اين پرسش از جهتهاى گوناگونى مردود است:
اولاً، اگر اين موجود غير مادى، خداوند نباشد دو صورت دارد: يا اين موجود غير مادى با اذن خداوند و از طرف او اين عمل را انجام داده است، مدعاى ما ثابت خواهد شد كه خداوند متعال به وسيله و به سبب و از كانال و مجراى يك موجود غير مادى - مثلاً حضرت جبرييل - قرآن را نازل فرموده است. امّا اگر بگوييم اين موجود غير مادى، مستقلاً و بدون اتكا، اجازه، نظر و استمداد خداوند متعال، قرآن را نازل كرده است؛ از منظر اصول مسلم عقلى - كه در حكمت متعاليه (فلسفه اسلامى) تبيين شده - امرى مردود و محال است. توجّه به اصول ذيل، بطلان اين ادعا را روشن مىسازد:
1. جهان هستى، داراى مراتب و درجاتى است. اين مراتب بعد از مبدأ هستى، از عالم عقول و مجردات آغاز گشته است؛ سپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده خواهد بود.
2. بنا بر «اصالت وجود»، همه اوصاف و آثار ناشى از وجود، بوده و ذاتى آن خواهند بود؛ زيرا جز وجود، هيچ حقيقت اصيل ديگرى وجود ندارد كه منشأ آثار و اوصاف باشد. بنابراين همه اوصاف و آثار - از قبيل حيات، علم، اراده، قدرت، خلق و ابداع - برخاسته از ذات وجودند. اين اصل خود نتايج متعددى دارد؛ از جمله آن كه: چون صفات و آثار، متعلق به وجود و ذاتى وجودند، نه تنها صفات و آثار الهى؛ بلكه اوصاف و آثار همه موجودات، از لوازم مرتبه وجودى آنها مىباشند.
صدرالدين شيرازى، اسفار الاربعة، منشورات مصطفوى، ج 1، صص 38 - 67؛ نهايةالحكمة، مرحله اوّل، فصل 2. 3. اگر بر مطلب ياد شده، اصل «تشكيك در حقيقت وجود» را بيفزاييم، چون حقيقت هستى از لحاظ مراتب - چنانچه صدر المتألهين و پيروانش معتقدند - متشكك است، آثار وجود نيز متشكك خواهند بود؛ مثلاً علم، اراده و قدرت، از لحاظ كمال و نقصان، متفاوت خواهد بود و به همان اندازه كه درجه وجودى، ضعيف ياقوى شود، اين آثار و خواص نيز قوى يا ضعيف خواهند گشت. بنابراين در نوعى از انواع مختلف جهان هستى بر اساس ميزان بهرهمندىاش از كمالات وجودى، از آثار و لوازم آن نيز بهرهمند خواهد بود.
نهاية الحكمة، مرحله اوّل، فضل 2؛ اسفارالاربعه، ج 1، ص 36 و 427 - 446. هستى به صفاتى كه در او بود نهان | دارد سريان در همه اعيان جهان |
هر وصف ز عينى كه بود قابل آن | بر قدر قبول عين گشته است عيان |
4. در جهان هستى، هر موجودى حدّ معينى دارد؛ يعنى، يك موجود مادى، حدّ مادى دارد و نمىتواند به حدّ جهان مثال يا جهان مجرد، راه يابد يا يك موجود مجرد، نمىتواند به عالم مثال و يا جهان مادى راه يابد. از آن جا كه هر يك از جهان مثال، ماده و مجرد، خود داراى مراتب هستند؛ هر موجودى در آن حد و مرتبهاى كه هست، نمىتواند به مرتبه بالاتر راه يابد. امّا يكى از موجودات جهان (انسان) به دليل سنخيت وجودىاش، به تنهايى شامل تمام حدود عالم هستى است. به همين جهت او را به «عالم صغير» توصيف كردهاند. بنابراين، در ميان موجودات جهان، تنها انسان است كه مىتواند، ميان جهان ماده و جهان مجردات - آن هم در مراتب گوناگونش رابطه و پيوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پيوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستى است؛ يعنى، وجود او، بستر و موضوع حركت از قوه بى نهايت تا فعليت نامتناهى است.
اسفارالاربعه، ج 9، صص 194 - 197. 5. غيب و شهادت دو معناى اضافهاند؛ يعنى، ممكن است چيزى نسبت به كسى «غيب» و در همان حال نسبت به شخص ديگرى «شهادت» باشد. اين به جهت وابستگى «غيب و شهادت» به ادراك و علم شخص مدرك و عالم دارد. از اين رو، اگر چيزى در حوزه ادراكى موجودى قرار گيرد، معلوم او است و لذا مشهود او خواهد بود. امّا از آن جا كه همه موجودات عالم، داراى حد و نقص در وجود خويشاند و سلسله هستى داراى مراتب است - چنان كه در بندهاى پيشين روشن شد - به حسب توان ادراكى و علمى؛ يعنى، داخل بودن موجودات ديگر در محدوده وجودى ايشان، مىتوانند براى خود بخشى از «عالم شهادت» را دارا باشند و آن بخش ديگر كه قابل گنجايش در محدوده وجودى ايشان نيست و در مرتبه بالاترى قرار دارد، براى آنان عالم غيب خواهد بود؛
آيةالله جوادى آملى، شرح حكمت متعاليه، اسفار اربعة، الزهراء تهران: چاپ اوّل، 1372، بخش چهارم، ج 6، ص 471؛ الميزان، ج 11، ص 307 و ج 12، ص 303. مثلاً هرگاه انسان را به عنوان يك «موجود مدرك» در نظر بگيريم، بخشى از عالم وجود، نزد او حاضر و براى او مشهود؛ است در حالى كه بخش ديگرى از آن - اگر چه حاضر و موجود باشد - براى او مشهود و معلوم نيست؛ زيرا وسيلهاى براى درك آن به او داده نشده است.
6. از آن جا كه بنابر دلايل متقن عقلى، سلسله مراتب وجود پس از مبدأ وجود، همه ممكن الوجودند؛ در وجود خويش نيازمند و وابسته مطلق بر سرچشمه وجودند و از آن جا كه تمامى آثار و اوصاف از ذات وجود برمىخيزد، اين آثار و اوصاف مستقلاً و بدون اتكا به واجب الوجود تصوير ندارند. از اين رو تمامى موجودات ممكن - از مادى گرفته تا مجرد - در داشتن اين اوصاف به وجود خداوند متعال، وابستهاند و اگر او نظر خود را بر دارد، هم اصل وجودشان و هم اوصافشان، در هم خواهد ريخت.
با توجّه به اين اصول شش گانه - كه هر يك در جاى خود با تحليل و ادله عقلى به اثبات رسيده است - مىگوييم اين موجود غير مادى - كه با زمينيان ارتباط برقرار و قرآن را نازل كرده است - با توجّه به اصل چهارم، چگونه توانسته است مستقلاً و بدون اجازه و امر مبدأ وجود، به عوالم پايين راه يافته، مطالب و مسائلى را براى يك انسان بازگو كند؛ زيرا - چنان كه در اصل چهارم بيان شد - هر موجودى حد معينى دارد و مرتبهاى از وجود را اشغال كرده است. اين مرتبه به صورتى است كه نمىتواند به مراتب - ديگر با حفظ مرتبه قبلى خود - نزول كرده، با آن ارتباط برقرار سازد. تنها موجودى كه چنين توانايى را دارد، انسان است كه مىتواند با وجود شرايطى، با همه عوالم و مراتب وجود، ارتباط برقرار كند. بنابراين از لحاظ عقلى، يك موجود غير مادى - كه مثلاً فرض مىكنيم در عالم و جهان مجرد است - نمىتواند با عوالم ديگر و موجودات آن، ارتباط برقرار كند. ممكن است بگوييد: از آنجا كه انسان قدرت صعود به مراتب هستى را دارد، با اين موجود ارتباط برقرار كرده است و در واقع انسان با راه يافتن به عوالم ديگر، با اين موجود غير مادى، پيوند خورده و از آن آموزههايى را فرا گرفته است. اين كه ديگر اشكال عقلى ندارد.
در پاسخ مىگوييم: قبول داريم كه اين امر، از لحاظ تحليل عقلى و اصول عقلى بى اشكال است؛ امّا در اينجا بنابر اصل پنجم، مشكل ديگرى پديد مىآيد و آن اين كه اين موجود غير مادى - در هر مرتبه اعلاى وجودى كه فرض شود - به جهت احاطهاش به مراتب پايينتر هستى، به آنها علم دارد و حقايق عوالم پايينتر براى او مشهود است. امّا آيا او به مبدأ وجود و اوصافش - كه هيچ مرتبهاى از مراتب عالم هستى به او نمىرسد و از اين رو هيچ موجودى اوصاف در حدّ وى را ندارد - احاطه علمى دارد؟!
ما در قرآن با آموزههايى برخورد مىكنيم كه در حدّ ادراك علمى يك موجود غير مادى - و لو در مرتبهاى خاص و ويژه - نيست؛ بلكه تنها در حدّ ادراك علمى مبدأ وجود است كه بدون اذن و توصيف خود وى، علم به آن امكان ندارد. توصيفاتى كه از «خداوند» در اين كتاب بى نظير ارائه شده است،
اعراف(7)، آيه 180؛ روم (30)، آيه 8؛ اسراء (17)، آيه 19؛ فصلت (41)، آيه 51؛ ابراهيم(14)، آيه 8؛ لقمان (31)، آيه 10 - 11؛ فرقان (25)، آيه6؛ نحل(16)، آيه 77؛ اعراف(7)، آيه 187؛ احزاب(33)، آيه 63؛ زخرف (43)، آيه 85. در حدّ ادراك علمى يك موجود غير مادى نيست و براى او غيب به شمار مىرود. آشنايى به آن نيز تنها براى موجودى قابل درك - البته در حدّ وجود امكانى - خواهد بود كه بتواند از حدّ معين خود، به بالاتر راه يابد. اين مسأله به دليل سنخ وجودى انسان، تنها براى او ميسور است و براى هيچ موجود ديگرى تصوير ندارد. تا انسان بالا نرود و «عند اللهى» نشود و به حضور ذات اقدس اله، بار نيابد، آن مرتبه عاليه را نمىيابد. به همين جهت ما معتقديم پيامبران، از علم لدنّى برخوردارند؛ يعنى، دانش و علم آنان از «مقام لدن» و از نزد خداوند متعال گرفته شده است. اگر انسان سالك و صالح به مقام لدن و نزد خدا برسد و نزد او شهوداً حقيقتى را درك كند، چنين دانشى لدنّى است.
تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1، ص 38. بنابراين، يك موجود غير مادى؛ تنها به آموزههايى كه براى مراتب پايينتر وجودى خود، غيب به شمار مىرود، آگاه است؛ امّا از غيبى كه در مراتب بالاتر وجود خود، وجود دارد - مثلاً از چگونگى وجود خداوند و اوصاف حقيقى وى - بى اطلاع خواهد بود. تنها اطلاع از آن اسرار غيب، براى كسى مقدور است كه به «مقام عنداللهى» بار يابد و اين آموزهها را از آنجا با اذن خداوند، اخذ كند و اين تنها براى انسان مقدور است؛ نه موجود ديگر.
ثانياً، اگر اين موجود غير مادى، قرآن را بدون اذن و افاضه فيض وجود الهى، براى بشريت به ارمغان آورده است؛ چرا مايل نيست كه اين كتاب به او اسناد داده شود؟ اين موجود غير مادى چه انگيزهاى داشته است كه آموزههاى اين كتاب مقدس و اصل آن را به خداى حىّ قيوم،
آل عمران (3)، آيات 1 - 3. ربّ العالمين،
واقعه(56)، آيه 80. خداى معلم و اكرم،
علق (96)، آيات 1 - 5. رحمان رحيم، مبارك،
دخان (44)، آيات 1 - 5. عزيز عليم،
غافر (40)، آيهى 1 - 2. عزيز حكيم،
شورى (42)، آيات 1 - 3. خدا
فصلت (41)، آيات 1 - 2.ى حكيم حميد،
همان، آيات 41 - 42. و علىّ حكيم
زخرف (43)، آيات 1 - 4. نسبت دهد؟!
ثالثاً، خداوندى كه عقل آن را اثبات كرده و فطرت پذيرفته است؛ خدايى است كه عالم، قادر، حكيم، رب، رحيم، سبحان است. او در همه هستى حضور دارد و همه امور تحت اراده و كنترل او است. چنين خداوندى با عنايت به هدفمندى آفرينش جهان و انسان - كه اين نيز با دلايل عقلى به اثبات رسيده است - نخواهد گذاشت در كار وحى، خطا صورت گيرد و هدايت «ناس» به وسيلهى موجود ممكن الوجود و غير مادى - كه از نقصان علمى برخوردار است - صورت پذيرد كه اين خود به دليل عدم احاطه كامل به حقايق جهان هستى، مبدأ و منتهاى آن و چگونگى سير آدمى در آن، منجر به گمراهى آنان خواهد شد. اين مطلب به قدرى حائز اهميت است كه ما معتقديم، آورنده پيام الهى نيز بايد مصون از خطا باشد. بنابراين اگر كسى در منشأ خدايى بودن وحى ترديد كند، در خداشناسى او خلل افتاده است.
رابعاً، خود گيرنده پيام وحى چگونه مىفهمد كه آن چه بر او وحى شده، وحى خداوند است نه موجود ديگر؟ به بيان ديگر، چگونه پيامبر تشخيص مىدهد كه آنچه كه به او القا مىشود، وحى خداوند است؛ نه كلام موجود غير مادى يا مادى و يا حتى شيطان؟
«وحى» از آن دست معرفتى است كه ما آن را در زمره «علم حضورى» يا «شهودى» قلمداد مىكنيم. همان طور كه در جاى خود ثابت شده است، ادراكات آدمى در دو دسته علم حصولى و حضورى جاى مىگيرد. در «علم حصولى» ابزار درك كننده، مستقيماً به سراغ شىء درك شونده نمىرود؛ بلكه اين كار به كمك يك واسطه صورت مىگيرد. اكنون من اين كاغذ را به رنگ سفيد و نوشتههايش را به رنگ سياه مىبينم. روشن است كه كاغذ و مركب و رنگ آن دو، هيچ كدام به ذهن من راه نيافتهاند؛ بلكه صورتى از آنها در آن نقش بسته است. اگر اين واسطه، در انتقال دادن واقعيت نارسا باشد، گريزى از پيدايش خطا نخواهد بود. امّا در «علم حضورى» - همچون احساس درد و گرسنگى - از آن جا كه ميان عالم و معلوم واسطهاى قرار ندارد، هيچ گونه خطايى رخ نمىدهد.
پيامبران، «معارف وحيانى» و ارتباط آن با خاستگاه الهىاش را به «علمحضورى» مىيابند و از اين رو، در الهى بودن آنچه دريافت داشتهاند، كوچكترين ترديدى به خود راه نمىدهند.
راهنماشناسى، صص 14 - 16. اگر ما وارد قيامت شويم، آيا شك مىكنيم كه «قيامت» است تا براى ما برهان يا دلايلى ديگرى بر وقوع قيامت اقامه كنند؟ يا اين كه در آن نشئه، ديگر جايى براى شك و ريب نيست؟!
خطا و شك و ترديد، در جايى است كه «حق و باطل»، هر دو وجود داشته باشند و انسان درباره مورد خاص، نداند كه آن شىء حق است يا باطل؛ ولى اگر مقام و مرحلهاى وجود داشت كه «حق محض» بود و باطل در آن هرگز راه نيافت؛ احتمال خطا و لغزش نيز وجود ندارد و ترديد در حق بودن چيزى هم رخ نخواهد داد. «وحى» از چنين شهود، حضور، معرفت و علمى برخوردار است كه گيرنده آن - به رأى العين و بدون هيچ ترديد و شكى - درمىيابد و تعيين مىكند كه منشأ آن جز خداوند، چيز ديگرى نيست.
تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1، صص 318 - 321. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 17/500004)