پاسخ تفصیلی:
روزي حضرت موسي بن عمران(ع) در راه به جواني بي ادبي برخورد كرد. آن جوان در كمال وقاحت و بي شرمي گفت:
«اي موسي! من آنچه را خداي تو گفته به جا بياور، انجام نخواهم داد و آنچه را كه امر كرده ترك كنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو كه تو هم به هر نحوي مي خواهي مرا عقوبت كن.» حضرت موسي(ع) از او صورت برگرداند و به راه خويش ادامه داد تا اين كه روزي در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پيغام آن جوان را كه به تو داده بود تا به ما برساني شنيديم گرچه تو شرم داشتي كه آن پيغام را به ما برساني. از طرف ما نيز اين پيام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتي مبتلاساخته ايم كه بالاتر از آن تصور نيست. اما اكنون درد آن را درك نمي كني. روزي درد آن را مي فهمي كه راه گريزي برايت نيست.
حضرت موسي(ع) عرض كرد: پروردگارا! من آن جوان را بسيار سرحال و خرسند ديدم و در او هيچ گونه گرفتاري مشاهده نكردم. خطاب شد: اي موسي! هر گاه من به بنده اي غضب كنم، بزرگترين عقوبتي كه به او مي كنم، آن است كه لذت عبادت خود را از او مي گيرم تا در اثر عدم لذت از عبادت من را ترك عبادت كند و مستحق عقوبت دائم و خلود در آتش جهنم شود و اين جوان را به چنين عقوبتي مبتلانموده ام، ولي اكنون متوجه نيست و به زودي متوجه خواهد شد.
راه اصلي رسيدن به لذت عبادت، خودسازي و ترک لذت هاي نفساني و مبارزه با خواهش هاي افراطي و کسب معرفت خداوند و عشق به او و حضور قلب است. زيرا لذت بردن از نماز مستقيما معلول حضور قلب و معرفت خداوند و عشق به او است, ولي کسي در معرفت و عبادت موفق است که با نفس خود مبارزه و جهاد اکبر داشته باشد.
بنابراين اگر از نماز لذت نمي بريم يکي به خاطر اين است که در بخش تخليه نفس و نفي موانع خوب عمل نکرده ايم و لذت و هواهاي نفساني و گناه در قلب ما مانعيت ايجاد کرده است و ديگري هم به خاطر اين است که در بخش اثباتي خودسازي در معرفت خداوند و عشق به او و حضور قلب نکوشيده ايم.
ما دو نوع لذت داريم. لذت هاي دنيوي و مادي، لذت هاي معنوي. اين دو نوع لذت در مقابل هم قرار دارند. اگر كسي بخواهد از معنويت لذت ببرد، بايد از دنيا دور و از لذت هاي مادي فاصله بگيرد، وقتي ما با گرايش افراطي به دنيا و لذت هاي آن از خدا دور مي شويم، نتيجه طبيعي آن اين است كه ديگر از انس با خدا و قرب به او لذت نمي بريم.
گرايش افراطي به دنيا و لذت طلبي افراطي و در نتيجه آن گناه, بزرگترين مانع و حجاب انسان در کسب لذت هاي معنوي خواهد بود.
اوج لذت هاي معنوي بستگي به اوج عبادت و عشق انسان به خداوند دارد. عرفا و اولياي خدا چون در اوج بندگي و عبادت و رياضت نفس بودند، بيشترين لذت را از خداي متعال مي بردند، آنچنان كه حاضر نبودند حتي يك لحظه از اين حالات خود را با تمام دنيا عوض كنند.
بنابراين يکي از مهمترين و مؤثرترين عواملي که باعث ميشود لذت مناجات از انسان گرفته شود گناه است . همان گونه که انجام هر کاري مستلزم فراهم کردن مقدمات آن کار است , امور عبادي نيز همچون نماز يک سري مقدماتي دارد که اساسي ترين مقدمه , ترک معاصي در عقيده و عمل است . علامه جوادي آملي ( حفظه الله تعالي ) مي فرمايند : کسي که جز حلال نمي خورد و جز به حلال نمي انديشد , حتما ً از عبادت لذت مي برد . چنان که انسان گرفتار سرما خوردگي و گرفتگي بيني , از بوي خوش لذت نمي برد و ... انسان گنهکار نيز از عبادت لذت نمي برد . فطرت شفاف و شکوفا شده , از عبادت لذت مي برد .
کسي که در خارج از عبادت , محوريت همه امورش خداي رحمان باشد مسلما ً در حين انجام عبادت , بهترين حال را دارد . به هر ميزان که انسان از معاصي اجتناب کند , مسلما ً بهتر مي تواند عظمت خالق و معبود خويش را درک کرده و از هم صحبتي با او لذت ببرد . اگر انسان اهل مراقبه باشد احوال قبل و بعد از عبادت را مراقبت و مواظبت نمايد , به طور قطع از عبادت حظ و بهره خواهد برد .
اگر بخواهيم کامل شويم , چاره اي جز تهذيب روح نيست و تهذيب روح راه ندادن بيگانه به حريم دل است وقتي هر گونه , سخني را مي گوييم , به هر جايي نگاه کرده , به هر چيزي گوش فرا مي دهيم , هر غذايي را خورده و .... بدانيم که بيگانه را در دل خود جاي داده ايم (1)
زماني که دل , جايگاه بيگانه شد ديگر خدا را در آن کاري نيست , بنابراين انسان از انجام عبادت لذت نمي برد . هر چند که به فرموده ي امام ( رضوان الله تعالي عليه ) : در همين ها که به طور ضعيف دعا مي خوانند و ذکر خدا مي گويند , به اندازه ي همان مقدار تأثيري که ( در آنهاست ) طوطي وار هم هست , لکن درشان تأثير کرده , بهتر از آنهايند که تارک هستند .
اگر مدت زماني حال دعا در شما زياد بوده و متأثر مي شده ايد , شايد گرفتن حال دعا از شما تلنگري باشد براي اينکه اين حال را از خود نبينيد و مغرور نشويد و اين را از فضل خداي رحمان ببينيد چرا که هو اضحک و ابکي . شيطان هيچ گاه بيکار نيست و براي هر کسي مکايد خاصي را به کار مي برد . ابتدا تلاش مي کند که انسان , اهل عبادت نشود ؛ وقتي از اين طريق موفق نشد اتفاقا ً او را تشويق به عمل مي کند تا او را دچار آفاتي کند , مثل عجب , غرور و ... که گناهاني بسيار عظيم هستند .
چنين شخصي به جايي مي رسد که بر اثر انجام عبادات , خود را از خداي غني , طلبکار مي بيند و نعوذ بالله بر قادر مطلق , منت مي گذارد , به خداي مهرباني که به او هستي بخشيده و ..... به همين دلايل است که کساني که اين مسير پر پيچ و خم سلوک و عبوديت را به سلامت طي کرده اند سفارشي مي کنند که : پس از انجام محاسبه ي روزانه , براي کارهاي نيکي که انجام داده اي خداوند متعال را شکر کن چرا که همه ي توفيق ها از جانب حضرت حق است .
فان احسنت حمدت الله و ان اسأت استغفرت الله اگر کار نيکي انجام دهي شکر خدا به جا آوري و اگر بد کردي از خدا آمرزش خواهي . (2)
لذا اينکه گاهي اوقات انسان بر اثر اعمال صالحه , به خود غره مي شود , از الطاف الهي است که مدت محدودي , توفيق انجام آن حسنه ازاو گرفته مي شود ؛ چرا که لا حول و لا قوة الا بالله
امير بيان مولا علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : سيئة تسووک خير عند الله من حسنه تعجبک گناهي که تو را پشيمان کند بهتر از کار نيکي است که تو را به خود پسندي ( عجب ) وا دارد . (3)
حقيقتا ً اين حکمت , حکمت تکان دهنده اي است . از اين سخن , به خوبي فهميده مي شود که عجب تا چه اندازه براي انسان خطر ناک است .
شايد حالت سابق شما , فقط حال بوده و در درون شما ملکه و تثبيت نشده ؛ لذا پس از مدتي نوسانات و فراز و فرودهاي روحي , تغيير مي کنند . انسان با تمرين و تکرار حسنات , و طلب کردن توفيق آن از خداي متعال و داشتن جديت و خلوص در مسير , انشاءالله آن حسنات درونش , ملکه شده و تثبيت خواهد شد .
گاهي اوقات گرفتاري و مشکلات زياد , انسان را به خدا نزديک تر مي کند و حالت تضرع و مناجات در انسان , قوي تر مي شود و با رفع گرفتاري و حل مشکل , انسان غالبا ً دچار غفلت شده , کمتر حال مناجات مي يابد . فاذا رکبوا في الفلک دعوالله مخلصين له الدين فلما نجاهم الي البر اذا هم يشرکون هنگامي که سوار بر کشتي شوند خدا را با اخلاص مي خوانند ( و غير او را فراموش مي کنند ) اما هنگامي که خدا آنان را به خشکي رساند و نجات داد باز مشرک مي شوند .
مشغوليات ذهني مختلف , که انسان درروزمره با آنها درگير است مي تواند يکي ازموانع ارتباط صحيح با معبود باشد ؛ همان طور که قبلا ً نيز اشاره شد , اگر انسان همه ي مشغوليات و امورش درراستاي عبوديت و بر محور خدا باشد از عبادات لذت خواهد برد.
قلب انسانها با توجه به مراتب شان دچار اقبال و ادبار مي شوند . به عبارت ديگر , انسان در برخي مواقع بسيار شور و اشتياق انجام عبادات رادارد و گاهي اوقات , ممکن است خداي ناکرده حتي براي عبادات واجب هم کسالت داشته باشد . البته هر چه انسان در مسير بندگي و عبوديت بيشتر طي طريق کرده باشد لحظات اقبال و نشاطش بيشتر خواهد بود .
امام علي ( عليه السلام ) مي فرمايند : ان للقلوب شهوه واقبالا و ادبارا" فاذا اقبلت فاحملوها علي النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها علي الفرائض بنابراين قلب انسان گاه اقبال به خدا و معنويات دارد و گاه پشت ميكند. در اين رابطه فرمودهاند: در هنگام اقبال دل به مستحبات و مندوبات بپردازيد و در صورت ادبار به واجبات اكتفا كنيد. البته هر قدر انسان مجاهده نفس بيشتري كند و با خدا و قرآن و اهلبيت(ع) انس بيشتري گرفته و دل از هواهاي نفساني تخليه كند به تدريج اقبالش بيشتر شده و به صورت ملكه راسخه در ميآيد. آن گاه است كه در همه حالات به ياد خدا و متوجه اوست و هيچ چيز نميتواند او را از محبوب حقيقي باز دارد. اين همان حالتي است كه ازآن تعبير به "نماز دائم" شده است. (4)
برخي عواملي كه ميتواند عبادت را براي انسان لذت بخش كند چند چيز است:
الف) قبل از عبادت انسان خود را مستعد و مهيا سازد؛ يعني، قدري به خود تلقين كند من در صدد نيايش و نماز هستم و سعي كند افكار متفرق را از ذهنش دور كند.
ب) حتي الامكان در بهترين وقت عبادت كند؛ مثلاً، با كسالت - خستگي و خواب آلودگي - وارد نماز نشود. "لاتقربوا الصلوة و انتم كسالي".
ج) در محيط پر سر و صدا و آشوب به مناجات نايستد، بلكه محيط آرام و با فراغتي را انتخاب كند.
د) در حين عبادت مصمّم بر مراقبت باشد و اگر احياناً افكار ديگري به او هجوم آورد، همين كه متوجه شد، سعي كند خود را از دام آن افكار برهاند.
دوست خوبم ؛ زيبايي کار شما در اين است که عيب کار خود را يافته , به دنبال حل مشکل هستيد ( هذا من فضل ربي ) . اميدوارم در رسيدن به مقصود موفق باشيد .
1- علامه جوادي آملي / تفسير موضوعي قرآن کريم / ج 10 / ص 59
2- نهج البلاغه / حکمت 94
3- نهج البلاغه / حکمت 46
4- نهج البلاغه / حکمت 312