انسان كامل مظهر خليفه خدا است. از آنجايى كه انسان كامل، همان مثل اعلا، مخلوق اوّل و معلول بىواسطه مبدأ متعال است؛ به بهترين صورت و كاملترين وجهى، حكايت از حق و كمالات او مىكند.
به عبارت ديگر جانشين و خليفه خداوند است. «خليفه» كسى است كه بعد از «مستخلف عنه» قرار مىگيرد و در خلف و وراى او واقعمىشود و «انسان كامل» اين چنين است. گفتنى است كه خلافت انسان كامل، به معناى خالى شدن صحنه وجود، از خداوند و واگذارى مقام الوهيت به او نيست؛ زيرا نه غيبت و محدوديت خداوند، قابل تصور صحيح است و نه استقلال انسان در تدبير امور.
موجود ممكن و فقير، از اداره امور خويش عاجز است؛ چه رسد به تدبير كار ديگران؛ بلكه مقصود آن است كه «انسان كامل»، خليفه خدايى است كه در وى ظهور كرده است و خلافت در چنين موردى، بدان معنا است كه خداوند - بالاصاله - بر همه چيز محيط است و خليفه خدا (انسان كامل)، بالعرض بر همه چيز احاطه دارد. معناى «خليفه» آن است كه مظهر «مستخلف عنه» باشد و كار وى را كند. پس آثار قدرت الهى از دست «انسان كامل» ظهور مىكند و او نيز - كه مظهر آن اصل است - محيط بر همه چيز مىشود. در واقع آثار احاطه تام حضرت حق، از نيروهاى ادراكى و تحريكى انسان كامل ظاهر مىشود و اين اوج مقام انسانيت است كه نمىتوان آن را متوقف و محدود ساخت.
ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 127 و 129. در واقع «خلافت» مرتبهاى است جامع جميع مراتب عالم هستى و چون انسان كامل، داراى چنين مرتبهاى است؛ جانشين و خليفه خداوند متعال به شمار مىرود.
انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، صص 72 - 73 و 91. قضيه خلافت انسان كامل، تنها در آيه 30 سوره «بقره»
«إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً» آمده است. خداوند متعال در اين آيه مىفرمايد: «چون من عالم و عادل هستم، خليفه من نيز بايد در حد امكان عالم و عادل باشد، تا علم و عدل او خلافت علم و عدل را بر عهده بگيرد و در حيطه امكان، ذاتش خليفه ذات من باشد و اوصاف او، خليفه اوصاف من و افعال وى، خليفه كارهاى من باشد».
تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 126. هر چند قضيه خلافت انسان كامل، تنها در يك آيه آمده است؛ اما با اين وجود، سراسر قرآن را مىتوان شرح خلافت انسان كامل دانست؛ زيرا خداوند، در جاى جاى قرآن كريم، اسماى حسناى صفات خويش را معرفى مىكند و اين گونه ويژگىهاى خليفه خود را - كه بايد متصف به آن باشد - بر مىشمرد.
مان، ج 14، ص 116. پس خليفه ساخت صاحب سينهاى | تابود شاهيش را آيينهاى |
مثنوى معنوى، دفتر 6، بيت 2153. گفتنى است كه قيد «فى الارض» در آيه شريفه، بدان معنا نيست كه خداوند، مىخواهد انسان كامل تنها در زمين خليفه او باشد؛ بلكه مبدأ سريان، زمين است و انسان كامل، قوس صعودى خويش را از زمين آغاز مىكند.
«انسان كامل» مطلقاً خليفة الله است؛ ولى آغاز پيدايش او، در زمين است و كلمه «فى الارض» قيد «جاعل» است؛ نه قيد در «خلافت».
تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، صص 129 - 130. البته انسان كامل كسى است كه مظهر همه شؤون «مستخلف عنه» مىباشد و چون او خليفه خدا است و خداوند واحد است، خليفه كامل نيز در هر عصر يگانه خواهد بود و اگر انسانهاى كامل ديگرى معاصر او باشند، حتماً تحت ولايت او قرار دارند؛ و گرنه همه آنان خليفه ناقص بوده و كامل نيستند.
انسان كامل از ديدگاه نهجالبلاغه، ص100 و 101؛ تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 221. پس به هر دورى، وليّى قائم است | تا قيامت آزمايش دائم است |
مثنوى معنوى، دفتر 2، بيت 815. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 10/100113105)