راغب اصفهاني در كتاب مفردات الفاظ القرآن بر اين باور است كه اصل كذب و دروغ ، در گفتار است. تفاوتي در دروغ از اين لحاظ نيست كه در گذشته اتفاق افتاده باشد يا در آينده; چنان كه تفاوتي از اين جهت وجود ندارد كه دروغ نسبت به وعده اي باشد كه انجام نمي شود و يا امر ديگري باشد. (مفردات ص ۴۷۸ ذيل واژه صدق)
البته براي دروغ اقسام و انواعي گفته اند و براي هر يك از آنها نام هاي خاصي گذاشته شده است. از جمله به افك و افترا و زور و حرص اشاره كرد.
عوامل دروغ گويي:
- نفاق و دروغ، دو روي يك سكه:
شخصي كه كار ناپسندي انجام مي دهد و يا قانون شكني مي كند، زماني كه در موقعيت بازخواست قرار مي گيرد با ابزار دروغ مي كوشد تا زشتي كار خويش را بپوشاند و ديگري را فريب دهد. فريب و نيرنگ زدن از راه تغيير ماهيت عمل به گفتار، موجب مي شود تا شخص در جايگاهي قرار گيرد كه عيب و عاري بر او نيست.
- ماهيت دروغ فريب ديگري است. دروغگو در تعامل اجتماعي، براي بازسازي وجه شخصيتي و اعتباري خويش تلاش مي كند و فريب و نيرنگ در گفتار از اين جهت انجام مي شود.
- دروغگو، به نوعي، شخصي منافق است و اساسا ارتباط تنگاتنگي ميان دروغ و دورويي است. دو رويي و دروغ بيانگر آن است كه ميان ظاهر و باطن فرد سازگاري و تناسب نيست و عدم تطابق به عنوان مولفه اصلي نفاق و كذب مي باشد. دورويي و دروغگويي از اين نظر يكسان هستند.
- در دروغگويي ، شخص براي بازسازي و توجيه رفتارها و كردارهايش تلاش مي كند و مي كوشد تا شخصيت كاذبي را به جامعه نشان دهد كه عامل واداركننده شخص به دروغگويي مي تواند ترس از قدرت ديگري و يا دست يابي به منفعت و يا مصلحتي باشد اما در نفاق عامل اصلي و هدفي كه موجب مي شود تا به نفاق گرايش يابد ترس از قدرت است كه مي تواند وي را از منفعتي محروم كند و يا فشاري بر او وارد سازد و او را وادار به امري كند كه با باورها و اعتقادات وي سازگار نيست. از اين رو مي توان گفت نسبت ميان دروغگويي و نفاق عموم و خصوص مطلق است. - سرچشمه دروغ:
دروغ معمولا، از يك نقطه ضعف روحي سرچشمه مي گيرد ؛
گاهي از ضعف ايمان كه انسان خدا را شاهد نمي دانديا به خاطر تبرئه خوديا به قصد تفريح و شوخي: علي(ع):« بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي»(اصول كافي باب دروغ ج5 ص 291)
گاهي انسان به خاطر ترس از فقر ، پراكنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام دروغ مي گويد . زماني به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و شهرت ديگري زبان به دروغ مي گشايد و از اين وظيفه نامشروع براي تامين مقصود خود كمك مي گيرد. گاهي تعصب هاي شديد و حبّ و بغض هاي افراطي سبب مي شود كه انسان به نفع كسي كه مورد علاقه اوست يا به زيان كسي كه مورد نفرت و كينه او مي باشد بر خلاف واقع سخن بگويد. زماني براي آنكه خود را بيش از آنچه كه هست بنماياند و اظهار علم كند دروغ مي گويد. ولي در تمام اين صفات رذيله كه ريشه صفت دروغ را تشكيل مي دهد بايد از كمبود شخصيت و ضعف ايمان نام برد.
يكي ديگر از عوامل مهم دروغگويي ، احساس كمبود شخصيت و عقده حقارت است كساني كه گرفتار چنين عقيده اي هستند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتي را كه در خود احساس مي كنند جبران مي كنند . و گاهي نيز به خاطر عدم توجه به مضارّ دروغ و اهميت راستگويي يا آلودگي محيط خانوادگي يا محيط اجتماع و معاشرين اين رذيله در انسان ريشه مي دواند.
تلقين - احساس كمبود- نجات يافتن- خجالت نابجا- دشمني و حسد- طمع در مال و مقام-نقل همه چيزو پيش گويي ها ؛ از ديگر عوامل دروغگويي به شمار مي آيند.- دروغ سرچشمه نفاق است
چرا كه راستگويى يعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر اين دروغ ناهماهنگى اين دو است، و نفاق نيز چيزى جز تفاوت ظاهر و باطن نيست.
در آيه 77 سوره توبه مىخوانيم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ: -اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ مىگفتند .
در حديثى از امام باقر( ع) مىخوانيم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب، و الكذب شر من الشراب» (اصول كافى جلد 2 صفحه 254) خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهايى قرار داده و كليد آن قفلها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتيها و بديها عقل است و مشروبات الكلى عقل را از كار مىاندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است .
رابطه دروغ و گناهان ديگر از اين نظر است كه انسان گناهكار هرگز نمىتواند، راستگو باشد، چرا كه راستگويى موجب رسوايى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا بايد متوسل به دروغ شود. و به عبارت ديگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مىكند، و راستگويى محدود.
اتفاقا اين حقيقت در حديثى كه از پيامبر (ص) نقل شده ،كاملا تجسم يافته، حديث چنين است:
شخصى به حضور پيامبر( ص) رسيد، عرض كرد نماز مىخوانم و عمل منافى عفت انجام مىدهم، دروغ هم مىگويم! كدام را اول ترك گويم؟! پيامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پيامبر( ص) تعهد كرد كه هرگز دروغ نگويد: هنگامى كه خارج شد، وسوسههاى شيطانى براى عمل منافى عفت در دل او پيدا شد، اما بلافاصله در اين فكر فرو رفت، كه اگر فردا پيامبر( ص) از او در اين باره سؤال كند چه بگويد، بگويد چنين عملى را مرتكب نشده است، اينكه دروغ است و اگر راست بگويد حد بر او جارى مىشود، و همين گونه در رابطه با ساير كارهاى خلاف اين طرز فكر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پيدا شد و به اين ترتيب ترك دروغ سرچشمه ترك همه گناهان او گرديد
علت اصلي دروغ ، عقده حقارت و خود كم بيني انسان دروغگو است و اين يكي از نكات رواني است كه به عنوان روانشناسي اخلاقي در كلمات معصومين به آن اشاره شده است.
سرچشمه دروغ نيز گاهي به خاطر ترس از فقر، پراكنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام و زماني نيز به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و ...است كه شخص از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود كمك مي گيرد.
ابزار بسياري از گناهان دروغ است اينكه افراد دروغگو بدبيني و سوء ظن خاصي نسبت به همه كس و همه چيز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه مي دهند، با دروغ هزار گونه تملق مي گويند
پيامبر(ص) مي فرمايند:« دروغ گو دروغ نمي گويد مگر به سبب پستي نفسش» اختصاص مفيد ص 232
برخي از دلايل دروغگويي در زير آورده شده:- عوامل دروغگويي
قرآن عوامل چندي را به عنوان عامل دروغگويي معرفي مي كند:
- قرآن منشا دروغ را شيطان و ابليس مي داند و به انسان هشدار مي دهد كه شيطان به عنوان بنيانگذار دروغ و كسي كه از اين طريق كوشيد تا به اهداف پست خود دست يابد، موجودي است كه انسان را تشويق به دروغ مي كند. قرآن در داستان آفرينش و خلافت انسان گزارشي كامل از واقعه به دست مي دهد و در آن جا به اموري توجه مي دهد كه بسيار حياتي و حساس است.
- قرآن گزارش مي كند كه ابليس براي دست يابي به اهداف خويش و خوار و گمراه كردن انسان به دروغ متوسل مي شود و نخستين موجودي است كه از آن براي دست يابي به اهداف شوم خود سود مي برد. به نظر مي رسد كه ابليس بي دروغگويي نمي توانست آدم را گمراه كند و لذا براي گمراه كردن وي از سوگند دروغ بهره برد.
- قرآن به انسان هشدار مي دهد كه شياطين و ياران ابليس الهام كنندگان دروغ بر دروغگويان هستند (شعرا» آيه ۲۲۱ و ۲۲۲) و آنان هستند كه به اين نابهنجاري دامن مي زنند. البته قرآن توضيح مي دهد كه شخصيت دروغگويان به آنان اجازه مي دهد تا تصرف شوند. از اين رو مي فرمايد شياطين بر هر تهمت زننده و گناهكار الهام به دروغ مي كنند.
چيرگي شيطان و ابليس بر انسان موجب مي شود تا به دروغ بلكه سوگندهاي دروغ گرايش پيدا كند و براي دست يابي به منافع، با سو»استفاده از باورهاي مردم به اموري چون خدا و پيامبر و امامان (ع) سوگند بخورد. (مجادله آيات ۱۴ و ۱۹)
- از ديگر عوامل، مي توان به حسادت اشاره كرد. انسان به جهت حسادت نسبت به ديگري گرفتار اخلاق زشت دروغ مي شود. نمونه و مصداقي كه قرآن مطرح مي سازد داستان برادران يوسف(ع) است كه براي جلب اعتماد حضرت يعقوب و دست يابي به منفعتي، دروغ بر زبان راندند است. (يوسف آيه ۹ و۱۱)
- بي گمان حسادت، عامل بسياري از نابهنجاري ها، و رذايل اخلاقي است و از اين لحاظ مي بايست گفت كه حسادت حتي عامل مهم در كفر ابليس و رانده شدن حضرت آدم(ع) از بهشت است.
- عامل ديگري كه قرآن شناسايي ومعرفي مي كند گناه پيشگي انسان است. در حقيقت دروغ گويي ريشه در گناه دارد از اين رو در آيه ۷ سوره جاثيه مي فرمايد: ويل لكل افاك اثيم; واي بر هر دروغگوي گناهكار. در اين آيه اثيم به عنوان تعليل و علت و عامل دروغ بيان شده است. - برخي بر اين باورند كه عامل فزاينده نابهنجاري ها و گناهان در شخص و جامعه، دروغ و دروغگويي است. هر چند كه هنجارشكني و گناه، ريشه در علل و عوامل ديگري دارد ولي افزايش گرايش فرد به گناه را مي بايست در دروغگويي انسان دانست.
اگر شخص به جهت كسب منافع و يا مصالح، قانون را زير پا مي گذارد و با عبور از قانون و هنجارهاي پسنديده اجتماعي مي كوشد تا به آن منافع دست يابد اين عامل دروغ است كه اين مساله را سامان مي دهد و با تغيير وجوه ناپسند و زشت آن، مساله را در ظاهر پسنديده و هنجاري مي نماياند. بنابراين بايد گفت دروغ در جامعه مهم ترين عامل افزايش نابهنجاري ها و حريم شكني ها و قانون شكني هاست. - قرآن مكر زنانه را نيز به عنوان عامل دروغگويي مطرح مي سازد. (يوسف آيه۲۵ تا ۲۸) با توجه به آنچه ذكر شد به نظر مي رسد كه عامل اصلي همان مساله توجيه رفتار و اعمال است.
شخص مي كوشد تا با توجيه رفتار خويش و زشت نشان دادن رفتار ديگري خود را تبرئه نمايد. از اين رو مكر، هم مي تواند زنانه باشد و هم غيرزنانه و هم دروغگويان از اين شيوه براي دست يابي به اهداف خاصي بهره مي برند. - با آن كه دروغ در ميان همه ملت ها و اديان امري ناپسند و زشت شمرده مي شود (غافر آيه ۲۸) ولي همگان بدان تمسك مي جويند و برخلاف باورها و اعتقادات خويش دروغگويي را گاه به صورت پيشه و گاه به صورت موردي انجام مي دهند.
- برخي از افراد بيش از ديگران به دروغ تمايل و گرايش دارند. اين افراد كساني هستند كه از نظر شخصيتي، خود را با گناه آلوده كرده اند ولي از آن جايي كه نمي توانند به آساني و در همه جا رفتارهاي نابهنجار و غيرقانوني خود را انجام دهند به دروغ گرايش مي يابند تا در پناه دروغ، اعمال و رفتار خويش را توجيه و پسنديده جلوه دهند.
- به نظر مي رسد كه دروغ به عنوان نابهنجاري گفتاري، هم به صورت موردي و هم به صورت تداوم عامل مهمي در خروج انسان از تعادل شخصيتي است. انسان متعادل براي اين كه دچار بيماري نفاق و فقدان سلامت شخصيتي نشود مي بايست از دروغ موردي نيز پرهيز كند. - انواع دروغ :
1- دروغ بازي: با اين دروغ ميخواهند حوادث تخيلي و يا بازي را به ديگران بفهمانند.
2- دروغ مبهم: از ناتواني فرد در گزارش دقيق جزئيات و يا مغالطه كردن ناشي ميشود.
3 - دوغ پوچ: جهت جلب توجه كردن ديگران اين دروغ را ميگويد.
4 - دروغ انتقام جويانه: از نفرت فرد به شخص يا شيئي ناشي ميشود.
5- دروغ محدود: در نتيجه ترس از مقررات شديد و يا تنبيه ناشي ميشود.
6- دروغ خودخواهانه: دروغ حساب شدهاي است جهت گول زدن ديگران براي به دست آوردن آنچه را كه ميخواهد.
7- دروغ عرفي يا وفادارانه: به منظور حفظ و مراقبت از دوست يا دوستانش انجام ميدهد.
8- دروغ عادتي: به دليل الگوبرداري از ديگران يا افراد مورد علاقه فرا ميگيرد. - نتيجه تحقيق روانشناسان در اين موضوع :
محققاني كه در اوايل قرن بيستم به بررسي علمي پديده دروغگويي پرداختهاند، از حالتي نام بردهاند كه « بصيرت مضاعف » ناميده ميشود و طي آن شخص در يك لحظه دو موضوع را در ذهن خود مرور ميكند. يكي مربوط به آرزوهايش در زندگي ايدهآل و ديگري زندگي واقعي است و در اغلب موارد مورد اول بر دومي سايه ميافكند و ذهن را تحت تأثير قرار ميدهد.
در تحقيقي كه به تازگي به منظور بررسي يكصد سال ادبيات داستاني كشورهاي مختلف صورت گرفت، محققان دانشگاه ييل دريافتند كه نويسندگان گاهي براي افزايش جذابيت موضوع، از مبالغه استفاده كردهاند؛ در عين حال كه خود افرادي موفق، توانا و منظم بودهاند. اما مساًله هميشه به همين سادگي نيست.
بسياري از روانپزشكان دروغگويي دايمي را هميشه به عنوان نشانهاي از وجود مشكل رواني در نظر ميگيرند كه ميتواند شامل بيماريهايي مثل توهم و خيالپردازي، انواعي از بيماريهاي رواني و يا خودشيفتگي رواني باشد.
دكتر چالرز ديك، استاد روان شناسي دانشگاه ييل ميگويد: در بعضي موارد نيز افراد دروغگو نشانهاي از وجود بيماري نداشته و صرفاً به دروغ عادت كردهاند. اين گونه اشخاص صبح از خواب بيدار ميشوند و انگار مجبور هستند كه تا شب دروغ بگويند. در اين حالت بايد نوع زندگي و كار آنها مورد بررسي قرار گيرد و شايد به دليل نوعي اجبار كاري يا فشار در زندگي روزمره مجبور به دروغگويي ميشوند.
برابر نظر ارونيگ گافمن جامعه شناس معروف، دروغ گو بايد جلوي صحنه را چنان بيارايد تا ببيننده و شنونده از آن خوشش بيايد و در حرفهاي او منطق و استدلال ببيند. اما وقتي تنها گوشهاي از پشت صحنه رو شود تمامي آن بنا يكباره فرو ميريزد و ببيننده و يا شنونده را دچار حيرت ميكند. دكتر رابر فلدمن، روانپزشك دانشگاه ماساچوست گروهي از افراد داوطلب را به دوربين مخفي مجهز كرد كه حركات آنها طي روز ثبت ميشد. اين بررسي نتايج نشان داد كه اكثر افراد طي روز از دروغهاي مصلحت آميز استفاده كردهاند. اين دروغهاي مصلحت آميز اكثراً دلايل مشابهي به شرح زير دارند:
- اجتناب از توهين به ديگران،
- جلوگيري از اهانت به احساسات و عقايد اطرافيان،
- پوشاندن و مخفي كردن اشتباهات شخصي،
- خودداري كردن از ايجاد دردسرهاي بيهوده و... عوامل دروغگويي از ديد روانشناسان :
1- بيماري دروغگويي: نداشتن درك صحيح از كار درست و غلط و نداشتن حس پشيماني پس از آزار ديگران از ويژگيهاي اصلي اينگونه بيماران است. چنين افرادي بسيار حرفهاي دروغ ميگويند و به هيچ وجه احساس بدي نسبت به عمل خود ندارند و اصولا با عذاب وجدان بيگانهاند.
2- عادتي به نام دروغگويي: براي چنين افرادي هميشه دروغ اولين گزينه است؛ حتي اگر برايش دليلي قانعكننده وجود نداشته باشد. تجربيات و خاطرات دوران كودكي افراد دروغگو- نظير زندگي در محيط فاسدي كه دروغ ضرورت ادامه حيات و زندگي نسبتا راحت آنها بوده است- باعث ميشوند آنها در هر سن و سالي هم كه باشند به طور ناخودآگاه دروغگويي را ترجيح دهند.
3- خودشيفتگي: نارسيسيتها دروغ ميگويند تا نزد ديگران محترم شمرده شوند و بزرگتر از آنچه هستند جلوه كنند.
www.migna.ir4- بيثباتي شخصيتي: معمولا زندگي افرادي كه چنين خصوصيتي دارند با بيبند و باري اخلاقي همراه است. آنها براي فرار از احساس گناه و شرمي كه نسبت به اعمال و مسووليت ناپذيري خود دارند در دروغگويي افراط ميكنند.
5- دروغهاي نمايشي: حالم اصلا خوب نيست، به زودي ميميرم و اگر تركم كني خودم را ميكشم از اين قبيل دروغهاست كه غالبا براي جلب حس ترحم يا عشق و محبت اطرافيان گفته ميشود. اين دروغها لزوما منعكسكننده احساسات واقعي شخص نيست. - به طور كلي دروغگويي به عنوان يك مشكل ، علل گوناگون و متعددي دارد كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود:
1- ناتواني در گفتن جزئيات دقيق يك امر يا موصوع.
2- يادگيري از ديگران.
3- محافظت از تنبيه يا تهديد.
4- هنگام مواجه شدن با مخالفت و استيضاح.
5- پوشاندن ضعفهاي خود
6- گمراه كردن شنونده.
7- جلب توجه ديگران.
8- ترس از دست دادن جايگاه و يا موقعيت شغلي و اجتماعي.
9- احساس كمبود نسبت به ديگران. - عوامل فردي و تربيت نادرست كودكان:
عوامل فردي و يا همان روانشناختي به شخصيت خود افراد برميگردد.، برخي از افراد عادت به دروغ گويي داشته و براساس ديدگاههاي روانشناسي اين دروغگويي ميتواند شرطي شده باشد. مثلا در ديدگاه رفتارگرايي اعتقاد بر اين است كه والدين كودكان را شرطي ميكنند و كودك با دروغ گفتن به اهداف خود رسيده و اينكه ميتوانند از تنبيه فرار كنند و اين رفتار در كودكان نهادينه ميشود.
در روش ديگر فرض كنيد كه والدين به شخصيت كودك احترام گذاشته و او را تحويل بگيرند، ويژگيهاي مثبت آن را تقويت كرده و زياد با ديگران مقايسه نكنند و يا شخصيتش را خرد و دچار حقارت نكنند، اين كودك كمتر به دروغ گويي گرايش پيدا ميكنند.
- عوامل محيطي و فرهنگي
از ديدگاه روانشناسي مسئله تربيتي كه در چارچوب خانواده و مدرسه اتفاق ميافتاد، بسيار مهم است. در زمينه اجتماعي و فرهنگي، فرهنگهايي كه بسيار باز هستند، كمتر احتمال دارد كه افراد در آن فرهنگ دروغ بگويند، زيرا دليلي براي دروغ گفتن ندارند؛ اما در فرهنگهاي بسته، افراد تمايل دارند كه مسائل خود را پنهان كرده و به اجبار به دروغگويي گرايش پيدا كنند؛ در نتيجه فشارهاي اجتماعي و فرهنگي باعث ميشود كه افراد به دروغگويي روي بياورند و سعي كنند كه حقيقت را كتمان كنند.
- الگوهاي سياسي و اجتماعي
البته الگوهاي سياسي و يا اجتماعي در رفتار و شخصيت افراد بسيار مهم است، وقتي كارمندي ميبيند كه رييس او بسيار راحت دروغ ميگويد و يا كودكي ميبيند كه پدرش دروغ ميگويد و يا دانشآموزي كه ميبيند معلم او دروغ ميگويد؛ در نتيجه دروغگويي يك مسئله فرهنگي شده و باعث ميشود كه افراد براي اينكه خود را با محيط اجتماعي سازگار كنند، دروغ بگويند.
- اختلالات شخصيتي
از لحاظ فردي ممكن است در برخي از افراد به دليل اختلالات شخصيتي، گرايش به دروغ گويي در آنها بيشتر شود. مثلا نوجوانهايي كه سابقه بزهكاري و يا خلافكاري دارند و كساني كه شخصيت ضد اجتماعي و مرزي دارند، اين افراد بيشتر به دروغگويي گرايش دارند؛ يعني اگر دروغ گويي خيلي شديد باشد، جنبه مرض و يا بيمارگونه به خود ميگيرد و ميتواند نشانهاي از يك اختلالات روانشناختي باشد.
- تربيت و پرورش خانوادگي
برخي از افراد هم در بزرگسالي همانطور كه در چارچوب خانواده تربيت شده و پرورش يافتهاند، رفتار و واكنش از خود نشان داده و با اطرافيان خود تعامل ميكنند؛ مثلا در تعامل بين زن و شوهر بسته به اينكه در گذشته چطور تربيت شدهاند، همان واكنش را وارد ارتباط باهمسر و يا خانواده خود ميكنند. مثلا اگر فردي دروغگويي در خانواده خود رايج بوده، زمانيكه ازدواج ميكند سعي ميكند كه به همسر خود دروغ بگويد و از طريق دروغ گفتن به اهداف خود برسد.
- علت دروغگويي در زندگي مشترك
تحقيقات نشان ميدهد كه مردان بيشتر از زنان دروغ ميگويند، منتهي دليل دروغگويي اين است كه از همسران خود ميترسند و سعي ميكنند آنها را اغنا و مجاب كنند و يا خوشامد زنان به آنها دروغ ميگويند؛ مثلا اين جملات را به همسر خود به دروغ ميگويند.« اين لباس به شما ميآيد، چقدر زيبا شدي. اين كارت خوب بود.» يا اينكه مردان ميخواهند خلافهاي خود را پنهان كنند، مثلا به دروغ ميگويند «در ترافيك ماندهايم و يا سركاريم و مشكل داريم و مشغله داريم.»اما در خانمها هم دروغگفتن بيشتر جنبه اقتصادي دارد؛ مثلا اگر زنان يك كالايي را ميخرند، شايد قيمت واقعي را به همسر خود نگويند. ؛ تمام اين رفتار نامناسب و دروغ گفتن ناشي از اين ميشود كه ارتباط سالم و درستي بين زوجين نيست و آن صداقتي كه بايد باشد، وجودندارد. اگر بين افراد صداقت باشد، كمتر به دروغ گرايش پيدا ميكنندنتيجهگيري
هنگامي كه دروغ به عنوان يك روش و استراتژي براي مقابله با مشكلات روزمره دائماً به كار گرفته شود، بسيار مضر و در واقع نوعي بيماري خواهد بود. گاهي اشخاص به دليل عدم ناتواني كافي در انجام وظايف محوله و يا عدم علاقه در كار يا تحصيل به دروغ روي ميآورند.
محققان ميگويند: مردم گاهي براي كسب موقعيتهاي مهم كاري يا اجتماعي و يا در برخورد با مسؤوليتهاي مهم خانوادگي براي اين كه بتوانند فرصت و مجالي براي خود بيابند به دروغ متوسل ميشوند. در واقع در بعضي حالات، شخص دروغگو از داستانهاي خود به وجد ميآيد و از آن لذت ميبرد. در بسياري از اين موارد دروغگويي در واقع عمق بخشيدن به آرزوهاي شخصي براي احساس جذابيت و لذت حتي براي لحظاتي كوتاه است. مثلاً زني كه رابطه خود با همسرش را بزرگنمايي كرده و يا شخصي كه موفقيتهاي اجتماعي و يا ورزشي را بسيار بزرگتر جلوه ميدهد، در واقع چهرهاي از خود نشان ميدهد كه دوست دارد آن گونه باشد و در واقع نشان از نقص شخصيت دارد. در آزمايشهاي ديگر نشان داده شد كه بسياري از دروغگوها نشانههايي از عدم تعادل رواني و ضعف شخصيت را از خود نشان ميدهند كه گاهي در تجربيات دوران فردي و نحوه تربيت ناصحيح خانوادگي اشخاص ريشه دارد. همه ما روياهاي خود را داريم، همه در برخورد با حقايق تلخ زندگي ميخواهيم خود را ايمن كنيم و همه ما از ذكر ناملايمات و شكستهاي گذشته خود اكراه داريم؛ اما بايد توجه داشت كه هيچكدام از اين مسائل نبايد ما را به ورطه دروغگويي بكشاند كه اينك به عنوان يك بيماري شناخته شده است