى معتبر در نزد يهوديان باقى ماند. مهمترين اين مجموعهها عبارتاند از: 1. راشى و توسافوت: در قرن يازدهم ميلادى، ربى شلومه بن اسحاق (راشى) تفسيرهايى درباره شريعت تورات و تلمود نگاشت كه به نام راشى معروف است. پس از وى، عالمان يهودى كار وى را جرح و تعديل كردند و اثرى را به وجود آوردند كه توسافوت يا ضمائم ناميده شده است. 2. ميشنا توراه: موسى بن ميمون در قرن دوازدهم اثرى در تفسير تلمود نگاشت و آن را ميشنا توراه به معناى تكرار شريعت نام نهاد. وى در اين كتاب، كه داراى اهميتبسيارى زيادى است، تمام احكام تورات و نيز احكام تلمود را به ترتيبى منطقى مدون ساخت. 3. اربع توريم: در قرن چهاردهم، يعقوب بن اشر مجموعهاى در قانون و آيينهاى دينى و علم اخلاق يهودى تدوين كرد كه اربع توريم (چهار رديف) نام گرفت. 4. شولحان عاروخ: ربى يوسف كارو در قرن شانزدهم كتاب شولحان عاروخ (سفره گسترده) را منتشر كرد كه تدوين نوينى از اصول و قوانين و آداب يهودى بود. اين اثر بعدها اصلاح شد و تاكنون كتاب رسمى قانون و مرجع يهوديان است. دورهاى كه اين آثار در آن منتشر شد، در اين نوشته با عنوان دوره پساتلمود مطرح شده است. (1) امروزه در نظامهاى نوين كيفرى، مجازاتها معمولا در قالب مجازاتهاى بدنى، مجازاتهاى سالب آزادى، مجازاتهاى محدودكننده آزادى و مجازات مالى تقسيمبندى مىشوند. در اين نوشته، مجازاتهاى كلاسيك يهودى در قالب اين تقسيمبندى بررسى شدهاند. بخش يكم: مجازاتهاى بدنى
مجازاتهاى بدنى مجازاتهايىاند كه تماميت جسمى مجرم را مورد تعرض قرار مىدهند. اين مجازاتها در حقوق كيفرى يهود عبارتاند از: مجازات سالب حيات (اعدام)، قصاص عضو، تازيانه و نيز مجازات قطع دست. الف) مجازات سالب حيات (اعدام)
تورات براى بسيارى از جرايم مجازات اعدام را در نظر گرفته است. ابنميمون تعداد آنها را سى و شش جرم مىداند. (2) برخى از اين جرايم عبارتاند از: قتل (اعداد، 35: 31)، آدمربايى (خروج، 21: 16)، جادوگرى (خروج، 22: 18)، كفر (لاويان، 24: 14)، زناى محصنه (لاويان، 20: 10)، زدن پدر و مادر (خروج، 21: 15)، لعن به پدر و مادر (خروج، 21: 17)، مقاربتبا حيوان (لاويان، 20: 15- 16)، زناى به عنف (تثنيه، 22: 25)، زناى با محارم (لاويان، 20: 11- 14)، لواط (لاويان، 20: 13)، بتپرستى (لاويان، 20: 2) حرمتشكنى روز سبت (شنبه) (اعداد، 15: 32- 36) و... از آنجا كه شيوههاى مجازات اعدام در كتاب مقدس عبرانى و تلمود تا حدودى متفاوت است، اين مجازات را در اين دو منبع به طور جداگانه بررسى مىكنيم. 1. اعدام در كتاب مقدس در كتاب مقدس، سه شيوه اعدام بيان شده است: سنگسار، سوزاندن، به دار آويختن. 1- 1. سنگسار: در برخى از جرايم مستوجب اعدام به صراحتشيوه سنگسار ذكر شده است: «هركس... از ذريتخود به [بت] مولك بدهد...، قوم زمين او را با سنگ سنگسار كنند» (لاويان، 20: 2)، جادوگرى (همان، 27)، كفرگويى (همان، 24: 16)، حرمتشكنى روز سبت (اعداد، 15: 35)، بتپرستى (تثنيه، 13: 9- 10; 17: 5)، پسر لجوج و سركش (همان، 21: 21)، جرم عفافى (همان، 22: 21) و.... مطابق قوانين تورات، تمام قوم بايد در اجراى چنين مجازاتى شريك باشند: «تمامى جماعت او را البته سنگسار كنند» (لاويان، 24: 16; و نيز اعداد، 15: 35; تثنيه، 17: 17) . به نظر مىرسد كه سنگسار شكل رايج اعدام در زمان شكلگيرى كتاب مقدس بوده است (رك: خروج، 17: 4، 8; اول سموئيل، 30: 6; اول پادشاهان، 12: 18) . از اجراى اين مجازات نيز در كتاب مقدس خبر داده شده است (لاويان، 24: 23; اعداد، 15: 36; اول پادشاهان، 21: 12; اول تواريخ، 24: 21) . 2- 1. سوزاندن: در تورات گزارشى از حكم به سوزاندن در زمانهاى پيش از نزول شريعت در سينا، وجود دارد. به نقل تورات، يهودا، فرزند يعقوب، حكم به سوزاندن عروسش، تامار، به سبب ارتكاب زنا مىكند (پيدايش، 38: 24) . تورات چنين شيوه اعدامى را درباره دو جرم تجويز كرده است: اگر مردى با زنى و با مادر آن زن نزديكى كند، هر سه بايد زندهزنده سوزانده شوند (لاويان، 20: 14) ; و نيز اگر دختر كاهنى فاحشه شود بايد زندهزنده سوزانده شود (لاويان، 21: 9) . گاهى نيز براى تشديد مجازات، جسد پس از سنگسار سوزانده شده است (يوشع، 7: 25) . بهعلاوه، مطابق گزارش كتاب مقدس، اين شيوه اعدام در سرزمين بابل، در ميان غيريهوديان، مرسوم بوده است (دانيال، 3: 6) . با اين همه، در كتاب مقدس هيچ گزارشى درباره چگونگى اجراى چنين اعدامى وجود ندارد. (3) 3- 1. به دار آويختن: گاهى در كتاب مقدس، اجراى اين مجازات درباره غيريهوديان، كه محتملا مطابق با شرايع خود عمل مىكردهاند، گزارش شده است، براى مثال در ميان مصريان (پيدايش، 40: 22)، در ميان فلسطينيان (دوم سموئيل، 21: 6- 12)، و درميان پارسيان (استر، 7: 9) ; گاهى نيز اين قانون به عنوان قانونى غيريهودى در ميان بنىاسرائيل اجرا شده است، مثل حكم داريوش، پادشاه پارس، به بازسازى معبد و تعيين اين كه مجازات مخالفتبا آن به دار آويختن است (عزرا، 6: 11) . گاهى نيز به عنوان يك اقدام بيرون از قانون يا بيرون از صلاحيت دادگاه، (4) به دست پادشاه اجرا شده است، مانند به دار آويخته شدن پادشاه عاى به دستيوشع (يوشع، 8: 29) . با اين همه، به دار آويختن در تورات فقط در يك مورد تجويز شده است: در برخى از جرايم، پس از اجراى حكم اعدام، جسد شخص اعدامشده به دار آويخته مىشود (تا هدف بازدارندگى و ارعاب بيشتر حاصل شود) . البته بدن وى نبايد در شب روى دار بماند و همان روز بايد آن را پايين آورده، دفن كنند (تثنيه، 21: 22- 23) . 2. اعدام در تلمود
تلمود چهار شيوه اعدام را ذكر كرده است: اين شيوهها به ترتيب شدت عبارتاند از: سنگسار، سوزاندن، گردن زدن، خفه كردن. ربى شيمعون مىگويد: سوزاندن، سنگسار، خفه كردن و گردن زدن (ميشنا سنهدرين، 7: 1) . (5) با اين همه، ترتيب اول به عنوان ملاك پذيرفته شده است، يعنى سنگسار از همه شديدتر و خفه كردن از همه خفيفتر است. در تلمود درباره مجازات اعدام دو انديشه كلى حاكم است: 1. آيه «همسايهات را چون جان خودت دوستبدار» (لاويان، 19: 18) به گونهاى تفسير شده كه حتى براى جرايم مستوجب اعدام نيز مناسبت دارد. دانشمندان مىگويند او را به اين صورت دوستبدار كه انسانىترين («زيباترين») مرگ ممكن را براى او بخواهى (سنهدرين، 45 الف، 52 الف; پساحيم، 75 الف; كتوبوت، 37 الف) . 2. اعدام بايد به ميراندن خدا شبيه باشد; همانگونه كه وقتى خدا زندگى را از آدمى مىگيرد، از لحاظ ظاهرى و خارجى بدن بدون تغيير و سالم باقى مىماند، پس وقتى دادگاه نيز اعدام مىكند بدن نبايد خراب يا مثله شود (سنهدرين 52 الف; سيفرا، 7: 9) . (6) با توجه به اين دو ديدگاه، دانشمندان تلمودى به شيوههاى مجازات اعدام پرداختند. 1- 2. سنگسار: سنگسار كردن شديدترين نوع مجازات اعدام است كه براى هجده جرم در نظر گرفته شده است. اين مجازات درباره جرايمى اعمال مىشود كه در تورات صراحتا به اين نحوه مجازات درباره آنها تصريح شده است. (7) تلمود نحوه اجراى قانون سنگسار را كه در كتاب مقدس بيان شده است، تغيير داد و آن را اصلاح كرد. در تلمود چنين بيان شد كه براى اعدام چنين مجرمى، به جاى اين كه تمام مردم وى را با پرتاب سنگ بكشند، يك «جايگاه سنگسار» مشخص مىشود تا مجرم را از بالاى آن به زير بيندازند تا بميرد (سنهدرين، 6: 4) . اين جايگاه نبايد آن قدر بلند باشد كه بدن مجرم با سقوط كردن متلاشى و ضايع شود، و نبايد آن قدر كوتاه باشد كه مرگ آنى و فورى حاصل نشود (راشى سنهدرين، 45 الف) . يكى از دلايلى كه براى تغيير اجراى اين مجازات بيان شده، اين قانون كتاب مقدس است كه «نخستبايد دستشاهدان به جهت كشتنش بر او بلند شود» (تثنيه، 17: 7) . گرچه در ادامه آمده است «و بعد از آن دست تمامى قوم [به كشتن او بلند شود]» (همان)، اما بايد مرگ به دستشهود نصيب او مىشد. لذا يك شيوه سنگسار انديشيده شد كه مطابق آن اطمينان حاصل مىشد كه شهود ابتدا دستبه اجراى حكم زدهاند و افزون بر اين بايد به حتميت مرگ او بدين گونه نيز يقين پيدا مىشد (سنهدرين، 6: 4) . با اين همه، اگر مجرم به اين طريق نمىمرد، مردم وى را سنگسار مىكردند (سنهدرين، 54 الف) . درباره منشا چنين شيوهاى گفتهاند كه شايد نويسندگان تلمود تحت تاثير قوانين روم و يا قوانين سريانى يا يونانى و يا متاثر از شيوهاى بودهاند كه در كتاب مقدس در مورد زندانيان جنگى به كار رفته است (دوم تواريخ، 25: 12) . (8) اما در هر صورت، با اين شيوه اجراى مجازات سنگسار، هم خطر ضايع و متلاشى شدن بدن تا مقدار زيادى كم مىشد و هم مرگ سرعت مىگرفت و لذا شخص محكوم به اعدام، آزار كمترى را حس مىكرد. با كمرنگ شدن نقش عامه مردم در اجراى حكم سنگسار، بر خلاف كتاب مقدس كه حكم به مشاركت همه قوم مىكرد، اصلاح كيفرى مهمى ايجاد شد و لذا آثار مداخله عمومى در اجراى حكم تا حدودى حذف شد; ولى مداخله شهود باقى ماند، چرا كه وجود آنها قباحت كمترى داشت از اين كه حكم اعدام به دست ماموران رسمى اجرا شود. (9) مطابق تلمود، هرگاه مجرم را براى اجراى حكم مىبردند، اگر يكى از قضات ياحتى خود متهم ادعا مىكرد كه براى بىگناهى وى دليلى دارد، اجراى حكم را متوقف مىكردند و حتى گاه تا چهار يا پنجبار نيز، اگر ادعاى بىگناهى مىكرد و ىگفتبراى اثبات آن دليلى دارد، او را باز مىگرداندند. افزون بر اين، اگر ديگرى هم ادعا مىكرد كه دليلى بر بىگناهى وى دارد حكم متوقف مىشد (سنهدرين، 6: 1- 3) . (10) 2- 2. سوزاندن: دومين نوع مجازات اعدام، از نظر شدت، سوزاندن بود. مجازات سوزاندن منحصرا در دو مورد اعمال مىشد: - اگر دختر كاهنى زنا كند سوزانده مىشود (لاويان، 21: 9) ; - اگر مردى با زنى و مادر او همخوابه شود، هر سه سوزانده مىشوند (لاويان، 20: 16) . بر اساس تلمود، «زنا با يك زن و مادر او» شامل دختر خود وى، دختر دختر و دختر پسر او، دختر زن انسان و دختر دختر و دختر پسر وى، مادر زن، مادر مادر زن و مادر پدر زن نيز مىشود (ميشنا سنهدرين، 9: 1) . (11) چنان كه گفتيم، انديشه حاكم بر حقوقدانان تلمودى اين بود كه بدن نبايد با اجراى مجازات اعدام نابود و ضايع شود; حال سؤال اين است كه چگونه مىتوان كسى را سوزاند، بدون اين كه بدنش نابود و ضايع شود؟ سنتشفاهى گوياى اين بود كه وقتى پسران هارون، به سبب تخطى از فرمان خدا به آتش الهى سوزانده شدند (لاويان، 10: 2)، فقط جان آنان سوخت، اما جسمشان سالم و دستنخورده باقى ماند (سنهدرين، 52 الف) ; لذا مطابق با اين روايت، بايد شيوهاى ابداع مىشد كه با سوختن، جسم سالم و دستنخورده باقى بماند. شيوه دانشمندان تلمودى چنين بود: محكوم به سوختن بايد تا بالاى زانو در گل فرومىرفت، بهنحوى كه به زمين نيفتد; آنگاه دو دستمال دور گردنش مىبستند. سر هر كدام از اين دستمالها در دستيكى از دو شاهد بود و آنان از دو طرف مخالف مىكشيدند تا اين كه محكوم دهانش را بگشايد. سپس فتيلهاى سوزان را در دهانش مىگذاشتند «كه بايد تا رودههايش پايين مىرفت» (سنهدرين، 7: 2) . اين شيوه اعدام تقريبا همانند شيوه خفه كردن است، و طبيعى است كه وقتى فتيله داخل شكم شود ديگر نخواهد سوخت، بلكه مجرم فورا بهعلتخفگى مىميرد. (12) ابنميمون سرب يا روى داغ راجايگزين فتيله، كه نسبتا آسيبرساننده است، كرد; وى تاكيد مىكند كه كمترين درد و رنج ممكن بايد به محكوم تحميل شود (تفسير سنهدرين، 7: 2) . گزارشى از اجراى چنين شيوهاى از مجازات در دست نيست. در يك مورد نقل شده است كه يك دختر كاهن به سبب ارتكاب زنا با دستههاى چوب مو به آتش كشيده شد (سنهدرين، 15: 3) ; اما اين شيوه مربوط به دادگاههاى صدوقيان بود; اين فرقه از يهوديان شريعتشفاهى را رد مىكردند و فقط به نصوص تورات پاىبند بودند. اين فرقه در همان سده اول ميلادى و قبل از نگارش تلمود از بين رفتند و تلمود به دست فريسيان، فرقه ديگر يهودى كه قائل به اعتبار سنتشفاهى بودند، نوشته شد. بهعلاوه، تلمود گزارش مىدهد كه دانشمندى به نام حاما بن طوبيا بدينسبب كه معتقد به شيوه قديمى سوزاندن بود، از سوى دانشمندان ديگر توبيخ شد (سنهدرين، 25 ب) . (13) 3- 2. گردنزدن: از حيثشدت، سومين شيوه مجازات اعدام گردنزدن با شمشير است كه در مورد دو جرم اعمال مىشود (سنهدرين، 9: 1) : - ساكنان شهرى كه به بتپرستى گرويدهاند; در اين مورد تورات تصريح دارد كه: «ساكنان آن شهر را به دم شمشير بكش» (تثنيه، 13: 15) . - قاتل عمد (خروج، 21: 12) . (14) تلمود در اين باره مىگويد: تورات درباره قتل بنده به دست مولايش گفته است كه بايد «انتقام گرفته شود» (خروج، 21: 20)، و همانطور كه درباره خدا گفته شده است كه با شمشير «انتقام» مىگيرد (لاويان، 26: 25)، (15) لذا در مورد قتل نيز قاتلان بنده و آزاد، هردو، بايد با شمشير اعدام شوند (سنهدرين، 52 ب) . به گفته تلمود، اين محكومان با شمشير «آن گونه كه حكومت روم عمل مىكرد» گردن زده مىشوند (سنهدرين، 7: 3) . در اينجا بحثى بين دانشمندان در گرفت كه سالها ادامه يافت (توسيفتا سنهدرين، 52 ب) . ايشان مىگفتند آيا رفتار به شيوه روميان، ناقض اين حكم تورات كه «مانند ايشان [ بتپرستان ] رفتار نكنيد» (لاويان، 18: 3) نيست؟ برخى از دانشمندان گفتند اين روشى خفتآور است; روشى كه كمتر بىرحمانه و نابودكننده است و شباهت كمترى به شيوه روميان دارد، اين است كه سر محكوم بر روى كنده درختى گذاشته شده، گردنش با تبر قطع شود; اما دانشمندان ديگر در خالفتبا او گفتند كه مرگى خواركنندهتر از اين وجود ندارد (سنهدرين، 7: 3) . (16) كتاب مقدس هيچ شيوه مخصوصى را براى اعدام قاتلان ذكر نكرده، و اين محتمل است كه اعدام آنان به صورت قصاص بوده است; يعنى به همان شيوه كه بزهديده كشته مىشد، قاتل نيز كشته مىشد. در صورت واقعيت داشتن اين امر، تلمود قانون را تعديل كرده و باعثشده است كه مرگ محكوم هماره فورى و آنى باشد. (17) گزارشى در مورد اجراى چنين حكمى وجود ندارد; اما گزارش شده كه پادشاه يهوديان به اين شيوه اعدام مىكرده است. با اين همه، اين اعدام ضرورتا براى قتل عمد نبوده است، بلكه پادشاه اختيار داشت كه شورشيان و متعديان بر ضد سلطنتخود را، حتى بدون محكوميت از سوى دادگاه، با شمشير بكشد. (18) 4- 2. خفه كردن: چهارمين و خفيفترين شيوه اعدام، خفه كردن بود. اين مجازات انسانىترين شيوه اعدام دانسته شده است كه نابودكنندگى كمترى دارد (سنهدرين، 52ب) . از آنجا كه خفه كردن خفيفترين نوع اعدام تلقى مىشد، لذا هرجا كه مجازات جرمى اعدام بود، اما شيوه اعدام مشخص نشده بود، با تفسير به نفع متهم، اين مجازات درباره او اعمال مىشد; به عبارت ديگر، اجراى سه شيوه قبلى اعدام، حتما نص خاص لازم داشت، و ساير مجازاتهاى اعدام، كه نوع آنها مشخص نشده بود، با خفه كردن انجام مىشد (سنهدرين 52 ب، 84 ب، 89 الف) . شيوه اجراى حكم بدين صورت بود كه محكوم را تا زير بغل در توده گل فرو مىبردند ودودستمال دورگردنش پيچيده، شاهدان از دوطرف مىكشيدند تا خفه شود. (19) گزارشى از اجراى چنين مجازاتى در دست نيست. با اين همه، تلمود (سنهدرين، 11: 1) در مواردى حكم به خفهكردن داده است: 1. هر كس پدر و مادر خود را بزند (خروج، 21: 15) ; 2. هر كه آدمى را بدزدد (خروج، 21: 16) ; 3. زانى محصن: «اگر مردى با زن شوهردارى همبستر شده باشد، پس هر دو... كشته شوند» (تثنيه، 22: 22- 23; لاويان، 20: 13) ; 4. مردى كه با دختر كاهن زناكند; 5. شاهد دروغين كه به زناى دختر كاهن شهادت داده است; 6. پيامبر دروغين و كسى كه به نام بتها نبوت كند; 7. عالمى كه حكم دادگاه عالى دينى را نپذيرد. (20) ب) مجازات قصاص عضو
براى اين كه معلوم شود مجازات قطع يا نقص يا معيوب شدن عضو در شريعتيهودى چيست، لازم است كه بحث را در تورات و تلمود جداگانه پى بگيريم. 1. مجازات قصاص عضو در تورات تورات صراحتا مجازات قصاص عضو را پذيرفته و در مواردى چند بر قانون «چشم در برابر چشم» تاكيد كرده است. كسى كه همسايه خو د را عيب رسانيده باشد چنان كه او كرده باشد به او كرده خواهد شد; شكستگى عوض شكستگى، چشم عوض چشم، دندان عوض دندان. چنانكه به آن شخص عيب رسانيده همچنان به او رسانيده شود (لاويان 24: 19- 20) . و همچنين آمده است: اگر اذيتى ديگر حاصل شود آن گاه جان به عوض جان و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دستبه عوض دست و پا به عوض پا و داغ به عوض داغ و زخم بهاز تورات كه اگر كسى به همنوع خود صدمه بدنى وارد آورد و عضوى را ناقص كند بايد به همان صورت قصاص شود، رد مىكند. در سنتشفاهى (تلمود) ديگر تمايلى به مجازات مرتكب اين عمل نيست، بلكه بهجاى آن براى طرف آسيبديده تاوان و غرامت پولى مىگيرند. چنين برداشتى گرچه مخالف جدى هم دارد (باوا قما، 83 ب، 84 الف)، اما بيشتر دانشمندان در الغاى اين مجازات به توافق رسيدهاند (باوا قما، 8: 1) . به عبارت ديگر، با توجه به اين تفسير، كسى كه همنوع خود را مورد ضرب و شتم قرار مىدهد، به مثابه مرتكب يك شبهجرم تلقى مىشود. (21) عبارت تلمود دراينباره چنين است: آيا قبول دارى كه مقصود از كلمات فوق [يعنى قانون چشم در برابر چشم] پرداخت غرامت نقدى استيا اين كه مىگويى اگر كسى چشم همنوع خود را كور كرد، بايد در عوض، چشم خود او را كور كنند؟ تو خود بگو، اگر چشم ضارب بزرگ باشد و چشم مضروب كوچك (يا بالعكس)، در اين صورت چگونه مىتوان دستور تورات را كه گفته است «چشم در برابر چشم» اجرا كرد؟ ... يا اينكه فرض كنيم يك نابينا چشم همنوع خود را كور كرد يا يك دستبريده دست رفيق خود را بريد و يا يك لنگ شخص ديگرى را لنگ كرد; در اين صورت چگونه ممكن خواهد بود دستور تورات كه فرموده است «چشم در برابر چشم» عينا اجرا شود؟ درحالىكه تورات اعلام داشته است: «شما را يك حكم خواهد بود» (لاويان، 24: 22) ; يعنى قانونى كه براى همگى شما مساوى و يكسان باشد (باوا قما، 83 ب و 84 الف) . (22) از عبارت فوق چنين بر مىآيد كه چون قانون قصاص عضو را نمىتوان هماره عادلانه اجرا كرد، بايد دنبال تفسير ديگرى بود كه هماره منصفانه و در مورد هركس قابل اجرا باشد و اين جز با پرداخت تاوان نقدى ممكن نيست. با اين همه، اين پرسش پيش مىآيد كه اگر منظور تورات مجازات پولى بود، چرا عبارت «چشم در برابر چشم» و قصاص عضو را بيان كرده و مستقيما غرامت پولى را به عنوان مجازات مطرح نكرده است. دانشمندان يهودى در اين باره به بعد تعليمى تورات اشاره مىكنند و مىگويند تورات عبارت چشم در برابر چشم را بدينمنظور بيان كرده است كه تعليم دهد هركس دست و پاى همنوع خود را ناقص كند، «سزاوار آن است كه دست و پاى خود را از دستبدهد يا دست و پايش ناقص شود» . (23) ج) مجازات تازيانه
در كتاب مقدس بارها استفاده از تنبيه براى تاديب فرزندان توسط والدين (تثنيه، 8: 5; 21: 18; امثال 19: 18; 23: 13- 14; 29: 17) و نيز بنده توسط مولا (خروج، 21: 20، 26) به كار رفته است. ويژگى مجازات تازيانه اين است كه بيش از هر مجازات ديگرى جنبه اصلاحى دارد تا كيفرى. 1. مجازات تازيانه در كتاب مقدس
در مواردى كه براى جرمى صراحتا مجازاتى تعيين نشده، مجازات تازيانه تجويز شده است. اگر شرير مستوجب تازيانه باشد، آنگاه، داور او را بخواباند و حكم دهد تا او را موافق شرارتش به حضور خود به شماره بزنند. چهل تازيانه او را بزند و زياد نكند; مبادا اگر از اين زياده كرده، تازيانه بسيار زند، برادرت در نظر تو خوار شود (تثنيه، 25: 2- 3) . برخى از مفسران اين دو آيه را در ارتباط با آيه قبل از آن تفسير كردهاند كه حاكى از آن است كه اگر بين دو نفر نزاعى درگيرد و به دادگاه بروند، دادگاه بايد مجرم را محكوم و بىگناه را تبرئه كند (همان، 1) . ايشان گفتهاند كه مطابق آيه يكم باب 25، قانون تازيانه فقط ناظر به نزاع يا شهادت دروغ است (ابن عزرا، تفسير تثنيه، 25: 1; مكوت، 2 ب) . اما ديگران مىگويند ضرورتى نيست كه بين دو آيه ارتباطى باشد; بلكه آيه يكم ناظر استبه درخواست اجراى عدالت از دادگاه و نيز در اتهامات كيفرى متقابل (ميدراش تنائيم بر تثنيه، 25: 1)، اما آيه دوم در پى تجويز مجازات تازيانه بهطور كلى است. (24) در اين باره بايد به نكاتى توجه كرد: الف) مجازات تازيانه تنها مجازاتى است كه در تورات به عنوان يك قاعده كلى و نه براى جرمى خاص ذكر شده است (در موارد ديگر هر مجازات با جرم معينى همراه شده است) ; فقط يك استثنا وجود دارد و آن جايى است كه تازيانه، به همراه جزاى نقدى، براى مجازات مفترى به يك باكره تجويز شده است (تثنيه، 22: 18- 19) . ب) حداكثر تازيانه مطابق آيات فوق چهل ضربه است (تثنيه، 25: 3) . آن گونه كه از قيد «او را موافق شرارتش... تازيانه زند» (متناسب با جرمى كه انجام داده) برمىآيد، چهل ضربه به عنوان حداكثر ضربات قانونى در نظر گرفته شده است و نه به عنوان يك تعداد ثابت در همه موارد. به عبارت ديگر، مجرم، بسته به شدت جرم، تا حداكثر چهل ضربه مجازات مىشود. ج) گزارشى در دست نيست كه نشان دهد در دوره كتاب مقدس مجازات تازيانه چگونه اجرا مىشده است. در كتاب مقدس شيوههاى گوناگون تنبيه ذكر شده (داوران، 8: 7، 16; امثال، 10: 13; اول پادشاهان، 12: 11، 14 و...) اما از اين نمىتوان نتيجه گرفت كه مجازات تازيانه به اين شيوهها يا برخى از آنها صورت مىگرفته است. (25) 2. مجازات تازيانه در تلمود
تلمود، افزون بر وضع مقررات مفصل در مورد شيوه اجراى مجازات تازيانه، تغييرات و اصلاحاتى را نيز در مفهومى كه از اين مجازات از كتاب مقدس برداشت مىشود، به وجود آورد. الف) حداكثر مجازات از چهل ضربه به 39 ضربه كاهش يافت. دليل حقوقدانان تلمودى يكى پرهيز از خطر فراتر رفتن از حداكثر مجازات، ولو به اشتباه، بود و ديگرى نحوه تفسيرى بود كه از الفاظ كتاب مقدس و لفظ «به تعداد چهل ضربه» داشتند (مكوت، 3: 10; 22 الف) . (26) ب) مجازات تازيانه مشمول اصل قانونى بودن جرايم و مجازاتها شد. جرايم مستوجب تازيانه دقيقا شمارش شدند تا به عنوان مجازات كلى براى همه جرايم (كه مجازات مشخصى نداشتند) به كار نرود. 207 فعل مستوجب تازيانه دانسته شد. (27) ج) تعداد 39 ضربه، مقدار ثابت مجازات و نه حداكثر آن فرض شد. به عبارت ديگر، مجازات قانونى تمام جرايم مستوجب تازيانه، 39 ضربه نه بيشتر و نه كمتر بود. با اين همه، محكوم به مجازات بايد ابتدا معاينه پزشكى مىشد و پزشك معين مىكرد كه وى چند ضربه را، بدون اين كه سلامتىاش در خطر افتد، مىتواند تحمل كند (مكوت، 3: 11) . اگر مطابق آزمون پزشكى، به وى كمتر از 39 ضربه زده مىشد و آنگاه روشن مىشد كه وى تحمل بيش از آن را دارد، آزمون پيشين پا برجا مىماند و مجازات اعمالشده تلقى مىشد. (28) اگر در حين اجراى مجازات معين مىشد كه محكوم نمىتواند تمام ضربههايى را كه آزمون پزشكى مشخص كرده است تاب بياورد، مجازات خاتمه مىيافت. اگر در معاينه پزشكى معلوم مىشد كه محكوم فعلا توانايى تحمل چنين مجازاتى را ندارد، مجازات تا زمان آمادگى وى به تاخير مىافتاد. (29) 3. تازيانه كيفرى
1- 3. جرايم مستوجب تازيانه كيفرى جرايمى كه مجازات آنها تازيانه (مكوت (30) )است، بدين قرارند: الف) تازيانه بدل از مجازات انقطاع (كارت (31) ) .يكى از مجازاتهاى مطرح در حقوق كيفرى يهود، مجازات كارت به معناى «انقطاع» يا «ريشهكنى» است. خدا خود برخى از مجرمان را به اين مجازات محكوم مىكند، لذا اين يك مجازات قضايى نيست. با اين همه، محل اجراى مجازات همين دنياست. نمونه جايىكه چنين مجازاتى اعمال مىشود، خوردن خون است: «هركس... هر قسم خون را بخورد... او را از ميان قومش منقطع خواهم كرد» . (32) شخصى كه مرتكب يكى از جرايمى شود كه مجازات آن كارت است، با تحمل تازيانه از مجازات الهى فوق تبرئه مىشود (مكوت، 3: 15) . ب) نقض آشكار نواهى تورات. (33) دانشمندان يهودى، از جمله ابن ميمون، احكام فقهى تورات را 613 حكم، شامل دو دسته نواهى (محرمات) و اوامر (واجبات) مىدانند. (34) اگر كسى بهصراحتيكى از نواهى را نقض كند با تازيانه مجازات مىشود. (35) چنين نقضى بايد متضمن يك «فعل آشكار» باشد، ولى گفتار، فعل آشكار تلقى نمىشود; لذا شخصى كه به يك شخص ناشنوا ناسزا مىگويد و يا در ميان مردم سخنچينى مىكند (لاويان، 19: 14- 16) وبا اينكار نواهى را نقض مىكند، مجازاتش تازيانه نيست. (36) با اين حال، گفتار گاهى معادل كردار است; مانند سوگند خوردن به نام خدا يا نام خدا را به باطل بردن (خروج، 20: 7; تثنيه، 5: 11) جرمى است كه با تحمل تازيانه پاك مىشود (تمورا، 3 الف) . با اين همه، در صورتى نقض حكم با عمل آشكار مستوجب تازيانه است كه مجازات ديگرى معين نشده باشد، و اگر مجازات ديگرى تعيين شده باشد فقط به همان مجازات حكم مىشود، چراكه جمع دو مجازات براى يكجرم ممكن نيست; براىمثال، چون درمورد نهىازسرقت (خروج، 20: 15; تثنيه، 5: 19)، جريمهمالى بهعنوان مجازات ذكر شده است (خروج، 22: 1)، فقط همين جريمه اعمال مىشود و سارق تازيانه نمىخورد (مكوت، 1: 2; 4 ب; كتوبوت، 32 الف) . همينطور، وقتى مجازات جرمى اعدام قضايى (و نه الهى) است ديگر تازيانه تحميل نمىشود (توسيفتا مكوت، 5: 17) . (37) 2- 3. چگونگى اجراى مجازات براى اجراى مجازات تازيانه از شلاقى كه از چرم گوساله ساخته شده است استفاده مىشود. كمر و سينه محكوم را برهنه مىكنند و يكسوم ضربهها را بر سينه و دوسوم ديگر را بر پشت وى مىزنند. محكوم در حال اجراى حكم خميده است و مامور اجراى حكم بر روى سنگى مىايستد و تازيانه مىزند. اجراى اين مجازات با روايت پندآميز و تسلىبخش آياتى از كتاب مقدس همراه مىشود (مكوت، 3: 12- 14) . 3- 3. مرگ محكوم در حين اجراى حكم اگر محكوم در حين اجراى حكم مجازات بميرد، در صورتى كه مامور اجراى حكم، مجازات را مطابق قانون اجرا كرده باشد مسئول نيست; اما اگر قانون را دقيقا اجرا نكرده باشد و حتى يك ضربه تازيانه بيش از حد معين به او زده باشد، به لحاظ ارتكاب قتل غيرعمد مسئول است و به شهر پناهگاه تبعيد مىشود. (38) 4- 3. شرايط مامور اجراى حكم ماموراجراى حكم تازيانه بايد داراى شرايط زيرباشد: 1.حداقل 18 ساله باشد; 2. رابطه خويشاوندى با محكوم نداشته باشد; 3.دشمن محكوم نباشد; 4.دوست محكوم نباشد. (39) 5- 3. اشتباه در تعداد ضربهها اگر مامور اجراى حكم در تعداد ضربهها شك كند، به حداقل اكتفا مىكند; چرا كه در هيچ صورت نبايد بيش از حداكثر قانونى (39 ضربه) زده شود. (40) 6- 3. جمع مجازاتها اگر مجرم به تحمل دو دوره تازيانه (براى دو نقض) محكوم شده باشد، اگر تخمين بزنند كه فقط تحمل يك دوره را دارد، به آن اكتفا مىشود، والا پس از بهبودى دوره دوم را مىزنند. (41) 4. تازيانه تاديبى (تنبيهى)
تازيانه تنبيهى (مكوت مردوت) (42) ابداع عالمان تلمودى است. از آنجا كه صدور حكم و اجراى مجازات تازيانه، همانند مجازات اعدام، در صلاحيت دادگاه منصوب سنهدرين بود (كه در دوره تلمودى ديگر صلاحيت قضايى نداشت)، تلمود مجازات تازيانه تنبيهى را در نظر گرفت كه منوط به وجود سنهدرين نبود. (43) تازيانه بيرون از قانون در مورد نزديكى جنسى در ديد عموم تجويز شده است (يووعوت، 90 ب) . گاه تازيانه به عنوان مجازات قانونى تجويز شده بود كه در دستههاى تازيانه كيفرى فوقالذكر قرار نمىگرفتند، براى مثال، در مورد خلوت كردن زن و مردى با هم (قيدوشين، 81 الف) ; اين موارد را نيز مىتوان جزء تازيانههاى تنبيهى دانست و نه كيفرى. (44) تازيانه تنبيهى گاهى در مورد اوامر اعمال مىشد تا اطاعت از چنين احكامى را تضمين كند. در اينجا، برخلاف تازيانه كيفرى، حداكثر ضربات محدود نيست، بلكه تا آنجا ادامه مىيابد كه شخص وظيفهاش را انجام دهد. در اين موارد «او تازيانه مىخورد تا جانش در آيد» (كتوبوت، 84 الف، ب) . از موارد ديگر اجراى تازيانه تنبيهى جايى است كه متهم به دلايل رسمى و ظاهرى قابل مجازات نيست; براى مثال، در موردى كه در خصوص ارتكاب جرم اخطار پيشين (45) وجود ندارد، مرتكب با تازيانه تنبيه مىشود. (46) ابداع تازيانه تنبيهى ابزارى در دست دادگاهها بود كه (در دورههاى پس از تلمود) مىتوانستند براى حفظ قانون و نظم و رعايت امور دينى به آن متوسل شوند. گرچه محدوده خاصى براى تازيانه تنبيهى لحاظ نشده بود، ولى دادگاهها معمولا آن را به تعداد مشخص محدود مىكردند; گاه حداكثرى را كه تورات مشخص كرده ملاك قرار مىدادند و گاه تعداد تازيانه به صلاحديد دادگاه واگذار مىشد. (47) در اين جا پرسشى پيش مىآيد: آيا چنين اختيارات وسيعى در مورد تنبيه با تازيانه باعث نمىشود كه گاه جرايم خفيف، مجازاتهاى بسيار شديدترى از مجازات تازيانه كتاب مقدس داشته باشند؟ در پاسخ گفتهاند كه اين مسئله با آسانگيرىهاى ديگر جبران مىشود: اجراى تازيانه تنبيهى بايد آنقدر انسانى (و خفيف) باشد كه كثرت ضربهها را جبران كند; بدن محكوم نبايد برهنه باشد; تازيانه نبايد چرمى باشد; تازيانه بر اعضاى غيرحساس بدن (نه سينه و پشت) زده مىشود. همچنين دادگاهها مقرر داشتند كه صرف اتهام (در جرايمى كه ثابت نمىشوند) براى تنبيه كافى نيست; بلكه بايد حداقل يك شاهد بر آن گواهى دهد و يا شياع عمومى داشته باشد. د) قطع دست
يكى از مجازاتهايى كه در تورات پيشبينى شده «قطع دست» است. اگر دو شخص با يكديگر منازعه نمايند و زن يكى پيش آيد تا شوهر خود را از دست زنندهاش رها كند و دستخود را دراز كرده، عورت او را بگيرد، پس دست او را قطع كن و چشم تو بر او ترحم نكند (تثنيه، 25: 11- 12) . در سنتشفاهى گاهى براى برخى جرايم، قطع دست ذكر شده است; براى مثال، مطابق تلمود، اگر مردى استمنا كند بايد دستش قطع شود (نيدا، 13 الف) . (48) همچنين ذكر شده است كه اگر كسى بر روى ديگرى دستبلند كند، حتى اگر او را نزند، در صورتى كه بدانيم اين كار را مكرر انجام مىدهد (مطابق نظر برخى از دانشمندان) بايد دست او را قطع كرد (سنهدرين، 58 ب) . درباره اين مجازات به نكاتى بايد توجه كرد: اولا بسيارى از مجازاتهاى تورات به عقيده دانشمندان يهودى جنبه تعليمى داشتهاند و نه عملى; (49) غرض آن بوده كه بدينوسيله افراد را از گناه دور دارند. ثانيا به نظر نمىرسد كه به چنين مجازاتى در دادگاههاى يهودى حكم كرده باشند. لذا نمىتوان با قاطعيت درباره آن به عنوان يك مجازات داورى كرد. بخش دوم: مجازات سالب آزادى (حبس)
عمل سلب آزادى يك فرد با محبوس كردن وى در يك مكان خاص گاه داراى شكل ازداشتيا توقيف (به طور موقت) است و گاه حبس كيفرى است. حبس در معناى نخست (براى مثال، بازداشت مظنون به ارتكاب جرم تا زمان رسيدگى، بازداشت محكوم به اعدام تا زمان اجراى حكم، و...) در بيشتر نظامهاى باستانى وجود داشت، اما حبس كيفرى ظاهرا در نظامهاى شرق باستان (50) و حقوق يونانى و رومى وجود نداشته است. بيشتر نظامهاى كيفرى اروپايى نيز فقط از اوايل قرن چهاردهم به بعد حبس را به عنوان يك اقدام كيفرى به رسميتشناختند. (51) الف) حبس در كتاب مقدس
حبس، به عنوان كيفر، جزء مجازاتهاى اصلى شريعتيهود، يعنى مجازاتهايى كه تورات معين كرده نيست. (52) با اين همه، حبس به معناى بازداشت متخلف تا رسيدگى و صدور حكم، در تورات آمده است: مردى را كه كفر گفت «به زندان انداختند تا هنگامى كه معلوم شود خواستخداوند براى او چيست» (لاويان، 24: 11- 12; و نيز: اعداد، 15: 34) . گاهى نيز حبس به عنوان يك اقدام حكومتى (اجرايى) در كتاب مقدس آمده است (اول پادشاهان، 22: 27; دوم تواريخ، 16: 10; ارميا، 37: 15- 16; 38: 4- 14) . همچنين در يك مورد - در دوره كتاب مقدس - حبس به عنوان يكى از شيوههاى وادار كردن به پذيرش تعاليم و احكام به دادگاه محول شده است (اين اختيار را اردشير پادشاه به عزراى كاتب داده است) : و تو اى عزرا، ... حكام و قضاتى را كه شريعتخدايت را مىدانند، براى رسيدگى به مسائل مردم... انتخاب كن. اگر آنها با شريعتخداى تو آشنا نباشند، بايد ايشان را تعليم دهى. اگر كسى نخواهد از شريعتخداى تو و دستور پادشاه اطاعت كند، بايد بىدرنگ مجازات شود; مجازات او يا مرگ استيا تبعيد يا ضبط اموال يا زندان (عزرا، 7: 25- 26) . ب) حبس در تلمود
1. بازداشت موقت
در تلمود احكامى در خصوص حبس و محبوسان آمده است. متداولترين شكل حبس، بازداشت متهم تا رسيدگى به جرم او بود (كتوبوت، 33 ب) . با اين همه، حبس متهم در صورتى روا بود كه دلايلى وجود داشت كه احتمال مجرميت او را تقويت كند (يروشلمى سنهدرين، 7: 10; 25 الف) . علاوه بر اين، شخصى كه به اعدام محكوم مىشد، تا زمان اجراى حكم حبس مىشد (سيفرا اعداد، 114; سنهدرين، 11: 4) . همچنين دانشمندان عبارت كتاب عزرا (7: 25- 26) را به عنوان مجوزى براى حبس كسى كه از انجام احكام دادگاه خوددارى مىكند تفسير كردند (موعد قاطان، 16 الف) . (53) 2. حبس كيفرى
تلمود حبس را به عنوان كيفر به رسميتشناخت. تلمود از اين كيفر به هخناسا لا كيپا (54) به معناى بازداشت كردن در «سلول» ، تعبير كرده است (سنهدرين، 9: 5; توسيفتا سنهدرين، 12: 7- 8) . اين مجازات در موارد زير اعمال مىشود: 1. اگر كسى سه بار يا بيشتر مرتكب جرمى شود كه مجازات آن كيفر الهى انقطاع (كارت) استبه حبس افكنده مىشود. مطابق ميشنا: «كسى كه دوبار تازيانه خورد [براى دوبار قانونشكنى، و باز مرتكب گناه شد] دادگاه وى را در سلول جا مىدهد و غذايش نان جو است تا شكمش بتركد» (سنهدرين، 81 ب) . (55) 2. در مورد قتل عمد، اگر دادگاه به لحاظ پيچيدگىهاى اثبات جرم و اعمال مجازات، نتواند متهم را به لحاظ ارتكاب جرم قتل عمد، به اعدام محكوم كند، اما متقاعد شود كه وى قاتل است، براى اين كه مجرمان از اين خلا قانونى سوءاستفاده نكنند، وى را به مجازات حبس محكوم مىكند. عبارت تلمود را در زير ملاحظه مىكنيم: در ميشنا (متن) چنين آمده است: «كسى كه مرتكب قتل عمد شده باشد لكن هنگام ارتكاب در صحنه جنايتشاهدى ناظر بر اين قتل نباشد، او را در زندان مىكنند و به وى نان ضيق و آب محنت مىدهند» (ميشنا سنهدرين، 9: 5) . چنان كه ملاحظه مىشود، متن فوق چندان رسا نيست و دانشمندان تلمودى در تفسير آن نظرات مختلفى را ابراز كردهاند. گمارا (تفسير متن) متن فوق را چنين مورد بحث قرار داده است: از كجا بدانيم [كه او مجرم است در صورتى كه گواهان ناظر بر جنايت او نبودهاند] ؟ راو گفت: «اين براى موردى است كه [با وجود گواهان ] گواهى آنان از هم گسيخته است [و شرايط آن كامل نيست] .» شموئيل گفت: «اين براى موردى است كه [گواهانى شاهد بر جنايتبودهاند ولى] در حين ارتكاب قتل اخطار لازم را به قاتل يادآورى نكردهاند» . دانشمند ديگرى مىگويد: «اين براى جايى است كه در بازجويى از شهود، تضاد و تناقض بين اظهارات ايشان مشاهده شود، ولى در هفت پرسش اصلى (56) پاسخهاى آنان با هم مطابق باشد» (سنهدرين، 81 ب) . (57) 3. مطابق شريعت اصلى موسوى، گاه، با اين كه جرم قتل عمد ارتكاب يافته است، دادگاه صلاحيت صدور حكم اعدام را در خصوص آمر ندارد; براى مثال، «اگر كسى يك آدمكش را براى كشتن ديگرى اجير كند، يا نوكرانش را براى كشتن وى بفرستد يا كسى را به بند بكشد و او را پيش شير يا حيوان ديگرى رها كند و آن حيوان او را بكشد... قاعده در هر يك از اين موارد اين است كه او يك خونريز است و مرتكب جرم قتل عمد شده و در پيشگاه دادگاه آسمانى مسئول است، اما دادگاه براى مجازات مرگ در اينجا اختيارى ندارد» . (58) در اين موارد، اختيار صدور حكم با پادشاه است و يا اينكه دادگاه با توسل به ضرورت مىتواند اين مجرم را به مجازات مرگ محكوم كند. اما اگر پادشاه اقدام نكند و نيز بحث ضرورت منتفى باشد دادگاه وظيفه دارد كه اين مجرمان را تا سرحد مرگ تازيانه بزند، در دژ يا زندان براى چندين سال محبوسشان كند و بر ايشان مجازاتى شديد را تحميل كند تا ديگر افراد شرور بترسند و مرعوب شوند. (59) ج) حبس در دوره پساتلمود
در دوره پساتلمود، روند حبس در نظام كيفرى يهود رو به افزايش نهاد و حبس كيفرى، به همراه بازداشتبه سبب واداشتن به پذيرش احكام، به ويژه از قرن چهاردهم به بعد فزونى گرفت. اينامر با مسئله استقلال قضايى يهود ارتباط نزديكى داشت. يهوديان در بسيارى از مراكز زندگى خود، صلاحيت رسيدگى به دعاوى مربوط به خود را داشتند، و گرچه اين امر بيشتر در حقوق مدنى وجود داشت، اما به زمينههاى كيفرى نيز تسرى مىيافت. (60) در اين دوره، علاوه بر موارد متعدد بازداشت و توقيف، حبس كيفرى نيز رايجبود: 1. جرايم مهم: بر اساس قانون «بازداشت در سلول» تلمود (سنهدرين، 5: 9)، در برخى موارد كه قانون اصلى مجازات اعدام را منع كرده بود، حبس اعمال مىشد; همچنين در مواردى كه يك شاهد موثق شهادت متقاعدكنندهاى مىداد، و يا ترديد بود در اين كه آيا قتل مستقيما از عمل متهم حادث شده استيا نه حبس تجويز مىشد. در صورتى كه يك يهودى در نزد بيگانگان برضد همتاى يهودى خود جاسوسى مىكرد در دفعه اول و دوم حبس مىشد، اما در دفعه سوم به مرگ محكوم مىشد (و البته اين مجازات را خود حكومت اعمال مىكرد و نه يهوديان) . (61) 2. جرايم عليه اخلاقيات و قوانين خانوادگى: گاه در جرايم عفافى مجازات حبس تحميل مىشد، مثل روابط جنسى با غيريهودى، زناى محصنه، لواط، (62) فحشا (روسپىگرى)، و نيز براى جوانانى كه شبها در خيابان براى دختران و زنان ايجاد مزاحمت مىكردند. 3. جرايم عليه اموال: ضمانت اجراى پذيرفتهشده براىسرقت مجازات حبسبود.اين مجازات حتى در موردى هم كه دو گواه به ارتكاب جرم شهادت نمىدادند، اما دادگاه با توجه به قرائن و امارات متقاعد مىشد كه سرقت ارتكاب يافته است، اعمال مىشد. 4. ساير جرايم: ضرب و جرح نيز با زندان قابل كيفر بود. البته گاه در اين خصوص جريمه نقدى مورد حكم قرار مىگرفت. در اين صورت مجازات حبس منتفى بود. توهين، شرطبندى و جرايم با ماهيت دينى، شهادت دروغين و... قابل كيفر با مجازات حبس دانسته شدند. (63) بخش سوم: مجازاتهاى محدودكننده آزادى
مجازاتهاىمحدودكننده آزادىرا دردوشكل تبعيد وطرد (محروميت) بررسى مىكنيم. الف) تبعيد
1. تاريخچه
تبعيد شكلى از مجازات است كه در جهان باستان به طور گسترده اعمال مىشده است. در هند، شهرهاى يونان، جمهورى روم و اقوام ژرمنى از اين روش براى طرد عناصر نامطلوب، يعنى بزهكاران و آشوبگران سياسى، استفاده مىشد. شخص تبعيدشده از اموالش محروم و از بازگشتبه خانهاش منع مىشد و تا زنده بود همانند يك مطرود و آواره دائمى در سرزمين بيگانه باقى مىماند. (64) در نزد اسرائيليان، تبعيد به عنوان مجازات قضايى ناشناخته بود. تنها نمونههايى از آن به عنوان مجازات الهى در كتاب مقدس يافت مىشود، مثل اخراج آدم از باغ عدن (پيدايش، 3: 23- 24) و نيز رانده شدن قائن (قابيل) از حضور خدا (همان، 4: 14- 16) . همچنين در دو مورد، تبعيد گزارش شده است: اخراج ابياتار كاهن به ستسليمان (اول پادشاهان، 2: 26) و عاموس نبى از پادشاهى شمالى (عاموس، 7: 12) . تبعيد گروهى (65) نيز، به عنوان مجازات سرپيچى قوم از قوانين خدا، در كتاب مقدس در نظر گرفته شده است (تثنيه، 28: 64- 68) . (66) اينگونه تبعيدها وحشتناك بودند و پيامدهاى ناگوارى به همراه داشتند (تثنيه، 28: 65; حزقيال، 37: 11) . بعدها شكلهاى خفيفترى از تبعيد در شكل مجازات طرد، كه بدان خواهيم پرداخت، در جامعه دينى يهودى رواج يافت. (67) 2. شهرهاى پناهگاه
تنها شكل تبعيدى كه تورات آن را، به عنوان مجازات قضايى، مجاز دانسته است، تبعيد مرتكبان قتل غيرعمد به شهرهاى پناهگاه است (خروج، 21: 13; اعداد، 35: 10- 16; تثنيه، 4: 41- 43; 19: 1- 4; يوشع، 20) . مطابق نص تورات، مجازات قاتل غيرعمدى كه بدون سوءنيت و سهوا مرتكب قتل شده، تبعيد است: چون شما از اردن به زمين كنعان عبور كنيد، آنگاه شهرها براى خود تعيين كنيد تا شهرهاى ملجا [ پناهگاه] براى شما باشد، تا هرقاتلىكه شخصىرا سهوا كشته باشد به آنجا فرار كند. و اين شهرها براى شما به جهت ملجا از ولى مقتول خواهد بود تا قاتل پيش از آن كه به حضور جماعتبراى داورى بايستد [و جرمش در يك دادرسى عادلانه ثابت نشود ] نميرد. و از شهرهايى كه مىدهيد، شش شهر ملجا براى شما باشد... تا هر كه شخصى را سهوا كشته باشد به آنجا فرار كند (اعداد، 35: 10- 15) . 1- 2. كاركرد شهرهاى پناهگاه
چنانكه از آيات فوق نيز بر مىآيد، شهر پناهگاه دو كاركرد دارد: 1. پناهگيرى متهم به قتل پيش از رسيدگى و اثبات جرم، تا از خشم اولياى دم، پيش از اثبات عمدى بودن جرم، در امان باشد; 2. تبعيد به شهر پناهگاه پس از آن كه دادگاه قتل را غيرعمدى دانست. ماهيت فرار به شهر پناهگاه در مورد اول غيركيفرى است، يعنى صرفا يك اقدام پيشگيرانه و براى حفظ جان متهم است. در اين مورد، متهم موقتا در شهر پناهگاه پناه مىگيرد تا دادگاه صالح به جرمش رسيدگى كند. اگر دادگاه وى را قاتل عمد شناخت، به مجازات قتل عمدى (كه اعدام است) مىرسد و اگر وى را قاتل غيرعمد شناخت، به شهر پناهگاه تبعيدش مىكند. در صورت دوم، يعنى جايى كه تبعيد به شهر پناهگاه به استناد حكم دادگاه به لحاظ ارتكاب قتل غيرعمدى است، تبعيد هم ماهيت مجازات دارد و هم حفظ خون. (68) 2- 2. ويژگى شهرهاى پناهگاه
شهرهاى پناهگاه، طبق بيان موسى شش شهر بودند (اعداد، 35: 13; تثنيه، 19: 9) . موسى خود سه شهر را در شرق اردن مشخص كرد (تثنيه، 4: 43)، و يوشع، جانشين او، نيز سه شهر ديگر را پس از فتح آن سرزمين به اين امر اختصاص داد (يوشع، 20: 7) . اين شهرها شهرهايى مسكونى بودند كه قاتل در آنها از آزار و اذيت اولياى دم درامان بود و مىتوانست در آنجا زندگى عادى داشته باشد و امرار معاش كند. دانشمندان عبارت «زنده ماند» (تثنيه، 4: 42; 19: 5) را چنين تفسير كردهاند كه او مستحق تمام امكانات رفاهى و آسايش زندگى است: اگر او يك دانشمند است مىتواند مدرسهاش را با خود به همراه ببرد (مكوت، 10 الف) . علاوه بر شهرهاى ششگانه پناهگاه (كه شهرهايى بودند كه به لاوىها - از نسل هارون - داده شده بودند: اعداد، 35: 6- 7) چهل و دو شهر ديگر نيز، كه به لاويان اختصاص يافتند (يوشع، 21; اول تواريخ، 6: 39...)، جزء شهرهاى پناهگاه به حساب مىآمدند (مكوت، 13 الف) . تفاوت شش شهر پناهگاه با اين شهرها در اين بود كه در آن شش شهر، قاتل به محض پناهگيرى بهطور خودكار در امان بود، اما در 42 شهر ديگر اين امر بايد درخواست مىشد. (69) افزون بر اين، در آن شش شهر، قاتل مىتوانست اقامت را به عنوان يك حق ادعا كند (توسيفتا مكوت، 3: 6)، ولى در ديگر شهرها وى بايد اجاره بپردازد (مكوت، 13 ب) . دانشمندان تلمودى، در مورد پناهگيرى در شهر پناهگاه چنين مقرراتى را وضع كردند: به منظور تسهيل فرار متهم به شهر پناهگاه، بايد در تقاطع راهها، علايم و نشانهايى نصب شود كه مسير شهر پناهگاه را نشان دهد (مكوت، 10 ب; توسيفتا مكوت، 3: 15) ; و تمام جادههايى كه به شهر پناهگاه مىرسند بايد مسطح و صاف و هماره تعميرشده و مرتب باشند. متهم به قتل به محض رسيدن به دروازه شهر بايد خود را به بزرگان شهر معرفى كند و ايشان بايد به او اقامتگاه بدهند (يوشع، 20: 4) . آنگاه بايد براى رفتن متهم به قتل به دادگاه، محافظى را با او همراه كنند تا او را از هرگونه رويارويى با اولياى دم در مسير شهر به دادگاه و بالعكس محافظت كند (مكوت، 2: 5- 6) . اگر دادگاه وى را قاتل غيرعمد تشخيص دهد، با حكم دادگاه به شهر پناهگاه باز گردانده مىشود. (70) 3- 2. مدت تبعيد در شهر پناهگاه
مطابق حكم تورات، قاتل غيرعمد بايد تا زمان مرگ كاهن اعظم در شهر پناهگاه بماند (اعداد، 35: 25) . اگر در آن زمان كاهن اعظم وجود نداشته باشد يا اصلا قاتل يا مقتول خود كاهن اعظم باشد، قاتل بايد تا پايان عمر در تبعيدگاه بماند. با مرگ كاهن اعظم، قاتل از تبعيد آزاد مىشود و مىتواند به زندگى عادى، در هر كجا كه بخواهد، برگردد. قاتل اگر در مدت تبعيد از شهر خارج شود و به دست صاحبان خون كشته شود خونش هدر است (اعداد، 35: 27) ; اما پس از آزادى، اگر ولى دم او را بكشد قاتل عمد است و قصاص مىشود. (71) 4- 2. تبعيد تبديلناشدنى است.
تبعيد به شهر پناهگاه مجازات قتل غيرعمد است، و لذا، همانند مجازات قتل عمد، قابل مصالحه و تبديل به خونبها نيست: «و از كسى كه به شهر ملجا خود فرار كرده باشد فديه مگيريد كه پيش از وفات كاهن برگردد و به زمين خود ساكن شود» (اعداد، 35: 32) . 5- 2. پناهگيرى در قربانگاه
مطابق قوانين، اگر قاتل غيرعمدى در قربانگاه معبد پناه گيرد، از آزار و اذيت در امان است (مكوت، 12 الف) ; در اين صورت، بدون اينكه به او آسيبى برسد، وى را تا شهر پناهگاه همراهى و محافظت مىكنند. (72) ب) طرد (محروميت)
يكى از مجازاتهاى يهودى، كه البته از مجازاتهاى اصلى شريعتيهود يعنى مجازاتهايى كه تورات به رسميتشناخته، نيست، مجازات حرم (73) به معناى طرد كردن، محروم كردن و جداسازى است. اين مجازات داراى درجاتى از خفيف تا شديد است كه به اجمال به آن خواهيم پرداخت. 1. معناى اصلى حرم
حرم در اصل، چنان كه در كتاب مقدس به كار رفته است، دو معنا دارد: يكى وضعيت چيزهايىكه بهسبب نفرت خدا استفاده ازآنها ممنوع است; وديگرى چيزهايىكهاستفاده متعارف و عمومى از آنها بديندليل كه به خدا اختصاص يافتهاند، تحريم شده است; براى مثال، مطابق تورات، اموال و چارپايان و وسايل ديگرى كه از شهر بتپرستان غارت مىشوند بايد سوزانده شوند و از بين بروند (همانطور كه اهالى آن با شمشير گردن زده مىشوند) . استفاده ازاينچيزها موجبنفرت خداست (تثنيه، 7: 25- 26; 13: 13- 19و...) . نمونه حرم در معناى دوم، چيزى است كه تماما وقف خدا شده است (انسان يا حيوان يا مزرعه و...)، و چون مقدس است نبايد فروخته يا بازخريد شود (لاويان، 27: 28) و استفاده از اينها فقط حق كاهنان است (اعداد، 18: 14) . (74) كاربرد حرم در معانى دوگانه فوق در كتاب مقدس بسيار است كه در اينجا از بيان آنها پرهيز مىكنيم. 2. كاربرد حرم در معناى مجازات
نخستين استعمال واژه حرم در معناى طرد در كتاب عزرا است. پس از ازگشتيهوديان از تبعيد بابلى (586- 538 قم) و رواج گناه در بين ايشان، عزراى كاتب در سراسر كشور اعلام مىكند كه تمامى قوم بايد در عرض سه روز در اورشليم جمع شوند، و اگر كسى نيايد «اموال او ضبط خواهد گرديد و خود او هم از ميان قوم اسرائيل طرد خواهد شد» (عزرا، 10: 8) . تلمود، طرد را به عنوان مجازات به رسميتشناخت (موعد قاطان، 16 الف) . 3. گونههاى مجازات طرد
مجازات طرد داراى درجات مختلفى است: خفيفترين شكل آن نيدوى (75) و شديدترين شكل آن حرم است (موعد قاطان، 16 الف) . نيدوى در اصطلاح دانشمندان به معناى مجازات مجرم به وسيله جداسازى وى از جامعه و تحقير وى از سوى جامعه به كار رفته است. در تورات به چنين جداسازى و تحقيرى اشاره شده است: «اگر پدرش آب دهان به صورت او انداخته بود آيا تا هفت روز خجل نمىشد؟ حالا هم بايد هفت روز خارج از اردوگاه به تنهايى به سر برد و بعد از آن مىتواند دوباره باز گردد» (اعداد، 12: 14) . از اين تحقير و جداسازى به نيدوى تعبير كردهاند (سيفرا اعداد، 10 ب) . براى طرد و جداسازى مجرمى كه مستحق چنين مجازاتى است، ابتدا يك حكم نيدوى براى مدت سىروز صادر مىشد واگر لازم بود تا سى روز ديگر ادامه مىيافت. پس از گذشت اين شصت روز حكم حرم صادرمىشد (موعد قاطان، 16الف; شولحان عاروخ، 334: 1، 13) . (76) شكل ديگر مجازات طرد، نزيفه (77) به معناى «توبيخ و سرزنش» است كه مدت آن هفت روز است (موعد قاطان، 16 الف) . درباره تفاوت نزيفه با نيدوى و حرم دانشمندان، از روى گمان، مىگويند: 1. نيدوى و حرم، مجازات طرد الزامى و واجباند، اما جدايى هفت روزه (نزيفه) اختيارى و موجب آن شرم و حيا و پشيمانى است. 2. نيدوى و حرم تا زمانى كه دادگاه آنها را لغو نكند، لازمالاجرا و پا برجا هستند، اما نزيفه پس از گذشت هفت روز به طور خودكار لغو مىشود. نيدوى و حرم نيز با هم تفاوتها و شباهتهايى دارند. تفاوت آنها در اين است كه نيدوى خفيفتر از حرم و براى مدتى كوتاه است، درحالىكه حرم براى مدتى نامحدود تحميل مىشود. ارتباط با شخص محكوم به نيدوى به منظور مطالعه و داد و ستد آزاد است، ولى شخص محكوم به حرم بايد تنها مطالعه كند و فقط از طريق مغازهاى كوچك كه مجاز به نگهداشتن آن است، مىتواند امرار معاش كند (موعد قاطان، 15 الف; شولحان عاروخ، 334: 2) . (78) در غير اين موارد، محدوديتهاى يكسانى بر محكوم به نيدوى و حرم اعمال مىشود: 1. چنين مجرمى بايد چنان رفتار كند كه گويا در حالت عزاست; نبايد موهايش را كوتاه كند و لباسهايش را بشويد يا كفش بپوشد (مگر براى خارج شدن از شهر) . او حتى نبايد دست و پايش را بشويد (موعد قاطان، 15 الف، ب; سماحوت، 5: 10- 13) . 2. آنان فقط بايد همراه با خانوادهشان زندگى كنند; هيچ شخص ديگرى مجاز نيست نزد ايشان بيايد و با آنان بخورد و بنوشد و احوالپرسى كند يا به هر نحوى ايشان را متمتع و محظوظ كند. 3. چنين مجرمى نمىتواند جزء سه نفرى باشد كه در مراسم شكرانه بعد از غذا شركت مىكنند; و نيز نمىتواند يكى از ده نفر لازم براى دعاى عمومى باشد. 4. پس از مرگ ايشان، بايد تابوتشان سنگسار شود، گرچه با قرار دادن نمادين يك سنگ بر روى آن (عدويوت، 5: 6; موعد قاطان، 15 الف) . (79) در تلمود گاه از هردوى نيدوى و حرم به لفظ آرامى شمتا (80) تعبير مىشود كه آن را مرگ مدنى (شمميتا) (81) يا عزلت كامل (شمامه)، (82) كه مندرج در اين مجازات است، تفسير مىكنند (موعد قاطان، 17 الف) . 4. جرايم مستوجب نيدوى و حرم
مجازات نيدوى علىرغم شدتش، مجازاتى نسبتا خفيف تلقى شده كه بيشتر براى جرمهاى كوچك اعمال مىشود. علت اين امر شايد اين باشد كه اين مجازات بهراحتى قابل لغو است. دانشمندان تلمودى 24 جرم را مستوجب نيدوى شمردهاند (براخوت، 11 الف) و ابن ميمون آنها را فهرست كرده است. برخى از آنها بدين قرارند: توهين به يك دانشمند، حتى پس از مرگ وى; بىاحترامى به مامور دادگاه; عدم اطاعت از دستورهاى دادگاه; بىاعتنايى به رهنمودهاى حاخامى; عدم پرداخت محكومبه; نگهدارى سگ يا شىء خطرناك بدون مراقبت كافى; فروش زمين به يك بيگانه (غيريهودى) بدون رعايتحق تقدم همسايه; دريافت پول بر اساس حكم يك دادگاه غيريهودى، در موردى كه بر اساس شريعتيهودى سزاوار آن نيست; كار كردن در بعد از ظهر عيد پسح; ذكر نام خدا در گفتار يا سوگند براى موضوعات كماهميت; مردم را به توهين به نام خدا برانگيختن; قرار دادن مانع بر سر راه كور (لاويان، 19: 14) ; تحريك جنسى عمدى; و... علاوه بر اينها شولحان عاروخ نيز مواردى را بر شمرده است كه مجازات آنها نيدوى است، مثل شكستن نذر; غضب شاگرد بر معلم و... (83) حرم در جرايم شديدتر تحميل مىشود، مثل تعدى به بيوهزنان و يتيمان (خروج، 22: 22) ; سوگند باطل و رشوه، امتناع قاضى از صدور حكم و... (84) 5. پايان مجازات
مجازات محكوم به نيدوى و حرم فقط در صورتى لغو مىشود كه وى توبه و اظهار ندامت كند و از حاخام تقاضاى عفو كند. اگر توبه وى را صادقانه دانستند، بلافاصله حكم لغو و آثار آن برطرف مىشود. (85) بخش چهارم: مجازات مالى
حقوق يهودى براى پارهاى ازجرايم مجازات مالى درنظرگرفته است. اين مجازات گاه در آسيبهاى جسمانى است و گاه در جرايم عليه اموال و مالكيت، مثل سرقت و خيانت در امانت. الف) غرامت (ديه)
مطابق شريعتيهود، در مواردى حكم به پرداخت تاوان و غرامتشده است. 1. ديه بدل از قصاص
در خصوص قتل، حكم تورات اين است كه: «هيچ فديه به عوض جان قاتلى كه مستوجب قتل است مگيريد، بلكه او البته كشته شود. و از كسى كه به شهر ملجا خود فرار كرده باشد فديه مگيريد...» (اعداد، 35: 31- 32) . با اين همه، اين حكم به عنوان استثنايى بر ساير جرايم جسمانى تلقى شده است: در ساير اين جرايم مىتوان فديه پذيرفت، مگر براى جرم قتل (باواقما، 83 ب) . لذا حتى در شديدترين صدمات جسمانى كمتر از قتل نيز، چنانكه بدان خواهيم پرداخت، آسيب بايد با پرداختخسارت جبران شود (باوا قما، 83 ب، 84 الف) . در مورد حكم قتل، يك استثنا در تورات وجود دارد: آنجا كه مالك، با علم به شاخزن بودن گاوش، آن را محافظت نكرد: هرگاه گاوى به شاخ خود مردى يا زنى را بزند كه او بميرد... اگر گاو قبل از آن شاخزن مىبود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردى يا زنى را كشت، گاو را سنگسار كنند و صاحبش را نيز به قتل رسانند. و اگر ديه بر او گذاشته شود، آنگاه براى فديه جان خود هرآنچه بر او مقرر شود ادا نمايد (خروج، 21: 28- 30) . در اينجا گاو به عنوان عامل جنايت اعدام مىشود، (86) و مالك گاو - گرچه بدينسبب كه علم پيشين به شاخزن بودن آن دارد و در نگاه داشتن آن كوتاهى مىكند، مستحق «قتل» است - ممكن استبا پرداخت فديه، براى جان خويش كفاره دهد. دانشمندان دراينباره كه اين فديه بايد بر اساس ارزش مقتول باشد يا مطابق با ارزش مالك گاو، اختلاف نظر دارند (باواقما، 40 الف) . همچنين در اين خصوص كه چنين فديهاى آيا ماهيتا خسارت استيا تاوان و كفاره (يعنى صرفا داراى جنبه حقوقى است و يا جبران خسارتى است كه جنبه كيفرى نيز دارد) بحث و گفتوگو است (همان) . در هر حال، مجرم با پرداخت اين تاوان، از مسئوليت كيفرى مبرا مىشود. (87) 2. تاوان قطع و نقص عضو
چنانكه در بحث قصاص عضو بيان شد، دانشمندان يهودى قانون قصاص عضو تورات را به گونهاى تفسير مىكنند كه از آن فقط غرامت و خسارت مادى مستفاد مىشود. بيان شد كه ايشان معتقدند در اين موارد شخص آسيبزننده بايد بابت آسيبى كه به همنوع خود وارد آورده است تاوان پولى بپردازد. دانشمندان يهودى درباره اين غرامت (ديه) به بحث پرداختهاند. ايشان مىگويند كسى كه به همنوع خود صدمه و آسيب مىرساند محكوم به پرداخت پنج نوع تاوان است: 1. تاوان صدمه بدنى (نزك (88) ) ; محاسبه اين تاوان به اين صورت انجام مىشود: اگر آسيبرساننده چشم يا دستيا پاى كسى را معيوب كرد فرض مىكنند كه مصدوم غلامى است كه مىخواهند او را در بازار بردهفروشان به غلامى بفروشند و تخمين مىزنند كه اگر اين صدمه را نخورده بود به چه قيمتبه فروش مىرفت و اكنون با اين نقص عضو چقدر ارزش دارد. ضارب تفاوت اين دو قيمت را به عنوان تاوان صدمه بدنى به مصدوم مىپردازد (باواقما، 86 الف) . 2. تاوان درد و رنجى كه شخص آسيبديده تحمل كرده است (ضئار (89) ) ;اين تاوان را بدين صورت محاسبه مىكنند كه اگر آسيبرساننده قسمتى از بدن همنوع خود را با سيخ يا با ميخ داغ سوزانده باشد، ولو اينكه اين كار را روى ناخن دستيا پاى او انجام داده باشد كه در چنين محلى زخم و جراحتى توليد نمىشود، تخمين مىزنند كه شخص ديگرى كه همرديف شخص مصدوم استبا گرفتن چه مبلغى حاضر است چنين درد و رنجى را تحمل كند. 3. هزينههاى درمان (ريپاى (90) ) ; اگر آسيبرساننده همنوع خود را مضروب و مجروح كرده باشد، بايد هزينه دوا و درمان وى را بپردازد. هرگاه در جاى زخم ورم و تاول توليد شود، اگر اين ورم و تاول بر اثر همان زخم حاصل شده باشد، ضارب مسئول درمان آن است. اما اگر بر اثر آن زخم توليد نشده باشد، ضارب مسئول آن نيست. اگر زخم خوب شد و دوباره عود كرد، و بار ديگر خوب شد و باز هم عود كرد، ضارب موظف به پرداخت هزينه معالجه اوست. ولى اگر زخم كاملا شفا يافت و پس از مدتى دوباره ظاهر شد، ضارب ديگر مسئول معالجه آن نيست; چون ممكن است كه بىمبالاتى شخص مصدوم باعث عود زخم شده باشد. 4. خسارت بيكارى (شوت (91) ) ; براى برآورد زيان ايامى كه مضروب از كار خود بيكار شده است، فرض مىكنند كه او نگهبان جاليز خيار بوده است و مزد كار او را مزد چنين نگهبانى حساب مىكنند، زيرا كه وى پيشتر بهاى دستيا پاى خودرا دريافت كردهاست (لذا بهاى شغلى را محاسبه مىكنند كه بدون دست ويا پا هم ممكن است انجام شود) . 5. تاوان خجلتزدگى و تحقير (بوشت (92) ) ; مبلغ تاوان خجلتزدگى به شان و مقام ضارب و مضروب (خجلتدهنده و خجلتكشنده) بستگى دارد (باواقما، 8: 1) . از آنجا كه تعيين مقدار پولى تاوان ناشى از خجالت مشكل است، دانشمندان در زمانهاى مختلف، مبالغ ثابتى را براى خجالتزدگى در نظر گرفتند; براى مثال، اگر كسى به صورت ديگرى سيلى بزند، بايد براى تاوان خجلتزدگى دويست زوز (93) به او بدهد. اگر سيلى را با پشت دستبزند، مبلغ غرامتبه چهارصد زوز بالغ مىگردد. اگر گوش او را بكشد، مويش را بكند، يا آب دهان بر او بيندازد و يا جامهاش را از تنش بيرون كند و يا آن كه سر زنى را در بازار و معبر عام برهنه سازد، بايد چهارصد زوز به عنوان تاوان خجالتزدگى بپردازد. همه اينها به حيثيت كسى كه به او توهين شده ستبستگى دارد; اما برخى از فقهاى يهودى بين فقير و غيرفقير در اين مورد فرق نمىگذارند (باواقما، 8: 1 و 6) . (94) جايىكه طرف آسيبديده، فقط يكى يا برخى از خسارتهاى پنجگانه فوق را متحمل شده باشد، طرف آسيبرساننده بايد مطابق آن جبران كند; لذا اگر طرف آسيبديده فقط متحمل خجالتزدگى يا هزينه درمانى شده است، آسيبرساننده فقط بايد همينها را جبران كند. (95) در برخى از صدمات بدنى، تورات به اين مسئله اشاره كرده است: اگر دو مرد نزاع كنند و يكى ديگرى را با سنگ يا با مشت زند و او نميرد، ليكن بسترى شود، اگر برخيزد و با عصا بيرون رود، آنگاه زننده او بىگناه شمرده شود، اما عوض بيكارىاش را ادا نمايد و خرج معالجه او را بدهد (خروج، 21: 18- 19) . تاوان مطابق چهار عنوان آخر، يعنى به جز تاوان صدمه بدنى (نزك)، فقط در صورتى قابل پرداخت است كه صدمه بدنى عمدا يا با غفلت ناموجه وارد شده باشد. اگر قصد آسيب يا شرمنده كردن وجود نداشته باشد، شخص مسئوليتى براى پرداخت تاوان خجلتزدگى ندارد (باواقما، 8: 1) . مفسران مىگويند براى صدمه بدنى (نزك) حتى اگر اين امر ناشى از تصادف و سوءاتفاق (اونس (96) ) باشد، مسئوليت وجود دارد، اما براى چهار عنوان بعدى، مسئوليت منوط استبه غفلت و رفتار عمدى; اما در اين جا نيز برخى استدلال كردهاند كه شخص در صورت غفلت فقط براى صدمه بدنى (نزك) مسئوليت دارد، و در چهار عنوان ديگر فقط در صورتى مسئول است كه عملش عمدى يا ناشى از غفلت غيرموجه باشد. ظاهرا دليل اينكه مسئوليت در قبال چهار عنوان بعدى منوط به تحميل صدمه بدنى عمدى است، درحالىكه مسئوليت در قبال صدمه بدنى (نزك) در تمام موارد است، از اين اصل ناشى مىشود كه مسئوليت متجاوز براى پرداخت تاوانمحدود به اين است كه در زمان ايراد آسيب، چنين خسارتى قابل پيشبينى باشد. از اينرو، چون چنين خسارتى در چهار عنوان تاوان بعدى از شخصى به شخص ديگر متفاوت است، متجاوز لزوما نمىتواند مقدار تاوان مربوط به شخص صدمهديده را در اين موارد پيشبينى كند; مگر اينكه صدمه بدنى را عمدا و با دستان خويش وارد كند; چرا كه در اين صورت، با ديدن شخصى كه وى درصدد آسيب رساندن به اوست، مىتواند مبالغ تاوانهاى چهار دسته بعدى را پيشبينى كند. (97) ب) جريمه مالى
با خسارت، (99) كه موضوع بحث پيشين بود، اين است كه در مورد خسارتها، چنان كه گفتيم، مقدار واقعى خسارت و آسيب واردشده برآورد و مطابق آن تاوان داده مىشود، اما در جريمه مالى چنين چيزى لازم نيست; براى مثال، دانشمندان مجازات سرقت را، كه قانون بيش از خسارت كامل را براى پرداخت معين كرده است (خروج، 21: 1)، به عنوان جريمه مالى طبقهبندى كردهاند. (100) ويژگى ديگر جريمه مالى اين است كه از آنجا كه، به بيان تلمود، جريمه مالى تاوان طبيعى و عادى خسارت واقعشده نيست، لذا ويژگى كيفرى دارد. از اين رو، اولا مطابق ساير جرايم، فقط با شهادت دو شاهد قابل اثبات و وصول است و برخلاف موضوعات حقوق مدنى مالى، اقرار و اعتراف مدعىعليه تاثيرىندارد (كتوبوت، 38الف، 42ب، 43الف; شووعوت، 38 ب) ; و ثانيا اگر براى جرم مجازات شديدترى در نظر گرفته شده باشد، فقط آن مجازات تحميل مىشود و نه جريمه مالى; چرا كه بيش از يك مجازات براى يك جرم روا نيست. براى مثال اگر براى جرمى مجازات اعدام يا تازيانه درنظر گرفته شده باشد، فقط اينها اعمال مىشوند و جريمه مالى تحميل نمىشود (مكوت، 4ب; كتوبوت، 32 ب، 37 الف; باواقما، 38 ب) . (101) جريمه مالى گاه به صورت جزاى نقدى (يعنى پول رايج) است وگاه به صورت تاوانى از جنس مال مورد تعرض. 1. جريمه نقدى
1- 2. در تورات
در تورات گاه براى جرايمى جزاى نقدى معين شده است. مقدار اين جريمه را در مواردى خود قانون مشخص كرده است: 1. سى مثقال نقره; جايى كه گاو، بردهاى را شاخ بزند و او را بكشد (خروج، 21: 32) . 2. صد مثقال نقره; اگر بكارت دختر در دادگاه ثابتشود، شوهرش كه به وى افترا زده است، بايد صد مثقال نقره بپردازد (تثنيه، 22: 19) . 3. پنجاه مثقال نقره; اگر مردى به دخترى كه نامزد نشده تجاوز كند و در حين عمل غافلگير شود، بايد پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بپردازد (تثنيه، 22: 29) . گاه نيز در تورات مقدار اين جريمه مشخص نشده است: اگر كسى دخترى را كه نامزد ندارد فريب دهد و با او همبستر شود... اگر پدر دختر راضى به ازدواج آن دو نباشد، مرد فريبدهنده بايد «مطابق مهر دوشيزگان» به او نقره بدهد (خروج، 22: 17) . (102) 2- 2. تلمود و جريمه نقدى
در تلمود براى بسيارى از جرايم ضمانت اجراى جزاى نقدى لحاظ شده است; مثل انتقال مال غيرمنقول كه نمىتواند موضوع سرقتباشد (يروشلمى باوا قما، 10: 6- 7) ; فروش بندگان يا چهارپايان به كافران (گيطين، 44 الف) ; افترا (باوا قما، 9 الف) ; جايى كه متجاوز به لحاظ عمل مداخلهگرانه شخص ثالث مسئول خسارت نيست (كيلاييم، 7: 3، 31) و.... در برخى موارد، مقدار جزاى نقدى مشخص شده است، مثل برخى از موارد توهين و ضرب و شتم (باوا قما، 8: 6; يروشلمى باوا قما، 8: 8، 60)، برخى اقسام زنا (كتوبوت، 3: 1) و...; اما در بيشتر موارد، مقدار آن به صلاحديد دادگاه وانهاده شده است (موعد قاطان، 16الف) . با اين همه، گاه در مواردى نيز كه قانون مقدار معينى را مشخص كرده، مجازات سنگينترى اعمال شده است، براى مثال، در مورد تكراركنندگان جرايم فوق (باوا قما، 96 ب) . به بيان تلمود، تعرفههاى ثابت و مشخصشده مزيتش اين است كه باعث اطمينان به برابرى همه افراد در برابر قانون است (كتوبوت، 3: 7) . حتى در آنجا كه مقدار جزاى نقدى بايد براساس شان وجايگاه شخص آسيبديده برآورد شود، يكى از قاضيان بزرگ تلمودى مقرر مىدارد كه همه بايد در برابر قانون مساوى انگاشته شوند (باوا قما، 8: 6) . 3- 2. حقوق پساتلمود
با ويرانى معبد اورشليم در سال 70 ميلادى، صلاحيت رسمى دادگاههاى يهودى براى تحميل جزاى نقدى، همانند ساير مجازاتها، متوقف شد. با اين همه، در حقوق پساتلمود، جزاى نقدى ضمانت اجراى معين براى جرايم كوچك (يعنى بيشتر جرايم) شد. در بين دانشمندان در مورد صلاحيت در خصوص جريمههاى نقدى مضبوط در تورات و تلمود اختلافنظر حاصل شد. با اين همه، وفاق عمومى حاكى از اين بود كه در موضوعاتى كه تورات و تلمود براى آنها جزاى نقدى معين نكردهاند، دادگاهها اختيار بدون محدوديتبراى تحميل جزاى نقدى دارند. در اينجا به يك قاعده تلمودى استناد شد كه جزاى نقدى نه فقط به موجب قانون، بلكه به موجب عرف نيز قابل تحميل است (يروشلمى پساحيم، 4: 3، 30) . (103) برخى از جرايمى كه براى آنها، در اين دوره، جريمه نقدى لحاظ شد، عبارتاند از: مخالفتبا زعامتحاخامى، پذيرش رشوه براى تغيير شهادت، اقامه كردن دادخواهى در دادگاههاى غيريهودى، تردد به تئاترها و يا مكانهاى تفريحى عمومى و شرطبندى، دريافت اموال مسروقه، انجام معامله متقلبانه و... افزون بر اين، مجازات جزاى نقدى و شلاق، در جايى كه يكى ناممكن بود، بهجاى هم به كار مىرفتند. (104) 4- 2. دريافتكننده جريمه نقدى
در نظامهاى نوين كيفرى، جريمه نقدى به خزانه دولت تعلق مىگيرد و نه شخص زيانديده. در قوانين تورات و تلمود، شخص زيانديده مستحق دريافت جزاى نقدى است و هيچ جزاى نقدىاى قابل پرداختبه مراجع عمومى نيست. با اين همه، در دوره پس از تلمود، دادگاهها سعى مىكردند كه جزاى نقدى را به كارهاى عامالمنفعه اختصاص دهند. در مواردى به زيانديده اصرار مىشد كه از حق خود به نفع امور خيريه صرفنظر كند. با اين همه، هماره به مدعىعليه تاكيد مىشد كه رضايت زيانديده را جلب كند. (105) 2. تاوان مالى همجنس
جريمه مالى گاهى از جنس همان موضوع جرم است; يعنى مجرم از جنس همان چيزى كه به آن تعرض كرده است، بايد چند برابر بپردازد. 1. غرامت پنجبرابر: مطابق تورات، مجازات سرقت گاو پنج گاو است (در صورتى كه سارق گاو را بكشد يابفروشد) . 2. غرامت چهار برابر: مجازات سرقت گوسفند، چهار گوسفند است. متن تورات در مورد دو غرامت فوق چنين است: اگر كسى گاوى يا گوسفندى بدزدد و آن را بكشد يا بفروشد به عوض گاو پنج گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد... و اگر چيزى ندارد به عوض دزدى كه كرده فروخته شود (خروج 22: 1 و 3) . 3. غرامت دو برابر: مجازات غرامت دو برابر فراوانتر از غرامت چهار و نجبرابر است و در مواردى چند اعمال مىشود: الف) اگر كسى در امانتخيانت كند بايد دو برابر آن را بپردازد (خروج، 22: 9) . ب) اگر كسى پول يا اسباب نزد همسايه خود امانت گذارد و از خانه آن شخص دزديده شود، هرگاه دزد پيدا شود بايد دو برابر آن را بپردازد (خروج، 22: 7) . ج) اگر سارق گاو يا گوسفند و الاغ حيوان مسروقه را نفروشد و يا نكشد بلكه در دستش يافتشود غرامت دو برابر مىپردازد (خروج، 22: 4) . مجازات غرامت دو برابر هم در مورد دزدى موجودات جاندار اعمال مىشود و هم در مورد اشياى بىجان. كتابنامه
الف) منابع فارسى و عربى
1. كتاب مقدس، به همت انجمن پخش كتب مقدسه، 1985 (افست از روى نسخه 1904) . 2. كتاب مقدس (ترجمه تفسيرى)، انجمن بينالمللى كتاب مقدس، انگلستان، 1995. 3. ا.كهن، راب: گنجينهاى از تلمود، ترجمه امير فريدون گرگانى، چاپ زيبا، 1350 . 4. بى. ناس، جان: تاريخ جامع اديان، ترجمه على اصغر حكمت، چاپ هشتم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1375. 5. حافظ (صبرى)، محمد: المقارنات والمقابلات بين احكام المرافعات والمعاملات والحدود فى شرع اليهود ونظائرها من الشريعة الاسلامية الغراء ومن القانون المصرى والقوانين الوضعية الاخرى، چاپ اول، مطبعة هنديه، مصر، 1320/1902. 6. دورانت، ويل: تاريخ تمدن، ج4، ترجمه ابوطالب صارمى و...، چاپ چهارم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1373. 7. - : تاريخ تمدن، ج 6، ترجمه فريدون بدرهاى و...، چاپ چهارم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1373. 8. سليمانى، حسين: «ادله اثبات دعواى كيفرى در آيين يهود» ، فصلنامه هفت آسمان، شماره 1 (سال اول، بهار 78) . 9. گروهى از نويسندگان: شريعة حمورابى واصل التشريع فى الشرق القديم، مترجم (عربى) اسامه سراس، دمشق، دارعلاءالدين، 1992. 10. محمد المسيرى، عبدالوهاب: موسوعة اليهود واليهوديه والصهيونيه، ج 5، چاپ اول، دارالشروق، قاهره، 1999. 11. ميك، تئوفيل: قانوننامه حمورابى، ترجمه كاميار عبدى، چاپ دوم، سازمان ميراث فرهنگى، تهران، 1376. ب) منابع انگليسى
12. The Jewish Bible TANAKH, the JewishPublication Society, 1985. 13. The Babylonian Talmud, 18 vols, translated into English, under the Editorship of IRabbi Dr. J. Epstein, the Soncino Press, London, 1st ed., 1935 -1952. 14. Encyclopaedia Judaica, 17 vols, Encyclopaedia Judaica Jerusalem, 5th ed., 1996 Pseud.:EJ. 15. Biale, David: Eross: Sex and Body, Contemporary Jewish Religious thought ed: A. Cohen, Arthur and Mendes - Flohr, Paul the Free Press, U.S.A, First ed., 1988. 16. Birnbaum, Philip: Encyclopedia of Jewish concepts, Hebrew Publishing Company, New York, 1995. 17. Browning, W.R.F: A Dictionary of the Bible, Oxford, New York, 1997. 18. D.L.L. / L.I.R. / ED.: Banishment, EJ., v.4, pp.163-165. 19. Feldman, David M.: The Structure of Jewish Law Jewish Law and Legal Theory, ed: Martin p. Golding, Dartmouth. 20. Fishbane, Michael the Image of the Human and the Rights of the Individual in UJewishTradition, Human Rights and the World|s Religions, ed: Loroy S. Rouner, Universtiy of Notre Dame press, 1988. 21. H.H.C. / L.I.R.: Capital Punishment, EJ., v.5, pp. 142-7. 22. H.H.C.: City of Refuge, EJ., v.5, p. 591-4. 23. - - -: Compounding Offenses, EJ., v.5, pp. 856-7. 24. - - - : Divine Punishment, EJ., v.6, pp. 120-2. 25. - - - : Fines, EJ., v.6, pp. 1287-9. 26. - - - : Flogging, EJ., v.6, pp. 1348-51. 27. - - - : Penal Law, EJ., v. 13, pp. 222-8. 28. - - - : Talion, EJ., v.15, pp. 741-2. 29. H.Z.D., Judaism/the Judaic Tradition, the New Encylopaedia Britann
ED., Encyclopaedia Britannica Inc., 1995. 30. I.T.S.: Karet, EJ., v.10, pp. 788-9. 31. Jacobs, Louis: A Concise Companion to the Jewish Religion, Oxford
press ,1999. 32. Kirschenbaum, Aaron, the Role of Punishment in Jewish Criminal Law
Rabbanic Penological Thought, Jewish Law and Legal Theory, ed: Martin P. Golding. 33. M.E.: Imprisonment, EJ., v.8, pp. 1299 -303. 34: Mo. G. / H.H.C: Herem, EJ., v. 8, pp.344-55. 35. Neusner, Jacob and Sonn, Tamara: Comparing Religions through Law: Judaism
and Islam, Routledge, Landon and New York, 1999. 36. R.P.: Commandment, the 613, EJ., v.5, 762-82. 37. Sh.A: Damages, EJ., v.5, 1233-6. 38. Sherbok, Dan Cohn: The Blackwell Dictionary of Judaica, Blackwell, 39. Sh. Sh.: Ones, EJ., v.12, pp. 1397-402. 40. Steinsaltz, Adin, The Essential Talmud, translation from the Hebre
AChaya Galai, Basic Books, Inc., Publisheres, New York, 1976. :DçPzكغيJ pO،ىF يëDـzA êCpF .lGد¬ي× Co فëC qC ¢ىF يSeF kكèë êp؟ىئ ءكأd ¸FDـ× ي¾p·@× (1
:lىـئ é·VCp× pëq ¸VCp× éF ¸FDـ× فëC DF- David M. Feldman, The Structure of Jewish Law, Jewish Law and Legal
3-19. - Adin Steinsaltz, the Essential Talmud, pp. 3-23. .150 -125£ ,5U ,éىغكىè¥خCق éëkكèىخCق kكèىخC ّµكvك× ,êpىwطخC EDçكخClGµ - .877 -872£ ,6U ق ;531 -512 ,448 -445£ ,4U ,عlطN jëoDN ,PغCoقk ذëق - .560 -557£ ,عDëkC ¸×DV jëoDN ,uDغ .يF عDV - 2. Maim. Judges, Sanh., 15 : 10-13; cf. Aaron Kirschenbaum, the Role o
Jewish CriminalILaw, Jewish Law and Legal Theory, ed: Martin P. Golding, p.425. 3. H.H.C., Capital Punishment, Encyclopaedia Judaica. v. 5, p. 142. .lz lçCكh وoDzC EJ. êoD¥OhC P×شµ DF ¸Gـ× فëC éF xJ فëC qC kDèغ قk kDWëC éF MCqDW× ق ضpV DF éدFDأ× ok kكèë êp؟ىئ ءكأd êl×AoDئD@غ (4
MCqDW× êCpVC ok بىvشئ êDçوDتkCk qC êpO،ىF MCoDىOhC éئ lى×DWغC pثëk
êDçوDتkCk Moقp¨ êقo qC Pىdش¤ pثëk ق وDzkDJPvk éF عكغDآ êCpVC ياë :lـO@zCk
Dë عكغDآ qC عقpىF ضClآC عCكـµ DF يçDت kDèغ قk فëC MD×ClآC qC .ي@×D@hD@d
pثغDىF MCpىG·N فëC D×C ,lغpFي× ضDغ وDتkCk Pى@dش@¤ qC UoD@h ضCl@آC
:إo pO،ىF ´ش¬C êCpF .lـOwىغ [يغكغDآيF]Aaron Kirshenbaum, op. cit., p. 460 -465. 5. cf. Jacob Neusner andTamara Sonn, Comparing Religions Through Law: Judaism
and Islam, p. 108. 6. cf. H.H.C., op. cit., p. 142. 7. Maim, Yad, Sanh. 15 :10; cf. ibid.; Adin Steinsaltz, op. cit. p.173 .319£ ,يغDتpت عقlëp¾pى×C ُطVpN ,kكطدN qC êCéـىWـت ,فèئ .C ECo 8. H.H.C., op. cit., p. 143. 9. ibid 10. cf. Adin Steinsaltz, op. cit., p. 173; .321 -319 £ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo 11. H.H.C., op. cit, p. 143. 12. ibid 13. ibid .129 £ ,MشFDأطخCق MDغoDأطخC ,êpG¤ ³¾Dd lطe× ;321 £ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo :إo (14 [.kpىثF Cp× lèµ ضDأOغC éئ koقA ظçCكh êpى،طz Dطz pF (15 16. Jacob Neusner andTamara Sonn, op. cit., p. 108 17. H.H.C., op. cit., p. 144 18. Maim., Yad, Sanh., 14 : 2; cf. ibid 19. ibid.; Jacob Neusner andTamara Sonn, op. cit, p.108. 20. H.H.C., op. cit. p. 144; .321£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo 21. cf. Aaron Kirschenbaum, op. cit., p. 458; H.H.C., Talion, E.J., v. .330£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo ;331 -330£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo :إo (22 H.H.C., op. cit., p. 741 -742. 23. Maim., Tort Assault and Damage, 1 :3; cf. Aaron Kirschenbaum, op. 24. cf. H.H.C., Flogging, EJ., v. 6, p. 1348. 25. ibid 26. Adin Steinsaltz. .322£ ,فى،ىJ ,فèئ .C .ECo 27. H.Z.D., Judaism / the Judaic Tradition, The New Encyclopaedia Brit
412. 28. Maim., Yad, Sanh. 17 :2; H.H.C., op. cit., p. 1348-49. 29. Maim., op. cit., 17 : 13, 15; cf. H.H.C., op. cit., p. 1348 -49; A
p. 127. 30. Makkot 31. karet :إo MCqDW× فëC ôoDFok pO،ىF ´ش¬C êCpF (32 H.H.C., Divine Punishment, EJ., v.6, p. 120 -21; I.T.S., Karet, EJ. v. 33. Maim. Yad, Sanh. 18 :1; cf. ibid 34. cf. R.P., Commandments, the 613, EJ., v. 5, pp. 762 -82. 35. Adin Steinsaltz, op. cit., p. 172. 36. Maim., loc. cit.; cf. H.H.C,. Flogging, EJ., v.6, p. 1349. 37. ibid 38. Yad, loc. cit., 16 : 12; cf. ibid., p. 1350; .324£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo .122£ ,فى،ىJ ,êpG¤ ³¾Ddlطe× (39 .عDطç (40 .323£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo (41 42. makkot mardut 43. Louis Jacobs, A Concise Companion to the Jewish Religion, p. 32 -3
cit., p. 412. 44. H.H.C., op. cit., p. 1350. ُخkC] ,يغDطىدv فىwd :إo ,kكzي× وlى×Dغ éٌCpOç éئ ,xىvDN فëC qC يçDتA êCpF (45
,حقC ôoDطz ,حقC حDv) عDطvAP؟ç ُ×Dغذ¥¾ , [kكèë فىëA ok êp؟ىئ êCكµk MD@G@RC
.76 -75£ ,(78 oDèF46. Yad, loc. cit. 15 : 5; cf. H.H.C., op. cit. p. 1350. 47. ibid 48. David Biale, Eros : Sex and Body, Contemporary Jewish Religious Thought, p. 178. :إo DçMCqDW× عkكF يطىد·N ُGـV ôoDFok pO،ىF ´ش¬C êCpF (49 Aaron Kirschenbaum, op. cit., p,453-60. ,يFCoكطd ُ×DغعكغDآ ,بى× ذى¾كٍN :إo عDOvDF ءpz فىغCكآ ok é·خD®@× êCp@F (50
ءp،خC ي¾ ¸ëp،OخC ذ¤C ق يFCoكطd ّ·ëpz ,عD؟خه× qC يçقpت ;êlGµ oDى×Dئ ُ@ط@Vp@N
.uCpv é×DvC (يFpµ) ظVpO× ,ظëlأخC51. M.E., Imprisonment, EJ. v. 8, p. 1299. 52. W.R.F. Browning, A Dictionary of the Bible, p. 81; Adin Steinsaltz 53. M.E., op. cit., p. 1300. 54. hakhnasah la-kippah 55. Adin Steinsaltz, op. cit., p. 172; Aaron Kirschenbaum, op. cit., p ,حDv ôoDFok عDغA qC ق lغlىvpJي× حCهvP؟ç عDçCكت qC MD©آ ,kكطدN uDvC p@F (56
ق ظèO× DF يëDـzA ôoDFok ق lغkpئي× حCهv يOµDv éZ ,éO؟ç qقo éZ ,وD× ضlـZ ,وD@×
. (2 -1 :5 ,فëolèـv Dـ،ى×) lغkpئي× ¢vpJ oD®hC rىغ;322£ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo :إo (57 Adin Steinsaltz, op. cit., p. 172. 58. Maim., Nezikin, Murder, ch. 2; cf. Aaron Kirschenbaum, op. cit., p 59. ibid. 60. M.E., op. cit., p. 1300-1. 61. ibid., p. 1301; Adin Steinsaltz, op. cit., p. 173-174. (êkشى× يv حDv ok Ckقld يـ·ë) êkشى× 70 حDv ok lG·× يغCpëق qC ¢ىJ حDv ذ@è@Z (62
éF «كـ× ضClµC ظاd oقl¤ فىـaطç .lغkكF وlz ¸ـ× ضClµC ظاd oقl¤ qC êkكèë êDçوD@تkCk
يتlىvo êCpF éئ Co بZكئ فëolèـv وDتkCk êD©µC éئ kكF pىGئ فëolèـv ق lG·× kكVق
فëC lG·× يغCpëق DF éئ ,kpئي× فىى·N ,PzCk Pىdش¤ ضClµC HVكOw× ظëCp@V é@F
Co فërثëDV êDçMCqDW× l·F êDçعD×q ok éدٍw× فىطç êCpF .P¾o فىF qC Pىdش@¤
.ظىـئي× وlçD،× («Cكخ Dë Dغq êCpF xGd lـغD×)63. M.E., op. cit., p. 1301. 64. D.L.L., Banishment, EJ., v. 4, p. 163. 65. exile qC DçPد× ي×DطN عDى× ok Co Dطz lغقClh] ,EDOئ فىغCكآ qC يaىJpv Moك@¤ ok (66
. [...PhDv lçCكh وlـئCpJ pثëk ُzكت DN ظخDµ ُzكت بë67. D.L.L., op. cit., p. 163 -164. 68. cf. Philip Birnbaum, Encyclopedia of Jewish Concepts, p. 143. 69. Maim., Yad, Roze|ah , 8 :9 -10; cf. H.H.C., City of Refuge, EJ., v 70. ibid 71. Maim. Yad, Roze|ah, 7 :10, 13; cf. ibid., 593 -4. 72. Maim. Yad, Roze|ah, 5 : 14; cf. ibid. 9 73. herem 74. Mo. G, Herem, EJ, v. 8, p. 344 -50; Philip Birnbaum, op. cit, p. 2
75. niddui
76. H.H.C., Herem, EJ., v. 8, p. 350-1.
77. nezifah
78. Dan Cohn - Sherbok, op. cit, p. 39; ibid.
79. H.H.C, op. cit, p. 351;
.113 £ ,فى،ىJ ,êpG¤ ³¾Dd lطe×
80. shamta
81. sham mita
82. shemamah
83. H.H.C., op. cit, P. 351-2.
.567 -564 £ ,فى،ىJ ,êpG¤ ³¾Dd lطe× (84
.118 ق 111 £ ,عDطç (85
86. Michael Fishbane, the Image of Human and the Rights of the Individual in
ewishTradition, Human/Rights and the World|s Religions, p. 18.
87. H.H.C., Compounding Offenses, EJ., v. 5, p.856.
88. nezek
89. za|ar
90. rippai
91. shevet
92. boshet
93. zuz
94. Sh. A, Damages, EJ., v. 5, p. 1234; Aaron Kirschenbaum, op. cit.,
.330 -329 £ ,فى،ىJ ,فèئ .C ECo
95. Sh. A, op. cit, p. 1234.
فëC ôoDFok pO،ىF ´ش¬C êCpF .kpئ éطVpN [وCpئC] éF عCكNي× Co xغقC ;ones (96
:إo وsCق
sh.sh., ones, EJ., v.12, p. 1397; H.H.., Penal Law, EJ., v.13, p. 224
97. Sh. A., op. cit., p. 1234-6.
98. fines
99. damages
100. Maim., Yad, Nizeki Mamon 2 :7 -8; cf. H.H.C., Fines, EJ., v. 6, p
101. ibid.
.PvC 16 éëA فëC ôoDطz ,jـN ُiwغ ok (102
103. H.H.C., op. cit, p. 1287-88.
10. ibid., p. 1288.
105. ibid. مولف: حسين سليمانى