عتاب به مردم کوفه | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
عتاب به مردم کوفه
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
عتاب به مردم کوفه
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)
سوال:
مگرنه اينكه علي ع ازطريق مردم سالاري ديني حكومت را پذيرفت،چرادرخطبه هاي زياد به شدت مردم كوفه را با الفاظ گوناگون و بسيارتندنفرين ميكند؟
پاسخ تفصیلی:
پاسخ: با سلام. براي رسيدن به پاسخ اين سوال كمي تامل به خرج داده و تا پايان مطلب را مطالعه فرماييد. لازم به ذكر است كه مطالعه تمام مطالب شما را متوجه پاسخ به سوالتان كه در انتهاي اين متن به آن اشاره شده خواهد نمود.
در مجموعه ي سخنان اميرالمؤمنان علي(ع)، كه شريف رضي ــ ره ــ آن را گرد آورده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است، خطبه هايي از امام(ع) درباره ي مردم كوفه مي بينيم؛ اندك ستايش(نهج البلاغه، خ 107) و بيشتر نكوهش، تا آنجا كه به نفرين مي كشد و امام مرگ خود را از خدا مي خواهد. آن كه تاريخ اسلام را به دقت نخوانده و آن كس كه مردم آن روز عراق را نشناسد و از پيشينه ي آنان ناآگاه باشد، در مي ماند كه موجب ناخشنودي امام(ع) در اين خطبه چيست؟ در اين پاسخ، كوشش شده است، با توجه به مضمون خطبه هاي آن حضرت، عراقيان و خوي و خصلتي كه از آن برخوردار بودند، شناخته شود.
مردم عراق در روزگار پيش از اسلام تركيبي خاص داشتند؛ گروهي، بازماندگان سومريان و مهاجران سامي بودند؛ مردمي هم از جنوب عربستان بدان جا مهاجرت كرده و در سرزمين حيره، نزديك نجف كنوني، سكونت جسته بودند و به نام لخميان يا آل منذر معروف بودند؛ گروه ديگري هم از اين مردم به شمال شبه جزيره رفته و در آنجا ماندند و به غسانيان شهرت يافتند.
در جنگ هايي كه ميان ايران و امپراتوري روم شرقي درگرفت، لخميان از پادشاه ايران حمايت مي كردند و غسانيان از امپراتوري روم.
چون سپاهيان اسلام از شبه جزيره ي عربستان به سوي شرق رفتند و عراق را گشودند، به سال شانزدهم و هفدهم از هجرت، به فرمان عمر دو شهر را در عراق به نام كوفه و بصره پي افكندند تا جايي براي سپاهياني باشد كه از عربستان به سرزمين هاي شرقي مي روند. بصره، چنان كه مي دانيم، در نزديكي درياست و كوفه در سرزميني گسترده و برخوردار از آب دجله و فرات و آماده براي كشاورزي. زماني درازا نكشيد كه اين دو شهر موقعيت نظامي خود را از دست داده و به شهرهايي پرتحول و جنب و جوش مبدل گشتند؛ بصره حالت بندر بازرگاني به خود گرفت و كوفه پايگاهي مردمي شد كه از ايران و جنوب عربستان بدان روي مي آوردند. اما عرب هايي كه از شبه جزيره به عراق آمدند، شماليان، بيشتر در بصره و جنوبيان بيشتر در كوفه جاي گرفتند.
مي توان گفت كوفه در آن سال هايي كه از آن گفت و گو مي كنيم، شبيه بازاري بود كه بازرگانان و كاسبان از هر سو در آن گرد آمده بودند تا سود خود را به دست آرند. هماهنگي آنان تا آنجا بود كه هر يك منفعت خود را در خطر نبيند، و چون چنين مي ديد، از جمع مي بريد.
براي اين كه با مردم عراق آن روز در روزهايي كه از آن گفت و گو مي كنيم، بيشتر آشنا شويد، عباراتي را كه ابن كوّا در پاسخ معاويه گفته است، مي آورم:
«هنگامي كه از او خواست مردم شهرهاي بزرگ اسلام را بدو بشناساند، گفت كوفيان يكباره در كاري در مي آيند و دسته دسته خود را از آن به كنار مي كشند(زيدان، 64(
بر اين جمله بايد افزود كه عراقيان با هم كاري را به پايان مي برند كه فرمان روايي سخت گير و ستم كار بر سر آنان باشد. در دوره اي كه از آن سخن مي گوييم، هرگاه مرداني چون زياد و حجّاج پسر يوسف حكم ران آنان بودند، همگي فرمان بردار بوده اند و اگر حاكمي خواسته است با عدالت با آنان رفتار كند، در آغاز به او روي خوش نشان داده و سپس او را تنها گذارده اند و سرانجام با او درافتاده اند.
اما تنها عرب هاي يماني و قيسي نبودند كه در اين شهر جمع شده بودند، گروهي از موالي نيز اندك اندك در آنجا گرد آمدند و گرد آمدن اينان در اين شهر نظامي ــ سياسي، رفته رفته مشكلاتي پديد آورد كه در نهضت هاي بعدي اثري فراوان داشت.
گفته اند همان روز كه عثمان كشته شد، مردم با علي(ع) بيعت كردند(طبري، 2068). در برخي تاريخ هاست كه هفت روز مسلمانان بي خليفه ماندند تا آن كه علي(ع) را به خلافت برگزيدند(يعقوبي)، و در برخي روايت هاست كه پس از دو روز با او بيعت كردند(طبري، 3076). در ميان بيعت كنندگان، نام طلحه و زبير را مي بينيم. اين دو تن به دل خواه يا با تأكيد مالك اشتر، با علي(ع) بيعت كردند؛ اما چنان كه مي نمايد، خود به خلافت چشم داشتند. علي(ع) در يكي از خطبه هاي خود چنين مي گويد:
«هر يك از دو تن كار را براي خود اميد مي دارد، ديده بدان دوخته و رفيقش را به حساب نمي آورد. نه پيوندي با خدا دارند و نه با وسيلتي روي بدو مي آرند. هر يك كينه ي ديگري را در دل دارد و زودا كه پرده از آن بردارد»(نهج البلاغه، خ 148).
هر چند اين خطبه پس از جدايي آن دو تن از جمع مسلمانان خوانده شده است، اما درون آنان را آشكار مي سازد.
طلحه و زبير و عايشه و آنان كه همراهشان بودند، بصره را مقرّ خود گرفتند و امام در پي آنان رو به عراق نهاد. از روزي كه مردم با علي(ع) بيعت كردند [پايان ذوالحجه ي سال سي و پنج] تا روزي كه به بصره رسيد [جمادي الاولي سال سي و شش]، ميان امام و شورشيان گفت و گوها رخ داده است. از يكي از خطبه هاي امام(ع) آشكار مي شود كه چون آن دو به خلافت نرسيدند، انتظار مشورت و راي زني داشتند؛ اما امام به آنان توجهي نفرمود. امام در اين باره چنين مي گويد:
«چون كار حكومت به من رسيد، به كتاب خدا و آنچه براي ما مقرر نمود و ما را به حكم كردن بدان امر فرمود، نگريستم و از آن پيروي كردم و در پي سنتي كه رسول خدا(ص) نهاده است، رفتم. نيازي نداشتم تا در اين باره از شما و جز شما نظر خواهم و حكمي پيش نيامد كه آن را ندانم تا با شما و برادران مسلمانم مشورت رانم. اگر چنين بود، مي نماياندم و از شما و جز شما روي نمي گردانم»(همان: خ 205).
به هر حال، چنان كه نوشته شد، اين دو صحابي خون خواهي عثمان را دستاويز كردند و زن پيغمبر را برداشته، راه گريز پيش گرفتند؛ اما نخست پيش علي آمدند و گفتند ما قصد عمره داريم و ما را رخصت ده.
امام فرمود: «به خدا آنان قصد عمره ندارند؛ بلكه خيانت را دست به كارند»(يعقوبي، ج2: 156).
شورشيان چون به بصره رسيدند، يعلي بن منيه، كه از جانب عثمان حاكم بصره بود، با چهارصدهزار دينار خراج يمن نزد آنان رفت و آن مال را در اختيارشان نهاد.
بصره از ديرباز جاي مردمي شده بود كه از شمال شبه جزيره ي عربستان بودند؛ مردمي كه هواخواه خاندان اشرافي قريش بودند و با آل رسول خدا ميانه ي چندان خوبي نداشتند. جرجي زيدان مي نويسد:
«در روزگار علي، بصره عثماني بود، كوفه علوي، شام اموي، جزيره خارجي، و حجاز سني»(زيدان، 56).
رسيدن شورشيان به شهرت و دست يابي به مال و سلاح، كاري خرد نبود. بيم گسترش فتنه مي رفت. سركشاني كه قدرت حكومت را تهديد مي كنند، بايد سر جاي خود نشانده شوند. قرآن در اين باره مي گويد: «اگر دو طايفه از مؤمنان به كشتار هم برخاستند، آنان را آشتي دهيد و اگر دسته اي به راه فساد رفت، با آن بجنگيد تا به راه راست آيد»(حجرات: 9)
خليفه اي كه گزيده ي عامه ي مسلمانان است، نمي تواند آنان را به حال خود بگذارد؛ ناچار راه عراق را پيش گرفت. نوشته اند از اصحاب رسول خدا(ص) چهارصد تن همراه اميرمؤمنان علي(ع) از مدينه برون شدند و چون به مردم اسد و طي رسيدند، ششصد تن از آنان هم با او همراه گرديدند(يعقوبي، 175).
در اين سفر، امام نخست به ذوقار رسيد. ذوقار سرزميني است ميان كوفه و واسط و بنوبكر بن وائل در آن سرزمين به سر مي برند. ذوقار به خاطر جنگي كه پيش از اسلام ميان مردم آن سرزمين و سپاهيان ايران رخ داد، و آن جنگ به نام «يوم ذي قار» شهرت يافته است، در تاريخ آن روز جايي خاص داشت.
امام(ع) خطبه اي را كه به نام ذي قار معروف است(نهج البلاغه، خ: 33)، در آنجا خواند و در آن خطبه است كه پاي افزار خود را به پسر عباس نشان داد و فرمود: «بهاي اين نعلين چند است؟» و او گفت: «بهايي ندارد». امام فرمود : «به خدا اين را از حكومت شما دوست تر دارم، مگر آن كه حقي را بر پا سازم يا باطلي را براندازم»(علي بن ابي طالب، خ:34).
در ذوقار مردمي از كوفه نزد او آمدند. امام آنان را ستود و به ايشان فرمود: «مي خواهم به جمع ما به پيونديد تا با برادرانتان كه در بصره گرد آمده اند، ديدار كنيم. اگر بازگشتند، خيري است كه ما مي خواهيم، و اگر به ستيز برخاستند، با آنها مدارا مي كنيم چندان كه دست به ستم نگشايد»(طبري، 3154ــ 3155).
ابوموسي اشعري كه از جانب عثمان به حكومت كوفه رسيده بود، كوشيد مردم شهر را از ياري علي(ع) باز دارد؛ اما با رفتن امام حسن(ع) به كوفه و گفت و گو با مردم و كوشش مالك اشتر، سخنان وي بي اثر ماند و شش هزار تن از مردم اين شهر براي ياري علي(ع) آماده شدند(يعقوبي، 158).
چنان كه آشنايان با تاريخ صدر اسلام مي دانند، جنگ بصره با ياري مردم كوفه به سود مركز خلافت پايان يافت؛ ولي اين آخرين جنگ نبود. معاويه كه از ديرباز سوداي خلافت در سر مي پخت، از يك سو فرستاده ي علي(ع) را در شام نگاه داشت و خود را براي جنگ با وي آماده كرد، از سوي ديگر مردم را به خون خواهي عثمان خواند. ديري نگذشت كه جنگ ديگري آغاز گشت و چنان كه مي دانيم، اين جنگ به سود خلافت پايان نيافت و موجب پراكندگي در سپاه كوفه گرديد، دسته اي از امام جدا شدند و مقابل او ايستادند و سرانجام يكي از همين جدا شدگان بود كه امام را شهيد كرد.
چرا مردم كوفه در ياري علي هماهنگ نشدند؟ و چرا آنان كه با او بودند، در كار سستي كردند؟
و چرا معاويه پيروز شد؟ علت هاي فراوان دارد؛ اما نيرومند ترين علت را بايد در تركيب سپاهيان كوفه و شام جست و جو كرد. بدين فقره ها يا شكايت ها كه از سخنان امام، در اين مختصر فراهم آورده ام، بنگريد:
«آنان با حاكم خود، كار به امانت مي كنند و شما كار به خيانت. آنان در شهرهاي خود درست كارند و شما فاسد و بد كردار. اگر كاسه ي چوبيني را به شما بسپارم، مي ترسم آويزه ي آن را ببريد»(نهج البلاغه، خ 25).
«شگفت نيست كه معاويه بي سر و پاهاي پست را مي خواند و آنان پي او مي روند، بي آن كه بديشان كمكي دهد يا عطايي رساند. و من شما را، كه اسلام را ياد گاريد و مانده ي مردم دين دار، مي خوانم تا ياريتان دهم و بهره از عطا مقرر گردانم و شما از گرد من مي پراكنيد و آتش مخالفت مرا دامن مي زنيد».(همان: خ 180).
يا آن كه مي فرمايد: «به خدا دوست داشتم معاويه شما را چون دينار و درهم با من سودا كند»؛ ده تن از شما بگيرد و يك تن از مردم خود به من دهد»(همان: خ 97).
و نيز اين سخنان: «هيچ گاه به شما اطمينان ندارم و شمارا پشتوانه ي خود نمي انگارم و در شما يار و مددكار نپندارم. شتراني را مانيد مهار گشاده، چراننده ي خود را از دست داده؛ چون از سويي فراهمشان كنند، از ديگر سوي بپراكند»(همان : خ 34).
راستي چرا كه كوفيان چنين بودند و شاميان چنان؟ چرا شاميان از معاويه فرمان مي بردند و كوفيان نا فرماني امام خويش مي كردند؟ دانستن علت آن براي آنان كه با انساب عرب و خوي و خلق آنان آشنايند، دشوار نيست. عرب هاي آن روز قبيله ها و تيره ها بودند كه براي خود نسبت نامه اي داشتند بر ساخته ي پيشينيان آنان، و در نهايت به دو پدر قحطان و عدنان مي رسند. عدنان فرزند اسماعيل است و قحطان نواده ي سام بن نوح.
از روزگاري كه تاريخ نشان مي دهد، اين قبيله ها با هم هم چشمي و دشمني داشته اند و هيچ گاه ميان آنان اتحادي نبوده است و به گفته ي ابن خلدون «عرب هيچ گاه جز از راه دين به كشور داري و حكومت و وحدت نمي رسد و سبب آن است كه به خاطر خوي بيابان نشيني، گردن به فرمان يكديگر نمي نهند»(ابن خلدون، 126).
چون اسلام در شبه جزيره ي عربستان پديد آمد، قبيله هاي نيرومند از پذيرفتن آن سر باز زدند و درگيري ها آغاز شد كه حدود ده سال به درازا كشيد و سرانجام از بركت اين دين و موعظت هاي قران كريم، همگي با هم برادر شدند. اما تاريخ نشان مي دهد كه اين برادري تا روزي بر جا بود كه سايه ي رسول(ص) بر سر آنان بود، هر چند در دوران زندگاني پيغمبر نيز گه گاه مفاخرت ها آشكار مي شد(پس از پنجاه سال، 29؛ كنزالعمال، 362).
پس از رحلت پيغمبر(ص)، چندي درگيري عرب با ايران و ديگر سرزمين ها آنان را از در افتادن با يكديگر بازداشت. در اين جنگ ها عرب مي جنگيد و يا عرب مسلمان با عرب نامسلمان؛ اما جنگي كه در خلاف علي(ع) آغاز شد، جنگ عرب با عرب بود و هر دو دسته مسلمان.
اگر فقاهت اصحاب علي(ع) بدان درجت رسيده بود كه بدانند سركوبي سركشان داخلي نيز چون جنگ با مهاجمان خارجي ضروري است، شايد كار چندان دشوار نمي شد؛ اما ساليان درازي بود كه آن مردم از فقاهت اسلام دور مانده بودند؛ ساليان درازي بود كه از جنگ جز گردآوري غنيمت چيزي نمي دانستند، و چون جنگ جمل به پايان رسيد و سپاهيان علي(ع) چشم به دارايي كشته شدگان دوختند و علي(ع) آنان را محروم ساخت، ناخشنودي نمودند.
درگيري صفين از جمل دشوارتر بود. در جنگ جمل سپاه كوفه برابر سپاه بصره ايستاد و چنان كه نوشتم، كوفيان طرف دار علي(ع) بودند و بصريان عثماني؛ اما در جنگ صفين چنان بود كه مردم يك قبيله نيمي در كنار علي بودند و نيمي در كنار معاويه و با يكديگر مي جنگيدند، و طبيعي است كه اين جنگ آنان را خوش نيايد؛ چرا؟ چون مي ديدند با هم پيوند خود مي جنگند. باز اگر مي دانستند چرا مي جنگند شايد از دشواري كار كاسته مي شد، اما چنان كه نوشتيم، بيشترين آنان از فقه اسلامي بي بهره بودند. بدين فرموده از امام توجه كنيد و روحيّه ي مردم عراق را با آن بسنجيد:
«ما با رسول(ص) بوديم، پدران، پسران، برادران و عموهاي خويش را مي كشتيم و در خون مي آلوديم. اين خويشاوند كشي، ما را ناخوش نمي نمود؛ بلكه بر ايمانمان مي افزود، كه در راه راست پا برجا بوديم و در سختي ها شكيبا و در جهان با دشمن كوشا. گاه تني از ما و تني از سپاه دشمن به يكديگر مي جستند و چون دو گاو نر سر و تن هم را مي خستند؛ هر يك مي خواست جام مرگ را به ديگري بپيمايد و از شربت مرگش سيراب نمايد. به جانم سوگند، اگر رفتار ما همانند شما بود، نه ستون دين بر جا بود و نه درخت ايمان شاداب و خوش نما»(نهج البلاغه، خ: 56).
اما راستي آنان اين فرموده را در گوش مي گرفتند و يا بدان وقعي مي نهادند؟ امام آشكار مي سازد. بدين خطبه بنگريد:
«گرفتار كساني شده ام كه چون امر مي كنم، فرمان نمي برند و چون مي خوانم، پاسخ نمي دهند. اي ناكسان، براي چه در انتظاريد؟ و چرا براي ياري دين خدا گامي بر نمي داريد؟ ديني كو تا فراهمتان آرد؟ غيرتي كو تا شما را به غضب آرد؟»(همان: خ 39).
و پس از گذشت بيست و اند سال، فرزند او را مي بينيم كه با آن مرد يا فرزندان آن مردم مانند همان جمله ها را مي گويد:
«اي ياوران آل ابوسفيان، اگر دين نداريد و از رستاخيز نمي ترسيد، در دنياي خود آزاد مرد باشيد. و اگر خود را عرب مي شماريد، به نسب خود بازگردانيد».(1)
و چون درنگ آنان را در كارزار با مردم شام مي بينيد، مي گويد:
«زشت باديد و از اندوه بيرون نياييد، اگر آماج بلاييد. بر شما غارت مي برند و ننگي نداريد؛ با شما پيكار مي كنند و به جنگي دست نمي گشاييد؛ خدا را نافرماني مي كنند و خشنودي مي نماييد. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوييد: هوا سخت گرم است، مهلتي ده تا گرما كمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوييد: سخت سرد است، فرصتي ده تا سرما از بلاد ما به در شود. شما كه از گرما و سرما چنين مي گريزيد، با شمشير آخته كجا مي ستيزيد»(همان: خ 27).
و نيز اين سخنان:
«اي مردمي كه به تن فراهميد و در خواهش ها مخالف هميد! سخنانتان تيز، چنان كه سنگ خاره را گدازد و كردارتان كند، چنان كه دشمن را درباره ي شما به طمع اندازد. در بزم، جوينده ي مرد ستيزيد و در رزم، پوينده ي راه گريز. آن كه از شما ياري خواهد، خوار است و دل بيمار. خوارتان از آسايش به كنار. براي كدام خانه پيكار مي كنيد و پس از من در كنار كدام امام كارزار؟ به خدا سوگند فريفته كسي است كه فريب شما را خورد و بي نصيب كسي است كه انتظار پيروزي از شما برد»(همان: خ 29).
ام شيطان چنان دل آن مردم را پر كرده بود كه موعظت در آن راهي نداشت و امام مي فرمود:
«اي نه مردان به صورت مرد! اي كم خردان ناز پرود! كاش شما را نديده بودم و نمي شناختم، كه به خدا پايان اين آشنايي ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدايتان بميراناد، كه دلم از دست شما پر خون است و سينه ام مالامال خشم شما. مردم دون كه پياپي جرعه ي اندوه به كامم مي ريزيد و با نافرماني و فرو گذاري جانبم كار را به هم در مي آميزيد»(همان: خ 27).
و سرانجام درد دل خود را با خدا در ميان مي نهد:
«خدايا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شكسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار»(همان: خ 25). دعاي امام در حق آن نامردم به اجابت رسيد؛ طولي نكشيد كه زياد بر آنان حكومت يافت و سزايشان را در كنارشان نهاد و بيست سال بازيچه ي حكومت شام گشتند تا آن كه صحنه ي ديگري براي آزمايشات پديد گشت[. [1
________________________________________
[1] . منبع:نشريه النهج شماره 23-24
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.ahlebayt.porsemani.ir//content/%D8%B9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های پیامبر و اهل بیت سایت پرسمان
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات مختصر فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت