«وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ»؛
بقره (2)، آيه 124.«و (-(ياد كنيد)-) هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى (-(دشوار و سخت)-) آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش (-(به خاطر شايستگى و لياقت او)-) فرمود: من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمانم (-(نيز پيشوايانى برگزين)-). (-(پروردگار)-) فرمود: پيمان من (-(كه امامت و پيشوايى است)-) به ستمكاران نمى رسد».
مقدمه
درجات به اندازه كلمات خورشيد اديان ابراهيمى آنگاه به امامت رسيد كه امتحانات سخت الهى را تمام و كمال به انجام رسانيد و به عهد الهى نائل گشت، چرا كه آينه تمام نماى الهى شدن، شفافيت كامل مى خواهد و ذره اى غبار و ناخالصى را برنمى تابد و امام الشهداء نيز در نيم روز عاشورا، ابراهيمى ترين ابتلائات را به منصه ظهور گذاشت و نه يك قربانى، بلكه خورشيد خورشيد و ستاره ستاره قربانى را به مذبح دوست كشاند.
كسانى هم چون حضرت ابراهيم عليه السلام به عنوان سرآمد موحدين، پيامبر اسلام به عنوان اشرف پيامبران و امام على عليه السلام به عنوان با فضليت ترين اوصيا و امام حسين عليه السلام به عنوان سيدالشهدا همگى داراى ويژگى صبر در نقطه اوج آن بودند به همين منظور درباره آيه شريفه توضيحاتى داده مى شود و سپس درباره انواع صبر و چگونگى بهره مندى از اين ويژگى در زندگى خواهيم پرداخت.
ابتلاء در لغت در مفردات آمده: فلانى امتحان شد و مبتلا شد، دو معنا را در بر دارد:
1. (با امتحان او) بر احوال او شناخت پيدا مى شود و بر آنچه از وضعيت او كه ناشناخته بود آگاهى پيدا مى شود.
2. (با امتحان او) برترى و پستى او آشكار مى شود. (هر چند امتحان كننده از قبل به وضعيت او آگاه بوده باشد).
پس اگر درباره خداوند گفته مى شود؛ خدا فلانى را امتحان كرد، منظور آشكار شدن برترى و پستى اوست نه آگاهى به احوال او، زيرا كه خدا بر احوال همه آگاه است. و مراد از آيه شريفه: «كه خداوند حضرت ابراهيم را به كلمات امتحان كرد» همين است.
بلا و امتحان در خير و شرّ انجام مى پذيرد و از اين طريق صبر او در برابر ناملايمات و شكرگزارى او در برابر نعمت ها آشكار مى شود.
استعمال ابتلاء در قرآن «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»؛
بقره (2)، آيه 155.«فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ»؛
بقره (2)، آيه 249.«وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ»؛
نساء (4)، آيه 6.«وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛
اعراف (7)، آيه 168.«وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»؛
انفال (8)، آيه 17.«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ»؛
محمد (47)، آيه 31.ابتلاء در روايات تفسيرى مرحوم كلينى در كافى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: خداى عز و جل ابراهيم عليه السلام را قبل از آنكه نبى خود بگيرد، بنده خود گرفت، و قبل از آنكه او را رسول خود بگيرد، نبى خود گرفت، و قبل از آنكه او را خليل خود قرار دهد، رسول خودش كرد، و نيز قبل از آنكه امامش كند، خليلش كرد، چون به حكم آيه:
«إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»، ابراهيم بعد از آنكه خالص در عبوديت، و سپس داراى نبوت، آن گاه رسالت، و در آخر خلت (خليل اللَّه) شده بود، تازه خدا او را امام كرد، و از اينكه از خدا خواست تا اين مقام را در ذريه اش نيز قرار دهد، معلوم مى شود كه اين مقام در نظرش بسيار عظيم آمده، و خدا هم در پاسخش فرموده: كه هركسى لايق اين مقام نيست، آن گاه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه
«لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» فرمود: «هيچ وقت ستمكار، امام پرهيزكاران نمى شود»
اصول كافى، ج 1، ص 175، حديث 2..
مرحوم شيخ طوسى در امالى با ذكر سند و ابن مغازلى، در مناقب، بدون ذكر سند از ابن مسعود روايت كرده، كه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآله در تفسير آيه اى كه حكايت كلام خدا به ابراهيم است، فرمود: كسى كه به جاى سجده براى من، براى بت سجده كند، من او را امام نمى كنم، آن گاه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: اين دعوت ابراهيم در من و برادرم على كه هيچ يك هرگز براى بتى سجده نكرديم منتهى شد
امالى، شيخ طوسى، ج 1، ص 388 ؛ تفسير برهان، ج 1، ص 151، حديث 4..
مؤلف: و اين روايت از رواياتى است كه دلالت بر امامت رسول خداصلى الله عليه وآله دارد.
و در تفسير عياشى به سندهايى چند از صفوان جمال روايت كرده كه گفت: ما در مكه بوديم، در آنجا گفتگو از آيه:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» به ميان آمد فرمود: خدا آن را با محمد و على و امامان از فرزندان على تمام كرد، آنجا كه فرمود:
«ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»؛ «ذريه اى كه بعضى از بعض ديگرند، و خدا شنوا و دانا است».
اين روايت آيه شريفه را بر اين مبنا معنا كرده، كه مراد به لفظ (كلمه) امامت باشد، هم چنان كه در آيه:
«فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ، وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ»؛
زخرف (43)، آيه 26-28.، نيز به اين معنا تفسير شده است
تفسير عياشى، ج 1 ص 57 حديث 88..
تفسير آيه ؛
تفسير نمونه، ج 1، ص 447.جهت پيروزى در امتحانات الهى، «صبر» و بردبارى مهمترين عامل حفظ و تقويت ايمان است. صبر در فرهنگ اسلامى مفهوم گسترده اى دارد از يك سو، به معناى تحمل و خودنگهدارى در «نابسامانى ها»ست و از يك سو به معناى پايدارى و استقامت در «ساماندهى ها» است به همين جهت برخى بزرگان صبر را ريشه تمام كمالات انسانى دانسته اند.
منظور از «كلمات» چيست؟ از بررسى آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيرى كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت، چنين استفاده مى شود كه مقصود از «كلمات» (جمله هايى كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود) يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص، همه آنها را به عالى ترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
1. بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!
2. بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه در جايى كه حتى يك نفر سكونت نداشت!
3. قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردى كامل و ايمان در تمام اين مراحل.
4. مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود به سرزمين هاى دور دست براى اداى رسالت خويش، و مانند اينها.
و به راستى هر يك از آنها، آزمايشى بسيار سنگين و مشكل بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات كرد كه شايستگى مقام «امامت» را دارد.
شخصيت ممتاز ابراهيم عليه السلام نام ابراهيم در 69 آيه از قرآن مجيد ذكر شده، و در 25 سوره سخن از وى به ميان آمده است، در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده، و صفات ارزنده او يادآورى گرديده است.
او از هر نظر الگو و اسوه بود، و نمونه اى از يك انسان كامل بود. مقام معرفت او نسبت به خدا، منطق گوياى او در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگى ناپذيرش در مقابل جباران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بى نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايش هاى سخت، هر يك داستان مفصلى دارد و هر كدام سرمشقى براى مسلمانان و رهروان راه «اللَّه» مى باشد.
به گفته قرآن او از نيكان؛ صالحان؛ قانتان؛ صديقان؛ بردباران و وفاكنندگان به عهد بود، شجاعتى بى نظير و سخاوتى فوق العاده داشت.
پيام ها1. پيامبران نيز مورد آزمايش الهى قرار مى گيرند
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ».
2. براى منصوب كردن افراد به مقامات، گزينش و آزمايش لازم است
«إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ ربه بِكَلِماتٍ».
3. آزمايشات ابراهيم در مسير رشد و تربيت او بوده است
«...ربَّه ...».
4. منشأ امامت وراثت نيست، لياقت است كه با پيروزى در امتحانات الهى ثابت مى گردد.
«فَأَتَمَّهُنَّ».
5. پست ها و مسئوليّت ها بايد به تدريج و پس از موفّقيّت در هر مرحله به افراد واگذار شود
«فَأَتَمَّهُنَّ».
6. ابراهيم خليل امتحانات الهى را به تمام و كمال رسانيد
«فَأَتَمَّهُنَّ».
7. امامت، مقامى رفيع و از مناصب الهى است. امام بايد حتماً از طرف خداوند منصوب شود
«إِنِّي جاعِلُكَ».
8. پيشوايى ابراهيمِ خليل، جهانى بوده است و نه خصوص يك قوم
«إِنىِّ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا».
9. تبعيت از ايشان وظيفه همه انسان هاست
«لِلنَّاسِ إِمَامًا».
10. مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است
«فأتمهن... اماما».
11. براى نسل خود آرزوها و دعاهاى نيكو و مقامات بلند داشته باشيد
«و من ذريتى».
12. امامت، عهد الهى است و هميشه بايد اين عهد ميان خدا و مردم باشد
«عَهْدِي».
13. از اهمّ شرايط رهبرى، عدالت و حسن سابقه است. هركس سابقه شرك و ظلم داشته باشد، لايق امامت نيست
«لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ».
انواع صبردر فرهنگ اسلامى صبر داراى مفهوم بسيار وسيع و مصاديق متعدد است؛
1. صبر در اطاعت اطاعت از خدا، پيروى از رهبران آسمانى، انجام مسئوليت هاى اجتماعى احترام به پدر و مادر و... همگى از مصاديق صبر در اطاعت است كه توفيقات و موفقيت هاى فراوان را به ارمغان مى آورد. تا آنجا كه مشهور شده است: راز و رمز كسانى كه صاحب كرامت شدند چه بسا همين صبر بر طاعت بوده است.
چنان كه وقتى از پير پالاندوز سؤال شد كه چگونه توانستى جان كودكى را كه در حال افتادن از پشت بام بود را نجات دهى؟! گفت؛ تعجب نكنيد: «يك عمر، هر چه خداوند دستور داد، من گفتم «چشم»! و يكبار هم من به خدا گفتم و خداوند هم گفت «چشم»!!...».
2. صبر بر معصيت در طول زندگى چه بسا زمينه ها و شرايط گناه و آلودگى فراهم شود. انسان هاى وارسته، خويشتن دارى مى كنند و صبر مى كنند و اين ويژگى آنان را به مقامات مى رساند.
درباره صبر در برابر غريزه جنسى و شهوات داستان هايى مانند داستان حضرت يوسف عليه السلام و ابن سيرين بسيار جالب و شنيدنى است و درباره خويشتن دارى در برابر مال حرام و شنيدنى هاى غيرمجاز و نوشيدنى هاى حرام و... داستان هاى فراوان ديگرى را مى توان بيان كرد.
3. صبر بر نعمت بهره گيرى خوب از نعمت ها و بجا آوردن شكر نعمت به طورى كه انسان، مغرور و غافل نشود؛ از مهم ترين مقامات صبر است.
اگر كسى از دارايى خود و امكانات خويش در جهت خيررسانى به ديگران استفاده كند. و از زيبايى خود در چهارچوب نظام خانواده بهره مند شود همگى از مصاديق صبر بر نعمت است. اين همان مفهوم دعاى بسيار نورانى است كه عرض مى كنيم:
اللهم اسئلك صبر الشاكرين لك .
4. صبر بر مصيبت با صبر بر مصيبت مقام انقطاع به سوى خدا براى انسان حاصل مى شود. صبر در هنگام بيمارى، فقر، از دست دادن عزيزان و... از مهم ترين مقامات اولياى الهى است.
بسيارى با تحمل بيمارى پدر و مادر پيرشان به توفيقات مهم رسيده اند. مقام معظم رهبرى توفيق خودشان را در زندگى، از رسيدگى به پدرشان در هنگام پيرى و بيمارى مى دانند.
مرحوم شيخ كريم حائرى توفيقات خودش را به جهت كمك به همسرشان در هنگام بيمارى مى دانند... .
هم چنين صبر در هنگام از دست دادن عزيزان به ويژه اگر آن عزيز جوان و يا نوجوان باشد، از مصاديق بارز صبر بر مصيبت مى باشد.
ذكر مصيبت حضرت على اكبرعليه السلام ميان حضرت ابراهيم عليه السلام كه در امتحانات الهى به خوبى سربلند شد و به مقامات رسيد با امام حسين عليه السلام شباهت هايى وجود دارد.
1. هر دو جوانى داشتند كه در رفتن به قربانگاه تسليم امر الهى بودند.
2. حضرت ابراهيم عليه السلام به فرزندش اسماعيل اعلام كرد:
«يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»؛ «پسرم، من در رؤيا مى بينم كه تو را ذبح مى كنم».
فرزندش جواب داد:
«قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛
صافات (37)، آيه 102.؛ «اى پدر آنچه به آن فرمان داده شدى انجام بده، مرا از صابران خواهى يافت انشاءالله».
در مسير كربلا نيز آن هنگام كه امام حسين عليه السلام كلمه «استرجاع» (-(اناللَّه و انا اليه راجعون)-) را بر زبان جارى كردند.
حضرت على اكبرعليه السلام از پدر پرسيد:
لمَ استرجعَت؟!؛ «چرا كلمه استرجاع را بر زبان جارى كردى؟!»
حضرت پاسخ دادند:
تسير القوم و تسير بهم الموت...؛ «قافله حركت مى كند و مرگ با آنها همراه است».
حضرت على اكبر عرض كرد:
اَلَسْنابحق؟ فاذا لانبالى بالموت ؛ «آيا ما بر حق نيستيم؟! پس از مرگ باكى نداريم».
3. هر دو جوان، در برابر فرمان خدا مطيع و اهل صبر بودند، ولى اين دو صحنه تفاوت ها داشت:
الف. حضرت اسماعيل به قربان گاه رفت اما چاقو نبريد.
ب. تفاوت ديگر اين كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى اين كه حضرت اسماعيل را به قربان گاه ببرد او را به سرزمين منا و دور از چشم مادر بُرد و در سه مرحله بر شيطان سنگ زد تا آماده قربانى اسماعيل شود. اما در روز عاشورا، خيمه ها با ميدان جنگ، فاصله چندانى نداشت.
اولين جوانى كه از بنى هاشم كه وارد ميدان جنگ شد، على اكبرعليه السلام امام حسين عليه السلام بود.
وقتى حضرت على اكبرعليه السلام اجازه ميدان از پدر خواست. امام حسين عليه السلام بى درنگ، اجازه دادند.
استاذَنَ فى القَتل فَاَذِنَ لَه. ثم نظر اليه نظر آيسٍ منه و اَرخى عَليه عَيْنَيه و بَكى ؛ «سپس به سوى او نگاه كرد نگاه مأيوسانه و چشم از او برنمى داشت و گريه كرد».
ثم قال: اللهم اشْهَد فَقدَ بَرَرْ اليهم غلامٌ اَشْبَه النّاس خَلْقاً و خُلْقاً و مَنطقاً بِرسولك صلى الله عليه وآله و كنّا اذا اشتقنا الى نبيك نظرنا اليه... ثم رَجع اليه اَبيه و قال: يا ابت: العَطَش قَد قتلَنى و ثِقْلُ الحَديد قد اَجْهَدَنى... فَنادى : يا ابتاه عليك منى السلام . و رو به سوى خدا، گفت: «خدايا شاهد باش جوانى به سوى دشمنان حركت كرد كه شبيه ترين مردم از جهت قيافه و اخلاق و سخن به پيامبرت صلى الله عليه وآله مى باشد. به طورى كه هرگاه دل ما هواى پيامبر مى كرد به اين جوان نگاه مى كرديم... پس از مدتى جنگ على اكبرعليه السلام برگشت به سوى پدرش و گفت: اى پدر: تشنگى مرا كشت و سنگينى زره و سپر طاقت مرا بريد... اما طولى نكشيد كه صداى على اكبرعليه السلام آمد.
امام حسين عليه السلام بر بالين او آمد و صورت بر صورت پسر گذاشت و گفت: پس از تو خاك بر سر اين دنيا!!
فجاءَهُ الحسين عليه السلام حتى وَقَف و وَضَعَ خَدَّه و قال... على الدنيا بعدك العَفاء.
نسل جوان را به جهان رهبرى | جلوه توحيد على اكبرى |
هر كه هواى رخ احمد كند | در تو تماشاى پيمبر كند |
باد نقابت چو به بالا زند | فاطمه لبخند به ليلا زند |
بين جوانان بنى هاشمى | جانى و جانان بنى هاشمى |
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 8/310015)