https://fidibo.com/book/80955-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81%D8%A7%D9%86-%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
توضیحات اضافی :
بخشی از کتاب فیلسوفان هیتلر
بازیگران
آدورنو، تئودور [ Adorno, Theodor ] ( ۱۹۰۳-۱۹۶۹ ) : فیلسوف، جامعه شناس، و موسیقی شناس بزرگ یهودی ـ آلمانی و از اعضای مکتب فرانکفورت.
آرنت، هانا [ Arendt, Hannah ] ( ۱۹۰۶-۱۹۷۵ ) : فیلسوف پیشرو سیاسی یهودی ـ آلمانی، معشوقه هایدگر که بعدتر همسر هاینریش بلوخر کمونیست شد.
اسپینوزا، بندیکت [ Spinoza, Benedict ] ( ۱۶۳۲-۱۶۷۷ ) : فیلسوف برجسته هلندی ـ یهودی.
اشپنگلر، اسوالد [ Spengler, Oswald ] ( ۱۸۸۰-۱۹۳۶ ) : فیلسوف و مورخ آلمانی که هیتلر آثارش را خوانده بود.
اشمیت، کارل [ Schmitt, Carl ] ( ۱۸۸۸-۱۹۸۵ ) : فیلسوف و حقوق دان، قانون گذار هیتلر.
برخمان، ارنست [ Bergmann, Ernst ] ( ۱۸۸۱-۱۹۴۵ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه لایپزیک.
بنیامین، والتر [ Benjamin, Walter ] ( ۱۸۹۲-۱۹۴۰ ) : نویسنده و متفکر تاثیرگذار یهودی ـ آلمانی و دوست نزدیک آدورنو و آرنت.
بوم، ماکس هیلدبرت [ Boehm, Max Hildebert ] ( ۱۸۹۱-۱۹۶۸ ) : فیلسوف و جامعه شناس نازی، دانشگاه ینا.
بویملر، آلفرد [ Baümler, Alfred ] ( ۱۸۸۷-۱۹۶۸ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه برلین.
ترایچکه، هاینریش فون [ Treitschke, Heinrich von ] ( ۱۸۳۴-۱۸۹۶ ) : مورخ دست راستی که هیتلر آثارش را خوانده بود.
چمبرلین، هاستون استیوارت [ Chamberlain, Houston Stewart ] ( ۱۸۵۵-۱۹۲۷ ) : نویسنده انگلیسی آلمانی تبار که با دختر ریشارت واگنر، اِوا، ازدواج کرد و هیتلر علاقه بسیار به او داشت.
داروین، چارلز [ Darwin, chrles ] ( ۱۸۰۹-۱۸۸۲ ) : طبیعت گرای پیشرو زمان خود و پدر نظریه تکامل.
روزنبرگ، آلفرد [ Rosenberg, Alfred ] ( ۱۸۹۳-۱۹۴۶ ) : عضو ارشد حزب نازی، نظریه پرداز ارشد نظریه نژادی، رهبر فکری.
روتاکر، اریک [ Rothacker, Erick ] ( ۱۸۸۸-۱۹۶۵ ) : استاد نازی فلسفه،
نازی فلسفه، دانشگاه بُن.
شوپنهاور، آرتور [ Schopenhauer, Arthur ] ( ۱۷۸۸-۱۸۶۰ ) : فیلسوف برجسته آلمانی که تحت تاثیر کانت بود ولی « اراده » را اساس واقعیت تلقی می کرد.
شول، زوفی [ Scholl, Sophie ] ( ۱۹۲۱-۱۹۴۳ ) : دانشجوی فلسفه و یکی از اعضای گروه رُز سفید.
شولتزه ـ زولده، والتر [ Schulze-Sölde, Walther ] ( ۱۸۸۸-۱۹۸۴ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه اینسبروک.
شولم، گرهارت [ Scholem, Gerhard ] ( ۱۸۹۷-۱۹۸۲ ) : فیلسوف یهودی که در آلمان به دنیا آمد، ولی به فلسطین/اسرائیل مهاجرت کرد و در آنجا نام خود را به گِرشوم [ Gershom ] تغییر داد.
شیلر، یوهان کریستوف فریدریش فان [ Schiller, Johan Christoph Friedrich von ] ( ۱۷۵۹-۱۸۰۵ ) : شاعر، نمایشنامه نویس، و فیلسوف بزرگ آلمانی که متاثر از فلسفه استعلایی کانت بود.
فاوست، اوگوست [ Faust, August ] ( ۱۸۹۵-۱۹۴۵ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه برسلاو .
فرایسلر، رولانت [ Freisler, Roland ] ( ۱۸۹۳-۱۹۴۵ ) رئیس دادگاه مردمی هیتلر از ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ که به « قاضی اعدام های هیتلر » معروف بود.
فورستر ـ نیچه، الیزابت [ Förster-Nietzsche, Elizabeth ] ( ۱۸۴۶-۱۹۳۵ ) : خواهر نیچه که پس از مرگ وی موزه نیچه در وایمار را اداره می کرد.
فیشته، یوهان گوتلیپ [ Fichte, Johann Gottlieb ] ( ۱۷۶۲-۱۸۱۴ ) : فیلسوف ایدئالیست بزرگ آلمانی.
کاسیرر، ارنست [ Cassirer, Ernst ] ( ۱۸۷۴-۱۹۴۵ ) : فیلسوف برجسته یهودی ـ آلمانی.
کانت، ایمانوئل [ Kant, Immanuel ] ( ۱۷۲۴-۱۸۰۴ ) : متفکر عصر روشنگری و پدر فلسفه مدرن اروپایی.
کریک، ارنست [ Kierck, Ernst ] ( ۱۸۸۲-۱۹۴۷ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه هایدلبرگ.
گراو، ویلهلم [ Grau, Wilhelm ] ( ۱۹۱۰-۲۰۰۰ ) : مورخ و متفکر نازی.
گرونسکی، هانس آلفرد [ Grunsky, Hans Alfred ] ( ۱۹۰۲-۱۹۸۸ ) : استاد نازی فلسفه، دانشگاه مونیخ.
گوته، یوهان ولفگانگ فون [ Goethe, Yohann Wolfgang von ] ( ۱۷۴۹-۱۸۳۲ ) : نویسنده آلمانی و پیشرو در دوره خود.
گونتر، هانس ف. ک. [ Günther, Hans F. K. ] ( ۱۸۹۱-۱۹۶۸ ) : محقق
: محقق آلمانی در حوزه نژاد.
لانگبن، یولیوس [ Langbehn, Julius ] ( ۱۸۵۱-۱۹۰۷ ) : نویسنده، طبیعت گرا، و یهودستیز محافظه کار آلمانی که هیتلر آثارش را خوانده بود.
لسینگ، تئودور [ Lessing, Theodor ] ( ۱۸۷۲-۱۹۳۳ ) : فیلسوف یهودی ـ آلمانی که به دست نازی ها به قتل رسید.
لویت، کارل [ Löwith, Karl ] ( ۱۸۹۷-۱۹۷۳ ) : فیلسوف یهودی ـ آلمانی تبعیدی، شاگرد هایدگر.
مارکوزه، هربرت [ Marcuse, Herbert ] ( ۱۸۹۸-۱۹۷۹ ) : فیلسوف یهودی ـ آلمانی تبعیدی.
مندلسزون، موزس [ Mendelssohn, Moses ] ( ۱۷۲۹-۱۷۸۶ ) : فیلسوف یهودی معروف به « سقراط یهودی » .
نیچه، فریدریش ویلهلم [ Nietzsche, Friedrich Wilhelm ] ( ۱۸۴۴-۱۹۰۰ ) فیلسوف آلمانی و از خلاق ترین ذهن های دوران خودش.
واگنر، ریشارت [ Wagner, Richard ] ( ۱۸۱۳-۱۸۸۳ ) : آهنگ ساز رمانتیک آلمانی و دوست و مرشد نیچه.
واینریش، ماکس [ Weinreich, Max ] ( ۱۸۹۴-۱۹۶۹ ) : محقق و زبان شناس یهودی که در خانواده ای آلمانی زبان بزرگ شد. او ضد همدستان نازی ها در محیط دانشگاهی فعالیت هایی کرد.
وونت، ماکس [ Wundt, Max ] ( ۱۸۷۹-۱۹۶۳ ) : فیلسوف نازی، دانشگاه توبینگن.
هایدگر، مارتین [ Heidegger, Martin ] ( ۱۸۸۹-۱۹۷۶ ) : پدیدارشناس، فیلسوف اگزیستانسیالیست، همدست نازی ها، معشوق هانا آرنت و...
هاگه مِیِر، هانس یوهان گرهارت [ Hagemeyer, Gerhard Johan Hans ] ( ۱۸۹۹-۱۹۳۳ ) : کارمند « دفتر اطلاعات فلسفی » روزنبرگ و...
هایزه، هانس [ Heyse, Hans ] ( ۱۸۹۱-۱۹۷۶ ) استاد نازی دانشگاه کونیکسبرک.
هس، رودولف [ Hess, Rudolf ] ( ۱۸۹۴-۱۹۸۷ ) : از اعضای برجسته حزب نازی که هم بند هیتلر در لاندسبرگ بود.
هِکِل، ارنست [ Haeckel, Ernst ] ( ۱۸۳۴-۱۹۱۹ ) : بنیان گذار داروین گرایی اجتماعی در آلمان.
هگل، گئورگ ویلهلم فریدریش [ Hegel, Georg Wilhelm Friedrich ] ( ۱۷۷۰-۱۸۳۱ ) : فیلسوف ایدئالیست شهیر آلمانی.
هوبر، کورت [ Huber, Kurt ] ( ۱۸۹۳-۱۹۴۳ ) : فیلسوف و موسیقی شناس محافظه کار آلمانی، از اعضای حزب رُز سفید که به دست نازی ها اعدام شد.
شد.
هورکهایمر، ماکس [ Horkheimer, Max ] ( ۱۸۹۵-۱۹۷۳ ) : فیلسوف برجسته یهودی ـ آلمانی و بنیان گذار مکتب فرانکفورت.
هوسرل، ادموند [ Husserl, Edmund ] ( ۱۸۵۹-۱۹۴۳ ) : فیلسوف یهودی ـ آلمانی، استاد هایدگر که بعدها هایدگر به نفع نازی ها به او خیانت کرد.
هوفلر، اوتو [ Höfler, Otto ] ( ۱۹۰۱-۱۹۸۷ ) : فیلسوف نازی، دانشگاه مونیخ .
هیتلر، آدولف [ Hitler, Adolf ] ( ۱۸۸۹-۱۹۴۵ ) : صدراعظم آلمان از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ .
یاسپرس، کارل [ Jaspers, Karl ] ( ۱۸۸۳-۱۹۶۹ ) : روان شناس و فیلسوف آلمانی که همسری یهودی داشت و به همین علت نازی ها او را از دانشگاه اخراج کردند.
پیشگفتار
وقتی در دهه ۱۹۷۰ با برادرم در باغ مادربزرگم در سافک بازی می کردیم، از زیر خاکْ بخشی از یک اسکلت را پیدا کردیم. آن اسکلت در انتهای مسیر پر فراز و نشیبی درست پشت یک کلبه کاهگلی صورتی زیر لایه هایی از گِل دفن شده بود. در کنار اسکلت، پله های شکسته آجری قرمز رنگی پیدا کردیم که به یک پناهگاه متروکه حمله هوایی منتهی می شد. بعد از فکر کردن به صاحب این استخوان ها به این نتیجه رسیدیم که متعلق به یکی از قربانیان حمله هوایی اند؛ و بعد با حس پیروزی آنها را به خانه مادربزرگ بردیم که در آشپزخانه مشغول کار بود.
مادربزرگ با تردید به استخوان ها نگاه کرد و بعد خاطره ای به ذهنش رسید. او از جنگ جهانی دوم برایمان گفت، از اینکه هیچ پناهگاهی وجود نداشت و پدربزرگْ خودش یکی از آنها را درست کرده بود. مادربزرگ به پناهگاه پدربزرگ اطمینان نداشت و وقتی هواپیماهای نازی ها در آسمان ساحل شرقی ظاهر شدند، او به جای رفتن به پناهگاه، به همراه دو فرزند کوچکش به زیر میز آشپزخانه خزیده بود. یادش می آمد که یک بار وقتی صدای هواپیماها خیلی نزدیک شده بود، درست قبل از اینکه بمب هواپیما در نزدیکی شان و در کنار مدرسه محلی بیفتد، دخترش را از درِ پشتی به داخل خانه و زیر میز آشپزخانه کشیده بود. وقتی هواپیماهایی که علامت صلیب شکسته آلمان نازی بر روی بدنه های خود داشتند از بالای سر آنها رد می
رد می شدند، موج انفجار تکه های ویران شده را به حیاط خانه فرستاده بود.
من و برادرم برای پیدا کردن نشانه های دیگر به پناهگاه برگشتیم؛ ولی تنها چیزی که پیدا کردیم قطعات فلزی زنگ زده ای بود که با تماس دست تکه تکه می شدند. مادربزرگ چیزی در مورد آن استخوان ها نمی دانست، ولی ما، با اشتیاق کودکانه مان برای ماجراجویی، دوست داشتیم آن اسکلت را به زندگی برگردانیم. در هنگام پیاده رَوی های خانوادگی در ساحل سافک، از روی سنگرهای بتونی قدیمی بالا می رفتیم و سربازانی را تصور می کردیم که در سرما و در میان گِل و سنگ های سخت ساعت ها آنجا پنهان می شدند و از ترس هجوم هیتلر به خود می لرزیدند.
به خوبی به یاد دارم که پدربزرگم روی مبلش نشسته بود، دود از پیپش بالا می رفت و وقتی حرف می زد صدای سرفه های وحشتناکش، که گویی از تهِ یک سطل می آمد، صحبتش را قطع می کرد. به دنبال او به باغ کهنسالش رفتم، جایی که با آب پاش فلزی اش به گلدان های سفالی گل گوشواره ارغوانی آب می داد. آنجا، در آن آرامش و رطوبت گل خانه ای و در کنار شمع دانی ها و درختچه های پرتقال، از جنگ و به ویژه از درنده خویی نازی ها گفت.
بعدها، وقتی وارد دانشگاه پزشکی شدم، از اولین سخنرانی هایی که در آن شرکت کردم سخنرانیِ رئیس انجمن پزشکی بریتانیا بود. سخنران مخاطبانش را با مسئله ای اخلاقی روبه رو کرد: آیا باید واقعیت هایی درباره بدن را که می توانند جان انسان ها را نجات دهند، ولی مبتنی بر دانشی هستند که از آزمایش هایی به دست آمده اند که حکومت رایش سوم روی یهودی ها انجام می داد، به دیگران آموزش داد؟
سال ها به این سوال فکر کردم و همین مسئله در زندگی ام تغییری ایجاد کرد. رشته تحصیلی ام را از پزشکی به فلسفه تغییر دادم، جایی که مسائل اخلاقی در خط مقدم برنامه های درسی اش بود. نام های بزرگ و آثار برگزیده شان، که به معماهای بزرگ زندگی اشاره می کردند، پیشِ رویم حاضر بودند. سنت فلسفه آلمانی از لحاظ عملی به نظر غنی و جذاب می رسید. اما کمی بعد فهمیدم که گوشه ای از این سنت به نازی های حریص تعلق داشته است.
گذشته فاسد بسیاری از فیلسوفان آلمانی، مانند گذشته اسکلت باغ مادربزرگ، هنوز هم آشکار نشده است. هیچ کس به این مسئله اشاره نمی کند که برخی از این ایده ها در ذهن همدستان هیتلر جرقه زده ٰاند. ما دانشجویان این را پیش فرض می گیریم که فیلسوفان باید نازیسم را انکار کرده باشند؛ به هر حال فلسفه وارث علوم اخلاقی است.
اخلاقی است. هرچیزی که با نازیسم در ارتباط است، مطمئناً باید نمونه ای از فساد و انحراف تلقی شود، نه بخشی از برنامه آموزشی. با یادآوری باغ مادربزرگ و مسئله دانشکده پزشکی، در کنار دیگر دانشجویان به این نتیجه رسیدم که دانشگاه رازی وحشتناک را در دل خود نگه داشته است: داستان دست داشتن فلسفه در کشتار جمعی.
مقدمه
بیش از هفتاد سال پیش، وحشت نازیسم کل جهان را تسخیر کرده بود: ظهور ستمگری با وحشیگریِ بی همتایی در اروپا، کابوس اتاق های گاز و قساوت هولوکاست. از آن سال ها تا کنون داستان های بسیاری نقل شده است، داستان همدستی، شجاعت، تراژدی، و خیانت. تقریباً همه گروه های آلمانی، از زمان جنگ به بعد، داغی از هیتلر بر پیکر خود دارند. بسیاری از کارکنان دولتی، کارگران عادی، پزشکان و معلمان مدرسه، تماشاگران بی گناهی نبودند، که از این بالاتر، نقشی مهم در تقویت قدرت این ظالم ایفا کرده اند. [ ۱ ] هنرمندان و موسیقی دان ها، در کمال شرمساری جزء همدستان بودند. با این همه، هرچند که هیتلر تقریباً هشتاد سال پیش ظهور کرده است، هنوز کسی نقشی را که گروهی آرام و بی ادعا در این میان ایفا کرده اند، بررسی نکرده است: گروه فیلسوفان.
فلسفه از نمادهای فرهنگ آلمانی است. فلسفه در آلمان مانند میراثی ملی است، همان طور که قانون اساسی در امریکا چنین نقشی دارد. فیلسوفان از مشاهیر بودند. کارهایی که فیلسوفان انجام می دادند، رفتاری که از خود بروز می دادند، و ایده هایی که ترویج می کردند تاثیری شدید در تخیل آلمانی داشت. البته در حالی که اکثر مشاهیرْ این جهانی هستند، فیلسوفان برعکس، معمولاً آن جهانی تلقی می شوند، مانند راهبانی که امر روحانی تسخیرشان کرده است. به نظر می رسد آنها که در ایده های انتزاعی غرق شده اند و ظاهراً در برج عاج زندگی می کنند از دغدغه های خودخواهانه و سطحی فراتر رفته اند؛ و یقیناً از ظلم و ستم نیز استعلا یافته اند. ولی آیا آنها همیشه از انگیزه های دون و هرزه بالاتر بوده اند؟ برای پاسخ به این پرسش داستان فیلسوفان هیتلر را تعریف می کنیم.
« فیلسوفان هیتلر » گروهی از فیلسوفان اند که قبل، بعد، و در خلال هولوکاست دور هیتلر بوده اند. این گروه شامل تاثیرگذاران و همدستان ثبت نشده نیز می شود؛ همچنین ما در مورد دانشگاهیان یهودی و مخالفان هیتلر هم بحث می کنیم. این گروه از متفکران به
متفکران به سنت متعارفی تعلق دارند که از هزارتوی فرهنگ آلمانی سر برآورده است. از کانت گرفته تا نیچه، از آلفرد بویلمر تا مارتین هایدگر، از هانا آرنت تا والتر بنیامین، همه این فیلسوفان در مورد ایده های مشترکی بحث کرده اند. [ ۲ ] زندگی بسیاری از آنها با هم ارتباط داشته است: آنها دانشجو، معلم، هم دانشگاهی، دوست، و حتی عاشق یکدیگر بوده اند.
داستان ما از صحنه ای در دهه ۱۹۳۰ در برلین شروع می شود. بعد، در فصل اول خود هیتلر را معرفی می کنیم. هیتلر فلسفه را دست کم گرفته بود و خودپرستی اش در مورد این مسئله او را به این توهم کشانده بود که یک متفکر است. درواقع او خودش را « پیشوای فیلسوف » تلقی می کرد. او در نبرد من، که طرحی کلی از افکار وحشیانه اش است، این را گفته است. او، البته به شیوه ای خام و ناپخته، از پدران سنت آلمانی مثل ایمانوئل کانت و آرتور شوپنهاور نقل قول کرده است. ادعا می کرد که فریدریش نیچه را می پرستد و علاقه شدیدی به مفسران آلمانی چارلز داروین داشت. در سال های آخرش نام متفکران آلمانی را روی ژنرال هایش گذاشته بود. همچنین شاخه یهودستیزی را در فلسفه آلمانی بنیاد نهاد و ایده های مربوط به نژاد، قدرت، و جنگ را غصب کرد تا پروژه اش را مشروع جلوه دهد.
در فصل دوم آنچه بر هیتلر تاثیرگذار بوده بیرون می کشیم و زندگی و افکار کانت، نیچه، و پیروان آلمانی چارلز داروین را آشکار می کنیم. رهاوردهای فکری آنها بسیار بزرگ است؛ ولی چه چیزی آنها را تا این اندازه برای هیتلر جذاب کرده بود؟
فیلسوفانی که در آلمان قدیم زندگی می کردند، در غصب شدن میراثشان توسط هیتلر نقشی نداشتند، ولی این در مورد کسانی که در عصر رایش سوم زندگی می کردند، صادق نیست. در فصل سوم همدستان و مردان جاه طلبی را افشا می کنیم که در ادای احترام به قاتلان نازی گوی سبقت را از همدیگر می ربودند. مسیحیان، نژادپرستان، و فیلسوفان ایدئالیست همگی در انتشار بدترین تبلیغاتی که تا به حال در خاک اروپا ظاهر شده است نقش داشته اند. چهره متفکران گمنامی چون بویملر و کریک و مشاهیری چون هایدگر و اشمیت را تصویر کرده ایم؛ افرادی که جوایز همدستان مفید را دریافت می کردند و مقام های حساس دانشگاه های معروف آلمان را تسخیر کرده بودند. عقبه ذهنی و داستان زندگی شان چه بوده و چرا به نژادپرستی و جنگ روی آوردند؟ در فصل چهارم، داستان کارل اشمیت را تعریف می کنیم که قانون اساسی نازی ها را نوشت و شهرت و آینده قانون گذار هیتلر بودن را برای خود خرید. در فصل پنج می خوانیم که
خوانیم که مارتین هایدگر چگونه وطن پرستی هیتلر را توجیه می کرد و هیچ وقت تلاش نمی کرد تا ستایشش از قدرت را از قانون رایش سوم متمایز کند.
در بخش دومِ « فیلسوفان هیتلر » ، زندگی قربانیان یهودی و مخالفان فکری هیتلر را بررسی می کنیم. همه کسانی که کارهایشان را از دست دادند و به زور به تبعید رفتند یا کشته شدند. والتر بنیامین که زندگی اش با تراژدی به پایان رسید، در فصل ششم بررسی می شود. در فصل هفتم می بینیم که تئودور آدورنو چه تاثیری گرفته و بیشتر عمرش را در مهاجرت گذرانده است. تجربه او در مقام یک یهودی در زمان هیتلر چه تاثیری بر کارش داشت و او چگونه توانست بخشی از عمیق ترین دیدگاه هایش را در جامعه مدرن ایجاد کند؟ هانا آرنت، شاگرد و معشوقه هایدگر، چهره ای بحث برانگیز و موضوع فصل هشتم است. ما داستان او را تعریف می کنیم، فرارش از اردوگاه و اروپا. این زن یهودی، با عشقی که به یک نازی داشت، چطور کل زندگی اش را به مسئله یهود تخصیص داد؟ و در فصل نهم، نگاهی به کورت هوبر می اندازیم، یکی از اعضای گروه رُز سفید و مخالف محافظه کاری که به دست نازی ها اعدام شد.
با ظهور رایش سوم، اتحاد انجمن فلسفی آلمانی از بین رفت. بعد از آن، چه اتفاقی افتاد؟ آیا عدالت رعایت شد؟ آیا این مسئله در دادگاه های نورمبرگ مطرح شد؟ آیا هیچ کدام از این فیلسوفان تحت پیگرد قرار گرفتند؟ و آیا دانشگاه های آلمان پس از ۱۹۴۵ از نازی ها تصفیه شدند؟ و حالا امروز ما با فیلسوفان هیتلر روبه روییم. تاثیر آنها در جهان بسیار مهم بوده است. ایده های آنها مثل ایده های مارکس و فروید در گفت وگوهای روزمره ما حضور دارد. ولی چه کسی می داند که این حرف ها از دهان یهودی ای اعدام شده درآمده یا از دهان شکنجه گری نازی؟ داستان ما با پیگیری زندگی فیلسوفان هیتلر در میراث فرهنگی شان به پایان می رسد.
در آغاز کار لازم است اشاره ای به سبْک « فیلسوفان هیتلر » بشود. این کتاب به سبک درامی مستند نوشته شده است و عصری تاریخی و درام های اشخاصی را که در آن عصر بوده اند زنده می کند. این اثر به هیچ وجه جنبه داستانی ندارد، و برای آن بر اساس نامه ها، عکس ها، نقاشی ها، گزارش ها، و شرح های بایگانی شده، که همگی هم با دقت به منبع اصلی ارجاع داده شده اند، تحقیقی کامل انجام شده است. هرچند این کتاب با سبکی روایی نوشته شده تا خواننده را به دنیای خطرناک آلمان دهه ۱۹۳۰ ببرد.