نخست بايد دانست که عقل دو کارکرد مهم دارد: 1. ابزار شناخت 2. منبع شناخت. در کارکرد اول براي آگاهي بر حقايق هستي و استفاده از ديگر منابع شناخت، لازم است از عقل به طور کامل بهره گرفت و راهي غير از آن نيست زيرا نيروي درک انسان است. اما اکتفا به عقل به عنوان تنها منبع شناخت به معناي محروميت از ديگر منابع شناخت است چنان که اکتفا به قرآن تنها و يا روايات تنها هر کدام محروميت از ديگر منابع است علاوه بر اين که تجربه هاي مشهور بشري نيز نشان داده اکتفا به هر کدام و دوري از ديگري موجب ضايعات جبران ناپذير و گاهي انحرافات آشکار شده است. از طرف ديگر آموزه هاي ديني آکنده از موضوعات و مسائل بيشمار و گاه پيچيده و دشواري است که هراندازه انسان از رشد علمي و عقلي بالا تري برخوردار باشد در درک و فهم آنها کامياب تر است.به عنوان مثال برهان تمانع که در قرآن يکي از برهانهاي ابتکاري در باب توحيد است بدون درک عميق فلسفي به خوبي فهم نخواهد شد. عوامل رشد عقل رشد عقل بايد تابع چند امر است : 1. جهاد علمي مانند تلاشهاي عميق در عرصه هاي مختلف معرفتي بويِِِِژه علم کلام ، فلسفه و عرفان نظري ، اخلاق ، فقه و تفسير و حديث. 2. جهاد عملي و سلوکي ، عبادت ، اخلاق ، تهذيب نفس و آراستگي به فضائل.و مبارزه دائمي با عوامل مخرب و در بند کشنده عقل و خرد. موانع رشد عقل مقصود از موانع، علل و عواملى است كه از رشد عقل جلوگيرى كرده و در تفكر و بينش ايجاد اختلال كرده و مانع رسيدن به نتايج صحيح و منطقى مىگردد. مهمترين اين موانع با استناد به منابع اسلامى عبارت است از: الف) هواى نفس ميان عقل و هواى نفس تضادى است غيرقابل انكار. هركجا عقل حاكم بود هواى نفس را به كنترل مىآورد و هرجا هوا حاكم شد عقل را از صحنه مىراند. على(ع) با اشاره به اين تضاد مىفرمايد: «الهَوى ضِدُّ الْعَقْلِ»(92)، «اَلهَوى عَدُوُّ الْعَقلِ»(93)، «الهَوى آفَةُ الْعَقْلِ»(94) ازاينرو، براى رشد قدرت انديشه بايد هواى نفس بهكنترل درآيد و با آن مجاهدهشود. على(ع) مىفرمايد: «با شهوت نفس مبارزه كن و بر غضبت غالب آى و عادات خود را از ميان بردار تا نفس تو پيراسته گردد و عقلت كامل شود و پاداشت افزون گردد.»(95) انسانهاى مؤمن و وارسته از انديشه تابناك برخوردارند: «المُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِاللَّه» در حالىكه افراد آلوده با سپردنِ زمام عقل به دست هواى نفس، عقل و خرد را به تيرگى مىكشانند و از اهداف انسانى بازمىمانند. قرآن كريم بااشاره به نقش ايمان و تهذيب نفس در روشنبينى و فروزندگى عقل مىفرمايد: اگر تقواى الهى پيشه كنيد، خداوند نور تشخيص به شما خواهد داد: «يا اَيُّهَاالَّذيِنَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقوُااللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً».(96) و از هواى نفس بهعنوان عاملِ گمراهى و تيرگى عقل كوردلى ياد كرده و مىگويد: «آيا ديدى آنكس را كه هواى خويش را خداى خود گرفت و خداوند او را با داشتن دانش گمراه ساخت و بر چشم و گوش او مهر زد؟: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَاِلهَهُ هَواهُ وَ اَضَّلَهُاللَّهُ عَلى عِلْمٍ و خَتَمَ على سَمْعِهِ وَ قَلْبِه».(97) اين مطلب در سخن على(ع) چنين بيان شده است: «مُخالَفَةُ اَلْهَوى شِفاءُ الْعَقْلِ»(98). «غَلَبَةُ الْهَوى تُفْسِدُ الدِّينَ وَ العَقْلَ»(99). و در گفتارى ديگر برخى عقلها را به اسيرى در چنگال نفس تشبيه فرموده است: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِيرٍ تَحْتَ هَوى اَمِير».(100) علاوه بر آنچه بهصورت كلى درخصوص رذايل و تأثير آنها بر تيرگى عقل و خرد ديديم، روايات بسيار ديگرى با ذكر موارد و نمونهها وجود دارد. بهعنوان مثال على(ع) مىفرمايد: «مَنْ عَشِقَ شَيئاً... قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ؛(101) كسى كه چيزى را عاشق شود، شهوت پرده عقلش را مىدرد.» «عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ اَحَدُ حُسّادِ عَقْلِهِ؛(102) خودبينى انسان يكى از حسودان عقل اوست.» «اَكْثَرُ مَصارِعِ العُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ المَطامِعِ؛(103) با جستن برقِ طمع، عقل به خاك درافكنده مىشود.» «شَرُّ آفاتِ الْعَقْلِ الكِبْر»؛(104) تكبر بدترين آفت خرد است.» «مَنْ اَعجَبَ بِرأيِهِ ضَلَّ و مَن اِسْتغَنى بِعَقْلِهِ زَلَّ وَ مَنْ تَكَبَّرَ عَلَىالنّاسِ ذَلَّ؛(105) آنكس كه خود رأى باشد، گمراه شود و آنكس كه به عقل خويش متكى باشد، مىلغزد و آنكه بر مردم تكبر كند، خوار مىشود.» «اَللِّجاجُ يُفْسِدُ الرَّأى؛(106) لجاجت، رأى را فاسد مىكند.» «وَاعْلَمُوا اَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِى العَقْلَ؛(107) بدانيد كه آرزو عقل را به سهو و خطا مىكشاند.» هواى نفس در چهرههاى گوناگونش آفت عقل است و با اين آفت بايد به مجاهده برخاست تا چراغ عقل و خرد فروزان گردد و رهتوشه اين مجاهده، ايمان و عمل صالح است. ب) بردگى فكرى هرچند تبعيت و تقليد از كارشناسان خبره در مسائل حياتى انسان، اعم از امور دينى يا دنيوى، درصورت بستهبودن باب علموتحقيق، اصلىاستكه عقلاى عالم آنرا پذيرفته و براساس آن عمل كردهاند و اسلام بر آن مهر تأييد مىزند، اما هرگاه تقليد به صورت دنبالهروى بىمنطق و هضم شدن فرد در ديگران درآيد، مانع رشد عقل و خرد شده و انسان را به مسخ هويت و گمراهى مىكشاند. اين آفت مىتواند بهگونههاى مختلف سد راه تعقل و انديشه آزاد باشد. از جمله: قهرمان پرستى، خرافه اكثريت، تبعيت بىقيد و شرط از نياكان، خودباختگى در برابر آداب و سنتهاى جارى اجتماعى و بيگانهزدگى و امثال آن. پيامبرانِ خدا همواره در راه دعوت با اين مشكل مواجه بودهاند و قرآن كريم در موارد بسيارى بدان اشاره دارد؛ مثلاً با نقل گفتار كسانى كه به دليل پيروى از سران و سردمدارانشان كه در چهرههاى قهرمانى به بردگى و گمراهى كشيده شدهاند، مىفرمايد: «اِنّا اَطَعْنا سادَتَنا و كُبَرائَنا فَاَضَلُّونَا السَّبِيلاً؛(108) ما از سران و بزرگانمان اطاعت كرديم كه ما را به گمراهى كشيدند.» و درباره پيروى از پدران و نياكان مىگويد: «هنگامى كه به آنان گفته مىشود آنچه را خدا نازل كرده، پيروى كنيد، گويند: بلكه پيروى چيزى را مىكنيم كه پدرانمان را بر آن يافتيم! آيا اگر پدرانشان چيزى نفهميده و هدايت نيافته باشند، باز هم از آنها پيروى خواهند كرد؟»(109) و در مقام نكوهش از پيروى اكثريت مىگويد: «و اگر بيشتر مردم زمين را پيروى كنى، تو را از راه خدا به گمراهى خواهند كشانيد: «وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِىالاَرضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِاللَّهِ»(110) و يا مىفرمايد: «اَكْثَرُهُم لايَعقِلوُنَ»، «اَكْثرُهُمْ لايَشْعُروُنَ» ج) تكيه بر ظن و شك پيروى از ظن و گمان و تكيه بر شك و شبهات از ديگر آفات عقل است. قرآن كريم، ظن و گمان را بىنياز كننده از حق نمىداند و كسانى را كه دستخوشِ ظنو گماناند مورد نكوهش قرار داده و مىفرمايد: بيشتر آنان جز به گمان تكيه نمىكنند، حال آنكه، ظن و گمان به هيچوجه از حق بىنياز نمىكند: «وَ ما يَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلّا ظَنًّا وَ اِنَّ الظَّنَّ لايُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً».(111) على(ع) مىفرمايد: «اَلشَّكُ يُطفِىءُ نوُرَالقَلْبِ»(112) شك روشنايى دل را خاموش مىكند و نيز مىفرمايد: «اِيَّاكَّ وَ اَلشَّكُ فَاِنّهُ يُفسِدُالدِّينَ و يُبْطِلُ الْيَقينَ؛(113) از شك بپرهيز كه فاسدكننده دين و باطل كننده يقين است». اسلام به منظور رهايى بخشيدن از بردگى و استضعاف فكرى - كه بدترين نوع بردگى و استضعاف است - غل و زنجيرهاى شخصيت زدگى، خرافه اكثريت، تقليدهاى كوركورانه، سرسپردگى نامعقول در برابر افراد يا جريانات و فرهنگها و سنتها و عادات و خودباختگى در برابر بيگانه را مىشكند و به آزادى تعقل و انتخاب و استقلال عمل فرامىخواند: «وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسْئُولاً».(114) د) تبليغات تبليغات به مفهوم غربى آن «پروپاگاندا» از عوامل ديگرى است كه عقل را فلج مىكند و از انديشه و انتخاب صحيح باز مىدارد. از اينرو رسانههاى امپرياليستى بيشترين سرمايهگذارى را روى تبليغات مىكنند و با ابزارهاى پيچيده و تكنيكهاى پيشرفته و از طريق رسانهها، كتاب، فيلم و دفاتر خبرى و مؤسسات بينالمللى، و از هر طريق ممكن ديگر، به مسخ انديشه انسانها، به ويژه ملل تحت سلطه مىپردازند و فكر و فرهنگ ملتها را بر وفق مقاصد خود قالبريزى مىكنند و اين عامل كه امروزه بيش از هر زمان ديگرى به كارگرفته مىشود، آثار آن براى بشريت زيانبارتر از هميشه است. قدرتها، سازمانها و مؤسسات بينالمللى استعمارى، نه تنها با تبليغ، بلكه با عوامل ديگر فساد اخلاق و فرهنگ، در خاموش كردن نور عقل و درك انسانها مىكوشند.از مواد مخدر گرفته تا مشروبات الكلى و قهرمانسازى از چهرههاى فاسد هنرى غربى و ساختن شخصيت و قدرت افسانهاى از غرب و تحقير ملتها و وادار ساختن آنها به تقليد كوركورانه و تسليم بىقيد و شرط در برابر زرق و برق ظاهرى آنها و متمركز ساختن دوربينها روى ابعاد منفى و ضدارزشى آنان به منظور الگو دادن به ملل ضعيف و استعمار شده كه هريك عاملى است در ضعف و فلج انديشهها... . علاج اين فاجعه، شكستن بتِ زرّينِ غرب و غربزدگى و ارائه چهره ضد انسانى آن است با دلايل مستند و عينى تا ملتهاى ضعيف و تحت سلطه به ماهيت انسان غربى و هويت فرهنگ و تمدن آنان واقف شده، از قيد بردگى غرب رهايى يابند و اين همان راه و روشى است كه در عصر ما، حضرت امام خمينى(ره) پيمود و بت افسانهاى غرب را شكست و چهره ضدانسانى آن را افشا كرد و به مبارزه بىامان با فرهنگ استعمارى و سياست استكبارى غرب و غربزدگى توصيه فرمود: «آنچه مىتوان گفت امالامراض است، رواج روزافزون فرهنگ اجنبى استعمارى است كه در سالهاى بسى طولانى جوانان ما را با افكار مسموم پرورش داده و عمال داخلى استعمار بر آن دامن زدهاند و از يك فرهنگ فاسد استعمارى جز كارمند و كارفرماى استعمارزده حاصل نمىشود. بايد كوشش كنيد مفاسد فرهنگ حاضر را بررسى كرده و به اطلاع ملتها برسانيد و با خواست خداوند متعال آن را عقب زده و به جاى آن فرهنگ اسلامى - انسانى را جايگزين كنيد.»(115) عوامل تضعيف عقل مقصود ما از عوامل تضعيف، شرايط و عوامل دست دوم است كه نيروى تشخيص را تضعيف كرده و عقل و انديشه را تحتالشعاع قرار مىدهد. برخى از اين عوامل عبارتند از: فقر و نيازمندى: على(ع) با فرزندش محمدبن حنيفه فرمود: «يا بُنىَّ اِنّى اَخافُ عَلَيْكَ الفَقْرَ فَاسْتَعِذ بِاللَّهِ مِنْهُ فَاِنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ؛(116) فرزندم، از فقر بر تو بيمناكم، از آن به خدا پناه ببر، زيرا فقر دين را ناقص و عقل و انديشه را مشوش مىكند و موجب بدبينى افراد نسبت به يكديگر مىگردد.» از اينرو اسلام با برنامههاى اقتصادى و توصيه به اداى حقوق مالى مستمندان و تشريع خمس و زكات و پاداش دادن به خدمات تبرعى مادى، فقر را كه يك بلاى اجتماعى است از ميان برمىدارد تا فكر و روح انسانها با فراغت و آرامش در جهت سالم حركت و به كمال مقصود نائل آيد. گفتنى است كه اسلام، صرف وجوه شرعى را در امرِ تعليم و تربيت اولويت داده و يكى از مصارف بارز آن را بارور كردن استعدادهاى انسانى و بالابردن سطح دانش و بينش مسلمانان به ويژه جوانان و دانشپژوهان قرار داده است. رفاه زدگى غرق شدن در لذتهاى مادى، تجملگرايى و رفاه و مصرفزدگى و پرخورى و اسراف و تبذير، همّ آدمى را به خود معطوف مىدارد و موجب كندى و كودنى انديشه مىشود. على(ع) مىفرمايد: خوددارى كردن از تبذير و داشتنِ حسنِ تدبير، نشانه عقل است: «مِنَ الْعَقْلِ مُجانَبَةُ التَّبذِيرِ وَ حُسْنُ التَّدْبِيرِ».(117) در نصايح لقمان چنين آمده است: «اِذَا امْتَلَأَتِ المِعْدَةُ نَامَتِ الفِكْرَة؛(118) زمانى كه معده پر شود نيروى تفكر به خواب مىرود.» از رسول خدا(ص) چنين نقل شده است: «مَنْ أَجاعَ بَطْنَهُ عَظُمَتْ فِكْرَتُهُ و فَطِنَ قَلْبُه؛(119) كسى كه شكمش را گرسنه دارد، انديشهاش رشد كند و قلبش زيرك گردد.» حكيم سنائى گويد: اندرون از طعام خالىدار تا در او نور معرفت بينى بيكارى و كارزدگى همانگونه كه كار مفيد به ويژه آن كه توأم با نوآورى و ابتكار باشد، مستلزم به كارگيرى و رشد انديشه است، بيكارى و كاهلى و تنبلى، علاوه بر آثار منفىِ ديگر اقتصادى و اجتماعى و اخلاقى موجبِ ركود عقل و مانع بالندگى انديشه انسان مىشود و لذا در اسلام از بيكارى و تنبلى نكوهش شده است. على(ع) عاقل كسى را مىداند كه بر كار و كوشش تكيه كند نه بر ايده و آرزو: «اَلْعاقِلُ يَعْتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ وَ الْجاهِلُ يَعْتَمِدُ عَلى أَمَلِهِ».(120) و نيز با تأكيد بر اينكه در هيچحال نبايد دست از كار كشيد، مىفرمايد: «عَلَيْكَ بِأِدْمانِ العَمَلِ فِى النِّشاطِ وَ الْكَسَلِ».(121) حضرت صادق(ع) به يكى از ياران خود كه به دليل بىنيازى، كار و تجارت را رها كرده بود و روزگار به بيكارى مىگذرانيد، فرمود: كار و تجارب را از سر بگير كه بيكارى از عقل انسان مىكاهد.(122) ناگفته نماند، همانگونه كه بيكارى موجب ركود فكر مىشود، غرق شدن در كار و افراط در اشتغال نيز، فكر و انديشه را دستخوشِ اختلال مىكند. افرادى كه تمام وقت خود را در كار مستهلك مىكنند و با تصدى اشتغالات متعدد، در ماشين كار هضم مىشوند فرصتى براى انديشيدن ندارند، به علاوه آنكه مسئوليتهاى متعددى كه مىپذيرند، ناقص و نافرجام مىماند. اسلام با برنامهريزى مناسب و به كارگيرى نيروهاى انسانى و استعدادهاى گوناگون آنها و تقسيم منطقى ساعات شبانهروز براى كار و انجام وظايفِ مختلف زندگى از اين نقطه ضعف پيشگيرى مىكند. پيامبر اكرم توصيه مىفرمايد: كسى كه كارى را پذيرفت بايد آن را به خوبى به انجام برساند و در اتفان آن تلاش لازم را مبذول دارد. بهطور خلاصه، افراط و تفريط در كار، منافىِ با عقل است، همانگونه كه در روايتى از على(ع) آمده: «لايُرَى الْجَاهِلُ اِلاَّمُفرِطاً اَوْمُفَرِّطاً»(123) و همانگونه كه در روايات آمده: مؤمن بايد ساعات شبانهروز خود را ميان سه دسته از امور تقسيم كند: بندگى و نيايش با خدا، كار و كوشش براى تحصيل معاش و پرداختن به خواستهها و لذات مشروع.(124) مصاحبت با ابلهان على(ع) مىفرمايد: آنكس كه با نادان همنشين شود از عقل خود كاسته است: «مَنْ صَحِبَ جاهِلاً نَقَصَ مِنْ عَقْلِه».(125) به علاوه مصاحبت جاهل بر اخلاق نيز تأثير سوء دارد. على(ع) فرمود: فساد اخلاق در معاشرت ابلهان است و حسن اخلاق در معاشرت خردمندان: «فَسادُ الْأَخْلاقِ مُعاشَرَةُ السُّفَهاءِ وَ صَلاحُ الْأَخْلاقِ مُعاشَرَةُ العُقَلاءِ».(126)< 92. سوره سبا، آيه 46. 93. تصنيف غرر، ص 64. 94. تصنيف غرر، ص 64. 95. تصنيف غرر، ص 64. 96. تصنيف غرر، ص 242: «جاهد شهوتك و غالب غضبك خالف سوءَ عادتك تزكُ نفسك و يكمل عقلك و تستكمل نوابربك». 97. سوره انفال، آيه 29. 98. سوره جاثيه، آيه 23. 99. تصنيف غرر، ص 64. 100. تصنيف غرر، ص 64. 101. نهجالبلاغه، حكمت 211، ص 397. 102. همان، خطبه 109، ص 104. 103. نهجالبلاغه، حكمت 212، ص 397. 104. همان، حكمت 219، ص 398. 105. تصنيف غرر، ص 65. 106. بحارالانوار، ج 1، ص 160. 107. تصنيف غرر، ص 65. 108. نهجالبلاغه، خطبه 86. 109. سوره احزاب، آيه 67. 110. سوره بقره، آيه 170. 111. سوره انعام، آيه 116. 112. سوره يونس، آيه 36. 113. تصنيف غرر، صص 71-72. 114. همان، صص 72 - 71. 115. سوره اسراء، آيه 36. 116. صحيفه نور، ج 1، ص 161، نامه مورخه 50/2/6 به دانشجويان اروپا. 117. نهجالبلاغه، حكمت 319، ص 419. 118. تصنيف غرر، ص 360. 119. محجه البيضاء، ج 5، ص 151. 120. همان، ص 154. 121. تصنيف غرر، صص 152 - 151. 122. تصنيف غرر، صص 152 - 151. 123. وسائل الشيعه، ج 12، ص 6. 124. بحارالانوار، ج 1، ص 159. 125. للمؤمن ثلاث ساعات: فساعة يناجى فيها ربه، و ساعة يَرمُّ معاشَه، و ساعة يُخلِّى بين نَفسِه و بين لَذَّتِها فيما يحلُّ و يَجمُلُ» نهجالبلاغه، حكمت 390، ص 432. 126. بحارالانوار، لذا گفتهاند: همنشين تو از تو به بايد تا تو را عقل و دين بيفزايد اين مقاله را به صورت كامل مي توانيد با كليك كردن آدرس زير مطالعه كنيد:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=15488&PageIndex=28&Lan...