«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» نساء (4)، آيه 34.؛ «مردان سرپرست زنان هستند».
اگر بنا باشد سرپرستى جامعهاى را - چه جامعه كوچك كه خانواده است و چه جامعه بزرگتر كه محل، شهر و كشور است - در اختيار زن يا مرد قرار بدهند، خداوند در قرآن مىفرمايد: نظر من اين است كه مرد سرپرست باشد. اين، اولويت اول است. خدايى كه ما را خلق كرده، مىگويد: من اين شكلى مىپسندم. اين نظر، دليل دارد؛ گاهى حكمى را كه خدا مىدهد، دليلش روشن نيست و تعبد است؛ مثل اين كه نماز صبح دو ركعت خوانده شود كه واقعاً نمىدانيم چرا؛ ولى گاهى خود خدا حكم را گفته و بعد دليلش را ذكر كرده است؛ مثلاً درباره روزه، خداوند فرموده است:
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُم تَتَّقُون». دليل اصلى وجوب روزه را خود خداوند فرموده است.اگرچه سلامت جسمى يا فهميدن درد فقرا از فوايد روزه است؛ اما همه اينها حكمت هستند؛ نه علت. پس علت چيست؟ علت،
«لَعَلَّكُم تَتَّقُون» است.
خداوند مىفرمايد: من مىخواهم اراده خدايى در شما رشد پيدا كند؛ روحيه تعبد انسانها زياد شود؛ مىگويم: از اول اذان صبح تا اول مغرب، امساك كنيد و اگر يك دقيقه هم بعد از اذان صبح چيزى خورده شود، قبول ندارم؛ حتى اگر عوض آن يك دقيقه، يك ساعت بعد از مغرب چيزى نخوريد، روزه باطل است. من مىخواهم تقوايت را آزمايش كنم؛ روحيه تعبد را در انسانها تقويت نمايم. مىخواهم متقى شويد. تقوا، يعنى پروا. اين، يك مصلحت بزرگى است كه انسان ياد بگيرد از خدا حساب ببرد. اگر خدا معلم و سرپرست انسان شد، به خيلى جاها مىرسد؛ به كمال مىرسد.
در آيه مورد بحث نيز خداوند كه آفريننده ما مىباشد و به روحيات زن و مرد از همه بيشتر آگاه است، فرموده است: «مردان سرپرست زنان هستند». اگر در جامعهاى مرد و زن وجود داشته باشد و بخواهند تقسيم كار كند، سرپرستى را به چه كسى بدهند؟ به هر دو؛ به هيچ كدام؛ به زن يا به مرد؟ خداوند مىفرمايد: به نظر من، سرپرستى را به مرد بدهند و اين، تحقير مرتبه زن نيست. بسيارى از كارها را خدا تقسيم كرده، آن كارهايى را كه متناسب با طبيعت خلقت زنهاست، به زنها داده و آن كارهايى را كه متناسب با طبيعت خلقت مردهاست، به مردها داده است؛ به يكى قوه «عاقله» بيشترى داده و به ديگرى قوه «عاطفه» بيشترى داده است. بايد دانست كه منظور عقل در اين جا، اغلب عقل دورانديش و عقل تدبير امور و عقل سرپرستى است.
اين كه حضرت امير در نهجالبلاغه مىفرمايد:
«النساء نواقص العقول»، اينگونه نباشد كه بترسيم و بگوييم سندش اشكال دارد؛ بلكه در اين جا منظور از عقل، مديريت بيرون از منزل است كه يك بحث روشن است؛ چون طبيعت مرد نسبت به زن، اين چنين است؛ به ويژه در مديريت بحران، تفاوت زن و مرد بيشتر محسوس است. در كشورهاى اروپايى و آمريكايى كه اين همه بحث حقوق زن و زنسالارى را مطرح مىكنند، چند درصد رئيسجمهورهايشان زن است؟ چند وزير خانم در كابينه دارند؟ آنهايى كه سردمدار بحث فمينيسم هستند، حتى پستهاى درجه دو را عملاً به خانمها واگذار نمىكنند؛ زيرا قدرت مديريت در نوع مردها بيشتر است؛ البته در برخى اشخاص ممكن است استثناء باشد؛ يعنى ممكن است زنى باشد كه چهل مرد را ببرد لب چشمه و تشنه برگرداند يعنى در افراد ممكن است استثناهايى وجود داشته باشد. خانوادههاى بسيارى را مىشناسيم كه مادر، آنها را اداره مىكند؛ مرد، بىعرضه يا معتاد است يا مديريت بسيار ضعيفى دارد. مردهايى را مىشناسيم كه وقتى حقوق مىگيرند، مستقيم تحويل زن مىدهند؛ چرا؟ چون خودش اگر بخواهد اداره كند، نمىتواند؛ اما زن مدير است و سى روز با همان حقوق كارمندى، خانه را اداره مىكند. ما اينها را قبول داريم ولى مىخواهيم واقع بينانه صحبت كنيم.
اين كه قرآن مىفرمايد:
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛ مردها سرپرستند، منظور اين است كه طبيعت مرد چنين است و خدا دوست دارد اينگونه جامعه اداره شود. اگر زن سرپرست خانواده باشد، جسم و روحيهاش آزرده مىشود؛ فشار زندگى و معيشت، نشاط و شادابى او را مىگيرد؛ ولى در مقابل كارهاى خانه و كارهايى را كه نياز به عاطفه بيشترى دارد - مثل مادرى - بهتر است آن كارها را خانمها انجام دهند. بعضى خيال مىكنند مادرى چيز كمى است. همين مردهاى جامعه كه «قوامون على النساء هستند»، تربيت اينها با چه كسى است؟ آيا تربيت انسان كامل و با شخصيت، كار كمى است؟
ما زن را از كانون خانواده كه آرامش خانواده است، مدير و مدبر و مربى بچههاست و بسيارى از مشكلات جامعه بر اثر وظيفهشناسى و انجام مسئوليتهاى او حل مىشود، جدا كردهايم و از او يك مهره اقتصادى ساختهايم.
يكى از دوستان ما، خانمش مدير يك شركت است و در ماه، چندين بار به مسافرت مىرود. آنها بعد از سالها زندگى، يك بچه دارند. به او گفتم: اين بچه بزرگ شده، در حالى كه نه برادر دارد و نه خواهر! گفت: همين را هم مادربزرگش، بزرگ كرده؛ زيرا مادرش معمولاً مأموريت است و من هم كارم در شهرستان است و به تهران رفت و آمد مىكنم! آيا اين زندگى است؟ زندگىاى كه زن برود شرق ايران و مرد برود غرب ايران و بچه هم اين وسط حيران بماند! بچه خودش تعريف مىكرد: اين شكلى نيمرو درست مىكنم و اين طور ظرف مىشويم و... واقعاً خدا از ما اين را خواسته؟ آيا همه چيز در پول خلاصه مىشود؟ چرا با خواست خدا مبارزه مىكنيم؟ فمينيسم، مبارزه با طبيعت انسان است.
خداوند در آيه 32 سوره نساء يك حرف خيلى زيبايى را مطرح مىكند؛ مىفرمايد:
«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّه بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»؛ «آن چه را خداوند به سبب آن بعضى از شما را بر بعضى ديگر برترى داده، آرزو نكنيد. برترى هر يك از مردان و زنان، بهرهاى از دادههاى خداوند است» و بعد مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّه كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً»؛ «خداوند نسبت به هر چيز، داناترين است».
معناى اين آيه، اين است كه نظام احسن را به هم نزنيد و هركس به پست و نقش خود در اين عالم، راضى باشد؛ تا همه كارها به صحت و سلامت پيش رود. مرد وظيفه خود را انجام دهد و زن هم نعمتهاى خدادادى خود را به كار گيرد. خداوند از ديگران آگاهتر است و بهتر مىداند كه اين نظام آفرينش، به چه سبك و روشى بهتر اداره مىشود.
بله، يك وقت ممكن است مرد از اداره زندگى عاجز باشد. در اين صورت، زن اداره مىكند كه در اين جا به زن ظلم شده است و او ايثار مىكند و كارهايى را انجام مىدهد كه وظيفهاش نيست. از اين رو، آن زنى كه سرپرست خانواده است، بايد مورد حمايت حكومت اسلامى قرار گيرد؛ چون تحمل كارهاى اقتصادى و مسئوليت خارج از خانه، براى زن سخت است.
البته كار در بيرون از منزل براى زن، اشكال ندارد؛ اما بايد كار او از نظر زمان و نوع كار، با شأنش سازگار باشد. كارهاى فنى مانند ريختهگرى، كار در معدن و يا ميزان ساعت كارى برابر با مردان، ظلم به زن است. بايد برنامهريزى شود و آن رشتههايى كه با روحيات زنان بيشتر سازگار است، 80 درصد سهميه آنها براى زنان باشد. بعد از انقلاب، رشتههاى تخصصى زنان، صد درصد مخصوص آنان شد؛ در حالى كه قبل از انقلاب، مشترك بود و اين، خيلى زشت بود و در مقابل در رشتههاى ديگر، سهميه پسرها را زياد كنند و در غير اين صورت، مبارزه با طبيعت زن و مرد و تلخ كردن زندگى است. خدا خواسته است كه سختىهاى زندگى، براى مرد باشد. كسب معاش، همراه با گرفتارىها و سختىهاست و اين، وظيفه مرد است. حالا بگوييد اسلام به مرد بيشتر خدمت كرده يا به زن؟
در سفرى كه آيةاللَّه جوادى آملى براى ارائه پيام امام راحل به گورباچف به شوروى سابق داشتند، خاطراتى را نقل مىفرمود؛ يكى اين بود كه هواپيماى ما در مسكو نتوانست فرود بيايد؛ چون هوا بد بود. هواپيما در يكى از شهرهاى نزديك مسكو نشست و بعد با ماشين ما را به مسكو بردند. نصف شب به مسكو رسيديم. در خيابان مجاور هتلى كه براى ما در نظر گرفته بودند، خانمى با موهاى باز و پريشان، در جوى آب، يخ مىشكست. تعجب كردم و گفتم: اين خانم در اين وقت شب اين جا چه كار مىكند؟ گفتند: او كارگر شهردارى است! آيا اين كرامت انسانى است؟ گفت: اين جا برابرى است! آيا اين برابرى، خدمت به زن است؟
بعضى افتخار مىكنند كه فلان شركت حمل و نقل بينالمللى، سى زن راننده دارد. تريلى هيجده چرخ كه هميشه سالم نيست؛ پنجر هم مىشود. مردهاى قدرتمند، نمىتوانند چرخ ماشينهاى سنگين را بلند كنند؛ ولى زن بايد در يخ و سرماى شب، اين كار را انجام دهد.
اينها خدمت به زن نيست. هر وقت مىخواهند از هر چيزى تبليغ كنند، يك خانم را آرايش مىكنند و از او استفاده ابزارى مىكنند. اين، حرمت زن را از بين مىبرد.
بنابر آن چه گفته شد، زن و مرد هر كدام ويژگىهاى خاص خود را دارند كه بايد بدون تحميل و بدون تحقير و براساس همكارى و تكميل در زندگى، نقش ايفا كنند.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست | كه هر چيزش به جاى خويش نيكوست |
پنكه سقفى تا زمانى كه جاى خودش است، خنك مىكند؛ اما اگر آن را يك متر پايينتر بياورند، گردن مىزند.
آتشى كه زير سماور است، خدمت مىكند؛ ولى اگر آن را روى دست و لباس مردم بگذارند، مىسوزاند.
هركس و هر چيز، بايد وظيفه خودش را انجام دهد. اگر خداوند دو موجود غيرمتفاوت خلق مىكرد كه هر كارى از مرد برمىآمد، از زن هم برمىآمد،
اينها نمىتوانستند با هم زندگى كنند. مرد ويژگىهايى دارد كه زن آنها را ندارد و از طرفى، خانمها ويژگىهايى دارند كه مردان ندارد. از اين رو، اگر ازدواج كنند و با هم شوند، آرامش پيدا مىكنند و مشكلات فرد و خانواده و اجتماع حل مىشود.
بسيارى از مشكلاتى كه مردها دارند، با ازدواج تعديل مىشوند و خيلى از بحرانهاى بيكارى و فسادهاى اخلاقى، با قبول سرپرستى مرد، حل مىشوند. به همين جهت از نگاه قرآن، مردها به دو دليل زير سرپرست زنها هستند:
1.
«بِما فَضَّلَ اللَّه بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ به خاطر اين كه خدا برترىهايى به بعضىها (مردها) داده كه منظور، عقل معاش و مديريت اجتماعى و جسم قوى است و به همين علت، بهتر اداره مىكنند.
2.
«بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»؛ به دليل اين كه از اموالشان خرج مىكنند (-(نمىشود خرجش را مرد بدهد و حرف آخر را زن بزند)-). ممكن است در خانوادهاى يك سال زن و شوهر با هم زندگى كنند و نياز به رئيس و حرف آخر نباشد. اگر تفاهم بود، نياز به اعمال رياست نيست، ولى يك جاهايى پيش مىآيد كه آن جاها نياز است به حرف يكى گوش كنند؛ تا اختلاف سليقه تبديل به مشكل بزرگى نشود.پرسشها و پاسخهاى قرآنى- جلد36(تفسير آيات برگزيده) - نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها - اداره مشاوره و پاسخ