«ذَلِكَ وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوب»؛
حج (22)، آيه 32.«اين است «مناسك حج»! و هركس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل هاست».
مقدمه يكى ديگر از بركات برپايى مجالس امام حسين عليه السلام اين است كه برگزارى اين مجالس مصداق كامل تعظيم شعائر الهى است. منظور از شعائر الهى در اين آيه شريفه انجام مناسك حج و انجام قربانى در حج است. حال اگر ما نام و ياد كسى را بزرگ بداريم كه خودش و فرزندان و خاندانش را به قربانگاه برده است به يقين تعظيم شعائر مهم تر و بزرگ ترى از انجام قربانى حج، انجام گرفته است و اگر بزرگداشت قربانى حج نشانه تقواى قلب است، بزرگداشت قربانيان صحراى كربلا بالاترين نشانه تقوا و ايمان است. نعمت تقواى دل اختصاص به مؤمنان وارسته دارد كه بايد شكر آن را به جا آورند.
اينك جهت شناخت بيشتر نسبت به موضوع آيه شريفه و چگونگى تعظيم شعائر الهى به شرح مختصر در اين باره مى پردازيم.
شعائر در لغت در قاموس آمده: شعائر «جمع شعيره»، به معنى علامت و نشانه است. در تفسير مجمع البيان فرموده: «شعائر اللّه» محل هاى معلوم و نشان دارى است كه خدا آنها را محل عبادت قرار داده و هر محل معين براى عبادت، مَشعر آن عبادت است.
در مفردات آمده: و هي كل ما كان من موقف أَو مسعى أَو ذبح شعائر هر چيز نشان دارى كه محل وقوف يا جاى سعى و يا قربانى را شامل مى شود البته به گونه اى كه مقامات خداوند متعال و كبريا و عظمت پروردگار در آنجا درك شود.
كاربرد اين واژه در قرآن «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً...»؛
مائده (5)، آيه 2.؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، حرمت شعاير خدا، و ماه حرام، و قربانى بى نشان، و قربانى هاى گردن بنددار، و راهيان بيت الحرام را كه فضل و خشنودى پروردگار خود را مى طلبند، نگه داريد...».
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ»؛
بقره (2)، آيه 158.؛ «در حقيقت، «صفا» و «مروه» از شعاير خداست (-(كه يادآور اوست)-)؛ پس هر كه خانه (-(خدا)-) را حج كند، يا عمره گزارد، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد. و هر كه افزون بر فريضه، كار نيكى كند، خدا حق شناس و داناست».
روايات تفسيرى عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى (-(ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ)-) قَالَ تَعْظِيمُ الْبُدْنِ جَوْدَتُهَا؛
مستدرك الوسائل، 29، 103، باب: أن الهدي إذا نتج وجب ذبحهما..
امام صادق عليه السلام درباره آيه شريفه «هر كس شعائر الهى را بزرگ بدارد» فرموده است: «بزرگداشت قربانى و نحر شتر، انتخاب شتر فربه و خوب است».
تفسير آيه ترجمه الميزان:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» كلمه «ذلك» خبر است براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير آن «الامر ذلك- قضيه از اين قرار است» بوده و كلمه «شعائر» جمع «شعيرة» است، و شعيره به معناى علامت است، و شعائر خدا، علامت هايى است كه خداوند آنها را براى اطاعتش نصب فرموده، هم چنان كه خودش فرمود:
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ».
و نيز فرموده:
«وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ...».
ائمه اهل بيت عليهم السلام آيه را چنين تفسير كرده اند كه مراد از آن، شترى است كه براى قربانى سوق داده مى شود، و با شكافتن كوهانش از طرف راست آن را علامت گذارى مى كنند تا معلوم شود كه اين شتر قربانى است.
«فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» يعنى تعظيم شعائر الهى از تقوى است، بنابراين ضمير در «فانها» به تعظيم شعائرى برمى گردد كه از كلام مفهوم مى شود و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و خويشتن دارى از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دل ها، پس براساس تقواى قلبى و خويشتن دارى درونى است كه اعمال زيبا و زشت انسان شكل مى گيرد.
در تفسير روح المعانى آمده است: «من» در عبارت «من تقوى القلوب...» يا براى تعليل است و يا براى ابتدا غايت. حال اگر به معنى تعليل باشد معنى آن اين كه «همانا تعظيم شعائر به خاطر تقوى القلوب مى باشد». و اما اگر «من» براى ابتدا غايت باشد معنى اين است كه «تعظيم شعائر ناشى از تقوى القلوب است».
اضافه تقوى به قلب (تقوى القلوب) اشاره به اين است كه تقوى دو قسم است:
1. تقواى حقيقى و صادق.
2. تقواى كاذب و ظاهرى كه به صورت ادعاست و آبشخور آن نفاق است.
صاحب تفسير كشاف مى گويد: دليل اين كه در آيه از قلب ياد شده، چون قلب كانون و مركز گرايش هاست، ابتدا در قلب نيت و تصميم و شوق صورت مى يابد و بعد اثرش در ساير اعضاء ظاهر مى گردد.
صاحب تفسير كبير مى گويد: برخى صاحبان تفسير «شعائر» را به كل عبادت اطلاق مى كنند و برخى ديگر شعائر را عبارت از مناسك حج مى دانند و برخى نيز هدى را جزء شعائر مى دانند و مراد از هدى، شترى باشد كه براى قربانى به حج مى فرستند و داراى علامت خاصى است. و بعد جناب فخر رازى اصل در شعائر را اعلام و آگاهى به چيزى مى داند كه به واسطه آن، شى شناخته مى شود. و تعظيم شعائر به اين معناست كه در انجام آن كوتاهى نشود بلكه بدون چانه زنى و با سرعت، دعوت الهى اجابت گردد.
پيام ها1. حفظ شعائر اسلامى مورد توصيه قرآن است.
2. تقواى درونى بايد آثار بيرونى هم داشته باشد، هركس به شعائر بى اعتنا باشد، در حقيقت تقواى قلبى او كم است
«مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛
حج (22)، آيه 32..
3. قربانى از قداست خاصى برخوردار است
«يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ».
4. بزرگداشت ها بايد بر اساس تقوا باشد، نه رقابت
«مَنْ يُعَظِّمْ ... تَقْوَى الْقُلُوبِ».
5. تقواى در قلب مورد عنايت ويژه خداى متعال است
«...فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ».
محرّم يكى از مصاديق حفظ شعائر الهى همانطور كه در لغت مشاهده كرديم شعائر دايره گسترده اى دارد و مى تواند مصاديق ديگرى غير از حج و ذبح را نيز در بر بگيرد، چنانچه تفسير نمونه در اين باب مى فرمايد:
گرچه بدون شك «مناسك حج» از جمله شعائرى است كه در اين آيه مقصود بوده است، ولى روشن است كه عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوّت خود باقى است و هيچ گونه دليلى بر تخصيص آن به خصوص قربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد، به خصوص اينكه قرآن در مورد قربانى حج با ذكر كلمه «من» كه براى «تبعيض» است اين حقيقت را گوشزد كرده كه قربانى يكى از آن شعائر است، همانگونه كه در مورد «صفا و مروه» نيز در آيه 158 سوره بقره مى خوانيم كه از شعائر الهى است
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه».
در تفسير روح المعانى از مالك و ابن زيد نقل شده كه شعائر شامل منى، عرفه، مزدلفه، صفا و مروه و كعبه و ديگر مواقف حج مى شود.
كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است
تفسير نمونه، ج 14، ص 97..
تأييد اين برداشت روايت امام رضاعليه السلام مى باشد كه آن حضرت، آيه شريفه مورد بحث را بر موضوع فضيلت نماز اول وقت تطبيق دادند و به آن استشهاد فرمودند.
از اين روى مى توان گفت اگر نماز از شعائر الهى است، عاشورا كه حيات مجدّد كلّ اسلام بود و موجب دوام اين دين مبين گشت.
از مهمترين شعائر خواهد بود، چرا كه در زيارت حضرت سيدالشهداءعليه السلام مى خوانيم:
... أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...؛
الكافي، ج 4، ص 574، باب: زيارة قبر أبي عبد الله الحسين..
و از اين بالاتر خود آن حضرت تصريح فرمودند:
...وَ عَلَى الْإِسْلاَمِ السَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد ...؛
بحارالأنوار، ج 44، ص 326، باب: ما جرى عليه بعد بيعة الناس.؛ «بايد با اسلام خداحافظى كرد آن گاه كه امت به سرپرستى همچون يزيد گرفتار شود».
و اين تعبير به خوبى حساس بودن موقعيت تاريخى آن دوره را نشان مى دهد كه اصل اسلام در معرض نابودى قرار داشته است.
با برپايى مجالس امام حسين عليه السلام روحيه عبادت، ايثار، اقدام براى امر به معروف و نهى از منكر بيش از پيش در ميان دوست داران و عزاداران امام حسين عليه السلام افزايش مى يابد.
و هم چنين با برپايى مجالس امام حسين عليه السلام شكوه و عظمت تجمع شيعيان در برابر دشمنان به نمايش گذاشته مى شود و ظلم ستيزى و استكبارستيزى به نقطه اوج خود مى رسد.
به همين جهت در روايات جهت برپايى مجالس امام حسين عليه السلام بسيار سفارش شده و ثواب فراوانى بر آن آمده است زيرا بيشترين تأثير را در هدايت فرد و اصلاح جامعه دارد.
بين مفسرين در اينكه ذبح در مناسك حج به حسب آيه مورد نظر از شعائر الهى است، اختلافى نمى باشد، حال بايد پرسيد آيا قهرمانانى كه در كربلا جان خود را به قربانگاه حضرت حق جل و اعلى بردند و براى اعتلاى كلمه توحيد قيام به حق كردند از شعائر الهى نمى باشند؟ و حال آنكه در زيارت اربعين مى خوانيم:
... وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَة...؛
تهذيب الأحكام، ج 6، ص 113 ؛ زيارة الأربعين، ص 113.؛ «و خون قلب خود را در راه خدا ارزانى داشت تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى گمراهى نجات دهد».
از اين روى با اطمينان مى توان گفت كه محرم و جريان كربلا از اعظم شعائرالهى است و مى بايست مورد تعظيم قرار گيرد و تعظيم آن ممكن از بارزترين نشانه هاى مگر با تقواى قلب است.
جهت آگاهى بيشتر ر.ك: فرهنگ موضوعى تفاسير، ج 2، واژه شعائر.برترى سرزمين كربلااگر تعظيم صفا و مروه به اين است كه آنجا طواف شود و پا به پاى كوه صفا و مروه زده شود، تعظيم كربلا به اين است كه خاك آنجا تربت سجّاده ما شود و پيشانى خضوع بر آن بساييم.
در فضيلت اين سرزمين از امام صادق عليه السلام روايت شده است:
ان ارض الكعبه قالت: من مثلى... و قَدْ بنى بيت الله على ظهرى يأتينى الناس من كل فج عميق؟ و جعلت حرم الله و أمنه؟ فأوحى الله كفى و قرى، ما فضل ما فضلت به فيما أعطيت ارض كربلاء؛
وسائل الشيعه، ج 1، ص 403.؛ «زمين كعبه گفت: چه چيزى مانند من است!؟ همانا خانه خدا بر پشت من ساخته شده و مردم از هر راه دورى به سوى من مى آيند و من حريم امن خدا هستم؛ خداوند وحى فرستاد به سوى كعبه كه بسنده كن و آرام بگير! فضليت پيدا نكردى به آنچه سرزمين كربلا فضليت پيدا كرده است».
صفوان جمال گفت از امام صادق عليه السلام شنيدم:
ان الله فضل الارضين و المياه بعضها على بعض ان كربلاء و ماء الفرات، اول ارض و اول ماء قدس الله و بارك عليه فقال لها: تكلمنى بما فضلك الله فقالت: انا ارض الله المقدسه المباركه الشفاء فى تربتى و مائى و لافخر، بل خاضعه ذليله لمن فعل بى... فاكرمها و زادها بتواضعها و شكرها لله، بالحسين و اصحابه ثم قال ابوعبدالله عليه السلام من تواضع لله رفعه الله...؛
وسائل الشيعه، ج 1، ص 404.؛ «همانا خداوند برخى سرزمين ها و آب ها را بر برخى ديگر برترى داده است. همانا سرزمين كربلا و آب فرات اولين سرزمين و اولين آبى است كه خداوند آن را پاك گردانيد و بركت را در آن قرار داد پس به آن سرزمين گفت: بگو درباره آنچه خداوند به تو فضليت داده است. پس گفت: من سرزمين مقدس و با بركت خداوند هستم، شفا، در تربت من و آب سرزمين من است. البته افتخارى نيست بلكه فروتن هستم. به جهت لطف خدا، پس خداوند آن را گرامى داشت و بركت آن فزونى بخشيد به جهت تواضع و سپاسگزارى آن براى خدا، با ورود امام حسين عليه السلام و ياران ايشان به آن سرزمين».
سپس امام صادق فرمود: «هر كس براى خدا تواضع كند خدا او را بالا مى برد».
حال اگر سرزمين كربلا به جهت تواضع براى امام حسين عليه السلام و ياران ايشان به اين مقام و فضليت رسيده است. شخصيتى مانند مسلم بن عقيل كه پيش قراول و سفير امام حسين عليه السلام بوده تا زمينه حضور امام حسين عليه السلام را فراهم كند چه مقامى خواهد داشت.
ذكر مصيبت حضرت مسلم بن عقيل عليه السلام مسعودى و ابوالفرج گفته اند: «چون مسلم از خانه بيرون شد و آن هنگامه و اجتماع كوفيان را ديد و نظاره كرد كه مردم از بالاى بام ها سنگ بر او مى زنند و دسته هاى نى را آتش زده بر بدن او فرو مى ريزند فرمود:
اكلما ارى من الاجلاب لقتل ابن عقيل يا نفس اخرجى الى الموت الذى ليس منه محيص .
يعنى آيا اين هنگامه و اجتماع لشكر براى ريختن خون فرزند عقيل شده؟ اى نفس بيرون شو به سوى مرگى كه از او چاره و گريزى نيست، پس با شمشير كشيده در ميان كوچه شد و بر كوفيان حمله كرد و به كارزار مشغول شد و رجز خواند.
اَقسمتُ لااُقتَل اِلاَّ حُراً | وَ اِنْ رَأيتُ الموتَ شيئاً نُكرا |
«سوگند ياد كردم كه كشته نشوم مگر با آزادگى، اگر چه مرگ را به بدترين شكل ببينم»
به عالم هر كسى را پر شود پيمانه مى ميرد | يكى در كوه و صحرا وآن دگر در خانه مى ميرد |
يكى در ناز نعمت مرگ مى گيرد گريبانش | يكى دور از وطن در گوشه اى بيگانه مى ميرد |
يكى چون مسلم و هانى شهيد راه حق گردد | يكى بدنام هم چون زاده مرجانه مى ميرد |
يكى گردد شهيد جاودان چون زاده زهرا | يكى همچون يزيد ظالم ديوانه مى ميرد |
خوشا آن كس كه تسليم ستمكاران نمى گردد | شرافتمند و عالى رتبه و مردانه مى ميرد |
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 2/310015)