سير و سلوک از نظر اسلام و در حقيقت دو قدم بيشتر نيست، از خود گذشتن و به حق پيوستن. يعني آزاد شدن از خود و دنيا و بنده خدا شدن.
لا اله الا الله هم که شامل دو جمله نفي و اثبات است در حقيقت همين دو قدم را مي گويد. نفي خودپرستي و گذشتن از خواسته هاي خود اولين و مهمترين گام به خدا رسيدن و خداپرستي است.
از خود بگذر به حق رسيدي.
پيامبر خدا هنگام رحلت فرمود: من از ميان شما مي روم و دو چيز براي شما مي گذارم. قرآن و اهل بيتم. قرآن کريم کتاب توحيد و آموزش زندگي توحيدي است و اهل بيت ع هم محل هاي تجلي ولايت حق تعالي هستند که بايد توحيد را در دل و جان انسان ها و همچنين جوامع انساني جاري و اجرايي نمايند.
خيلي از جوان ها سوال مي کنند چطور مي توانيم عارف شويم, سير و سلوک داشته باشيم و به خدا نزديک بشويم. خوب اين افراد بر اساس فطرت و انگيزه الهي که در انسان هست, دلشان مي خواهد به مقامات معنوي برسند، حس کمال خواهي تقريبا در همه انسان ها هست.
براي موفقيت در اين راه, يک مشکل اساسي بيشتر نيست. مشکل منيت و خودبيني انسان است. واقعا اين مشکل وجود دارد و بايد يک انسان خداشناس و خداخواه بتوانند از خودش بگذرند. اين يک شرط اساسي است. بدون گذشتن از خود نمي توان به خدا رسيد. مشکل ما در سيروسلوک اين است که نمي توانيم از خودمان و از خواسته هايمان بگذريم؛ نمي توانيم از دوست داشتن هاي خودمان بگذريم؛ در خيلي از موارد خواسته هاي ما, دوست داشتن هاي ما با خواسته هاي خدا و دوست داشتن هاي او در تعارض است, نمي سازد. اگر در اين موارد نتوانيم از خودمان بگذريم و خدا را حاکم کنيم, هيچ موفقيتي بدست نمي آيد.
اين راه تسليم و توحيد محض است. اگر کسي نتواند از خواسته هاي نفساني خود بگذرد، نمي تواند تسليم خدا شود. نمي تواند فاني در حق تعالي شود. اين شرط اصلي و کلي به خدا رسيدن و وصول است. رفع حجاب خوديت و منيت!
حتي مي توانيم بگوييم سير و سلوک از نظر دين توحيدي اسلام، يک گام بيشتر نيست، همين که انسان از خود خواهي و خودپرستي و خواسته هاي خودش براي رضاي خدا بگذرد, خدا و اراده خدا جايگزين خواهد شد، لذا گفته شده است: از خود بگذر به حق رسيدي. گذشتن از خود و به خدا پيوستن, در حقيقت, دو روي يک سکه اند.
در زندگي عرفا و اهل وصول که مطالعه مي کنيد اين حالت را مشاهده مي نماييد. مثلا زندگي ابراهيم ادهم نمونه بارزي از خود گذشتن است. ابراهيم ادهم سلطاني بود با مقام و منصب و قدرت و ثروت که در اثر هدايت الهي و اتفاقاتي که برايش افتاد, متنبه و بيدار شد و عاشق خدا گشت. بعد ناگهان تصميم گرفت که از خودش بگذرد تا به محبوبش برسد. راه را خوب تشخيص داده بود. تصميم گرفت خود را از هر چه غير خدا است تخليه کند، يعني تصميم گرفت حکومت و قدرت و ثروت همه را رها کند و به دنبال عبادت خدا و خالص شدن براي خدا از ديار خود مهاجرت نمايد و اين کار را هم کرد. همه چيز را رها کرد و رفت و در بقيه عمرش مانند يک انسان عادي و بلکه فقير به عبادت خدا پرداخت و توانست در اين راه موفق شود.
براي او حکومت و قدرت مانع وصول الي الله شده بود. توان اين را نداشت که هم حاکم باشد و هم براي خدا حکومت کند و فاني در خدا باشد. البته اين دو قابل جمع است. اولياي معصومين ع از پيامبران و امامان ع که برخي به حکومت رسيدند, ثروت و قدرت باعث دنيا گرايي آنها نشد. از خدا جدا نشدند. براي خدا حکومت کردند. اين ممکن است, ولي براي فردي مثل ابراهيم ادهم حکومت حجاب بود. قدرت مانع حرکت بود. او بايد از اينها فاصله مي گرفت.
ابراهمي ادهم يک مثال بود. يک نمونه بود. تمامي عارفاني که به حق واصل شدند و فنا پيدا کردند, از همين طريق بوده است. عرفان با منيت اصلا قابل جمع نيست. نمي شود هم من باشم هم خدا باشد. اگر بخواهي خدا باشد, تو نبايد باشي, يعني تو خودت نباشي. بنده خدا باشي. اسير و در بند محبوب هستي باشي.
در عرفان و سلوک, مرحله مهم همين مرحله نفي خود است. مهمترين خدا و بت براي انسان, خود او است، نفي خودپرستي و خودخواهي است که زمينه فناي في الله و عرفان را فراهم مي کند.
اگر کسي نمي تواند از خودش بگذرد، نبايد در اين راه وارد شود، چون فايده اي ندارد. سختي و رياضتي ممکن است بکشد, اما نتيجه اي برايش حاصل نمي شود. چنين آدمي اصلا هوس توحيد و سلوک را بايد از سرش بيرون کند و مانند يک انسان عادي زندگي کند.
در توحيد بايد به اين اعتقاد برسي که هيچ خالقي و ربي و مالکي و خدايي و روزي رسان و مديري غير از خدا در هستي وجود ندارد, همه چيز ما از او و به سوي او است، آنگاه در ادامه اين اعتقاد, بکوشي تا در عمل همه چيزت را از خدا بخواهي و براي خدا باشي, فقط از او سوال کني, فقط او را بپرستي, ستايش کني و فاني در او شوي, دنبال اراده او باشي و همه انديشه و اخلاق و عمل ات منحصر در خدا شود.اولياي خدا اينطور بودند, تمام فکر و ذکرشان خدا بود و به هيچ چيزي جز خدا فکر نمي کردند.
ما معمولا دنبال دوست داشتن هاي خودمان هستيم، هر کاري که دلمان بخواهد انجام مي دهيم، دنبال اين نيستيم که ببينيم خدا چه مي خواهد همان را انجام دهيم, اينطوري انسان به جايي نمي رسد.
اگر ياد بگيريم هر طور که خدا مي خواهد باشيم، هر گونه خدا مي خواهد عمل کنيم و هر چه خدا دوست دارد, دوست داشته باشيم، آنگونه که او مي پسندد زندگي کنيم, ازدواج کنيم و فرزندان خود را تربيت نماييم، درست مطابق اراده خداوند، آنگاه همه چيز درست مي شود، امکان وصول و بلکه رويت خداوند هم فراهم مي گردد. راه خدايي شدن انسان هموار مي شود.
سير وسلوک توحيدي, يعني فقط خدا در زندگي ات حاکم باشد. بر ذهن و دلت بنشيند و اراده و اخلاق و رفتارت خدايي گردد. بايد بتواني خودت نباشي. دست و زبانت مال خودت نباشد, مال خدا باشد، چشمت مال خدا باشد، دستت براي خدا کار کند, مال و ثروت ات براي خدا خرج شود, از همان راهي تحصيل کني که خدا مي خواهد و در مسيري مصرف کني که او راضي است.
مقام و شهرتي اگر داري در راه رضاي خدا از آن استفاده کني, دنبال اينکه از اين امکانات براي خودت استفاده کني نباشي. تا گفتي منم کسي هستم. مال من, مقام من, خراب مي شوي.
پس اگر دنبال خودت بودي و منافع خودت برايت مهم شد, سقوط مي کني, کوچک مي شوي, چون تو و منافعت چيزي نيست, حقير مي شوي, اما اگر دنبال خدا بودي و خودت را فراموش کردي, دين خدا و خلق خدا برايت اهميت داشت, بزرگ مي شوي, عظمت مي يابي, هم در چشم خلايق و هم در نظر خدا و اولياي خدا.
اگر اعضا و جوارح ات خدايي شد، به توحيد مي رسي، يعني به خدا مي رسي. اگر خدايي شوي، مي داني چه اتفاقي مي افتد, اگر خدايي شدي, مي تواني خدايي عمل کني. دستت دست خدا مي شود, يد الله مي شوي, عين الله مي شوي, اذن الله مي شوي, لسان الله مي شوي, دستي که خدايي شده و جز به خدا خدمت نمي کند را اگر به سر هر بيماري بکشي شفا پيدا مي کند.
چشمت اگر خدايي شد, چيزهايي مي بيني که آدم هاي معمولي نمي بينند. گوش ات اگر خدايي شد, چيزهايي مي شنوي که همه نمي شنوند. زبانت اگر خدايي شد, حرف که مي زني, شنونده را زير رو مي کند, با سخنت مي تواني انقلابي برپا کني. کلامت تاثير مي کند. با يک جمله ممکن است مسير زندگي يک ملت را تغيير بدهي. امام خميني رض يک سخنراني مي کرد, روح و جان ملت را نوراني مي کرد. عوض مي کرد, دشمن را منکوب مي نمود. الان رهبر انقلاب هم همين طور هستند. با يک سخنراني کيد و حيله دشمن را خنثي مي کند و کشور را از خطر فتنه ها نجات مي دهد. اينها آثار خدايي شدن انسان است.
اگر انسان تمام وجودش خدايي شد و به رنگ خدا درآمد, آنگاه مي تواند کار خدايي کند، شبيه خدا شود، شبيه خدا عمل کند، مانند آهني که در کنار آتش به رنگ و خاصيت آتش در مي آمده, مي تواند مانند آتش بسوزاند و نورافشاني کند, صبغه الله و من احسن من الله صبغه, رنگ خدا و چه نيکو است کسي که رنگ خدايي گرفته.
البته اين راه عقل نيست، راه عشق است. خيلي ها مي خواهند با عقل و فلسفه به خدا برسند. عقل و فلسفه به انسان توحيد و فناي في الله و از خود گذشتن آموزش نمي دهد. فلسفه خودش دچار کثرت گرايي است. ريشه هاي غربي دارد. مال ما نيست, توحيدي نيست. فلسفه براي تمرين ذهن خوب است, ولي براي سالک شدن بايد عاشق شوي. در ابتدا عقل لازم است, ولي کافي نيست. اين راه به نوعي جنون و ديوانگي معنوي نياز دارد.
خودبيني, خودبزرگ بيني, خودخواهي بزرگترين شعبه هاي شرک به خداوند است. توحيد اينجا يعني شرک و خودبيني را به کلي فراموش کني. خودت را شريک خدا نکني. وقتي دنبال خواسته هاي خودت هستي, شريک خدا مي شوي. از توحيد خارج مي شوي . از ولايت خدا خارج مي شوي. براي سلوک به سوي خدا چاره اي جز اين نيست که به وحدت برسي و از راهکار توحيد و يکتا پرستي بهره بگيري. تو خودت نباشي خدايي باشي. خودت را با خدا معامله کني. خدايا من همه چيزم را به تو فروختم و از تو غير از خودت هيچ چيزي نمي خواهم!!
حالا حواست جمع باشد وقتي اذان مي گويند الان خدا دوست دارد هر کاري داري رها کني و نماز بخواني, فقط نماز بخواني, دوست دارد حتي الامکان به خانه اش بروي و آنجا با او سخن بگويي و فقط با او سخن بگويي و در او متمرکز شوي. اياک نعبد و اياک نستعين.
امر هم کرده و رضايت خود را در نماز اول وقت اعلام نموده است, ولي خوب گاهي تو دوست داري بخوابي, استراحت کني, غذا بخوري, حرف بزني, درس بخواني, کار کني. حال نماز خواندن نداري. حالت خراب است. غفلت داري. اين کشش هم در وجود تو هست.
اگر توانستي از راحتي خودت بگذري, نماز خواندي و توانستي دوست داشتن خدا را به دوست داشتن هاي خود ترجيح بدهي, مطمئن باش که به همه جا مي رسي, به هر مقامي که بخواهي مي رسي, اولياي خدا تضمين داده اند. اما اگر دنبال خواسته هاي خودت رفتي و نتوانستي دنبال خواست خدا باشي, بايد بداني که به جايي نمي رسي. پس رسيدن و نرسيدن در اختيار خود ما است و بستگي به انتخاب ما دارد.
همين طور در تمام زمان ها و مکان ها, ما بايد به اين انتخاب بزرگ دست بزنيم. در بسياري از انتخاب ها خواست ما با اراده خدا درگير مي شود. عارف و سالک ابن الوقت است. فرزند زمان و لحظه است. در هر زمان تو بايد انتخاب کني, خودت را يا خدا را. انسان ميان خودخواهي و خداخواهي دائم درگير است. اگر خدا را انتخاب کردي اين مي شود عرفان و سلوک, ولي اگر خودت را انتخاب کردي بدان که از راه خدا دور شده اي. از راه که دور شدي, صيد شيطان مي شوي.
شما مي دانيد يکي از مهمترين و والاترين ارزش هاي دين اسلام جهاد و شهادت است. ايثارگري است. کسي که نمي تواند از خودش بگذرد, چگونه مي تواند به جبهه برود و خود را براي جهاد و شهادت آماده کند. مي بينيد که زير بناي جهاد و شهادت در راه خدا هم اين است که ابتدا انسان بتواند از خودش براي خدا بگذرد. بتواند از جان و مال اش براي حفظ دين خدا گذشت کند.
شهادت يعني اينکه انسان از زندگي اش به خاطر خدا بگذرد. به خاطر همين هم ارزش پيدا مي کند. بالاترين ارزش در اسلام ايثار است و شهادت ايثار جان است در راه خدا. البته ايثار مال و آبرو هم همين ارزش را دارد, ولي ايثار جان ارزش اش بيشتر است. کسي که نتوانسته خودش را کنار بگذارد و خودپرستي را رها کند، هرگز نخواهد توانست ارزش ايجاد کند. نمي توان ايثار کند نمي تواند جهاد کند, شهيد شود. چنين کسي حتي نمي تواند انفاق کند و نمي تواند به واجبات مالي اش عمل کند. تمام اين ارزش ها و توانايي ها ريشه در توحيد و نفي خود دارد.
اگر کسي بخواهد مسلمان باشد, مومن باشد و به دين عمل کند اول بايد از خودش و خواسته هاي خودش بگذرد. اگر کسي بخواهد توبه کند, بدون گذر از خواسته هاي خود, اين کار ممکن نيست. اين شرط اول دين داري و سلوک است.
براي اينکه بتواني در اين مسير حرکت کني, بايد اهل معرفت باشي. بايد خدا را آنچنان که هست در حد توان بشناسي. بايد توحيد نظري داشته باشي. معرفت است که به تو عشق مي دهد. عشق اگر نباشد سرمايه اي براي حرکت نداري, موتور حرکت انسان عشق است. اگر عاشق خدا نشوي نمي تواني از خودت بگذري. انسان ابتدا عاشق خود است, اما وقتي خدا را شناخت و عاشق خدا شد, عشق به خود را فراموش مي کند و محو جمال خدا مي شود. سالک يعني کسي که خدا را از خودش بيشتر دوست دارد.
البته علم دين هم لازم است, بايد بداني که در هر لحظه خداي عالم از تو چه مي خواهد. دوست داشتن هاي محبوبت را بشناسي. اراده اش را بداني و با مسيرش آشنا باشي. کسب علم دين از ضروري ترين شرايط حرکت در راه خدا است.
راهکار عملي عرفان و سلوک آن است که بتواني يکي يکي از خواسته هايت براي رضاي خدا بگذري. خودت را فداي محبوب کني. خودت را فناي در محبوب سازي.
گاهي تو مي خواهي ثروت مند و قدرتمند شوي, رفاه و آسايش داشته باشي, از دنيا بهره مند گردي, لذت ببري, اما فعلا خدا صلاح نمي داند و تو را در فقر و ضعف مي پسندد, گاهي آسايش ات را مي گيرد, بيمار مي شوي, دچار سختي و امتحان و ابتلاء مي گردي. حتي گاهي زندگي خيلي برايت سخت و دشوار مي شود. بايد بتواني تحمل کني. صبر براي همين است. اينکه صبر از مقامات مومنان و سالکان خدا است, براي اين است که بتواني از اين گردنه ها عبور کني. آدم کم تحمل و زودرنج بدرد راه عشق نمي خورد.
شرط اصلي اين راه ولايت است, بدون پذيرش ولايت معصومين ع و رهبري امامان موفق نمي شوي. توکل به خدا و توسل به ولايت ائمه اطهار ع براي اين است که بتواني در اين راه که راه عشق است صحيح حرکت کني. پس براي اينکه از خودت بگذري نياز به توفيق الهي و مدد اولياي خدا داري. يا الله و يا علي دو رمز موفقيت در اين مسير است.
بنابراين مهمترين عامل قرب به خداوند اين است که انسان با معرفت و عبوديت توحيدي عاشق خداوند شود. براي عاشق شدن بايد اول معشوق را شناخت , به هر مقدار كه معرفت انسان نسبت به معشوق بيشتر مي شود, عشق به وصال در او شعله ورتر مي گردد و به هر مقدار كه انسان عاشق وصال محبوب مي شود, به اطاعت , بندگي و تسليم در مقابل خواسته هاي محبوبش تن در مي دهد و فاني در اراده ي او مي گردد و به هر مقدار كه عاشق خودش را در معشوقش گم مي كند و از خودش و خواسته هايش دور مي شود, به محبوبش نزديك مي گردد و در مقام محبت او مي نشيند و بهر مقدار كه خداوند از بنده اش راضي مي شود, او را در مقام رضايت قرار مي دهد و مظهر و مجلاي صفات و كمالات خويش مي گرداند. چشمش چشم خدا مي شود و نگاه خدائي پيدا مي كند. گوشش گوش خدا مي شود و با گوش خدائي مي شنود و همچنين زبانش , دستش , پايش و تمام اعضاء و جوارحش , رنگ خدائي به خود مي گيرند و آن مي بيند و مي شنود و مي كند كه ديگران نه مي بينند و نه مي شنوند و نه مي توانند انجام دهند.
به سه روايت در اين زمينه اشاره مي نمائيم :
يک - قال الصادق (ع ) العبوديه جوهره كنهها الربوبيه فمن فقد في العبوديه و جد في الربوبيه « عبوديت خداوند جوهري است كه باطنش ربوبيت و خدائي است پس كسي كه در عبوديت حق تعالي گم شود در مقام ربوبيت و خدائي است پس كسي كه در عبوديت حق تعالي گم شود در مقام ربوبيت يافت خواهد شد, (مصباح الشريعه , ص 5, باب اول در عبوديه ).
دو- روايت از امام صادق (ع ) است ايشان نقل نموده اند كه خداي عزوجل چنين فرموده است كه محبوبترين چيزهائي كه بندگان من بوسيله آنها به من نزديك مي شوند, انجام اعمالي است كه به ايشان واجب نموده ام و همچنين بنده به واسطه ي نوافل و مستحبات آنچنان به من نزديك مي شود كه محبوب من مي گردد و چون محبوب من شد, من گوش او مي شوم گوشي كه به وسيله آن مي شنود و چشم او مي شوم چشمي كه به آن مي بيند و زبان او مي شوم زباني كه با آن سخن مي گويد و همچنين دست او مي شوم دستي كه به وسيله آن مي گيرد. در اين صورت است كه اگر دعا كند اجابت مي كنم و اگر سؤال نمايد عطا مي كنم (مستجاب الدعوه مي شود), (وسايل الشيعه , ج 4, ص 72, باب 17).
سه - در روايت قدسي آمده است كه خداي تبارك و تعالي در برخي از كتابهائي كه به پيامبرانش وحي نموده است فرموده است : اي فرزند آدم , من زنده اي هستم كه هرگز نمي ميرم , اوامر مرا اطاعت كن تا تو را همچون خودم , زنده اي قرار دهم كه نمي ميرد. اي فرزند آدم , من به هر چه بگويم باش , موجود مي شود, اوامر مرا اطاعت كن , تو را همچون خودم صاحب اين قدرت مي نمايم كه به هر چه بگوئي باش و اراده كني , موجود شود, (مستدرك وسايل , ج 11, ص 258). بنابراين نبايد از طاعت , عبوديت و ياد خدا و انجام واجبات و ترك محرمات غفلت كرد.
پس ابتدا با کسب معرفت و شناخت بايد راه را باز کرد و ثانيا با انجام واجبات و ترک محرمات دل و قلب را صاف کرد.
سير و سلوك و تقرب به خداوند در طي زمان و تلاش فراوان امكان پذير مي شود و امكان ندارد ره چهل ساله را يك شبه رفت و به تعبير زيباي استاد بزرگوار حضرت آيت الله حسن زاده آملي روزي؛ روز به روز است. پس نبايد در سير و سلوك عجله به خرج داد و در عين حال امروز را به فردا سپرد. همين كه تصميم گرفته ايد كه از عادي بودن نجات پيدا كنيد, بسيار خوب است. آداب و لوازم سلوک:
به طور كلي برخي از آداب و لوازم سلوك الي الله به طور اختصار در اين بيت بيان شده است:
صمت و جوع و سهر و عزلت وذكري به دوام | ناتمامان جهان راكند اين پنج تمام |
كه به طور اختصار پيرامون آن توضيح مي دهيم:
1. صمت (سكوت) : مراد از آن نگهداري و حفظ و كنترل زبان از زياده روي و گفتار غير ضروري است . سالك بايد در گفتار به قدر ضرورت و اقل امكان اكتفا نمايد. و اين صمت در همه دوران سلوك در همه اوقات لازم است. در حديثي از حضرت صادق(ع) آمده است: «الصمت باب من ابواب الحكمه و انه دليل علي كل خير، يعني: سكوت دري از درهاي حكمت و راهنماي به هر خير و نيكي است.»
2. جوع (گرسنگي) و كم خوري: البته به اندازه اي كه باعث ضعف نگردد و احوال انسان را پريشان نسازد. حضرت صادق(ع) در حديثي مي فرمايد: «الجوع ادام المؤمن و غذاء الروح و طعام القلب؛ گرسنگي خورش مومن و غذاي قلب و روح او است» گرسنگي موجب سبكي و نورانيت نفس ميگردد و فكر در حال گرسنگي مي تواند به پرواز در آيد غذاي زياد نفس را ملول و خسته و سنگين مي كند و از سير در آسمان معرفت باز مي دارد.
3. سهر : منظور بيداري سحرگاهي و به پا خاستن براي عبادت پروردگار در نيمه شب است كه از موثرترين وسيله براي تقرب به پروردگار و وصول به رضاي حق است و همه بزرگان اهل كمال بر آن تأكيد داشته و آيات و روايات فراواني در اين باره داريم و برخي بزرگان رسيدن به كمال را بدون نماز شب و شب زنده داري ناممكن دانسته اند.
خداوند در باره بندگان خاص حق مي فرمايد: «كانواقليلا من الليل مايهجعون . و با لاسحار هم يستغفرون؛ مقدار كمي از شب مي خوابند و در دل شب و سحرگاه از پروردگار طلب غفران و آمرزش مي كنند»
(ذاريات، آيه 17 و 18). 4. عزلت: هر چند اسلام ديني اجتماعي است و دستورات اجتماعي آن فراوان است و پيروانش را به ارتباط با يكديگر و تقويت آن سفارش فراوان نموده و در متن اسلام عزلت و گوشه نشيني و خلوت وجود ندارد ولي در حاشيه آن و به عنوان دارويي مسكن و وضعيتي موقت سفارش به عزلت شده است و منظور كناره گيري از غير اهل الله است كه در ابتدا به صورت كناره گيري ظاهري و فيزيكي است ولي در افرادي كه نفس قوي تري دارندمانند انبيا و اوليا و پيروان خاص آنها ، اين عزلت ، عزلت با قلب و روح است نه كناره گيري ظاهري و فيزيكي ، هر چند همه پيامبران در طول عمر خود دوره اي از عزلت و خلوت را به صورت چوپاني و انس با طبيعت و دوري از مردم گذرانده اند و هدف اين است كه نفس ضعيف با تفكر و تقويت معنوي خود ، بتواند در اجتماع حضور يابد و مردم را ارشاد نمايد و خود آلوده به آلودگي هاي اجتماع و انحرافات آن نگردد.
5. ذكر: منظور ياد پروردگار است كه يا به صورت ذكر لفظي است و يا ذكر قلبي و عمده توجه و ياد قلبي است و ذكر لفظي وسيله و مقدمه اي براي آن ذكر قلبي است.مراقبه نفس:
از عواملي كه در سلوك داراي نقشي محوري و زيربنايي است «مراقبه» است كه مورد تأكيد قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) و بزرگان سلوك است و به منزله عمود خيمه سير و سلوك است. معناي مراقبه آن است كه سالك در همه احوال مراقب و مواظب باشد از آن چه وظيفه اوست تخطي نكند. البته مراقبه معناي عامي دارد و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مي كند در ابتداي امر سلوك، مراقبه عبارت است از آن كه از آن چه به حال دين و دنياي او نفعي ندارد، اجتناب كند و سعي کند خلاف رضاي خداوند در گفتار و کردارش نباشد و به تدريج بالاتر مي رود تا آن جا که گاهي مراد از مراقبه توجه به سکوت نفس و گاهي توجه به مراتب حقيقت اسماء و صفات کلي الهي مي باشد.
از نکات مهم در راه سلوک و آداب آن رعايت «رفق» و مدارا در سلوک است و اين از امور مهمي است که بايد سالک الي الله آن را رعايت کند، چون غفلت و بي توجهي به آن سالک را از ترقي و سير باز مي دارد و گاهي به طور کلي از سفر ممنوع خواهد شد. سالک در ابتداي سفر در خود شور و شوق زايد الوصفي مي يابد و به دنبال آن سعي مي کند اعمال زياد و عبادات فراواني انجام دهد و بيشتر وقت خود را صرف عبادت و گريه و تضرع مي کند و به هر عملي دست مي زند و از هر کسي کلمه اي مي آموزد و از هر غذاي روحاني لقمه اي بر مي دارد. اين طرز عمل نه تنها سودمند نمي باشد بلکه زيانبار نيز مي باشد چون در اثر تحميل بار سنگين بر نفس، نفس عکس العمل نشان مي دهد و عقب مي زند و در نتيجه سالک از همه کارها باز مي ماند و ديگر در خود ميل و رغبتي براي انجام جزئي ترين کارهاي مستحبي پيدا نمي کند. بنابراين سالک نبايد فريب شوق اوليه خود را بخورد و بار سنگين بر دوش نفس بگذارد بلکه بايد با دورانديشي استعداد و ويژگي هاي روحي و وضع کار و شغل و ميزان ظرفيت خود را بسنجد و آن مقدار عمل و عبادت که از استعداد او کمتر و کوچکتر است انتخاب کند و بر آن مداومت ورزد تا کاملا بهره روحي و معنوي خود را از آن عمل دريافت کند و وقتي مشغول عبادت است با آن که هنوز ميل و رغبت دارد از عبادت دست بکشد تا هميشه خود را تشنه عبادت ببيند. در مورد خوراک و خواب بايد حد وسط و اعتدال را رعايت کرد به گونه اي که هم شکم پرور و تنبل بار نيايد و هم باعث مريضي و بي حال و ضعف نشود و رعايت اعتدال در امر سلوک در همه امور شرط اساسي اين راه است.نياز به استاد:
از مسائل مهم در امر سلوک وجود مرشد و استاد راه است که واقعا راه رفته و وارسته باشد و بتواند دست سالک را گرفته و منزل به منزل راه ببرد. از برخي بزرگان نقل شده که اگر انسان نيمي از عمرش را صرف يافتن استادي مناسب و خبره نمايد ارزش دارد. البته شناخت استاد راه کار ساده اي نمي باشد و اين شناخت جز با مصاحبت و همراهي با او در آشکار و پنهان و اطمينان از او حاصل و عملکرد او حاصل نمي گردد. مدعيان کمال و عرفان فراوانند و همواره کساني که از کمال و معنويت بهره اي ندارند براي باز کردن دکان و جلب منافع شخصي ادعاي ارشاد و راهنمايي سالکان و شيفتگان کمال را داشته اند و باعث گمراهي وانحراف جوانان پاک دل و طالب معنا شده اند و ظهور کرامات و خوارق عادات و خبر دادن از اموري غيبي و ساير کارهاي غير عادي دليل بر استاد بودن و راهنما بودن کسي نمي باشد. البته اگر دسترسي نداشتن به استادي شايسته و راه رفته معنايش محروم ماندن از کمال و معنويت نمي باشد بلکه مي توان با استفاده از راهنمايي ها و هدايت هاي قرآني و پيروي از دستورات پيشوايان ديني و دعا و تضرع و توسل به اهل بيت(ع) راه کمال را بپيماييم و با لبيک به نداي فطرت خداجو و رعايت تقوا و انجام واجبات و دوري از محرمات چراغ بندگي را در دل برفروزد و به مقام قرب الهي متناسب با ظرفيت خود برسد.
بايد توجه داشت پيمودن راه بندگي و قرب با فعاليت هاي اجتماعي و تحصيل و کار هيچ گونه منافاتي ندارد و اين از ويژگي هاي دين مبين و سعادت آفرين اسلام است که بين اين گونه فعاليت ها و قرب حق هيچ منافاتي قائل نيست و اتفاقا راه کمال از همين کانال مي گذرد و اگر نيت خدمت به بندگان خدا و حل مشکلات آنها و پيشرفت ميهن اسلامي باشد، تحصيل و خدمت و کار عين خشنودي حق و عمل به دستورات او و موجب تسريع در رسيدن به کمال مي گردد.يكي ديگر از كارهايي كه توصيه مي شود مطالعه كتابهاي مفيد در اين زمينه است:
1ـ كتابهاي استاد آيت الله حسن زاده آملي
2ـ چهل حديث امام خمينى (ره)
3ـ آداب الصلاه امام خمينى (ره)
4ـ نقطههاى آغاز در اخلاق اسلامى مهدوى كنى
5ـ رساله سيرو سلوك علامه بحر العلوم
6 - رساله لب اللباب در سير و سلوك اولي الالباب درس اخلاق علامه طباطبائي و نگارش علامه طهراني. كتاب رديف 5 و6 مكمل هم هستند و انتشارات حكمت در تهران آنها را منتشر كرده اند و دستور العمل مناسبي توسط دو تن از بزرگان عرفان براي راهيان كوي دوست نگارش داده اند كه مطالعه و تدبر در آن دو كتاب توصيه مي شود. اين دو كتاب مبتني بر روايت ذيل هستند كه خود منبع درجه يك براي سير و سلوك عارفان است.آري اگر اين دو كتاب را مطالعه كنيد، حقيقت مطلب بيشتر براي شما روشن مي شود.
7 - كتابهاي مرحوم ميرزا جواد ملكي به ويژه رساله لقاء الله ايشان كه انتشارات فيض آن را منتشر كرده است.
8 - كتابهاي استاد آيت الله جوادي آملي به ويژه اسرار عبادات و تفاسير موضعي ايشان
9 - كتابهاي استاد آيت الله محمد شجاعي به ويژه مقالات ايشان كه در سه جلد و در آداب سير و سلوك نگاشته شده و انتشارات سروش آنها را منتشر كرده است.
10 - حقايق ملامحسن فيض كاشاني و ترجمه ساعد خراساني
بجز اين كتابها، كتابهاي ديگري نيز است، مثل زندگي نامه بزرگان علماء و عرفاء كه در ما ايجاد شوق مي كند تذكر اين نكته نيز لازم است كه لازم نيست همه اين كتابها را با هم بخوانيد، بلكه بهتر است انتخاب کنيد. توصيه مي شود كه ابتداء مقالات استاد شجاعي را مطالعه كنيد و آنگاه كتابهاي رديف 5 و 6 و بعد ديگر كتابها يي كه مناسب حال خود يافتيد.