چکیده :
ترجمه ماشینی :
جلال آل احمد (1923-1969) به طور گسترده، به ویژه در ایران، به عنوان منتقد اجتماعی برجسته در دوران پس از مصدق، قبل از خمینی (1953-1978) و همچنین به عنوان یک شخصیت الهام بخش برای انقلاب 1978-1979 ایران شناخته می شود.
به نظر بسیاری از ایرانیان، مفهوم «غربزادگی» یا «غربزادگی» او بهعنوان اصلیترین یا حتی تنها عامل مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، بیماریهای کشورشان را به درستی تشخیص میدهد.
مهمتر از آن، «درمان» او برای «بیماری» غرب، فراخوانی زنگی او از ایرانیان برای بازگشت به «خود» اصیل (شخصی-اسلامی) خود و استفاده از اسلام جوان شده به عنوان دفاعی در برابر امپریالیسم غربی بود.
این فراخوان بسیاری از ایرانیان، بهویژه در میان روشنفکران چپ و روحانیون مسلمان را برانگیخت و از آل احمد بهدنبال انقلاب موفقیتآمیز ایران، چهرهای محترم ساخت.
این پایاننامه استدلال میکند که خوانش دقیق مجموعهای از داستانهای داستانی آل احمد، occidentosis (1961)، و نوشتههای زندگینامهای، برداشت عمومی از او را تأیید نمیکند.
عنوان پایان نامه - «حاکمیت بدون ناسیونالیسم، اسلام بدون خدا» - اشاره به تناقض مضاعف در دل نوشته و اندیشه او دارد: او خواهان حاکمیت ایران در برابر امپریالیسم غربی بود، اما احساس همبستگی با خود نداشت.
هموطنان ایرانی، و او خواستار «بازگشت به اسلام» شد، اما هیچ اعتقاد شخصی به این و یا هیچ دین دیگری ندارد.
در این پایان نامه، برخی از اصول قرائت دقیق منتقدان جدید و ساختارشکنی ژاک دریدا برای تحلیل متون آل احمد و کشف تناقضات درونی فراوان آنها استفاده می شود.
تجزیه و تحلیل پنج داستان کوتاه و دو رمان معروف او، «اصول مدرسه» (1958) و «با قلم» (1961)، نشان میدهد که او بیامان از جامعه ایران انتقاد میکرد، هیچ احساس همدلی یا وابستگی به ایران نداشت.
طبقات تحت ستم، و معتقد بودند که انقلاب ها صرفاً یک شکل از استبداد را با دیگری جایگزین می کنند.
تحلیل occidentosis، معروفترین و مهمترین اثر آل احمد، نشان میدهد که استدلال او علیه «غرب» مملو از ناسازگاریها، تضادها و نادرستیهای تاریخی است.
پس از این تحلیل، مقایسه دیدگاه روشنفکر در غربت و دیدگاه فرانتس فانون در کتاب بدبخت زمین (1969) برای افشای محدودیت های آل احمد به عنوان یک متفکر سیاسی و منتقد فرهنگی استفاده می شود.
سرانجام، فصلهای پایانی دو اثر زندگینامهای آل احمد، گمشده در میان جمعیت (1964) و سنگی روی قبر (2008)، نشان میدهد که برخلاف تصور رایج که آل احمد اسلام را دوباره کشف کرد.
او در سالهای آخر عمر، اسلام و سنتهای ایرانی-اسلامی را نفی کرد و نیهیلیسم خود را پذیرفت و جشن گرفت.
jalal al-e ahmad (1923-1969) is widely perceived, particularly in iran, as the leading social critic in iran’s post-mosaddeq, pre khomayni era (1953-1978) and also as an inspirational figure for iran’s 1978-1979 revolution.
his concept of “occidentosis” (gharbzadeghi in persian), or “westernization,” as the main or even the only cause of iran’s political, economic, and social problems, seemed to many iranians to accurately diagnose their country’s ills.
more importantly, his “cure” for the “disease” of occidentosis was his ringing call for iranians to return to their authentic (perso-islamic) “self” and to use a rejuvenated islam as a defense against western imperialism.
this call galvanized many iranians, particularly among the leftist intellectuals and muslim clerics, and made al-e ahmad a revered figure following iran’s successful revolution.
this thesis argues that a close reading of a selection of al-e ahmad’s fiction, occidentosis (1961), and autobiographical writing does not support the popular perception of him.
the thesis’s title - - “sovereignty without nationalism, islam without god” - - refers to the double paradox at the heart of his writing and thought: he called for iran’s sovereignty in the face of western imperialism, but felt no sense of community with his fellow iranians, and he called for a “return to islam,” but has no personal faith in either this or any other religion.
in this thesis, some of the principles of the new critics’ close reading and of jacques derrida’s deconstructionism are used to analyze al-e ahmad’s texts and uncover their many internal contradictions.
the analysis of five of his short stories and his two best-known novels, the school principle (1958) and by the pen (1961), reveals that he was relentlessly critical of iranian society, felt no sense of empathy for or affinity with iran’s oppressed classes, and believed that revolutions merely replace one form of tyranny with another.
the analysis of occidentosis, al-e ahmad’s most famous and most important work, reveals that his argument against the ‘west’ is riddled by inconsistencies, contradictions, and historical inaccuracies.
following this analysis, a comparison of the view of the intellectual in occidentosis and that in franz fanon’s the wretched of the earth (1969) is used to expose al-e ahmad’s limitations as a political thinker and cultural critic.
finally, the concluding chapters on two of al-e ahmad’s autobiographical works, lost in the crowd (1964) and a stone on a grave(2008), show that, contrary to the popular belief that al-e ahmad “rediscovered islam” during the last years of his life, he actually rejected islam and perso-islamic traditions and embraced and celebrated his own nihilism.
نویسنده :
Sohrab Shiravand
منبع اصلی :
https://era.library.ualberta.ca/items/8f599357-4ffc-494e-9c8b-f27e90ea2f14
پایگاه :
پ:پایگاه پایان نامه
یادداشت :
Keywords: sociology,; sovereignty, nationalism, islam, God, jalal al-ahmad; philosophy
توضیحات فیزیکی اثر :
373 صفحه .