آيات و روايات گوياى اين حقيقت است كه حركت و تكامل در عوالم بالاتر از برزخ نيز وجود دارد حتى خود انتقال از عالم برزخ به عالم حشر و اولين عالم از عوالم حشر، به جاى خود، يك تحول تكاملى و سرفصلى از حركت كلى تكامل مىباشد. چرا كه با تحقق مرگ برزخى (نفخ صور اول) ارواح از نظام برزخ به نظام بالاتر و اولين عالم از عوالم حشر وارد مىگردند و از نظام برزخى رها مىگردند كه اين انتقال خود در حركت صعودى به سوى حضرت حق، يك تحول تكاملى بزرگ براى روح است. روح با اين تحول و اين سرفصل هم در مرتبه بالاترى، چهره اصلى خود را يافته و هم از مرتبه نازله برزخى خود به مرتبه عالىتر ارتقاء مىيابد. همچنين پس از ورود روح به عالم اول از عوالم قيامت و پيوند آن با بدن، منازل، مواقف و سرفصلهايى در پيش روى انسان قرار مىگيرد كه هر يك بجاى خود يك تحول بزرگ تكاملى در بازگشت انسان به سوى خدا مىباشد چرا كه با هر انتقالى، انسان به صورت اصلى خود نزديكتر شده و به كمالات از دست رفته خود - هنگام سير نزولى - نائل گشته و به تدريج سعه وجودى خود را يافته و متناسب عالم قرب مىشود. علاوه بر آن كه در هر كدام از اين عوالم هم بعد از ورود به آن به مقتضاى نظام خاص آن، حركت و تكامل داشته و در هر عالمى پس از ورود به آن كمالات جديدى را كسب مىكند. آيات و روايات فراوانى داريم كه گوياى حركت و تكامل در حشر و عوالم پس از آن و مواقف آنها است. به دليل مجال اندك تنها به چند نمونه از آيات اشاره كرده و اهل تأمل را به دقت و تفكر در آنها توصيه مىكنيم: 1.
«إن الذين يشترون بعهد الله و أيمانهم ثمنا قليلا أولئك لاخلا قل هم فى الآخرة و لا يكلمهم الله و لا ينظر إليهم يوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب أليم»؛ «كسانى كه عهد و پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مىفروشند، آنان را در آخرت [از سعادتهاى اخروى ]بهرهاى نيست و خداى [متعال] روز قيامت با آنان سخن نمىگويد و به [نظر رحمت به ]ايشان نمىنگرد و [آنها را ]پاكشان نمىگرداند و عذابى دردناك خواهند داشت».
آل عمران / 77. جمله «و پاكشان نمىگرداند» در اين آيه مفهوم خاصى دارد، اين جمله حكايتگر اين حقيقت است كه انسانهايى كه در صراط مستقيم عبوديت بوده و مورد نظر حق مىباشند، در حشر و در مواقف و عوالم آن مشمول تزكيه حضرت حق بوده و خداوند آنها را از ناپاكىها پاك ساخته و آنها را از آنچه كه روى چهره اصلىاشان قرار گرفته و از بسيارى از حقايق محجوبشان كرده تزكيه و تطهير مىكند اما اين تزكيه الهى شامل آن دسته از انسانها كه در صراط عبوديت قرار نگرفته و با خداوند به مخالفت برخاستهاند، نخواهد گشت. از طرفى، تزكيه خداى متعال همان تكميل و كامل ساختن روح آدمى است چرا كه انسان در زندگى دنيوى در ظاهر امر داراى يك سلسله عقايد بوده و براساس آن عقايد، روش و سلوك عملى خاصى خواهد داشت، اما، در باطن امر، روح آدمى در نتيجه همين عقايد و اعمال حركت خاصى داشته، كه آن حركت، اگر در سلوك عبوديت و صراط مستقيم باشد، روح را از آنچه بايد پاك گردد، به تدريج پاك گردانيده و در مدارج كمال پيش مىبرد. اين حركت باطنى همان تزكيه الهى است كه در روح آدمى تحت سلوك ظاهرى دينى انجام مىگيرد. اين تطهير، روح را از حجابها، تعلقها و رنگها و هر چه كه بر روح در تنزلش از موطن اصلى، عارض گشته، نجات داده و آزاد مىگرداند و در حقيقت يك حركت تكاملى است براى روح و حركت روح هم جز با تزكيه نمىباشد چه اين تزكيه در زندگى دنيوى تحت سلوك دينى انجام گيرد و چه در قيامت به مقتضاى احكام خاص همان عالم و عوالم آن. پس اين آيه به روشنى ميگويد كه تزكيه در عالم قيامت هست يعنى حركت تكاملى در عالم حشر وجود دارد. 2.
«إن الذين يكتمون ما أنزل الله من الكتاب و يشترون به ثمناقليلا أولئك ما يأكلون فى بطونهم إلا النار و لا يكلمهم الله يوم القيامةو لا يزكيهم و لهم عذاب أليم»؛ «حقيقت اين است كه كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با آنان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذاب دردناكى خواهند داشت».
بقره / 174. مفهوم اين آيه مانند آيه سابق آن است كه تزكيه در قيامت شامل كسانى كه احكام خدا را فروخته و در مقابل پول و رياست از حكم خدا درمىگذرند، نخواهد گشت و تزكيه - كه تطهير و پاك ساختن است - همان حركت مىباشد. زيرا موجود متحركى كه در مسيرى پيش مىرود نقايص، حجابها، پردهها، رنگها و معايب را كنار زده و خود را از آن آلودگىها و تعلقها پاك مىسازد. پس حركت در قيامت وجود دارد. 3.
«فأما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم فىرحمةمنهوف ضل و يهديهم إليه صراطا م ستقيما»؛ «و اما آنان كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند به زودى [خدا ]آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد و ايشان را به سوى خود، به راهى راست هدايت كند».
نساء / 175. اين آيه با لحن خاصى صراحت دارد كه پس از رسيدن به بهشت و قرار گرفتن در آن، مؤمنان دوباره به راه و مسيرى كه به سوى خدا مىرود هدايت مىشوند . پس خداوند بهشتيان را به راهى كه لقاء بالاتر، بهتر، جامعتر و كاملتر است، پيش مىبرد؛ يعنى حتى در بهشت نزديك شدن بيشتر و خدا را بهتر ديدن نيز وجود دارد و تازه اصل حركت براساس حبّ و اشتياق و لقاء حق آغاز مىگردد، بنابراين حركت و تكامل در عالم حشر وجود دارد. 4 -
«إن الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرىمنتحتها الأنهار يحلون فيها من أساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فيها حرير * و هدوا إلى الطيب من القول و هدوا إلى صراط الحميد»؛ «حقيقت اين است كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند در باغها و [بهشتهايى] كه از زير [درختان ]آن نهرها روان است، در آورده [و داخل مىگرداند ]در آنجا با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا از حرير [و پرنيان ]است [پس از قرار گرفتن در چنين وضعيتى ]هدايت مىشوند به گفتار پاك [و پاكيزه] و به سوى راه خداى ستوده [و حميد ]هدايت مىگردند».
حج / 23 - 24. اين آيه به حقايقى اشاره دارد كه براى ارباب ذوق ديوانه كننده است. اين گفتار و سخن پاكيزه چيست؟ از ابن عباس نقل شده كه هدايت مىشوند به شهادت اين كه در بهشت به هر جا كه نگاه مىكنند مىگويد: «لااله الا اللَّه». اما چه گفتنى و چه تبعات و آثارى كه پس از اين گفتن و خواندن مىآيد؟ فقط اهلش مىدانند و بس، از ابن زيد نقل شده كه به اين گفتار پاكيزه «اللَّه اكبر» را نيز اضافه كرده است،
بحارالانوار، ج 8، ص 91. كه اهل بهشت مداوم «اللَّه اكبر» مىگويند، و پيش مىروند. حضرت رسول اكرم(ص) شاهد جمال حق بود و هر چه پيش مىرفت و بيشتر مىرسيد، مىفرمود: «اللَّهاكبر»، باز بيشتر مىديد و مىيافت كه نمىتوان خداوند را توصيف كرد و مىفرمود: «اللَّهاكبر».
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق | چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست |
همچنين آيه فوق اشاره دارد كه بهشتيان پس از قرار گرفتن در بهشت، به سخن پاكيزه و صراط حميد هدايت مىشوند، پس معلوم مىشود كه تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى كه حركت در آن نباشد راه نيست، اين آيه مىگويد: خداوند با اسم «حميد» خود مؤمنان و مشتاقان را مىبرد به آنجا كه بايد ببرد. پس حركت در عوالم حشر وجود دارد و سير تكاملى در آنجا ادامه دارد. كسانى كه منكر حركت و تكامل در عالم حشراند اين آيات را چگونه معنا و تحليل مىكنند؟!! يك دسته از آيات قرآن از بهشت خوبان ياد مىكند و از قيامت و عوالم بعدى افراد صالح مانند انبياء سخن مىگويد كه آنان را در آن عوالم مشمول مغفرت مىگرداند. اما اين مغفرت چيست؟ غفرانى كه مثلاً به سراغ ابراهيم در عوالم حشر مىآيد آيا به معنى بخشايش گناه و معصيت است؟ قطعاً تطهير از معصيت و گناه نيست چرا كه انبياء معصوماند و پاكيزه از گناهان، بلكه مقصود آن است كه خداوند متعال آنچه كه در حضرت ابراهيم(ع) مانع لقاء بهتر است، با غفرانش از ميان مىبرد تا آن طور كه مىخواهد ابراهيم به لقاء حق نايل شود. اين مسأله با دقت و تأمل بيشتر در معنا و مفهوم غفران، روشن مىشود. قرآن كريم هم به «عفو» اشاره فرموده و هم به «مغفرت و غفران». خيلىها گمان مىكنند كه اين دو واژه يك مفاد و معنا را مىرساند ولى اين طور نيست، در آياتى اين دو كلمه در كنار هم با يكديگر ذكر شده است. اگر اين دو كلمه يك مفهوم داشت چرا خداوند اين دو را با هم آورده؟ و چرا در اين موارد كلمه «عفو» بر كلمه «غفور» مقدم گشته است؟
نگاه كنيد به: حج / 60، مجادله / 2، نساء / 43 - 99. اين دو واژه دو معنا دارد. «عفو» عبارت است از محو كردن و از ميان بردن آثار معصيت، ظلمت و تيرگى و برطرف كردن موانع و پاك كردن از آلودگىها و «غفور» عبارت است از افاضه كردن، تكميل نمودن و كامل ساختن .از اين رو به دليل تفاوت در مفاد اين دو واژه است كه اين دو در قرآن با هم ذكر شده و چون افاضه و تكميل پس از برطرف شدن موانع و از ميان رفتن گناهها و آلودگىها مىباشد كلمه عفو مقدم بر غفور ذكر گرديده است، چرا كه تيرگىها و معاصى و آلودگىها مانع افاضاتاند و نخست بايد تطهير و پاك شوند تا با مغفرت به محل پاك شده افاضه شود. به همين دليل است كه براى انسانهايى كه گناه نكرده و معصيتى ندارند همچون انبياءعليهما السلام واژه مغفرت به كار رفته است. مثلاً در مورد رسول اكرم(ص) فرموده است كه:
«إنا فتحنا لك فتحا مبينا * ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما»؛ «ما تو را پيروزى بخشيديم [چه ]پيروزى درخشانى تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند».
فتح / 1 - 2. آيا حضرت رسول نعوذ باللَّه آلوده به گناه و معصيتى بود كه درباره ما گفته مىشود؟ خير، لذا در اينجا از واژه مغفرت استفاده شده نه عفو؛ يعنى خداوند موانع لقاء بالاتر و بهتر حضرت رسول اكرم(ص) را از ميان برده و به او افاضه جديدى مىفرمايد و او را كاملتر مىكند. پس غفران و مغفرت معناى وسيع و دقيق و عميقترى از عفو داشته و در واقع، عطا كردن و تكميل ساختن است. يا درباره حضرت ابراهيم(ع) خداوند مىفرمايد:
«الذى خلقنى فهو يهدين * و الذى هو يطعمنى و يسقين * و إذا مرضت فهو يشفين * و الذى يميتنى ثم يحيين * و الذى أطمع أن يغفر لىخطيئتى يوم الدين»؛ «[ابراهيم در مقام معرفى خداوند گفت: ]آن كس كه مرا آفريده همو هدايتم مىكند و آن كس كه به من خوراك مىدهد و سيرابم مىگرداند و چون بيمار شوم او مرا درمان مىبخشد و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند و آن كس كه اميد دارم روز پاداش مرا مشمول مغفرت خود ساخته و [گناهم را بر من ببخشايد]»
شعراء / 78 - 82. آيا غفران خداوند نسبت به ابراهيم(ع) بخشش گناهان و خطاهايى چون، تجاوز، غيبت، دروغ و... است؟! و يا مقصود خطيئه ديگرى است كه براى او مىباشد و مانع مىشود تا به لقاء بالاتر، والاتر و بهتر نايل گردد. با تعريفى كه از واژه مغفرت ارائه شد معلوم مىشود كه مقصود مطلب دوم است؛ يعنى، حضرت ابراهيم(ع) اميد به غفران الهى در روز قيامت دارد تا به واسطه اسم غفور، موانع ملاقات برتر از ميان برخاسته و با افاضه الهى به سوى كامل و كاملتر شدن پيش رود. نتيجه آن كه، از اين دسته آيات كه در باب غفران انبياء و صالحان در عوالم قيامت آمده است، با توجه به مفهوم مغفرت، حركت و تكامل درعالم و نظامهاى حشر استفاده مىگردد.
همچنان كه بىقرارى عاشقان | حاصل آمد از قرار دلستان |
او چو كه در ناز ثابت آمده | عاشقان چون برگها لرزان شده |
خنده او گريهها انگيخته | آب رويش آبروها ريخته |
اين همه چون و چگونه چون زبد | بر سر درياى بىچون مىطپد |
مثنوى/ 6/1614 - 1617. اين كه به آدمى از عوالم بالاتر، خبر و خبرها مىدهند، از بهشت و بهشتها، از جهنم و جهنمها، از عذاب و عذابها و نعمت و نعمتها يادآور مىشوند ولى انسان متحول نشده وعوض نمىگردد و اصلاً تصوير چنين مسائلى برايش مشكل است، دليل ديگرى است بر وجود حركت و حركتها در عوالم پس از دنيا و نظامهاى بالاتر از برزخ و برزخها، زيرا آنچه ما مىشنويم و نمىتوانيم هضم كنيم، گوياى اين حقيقت است كه ما صلاحيت درك آن نظامها را نداريم و بايد با حركت و تكامل، قابليت ظرفيت ادراك و مشاهده آن عوالم را بيابيم. براى من و شما از بهشت و جهنم بسيار گفتهاند كه يا باورش مشكل است و يا هضمش، تنها به اين دليل كه معتقديم قرآن حق است و رسول خدا حق و بياناتش حق و اين خبرها ازمجارى حق به ما رسيده است آنها را مىپذيريم؛ ولى عقل ما نمىتواند به خوبى آن مطالب را تحليل و درك كند. اگر قرار باشد همين من با چنين عقلى وارد عوالم بالاتر شود، هنوز نمىتواند آن حقايق را درك و هضم كند، پس بايد حركت و تكامل و عوض شدنى باشد تا شعور و عقل، ظرفيت درك آن حقايق را بيابد. اين كه در برخى روايات وارد شده كه اگر شعاعى ازمظاهر جمال حق متجلى گردد همه مىميرند و قالب تهى مىكنند به دليل نداشتن ظرفيت ادراك جمال حق است و از همينرو يافتنىها را نمىيابيم و ديدنىها را نمىتوانيم ببينيم و شنيدنىها را نمىتوانيم بشنويم. در روايتى وارد شده است كه: «در بهشت درختهايى است كه بر آنها زنگهايى از نقره قراردارد، هنگامى كه بهشتيان مىخواهند و اراده مىكنند كه سماعى داشته باشند، خداوند نسيمى را از تحت عرش برمىانگيزد تا به آن درختان بوزد و زنگها به حركت درآيند با صداهايى كه اگر اهل دنيا آن صداها را بشنوند از طرب مىميرند.
بحارالانوار، ج 8، ص 196، روايت 183. عجيب است اين درختان چيستند؟ آيا شجره طوبى است - كه اصلش در منزل على(ع) مىباشد
همان، روايت 185. - يا شجره ديگر؟ اين زنگها چه زنگى هستند و آن صداها چه صدايى و آن خواندنها چه خواندنهايى؛ گويا خواندنها و آهنگها هم در آنجا طورى است كه آدمى را به سوى خدا مىبرد نه مانند خواندنهاى دنيوى كه انسان را از خدا دور مىكند. ولى هر چه هست اگر به گوش اهل دنيا برسد به دليل نداشتن ظرفيت مىميرند و قالب تهى مىكنند. پس بايد حركت، تحول و تكاملى وجود داشته باشد تا بر اثر آن، ظرفيت ادراك و پذيرش آن حقايق بالا و والا را در عوالم حشر بيابيم. با توجه به آنچه كه در تكامل حشرى گفته شد معلوم مىشود كه تكامل در قيامت براى كسانى كه راه توحيد، ايمان و طريق عبوديت را طى مىكنند غير از راه افرادى است كه راه انحرافى و ضلالت را در مقابل دارند. به بيان ديگر، ادامه داشتن راه ضلالت مانند ادامه داشتن راه صراط مستقيم در عوالم بالاتر و والاتر نيست. يعنى انسان موحد و الهى با سلوك در صراط مستقيم و در عوالم بالا، از نقايص وجودى، معايب، كمبودها، رنگها، تعلقها و حجابها به تدريج پاك شده و چهره اصلى انسانى را يافته و متناسب عالم قرب مىگردد و در واقع راه توحيدى برزخى و راههاى توحيدى عوالم پس از برزخ در عين اين كه باطن راه توحيدى و عبودى دنيوى است، تكاملى بوده و تكميل كننده و تطهير كننده انسان است؛ يعنى، با ادامه حركت در عوالم بالاتر مرحله به مرحله كاستىها و كمبودها را جا گذاشته و كمالات جديدى را كسب كرده و لايق ورود به عالم و عوالم والاتر مىگردد تا آنجا كه به مقام فنا و بقاء باللَّه برسد. اما ادامه راه ضلالت و انحراف و راه كفر و شرك به صورت تكاملى نبوده بلكه به اين صورت است كه صورتهاى باطنى راه باطل و يا راههاى باطل و ضلالت به ترتيب عوالم ظاهر گشته و به تدريج اصل چهره باطنى و حقيقى آنها ظاهر مىشود تا روز لقاء پروردگار، كه در آن روز و در آن عالم، صورت اصلى اين راه كه طريقى است به سوى غضب حق و آتش جهنم و عذابهاى دايمى، در برابر انسان منحرف ظاهر شده و آدم گمراه خود را در آن مىيابد. به بيان ديگر، مسيرى كه اينها پيش گرفتهاند سير قهقرايى داشته و در واقع سير تكاملى به آن معنى كه اهل هدايت متكامل مىشوند نيست، بلكه پيشرفت اينها به معنى پيش رفتن به عمق و باطن راهى است كه پيش گرفتهاند، چرا كه ضلالت، بطونى دارد كه باطن آخر آن روبرو گشتن با اسماء غضب الهى است. انسانى كه در حيات دنيوى در طريق ضلالت و انحراف حركت مىكند و پيش مىرود، در باطن امر، لحظه به لحظه به بطن اين ضلالت پيش مىرود تا آنجا كه با اسماء غضب و طرد حق مواجه مىگردد. مثلاً كسى كه در اين دنيا گناهى كرده يا با حضرت حق عناد و لجاجت دارد؛ يعنى، با اوامر حضرت حق مخالفت مىكند، اين طغيان و مقابله در اين دنيا پشت حجاب است و انسان در حيات دنيوى از اين باطن محجوب مىباشد. وقتى حجاب يا حجابها مرحله به مرحله كنار رفت، آنچه در نهايت به ظهور و بروز مىرسد مواجه با خداوند قهار است، يعنى خدايى كه هر چه در مقابلش به عنوان مقابله كننده بايستد، او را طرد، لعن و خرد مىكند. پس پيشرفت و حركت اهل ضلال، در عمق و باطن ضلالت پيش رفتن و مواجه گشتن با اسماء غضب، طرد، لعن و ردّ الهى است. آياتى كه دلالت مىكند بر هدايت شدن مجرمان در روز قيامت به راه جهنم، ناظر به همين واقعيت است. يعنى، طريق جهنم كه منتهى به جهنم مىشود و منحرفان در قيامت به آن هدايت مىشوند، صورت اصلى و باطنى همان راه ضلالت دنيوى است كه در قيامت ظاهر مىشود، به آيات ذيل توجه كنيد: 1.
«و قالوا يا ويلنا هذا يوم الدين * هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون * اح شروا الذ ين ظلموا و أزواجهم و ما كانوا يعبدون * من دون الله فاهدوهم إلى صراط الجحيم»؛ «[و اهل ضلالت ]مىگويند: اى واى بر [حال ]ما! اين روز جزاست، اين است همان روزى كه آن را تكذيب مىكرديد [سپس خطاب مىآيد به سوى ملائكه ]كسانى را كه ستم كردهاند با همرديفانشان و آنچه غير از خدا پرستيدهاند، گردآوريد [و جمع كنيد ]و به سوى راه [يا راهى كه به ]جهنم [منتهى مىشود ]رهبرىشان كنيد».
صافات / 20 - 23. اين آيه با صراحت بيان مىكند بعد از حشر و جمع شدن منحرفان، تازه آنها به دنبال راه پيش گرفته در دنيا و برزخ پيش مىروند. پس معلوم است كه حركت در هر نظامى ادامه دارد و براى اهل ضلالت، اين حركت به صورت فرو رفتن در عمق و باطن ضلالت - كه اثرش جهنم و جهنمهاست - بروز مىكند. 2.
«فإنهم لآكلون منها فمالؤن منها البطون * ثم إن لهم عليها لشوبامن حميم * ثم إن مرجعهم لإلى الجحيم»؛ «پس دوزخيان حتماً از آن [ميوههاى درخت زقوم كه از قعر آتش سوزان مىرويد ]مىخورند و شكمها را از آن پر مىكنند سپس ايشان را بر سر آن، آميغى از آب جوشان است، آنگاه بازگشتشان بىگمان به سوى دوزخ و جهنم است».
صافات / 66 - 68. شجره زقوم، شجرهاى است كه ريشهاش از اصل جهنم روييده و شاخه و برگش تا اين نظام دنيوى كشيده شده است، عمل بد، فكر بد، صفت بد و عقيده بد هر يك گرفتن شاخهاى از اين درخت است كه انسان را پيش مىبرد تا به اصل و ريشه آن كه در عمق جهنم است مىكشاند. دائم از ميوههاى اين درخت تغذيه مىكنند و شكمهاى خود را از آن پر مىكنند تا آماده شوند براى پيش رفتن در قدمهاى بعدى و اين مرحله به مرحله ادامه دارد تا به جهنم كه ريشه درخت زقوم در آنجاست رسيده و در عمق آن فرو روند آيا اين جز حركت اهل ضلالت چيز ديگرى است؟ خداوند متعال اين حقيقت را با الفاظ دنيوى براى من و شما بيان كرده است تا ما با شعاعى از حقايق و احكام عوالم ديگر آگاه شويم و الا آن قدر حقايق و قوانين و آثار آن عوالم ژرف و عميق است كه نه ما ظرفيت درك آن را داريم و نه الفاظ توان بيان آنها رادارند. هم ما قاصر و هم الفاظ قاصر. به هر حال اين آيه به خوبى بيان مىكند كه جهنميان و گمراهان در اول حشر در اوائل راهى قرار مىگيرند و پيش مىروند كه تا عمق جهنم ادامه دارد و اين دلالت بر حركت و چگونگى آن در نظامهاى بالا و بالاتر دارد. 3.
«من ور ائه جهنم و يسقى من ماء صديد * يتجرعه و لا يكادى سيغه و يأتيه الموت من كل مكان و ما هو بميت و من ورائه عذابغليظ»؛ «[آن كس كه] دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مىشود آن را جرعه جرعه مىنوشد و نمىتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مىآيد ولى نمىميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد»
ابراهيم / 16 - 17. اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه جهنمىها به تدريج آن آب سوزان را مىخورند تا تغذيه شوند و براى پيش رفتن آماده گردند، مىخورند و پيش مىروند، پشت سر هم مىخورند، تمام شدنى نيست و در عين حال گوارا هم نيست، در عين اين كه نادم، پشيمان و منزجرند و به سوى عذاب غليظ و عميق و شديد پيش مىروند. پس معلوم مىشود كه سير ادامه داشته و اهل ضلالت رفته رفته به عمق لجاجت و انحراف پيش مىروند. از خداوند متعال با دلى سوزناك و چشمى اشكبار بخواهيم كه ما را در زمره موحدان و مؤمنان و مخلصان قرار دهد تا در راه هدايت قرار گرفته و با سير تكاملى، لايق ورود به عالم قرب و ديدار جمال حق شويم نه از اهل ضلالت و گمراهى كه جز حرمان و خسران چيزى ديگرى عايدشان نخواهد گشت.
قيام قيامت، استاد محمد شجاعى، مبحث تكامل حشرى. جز تو پيش كى برآرد بنده دست | هم دعا و هم اجابت از تو است |
هم ز اول تو دهى ميل دعا | تو دهى آخر دعاها را جزا |
اول و آخر تويى ما در ميان | هيچ هيچى كه نيايد در بيان |
مثنوى/ 4/3499 - 3501.