وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ * وَ أَدْخَلْنَاهُمْ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ (انبياء، 85 - 86) و اسماعيل و ادريس و ذى الكفل (را ياد كن كه) همه از شكيبايان بودند. و ما آنانرا در رحمت خويش وارد ساختيم. بدرستى كه آنان از شايستگان بودند.
ذوالكفلعليه السلام يكى از پيامبران الهى است كه بعد از حضرت سليمان و قبل از حضرت عيسى زندگى مىكرده است.(1) چنانكه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.در تفسير تبيان مىخوانيم: چون اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شبها را به عبادت بپردازد و تنها از روى حقّ قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آنچه متكفّل شده و تعهّد كرده بود وفادار ماند، او را «ذوالكفل» يعنى «داراى تعهّد» ناميدند.بعضى نيز همچون فخررازى معتقدند كه «ذوالكفل» لقب حضرت الياسِ پيامبر كه مشهور به اين نام و از صالحان بوده است. ولى ما با عنايت به روايتى كه در تفسير مجمعالبيان از عبدالعظيم حسنى از امام جوادعليه السلام نقل شده كه خدا براى هدايت انسانها يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر مبعوث فرمود كه از اين ميان، سيصد و سيزده نفر آنان مرسل هستند و ذو الكفل يكى از آن مرسلين است، ذىالكفل را نه لقب حضرت الياس، بلكه يكى از انبيا و مرسلين مىدانيم.مرحوم شيخ صدوق از حضرت عبدالعظيم حسني(ع) نقل مي كند كه به امام جواد(ع) نامه نوشتم و سؤال كردم كه اسم ذوالكفل چيست؟ و آيا او از مرسلين است؟امام(ع) در جواب نوشتند: خداوند عزوجل 124 هزار نبي فرستاده كه 313 نفر از ايشان از مرسلين مي باشند كه ذوالكفل هم از اينهاست، وي بعد از سيلمان بن داود(ع) در ميان مردم مانند حضرت داود(ع) به قضاوت مي پرداخته و جز براي خدا خشمگين نمي شد و اسم او (عويديا) بوده و او همان است كه خداوند عزوجل از او در كتابش ياد كرده است در آن جا كه فرموده:(وَ اذْكُرْ إِسمَعِيلَ وَ الْيَسعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كلٌّ مِّنَ الأَخْيَارِ(2)و اسماعيل و يَسَع و ذوالكِفل را به ياد آور (كه) همه از نيكانند.(3)البته ناگفته نماند در اين موضوع اقوال ديگري هم هست كه در صورت تمايل و جهت كسب اطلاعات بيشتر مي توانيد به منابع زير مراجعه فرمائيد.1-تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 94.2-.دائرة المعارف تشيع، ج 8، ص 65.--------------- پانويس -----------------------------------1) تفسير اطيبالبيان.2)سوره ص ، آيه 48.3) الميزان ج 17 ص 329.//////////////////////////////////////////وجه تسميه ذوالكفلدر اين كه چرا او ذوالكفل ناميده شده، با توجه به اين كه كفل هم به معنى نصيب آمده و هم به معنى كفالت و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند:گاه گفته اند: چون خداوند نصيب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود ذاالكفل يعنى صاحب بهره وافى ناميده شد. و گاه گفته اند چون تعهد كرده بود كه شبها را به عبادت برخيزد و روزها را روزه دارد و هنگام قضاوت هرگز خشم نگيرد و بر سر اين عهد و پيمان باقيماند اين لقب به او داده شد.و گاه گفته اند چون گروهى از انبياء بنى اسرائيل را كفالت كرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود او را به اين اسم ناميدند.[۱] مدت عمرش معلوم نيست و در ده فرسخى كوفه مدفون است.[۲]نسب ذوالكفلاما ذوالكفل كه درباره شخصيت او و اختلاف نظرات به امام رضا عليه السلام نسبت داده شده كه او يوشع بن نون است. و برخى گفته اند: او حضرت الياس است و بعضى او را حضرت زكريا مى دانند. و بعضى گفته اند: او مرد صالحى بود و نبى نبود، ولى به نبى وقتش قول داد كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را عبادت كند، خشم نورزد و به حق عمل نمايد به قول خودش وفا كرد.بعضى گفته اند: او نبى بود و خداوند داستان او را بازگو نكرده است، بعضى گفته اند: او «حضرت يسع» است كه با الياس بود، اما او آن «يسع» نيست كه خداوند او را در قرآن ذكر كرده است كه او براى پادشاه ستمگرى تعهد كرد كه اگر توبه كند داخل بهشت مى شود. و نامه اى هم در همين مورد به او داد كه گفته اند: اسم او كنعان بوده و به همين جهت او ذاالكفل يعنى صاحب كفايت ناميده شد.به خبر نسبت داده شده كه او از پيامبران مرسل بود. و بعد از سليمان بن داود بود و «كفل» به معناى ضعف و دو برابر بودن است، چون ثواب او به جهت شرافتش در مقايسه با اهل زمانش دو برابر بود، به معناى نصيب و كفالت هم مى آيد و همه ى اين معانى در اين جا مناسب است.[۳] در مجمع البيان از كتاب نبوت از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل كرده كه به أبى جعفر جواد الائمه عليه السلام نوشتم و از ذى الكفل سؤال كردم كه اسمش چه بود؟ آيا از مرسلين بود؟ امام در جواب نوشتند: خداوند صد و بيست چهار هزار نفر پيغمبر مبعوث كرده است، از آن ها سيصد و سيزده نفر مرسل بودند، ذوالكفل از آن هاست و بعد از سليمان بن داود زندگى مى كرد، مانند داود در ميان مردم قضاوت مى كرد، خشمگين نشد مگر از براى خدا نامش «ادويا پسر ادارين» بود. [۴]حضرت ذوالكفل در قرآنذوالكفل، نام يكي از پيامبران، كه در قرآن دو بار نام او آمده است.«وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ» و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از شكيبايان بودند. (سوره انبياء، آيه85)«وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَ ذَاالْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِّنْ الْأَخْيَارِ» و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور كه همه از نيكانند. (سوره ص، آيه 48)در سوره انبياء آيه 85 خداى سبحان به رسولش خبر مي دهد كه اين پيمبران و آنچه را كه از نعمت ها به آن ها عطاء نموديم و تمام اينها از صابران بودند كه بر بلاهاى گوناگون و بر مشقت هاى طاعات و عبادات و اذيت هايى كه دشمنان دين به آنها مي نمودند صبر و استقامت مي نمودند.[۵]سپس در آيه 86، سوره انبياء بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى كند: «وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ» و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند.[۶]حضرت ذوالكفل در رواياتابن بابويه رحمه الله به سند ديگر روايت كرده است كه: از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سؤال نمودند از حال ذوالكفل، فرمود: مردى بود از حضرموت و نام او «عويديا» بود و پدرش «ادريم» بود و پيغمبرى پيش از او بود كه او را يسع مى گفتند، روزى گفت: كى خليفه من مى شود كه بعد از منهدايت مردم نمايد. به شرط آن كه به غضب نيايد؟ به شرط آن كه روزها روزه باشد و شب ها به عبادت بيدار باشد و از كسى به خشم نيايد.پس عويديا برخاست و گفت: من مى كنم. پس باز يسع اين سخن را اعاده كرد، باز آن جوان برخاست و گفت: من مى كنم. پس يسع فوت شد و خدا عويديا را به جاى او بعد از او پيغمبر گردانيد، او در اول روز ميان مردم حكم مى كرد. روزى شيطان به اتباع خود گفت: كيست كه او را از عهد خود برگرداند و او را به خشم آورد؟ يكى از شياطين كه او را «ابيض» مى گفتند، گفت: من اين كار را مى كنم.ابليس گفت: برو و سعى كن شايد او را به خشم آورى. چون ذوالكفل از حكم ميان مردم فارغ شد رفت به خانه خود و خوابيد كه استراحت كند، ابيض آمد و فرياد كرد كه: من مظلومم. ذوالكفل گفت: به خصم خود بگو به نزد من بيايد. گفت: به گفته من نمى آيد. پس انگشتر خود را به او داد كه: اين نشانه را به او بنما و بگو كه بيايد. ابيض رفت و ذوالكفل امروز خواب نتوانست كرد، و شب هم خواب نكرد.روز ديگر چون از قضا فارغ شد رفت كه بخوابد، ابيض آمد فرياد كرد كه: بر من ظلم كرده است كسى و انگشتر تو را بردم قبول نكرد كه بيايد. پس دربان ذوالكفل به او گفت: بگذار استراحت كند كه ديروز و ديشب خواب نكرده است. ابيض گفت: نمى شود، من مظلومم مى بايد كه رفع ظلم از من بكند. پس حاجب رفت و ذوالكفل را اعلام كرد، ذوالكفل نامه اى نوشت به او داد كه برود و خصم خود را حاضر كند. امروز نيز خواب نكرد، شب را به عبادت احيا كرد. چون روز سوم از قضا فارغ شد به رختخواب رفت كه بخوابد، باز ابيض آمد و فرياد كرد كه: نامه تو را خصم من قبول نكرد.پس آن حضرت برخاست از براى او بيرون آمد دست او را گرفت و همراه او روانه شد در روز بسيار گرمى كه اگر گوشت را به آفتاب مى گذاشتند بريان مى شد، چون ابيض اين صبر را از آن حضرت مشاهده كرد از او نااميد شد و دست خود را از دست آن حضرت جدا كرد و ناپيدا شد.پس به اين سبب او را ذوالكفل گفتند كه متكفل آن وصيت شد و به عمل آورد. حق تعالى قصه او را براى آن حضرت ياد فرمود: كه آن حضرت نيز صبر نمايد بر آزارهاى امت چنانچه پيغمبران پيش از او صبر كردند.[۷]اخلاق و فضائل و ويژگي هاي ذوالكفلطبق آيه 48، سوره ص ذوالكفل، از برگزيدگان خداوند مي باشد. «وذَاالكِفلِ و كُلٌّ مِنَ الاَخيار»صبر ذوالكفل، عاملى مؤثر در بهره مندى از رحمت الهى: «وذَاالكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصّابرين × و اَدخَلنهُم فى رَحمَتِنا...». (سوره انبياء، آيه هاي 85 و 86)در آيه 85 سوره انبياء، ذوالكفل در شمار صابران آمده است: «وذَاالكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصّابرين».همچنين در آيات 85 تا 90 سوره انبياء اوصاف ديگري از ذوالكفل را بيان مي كند. مثل پيشگامى ذوالكفل، در كارهاى خير و اين كه ذوالكفل، از خاشعان درگاه خداوند مي باشد و برخوردارى ذوالكفل از رحمت الهى و اين كه تقواى ذوالكفل موجب نيك فرجامى و خوش عاقبتى وى شده است. همچنين در آيات 48 تا 50 سوره ص، در مورد آرامش كامل ذوالكفل در باغ هاى بهشتى پاداش اخروى وى آمده و همچنين برخوردارى ذوالكفل از آشاميدني هاى بهشتى و باغ هاى جاويدان بهشتى و ميوه هاى فراوان بهشتى و همسران زيبا و جذاب بهشتى آمده است.اين پيامبر الهى با خود عهد كرده بود كه روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد، و تنها از روى حق قضاوت نمايد و جز براى رضاى خداوند خشمگين نشود و تا آخر به آن چه متكفل شده و تعهد كرده بود وفادار ماند، او را «ذَاالْكِفْلِ» يعنى «داراى تعهد» ناميدند.[۸]محل دفن حضرت ذوالكفلچنان كه مشهور است قبر او در مسير كربلا به نجف قرار دارد.[۹]پانويس↑ تفسير نمونه، (مكارم شيرازى ناصر) ج19، ص312.↑ الفين/ترجمه وجدانى، ص 1009.↑ ترجمه بيان السعادة (خانى رضا/حشمت الله رياضى)، ج9، ص406.↑ تفسير أحسن الحديث (قرشى سيد على اكبر)، ج6، ص542.↑ مخزن العرفان در تفسير قرآن(بانوى اصفهانى سيده نصرت امين)، ج8، ص294.↑ برگزيده تفسير نمونه(بابايى احمد على)، ج3، ص185.↑ حيوة القلوب (علامه مجلسي)، ج2، ص851.↑ تفسير نور (قرائتى محسن)، ج7، ص487.↑ تفسير نور (قرائتى محسن)، ج7، ص487.-------------منابعتفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى؛ تهران: دارالكتب الإسلامية، اول، 1374 ش.ترجمه بيان السعادة فى مقامات العبادة، خانى رضا/حشمت الله رياضى؛ تهران: انتشارات دانشگاه پيام نور، اول، 1372 ش.تفسير أحسن الحديث، سيد على اكبر قرشى؛ تهران: بنياد بعثت، سوم، 1377 ش.مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سيزدهم، 1382 ش.حيوة القلوب، علامه مجلسى ؛ قم : سرور، ششم ، 1384 ش .تفسير نور، محسن قرائتى؛ تهران: مركز فرهنگى درس هايى از قرآن، يازدهم، 1383 ش.الفين/ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، اول.نقل از :
http://wiki.ahlolbait.com( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )