جامع بدون گردآورى تمام آيات و تشريح حقيقت هدايت و ضلالت در خدا و قرآن امكان پذير نيست، ولى با توضيح دو نوع هدايت عمومى و خصوصى از نظر قرآن و از تدبر در معنى هدايت خصوصى، معنى اضلال و گمراه ساختن خدا نيز روشن مى گردد.هدايت همگانىمقصود از آن اين است كه خدا از طريق دعوت و كشش فطرت، نور و عقل و خرد، و اعزام پيامبران، راه سعادت و شقاوت را به تمام بشر نشان داده ومشيت الهى بر اين تعلق گرفته است كه تمام افراد بشر، در پوشش چنين هدايت قرار گيرند، و آيات زيادى در قرآن بر اين هدايت همگانى گواهى مى دهند مانند:(...قَدْجاءَكُمُ الحََقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِى لِنَفْسِِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بوَكِيل).([1])«دعوت حق به سوى شما آمده است هر كس هدايت پذيرد، به نفع خويشتن است و هر كس از آن سرباز زند بر ضرر خود او است و من هرگز بر شما مسلط نيستم».قرآن در اين آيه، با جمله :(فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ) از هدايت عمومى گسترده خبر مى دهد، و اين نوع هدايت الهى شامل همگان مى باشد، و همه مى توانند از اين وسايل بهره گيرند، وهدايت پذيرى از آن، در اختيار خود انسان است و احدى از پوشش اين هدايت خارج نيست.هدايت خصوصىمقصود از آن كمك هاى غيبى و امدادهاى خارج از اختيار انسان است كه انسان را به مقصد سريع تر مى رساند، و اين نوع هدايت از آن كسانى است كه از هدايت نخست بهره گرفته باشند، يعنى به مخالفت كشش فطرت و راهنمايى خرد، و دعوت پيامبران، برنخاسته وخود را در مسير وزش نسيم رحمت قرار داده باشند، اين گروه از عنايات خاص الهى بر خوردار مى گردند و در نيل به سعادت صد در صد موفق مى شوند، چنان كه مى فرمايد:(وَالّذِينَ اهْتَدَوا زادَهُمْ هُدىً...).([2])«آنان كه هدايت همگانى را پذيرفتند، بر هدايت و (موفقيت آنان) افزوده است».(وَالّذِينَ جاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ).([3])«آنان كه در طريق ما كوشش كنند ما آنان را راهنمايى مى كنيم، و خداوند با نيكوكاران است».از آنجا كه مقصود از هدايت مهيا ساختن وسايل سعادت درباره كسانى است كه از هدايت همگانى بهره گرفته اند و مقصود از ضلالت، قطع چنين رحمت وواگذاردن طرف به خود او است، قرآن در قسمتى از آيات مربوط به ضلالت چنين مى فرمايد:(وَيُضِلُّ اللّهُ الظّالِمينَ...)([4])(...كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرتابٌ)([5])(...كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ الكافِرين)([6]) اين آيات و نظاير آنها كه در قرآن كم نيست، علت اضلال خدا را روشن مى سازد و مى گويد:چون اين گروه ظالم، اسراف گر و كافرند، يعنى از هدايت همگانى كه در اختيار داشتند، بهره نگرفتند، مشمول هدايت خصوصى خدا نشده و خداوند مقدمات سعادت آنها را فراهم نمى سازد. زيرا به خاطر فسق، ظلم و اسراف، لياقت و شايستگى آن را ندارند كه مشمول لطف فوق العاده خدايى قرار گيرند، درست مثل اين كه به كسى كه از مقصدى سؤال مى كند، مى گوييد از اين خيابان برو، در آنجا علامتى است كه با توجه به آن مى توانيد مقصد را پيدا كنيد، اين فرد در صورتى از علامت بهره مى برد، و مقصد را پيدا مى كند كه از هدايت اول كه همان طى كردن طول خيابان است، استفاده كرده باشد و در غير اين صورت، امكان بهره بردارى از عامل دوم وجود ندارد. از اين بيان روشن مى گردد مفاد آيه (فَيُضِلُّ اللّهُ مَنْ يَشاءُ وَيَهدى مَنْ يَشاءُ) كه مربوط به هدايت خصوصى است و مقصود از هدايت آماده كردن مقدمات سعادت و مقصود از ضلالت قطع چنين عنايت است، هرگز ناظر به جبرى گرى نيست.با روشن شدن اين گوشه از بحث، اكنون بايد نوع ديگر از عوامل ضلالت را يادآور شد كه فقط مايه ضلالت و انحراف انسان است.نوع دوم از عوامل ضلالتقرآن به مناسبت هاى گوناگون، از عوامل مختلفى نام مى برد كه فقط عامل ضلالت بوده و نتيجه اى جز گمراه كردن بندگان از راه راست، ندارند. شناخت اين عوامل براى بندگان علاقمند به سعادت خويش مايه تكامل است زيرا درست است كه اين عوامل زيانبار، مايه بدبختى و بدفرجامى گروهى از انسان ها مى شوند كه با حريت و آزادى، زمام زندگى خود را به دست آنها مى سپارند ولى همين عوامل براى افراد با ايمان و هوشيار، مايه تكامل و سبب استوارى مبانى دينى و اخلاقى مى گردند.اصولاً بايد توجه نمود كه وجود هر نوع رقيب و دشمن، خالى از نفع و سود نيست زيرا دشمن مايه ى تكامل انسان و سبب آشنايى وى به نقاط ضعف وجهات نقص خود و در نتيجه سبب رفع آن مى باشد، در هر جامعه اى كه رقابت هاى معقول فروكش كند آن جامعه، تا مدتى درجا مى زند و سرانجام گام به عقب نهاده و نابود مى شود.بزرگترين دشمن سوگند خورده انسان «شيطان» است ولى وجود همين دشمن قسم خورده([7])، براى اولياى الهى و افراد بيدار و علاقمند به سرانجام زندگى كه از قدرت و نيرو وحيله ها و مكرهاى او آگاهند، مايه ى تكامل و وسيله ى فزونى ايمان است، زيرا پيوسته از طريق پيكار بى امان با دشمن نامرئى خود، بر قدرت و نيرو و استقامت و استوارى خود مى افزايند.وجود دشمن براى فرد و اجتماع، بسان ميكروب مفيد در بدن است كه بر استقامت و مصونيت انسان مى افزايد، انسان هايى كه مى كوشند در محيط هاى دور از ميكروب زندگى كنند، و از هر نوع آلودگى ميكروبى به دور باشند، و پيوسته ميوه و سبزى و ظروف مورد نياز را «استرليزه» و ضد عفونى مى كنند، در برابر هجوم دشمن نامرئى(ميكروب) فوراً از پاى درمى آيند و بسان بيد لب جوى به هر نسيمى مى لرزند، در صورتى كه از نظر پزشكان امروز، در مسأله دورى از ميكروب بايد راه وسط را برگزيد تا از مصونيت بدن در مقابل هجوم دشمن كم نشود.([8])--------------------------------------------------------------------------------[1] . يونس/108.[2] . محمد/17.[3] . عنكبوت/69.[4] . ابراهيم/27.[5] . غافر/34.[6] . غافر/74.[7] . شيطان در آيه ياد شده در زير، به عزت خدا سوگند ياد مى كند و مى گويد:(...فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَّنهُمْ أَجْمَعين * إِلاَّ عِبادكَ مِنْهُمُ المُخْلَصين)(ص/82ـ 83): «سوگند به عزت تو، همه بندگان را به گناه ترغيب مى كنم مگر گروه مخلصان را».[8] . منشور جاويد، ج 3. ص 153 ـ 156.منبع :
tohid.ir