چکیده :
the revival of calvinism in the nineteenth-century netherlands entailed the neo-calvinist movement.
with abraham kuyper, herman bavinck became a brand name of neo-calvinism.
nonetheless, not until the first decade of the twentieth-first century was scholarly interest in bavinck’s work increasing.
the conventional “two bavincks” model used to read his work for much of the twentieth century argues that some contradictory and irreconcilable themes do exist in bavinck’s system, which makes bavinck a self-contradictory thinker.
this dualistic reading characterised most of bavinck scholars in the second half of the twentieth century.
since james eglinton’s new reading of bavinck’s organic motif, the conventional model became untenable and scholars are seeking for a reunited herman bavinck.
bavinck as a holistic theologian has become the industry standard of bavinck studies.
following the new hermeneutical criterion, several theses and numerous articles have construed various themes of the unified bavinck’s system.
like them, this study aims on the one hand to maintain “one bavinck”, on the other hand, and more importantly, to fill in a notable gap in bavinck scholarship––that is, no single work hitherto has focused on bavinck’s idea of theology as the wetenschap (science) of god.
this study shall demonstrate that the idea of scientific (wetenschappelijke) theology could be used as the hermeneutical meta-paradigm for understanding bavinck’s system.
by metaparadigm, i mean that the idea of scientific theology as explained in this study furnishes the cardinal model that incorporates the fundamental characteristics and themes of bavinck’s dogmatic system.
to this end, i will begin with bavinck’s twofold notion of wetenschap (the visible and invisible science).
the visible science is preoccupied with the sensual-perceptible world, whereas the invisible science has the spiritual as its object investigated.
then, i will point out that bavinck’s view of theology as the science of god encompasses three defining factors: (1) the reality of god as the object of this science; (2) a reliance on faith-based assumptions regarding god’s existence and self-revelation; (3) a character that is bound up with god.
next, i will analyse bavinck’s dogmatics and construct the trinitarian grammar of his scientific theology.
this grammar consists of five rationales: (1) positive revelationalism; (2) theological organicism; (3) critically organic realism; (4) dialectical catholicity; and (5) doxological teleology.
these five rationales are not discrete but rather exist in concatenation; they constitute a united trinitarian grammar, which proves bavinck as a trinitarian theologian.
meanwhile, the grammar underlies the meta-paradigmatic reading of bavinck’s system from the perspective of wetenschappelijke theology.
the meta-paradigmatic reading of bavinck’s theology is not restrained within the confines of dogmatics.
rather, bavinck’s scientific theology makes an attempt to engage with the other sciences.
this interdisciplinary character of scientific theology is associated with bavinck’s ideas of the sovereignty of science and theological encyclopaedia, which are embodied in his understanding of the moral and spiritual dominion of theology as the queen of the sciences.
while this argument might seem surprising in the twentieth-first century academy, as a largely secularised academic environment, my thesis argues that bavinck’s view remains useful in examining the work of the contemporary university theologian.
given various challenges to christian theology in the contemporary secular university, three observations can be made from bavinck’s system.
first, the university theologian needs to be humble yet courageous.
second, the theologian should remember the identity of theologian qua theologian and theologian qua university academic, and discern the priority of theological identity.
third, given the moral character of theology’s queenship, theological ethics can serve as an interdisciplinary point of contact between theology and the other sciences.
in short, reading bavinck’s system according to the meta-paradigm of scientific theology, it will demonstrate not only that bavinck is a unified thinker, but that he also develops the science of god in a holistic way and operates it in the sphere of science, the university par excellence.
ترجمه ماشینی:
احیای کالوینیسم در هلند قرن نوزدهم جنبش نئوکالوینیسم را در پی داشت.
با آبراهام کویپر، هرمان باوینک به نام تجاری نئوکالوینیسم تبدیل شد.
با این وجود، تا دهه اول قرن بیستم، علاقه دانشمندان به کار باوینک افزایش یافت.
مدل مرسوم «دو باوینکس» که برای خواندن آثار او در بیشتر قرن بیستم استفاده میشد، استدلال میکند که برخی مضامین متناقض و آشتیناپذیر در سیستم باوینک وجود دارد که باوینک را متفکری متضاد خود میسازد.
این قرائت دوگانه، مشخصه اکثر محققان باوینک در نیمه دوم قرن بیستم بود.
از زمان خوانش جدید جیمز اگلینتون از موتیف ارگانیک باوینک، مدل مرسوم غیرقابل دفاع شد و محققان به دنبال هرمان باوینک متحد شدهاند.
باوینک به عنوان یک الهیدان کل نگر به استاندارد صنعتی مطالعات باوینک تبدیل شده است.
با پیروی از معیار هرمنوتیکی جدید، چندین پایان نامه و مقالات متعدد مضامین مختلف سیستم واحد باوینک را تفسیر کرده اند.
مانند آنها، این مطالعه از یک سو با هدف حفظ "یک باوینک"، از سوی دیگر، و مهمتر از آن، پر کردن شکاف قابل توجه در بورس تحصیلی باوینک - یعنی هیچ اثر واحدی تاکنون بر ایده باوینک تمرکز نکرده است.
الهیات به عنوان علم (wetenschap) خداوند.
این مطالعه نشان خواهد داد که ایده الهیات علمی (wetenschappelijke) می تواند به عنوان فراپارادایم هرمنوتیکی برای درک سیستم باوینک مورد استفاده قرار گیرد.
منظور من از فراپارادایم این است که ایده الهیات علمی همانطور که در این مطالعه توضیح داده شد، مدل اصلی را ارائه می دهد که ویژگی ها و مضامین اساسی نظام جزمی باوینک را در بر می گیرد.
برای این منظور، من با مفهوم دوگانه باوینک از wetenschap (علم مرئی و نامرئی) شروع خواهم کرد.
علم مرئی به عالم حسی- محسوس مشغول است، در حالی که علم نامرئی امر معنوی را مورد بررسی قرار می دهد.
سپس به این نکته اشاره خواهم کرد که دیدگاه باوینک از الهیات به عنوان علم خدا شامل سه عامل تعیین کننده است: (1) واقعیت خدا به عنوان هدف این علم.
(2) تکیه بر مفروضات مبتنی بر ایمان در مورد وجود خدا و مکاشفه نفس؛ (3) شخصیتی که با خدا پیوند خورده است.
در مرحله بعد، جزم شناسی باوینک را تحلیل می کنم و دستور زبان تثلیث الهیات علمی او را می سازم.
این دستور زبان شامل پنج دلیل است: (1) وحیانی گرایی مثبت.
(2) ارگانیسم الهیات.
(3) رئالیسم ارگانیک انتقادی.
(4) کاتولیک دیالکتیکی.
و (5) غایت شناسی دین شناختی.
این پنج دلیل مجزا نیستند، بلکه به صورت پیوسته وجود دارند.
آنها یک دستور زبان تثلیثی واحد را تشکیل می دهند که باوینک را به عنوان یک الهیدان تثلیثی ثابت می کند.
در همین حال، دستور زبان زیربنای خوانش فراپارادایمی از سیستم باوینک از منظر الهیات wetenschappelijke است.
خوانش فراپارادایمی از الهیات باوینک در محدوده های جزم شناسی محدود نمی شود.
در عوض، الهیات علمی باوینک تلاش می کند تا با علوم دیگر درگیر شود.
این ویژگی میان رشتهای الهیات علمی با ایدههای باوینک درباره حاکمیت علم و دایرهالمعارف الهیاتی مرتبط است که در درک او از سلطه اخلاقی و معنوی الهیات به عنوان ملکه علوم تجسم یافته است.
در حالی که این استدلال ممکن است در آکادمی قرن بیستم، به عنوان یک محیط دانشگاهی عمدتاً سکولار شده، شگفتانگیز به نظر برسد، تز من استدلال میکند که دیدگاه باوینک در بررسی کار الهیدان معاصر دانشگاه مفید است.
با توجه به چالشهای مختلف الهیات مسیحی در دانشگاه سکولار معاصر، سه مشاهده را میتوان از سیستم باوینک انجام داد.
اولاً، متکلم دانشگاهی باید متواضع و در عین حال شجاع باشد.
ثانیاً، متکلّم باید هویت متکلّم به عنوان متکلّم و متکلّم را در دانشگاه به یاد داشته باشد و اولویت هویت کلامی را تشخیص دهد.
سوم، با توجه به ویژگی اخلاقی ملکه الهیات، اخلاق الهیات می تواند به عنوان نقطه تماس بین رشته ای بین الهیات و سایر علوم عمل کند.
به طور خلاصه، خواندن نظام باوینک بر اساس فراپارادایم الهیات علمی، نه تنها نشان میدهد که باوینک یک متفکر واحد است، بلکه علم خدا را نیز به شکلی جامع توسعه میدهد و آن را در حوزه علم به کار میگیرد.
دانشگاه عالی
الترجمة الالکترونیة:
استلزم إحياء الكالفينية في هولندا القرن التاسع عشر حركة الكالفينيين الجدد.
مع أبراهام كويبر ، أصبح هيرمان بافينك اسمًا تجاريًا للكالفينية الجديدة.
ومع ذلك ، لم يتزايد الاهتمام العلمي بعمل بافينك إلا في العقد الأول من القرن الحادي والعشرين.
يجادل نموذج "اثنين من بافينكس" التقليدي المستخدم في قراءة أعماله في معظم القرن العشرين بوجود بعض الموضوعات المتناقضة والتي لا يمكن التوفيق بينها في نظام بافينك ، مما يجعل بافينك مفكرًا متناقضًا مع نفسه.
ميزت هذه القراءة المزدوجة معظم علماء بافينك في النصف الثاني من القرن العشرين.
منذ قراءة جيمس إجلينتون الجديدة للعنصر العضوي لبافينك ، أصبح النموذج التقليدي غير مقبول ويسعى العلماء إلى إعادة توحيد هيرمان بافينك.
أصبح بافينك كعالم لاهوت شامل هو المعيار الصناعي لدراسات بافينك.
باتباع المعيار التأويلي الجديد ، فسر العديد من الأطروحات والعديد من المقالات موضوعات مختلفة لنظام bavinck الموحد.
مثلهم ، تهدف هذه الدراسة من ناحية إلى الحفاظ على "واحد بافينك" ، من ناحية أخرى ، والأهم من ذلك ، لسد فجوة ملحوظة في منحة بافينك - أي ، لم يركز عمل واحد حتى الآن على فكرة بافينك عن اللاهوت كما ويتنشاب (علم) الله.
يجب أن تثبت هذه الدراسة أن فكرة علم اللاهوت العلمي (wetenschappelijke) يمكن استخدامها كنموذج ميتا التأويل لفهم نظام بافينك.
أعني بالميتاباراديجم أن فكرة علم اللاهوت العلمي كما هو موضح في هذه الدراسة تقدم النموذج الأساسي الذي يدمج الخصائص والموضوعات الأساسية لنظام بافينك العقائدي.
تحقيقًا لهذه الغاية ، سأبدأ بمفهوم بافينك المزدوج عن ويتنشاب (العلم المرئي وغير المرئي).
ينشغل العلم المرئي بالعالم الحسي الإدراكي ، في حين أن العلم غير المرئي لديه الروحانية كموضوع التحقيق.
بعد ذلك ، سأشير إلى أن نظرة بافينك إلى اللاهوت كعلم الله تشمل ثلاثة عوامل محددة: (1) حقيقة الله كموضوع لهذا العلم ؛ (2) الاعتماد على الافتراضات القائمة على الإيمان فيما يتعلق بوجود الله وإعلان الذات ؛ (3) شخصية مرتبطة بالله.
بعد ذلك ، سأقوم بتحليل دوغماتية بافينك وسأبني القواعد الثالوثية في علم اللاهوت العلمي.
تتكون هذه القواعد من خمسة أسباب منطقية: (1) الوحي الإيجابي.
(2) العضوية اللاهوتية ؛ (3) الواقعية العضوية الحاسمة ؛ (4) الكاثوليكية الديالكتيكية.
و (5) الغائية العقائدية.
هذه الأسباب الخمسة ليست منفصلة ولكنها موجودة في التسلسل ؛ إنهم يشكلون قواعد موحدة للثالوث ، مما يثبت بافينك على أنه عالم لاهوت ثالوثي.
وفي الوقت نفسه ، فإن القواعد النحوية هي الأساس للقراءة الفوقية النموذجية لنظام بافينك من منظور علم اللاهوت الرطب.
القراءة الفوقية النموذجية لاهوت بافينك ليست مقيدة ضمن حدود العقائد.
بدلاً من ذلك ، يحاول اللاهوت العلمي لبافينك التعامل مع العلوم الأخرى.
يرتبط هذا الطابع متعدد التخصصات للاهوت العلمي بأفكار بافينك عن سيادة العلم والموسوعة اللاهوتية ، والتي تتجسد في فهمه للسيطرة الأخلاقية والروحية على علم اللاهوت بصفته ملكة العلوم.
في حين أن هذه الحجة قد تبدو مفاجئة في أكاديمية القرن الحادي والعشرين ، باعتبارها بيئة أكاديمية علمانية إلى حد كبير ، فإن أطروحتي تجادل بأن وجهة نظر بافينك تظل مفيدة في فحص عمل عالم اللاهوت الجامعي المعاصر.
بالنظر إلى التحديات المختلفة التي تواجه اللاهوت المسيحي في الجامعة العلمانية المعاصرة ، يمكن عمل ثلاث ملاحظات من نظام بافينك.
أولاً ، يجب أن يكون عالم اللاهوت الجامعي متواضعًا وشجاعًا.
ثانيًا ، يجب على اللاهوتي أن يتذكر هوية اللاهوتي كعالم لاهوت وعالم لاهوت أكاديمي جامعي ، وأن يميز أولوية الهوية اللاهوتية.
ثالثًا ، نظرًا للطابع الأخلاقي لملكية اللاهوت ، يمكن أن تعمل الأخلاق اللاهوتية كنقطة اتصال متعددة التخصصات بين اللاهوت والعلوم الأخرى.
باختصار ، فإن قراءة نظام بافينك وفقًا للنموذج الفوقي لعلم اللاهوت العلمي ، سيثبت ليس فقط أن بافينك هو مفكر موحد ، ولكنه أيضًا يطور علم الله بطريقة شاملة ويديره في مجال العلوم ، الجامعة بامتياز.