جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

جستجوي پيشرفته | کتابخانه مجازی الفبا

کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی

فارسی  |   العربیه  |   English  
telegram

در تلگرام به ما بپیوندید

public

کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
header
headers
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ... همه موارد عنوان موضوع پدید آور جستجو در متن
: جستجو در الفبا در گوگل
جستجو در برای عبارت
مرتب سازی بر اساس و به صورت وتعداد نمایش فرارداده در صفحه باشد جستجو
  • تعداد رکورد ها : 43
تحلیل، نقد و تکمیل گزارش رشر از سیر منطق دورۀ اسلامی
نویسنده:
احمد عبادی ، محمد امدادی ماسوله ، هانیه موسوی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
نیکولاس رشر در میان محققان غربی از پیشگامانی است که دربارۀ منطق دورۀ اسلامی اندیشیده و قلم زده است. او چهار محور اصلی را برای توصیف وضعیت منطق در دورۀ اسلامی برمی‌شمارد: 1. انتخاب عنوان منطق عربی برای نام‌گذاری منطق دورۀ اسلامی؛ 2. ایجاد دوگانۀ شرقی-‌غربی برای تفکیک منطق‌دانان پس از ابن‌سینا؛ 3. خاموشی منطق‌پژوهی پس از سدۀ دهم؛ 4. ذکر اسامی منطق‌دانان و آثارشان. در این نوشتار الگوی منطق‌پژوهی رشر در بررسی منطق دورۀ اسلامی ارزیابی شده است. مهم‌ترین نقدهای وارد بر گزارش رشر از این دوره به این قرار است: 1. دلایل رشر برای ترجیح عنوان منطق عربی به‌جای منطق دورۀ اسلامی موجه و مستدل نیست؛ 2. برخلاف رشر، منظور ابن‌سینا از منطق‌دانان غربی، اندیشمندان مکتب بغداد و پیروان آن‌ها نبوده، بلکه مراد وی از مغربیان، فلسفه‌دانان یونانی و پیروان صرف آموزه‌‌های آنان است. مبنای رشر برای دوگانۀ شرقی-‌غربیِ منطق‌دانان پس از ابن‌سینا نیز همخوانی اندیشه‌‌های فلسفی و منطقی این افراد است که سبب تقسیم‌بندیِ نادرست برخی منطق‌دانان شرقی در طیف غربی و به‌عکس شده است؛ 3. رشر به‌دلیل دسترسی‌نداشتن به منابع دست‌‌اول و نسخه‌‌های خطی و نیز ناآگاهی از منطق‌پژوهی در آثار غیرمنطقی چون فلسفه و علم اصول، به‌اشتباه گمان کرده است که منطق‌پژوهی پس از سدۀ دهم به فراموشی گراییده است؛ 4. گزارش رشر در معرفی اسامی و تعداد آثار منطق‌دانان نیز کمبود‌هایی دارد.
صفحات :
از صفحه 45 تا 65
الهیات و احتمالات (کاوشی موردپژوهانه و دفاعی شرطی‌مدارانه)
نویسنده:
احمد عبادی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
این پژوهش به یک نمونه از تعامل و هم‌اندیشی میان دو حوزۀ الهیات و احتمالات می‌پردازد. یکی از مهم‌ترین نقدها به طبیعت‌گراییِ خداناباورانه، استدلال بیزی است که از دو انگارۀ اصلی تشکیل شده است: نخست، احتمال اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی یک است (P(R)=1) و دوم، احتمال اطمینان‌بخشیِ این قوا در ترکیبِ طبیعت‌گرایی و تکامل (P(R/N&E، پایین یا نامشخص است. موافقان طبیعت‌گرایی خداناباورانه نقدهایی را بر این استدلال وارد کرده‌اند: 1. پایین بودنِ اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت‌گرایی و تکامل دلیلی برای ردّ اطمینان‌بخش بودنِ قوای شناختی نیست، 2. اگر ناقض شدنِ قابلیت اطمینان قوای شناختی توسط طبیعت‌گراییِ تکاملی به‌معنای کنار گذاشتنِ باور به هر چیزی، از جمله خودِ طبیعت‌گراییِ تکاملی است، نتیجه‌ای فراتر از پیامد واقعیِ نقضِ اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی گرفته‌ایم، 3. وجود شواهد مستقل برای اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی، خودشکنیِ طبیعت‌گراییِ تکاملی را از بین می‌بَرد. ما معتقدیم می‌توان به اِشکالات مطرح‌شده پاسخ داد. در دفاع از این استدلال چند نکته و افزوده شایستۀ توجه است: 1. ارزش احتمالاتیِ اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت‌گرایی و تکامل، پایین یا نامشخص است و نه اینکه فقط پایین باشد، 2. در فهم معنای نقض شدنِ اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی سوءبرداشت وجود دارد، 3. مشکلِ عدم وجود شواهد کافی برای اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی، به‌دلیل عامل شناختیِ بودنش به‌کلی مطرح نیست. هدف این پژوهش، دفاع از استدلال بیزی در برابر نقدهای طبیعت‌گراییِ تکاملی در اطمینان‌بخشیِ قوای شناختی با نگاهی تحلیلی، تکمیلی و انتقادی است.
صفحات :
از صفحه 389 تا 406
نقش تمثیل‌ در شکل‌ گیریِ الگو‌های علمی
نویسنده:
احمد عبادی ، بهزاد بخشی پور
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بر خلاف تصور پیشینیان درباره تمثیل و تلقی ِعدم اعتبار آن به‎ لحاظ منطقی، تمثیل از جایگاه ویژهای در علم و بسط نظریات علمی برخوردار است. این مقاله، تحلیلی است بر نقش تمثیل‎ها به ‎عنوان مهم‎ترین عامل کشفِ الگو‎های علمی بر مبنای مطالعات نظریِ فیلسوفان و نتایج تجربیِ علوم شناختی. الگو‎ علمی سیستم هدفمندی‎ است که یک بخش یا حوزه‎ای منتخب از یک نظریه را تفسیر می‎کند. بیشتر الگو‎ها بر مبنای تمثیل‎ پدید می‌آیند؛ یعنی با به‎کارگیری تمثیل، بینش‎های جدید و راه‎حل‎های احتمالی برای حل مسائل مربوط به الگو‎سازی ایجاد می‎شود. بنابراین پیشرفت و توسعه الگو‎های علمی و به ‎تبع آن نظریات علمی در گرو کاربست تمثیل است؛ زیرا دانشمندان در محدوده ذهن خود برای کشف الگو‎‎ها از انواع تمثیل استفاده می‎کنند. کاربست تمثیل‎ در الگو‌ها و توسعه نظریات علمی را از چند نظر می‎توان تحلیل و بررسی کرد: نخست، مرتبط‎سازی نظریات و قوانین مشاهده‎شده؛ زیرا دانشمندان برای غلبه بر شکاف بین نظریه و مشاهدات نیاز به تمثیل دارند. دوم، قدرت پیش‎بینی در نظریات علمی است که بدون تمثیل مادی نمی‎توان مبنایی خردپسند برای پیش‎بینی فراهم کرد. سوم، نقش‎آفرینی تمثیل‎های ریاضیاتی در الگو‎سازیِ علمی است که بیانگر تأثیر‎ مستقیم این تمثیل‎ها بر الگو پدیده های خود است. چهارم، نقش تمثیل‌ها در مقام کشف و توجیه به ‌منظور فهم درست جایگاه تمثیل در الگو‌ها و گسترش نظریات در علم.
صفحات :
از صفحه 65 تا 93
نفس و اختلالات عصبی- روانی؛ تبیینی نوخاسته‌گرایانه و صدرایی
نویسنده:
احمد عبادی ، محمدمهدی عموسلطانی فروشانی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
انواع آسیب‌های مغزی و عصبی (از جمله اختلال هویت تجزیه‌ای، اسکیزوفرنی، تغییرات خُلقی و مانند آن) بر تباه‌شدن و دگرگون‌شدن ِکیفیاتِ حیاتی، حالاتِ ذهنی و شخصیتی، و حتی انگارۀ نفس و «خود» تأثیر مستقیم دارد. مشاهدۀ این تأثیرات، دستاویز نظریات گوناگونی دربارة وجودِ نفس و مفارقت‌پذیری آن (از نفی وجود خود/ذهن/نفس و یا نفی تجرد خود/ذهن/نفس تا نفیِ بقای نفس مجرد آن) شده است. چارچوب نظری و مفهومی نوخاسته­گرایی و حکمت متعالیه، قابلیتی دارد که می‌توان از آن در تجزیه و تحلیل این مسئله بهره برد و نگاهی فراتر از ابزارگراییِ دوگانه­انگاران، به‌عنوان یک راهکار کلی دربارة تأثیر اختلالات عصبیِ فیزیکی بر نفسِ مجرد ارائه داد. با اذعان به نوخاسته‌گرایی جوهری و همسوبودن آن با نظریۀ جسمانیة‌الحدوث صدرایی، و عبور از دیدگاه نوخاسته‌گرایی ویژگی‌های صرف، می‌توان گفت که بدن و دستگاه پیچیدة عصبی بر اساس میزان تکامل و پیچیدگی‌اش، موجب نوخاستگیِ (حدوث) مراتبی از نفس (از نوخاستگی مرتبة گیاهی تا مرتبة وجود لنفسه و خودآیین) و نوخاستگیِ ویژگی‌های حیاتی، ذهنی و روانی متناسب می‌شود. به سبب این همبستگی و تعامل علّیِ نوخاسته‌گرایانه، انواع آسیب‌های عصبی، مادامی‌که نفسِ انسان در مرتبه نباتی، تعلق ذاتی به بدن دارد و در مرتبۀ تجرد جوهری، تعلق عارضی به بدن دارد، موجب نوخاستگیِ اختلالات روانی به‌عنوان ویژگی‌های مختل‌کننده برای جوهر نفس و نیز فروخفتگیِ برخی ویژگی‌های ذهنیِ نوخاسته می‌شود؛ بدون آنکه وجودِ بسیط، لنفسه، خودآیین و مفارقت‌پذیرِ نفس نفی و تباه شود.
صفحات :
از صفحه 173 تا 196
بازخوانی انتقادی یک مناظره: نزاع آنسکوم و لوئیس در رد طبیعت‌گرایی خداناباورانه
نویسنده:
احمد عبادی ، محمد امدادی ماسوله
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
سال 1948، مناظره‌ای مشهور میان سی. اس. لوئیس و الیزابت آنسکوم در انجمن سقراطی آکسفورد صورت می‌پذیرد. لوئیس در این جلسه استدلال می‌کند که مادی‌انگاریِ صرفِ طبیعت‌گراییِ خداناباورانه باطل است. در مقابل، آنسکوم سه نقد اساسی بر استدلال لوئیس می‌آورد: 1. نبود تمایز میان علل ناعقلانی و غیرعقلانی باور؛ 2. تهدید شک‌گرایی؛ 3. نبود تفکیک میان انواع تبیین‌های «کامل». اندیشه‌های لوئیس و آنسکوم از چند جهت درخور تأمل و بررسی است: 1. به‌رغم انتقاد درست آنسکوم، نبود تمایز میان علل ناعقلانی و غیرعقلانی، مشکل طبیعت‌گرایی را که همان استنباط باوری از دیگر باورهاست، حل نمی‌کند؛ 2. آنسکوم این گزاره را که «اگر طبیعت‌گرایی درست باشد، هیچ استدلال انسانی‌ای معتبر نیست»، تهدیدی شکاکانه برای معرفت می‌داند، حال‌آنکه این اشکال، به اصل استدلال لوئیس خللی وارد نمی‌سازد؛ 3. برخلاف ادعای آنسکوم، رویکرد حذفی به دیگر تبیین‌ها، نه پیامد اندیشه‌ی لوئیس، بلکه انگاره‌ی اصلی خود طبیعت‌گرایی است؛ 4. اینکه لوئیس اتفاقی‌بودن حالات ذهنی را به‌درستی تحلیل نمی‌کند، به ‌دلیل آن است که او ریشه و خاستگاه این حالات را غیرمادی می‌داند؛ 5. لوئیس منظورش از «امکان ندارد فرایندهای تکاملی، از مخلوقات بدون درک و فهم، مخلوقاتی ایجاد کنند که درک و فهم داشته باشند» را به‌خوبی تبیین نکرده است. به‌رغم نقاط قوت اندیشه‌های لوئیس و آنسکوم، ما معتقدیم هر دو دیدگاه نقاط ضعفی دارند و نیازمند اصلاح و تکمیل‌اند. با نگاهی تحلیلی، تطبیقی و انتقادی می‌توان به حذف، اصلاح و بازسازی نقاط ضعف دیدگاه‌های آنسکوم و لوئیس پرداخت.
صفحات :
از صفحه 53 تا 76
کوهن و گذار از تمایز گردآوری/داوری
نویسنده:
احمد عبادی ، محمد امدادی ماسوله
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
در این نوشتار با مرور مؤلفه‌های اصلی فلسفۀ تامس کوهن خواهیم دید که او منتقد تمایز میان مقام گردآوری/داوری در روش‌شناسیِ علم است. دلایل کوهن عبارتند از: 1. موافقان صرفاً به تبیین جایگاه تمایز گردآوری/داوری در بستر آموزشی آن پرداخته‌اند که بر اساس آن تنها شواهد در جهت داوری یک فرضیۀ مؤثر تلقی می‌شوند. و در دیگر زمینه‌های مهمِ داوری مورد غفلت قرار می‌گیرد. 2. تمایز دو مقام مبتنی بر نگاه ساده‌انگارانه به روند تولید علم است که صرفاً به بیان نقاط قوت و نه ضعف نظریه‌ها می‌پردازد. 3. هیچ‌گونه تعیین‌کنندگیِ تجربی در مقام داوری وجود ندارد. 4. در فرآیند تولید علم، جنبه‌های توصیفی و تجویزی فرضیه‌ها انفکاک‌ناپذیر و درهم‌تنیده‌اند. 5. برخلاف موافقان این تمایز، واژگان ساختاریافته در مقام داوری، دارای پیامدهای ثابت و قطعی نیست بلکه، تحت تأثیر اصول پیشینِ نسبیت‌شدۀ کانتی، همواره دچار تغییر، تعدیل و اصلاح قرار می‌گیرند. کوهن پس از بیان این اِشکالات، از سوی موافقان تمایز گردآوری/داوری از چند جهت مورد نقد قرار گرفت: 1. اخذ تعمدی سبک مبهم‌نویسی در آثارش. 2. کاربست رویکرد دُورگونه در ارائۀ فهرستی از معیارهای معرفتی-واقع‌گرایانه و بازگشت دوباره به معیارهای غیرمعرفتی. 3. خلط میان «مقام تصمیم» و «مقام داوری» و توجه به «علت» به‌جای «دلیل». او برای فرار از این نقدها به دو نکته اشاره می‌کند: نخست، فهم نادرست دیدگاه‌هایش توسط این موافقان. دوم، ارائۀ معیارهایی در جهت حفظ عینیت علم متفاوت با موافقان این تمایز. هدف این نوشتار، تحلیل، تکمیل و نقد اندیشه‌های کوهن درباره‌ی تمایز گردآوری/داوری است.
صفحات :
از صفحه 91 تا 118
اعتبارپذیریِ قوای شناختی؛ نقدِ پلنتینگا بر طبیعت‌گراییِ خداناباورانه
نویسنده:
احمد عبادی ، مریم صالحی
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
از نظر طبیعت‌گرایی و تکامل‌باوری، هدف و کارکرد نهایی قوای شناختی، سازگاری، بقا و تولید مثل است. لذا، قوای شناختی ما نه برای تولید باورهای صادق، بلکه برای رفتار سازگار به‌وجود آمده‌اند. آلوین پلنتینگا با این انگاره‌ی طبیعت‌گرایی مشکل دارد. از نظر او، اِشکال اصلی طبیعت‌گرایی آن است که درک درستی از نحوه‌ی ارتباط بین باور و رفتار را ندارد و اصولاً چنین ارتباطی را ردّ می‌کند. پلنتینگا با بررسی و نقد پنج دیدگاهِ طبیعت‌باور درباره‌ی ارتباط بین باور و رفتار، نتیجه می‌گیرد که اعتبارپذیریِ قوای شناختی بنابر تکامل‌باوری طبیعت‌گرایانه، پایین است و چون هر استدلالی علیه این قوا اقامه شود، نخست، نیاز به اطمینان‌بخشیِ قوای ادراکی دارد و دوم، اگر هم به عدم اعتمادپذیری این قوا برسیم، باوری خودشکن ایجاد کرده‌ایم، در هر دو صورت، طبیعت‌گرایی با انتقاد مواجه است. نقد پلنتینگا بر دیدگاه طبیعت‌گرایانه در اعتبار قوای شناختی از سوی برخی از فلسفه‌دانان با اِشکالاتی مواجه شد که عبارتند از: 1. بالا بودن احتمال ربط علّی باور با رفتار، 2. استدلال مبتنی بر ناباوریِ شخصی، 3. عدم تمایز میان معرفت تأملی و غیرتأملی، 4. یافتن شواهد مستقل برای اعتبارپذیری به‌منظور فرار از خودشکنی، 5. خارجی بودن جایگاه حالات ذهنی و 6. مشکل دور. ما معتقدیم غیر از اِشکال دور، پلنتینگا به‌درستی توانسته پاسخ مناسبی برای هریک پیدا کند. هدف این نوشتار، تحلیل، تکمیل، توسعه و نقد دیدگاه پلنتینگا در ردّ طبیعت‌گراییِ خداناباورانه از طریق قابلیت اطمینان‌بخشیِ‌ قوای شناختی است تا سازگارپذیریِ یافته‌های علم جدید با باورهای دینی را نشان دهیم.
صفحات :
از صفحه 115 تا 138
«واقع گرایی خلاق» و نقش آن در علم
نویسنده:
احمد عبادی ، بهزاد بخشی پور
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
بیشتر نظریه‌های علمیِ موفق با واقع‌گرایی خلّاق آمیخته‎اند و دارای مؤلفه‌های اصلی این رهیافت‎اند؛ یعنی آنها به ‎لحاظ ساختاری با مسائل و مفاهیم واقع‎گرایانه‌ مرتبط هستند و در‌عین‎حال الهام‎بخشِ تخیل‎اند، بدون اینکه برآمده از توهم یا مستقل از اصول تثبیت‌شدۀ پیشین باشند. این مقاله در صدد است که بر مبنای الگوهای نظری و با روش تحلیلی و کتابخانه‌ای، تحلیلی بر رویکرد واقع‌گرایی خلّاق به عنوان بخشی از فرایند کشفِ نظریه‌ها و انگاره‎های جدید در علم ارائه دهد. دستاورد تحقیق این است که دستیابی به انگاره‌های واقع‎گرایانۀ خلّاق بدون اتصال ساختاری و برانگیختگی تخیلی امکان‎پذیر نیست؛ زیرا اتصال ساختاری حیاتی‏ترین شباهت‎ها و عمیق‎ترین ویژگی‎های انگارۀ پیشین را در انگارۀ فعلی حفظ می‎کند و برانگیختگی تخیلی نیز عواقب یک انگارۀ جدید و احتمالات علمیِ اثربخش و کارامد در آن حوزه از شناخت را پدید می‌آورد. معیارهای ارزیابیِ واقع‎گرایی خلاق ابزارهای معرفتیِ قدرتمندی هستند که دانشمندان و مخترعان با آگاهی از آنها می‎توانند به آن دسته از ویژگی‌های یک انگاره‎ که موجب افزایش واقع‎گرایی خلّاق می‌شود دست یابند.
صفحات :
از صفحه 27 تا 54
بوم‌شناسی ژرف‌نگر: جنبشی علیه دوگانۀ انسان/طبیعت و نقد آن (روی‌آوردی الهیاتی)
نویسنده:
احمد عبادی ، محمد امدادی ماسوله
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
دوگانه‌انگاری انسان/طبیعت دیدگاهی است که با تبیین خاصی از ارتباط میان انسان و طبیعت نقشی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز در اخلاق زیست‌محیطی یافته است. در این دیدگاه، انسان به عنوان وجه برتر این تقسیم‌بندی حق هر گونه استفاده و رفتار با طبیعت را دارد. در نظر جنبش بوم‌شناسی ژرف‌نگر، به دلیل درهم‌تنیدگیِ انسان و طبیعت نمی‌توان این دو را مجزا از یکدیگر دانست. این نگرش به دلیل نقد تفکر دوگانۀ انسان/طبیعت دارای نکات مفید و سودمندی در باب اخلاق زیست‌محیطی است، که از آن جمله است: خیزش علیه روحیۀ سلطه‌گر و انسان‌محورِ فرهنگی و تمدنی در مغرب‌زمین؛ خودشکوفاییِ اصیلِ انسانی از طریق فرارفتن از خود؛ توجه به احیای حقوق ازدست‌رفتۀ موجودات غیرانسانی. این جنبش، به رغم داشتنِ این نقاط قوت، ضعف‌هایی نیز دارد و ما معتقدیم با نگاهی دینی-الهیاتی و از طریق اصلاح و بازاندیشی آرای این جنبش می‌توان به رهیافتی درست در مورد ارتباط انسان/طبیعت دست یافت. این موارد از این قرارند: نداشتن یک فلسفۀ منسجم که نتیجۀ آن مبهم‌اندیشی و کلی‌گویی در خصوص مسائل محیط‌زیستی است؛ نبود برنامه‌ای جامع به منظور ایجاد بستری برای یک سلسله‌مراتب معین حیاتی؛ غفلت از مقام والای انسانی؛ عدم کارآمدی در کشورهای توسعه‌نیافته. هدف از این نوشتار نقد نظریۀ دوگانگی انسان/طبیعت در اخلاق زیست‌محیطی طبقِ هنجارهای بوم‌شناسی ژرف‌نگر و نیز اصلاح و تکمیل نقاط ضعف این جنبش با تکیه بر آموزه‌های الهیاتی در مسئلۀ حاضر است.
صفحات :
از صفحه 131 تا 154
رایشنباخ و گذار از تألیفیِ پیشین به پیشینِ نسبی‌شده
نویسنده:
احمد عبادی ، محمد امدادی ماسوله
نوع منبع :
مقاله
منابع دیجیتالی :
چکیده :
هانس رایشنباخ در نظریۀ نسبیت و معرفت پیشین (1920) و پیدایش فلسفۀ علمی (1951) از احکام تألیفی پیشینِ کانت دو برداشت یا خوانش متضاد دارد. کتاب نخست، خواستار بازاندیشی تألیفی پیشین از طریق نظریۀ نسبیت، اما اثر دوم، به ‌دنبال ردّ این احکام است. رایشنباخ در 1920، با تفکیک میان اصول موضوعۀ ارتباط و اصول موضوعۀ هماهنگی، دو برداشت متفاوت از امر پیشین کانت ارائه نمود: 1. ضروری و غیرقابل تجدیدنظر، 2. سازندۀ متعلق شناخت. رایشنباخ با نپذیرفتنِ معنای نخست، معنای دوم را نگه می‌دارد و آن را آموزه‌ای اینشتینی می‌داند. او اثبات‌گرایی متقدم را به‌ دلیل عدم توجه به نقش اصول موضوعۀ هماهنگی در فلسفۀ علم سرزنش می‌کند. اندیشه‌های رایشنباخ در‌بارۀ پیشینِ نسبی‌شده از چند جهت قابل تأمل و بررسی است: 1. اتخاذ رویکرد مابین کانت و تجربه‌باوری متقدم در بازنگری تألیفی پیشین به پیشین نسبی‌شده، 2. دستیابی به یک ایده‌آل فلسفۀ علمیِ قطعی، علی‌رغم نقد به مطلق‌انگاری کانت، 3. بی‌توجهی به اختلاف در کارکرد مفهوم قرارداد نزد پوانکاره و اثبات‌گرایان منطقی، 4. غفلت از پیوند نظریۀ نسبیت اینشتین با احکام تألیفی پیشینِ کانت، 5. نداشتنِ الگویی مشخص جهت تفکیک اصول پیشین از اصول تجربی. هدف این نوشتار، بازسازی، تکمیل و توسعۀ نظریۀ پیشینِ نسبی‌شدۀ رایشنباخی در روش‌شناسی علم است.
صفحات :
از صفحه 147 تا 167
  • تعداد رکورد ها : 43