پاسخ تفصیلی:
ايمان از نظر لغوى به معناى گرويدن، عقيده داشتن، ايمن كردن و باور داشتن است (فرهنگ معين).
و از نظر اصطلاحى ايمان از مصدر باب افعال و از ريشه آمن"امنيت يافتن" است كه به معناي جايگير شدن اعتقاد در قلب، يا تصديق چيزي با اطمينان و نيز وثوق به چيزي يا كسي است كه هر دو در معنا، مفهوم ايمني در كار است. شخص با ايمان چنان دلگرمي و اطمينان دارد كه هرگز در اعتقاد خويش شك و ترديد نمي كند و به تعبيري از شك و ترديد ايمن است.
به عبارت ديگر ايمان عبارت است از معرفت يقيني توأم با اطمينان قلبي نسبت به اعتقادات اصيل ديني(اصول و فروع آن) كه علامت وجود آن تسليم قلبى و خضوع و خشوع دل نسبت به خداوند متعال و رسول او و اشتياق به عمل و اطاعت نسبت اوامر ايشان مي باشد.
ايمان در حقيقت نيرويي است كه باعث مي شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص براي رضاي خدا تلاش و با دشمنان خدا جهاد كند و در مسير قرب الهي قرار بگيرد و با آرامش كامل به دور از هر گونه شك و شبهه اي به انجام وظايف فردي و اجتماعي خود همت گمارد و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي هراس به خود راه ندهد، علامت ايمان اين است كه فرد مومن حتي از مرگ در اين راه نگراني ندارد و آن را شهادت در راه خدا مي داند و از آن استقبال مي كند. ايمان، يعني باور كني كه تو هر چه داري از خدا است, و هر چه مي خواهي داشته باشي نيز بايد از خدا برسد و تمام وجودت وابسته به خدا است و درمان تمام دردهاي تو نيز خدا است و او است كه بايد تمامي ضعف ها و نقص هايت را جبران كند.
ايمان رتبهاى بالاتر از اسلام است چنان كه در تعريف ايمان آورديم، ايمان معرفتى است كه اشتياق درونى به عمل صالح و طاعت خدا و پيامبر را به همراه دارد كسى كه با اكراه از فرامين الهى پيروى مىكند و يا ترك اطاعت پروردگار مىنمايد، مؤمن نيست. كسى در ايمان خود صادق است كه با ميل و رغبت درونى از خداوند و اولياء او پيروى مىكند و فرمان مىبرد و هيچ وسوسهاى او را به ترديد نمىاندازد: انما المؤمنون الذين آمنوا باللَّه و رسوله ثم لم يرتابوا وجهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبيل اللَّه اولئك هم الصدقون ـــ در حقيقت، مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبر او گرويده و ديگر شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند؛ اينان راستگويانند. (حجرات، 15).
اكنون اگر انسان مؤمن كه ترديدها را از ميان برده است عمل صالح پيشه كند و در اطاعت خداوند تلاش بيشترى نمايد از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند يقين او را مستحكمتر و معرفت او را روشنتر مىسازد. چنين انسانى امورى را مشاهده مىكند كه از انسانهاى معمولى پوشيده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مىيابد كه شوق و محبت او به پروردگار را افزايش مىدهد و او را در طريق حق استوارتر مىسازد.
از منظر قرآن، به هر اندازه كه معرفت آدمى عميقتر و خضوع و خشوع و تسليم قلبى او ژرف تر و مستحكم تر باشد، ايمان هم افزايش مىيابد و هر چه معرفت كم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندك و كم استقامت باشد، ايمان هم كاهش مىيابد. به هر حال، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ايمان، يعنى معرفت و تسليم قلبى، درجات ايمان هم ممكن است كاهش يا افزايش يابد.
امام رضا (ع) ميفرمايند: ايمان عقد قلبي، اقرار بر زبان و عمل جوارح است. (الصدوق180-2).
لذا برخى، ايمان زبانى دارند و گروهى ايمان عقلى، يعنى به اين امور علم دارند و برخى نيز از اين دو مرحله گذشته و به ايمان قلبى رسيدهاند كه ثمره آن باور داشتن تمامى اين مسائل با عقل و احساس است.
شايد يكى از مناسبتهايى كه باعث شده معناى لغوى ايمان به معناى اصطلاحى ياد شده سوق داده شود، ايمن شدن آدمى از بسيارى از خطرها و مشكلات روحى و اجتماعى در اثر ايمان است. مراتب ايمان از منظر علامه طباطبايي:
علامه طباطبايي(ره) براي اسلام و ايمان چهار رتبه ترسيم ميكند. هر مرتبهاي از ايمان بالاتر از اسلام همرتبه خودش است. يعني در رتبه اول اسلام و ايمان، ايمان بالاتر است. همينطور در رتبههاي بعدي. اينك آن چهار رتبه:
1. اولين رتبه اسلام، قبول ظاهر امر و نهيهاي شرعي، با گفتن شهادتين بر زبان است، خواه قلباً هم آن را قبول كرده باشد، خواه قبول نكرده باشد. خداي متعال در قرآن كريم ميفرمايند: قالت الاعراب ءامنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لمَّا يدخُل الاِيمانُ فِي قُلُوبِكُم (حجرات، 14). به دنبال اين مرتبه از اسلام، اولين مرتبه ايمان است كه پذيرش قلبي همان شهادتين است و لازمهاش عمل به بيشتر مسائل فرعي است.
2. دومين رتبه اسلام، پس از ايمان رتبه اول قرار ميگيرد و آن تسليم و انقياد قلبي به اغلب اعتقادات و اعمالي كه به تبع آن لازم ميشود، هر چند ممكن است گاهي خلافي هم صورت بگيرد. اين اسلام در متقيان پديد ميآيد و خداوند در وصف آنان ميفرمايد: الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاَيتِنَا وَ كَانُوا مُسلِمينَ؛ كساني كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند (زخرف، 69). و نيز فرمود: يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِي السِّلمِ كَآفَّهَ؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد، همگي به اطاعت خدا درآييد (بقره، 208).
اين اسلام، در رتبه پس از ايمان رتبه اول قرار دارد و پس از اين اسلام ايمان رتبه دوم قرار ميگيرد و آن اعتقاد تفصيلي به حقايق ديني است: اِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يرتَابُوا وَجَهَدُو بِأَموَلِهِم وَ أَنفُسِهِم فِي سَبيل اللَّهِ أَولَئِكَ هُمُ الصَّدِقُونَ؛ به راستي كه مؤمنان كسانياند كه به خدا و پيامبر او گرويده و شك نياوردهاند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند، ايناناند كه راستكردارند (حجرات، 15) و نيز فرمود: يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَل أَدُلُّكُم عَلَي تِجَرَهٍ تُنجِيكٌم مِّن عَذَابٍ أَليمٍ ، تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَ تُجَهِدُونَ فِي سَبيل اللَّهِ بِأَموَلِكُم وَأَنفُسِكُم؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتي راه نمايم كه شما را از عذابي دردناك ميرهاند؟ به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد (صف، 10 ـ 11). در اين آيه، خداوند مؤمنان را به ايمان راهنمايي كرده است. بنابراين ايمان دوم غير از ايمان اول است.
3. مرتبه سوم اسلام، پس از ايمان رتبه دوم به دست ميآيد. هنگامي كه نفس انسان ايمان رتبه دوم و اخلاق آن رتبه را پيدا كرد، قواي مختلف او انقياد پيدا ميكنند و تسليم خداوند ميشوند و از زخارف دنيا دل ميبرند و بهگونهاي خداوند را اطاعت ميكنند كه گويا او را ميبينند و اگر به اين حد هم نرسند، گويا خداوند آنها را ميبيند و در باطن انسان در انقياد به خداوند هيچ مشكلي وجود ندارد: فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَيؤمِنُونَ حَتَّي يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُم ثُمَّ لاَيجِدِوُا فِي أَنفُسِهِم حَرَجًا مِّمَّا قَضَيتَ وَ يسَلِّمُوا تَسلِيمًا (نساء، 65).
اين تسليم محض، مرتبهاي بالاتر از ايمان مرتبه دوم است. پس از اين اسلام، ايمان رتبه سوم پديد ميآيد و همراه اخلاق فاضلهاي مانند رضا، تسليم، صبر، زهد، ورع و ... است. خداوند ميفرمايد: قَدأَفلَحَ المُؤمِنُونَ ، الَّذِينَ هُم فِي صَلاَتِهِم خاشِعُونَ ، وَ الَّذِينَ هُم عَن اللَّغو مُعرضُون (مؤمنون: 1 ـ 3). شايد بتوان رتبه دو و سه را يك رتبه دانست.
4. پس از اينكه ايمان رتبه سوم تحقق پيدا كرد و انسان به وظيفه عبوديت خود عمل كرد و در برابر خداوند مانند بنده مملوكي بود كه هرچه مولايش بخواهد همان بشود، اسلام رتبه چهارم فراميرسد و آن وقتي است كه عنايتي رباني او را در برگيرد و شهود كند كه همه ملك از آن خداست و هيچ چيز مالك چيزي نيست، مگر به خواست خدا و هيچ صاحب اختياري جز خدا نيست. اين افاضه الاهي كسبي نيست، بلكه وهبي است و اراده انسان تأثيري در آن ندارد و شايد آنجا كه قرآن از قول ابراهيم ميگويد: رَبَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمَين ِلَكَ وَ مِن ذُرِّيتَنَآ أُمَّهً مُّسلِمَهً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُب عَلَينَآ اِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره: 128)، اشاره به اين مرتبه از اسلام باشد.
مرتبه چهارم ايمان، فراگيري همين حالت نسبت به همه وجود انسان است: لاَ اِنَّ أَولِيآءَ اللَّهِ لاَخَوفٌ عَلَيهِم وَ لاَهُم يحزَنُون ، الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كَانُوا يتَّقُونَ.... (يونس، 62 ـ 63). اين مؤمنان وقتي هيچ استقلالي براي چيزي جز خدا قائل نيستند، از هيچ چيز جز خدا نميترسند و نگراني و ناراحتي ندارند. (طباطبايي، 1393 ق: 1 ، 301 ـ 303).ايمان قلبي:
ايمان قلبي يعني باور آميخته با محبت، و احساس دوست داشتن، زيرا قلب مركز احساس در انسان است. قلب چون به حقيقتي معتقد شود، شوق و حب نسبت به آن پيدا مي كند و همت انسان را به سوي آن برمي انگيزد و در اين حالت است كه اطمينان و آرامش وجود آدمي را فرا مي گيرد و حركت به سوي عمل آغاز مي شود. اين معنا با مفهوم ايمان كه از امن گرفته شده و با امنيت و امان هم خانواده است سازگار مي باشد.
خداوند در قرآن مي فرمايد :(ود كثير من أهل الكتاب لويردونكم من بعد إيمانكم كفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى يأتي الله بأمره...بقره 109). بسيارى از اهل كتاب - پس از اين كه حق بر ايشان آشكار شد - از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مىكردند كه شما را بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد. اين آيه، به روشنى حكايتگر اين حقيقت است كه بسيارى از اهل كتاب علىرغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افكنند.
بنابراين، ايمان تنها معرفت و علم نيست؛ بلكه بايد در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسليم بود. پس اهل ايمان كسانىاند كه در ايمان به خدا و رسول ترديدى نداشته، به آنها علم و يقين دارند.
كافر و مؤمن خدا گويند ليك در ميان هردو فرقى هست نيك
آن گدا گويد خدا را بهر نان متقى گويد خدا از عين جان( مثنوى)
با توجه به توضيحات فوق ايمان را اين گونه تعريف مىكنيم: ايمان معرفتى است شوق آفرين و حركت بخش به حقيقت متعالى كه در نتيجه شناخت عقلانى پديد مىآيد و در اثر تجربه عملى رشد مىكند و در گفتار و رفتار فرد تجلى مىيابد.
در روايتى از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه فرمودند: الايمان معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالاركان. ــ ايمان ، معرفت با قلب ، اقرار با زبان و عمل با اعضاء مي باشد (نهجالبلاغه، كلمات قصار، 227).
در روايتى ديگر امام رضا از اميرالمؤمنين(ع) و ايشان از پيامبر اكرم(ص) نقل فرمودهاند: الايمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول. ـــ ايمان گفتاري است كه بر زبان جاري مي شود ، عملي است كه در اعضاء ظاهر مي شود و معرفتي است به سبب عقلها (الحياة، ج 1، ص 220)
در اين گونه روايات بر عنصر شناخت و عمل تأكيد بسيار شده است. ايمان حقيقتى است كه در زندگى انسان مؤمن تاثير عينى و آشكار دارد و او را در گفتار و رفتار از ديگران ممتاز مي سازد.
تقويت ايمان و حركت هاي معنوي از باوري خودشناسانه آغاز مي شود. اينكه گفته اند خودشناسي نافع ترين معارف است يا معرفت نفس راه معرفت خداوند است، به خاطر اين است كه حركت معنوي انسان از خودشناسي شروع مي شود (من عرف نفسه فقد عرف ربه).
ايمان يعني قبول داشته باشي كه جهان منحصر به طبيعت نيست و انسان به مناسبت همان روح الهي كه در او نهفته است، جاودان خواهد بود، با خاتمه يافتن عمر طبيعي نابود نمي شود. باور كني كه آخرتي هست و اعمال انسان در سراي آخرت و برزخ بازتاب نيك و بد خواهد داشت.
ايمان, يعني باور يقيني به اينكه هستي پر از خدا است و تمام مخلوقات مظاهر خدا هستند و كمال و سعادت انسان نيز در اين است كه پر از فكر و صفت و اراده خدا شود و خدا را بر وجود خويش حاكم سازد.
ايمان از يك فرد معمولي يك انسان سياسي و مبارز مي سازد. اگر حقيقت ايمان در انسان نهادينه شد، آنگاه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولايت خداوند مي داند و خلافت انسان كامل معصوم را بر خودش و جامعه خواهد پذيرفت و تحت فرماندهي ولي و خليفه خدا در روي زمين، هميشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلي(جهاد اكبر) با نفس اماره و دشمنان خارجي (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و كافران مي باشد و در عرصه اين درگيري مي تواند از جان و مال و آبروي خويش مايه بگذارد و از هيچ نيروي شيطاني هراس بدل راه نمي دهد و محكم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت مي كند و در مقابل سختي هاي اين راه بردبار و صبور خواهد بود. اين صفات و حالات، دورنمايي از يك انسان مومن واقعي است.
اگر بخواهيم حقيقت ايمان را به درستي و مصداقي درك كنيم بايد مومن حقيقي و ويژگي هاي آن را بررسي كنيم. چرا؟ چون ايمان يك نيروي معنوي بسيار قوي و در عين حال پيچيده است كه بدون مطالعه در مظاهر آن قابل شناخت نيست. ايمان نيرويي است كه در مومن ظهور مي كند و تا ظرف ظهور ايمان، يعني مومن را به درستي نشناسيم، نمي توانيم به اين نيروي معنوي شناخت عميق پيدا كنيم.
اگر انسان مؤمن كه ترديدها را از ميان برده است عمل صالح پيشه كند و در اطاعت خداوند تلاش بيشترى نمايد از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند يقين او را مستحكمتر و معرفت او را روشنتر مىسازد. چنين انسانى امورى را مشاهده مىكند كه از انسانهاى معمولى پوشيده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مىيابد كه شوق و محبت او به پروردگار را افزايش مىدهد و او را در طريق حق استوارتر مىسازد.
شما وقتي مي بينيد، يك انسان مومن در يك مجمع جهاني با تكيه بر ايمان خود و اعتقاد به توحيد، سخني مي گويد كه جهانيان را بيدار و متوجه مي كند و ظالمان را به خشم مي آورد، نيروي ايمان را در كلام او مشاهده مي كنيد. شما هنگامي كه قدرت نفوذ سخن و رفتار امام خميني رض را در ملت مي بينيد و توان او را براي سرنگوني نظام شاهنشاهي و ايجاد نظام اسلامي با تكيه بر خداوند و توكل به او مشاهده مي كنيد، پي به قدرت ايمان مي بريد و آن را در يكي از مظاهر آن مشاهده مي كنيد.راهكار دين براي خودسازي و تقويت ايمان:
راهكار دين توحيدي اسلام براي خدايي شدن انسان و خودسازي و تقويت ايمان, غفلت زدايي و انس دادن و آشنا نمودن انسان با خداوند و ايجاد وحدت ميان اين دو است, به گونه اي كه خداي متعال تمام فكر و ذكر و انديشه و عمل انسان را اشغال كند و قلب انسان عرش خداوند گردد. قلب المومن عرش الرحمان. (بحار الانوار ج 55, ص 29) قلب مومن عرش خدا است و به تعبير قرآن كريم رنگ خدايي بگيرد و خدايي شود, صبغه الله و من احسن من الله صبغه. ( بقره, 138) رنگ خدا و چه كسي بهتر از آن است كه رنگ خدايي به خود گرفته است.
قرآن كريم هدف زندگي را عبادت معرفي مي كند. و ما خلقت الجن و الان الا ليعبدون. ( ذاريات, 56) جن و انسان را نيافريدم مگر براي عبادت. در روايت از معصومين هست كه معناي عبادت, معرفت است, يعني در حقيقت هدف خلقت انسان معرفت خدا است و اديان الهي و پيامبران خداوند همگي آمده اند تا خداوند را به انسان بياموزند. اگر در سيره و سخنان انبياي الهي دقت كنيم, مشاهده خواهيم كرد كه آنها كاري جز آموزش خدا به خلق خدا نداشتند. خودشان هم در تمام زندگي خود مشغول خدا بودند. تمام فكر و ذكر انبياي الهي هم همين بوده است. آنها تنها به خداوند مي انديشيده اند و تنها مردم را به خداوند دعوت مي كردند و گفتگوهاي شان از خدا و رفتارشان براي خدا بوده است. ما هم در زندگي خود از اين منظر كاري جز خدا شناسي و خداپرستي نداريم.
به عبارتي مي توان گفت: خودسازي يعني تمركز كردن روي خداوند. اينكه تمام زندگي انسان بر محور خدا و معرفت خدا سامان دهي شود.
منتهي معرفت توحيدي خداوند دو مرحله دارد, معرفت نظري و معرفت عملي. يا به عبارتي توحيد و عرفان نظري و عملي. معرفت گاهي از طريق شناخت و فعاليت هاي ذهني و معرفتي حاصل مي شود و گاهي از طريق عملكرد و تجربه عملي به نتيجه مي رسد. انسان گاهي از طريق توصيف عسل به مزه و خواص و كيفيت آن شناخت پيدا مي كند و گاهي از طريق چشيدن خود عسل به اين نوع شناخت معرفت عميق پيدا مي كند. عبادت همان معرفت خداوند است كه از طريق تجربه عملي انجام مي شود و در نهايت نيز به معرفت نظري خواهد انجاميد. مراحل خداشناسي توحيدي و تقويت نظري ايمان:
مراحل سلوك نظري يا شناخت توحيدي خداوند شامل تفكر شخصي در سوال هاي اساسي زندگي انسان است كه در بينش ديني مطرح مي شود مانند, خداشناسي و انسان شناسي و هستي شناسي و دين شناسي و معاد شناسي كه البته صورت تفصيلي آن شامل مراحل گسترده اي به شرح زير است:
- شهود و رويت ذات الهي در آيات آفاقي و انفسي و مظاهر خداوند, به خصوص مظهر جامع انساني.
- شناخت و رويت صفات خدا در كتاب تكوين طبيعت و همچنين از طريق كتاب تدويني قرآن كريم و روايات معصومين ع.
- شناخت ولايت و حكومت خداوند بر جهان هستي و سنت هاي حاكم بر آن و فرشتگان الهي.
- شناخت ولايت انبياي الهي و جانشينان معصوم ايشان (ع) و سيره عملي و سخنان انسان هاي كامل.
-شناخت سخن خدا, يعني قرآن كريم.
- شناخت اخلاق و ارزش هاي الهي و همچنين رزايل و ضد ارزش ها.
- شناخت احكام و اراده خدا از طريق آشنايي با احكام شريعت و علم فقه كه شامل واجبات و محرمات و مكروهات و مستحبات و مباحات و حلال ها و صحيح و فاسد شرعي و عملي است.
-شناخت قوانين حاكم بر مظاهر و مخلوقات خداوند در طبيعت و كيهان و عجايت خلقت الهي از طريق علوم دانشگاهي و تجربه بشري.
- شناخت دشمنان خدا, يعني شياطين انسي و جني و كفار و مشركين و منافقين.
- شناخت انسان كامل به عنوان ظرف ظهور كامل خداوند و مظهر جامع و خليفه خدا در زمين.
- شناخت خود يا خودشناسي به منظور معرفت نسبت به مقدار نزديكي و دوري از خدا و كيفيت تحقق مظهريت خداوند در خود فردي ما.
- مطالعه تاريخ و سرگذشت خداپرستان و دشمنان خدا به منظور شناخت هجوم هاي مختلف دشمنان خدا و جنگ سخت و نرمي كه بر عليه خداپرستان سامان دهي مي كنند و نحوه معامله و برخورد ايشان و امدادهاي غيبي خداوند و نصرت مومنان و شكست كافران و دشمنان خدا.
- شناخت معاد و سرانجام جهان و انسان و كيفيت ملاقات انسان با خداوند در آخرت.
با دقت در اين مراحل به خوبي آشكار مي شود كه تمام علم و دانش انسان چه حوزوي و چه دانشگاهي منحصر به شناخت خداوند است و در حقيقت موضوع تمامي شاخه هاي علوم و معارف قديم و جديد, خداشناسي است, و خداي متعال به انسان هر گونه ابزاري براي شناخت اعم از حس و عقل و شهود داده است, براي شناخت خود داده و كسي جز خداوند وجود ندارد كه قابل شناختن باشد. هر چند كه ممكن است خود ما و يا اساتيدي كه به ما دانش مي آموزند, از اين موضوع غافل باشند.
آدمي تا زمانى كه نسبت به چيزى شناخت كامل و كافي پيدا نكند، آن را دوست نمىدارد و نمي تواند آگاهانه و عاشقانه به او نزديك شود. با طي مراحلي كه گذشت شما از نظر انديشه و شناخت به خداوند نزديك مي شويد و زمينه قرب عملي انسان نيز فراهم خواهد شد.خداپرستي و معرفت عملي:
عبوديت توحيدي و آگاهانه و عاشقانه خداوند و ترك محبت دنيا راهكار كلي عرفان و خودسازي است, نيز بسيار گسترده است. در حقيقت انسان هر انتخاب خوبي كه مي كند, در قالب خدا پرستي انجام مي دهد, حتي انتخاب غذاي خوب, همسر خوب, مكان خوب براي زندگي اگر بر محور خدا و براي رضاي خدا باشد, خدا پرستي محسوب مي شود, چه رسد به انتخاب دوست خوب, استاد خوب, مدرسه خوب و كتاب خوب. ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين.
در اين راستا تمام جوارح و جوانح انسان وظيفه عبودي و توحيدي خاص خود را دارد و در حقيقت همه وجود انسان وارد پرستش خدا مي شود. چشم فقط بايد خدا را ببيند و در مسير خواست خدا ببيند و گوش هم خدا پرستي اش اين است كه به خدا گوش كند و به غير خدا گوش ندهد. دست تنها كارهاي خداپسندانه انجام دهد و ظلم نكند پا تنها به سوي خدا و براي خدا حركت كند و شكم تنها چيزي بخورد كه خداوند راضي است و انديشه انسان به چيزي فكر كند كه خدا در آن باشد, فقط به خدا بيانديشد و يا خدايي بيانديشد و........ تا جايي كه تمام وجود انسان فاني در خدا شود.
از اين منظر تمام فعاليت هاي فردي و اجتماعي انسان اگر در راستاي توحيد و براي خدا باشد, عين ديانت است, يعني تمام فعاليت هاي سياسي, اجتماعي و فرهنگي و حتي فعاليت هاي اقتصادي انسان عين ديانت و خداپرستي و در راستاي ساخت خود و جامعه اسلامي است. مرحوم مدرس كه فرمود: سياست ما عين ديانت ما است, حرف توحيدي بسيار دقيقي را زده است. البته نفرمود: جزء دين است و بحث عينيت را مطرح كرده است كه بسيار دقيق تر است از جزئيت است. عين دين, يعني شما كار اقتصادي هم كه مي كنيد اگر موحد باشيد, كارتان عين عبادت خدا و يكتا پرستي است. كار سياسي هم كه مي كنيد, داريد خداپرستي مي كنيد و حتي براي نظام اسلامي موشك هم كه مي سازيد اين كار عين عبادت و ديانت است و باعث كمال و رشد انسان و جامعه مي شود. در اين آستان تمام فعاليت هاي انسان رنگ و بوي خدايي دارد و در قالب عبوديت مطرح مي شود و چنين رويكردي است كه در نهايت انسان را به نهايت شكوفايي فردي و اجتماعي خود مي رساند.مراحل خداپرستي و تقويت عملي ايمان:
خداپرستي نيز مراحل كلي و دسته بندي خاصي دارد كه طي كردن آن براي رسيدن به خودسازي و خدايي شدن انسان ضرورت دارد. مبناي اين مراحل همان شناخت هاي نظري و اعتقاد به آنها است كه در عبادت, عمل و اخلاق فردي و اجتماعي انسان ظاهر مي شود.
مهمترين مراحل سلوك عملي عبارت ا ست از:
- ايمان به خداوند و قبول اين معنا كه انسان با روابط گسترده با خداوند به كمال و سعادت خود مي رسد و بدون خدا زندگي و دنيا و آخرت انسان تباه خواهد شد.
- حاكم ساختن اراده خداوند بر اراده خود و عبوديت كامل خداوند در دو مرحله قرب فرايض و نوافل است كه اصطلاحا به آن فناي في الله گفته مي شود. حضرت على(ع) نيز مىفرمايند: «اگر خدا را دوست مىداريد محبّت دنيا را از قلبهايتان خارج كنيد»، (ميزانالحكمه، ج2، ص 228، ر 3167).
- تخلق به صفات الهي و آراسته شدن به فضايل اخلاقي. در اين راستا اصلاح صفات شخصيتي و پاك سازي دل و درون از رزايل اخلاقي, از طريق راهكارهاي علم اخلاق و تمرين آن ها در معاشرت با مردم و رعايت اخلاق اجتماعي يكي از مراحل وسيع و پر اهميت خودسازي محسوب مي شود.
- پاكسازي و تهذيب نفس از عادت هاي بد و دلبستگي ها و وابستگي ها و اموري كه مانع كمال و سير و سلوك انسان به سوي خدا تلقي مي شود نيز از مراحل خودسازي است.
- انجام وظايف واجب عبادي در قبال خداوند و عمل به احكام الهي و ترك گناهان كه باعث تحصيل صفت تقوي در انسان خواهد .
- تقويت ارتباط عاشقانه با خداوند و اولياي معصومين(ع) او و مومنان اهل ولايت و محبت, از طريق انجام مستحبات و زيارات و مانند آن.
- يكي از مهمترين مراحل خودسازي جهاد و مبارزه با دشمنان خدا است. علاوه بر جهاد اكبر كه با دشمن دروني نفس انجام مي شود, جهاد اصغر هم خيلي سازنده است و شايد ايمان انسان و صداقت و اخلاص او در اين مسير با جهاد است كه محك مي خورد و راستي آزمايي مي شود. الجهاد باب من ابواب الجنه. جهاد خود دري است از درهاي بهشت كه مومنين راستين از طريق آن به ملاقات خداوند مي روند.ولايت پذيري شرط مهم ايمان توحيدي:
همه ما مي دانيم كه پيامبر خاتم (ص) دعوت خود را با توحيد آغاز كرد و فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا, يعني از طريق توحيد و خداپرستي و نفي شرك و كفر است كه به رستگاري مي رسيد, ولي خودسازي و رفتن در راه توحيد و خدايي شدن بدون تمسك به ولايت انبيا و اولياي معصومين (ع) و رهبران حقيقي و علماي رباني دين در زمان غيبت معصوم (ع) ممكن و شدني نيست. مهمترين دليل حقانيت شيعه هم همين است. مذهب شيعه با وجود ولايت است كه مي تواند به عنوان يك مذهب كامل راهگشا و نجات دهنده بشر باشد.
دين اسلام در قرائت شيعي آن دو محور اساسي دارد كه عبارت است از توحيد و ولايت. توحيد متن دين است و ولايت مفسر و مجري آن در جامعه. توحيد بدون ولايت دچار افراط و تفريط مي شود. مشكلاتي كه امروزه غربيان دچار آن هستند, ناشي از نفي توحيد و گرايش به كثرت گرايي است و انحراف و افراطي گري اهل سنت به خصوص وهابيت حاصل نفي ولايت و درك غلط توحيد است.
مهمترين منبعي كه به صراحت اين مطلب را بيان كرده است, حديث معروف سلسله الذهب است. اين حديث در منابع فراواني آمده و از احاديث معروف و متقن شيعه است. سلسه الذهب گفته اند چون سلسله سند آن شامل تمام معصومين(ع) قبل از امام هشتم (ع) مي شود تا مي رسد به رسول خدا (ص) و آن حضرت مي فرمايد: كه خداي متعال چنين فرموده است.
در مسير حركت امام رضا(ع) به سوي مرو هنگامي كه موكب حضرت به شهر نيشابور رسيد, مردم نيشابور كه مردمي دانش دوست و مشتاق زيارت حضرت رضا (ع ) بودند. از حضرت تقاضا كردند اندكى توقف فرمايد تا چهره جذاب و متين آن يادگار رسول را ببينند. امام (ع) در حالى كه لباس ساده اى بر تن داشت ، در برابر مردم قرار گرفت . مردم با ديدن آن حضرت بى تابانه فرياد شوق برداشتند. دو نفر از حافظان حديث بنام ابوذرعه و محمّد بن اسلم مردم را به سكوت دعوت كرده و كلمات درربار آن حضرت را براى مردم - با صداى بلند - بيان مى كردند.
حضرت رضا عليه السلام حديثى را كه مربوط به (توحيد و يگانگى ذات حق ) است پس از ذكر سلسله سند كه به خداي تعالي مي رسيد, بدين سان بيان فرمود: قال الله تعالي: كلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى, يعنى كلمه طيبه (لا اله الا اللّه) دژ استوار من است ، هر كس آن را بگويد در اين دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شد از عذاب روز رستاخيز در امان خواهد بود. و سپس هنگامى كه موكب آن حضرت مى خواست به راه افتد، براى تكميل اين سخن والا و ارزنده سر از هودج و كجاوه بيرون آورد.
مردم همه متوجه شدند كه امام (ع) قصد بيان مطلب مهم و سرنوشت سازي را دارد . بنابراين ديگر بار سكوت بر همه جا حكمفرما شد. امام (ع ) بدنبال حديث افزود: و لكن بشرطها و شروطها و انا من شروطها. يعنى : و امّا به شرط و شروطش (و با اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم .
از اين بيان انتهايي حديث برداشت مي شود كه ولايت شرط دين و جزء كامل كننده آن است. پروردگار وقتي على ابن ابيطالب را به ولايت منصوب نمود آيه اكمال را فرو فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا (مائده, 3) در اين روز كامل نمودم براي شما دين شما را و اتمام نمودم براي شما نعمت خود را و راضي شدم كه توحيد ـ توأم با ولايت ـ دين شما باشد.
البته قبل از نصب اميرالمؤمنين به ولايت نيز، خداي متعال در آيه تبليغ به پيامبر چنين خطاب مي كند: يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته (مائده, 67) اي پيامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب اميرالمؤمنين به ولايت ـ به مردم بگو اگر تبليغ نكني، رسالت خود را نرسانيده اي .
بنا بر بسيارى تفسيرها ماجراى حديث سلسله الذهب امام رضا با تاكيد روى جملة شرطها و شروطها همان آيه اكمال و آيه تبليغ را يادآوري مي كند و مى گويد:
شرط اساسي كلمة لا اله الا الله پذيرش ولايت و رهبرى امام و در پى آن ولايت فقيه در زمان غيبت معصوم (ع) است, بدون پذيرش ولايت اساسا زنده بودن و مسلمانى و رستگارى اخروى شما زير علامت سئوال است. اين حديث شريف در كتاب هاي متعددي مانند عيون اخبار الرضا (ج -2 ص 296) منتهي الآمال (ج -2 ص 891) بحارالانوار، (ج 109 -12) حديثه الشيعه (ص 642) و ... درج گرديده است.
شاهد ديگر نيز حديث ثقلين است كه در آن پيامبر خدا (ص) چندين بار به خصوص نزديك رحلت خود از اين دنيا توسط آن وصيت كرد و فرمود: اني قد تركت فيكم ثقلين، آحدهما اكبر من الآخر: كتاب اللّه عزوجل حبل ممدود من السمأ الي الارض، و عترتي اهل بيتي، ألا انهما لن يفترقا حتّي يردا عَلَيَّ الحوض; من در ميان شما دو چيز گرانمايه و پر ارزش، به يادگار مينهم كه يكي از آن دو بزرگتر از ديگري است: كتاب خداوند ـ عزوجل ـ كه ريسماني كشيده شده از آسمان به زمين است و عترت خود كه همان اهلبيت من ميباشند. آگاه باشيد كه اين دو هرگز از هم جدايي نپذيرند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.(اهلبيت در قرآن و حديث، ص 160ـ175.)
قرآن در حقيقت كتاب آموزش توحيد, دين و زندگي توحيدي است و اهل بيت نيز همان ولايت است كه مفسر توحيد و كتاب خدا و ضامن اجراي آن در جامعه است.
نتيجه اينكه: بهترين راه خودسازي استفاده از قرآن كريم و اهل بيت(ع) براي شناخت توحيدي خداوند و سامان دهي زندگي توحيدي و سير و سلوك الي الله است كه به صورت دو سير نظري و عملي طي مي شود و در نهايت انسان با فنا و غرق شدن در خداوند, به مقصد و مقصود نهايي زندگي خود مي رسد.
ويژگي ها و آثار ايمان:
براي اينكه با ماهيت ايمان آشنا تر شويم بهتر است ويژگي هاي آن را بشناسيم. هر چه شناخت ما از مسير بيشتر باشد، بهتر مي توانيم در آن قدم برداريم و در نتيجه صحيح و سالم به مقصد نهايي خود مي رسيم.
1. ويژگي اول ايمان، اين است كه فعلي اختياري است، زيرا در آيات متعددي از قرآن، مانند: ءَامِنُوا كَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ (بقره: 13)، متعلق امر قرار گرفته است و پيشفرض هر امري، امكان انجام آن از سرِ اراده و اختيار است. در برخي آيات نيز به نحوي صريح تر به اختياري بودن آن اشاره شده، آنجا كه ميفرمايد: لآاكراهَ فِي الدِّين قَدتَبَين َالُّرشدُ مِنَ الغي فَمَن يكفُر بالطّاغوت وِيؤمِن باللّه (بقره، 256). پس از نفي اكراه و اجبار و روشنبودن راه راست از راه كج، حال نوبت ايمان و كفر است كه به انتخاب خود افراد حاصل ميآيد.
2. ايمان كار قلب است: قَالَتِ الاَعرابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤمِنُوا وَ لَكِن قُولوا أَسلَمنَا وَ لَمَّا يدخُل الايمَنُ فِي قُلُوبكُم (حجرات، 14) و الّذينَ قَالُوا ءَامَنَّا بِأفوَهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم (مائده، 41) اين آيات نشان ميدهند كه تا زماني كه ايمان به قلب رسوخ نكند، درواقع تحقق نيافته است. يعني ورود به قلب شرط لازم براي ايمان است.
3. اطمينان قلبي براي قبولي ايمان كافي است، هرچند كه بعداً خواهد آمد كه ايمان و عمل، قرين و شريك يكديگرند: الاَّ مَن أُكرهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئنُّ بِالاِيمَنِ (نحل، 106). در اين آيه كافيبودن ايمان در قلب، مشروط به رسيدن به حد اطمينان، بيان شده است.
در حديثي از پيامبر گرامي اسلام نقل شده است: ايمان و عمل برادر و شريك نزديكاند، كه خداوند هيچيك را بدون ديگري نميپذيرد. (المتقي الهندي، 1397 ق: 59).
4. ايمان قابل پوشاندن و پنهان كردن است: وَ َقَالَ رَجُلٌ مُّؤمِنٌ مِن ءَالِ فِرعَونَ يكتُمُ اِيمَنَهُ... (غافر، 28). قابليت پنهانكردن براي ايمان از قلبيبودن آن ناشي ميشود.
5. لازمه ايمان، تسليم محض است. در صورت خوببودن متعلق ايمان، لازمهاش حاكم گرداندن خدا و پيامبر(ص) و تسليم محض به دستورات آنها همراه با رضايت است. وَ مَا كَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لامُؤمِنَه اذَا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن يكُونَ لَهُمُ الخِيرَهُ مِن أمرهِمْ (احزاب، 36). در اين آيه لزوم تسليم به احكام الهي و دستورات خدا بيان شده است.
6. ايمان قابل افزايش و كاهش است: فَزادَهُم اِيمنًا (آلعمران، 173) و فَأَمَّا الَّذينَ ءَامَنُوا فَزَادَتهُم اِيمَنًا (توبه، 124).
7. ايمان از ميان رفتني و قابل تبديل به ضد خودش، كفر، است: كَيفَ يهدِي الله قَوماً كَفُروا بَعدَ اِيمَنِهم (آل عمران، 86) و( وَ مَن يتَبَدَّل الكُفرَ بِالايمانِ فَقَد ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيل) (بقره، 108). در اين آيات كفر بعد از ايمان ممكن دانسته شده و مجازاتهايي شديد براي آن در نظر گرفته شده است.
8. ايمان غير از علم است: الَّذِينَ أوتُوا العِلمَ وَ الاِيمَنَ (روم، 56). در اين آيه علم چيزي است كه در كنار ايمان به عدهاي عطا شده است، پس علم غير از ايمان است.
9. ايمان با شك قابل جمع نيست؛ زيرا شك صفت اهل كفر است: ... بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكرِي (ص، 4 ـ 8) و در آيه ديگر ايمان در برابر شك قرار داده شده است: لِنَعْلَمَ مَن يؤْمِنُ بِالاَْخِرَهِمِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكّ (سبأ، 21).
10. خدا از انسان براي ايمان به خودش ميثاق گرفته است و پيامبران را ميفرستد تا آن ميثاق را يادآوري كنند: وَ مَا لَكُمْ لاَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الرَّسُولُ يدْعُوكُمْ لِتُؤمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أخَذَ مِيثاَقَكُمْ (حديد، 8). اين پيمان در روز اَلَست، كه در تعيين آن اختلاف نظر هست، گرفته شده و در آنجا آدميان توانستهاند ربوبيت پروردگار را شهود كرده، و به آن اعتراف كنند.
11. اهل ايمان به پيمان خود، با خدا وفا ميكنند: مِّنٌ الْمُؤمِنينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْيهُ وَ مِنْهُم مَّن ينتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (احزاب، 23) براي وفاي به پيمان هر شرايطي پيش آيد، چه در جنگ شهيد شوند، چه زنده بمانند، پايدار و استوارند و چيزي آنها را متزلزل نميكند.
12. ايمان مستلزم توكل بر خداست؛ زيرا هنگامي كه ايمان وارد قلب شد و اطمينان آورد، به دنبال آن در مسائلي كه پيش روي مؤمن قرار ميگيرد، به دليل اطمينانش به خدا، ايمني دارد و كار خود را به او ميسپارد: وَ عَلَي اللَّهِ فَتَوَكَّلُوآ اِن كُنتُم مُّؤْمِنينَ (مائده، 23) و حتي در حال جنگ و محاصره و پيشآمدن سختيها، نه تنها متزلزل نميشود، كه بر ايمانش افزوده ميگردد و بر خدا توكل ميكند و ميگويد: وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ (آلعمران، 173).
13. ايمان ملازمت ذاتي با عمل و گفتار ندارد. همانطوركه در بحث از حقيقت ايمان گذشت، اطمينان قلبي براي ايمان كافي است و ذاتاً ملازمتي با عمل و گفتار ندارد و عمل ظاهري خارج از حقيقت ايمان است. (همانطور كه قبلاً گذشت، خود ايمان يك نوع عمل اختياري است. مقصود از عمل در اينجا، اعمال ظاهري مانند نماز، روزه، حج، زكات، احسان و ... است) در آيات فراواني در كنار ايمان، به عمل صالح نيز امر شده؛ زيرا ايمان و عمل صالح نتيجه بخش و رستگاريآفريناند: مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيوم الاَخِرِ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ (بقره، 62) و (وَ الْعَصْر ، اِنَّ الاِنسانَ لَفِي خُسْرٍ ، اِلاَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (والعصر، 1 ـ 3) و اين نشان از آن دارد كه عمل، داخل در حقيقت ايمان نيست، وگرنه نيازي به ذكر جداگانه آن، با اين حد از كثرت نبود.
14. در عين حال، به دليل قرينشدن عمل صالح با ايمان در بيش از 90 آيه قرآن، ملازمه خارجي عمل صالح با ايمان فهميده ميشود.
15. ايمان بعد از توبه و قبل از عمل صالح است؛ يعني ابتدا بايد از بديها روگردان شد، سپس امكان تصديق و ايمان فراهم ميشود، بعد از آن با داشتن ايمان ميتوان به عمل صالح روي آورد كه در اين حال مفيد است و ميتواند بر هدايت انسان نيز بيفزايد: فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَي أن يكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ (قصص، 67). البته مقصود از رويگرداني از بديها كه در توبه لازم است، اين نيست كه شخص ابتدا در بدي باشد، سپس از آن جدا شود. بلكه ميتواند از همان ابتدا از بديها روي تافته باشد. اين هم خود مرتبهاي از توبه است. و شايد توبه معصومان، عليهمالسلام، نيز از اين سنخ باشد.
16. ايمان، خودْ راهيافتگي است: فَاِنْ ءَامَنُوا بمثَل مَآ ءَامَنتُمْ بهِ فَقَدِ اهْتَدَوا (بقره، 137). استفاده از كلمه - قد - كه به معناي تحقق قطعي است، نشان ميدهد كه خود ايمان نوعي راهيافتگي است.
17. ايمان مرتبهاي برتر از اسلام است: قَالَتِ الاَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤمٍِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يدْخُل الاِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ (حجرات،14) در اين آيات، اسلام آوردن عربهاي باديهنشين موضوع بحث است. آنها اسلام آوردن خود را امري بسيار مهم تلقي ميكردند و از اين طريق، هم منت ميگذاشتند و هم طالب پاداش بودند. خداوند ميفرمايد كه كار شما ايمان نبوده است، بلكه صرفاً اسلام آوردهايد و تا ايمان در دلهاي شما نفوذ نكند، و شك و ترديدها را از دل بيرون نكنيد و با صداقت و اخلاص در راه خدا جهاد نكنيد، نميتوان شما را مؤمن به حساب آورد.
18. ايمان در برخي شرايط بيفايده است و اثري ندارد. سنت الاهي بر اين است كه ايمان در هنگام مواجهشدن با لحظه مرگ و ديدن عذاب خداوند بيثمر است: فَلَمَّا رَأَؤْ بَاسَنَا قَالُوا ءَامَنَّا بِاللّّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنَا بمَا كُنَّا بِهِ مُشرِكينَ ، فَلَمْ يكُ ينفَعُهمْ اِيمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللّهِ الّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَفِرُونَ (غافر، 84 ـ 85)
19. ايمان با محبت، ملازمت دارد. لازمه تصديق قلبي يا عقدالقلب، دوستي است. دوستي با خدا و دوستان او و دشمني با دشمنان خدا از لوازم جداييناپذير ايمان است: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يحِبُّونَهُم كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره، 165).
20. نزول آرامش بر قلب مؤمن از آثار ايمان است: هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَهَ فِي قُلُوبِ المُؤمِنينَ لِيزدَادُوا اِيماَناً مَّعَ (فتح، 4)
21. ترس از خدا و نترسيدن از غيرخدا از ديگر ويژگي هاي ايمان است: اِنَما ذلكُمُ الشّيطانُ يخوّفُ أوليآءَهُ و فَلاتَخافُوهُمْ وَ خافُونِ ان كنتُمُ مُؤمِنينَ (آلعمران، 175)
22. عمل به مقتضاي ايمان موجب برداشتهشدن ترسها و غمها ميشود: مَن ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ اليوم الاَخِِر وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوفٌ عَلَيهِم وَ لاَهُم يحزَنُونَ (مائده، 69)
23. خداوند سرپرستي مؤمن را برعهده ميگيرد و آنها را از تاريكي به نور ميبرد: اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ ءَامَنُوا يخرِجُهُم مِّنَ الظُلُماتِ اِلَي النُّورِ (بقره، 257).
24. يكي از لوازم ايمان، سربلند بيرون آمدن از آزمونهاي سخت است: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يترَكُوا أَن يقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُم لاَيفتَنُونَ ، وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم فَلَيعلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيعلَمَنَّ الكَاذِبِينَ (عنكبوت، 2 ـ 3).