چکیده :
مسئله شر و تلاش برای تئودیسهپردازی پیرامون آن توانسته است جایگاه خود را به عنوان مشغله ذهنی فیلسوفان دین نهادینه سازد.
اما از سوی دیگر برخی در این اندیشهاند که چگونه میتوان به این چالش خاتمه داد.
نیک تراکاکیس از جمله دسته اخیر است که با عبور از متاتئودیسه و نقد تئودیسه در نهایت راهحل مسئله شر را در ضدتئودیسه میداند.
او با تکیه بر واقعیت عینی و عملی شرور و همچنین با تأکید بر ایرادات اخلاقی، روشی و متافیزیکی تئودیسهها به تجدیدنظر در تصویر خداوند رسیده و دیدگاه خود را ضدتئودیسه نامیده است.
در این دیدگاه، ابتنای تئودیسهها بر خدای شخصوار سدی دائمی در برابر جمع میان شرور و خیرخواهی خداوند تلقی میشود.
با این حال، این نگاه به تئودیسه با نقدهای مبنایی، روشی و هدفی مواجه شده است.
در این پژوهش، ابتدا به تفاوت ضدتئودیسه با متاتئودیسه و نقد تئودیسه پرداخته شده و سپس به تعریف و تبیین ضدتئودیسه از منظر تراکاکیس توجه شده است.
در پایان نیز اشکالاتی همچون انحصارگرایی در مبنای اخلاقی، ضعف شناختی در صفات مشترک، پیشداوری در مسئله، نادیدهانگاری صورت مسئله، عدم ارائه تبیین جایگزین از شر و بازگشت به مسئله منطقی شر، در برابر ضدتئودیسه مطرح شده است.
the problem of evil and theodicy are acknowledged as inherent parts of the philosophy of religion.
but on the other hand, some are seeking a way to put an end to this issue.
nick trakakis is one of them, who by passing over meta theodicy and critique of theodicy, finally sees the solution in “anti-theodicy”.
relying on the objective and practical reality of evil, in addition to the moral, methodological, and metaphysical flaws of the current theodicies, he has revised the image of personal god.
according to anti-theodicy, theodicies are based on a personal god, and this is an obstacle to the compromise between the existence of evil and god's benevolence.
nevertheless, anti-theodicy has faced criticism in terms of fundamentals, methodology, and the purpose.
in this research, first, the difference between anti-theodicy, meta-theodicy, and critique of theodicy is discussed and then the definition and explanation of anti-theodicy from trakakis's perspective are explicated.
in the end, some of the most important objections to this theory are proposed: taking a monopolistic attitude toward the moral basis, having cognitive weakness in common attributes, being prejudiced in dealing with the problem, ignoring the main problem, not proposing an alternative explanation of evil, and returning to the logical problem of evil.