علم لدني پيامبران(ع) | کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کتابخانه مجازی الفبا،تولید و بازنشر کتب، مقالات، پایان نامه ها و نشریات علمی و تخصصی با موضوع کلام و عقاید اسلامی
کانال ارتباطی از طریق پست الکترونیک :
support@alefbalib.com
نام :
*
*
نام خانوادگی :
*
*
پست الکترونیک :
*
*
*
تلفن :
دورنگار :
آدرس :
بخش :
مدیریت کتابخانه
روابط عمومی
پشتیبانی و فنی
نظرات و پیشنهادات /شکایات
پیغام :
*
*
حروف تصویر :
*
*
ارسال
انصراف
از :
{0}
پست الکترونیک :
{1}
تلفن :
{2}
دورنگار :
{3}
Aaddress :
{4}
متن :
{5}
فارسی |
العربیه |
English
ورود
ثبت نام
در تلگرام به ما بپیوندید
پایگاه جامع و تخصصی کلام و عقاید و اندیشه دینی
جستجو بر اساس ...
همه موارد
عنوان
موضوع
پدید آور
جستجو در متن
: جستجو در الفبا
در گوگل
...جستجوی هوشمند
صفحه اصلی کتابخانه
پورتال جامع الفبا
مرور منابع
مرور الفبایی منابع
مرور کل منابع
مرور نوع منبع
آثار پر استناد
متون مرجع
مرور موضوعی
مرور نمودار درختی موضوعات
فهرست گزیده موضوعات
کلام اسلامی
امامت
توحید
نبوت
اسماء الهی
انسان شناسی
علم کلام
جبر و اختیار
خداشناسی
عدل الهی
فرق کلامی
معاد
علم نفس
وحی
براهین خدا شناسی
حیات اخروی
صفات الهی
معجزات
مسائل جدید کلامی
عقل و دین
زبان دین
عقل و ایمان
برهان تجربه دینی
علم و دین
تعلیم آموزه های دینی
معرفت شناسی
کثرت گرایی دینی
شرور(مسأله شر)
سایر موضوعات
اخلاق اسلامی
اخلاق دینی
تاریخ اسلام
تعلیم و تربیت
تفسیر قرآن
حدیث
دفاعیه، ردیه و پاسخ به شبهات
سیره ائمه اطهار علیهم السلام
شیعه-شناسی
عرفان
فلسفه اسلامی
مرور اشخاص
مرور پدیدآورندگان
مرور اعلام
مرور آثار مرتبط با شخصیت ها
فهرست گزیده متکلمان،فیلسوفان و عالمان شیعی
مرور مجلات
مرور الفبایی مجلات
مرور کل مجلات
مرور وضعیت انتشار
مرور درجه علمی
مرور زبان اصلی
مرور محل نشر
مرور دوره انتشار
گالری
عکس
فیلم
صوت
متن
چندرسانه ای
جستجو
جستجوی هوشمند در الفبا
جستجو در سایر پایگاهها
جستجو در کتابخانه دیجیتالی تبیان
جستجو در کتابخانه دیجیتالی قائمیه
جستجو در کنسرسیوم محتوای ملی
کتابخانه مجازی ادبیات
کتابخانه مجازی حکمت عرفانی
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
کتابخانه تخصصی ادبیات
کتابخانه الکترونیکی شیعه
علم نت
کتابخانه شخصی
مدیریت علاقه مندیها
ارسال اثر
دانشنامه
راهنما
راهنما
علم لدني پيامبران(ع)
کتابخانه مجازی الفبا
کتابخانه مجازی الفبا
فارسی
کتاب الکترونیکی
میانگین امتیازات:
امتیاز شما :
تعداد امتیازات :
0
علم لدني پيامبران(ع)
ویرایش اثر
کلید واژه اصلی :
علم غیب انبیاء در قرآن
,
علم انبیاء
,
ویژگی های نبی
,
علم لدنی(معرفت شناسی)
سوال:
توضيح کامل و جامع درباره علم الهي پيامبران و مفاهيم مربوط به آن.
پاسخ تفصیلی:
معناي لغوي غيب
«غَيب» در زبان عرب به معناي چيز ناپيدا و نهاني است (در واقع، كاربرد «غيب» در معناي مورد اشاره، از قبيل استعمال مصدر به معناي اسم فاعل است. ر.ك: راغب اصفهاني، حسين، مفردات القرآن، ص 373؛ تفسير ابوالفتوح رازي، ج 1، ص 60) و در برابر «شهادت» به كار مي رود. از اين رو، كساني را كه در جمعي حضور ندارند، «غايب» مي گويند؛ چنان كه پيامبر اكرم(ص) در غدير خم فرمود: «الا فليبلغ الشاهد الغائب؛ كساني كه در اين جا حاضرند، سخن مرا به ديگران برسانند كه غايبند». (ابن صباغ مالكي،علي، الفصول المهمه، ص 40؛ بحارالانوار، ج 42، ص 156) همچنين امام علي(ع) در گلايه از برخي ياران سست پيمان خويش، اين تعبير را به كار گرفته است: «ما اراكم اشباحا بلاارواح و ارواحا بلا اشباح ... و ايقاضا نوما و شهودا غيبا؛ چيست كه شما را چون كالبدهايي مي بينم بي جان، و جان هايي بي كالبد و [در كار ناتوان] ... بيداراني خوابيده، حاضراني نهان از ديده.» (نهج البلاغه، خطبه 108، ص 101، همچنين، ر.ك: خطبه 173، ص 179 و نامه 74، ص 357؛ ابن حنبل، احمد، المسند، ج 1، ص 180)
غيب و مشتقاتش در برابر واژه «حضور» نيز به كار مي روند؛ چنان كه سعدي شيرازي مي گويد: هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي ××××× من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است (كليات سعدي، غزليات، ص 435) نمونه اي ديگر از اين كاربرد را در سخنان اميربيان، علي(ع) پي مي گيريم و واژه شناسي را بهانه اي براي بهره مندي از پندهاي حكيمانه مي سازيم: «من لا ينفعه حاضر لبه فعازبه عنه اعجز و غائبه اعوز ... ؛ آن را كه سودش ندهد خردي كه دارد، چگونه از خردي كه با او نيست (به عقيده ابن ابي الحديد، مقصود از عقل غايب، عقل و خرد ديگران است(ر.ك: شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 290)) سود بردارد، كه آن غايب، ناتوان تر است از آن چه پيدا است و آن پنهان، محتاج تر است از آن چه هويدا است.»(نهج البلاغه، خطبه 120، ص 118)
لغت شناسان بر اين نكته پاي مي فشارند كه نهان بودن از ديدگان، به معناي پنهان بودن از دل و جان نيست: «الغيب ما غاب عن العيون و ان كان محصلاً في القلوب». (ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج 10، ص 151، و ر.ك: طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، ج 2، ص 135) بنابراين ايمان به غيب، پذيرفتن اموري است ناديدني كه وجود آنها با دلايلي همچون عقل و فطرت به اثبات رسيده است. (ر.ك: تفسير البيضاوي، ج 1، ص 28؛ جعفري، محمدتقي، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 8، ص 53) بر اين اساس نزد امام علي(ع) خداوند اگرچه غيب است و از دسترس ديدگانْ دور، در دل مؤمنان، در نهايت روشني است و ظهور (لم أكن بالذي أعبد ربا لم أره؛ (بحارالانوار، ج 4، ص 27 و ج 10، ص 118)): «بدو ايمان داريم؛ ايمان كسي كه غيب ها را به چشم ديده و بر آن چه وعده داده اند آگاه گرديده.»(نهج البلاغه، خطبه 114، ص 112) با اين همه برخي اقسام غيب، نه تنها ناديدني، بلكه اساس براي انسان عادي دست نايافتني اند و در اين جا است كه سخن از علم غيب آدميان، گاه با انكار و ترديد رو به رو مي گرددو از چند و چون آن پرسش مي شود.
نكته اي ديگر كه بايد در اين جا بيفزاييم، اين است كه غيبي بودن، امري نسبي و اضافي است؛ (ر.ك: سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج 8، ص 286؛ حسيني تهراني، محمد حسين، امام شناسي، ج 12، ص 21، غرويان، محسن و ديگران، بحثي مبسوط در آموزش عقايد، ج 2، ص 24-25) زيرا اولا همه آن چه براي ما نهان است، براي خداوند آشكار و عيان است: «كل سر عندك علانيه و كل غيب عندك شهاده؛ هر رازي نزد تو آشكار است و هر نهاني نزد تو پديدار». (نهج البلاغه، خطبه 109، ص 103، نيز ر.ك: بحار الانوار، ج 4، ص 82) ثانيا اگر كسي از رويدادي مربوط به آينده خبر دهد يا از واقعه اي كه در مكاني ديگر رخ داده، پرده بردارد، بي گمان يب گويي كرده است؛ در حالي كه همين رويداد براي كساني كه آن را ديده اند يا خواهند ديد، غيبي نيست.
غيب در اصطلاح كتاب و سنت قرآن كريم و روايات معصومين(ع) هر چند در معناي اصلي واژه غيب تغييري نداده اند، آن را در مواردي گوناگون به كار گرفته اند (برخي از اين امور قابل بازگشت به يكديگرند؛ اما براي برجسته سازي بيش تر، آنها را جدا ساخته ايم.) كه برخي از آن ها را با محور قرار دادن سخنان امام علي(ع) از نظر مي گذرانيم: 1. حقايق دست نايافتني برخي پديده هاي غيبي، هيچ گاه از پشت پرده برون نمي افتند و نه تنها حس و تجربه، بلكه عقل و كشف و شهود نيز از راه يابي به قلمرو آن ها ناتوان است. در اين جاست كه به حق بايد گفت:
زسر غيب كس آگاه نيست قصه مخوان ××××× كدام محرم دل ره در اين حرم دارد (ديوان حافظ، ص221)
ذات و حقيقت و خداوند از اين گونه غيب هاي دست نايافتني است كه فرزانگان جهان درباره آن نمي انديشند و مي دانند كه آن را نتيجه اي نيست. از اين رو، امام علي(ع) با اين كه در شناخت و معرفت چنان توانمند است كه اگر پرده ها كنار روند، ذره اي بر يقينش افزوده نخواهد شد، (لو كشف لي الغطاء ما ازددت يقيناً. (ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 317، و ر.ك: بحارالانوار، ج 46، ص 135)) بر ناتواني آدمي از شناخت كنه ذات خداوند تأكيد مي روزد و مي فرمايد: «كساني در علم ديناستوارند كه اعتراف به ناداني بي نيازشان كرده است تا ناانديشيده پا در ميان گذارند و فهم آن چه را در پس پرده هاي غيب نهان است، آسان انگارند ... . پس بدين بس كن! بزرگي خداي سبحان را با ميزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشي. او توانايي است كه اگر وهم ما چون تير پران شود تا خود را به سر حد قدرت او رساند و انديشه مبرا از وسوسه بكوشد تا سمند فكرت به ژرفاي غيب ملكوتش براند و دل ها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شيدا گرداند و باريك انديشي خرد خواهد تا به صفات او نرسيده، ذات وي را داند، دست قدرت بازش گرداند؛ چه خواهد پرده هاي تاريك غيب را درد، و راه به س احت خداي بي عيب برد». (نهج البلاغه، خطبه 91، ص 75، همچنين ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج 1، ص 135؛ حال دون غيبه المكنون حجب من الغيوب)
2. امور فراتر از تجربه حسي
قرآن كريم در آيات آغازين سوره بقره، ايمان به غيب را از صفات برجسته پرهيزگاران مي شمارد كه مصداق روشن آن، ايمان به وجود خداوند متعال است؛ (ر.ك: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 1، ص 46) چنان كه اميرمؤمنان(ع) در پاسخ به اين پرسش كه «آيا پروردگارت را ديده اي؟» فرمود: «من كسي نيستم كه خداي ناديده را بپرستم.» سپس فرمود: «چشم ها با مشاهده ظاهري او را نبينند بلكه ايمان به غيب، پيماني قلبي است.» (بحارالانوار، ج 4، ص 53)
افزون بر وجود حق تعالي، بسياري ديگر از حقايق جهان هستي با ابزار حسي بشر به چنگ نمي آيند. از اين رو، كتاب و سنت، آنها را از اور غيبي به شمار آورده اند؛ چنان كه امام سجاد(ع) وحي را از مصاديق غيب بر مي شمارد و فرشتگان را موجوداتي مي داند كه اين حقيقت ناديدني را به پيامبران مي رسانند. (و حمال الغيب إلي رسلك (الصحيفه السجاديه، دعاي سوم، ص 28))
3. پديده هاي اخروي
آگاهي از زمان فرا رسيدن قيامت، در انحصار خداوند است و از غيب هايي است كه هيچ گاه براي آدميان آشكار نخواهد گشت. (نهج البلاغه، خطبه 128) پديده هاي ديگراخروي نيز هر چند به خودي خود، غيبي و نهاني اند در پرتو تعاليم پيامبران تا اندازه اي از پس پرده غيب به در آمده اند و تصويري -هرچند ناقص- از آنها فراهم گشه است. امام علي(ع) مي فرمايد: «هر چيز از دنيا، شنيدن آن بزرگ تر از ديدن آن است و هر چيز از آخرت ديدن آن بزرگ تر از شنيدن آن است. پس (اكنون كه ديدن نتوانيد) به شنيدن بسنده كنيد و از آن چه در نهان است خبري به دست آوريد». (همان، خطبه 114)
4. راز نهاني
اسرار ناگفته آدمي يكي ديگر از امور نهاني است كه قرآن كريم واژه غيب را درباره آن ها به كار مي گيرد؛ چنان كه در سوره توبه مي فرمايد: «الم يعلموا ان الله يعلم سرهم و نجواهم و ان الله علام الغيوب؛ آيا ندانسته اند كه خدا راز و نجواي آنان را مي داند و خدا داناي رازهاي نهاني است؟» (توبه، آيه 78) اميرمؤمنان(ع) نيز -كه مفسر راستين قرآن است- با پاي فشردن بر اين كه خداوند از انديشه هاي نهفته دردل آگاهي دارد (ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 91، ص 83 و خطبه 192، ص 210؛ ابن جمعه، عبدعلي، تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 469) مي فرمايد: «علم او درون پرده هاي غيب را شكافت و بر عقيده هاي نهفته و رازهاي پنهان احاطه يافت». (نهج البلاغه، خطبه 108، ص 100)
5 رويدادهاي گذشته و آينده
آن چه در گشته روي داده است يا در آينده روي مي دهد، هر چند در زمان خود به چنگ حس و تجربه مي افتد براي كساني كه در زماني ديگر زندگي مي كنند، از امور غيبي به شمار مي رود. (ر.ك: سبحاني، جعفر، منشور جاويد ج 8، ص 288) پيامبر اكرم(ص) بي درس آموي در مكتب خانه هاي بشري، «مسأله آموز صد مدرس» بود و به تعليم الهي، از سرگذشت راستين پيامبران پيشين خبر مي داد. از اين رو، قرآن كريم، آن گاه كه داستان پيامبران گذشته را براي رسول خدا(ص)باز مي گويد، تعبيرهايي از اين دست با آن همراه مي سازد: «تلك من انباء الغيب نوحيها إليك ما كنت تعلمها أنت و لا قومك من قبل هذا؛ اين از خبرهايغيب است كه آن را به تو وحي مي كنيم. پيش از اين نه تو آن را مي دانستي و نه قوم تو». (هود، آيه 49 و ر.ك: آل عمران، آيه 44، و يوسف، آيه 102) امام علي(ع) نيز در خطبه اي كه در آن، اوضاع نابسمان كوفه را پيش مي گويد و از تسلط حجاج بن يوسف ثقفي خبر مي دهد بر اين آگاهي خدادادي، نام علم غيب مي نهد و مي فرمايد: «اگر آن چه مي دانم -و غيب آن بر شما پوشيده است- مي دانستيد، به بيان ها بيرون مي شديد و بر كرده هاي خويش مي گريستيد، به سر و سينه مي زديد و مال هاي خود را بي نگهبان وا مي گذاشتيد و كسي را بر آن نمي گماشتيد ... . به خدا، به زودي مردي از ثقيف بر شما چيره شود، سبك سر، گردنكش و ستمگر كه مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد». (نهج البلاغه، خطبه 116، ص 116)
علم غيب ذاتي، ويژه خدا
نزد امام علي(ع) آن كه در ذات خود آگاه از نهان هاست و اين دانش را از ديگري فرا نگرفته است، كسي جز خداي تعالي نيست. «العالم بلا إكتساب و لا ازدياد و لا علم مستفاد؛ دانا است بي اندوختن و افزودن دانش و نه دانشي فرا گرفته به كوشش.» (همان، خطبه 213، ص 245) از اين رو، آدميان هر چند ديوارهاي زمان و مكان را -به اذن الهي- فرو ريزند و به رازگشايي از گذشته و پيش گويي آينده بپردازند، سزاوار آن نيست كه به گونه مطلق، داناي نهان ها به شمار آيند. (ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد (اوائل المقالات)، ج 4، ص 67؛ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 3، ص 403، و ج 5، صص 313-314) بر اين اساس، امام در پاسخ به كسي كه از اخبار غيبي آن حضرت به شگفت آمده بود و گويا علم غيب، تصويري جز دانش ذاتي و غير اكتسابي نداشت، (از برخي نقل هاي تاريخي چنين بر مي آيد كه اين برداشت در آن زمان رواج داشته است. براي نمونه، ر.ك: مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 103؛ ري شهري، محمد، موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 7، ص 206) فرمود: «ليس هو بعلم غيب و انما هو تعلم من ذي علم؛ اين علم غيب نيست؛ علمي است كه از ارنده علم آموخته شده است.» (نهج البلاغه، خطبه، 128، ص 127)
گستره علم خداوند همه چيز را در بر مي گيرد؛ به گونه اي كه شمار قطره هاي باران ستارگان آسمان را مي داند. (همان، خطبه 178، ص 186) از اين رو، جاي شگفتي نيست اگر شمار موهاي سر انساني را به بنده برگزيده اش بياموزد. (ر.ك: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 14) ابوذرغفاري همراه با امام علي(ع) از جايي مي گذشت كه با انبوهي از مورچگان رو به رو گشت. ابوذر از روي شگفتي گفت: «چه بزرگ است خدايي كه شمار اين ها را مي داند!» امام فرمود: «به جاي اين سخن بگو: چه بزرگ است آفريدگارشان! زيرا سوگند به خدايي كه تو را پديد آورد، من (نيز) به اذن خداوند شمار اين مورچگان را مي دانم و نر و ماده شان را از هم باز مي شناسم.» (شرف الدين استرآبادي، علي، تأويل الآيات الظاهره، ج 2، ص 490) همچنين اگر اميرمؤمنان(ع)از درون آدميان خبر مي دهد ودوست را از دشمن مي شناسد، (ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج 1، ص 438؛ فيض كاشاني،ملا محسن الوافي، ج 3، ص 542 و حر عاملي، محمد، اثبات الهداه، ج 2، صص 495، 460 و 457) خود، بر اين حقيقت پاي مي فشاد كه آن را از خزانه علم خداوندي به دست آورده است؛ خدايي كه «بر هر چه پوشيده است، دانا است، و هر راز نزد او هويدا است.» (نهج البلاغه، خطبه 132ص، ص 130)
حاجت موردي به علم غيب بداند **** در بُن چاهي به زير صخره صما (كليات سعدي، غزليات، ص 411)
معصومان و برخورداري از علوم غيبي
آن چه از زبان اميربيان آورديم، گونه اي برشمردن و جمع كردن ميان دسته هاي مختلف از آياتي است كه درباره علم غيب سخن مي گويند. از آيه هايي كه به روشني بر اين حقيقت گواهي مي دهند كه هر چند علم غيب ذاتي ويژه خداوند است او بندگان برگزيده اش را نيز از آن برخوردار مي سازد. آيه است كه مي فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتي من رسول؛ داناي نهان است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند جز فرستاده اي كه از او خشنود باشد». (جن، آيات 26-27)
امام علي(ع) در برخي از روايات، خود را يكي از مصاديق «من ارتضي من رسول» مي شمارد. (انا ذالك المرتضي من الرسول الذي اظهره -عزوجل- علي غيبه. (بحار الانوار، ج 42، ص 53، نيز ر.ك: طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 593؛ ابن جمعه، عبدعلي، تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 444)) بر اين اساس، در «زيارت جامعه» امامان معصوم را با اين جمله خطاب مي كنيم: «و ارتضاكم لغيبه و اختاركم لسره (بحارالانوار، ج 99، ص 129)؛ خداوند شما را براي غيب خود پسنديده و براي رازش برگزيده است.» (براي آشنايي با معناي «رسول» در آيه شريفه و چگونگي انطباق آن بر كسان ديگري غير از پيامبران، ر.ك: همان، ص 137؛ آلوسي، محمود، روح المعاني، ج 29، صص 97-98)
برخي از دانشوران اهل سنت پنداشته اند كه تنها غيبي كه بر آدميان آشكار مي گردد، احكام و معارف شريعت است كه انبيا آن را در قالب وحي دريافت مي كنند، و سخن از آگاهي ازغيب در موارد ديگر از بدعت هاي شيعيان است. (طبرسي در مجمع البيان (ج 3، ص 403، و ج 5، ص 313) اين سخن را از يكي از مفسران اهل سنت گزارش مي كند. در همين باره ر.ك: زمخشري، محمود،الكشاف، ج 4، ص 632) پيش از آن كه پاسخ اين پندار ناصواب را در سخنان گهربار اميرمؤمنان(ع) بجوييم، دو نكته را به ياد مي آوريم:
1. پيامبر الهي، به تصريح قرآن كريم، افزون بر معارف ديني از بسياري موضوعات غيبي در قلمرو فردي و اجتماعي آگاهي داشته اند؛(ر.ك: سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج8، ص336-325) چنانكه كه به گواهي آيات آغازين سوره تحريم، پيامبر گرامي اسلام(ص) رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشت و هنگامي كه او را راز را براي زن ديگري بازگفت، رسول خدا(ص) به تعليم الهي از آن آگاه شد: پس چون پيامبر مطلب را به آن زن خبر داد، وي گفت: چه كسي اين را به تو خبر داده؟» گفت: « مرا آن داناي آگاه خبر داده است.»(تحريم/3)
2. افزون بر منابع روايي شيعه، در كتب اهل سنت نيز مي توان رواياتي را يافت كه در آنها برخي كسان كه پيامبر نيستند، مطلع از غيب شمرده شده اند؛ چنانكه حذيفه مي گويد: « اخبر رسول الله(ص) بما هو كائن الي ان تقوم الساعه(صحيح مسلم، ج4، ص2217؛ ابن حجر عسقلاني، احمد، الاصابه، ج2، ص40)؛ رسول خدا(ص) مرا از آنچه تا قيامت روي خواهد داد، آگاه كرد.»(براي آشنايي با رواياتي ديگر در اين باره، ر.ك: خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، ج2، ص49، حاكم نيسابوري، محمد، المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص224) اين در حالي است كه كسي از انديشهمندان مسلمان اين حكايات را با آموزه هاي قرآني ناسازگار نيافته است.(ر.ك علامه اميني، عبدالحسين، الغدير، ج5، ص62-60)
به هر حال، امام علي(ع) كه به فرموده رسول گرامي اسلام(ص) همسنگ و مفسر راستين قرآن است، افزون بر اخبار غيبي و پيشگويي هاي شگفت انگيز، بر علوم غيبي پيامبراكرم(ص) و اهل بيت تأكيد ورزيده و گنجينه اي گرانبها فراروي جويندگان معرفت برنهاده است. براي نمونه، در جنگ تبوك، اميرمؤمنان(ع)- كه به فرموده پيامبر(ص) در مدينه مانده بود- از توطئه اي براي كشتن رسول خدا(ص) آگاه شد. برخي مسلمانان از او خواستند پيكي همراه نامه اي به سوي پيامبر(ص) گسيل كند و او را از ماجرا آگاه سازد. امام در پاسخ فرمود: « پيك الهي زودتر از هر پيك ديگري به پيامبرش خواهد رسيد.»(طبرسي، احمد، احتجاج، ص121، حر عاملي، محمد، اثبات الهداه، ج2، ص447)
در روايتي ديگر از اميرمؤمنان(ع) چنين آمده است: « جز پنج سري كه در آخر سوره لقمان آمده است، چيزي بر پيامبرتان پوشيده نيست.»(ابن حسام الدين هندي، كنزالعمال، ج2، ص479) همچنين، آن حضرت در گفتاري ديگر، درباره گسترده دانش رسول خدا(ص) مي فرمايد: « علم النبي علم جميع النبيين و علم ما كان و ما هو كائن الي قيام الساعه؛ علم پيامبر بر مجموعه دانش هاي همه پيامبران است و آن حضرت از آنچه در گذشته روي داده و تا قيامت روي خواهد داد، آگاه است.»(صفار قمي، محمد، بصائر الدرجات، ص127)
به فرموده اميرمؤمنان(ع) همه اين علوم با همين گستره در عترت رسول خدا(ص) گرد آمده اند و آنان از اين دانش هاي خدادادي بهره مندند:(ان العلم الذي هبط به آدم و جميع ما فضلت به النبيون خاتم النبيين في عتره محمد.(شيخ مفيد، محمد، الارشاد، ج1، ص232ف نيز ر.ك: بحراني، سيدهاشم، ينابيع المعاجز، ص15-14)
علم خدا بر دو گونه است: علمي كه ان را براي خود برگزيده، هيچ پيامبر و فرشته اي را از آن آگاه نمي سازد و ... علمي كه آن را به فرشتگان مي آموزد و آنان، در اختيار پيامبر و اهل بيتش مي نهند و بزرگ و كوچك اين خاندان تا قيامت از آن بهره مي برند.(مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج26، ص102)
در ديدگاه امام علي(ع)، اهل بيت همان راسخان در علم اند كه قرآن آنان را مي ستايد(نهج البلاغه، خطبه 144، ص140)؛ دانش در پرتو آنان نيرو و حيات مي گيرد و جهل و ناداني در پي حضورشان به سراي نيستي مي رود(فانهم عيش العلم و موت الجهل(نهج البلاغه، خطبه147، ص144 و خطبه 239، ص268) و كسي از آنان آگاه تر نيست تا چيزي بدانان بياموزد(حر عاملي، محمد، اثبات الهداه، ج1، ص631) و كوتاه سخن اينكه «راز پيامبر بدانها سپرده ا ست و هر كس آنان را پناه گيرد به حق راه برده است. مخزن علم پيامبرند و احكام شريعت او را بيانگر.»(نهج البلاغه، خطبه2، ص9) نكته در خور توجه آن است كه اين علوم به گونه اي نيستند كه از راه تعليم و تعلم حاصل آيند؛ بلكه اتصال با عالمي ديگر مي خواهند و همنيشني با فرشتگان: نحن شجره النبوه و محط الرساله و مختلف الملائكه و معادن العلم و ينابيع الحكم؛ ما درخت نبوتيم و فرودآمدن گاه رسالت و جاي آمد و شد فرشتگان رحمت و كان هاي دانش و چشمه سارهاي بينش.»(همان، خطبه 109، ص106، نيز ر.ك: كليني، الكافي، ج1، ص221)
خاستگاه علوم غيبي
پيامبران و امامان دانش هاي غيبي خود را از راه هايي گوناگون به دست مي آورند كه در اين جا به مهمترين آنها اشاره مي كنيم:
1. وحي و الهام
وحي آسماني- كه خود پديده اي غيبي و فراتر از تجربه عادي است- دريچه هاي جهان غيب را به روي پيامبران الهي مي گشايد و آنان را با حقايقي آشنا مي سازد كه ابزار اداركي انسان، به خودي خود، توان دستيابي به آنها را ندارد. چنانكه پيش تر گذشت، انبياء نه تنها در امور مربوط به شريعت، بلكه در قلمرو موضوعات فردي و اجتماعي نيز از اين سرچشمه دانش بهره مي برند و ارتباط خود را با جهان ديگر بيشتر آشكار مي سازند. براي نمونه، در جنگ تبوك، گم شدن شتر پيامبر بهانه اي به دست منافقان داد تا علم غيب آن حضرت را به زير سوال برند. در اين هنگام فرشته الهي فرود آمد و با رازگشايي از محل استقرار شتر، به طعنه هاي دشمنان پايان داد.(كليني، الكافي، ج8، ص221، بحارالانوار، ج18، ص109؛ ابن هشام، السيره النبويه، ج4، ص166؛ ابن كثير، اسماعيل، السيره النبويه، ج4، ص16، ابن اثير، عزالدين، اسدالغابه، ج2، ص146)
از سوي ديگر، هر چند با رحلت پيامبراكرم(ص) باب وحي بسته شد(نهج البلاغه، خطبه 235، ص226)، راه الهام براي اولياي الهي، همچنان باز است:
همواره خدا را- كه بخشش هاي او بي شمار است و نعمت هايش بسيار- در پاره اي از روزگار پس از پاره اي ديگر و در زماني ميان آمدن دو پيامبر، بندگاني است از راه انديشه با آنان در راز است و از طريق خرد دمساز.(همان، خطبه 222، ص255)
چگونگي بهره مندي امامان معصوم(ع) از اين خزانه غيبي، تفاوتي چنداني با بهره مندي پيامبران(ع) از آن ندارد، چنانكه رسول خدا(ع) خطاب به اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: « انك تسمع ما اسمع و تري ما أري الا انك لست بنبي؛ تو مي شنوي آنچه را من مي شنوم و مي بيني آنچه را من مي بينم، جز اينكه تو پيامبر نيستي.»(همان، خطبه، 192، ص223-222)
براين اساس، امام علي(ع) در برخي روايات، خود را مانند ذوالقرنين مي داند كه هر چند پيامبر نبود، خداوند با او رازگويي مي كرد.(ابن عياش، محمد، تفسير العياشي، ج2، ص365؛ بحارالانوار، ج12، ص180 و ج26، ص73) همچنين آن حضرت در جايي ديگر، با اشاره به لوح محفوظ الهي، مي فرمايد: « الهمني الله- عزوجل- علم ما فيه؛ خداوند از راه الهام مرا از آنچه در لوح محفوظ است، آگاه ساخته است.»
امامان معصوم(ع) در رواياتي فراوان، محدث خوانده شده اند؛
امامان معصوم(ع) در رواياتي فراوان، مُحدث خوانده شده اند(براي نمونه، ر.ك: صفار قمي، محمد، بصارالدرجات، ص139؛ بحارالانوار، ج26، ص85-66)؛ چنانكه اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: « من و جانشينانم ... محدث هستيم.»(بحارالانوار، ج26، ص79) بنابر برخي از اين احاديث، محدث كسي است كه صداي فرشته را مي شنود، هر چند او را نمي بيند.(شيخ مفيد، محمد، الاختصاص، ص329) تعبيري ديگر كه در اين باره به كار رفته، برقراري ارتباط با «روح الهي»(برخي از روايات، روح را موجودي دانسته اند كه برتر از جبرئيل و ميكائيل است. ر.ك: كليني، الكافي، ج1، ص274-273) است؛ چنانكه امام علي(ع) مي فرمايد: « كسي كه روح الهي را درمي يابد ... از رويدادهاي گذشته آينده و ... آنچه را در دل مردمان و زمين و آسمان است، آگاه مي گردد.(بحارالانوار، ج26، ص5)
2. رؤياي صادق
پيامبران و امامان(ع) نه تنها در بيداري كه در خواب نيز از تأييد الهي برخوردارند و از اين راه، بر بسياري از حقايق جهان دست مي يابند(مصنفات الشيخ المفيد(اوائل المقالات)، ج4، ص70؛ همو تصحيح الاعتقاد، ص100) چنانكه ابراهيم(ع) در خواب از مأموريت ذبح فرزندش آگاه شد(صافات/102) و پيامبر گرامي اسلام(ص) ورود مسلمانان به مسجدالحرام و انجام اعمال عمره را در آينه رؤيا ديد.(فتح/27) از اين روست كه در رواياتي بسيار، رؤياي صادق، شاخه از نبوت به شمار آمده است و انديشه مندان مسلمان آن را گونه اي وحي و الهام دانسته اند. امامان معصوم(ع) نيز بر بسياري از امور غيبي از اين راه آگاه مي شدند و در حقانيت آن، ترديدي به خود راه نمي دادند. براي نمونه، امام علي(ع) در خواب از رحلت سلمان فارسي آگاهي يافت. سپس به مدائن رفت و به غسل و كفن او پرداخت.(راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، ج2، ص562 و ج1، ص233)
3. آموختن از پيامبر و امام پيشين
اميرمؤمنان(ع) هنگام رازگشايي از امور نهاني و غيبي، بارها بر اين حقيقت پاي مي فشارد ه اين آگاهي را از رسول خدا(ص) به دست آورده است.(ر.ك: ابن حنبل، احمد، المسند، ج1، ص258-257) در اينجا براي نمونه، به چند حكايت اشاره مي كنيم:
در روايتي امام علي(ع) در گفتاري به يادماندنيف آمادگي خود را براي پاسخ به مشكلات علمي جامعه اعلام مي كند:
از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد. به خدا قسم، نمي پرسيد از گروهي كه صد تن را به راه راست مي خواند و صد تن ديگر را گمراه مي سازد. جز آنكه شما را آگاه كنم از آن كس كه مردم را بدان مي خواند و آنكه آنان را مي راند.
در اين هنگام، يكي از حاضران از روي طعن و استهزا از شمار موهاي سر و صورت خود پرسيد. امام در پاسخ فرمود:
به خدا قسم، حبيبم(پيامبر(ص)) به من خبر داده است كه بر هر دسته از موهايت فرشته اي گمارده شده است كه تو را لعنت مي كند و ... در خانه ات فرزندي است كه پسر رسول خدا را مي كشد.(در برخي از نقل ها، اين جملات نيز بر پاسخ امام افزوده شده است: « به خدا قسم، من شما موهايت را مي دانم، اما اگر بگويم، تو چگونه مي تواني به درستي گفتارم پي ببري؟»(ر.ك: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج10، ص14)
اين فرزند، كسي نبود جز سنان بن أنس نخعي كه در به شهادت رساندن امام حسين(ع) سهمي چشمگير داشت.(همان، ج2، ص286)
همچنين نقل است كه اميرمؤمنان(ع) برده اي- كه «سالم» ناميده مي شد- خريد و آزاد كرد. سپس فرمود: « رسول خدا(ص) به من خبر داده است: نامي كه پدرت بر تو نهاده، ميثم است.» مشاهده اين معجزه، وي را از ياران نزديك امام ساخت.(همان، ج2، ص291)
در ماجرايي، داوري شگفت انگيز اميرمؤمنان(ع) ميان چند برادر و خواهر، آنان را واداشت كه آن حضرت را- به دليل آگاهي از غيب- پروردگار خود بخوانند. امام با تأكيد بر ناروا بودن اين پندار، فرمود: « به من خبر داده بود كه اين حادثه در چنين روزي و در اين ساعت روي خواهد داد.»(بحارالانوار، ج4، ص242)
نيز نقل است يكي از ياران امام علي(ع) پس از شنيدن پيشگويي هاي آن حضرت، شگفت زده، پرسيد: « اي اميرمؤمنان، تو را علم غيب داده اند؟» امام در پاسخ فرمود:
اين، علم غيب نيست، علمي است كه از دارنده علم آموخته ام. علم غيب، علم قيامت است و آنچه خدا در گفته خود شمرده است كه «إن الله عنده علم الساعه ... . پس اين علم غيب است كه جز خدا كسي آن را نداند و جز اين، علمي است كه خدا آن را به پامبرش آموخته و او نيز مرا آموخته و دعا كرده است كه سينه من آن را فرا گيرد و دلم آن علم را در خود بپذيرد.»(نهج البلاغه، خطبه128، ص127)
اميرمؤمنان(ع) بارها از شهادت خود و چگونگي اش خبر داده است و اين گونه بر ترديدناپذيري اش پاي فشرده است: « به خدا سوگند، چنين خواهد شد. دروغ نمي گويم و به من دروغ نگفته اند.»(مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، ج2، ص418، 413) گاه مي فرمود: « در انتظار روزي هستم كه وعده رسول خدا(ص) تحقق يابد و محاسنم با خون سر خضاب گردد.»(شيخ صدوق، محمد، علل الشرايع، ج1، ص206؛ ابن حجر مكي، احمد، الصواعق المحرقه، ص134. نيز ر.ك: ابن حنبل، احمد، المسند، ج1، ص219، ح802) در برخي ديگر از روايات، امام با استناد به سخن پيامبراكرم(ص) روز دقيق ضربت خوردن و شهادت خود را نيز تعيين كرده است.(ر.ك: ابن حسام الدين هندي، كنزالعمال، ج13، ص197)
انديشه مندان شيعه و سني در اينكه علي(ع) بيش از هر كس از گنجينه علوم نبري بهره برده و در محضر رسول خدا(ص) دانش اندوخته است، اتفاق نظر دارند. احاديثي از اين دست در كتب هر دو گروه فراوان به چشم مي خورد كه اميرمؤمنان(ع) فرموده است: «هر گاه از رسول خدا(ص) مي پرسيديم، پاسخ مي داد و چون ساكت مي شديم، خود آغاز به سخن مي كرد.»(سنن ترمذي، ج5، ص637، ح3722؛ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص338؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج2، ص351. همچنين ر.ك: نهج البلاغه، خطبه210) اما نكته در خور توجه آن است كه اين بهره گيري همواره به گونه عادي نبوده و چه بسا راه فراگيري علوم غيبي، خود نيز پديده اي استثنايي بوده است، چنانكه امام علي(ع) مي فرمايد:
« رسول خدا هزار درِ دانش را به روي من گشود ... كه هر دري خود به هزار درِ ديگر رهنمون است ... به گونه اي كه اكنون از زمان فرا رسيدن مرگ و پيشامدهاي ناگوار خبر دارم و با دانش خدادادي به داوري مي پردازم.(بحارالانوار، ج26، ص30؛ بحراني، سيدهاشم، ينابيع المعاجز، ص147)
ناگفته پيداست كه درهاي دانش كه در اين حديث آمده است، چيزي فراتر از اصل و قانون كلي است كه مي توان از آن، فروع گوناگون را با روش معمولِ اجتهاد، استنباط كرد. در هيچ مكتب بشري نمي توان اصلي را يافت كه بسط و گسترش آن، به چنين آگاهي هاي غيبي بينجامد.(براي آشنايي با تفاسير ديگري از اين حديث، ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد(الفصول المختاره، ج2، ص107-106)
به فرموده اميرمؤمنان(ع) اين دانش هاي غيبي در اختيار يكي از شايستگان اهل بيتش قرار گرفته است و تا روز قيمامت از نسلي به نسل ديگر منتقل خواهد شد.(بحارالانوار، ج26، ص179) بر اين اساس، امام معصوم(ع) همواره بر اين حقيقت پاي فشرده اند كه دانش آنان از پدرانشان و سرانجام از رسول خدا(ص) به ارث رسيده است.(ر.ك: كليني، الكافي، ج1، ص264؛ فيض كاشاني، ملا محسن، الوافي، ج3، ص607، شيخ مفيد، الامالي، ص23؛ و بحارالانوار، ج46، ص308 و 307) گفتني است كه بخشي از اين انتقال دانش، به كمك صحيفه هايي همچون جَفر و جامعه، كتاب علي و مصحف فاطمه(س) صورت پذيرفته(ر.ك: الكافي، ج، ص242-238؛ صفار قمي، محمد، بصارالدرجات، ص161-142؛ ري شهري، محمد، اهل البيت في الكتاب و السنه، ص225-215) كه ويژگي هاي آنها چندان براي ما روشن نيست، اما بي گمان پيشوايان معصوم(ع) بسياري از خبرهاي غيبي خود را به اين كتابها مستند ساخته اند و به ويژه درباره مصحف فاطمه(س) بر اين حقيقت پاي فشرده اند كه رويدادهاي آينده در آن پيشگويي شده است.(الكافي، ج1، ص240، صفار قمي، بصارالدرجات، ص157)
4. فهم بطون قرآن
به گواهي روايات فراوان، قرآن كريم افزون بر معناي ظاهري، داراي معاني باطني است(ر.ك: بحارالانوار، ج2، ص284 و ج5، ص231 و ج89، ص84 و ج96، ص318) و بر اين اساس جاي شگفتي نيست اگر گفته شود خبر هاي مربوط به آسمان و زمين و گذشته و آينده را در آن مي توان يافت.(فيه خبر السماء و خبرالارض و خبر ما كان و خبر ما هو كائن.(الكافي، ج1، ص240)) اميرمؤمنان(ع) كه در پرتو عنايات الهي از نيروي ويژه اي براي ادراك برخوردار است(ان ربي وهب لي قلبا عقولا و لسانا سؤلا.(خوارزمي، موفق بن احمد، المناقب، ص90؛ و ر.ك: ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص338) و ظاهر و باطن قرآن را مي داند،(ابونعيم اصفهاني، احمد، حليه الاولياء، ج1، ص65) توانايي خود را براي بهره گيري از كتاب الهي چنين شرح مي دهد:
از آن (قرآن) بخواهيد تا سخن گويد و هرگز سخن نگويد، اما من شما را از آن خبر مي دهم. بدانيد كه در قرآن دانش آينده و حديث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن كارتان در آن است.(نهج البلاغه، خطبه 158، ص159)
گستره علم غيب
بي گمان، هيچ چيز در امور مربوط به شريعت و حلال و حرام الهي بر بندگان برگزيده اي سزاوار دريافت علوم غيبي اند، مخفي نمي ماند و خداوند در غيب را به روي آنان مي گشايد.(برخي از دانشمندان چون سيدمرتضي(متوفاي436ق) و شيخ طوسي(460-385ق) آگاهي امام را به بيش از اين امور لازم نمي دانند.(ر.ك: سيدمرتضي، علي، الشافي في الامامه، ج2، ص26، شيخ طوسي، محمد، تخليص الشافي، ج1، ص252) گزارش هاي تاريخي خدشه ناپذير و روايات فراواني كه در كتب شيعه و سني آمده اند، گواه آنند كه اولياي الهي از بسياري از امور ديگر نيز آگاهند(ر.ك: قاري، ملاعلي، شرح الشفاء، ج2، ص209) و گاه از امور نهاني خبر مي داده اند.(ر.ك: ابن حنبل، احمدف المسند، ج4، ص506، 354، 214؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج5، ص4-3) چگونگي اين آگاهي و اين كه هميشگي و بي شرط بوده است، يا به خواست و اراده آنان و يا به مصلحت الهي بستگي داشته است، در مباحث آينده خواهد آمد. اكنون تنها برآنيم كه به برخي از ابعاد دانش غيبي معصومان نظر اندازيم و يا خوشه چيني از روايات، دورنمايي از گستره علم غيب را به ديده آوريم.
1. علم الكتاب
در آيه اي از قرآن كريم، سخن از شخصي به ميان آمده است كه داراي علم الكتاب است و بر حقانيت رسول خدا(ص) گواهي مي دهد.(قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهيدًا بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ(رعد/43)) روايات فراواني از شيعه و سني، مصداق اين تعبير قرآني را امام علي بن ابيطالب(ع) دانسته اند(ر.ك: ابن مغازلي، علي، مناقب علي بن ابي طالب، ص314؛ قرطبي، محمد، الجامع لاحكام القرآن، ج5، ص236؛ حاكم حسكاني، عبيدالله، شواهد التنزيل، ج1، ص310-307) چنانكه خود آن حضرت مي فرمايد: « منم آن كس كه دارنده علم الكتاب است.»(طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج1، ص368؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص423؛ صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص216) از سوي ديگر، درباره مقصود از علم الكتاب، نظريه هايي گوناگون مطرح است(ر.ك: الميزان، ج11، ص387-384) كه در اين نوشتار نمي توان بدان پرداخت؛ اما از مقايسه اين عبارت با تعبير ديگر قرآني كه مي فرمايد: «عِلْمُ الْكِتابِ»،(نمل/40) مي توان به اين نتيجه رسيد كه دارنده علم الكتاب به درجاتي بالا از عمل علم و معرفت دست يافته است و از حقايق آگاهي دارد كه انسانهاي عادي از آن بهره اند. آصف بن برخيا، يكي از كارگزاران سليمان نبي(ع)، به دليل برخورداري از دانش اندكي از كتاب(علمٌ مِن الكتاب) توانست ملكه سبا را در يك چشم بر هم زدن، نزد سليمان حاضر سازد؛ در حالي كه اميرمؤمنان(ع) دانش همه كتاب(علم الكتاب) را يكجا در اختيار دارد(ر.ك: الكافي، ج1، ص257، 229؛ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج1، ص367؛ ابن عبدالوهاب، حسين، عيون المعجزات، ص39؛ بحراني، سيدهاشم، ينابيع المعاجز، ص22-13) و به فرموده خود، همه علومش را نزد فرزندان معصوم خويش ميراث گذشته است.(بحارالانوار، ج26، ص179)
امام علي(ع) در گفتاري ديگر، برخورداري از علم الكتاب را به آگاهي از اسم اعظم خدا پيوند زده، مي فرمايد: آصف بن برخيا، تنها يك حرف از اسم اعظم را مي دانست ... در حالي كه ما هفتاد دو حرف را مي دانيم و البته يك حرف در علم غيب خدا باقي مانده(و براي كسي آشكار نگشته) است.(همان، ج27، ص37، بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القران، ج5، ص58، همو، ينابيع المعاجز، ص34)
2. شرايع آسماني
اميرمؤمنان(ع) كه نمونه والاي دارندگان علوم غيبي است، نه تنها تفسير و تأويل قرآن و شأن نزول آيات قرآني را مي داند و ناسخ و منسوخ، محكم و نتشابه و خاص و عامش را از يكديگر بازمي شناسد(ر.ك: حاكم كساني، عبيدالله، شواهد التنزيل، ج1، ص38-29؛ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص338؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج2، ص351؛ بخاري، اسماعيل، التاريخ الكبير، ج8، ص165) بلكه به فرموده خود، آگاهي اش به تورات و انجيل از خود يهوديان و مسيحيان بيشتر است و مي تواند در ميان هر گروه، بر اساس كتاب آسماني شان داوري كند.(كتاب سليم بن قيس، ص463، 433، 432؛ تفسير فرات الكوفي، ص188، 68؛ شيخ طوسي، محمد، الامالي، ص523) اين دانش گسترده، برگرفته از مكتب پيامبري است كه با اتصال به خزانه غيب الهي، مسئله آموز صد مدرس بود.
3. گذشته و آينده
امام علي(ع) با اشاره به اينكه دانش پيامبران پيشين در پيامبراسلام(ص) گرد آمده و ايشان از وقايع گذشته و حوادث آينده آگاه است، خود را وارث علم او مي خواند و مي فرمايد: «سوگند به كسي كه جانم به دست او است، من نيز از آنچه پيامبر مي دانست، آگاهم و از حوادثي كه تا كنون روي داده است، يا تا قيامت روي مي دهد، خبر دارم.»(صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص127؛ بحراني، سيدهاشم، ينابيع المعاجز، ص37؛ بحارالانوار، ج26، ص110)
امام در گفتاري ديگر، گستره دانش خود را چنين شرح مي دهد:
« به خدا، اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاي او چه بُوَد، توانم، ليكن ترسم كه درباره من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا(ص) تفضيل نهيد.(نهج البلاغه، خطبه 175، ص181)
پيش گويي هاي شگفت انگيز اميرمؤمنان(ع) زبانزد همگان است و كتاب هاي فراواني در اين باره نگاشته اند.(براي نمونه، ر.ك: ري شهري، محمد، موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج11، ص164-107) اين پيشگويي ها چونانند كه راه هر گونه توجيهي را مي بندند و ترديدي در آگاهي امام از غيب باقي نمي گذارند؛ چنانكه پيش از آغاز جنگ نهروان فرمود: « به خدا كه 10 كس از آنان نرهد و از شما 10 تن كشته نشود.»(نهج البلاغه، خطبه 59، ص48) ابن ابي الحديد در شرح اين خطبه سخناني دارد كه گزيده آن چنين است:
اين خبر غيبي از اخبار متواتر سات و يكي از معجزات آن حضرت به شما مي رود زيرا پيشگويي حوداث آينده به دو گونه مي تواند بود: يكي اجمالي و سربسته؛ براي مثال، كسي مي گويد: « شما بر اين گروه پيروز خواهيد شد.» اين پيش بيني اگر هم درست از كار درآيد، دليلي بر آگاهي غيبي گوينده آن نخواهد بود. ديگر، تفصيلي؛ چنانكه امام در اين روايت، از شمار دقيق كساني كه از دو طرف كشته مي شوند، خبر مي دهد و ارتباط خود را با عالَمي ديگر به خوبي مي نماياند. اين گونه پيش گويي، فراتر از توان بشري است و جز معجزه و خبر غيبي، نامِ ديگري نمي توان بر آن نهاد.(ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج5، ص4-3)
4. زمان مرگ و پيشامدهاي ناگوار
آگاهي از زمان فرا رسيدن مرگ و رويدادهاي ناخوشايند، كه در اصطلاح عربي، «علم المنايا و البلايا» خوانده مي شود، در روايات علوي بسيار به چشم مي آيد و از دانش هاي غيبي آن حضرت به شمار است؛ چنانكه امام صادق(ع) مي فرمايد:
« اميرمؤمنان(ع) بارها مي فرمود: « ... زمان فرا رسيدن مرگ و پيشامدهاي ناگوار را مي دانم و از اصل و نسب آدميان و چگونگي داوري است و نه امور نهان از ديده، برايم مستور ... اينها همه، دانشي است كه خدا مرا از آن آگاه ساخته است.»(كليني، الكافي، ج1، ص197-196، نيز ر.ك:صفار قمي، محمد، بصائر الدرجات، ص201)
امام علي(ع) اين بُعد از علوم غيبي را- همچون ابعاد ديگر- ويژه خود نمي شمارد، بلكه ديگر اعضاي اهل بيت را در آن شريك مي داند.(انا اهل البيت علمنا علم المنايا و البلايا و الانساب(صفار قمي، محمد، بصائر الدرجات، ص268) حتي آن حضرت دريچه هايي از اين دانش را به روي برخي ياران خويش، همچون رُشيد هجري، نيز گشوده است و رشيد نه تنها از چگونگي شهادت خود و ناگواري هايي كه دامنگيرش خواهد شد، آگاهي داشت، بلكه بارها از زمان مرگ ديگران نيز رازگشايي مي كرد و حوادث آينده نيز چنان روي مي داد كه او گفته بود.(كليني، الكافي، ج1، ص484؛ مجلسي، محمدباقر، مراه العقول، ج6، ص67؛ شيخ طوسي، محمد، اختيار معرفه الرجال، ص76)
5. اسرار دروني
رازهاي پنهان و اسرار دروني آدميان، دسته اي ديگر از امور غيبي اند كه خداوند براي پيامبران و امامان آشكار مي سازد(مصنفات الشيخ الفيد(اوائل المقالات)، ج4، ص67) چنانكه امام علي(ع) به يكي از جاسوسان معاويه، كه خود را هوادار آن حضرت مي نماياند، فرمود: « تو را معاويه به سوي من فرستاده، تا از پاسخ مسائلي كه در حل آنها درمانده است، آگاه گردد.»(حر عاملي، محمد، اثبات الهداه، ج2، ص460) همچنين، يكي از خوارج به قصد آنكه اميرمؤمنان(ع) را بيازمايد و آگاهي اش را از امور غيبي پنداري باطل نماياند، نزد امام آمد و از ارادت و دوستي خود به او سخن راند. امام در پاسخ فرمود: « دروغ مي گويي. به خدا سوگند كه مرا دوست نداري و هرگز نداشته اي ... گويي زماني را مي بينم كه در حال گمراهي كشته مي شوي و مَركب هاي عراقيان چنان چهره ات را لگدكوب مي سازند كه بستگانت از بازشناختنت در مي مانند.(همان، ص461، ر.ك: كليني، الكافي، ج1، ص438، صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص89-87)
6. زبان همه آدميان
در تاريخ زندگاني پيشوايان معصوم(ع) به حكاياتي بسيار برمي خوريم كه بر اساس آنها، اهل بيت پيامبر(ص) به زبان هاي گوناگوني همچون سرياني، عبري، تركي، روسي و فارسي سخن گفته اند(.ك: صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص333-340؛ ري شهري، محمد، اهل البيت في الكتاب و السنه، ص202-199) چنانكه اميرمؤمنان(ع) به شكايت گروهي نبطي زبان كه از سنگيني خراج گلهمند بودند، با زبان خودشان پاسخ گفت(ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص332؛ صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص335) و اما صادق(ع) در ملاقات با گروهي از ايرانيانف كه با زبان عربي ناآشنا بودندف به فارسي فرمود: « هر كه دِرَم اندوزد، جزايش دوزخ باشد.»(راوندي، قطب الدين،الخرائج و الجرائح، ج2، ص753؛ بحارالانوار، ج47، ص119) در اين باره، اباصلت هروي از امام رضا(ع) روايت مي كند:
خداوند هيچ كس را بر گروهي حجت نمي كند، جز آنكه زبان آنان را به او مي آموزد. آيا اين سخن اميرمؤمنان(ع) را نشنيده اي كه فرمود: « به ما فصل الخطاب داده اند؟» آيا فصل الخطاب چيزي جز دانستن زبانها است؟(شيخ صدوق، محمد، عيون اخبارالرضا، ص651-650)
7. زبان حيوانات
در روايتي، امام علي(ع) با سليمان پيامبر، كه به فرموده قرآن، زبان پرندگان را مي دانست،(نمل/16) هم نوا مي گردد و مي فرمايد: « ما را زبان مرغان آموختند و از هر نعمت عطا كردند.»(ري شهري، محمد، اهل البيت، في الكتاب و السنه، ص202، به نقل از اثبات الوصيه) و اين البته به زبان پرندگان اختصاص ندارد، بلكه به گواهي روايات، حيوانات ديگر را نيز دربر مي گيرد.(ر.ك: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص331، صفار قمي، محمد، بصائرالدرجات، ص344-343، 353-347)
چگونگي آگاهي معصومان از امور غيبي
از موضوعات مربوط به علم غيب كه انديشه منداني بسيار را به خود مشغول كرده و رازش براي بسياري كسان همچنان پوشيده مانده است، مطلق يا مشروط بودن و به تعبير ديگر، فعلي يا ارادي بودن(برخي از انديشمندان در اين باره تعبير «علم حضوري و حصولي» را به كار گرفته اند(براي نمونه، ر.ك: لواساني، ميرزاحسن، نورالافهانم، ج2، ص306) ولي با توجه به معناي خاصي كه اين دو واژه در فلسفه دارند، بهتر است از به كارگيري آن در اينجا خودداري ورزيم.) اين گونه آگاهي است(برخي از بزرگان برآنند كه به دليل اختلاف روايات، بايد از كنجكاوي در اين باره بپرهيزيم و دانش آن را به خود معصومان واگذار كنيم.(ر.ك: انصاري، شيخ مرتضي، فرائدالاصول، ج1، ص374؛ خراساني، محمدكاظم، كفايه الاصول، ج1، ص374، حاشيه مشكيني)) يعني اينكه آيا پيامبران و امامان همواره همه چيز را مي دانند و تنها تفاوت دانش آنان با علم خداوندي در اين است كه يكي ذاتي و ازلي است و ديگري غيرذاتي و زمانمند؟(ر.ك: مظفر، محمدحسين، علم امام، ص28؛ نجفي لاري، عبدالحسين، المعارف السلمانيه في كيفيه علم الامام و كميته، ص29) يا علوم غيبي معصومان وابسته به خواست و اراده آنان و مصلحت الهي است و گاه ممكن است خداوند پديده اي غيبي را از ديدگان آنان نيز پوشيده نگه دارد؟ اين پرسش با پاسخ هاي گوناگوني روبه رو است كه مهمترين آنها را از نظر مي گذرانيم.(علم غيب معصومان(ع) از نظر كميت وگستره، ممكن است همه امور يا برخي از آنها را در بر بگيرد و به لحاظ كيفيت نيز مي تواند فعلي يا ارادي باشد و در هر صورت، آگاهي از اشيا يا اجمالي است يا تفضيلي. همچنين خاستگاه اين دانش مي تواند «لوح محفوظ» يا «لوح محو و اثبات» باشد كه يكي تغييرناپذير و ديگري تغيير پذير است. از ضرب اين اقسام چندگانه در يكديگر- كه مي توان اقسام ديگري را نيز بر آن افزود- احتمالات گوناگوني پديد مي آيد كه از ذكر آنها در مي گذريم و به يادآوري اين نكته بسنده مي كنيم كه تقريبا همه كساني كه علم غيب را فعلي مي دانند. گستره آن را نيز به همه امور عالم مي كشانند؛ هر چند به لحاظ نظري، تلازمي ميان اين دو نيست.)
1. مطلق و بدون شرط
چنانكه اشاره شد، كساني كه از علم فعلي و مطلق معصومان جانبداري مي كنند، بر اين باورند كه بندگان برگزيده الهي، همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آينده آگاهند و چيزي از رويدادهاي جهان بر آنان پوشيده نمي ماند(براي آشنايي به دلايل عقلي و نقلي اين ديدگاه، ر.ك: مظفر، محمدحسين، علم امام، ص79-78؛ نجفي لاري، عبدالحسين، المعارف السلمانيه، ص137-57). از نظر اين گروه، احاديث فراواني كه بخشي از آنها گفته اند، تنها بر اساس اين ديدگاه معنايي روشن مي يابند. اين حقيقت، كه اميرمؤمنان(ع) داراي علم الكتاب است و مطالب تورات و انجيل را به خوبي مي داند و از حوادث گذشته و آينده آگاه است و اسرار نهفته آدميان را آشكار مي سازد و با هر كس به زبان خودش سخن مي گويد و حتي معناي نغمه پرندگان و ديگر حيوانات را نيز درمي يابد، معنايي جز اين ندارد كه هيچ راز ناگشوده اي براي او باقي نمانده است. بر اين اساس، مقصود رواياتي كه آگاهي امام را وابسته به خواست او مي دانند، (كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، ص258) نه اين است كه امام گاهي از اوقات نمي خواهد و در نتيجه نمي داند بلكه اين خواستن و دانستن هميشگي است.(مظفر، محمد حسين، علم امام، ص79-78)
2. وابسته به مشيت و اراده
ديدگاه ديگر- كه برخي آن را نظريه مشهور شيعه دانسته اند(ر.ك: لواساني، ميرزاحسن، نورالافهام، ج2، ص306)- آگاهي معصومان(ع) را از امور غيبي به خواست و اراده آنان پيوند مي زند(ر.ك: حرعاملي، محمد، اثبات الهداه، ج7، ص441؛ همو، الفوائد الطوسيه، ص520؛ مظفر، محمدرضا، عقائدالاماميه، ص67-69؛ مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، پيام قرآن، ج7، ص251-249؛ سبحاني، جعفر، منشور، جاويد، ج8، ص417، 373) و به رواياتي از اين دست تمسك مي جويد: اذا اراد الامام أن يعلم شيئا أعلمه الله ذلك؛ هر گاه امام بخواهد چيزي را بداند، خداوند به او مي آموزد».
لهم علوم لايكاد يعلم***و إن ارادوا علم شيء علموا(لواساني، ميرزا حسن، نوالافهام، ج2، ص306)
«آنان داراي علومي اند كه براي ما شناخته نيست و هر گاه بخواهند چيزي را بدانند، فورا از آن گاه مي شوند.»
بدين سان، مي توان دانش غيبي را به نامه اي دربسته همانند دانست كه براي آگاهي از محتوا، بايد در نامه را گشود. ناگفته پيداست كه اين خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و گره خورده با حكمت است و چه بسا امام يا پيامبر نخواهد و در نتيجه، نداند؛ اما همواره آنچه حجت پروردگار را از ديگران جدا مي سازد و او را در جايگاهي برتر از همه مي نشاند، اين است كه اگر او بخواهد از چيزي آگا شود، مي تواند.
گفتني است كه برخي ار انديشه مندان شيعه و سني، به جاي تعبير «اراده»، واژه هايي همچون «خطور» و «التفات» را به كار گرفته اند(ر.ك: انصاري، شيخ مرتضي، فرائد الاصول، ج1، ص374؛ عبدالخالق، عبدالغني، حجيه السنه، ص144)
بدين معنا كه معصومان براي رسيدن به آگاهي، به چيزي بيش از «توجه» نيازمند نيستند. همچنين گاه در اين باره تعبير «خواست و مشيت الهي»(اين تعبير با روايت «يبسط لنا العلم» سازگاري بيشتري دارد و از آيه شريفه « ولو نشاء لأريناكهم فلعرفتهم بسيماهم»(محمد/30) نيز قابل استفاده است.) ب كار مي رود(ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد(اوائل المقالات)، ج4، ص66؛ مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، پيامبر قرآن، ج7، ص227) كه تفاوتي چندان در مقصود به بار نمي آورد؛ زيرا پيامبران و امامان به مرتبه اي رسيده اند كه خواست آنان با مشيت خداوند پيوند مي خورد و جز آنچه او مي خواهد، نمي خواهند: إن الله- عزوجل- جعل قلوب الأئمه موردا لإرادته فاذا شاءاللهُ شيئا شاؤوه(قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج2، ص409؛ بحراني، سيدهاشم،البرهان في تفسير القرآن، ج8، ص227)؛ خداوند دل هاي امامان را جايگاه اراده خويش ساخته است به گونه اي كه هر گاه خدا چيزي بخواهد، آنان نيز مي خواهند.»
در برخي روايات، در اين باره تعبير «قبض و بسط» به كار رفته و چنين آمده است: «يبسط لنا العلم فنعلم و يقبض عنّا فلا نعلم(كليني، الكافي، ج1، ص256؛ شيخ صدوق، محمد الخصال، ص528، ابواب الثلاثين، ح3)؛ آن گاه كه بساط دانش گسترده مي شود، مي دانيم و هنگامي كه برچيده مي شود، نمي دانيم.»
يكي پرسيد از آن گم كرده فرزند***كه اي روشن گهر پير خردمند
زمصرش بوي پيراهن شنيدي***چرا در چاه كنعانش نديدي
بگفت احوال ما برق جهان است ××× دمي پيدا و ديگر دم نهان است
گهي بر طارم اعلا نشينم ××× گهي بر پشت پاي خود نبينم(كليات سعدي، گلستان، باب دوم، ص75)
افزون بر دلايل پيشين، دسته اي از احاديث، كه از افزايش تدريجي علوم معصومان سخن مي گويند، مي توانند دليل ديگري براي اين ديگاه به شمار آيند. همچين روايات مربوط به خاستگاه علوم غيي با اين نظريه سازگارتر مي نمايند.
از سيره عملي پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) نيز مي توان شواهدي در اين باره گرد آورد؛ چنان كه از مجموع آن چه شيعه و سني در ماجراي مشهور گرم شدن شتر پيامبر وايت كرده اند، چنين به دست مي آيد كه رسول خدا(ص) نخستاز محل شتر اظهار بي اطلاعي كرد و بر اين پاي فشرد كه دايره آگاهي هايش از آن چه خدا به وي خبر داده است فراتر مي رود: «لا ألعم من ذلك ما علمني الله» اما با اوچ گيري طعنه هاي منافقان كه بيم آن مي رفت در ايمان مردم سستي پديد آورد و ارتباط پيامبر(ص) با جهان ديگر بي پايه قلمداد كند، فرشته الهي نازل شد و پيامبر(ص) را از جايگاه شتر آگاه ساخت. (ر.ك: راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، ج 1، صص 30-31؛ بحارالانوار، ج 18، ص 109؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج 4، ص 166؛ ابن اثير، عزالدين اسدالغابه، ج 2، ص 146)
كساني كه از اين ديدگاه جانبداري مي كنند، از احاديثي كه در بخش گستره علم غيب آورديم، تفسيري متفاوت با برداشت گروه اول ارائه مي دهند و بر اين باورند كه براي مثال، آگاهي از حوادث گذشته وآينده -كه در سخنان اميرمؤمنان(ع) بسيار آمده است- به معناي آن نيست كه خبر همه اين همه حوادث بالفعل نزد معصومان حاضر است؛ (از اين رو، بسياري از انديشمندان شيعه بر اين نكته تأكيد ورزيده اند كه پيشوايان معصوم(ع) از «برخي» حوادث آينده و گذشته (نه همه آن ها) آگاه بوده واز درون «بعضي» افراد خبر داشته اند، براي نمونه، ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، (اوائل المقالات)، ص 67 و ج 6 (المسائل العكبريه)، ص 70؛ ابن شهرآشوب، محمد متشابهات القرآن و مختلفه، ج 1، ص 211؛ علامه اميني، عبدالحسين، الغدير، ج 5، ص 59) بلكه بدين معنا است كه پيامبران و امامان مي توانند ديوار زمان و مكان را درنوردند و هر لحظه كه اراده كنند از گذشته و آينده آگاهي يابند.
همچنين، اگراميرمؤمنان(ع) خود را برخوردار از «علم المنايا و البلايا» مي خواند، نه بدان معنا است كه همواره سرنوشت تك تك كساني كه در شرق و غرب عالم مي زيند، پيش چشمش نمودار است بلكه به معناي آن است كه اين راز برايش ناگشودني نيست و هرگاه بخواهد، مي تواند از پيشامدهايي كه براي هر كس رخ خواهد داد، آگاهي يابد.
بداء و رابطه آن با علم غيب
موضوع «بداءم در معارف اصيل مكتب اهل بيت(ع) داراي جايگاه ويژه اي است و در روايات، شأن و منزلتي بس بالا يافته است. (ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج 1، صص 146-149) بداء را در امور تكويني همچون نسخ در امور تشريعي دانسته اند. بنابراين اصل، ممكن است آن چه بر اساس مصالحي خاص در لوح محو و اثبات آمده و خاستگاه دانش پيامبران و امامان است، به دليل تغيير مصالح از طريق اعمالي چون دعا، صلح رحم و صدقه، با دگروگوني رو به رو شود. (در توضيح «بداء» بنگريد به مقاله «بداء» در همين مجموعه) بر اين اساس، امام علي(ع)ضمناشاره به آيه اي كه بيان كننده بداء است، علم خويش را به غيب مشروط به عدم بداء و تغيير در لوح محو و اثبات مي داند و مي فرمايد: «اگر آيه اي در كتاب خدا نبود، شما ر(به گونه اي قطعي و تخلف ناپذير) از آنچه در گذشته روي داده است و آن چه در زمان حال روي مي دهد و آن چه تا قيامت روي خواهد داد خبر مي دادم و آن آيه اي است كه مي فرمايد: «يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده أم الكتاب» (رعد، 39)». (شيخ صدوق، محمد، التوحيد، ص 305، شيخ مفيد، محمد، الاختصاص، ص 235؛ طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 610)
علم غيب در ميدان عمل
درباره چگونگي آگاهي معصومان(ع) از امور غيبي، هر يك از دوديدگاه پيش را كه بپذيريم، با پرسش هايي از اين دست رو به روييم (گفتني است كساني كه آگاهي معصومان(ع) را وابسته به اراده آنان مي دانند، مي توانند براي پاسخ گويي به برخي از اين پرسش ها، بر اين نكته تأكيد ورزند كه چه بسا امام و پيامبر در اين موارد در غيب را به روي خود نگشوده و مصلحت را در آن ديده است كه به دانش هاي عادي خود بسنده كند. با اين حال،اين گروه نيز با پرسشي از اين دست رو به روست كه در آن جا كه معصومان(ع) اراده خود را به كار مي گيرند و پرده هاي غيب را از برابرديده گان خود كنار مي زنند، ازاين علوم غير عادي چگونه در ميدان عمل بهره مي برند.) اگر براي مثال، امام علي(ع) قاتل خود را مي شناخت و از زمان شهاد خويش آگاه بود، چرا دست به پيشگيري نزد و پيش از وقوع حادثه، به علاچش نپرداخت؟ اگر اميرمؤمنان(ع) از باطن هر كس آگاه بود و يا دست كم، مي توانست آگاهي يابد، چرا اجازه داد طلحه و زبير به بهانه اعمال عمره از مدينه بيرون روند و زمينه فتنه آشوب را فراهم سازند؟ چرا امام در داوري ميان افراد، علم غيبي را ملاك عمل قرار نمي داد و بر اساس آن، حكم شرعي صادر نمي كرد و سرانجام، چرا اين دانش هاي غيبي را در سينه نگه مي داشت و همگان را به رايگان از آن ها برخوردار نمي ساخت؟
پاسخ كلي و فراگير به اين پرسش ها، آن است كه پيامبران و امامان هر چند از راه هاي غير عادي به دانش هايي بسيار دست مي يافتند -يا بر اساس ديدگاه ديگر، همه چيز را مي دانستند- در به كارگيري آنها پيروي تكاليف الهي و مصلحت هاي واقعي بوده اند و بر اين اساس، در بيش تر اوقات، تنها علوم بشري خود را ملاك عمل قرار مي داده اند، در جنگ صفين، هنگامي كه ابوموسي اشعري روانه دومة الجندل مي شد تا با عمر و بن عاص به مذاكره بپردازد و حكم خدا را درباره دو گروه درگير در جنگ روشن سازد، امام علي(ع) در جمع ياران خويش فرمود: «گويي از هم اكنون مي بينم كه ابوموسي فريب خواهد خورد». سپس در پاسخ به اين پرسش كه «پس چگونه او را از رفتن باز نمي داري؟» فرمود: «لو عمل الله في خلقه بعلمه ما احتج عليهم بالرسل؛ اگر خداوند در ميان بندگان بر اساس علم خود رفتار مي كرد، ديگر پيامبران را براي هدايت آنان نمي فرستاد». (ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 98؛ بحارالانوار، ج 41، ص 310) يعني خداوند اگر چه پيش از فرستادن پيامبران مي داند چه كساني به بانگ دلنواز انبيا گوش فرا مي دهند و چه كساني به نواي آخرت سوز شياطين دل مي سپارند، اين علم خود را مبناي داوري قرار نمي دهد، و با بعثت پيامبران، حجت را بر مردم تمام مي سازد. سيره و شيوه اولياي الهي نيز در همين چارچوب مي گنجد. بهعبارت ديگر، مقتضاي حكمت الهي آن است كه مردم براي اعمالي كه هنوز انجام نداده اند، بازخواست نشوند؛ هر چند خداوند واولياي برگزيده اش پيشاپيش از آن چه روي خواهد داد، آگاهند.
وانگهي، اگر پيامبران و امامان، همواره علوم غيبي را تكيه گاه خويش سازند نه تنها در رسيدن به اهداف والاي خود كامياب تر نخواهند بود بلكه اين كار بر مشكلات آنان خواهد افزود. براي روشن شدن اين سخن، نكته هايي را از معارف اهل بيت(ع) به ويژه تعاليم امام علي(ع) باز مي گوييم:
1. پيشوايان معصوم(ع) در فضايل انساني سرآمد ديگرانند و اگر مردم را به صبر و پايداري مي خوانند خود، نمونه كامل آنند؛ چنان كه امام علي(ع) مي فرمايد: «آيا به همين خرسند باشم كه مرا اميرمؤمنان خوانند و در تلخي هاي روزگار با مردم شريك نشوم ودر سختي هاي زندگي، نمونه آنان نگردم؟» (نهج البلاغه، نامه 45) پس، چنيننيست كه امام يا پيامبر امداد غيبي را وسيله اي براي راحتي و آسايش خويش سازد و با بهره گيري از دانش هاي خدادادي، خود را از خطر برهاند؛ بلكه همواره همان را مي پسندد كه خواسته خداوند است؛ چنا كه امام باقر(ع) مي فرمايد: «آيا مي پنداريد خداوند بندگانش را به پيروي از اولياي خود مي خواند و سپس اخبار آسمان ها و زمين را از آنان مي پوشاند؟! ... اگر امام علي و حسن و حسين برخاستند (و ناگواري هاي فراوان ديدند) پيش از آن، همه اين رويدادها را از بان رسول خدا(ص) شنيدند و ... اگر از خدا مي خواستند اين بلاها را دو رگرداند و ستمگران زمان را از ميان بردارد، چوان تسبيحي كه بندش بگسلد (و دانه هايش پراكنده گردد) رشته حكومت ستمگران از هم مي گسست». (بحارالانوار، ج 26، صص 149-150؛ نيز ر.ك: راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 870)
2. جهان، صحنه آزمون الهي است (حر عاملي، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 530) و بر اساس حكمت خداوندي، آدميان را از ورود در اين عرصه، گريزي نيست. رهبران الهي نيز براي آن نيامده اند كه با اعمال معجزه آميز پيروان خود را از گرفتاري ها برهانند و به رفاه و آسايش دنيوي برسانند. از اين رو، امام علي(ع) اگرچه اسم اعظم را مي داند و با به كارگيري آن مي تواند معاويه را در يك چشم بر هم زدن از ميان بردارد، به فرمان الهي از اين كار چشم مي پوشد (حر عاملي، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 530) و زمينه آزمايش مردمان را فراهم سازد. («لو اذن لي في اهلكه لما تأخرن الكن الله يمتحن خلقه بما شاء» (بحراني، سيد هاشم، ينابيع المعاجز، ص 34)
3. رازگاشيي از اسرار غيبي نيازمند بستري مناسب است. برخي از اين اسرار چنان است كه مردم تاب پذيرش ان ها را ندارند؛ چنان كه امام علي(ع) به سينه خود اشاره مي كند و مي فرمايد: «در اين جا دانشي انباشته، اگر فراگيراني برايش مي يافتم». (نهج البلاغه، حكمت 147، ص 388) در جايي ديگر مي فرمايد: «چيزي مي دانم كه بر شما پوشيده است و گوشتان هرگز نشنيده است. اگر بگويم و بشنويد، به لرزه در مي آييد و ديگر به جاي نمي آييد؛ لرزيدن ريسمان در چاهي ته آن ناپديد». (همان، خطبه، 5، ص 13)
همچنين كساني مي توانند محرم اسرار غيبي شود كه لب از گفن فرو بندند و جز به فرمان حق نگشايند.
سر غيب آن را سزد آموختن ×××× كه زگفتن لب تواند دوختن
در خور دريا نشد جز مرغ آب ×××× فهم كن و الله اعلم بالصواب
(مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، دفتر سوم، ابيات 3386-3387)
از اين رو امام باقر(ع) مي فرمايد: «اگر زبان هاي شما را قفلي بود، همه كس را از سود و زيانش آگاه مي ساختم». (كليني، الكافي، ج 1، ص 264) و امام صادق(ع) سر شايستگي اصحاب اميرمؤمنان(ع) را براي برخورداري از «علم البلايا و المنايا» در اين حقيقت نهفته مي داند كه آنان بر لبان خود مهر نهاده بودند.(همان، ص 265؛ فيض كاشاني، ملامحسن الوافي، ج 3، ص 612؛ صفار قمي، محمد، بصائر الدرجات، ص 261؛ حر عاملي، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 399)
نكته اي ديگر كه سخنان امام علي(ع) ما را بدان رهنمون است، اين است كه رازگشايي ازعلوم غيبي، گاه مي تواند برخي سست ايمانان را به گمراهي بكشاند و از راه ميانه بيرون براند. از اين رو، امير مؤمنان(ع) مي فرمايد: «به خدا، اگر خواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاي او چه بود، توانم ليكن ترسم هدرباره من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا(ص)تفضيل نهيد». (نهج البلاغه، خطبه 175؛ ص 181) پاي فشاري فراوان اميرمؤمنان(ع) بر اين حقيقت كه دانش غيبي خود را از رسول خدا(ص) فرا گرفته، از همين رو است.
اكنون با در نظر گرفتن آن چه گذشت، چگونگي عمل به علوم غيبي را در سه قلمرو امور شخص، روابط اجتماعي و داوري و قضاوت از نظر مي گذرانيم:
1. اعمال شخصي
از ميان امور مربوط به زندگي شخصي معصومان(ع)، بهتر است نمونه اي را برگزينيم و با بررسي آن، تصويري از چگونگي عمل به دانش هاي غيبي در قلمرو امور شخصي به دست آوريم.
چگونگي برخورد امام علي(ع) با موضوع شهادت خويش و خوددارياش از رفتار قهرآميز با ابن ملجم مرادي -كه از پيش او را مي شناخت و از قصد و نيتش آگاه بود (ر.ك: صفار قمي، محمد، بصائر الدرجات، ص 88؛ شيخ مفيد، محمد،الارضاد، ج 1، صص 11-17؛ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 3، ص 34؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج 3، ص 261؛ ابن حسام الدين هندي، كنزالعمال، ج 13، صص 191-195)- از موضوعاتي است كه انديشمندان مسلمان همواره بدان توجه كرده و ديدگاه هاي گوناگون پديد آورده اند. مشكلي كه در اين جا روي مي نماياند، اين است كه بر اساس احكام دين مبين اسلام، هيچ كس نمي تواند با دست خود، خويش را به هلاكت اندازد و از روي آگاهي و اختيار قدم در قربانگاه گذارد. بر اين اساس، چگونه مي توان پذيرفت كه اميرمؤمنان(ع)، با اين كه قاتل خود را مي شناخته قدمي براي حفظ جان خود بر نداشته است؟
در برابر اين مشكل، برخي بزرگان راه چاره را در اين ديده اندكه علم تفصيلي امام را انكار كنند؛ بدين معنا كه هر چند امام علي(ع)به اجمال از شهادت خويش آگاه بوده، اما جزئيات و زمان دقيق آن را نمي دانسته است. (مصنفات الشيخ المفيد (المسائل العكبريه)، ج 6، ص 70؛ ابن شهرآشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج 1، ص 211) گروهي ديگر، پاسخ را در اين جسته اند كه هر چند امام پيشاپيش از چگونگي شهادت خود و زان دقيق آن آگاه بود، اين دانش اندكي پيش از شهادت، از او گرفته شد تا بدين وسيله، آن چه خدا مقدر ساخته است، تحقق يابد. (الريشهري، محمد، موسوعة الامام علي بنابي طالب(ع)، ج 7، ص 243) اما بررسي روايات ما را به حقيقتي فراتر ازاين مي برد و آن اين است كه همان خدايي كه آدميان را از بهخطر انداختن جان خويش بر حذر داشته، اولياي خود را به استقبال از شهادت فرا خوانده است. (شيخ مفيد اين پاسخ را در كنار پاسخ اول آورده است. ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 6، ص 70) از اين رو، امم علي(ع) در پاسخ به اين درخواست كه كس ديگري را به مسجد بفرستد و جان خود را از خطر برهاند، مي فرمايد: «لامفر من الأجل؛ از مرگ حتمي گريزي نيست». (سخن در اين نيست كه دارنده علوم غيبي همواره به علل و اسباب مادي بي اعنا است و خود را به طوفان حوادث مي سپرد بلكه منظور اين است كه هر گاه خداوند شهادت را براي اولياي خود برگزيند، آنان نيز نداي تسليم به رضاي الهي سر مي دهند. به تعبير يكي از انديشه مندان، «كمال تسليم و رضا آن است كه علم باطني آنان هيچ تأثيري در اعضا و جوارح ظاهري آن ها نكند و مانند يك بشر عادي در امور خود و ديگران سير كنند؛ مگر در وقتي كه مأذون باشند و مصلت الهي اقتضا كند. (ر.ك: نمازي شاهرودي، علي، اثبات ولايت، ص 53)) همچنين، آن حضرت در پاسخ به كساني كه از او مي خواستند پيش از وقوع جنايت، قاتل خود را كيفر دهد، فرمود: «چگونه قضاي الهي را تغيير دهم؟» (ابن عبدالوهاب، حسين، عيون المعجزات، ص 49)
2. رفتار اجتماعي
پيشوايان معصوم(ع)، در روابط اجتماعي خود نيز در بسياري موارد، علوم غيبي را ناديده گرفته اند و بر اساس دانش هايي كه از راه عادي به دست مي آيند، رفتار كرده اند. (ر.ك: نمازي شاهرودي، علي، اثبات ولايت، صص 47-53) براي نمونه پيش از آغاز فتنه جمل، طلحه و زبير نزد امام علي(ع) آمدند و از او اجازه رفتن به سفر عمره خواستند. امام در پاسخ فرمود: «والله ما تريدان العمرة و لاكنكما تريدان الغدرة؛ به خدا سوگند، قصد نيرنگ (و برافروختن جنگ) داريد نه قصد عمره». (مصنفات الشيخ المفيد (الجمل)، ج 1، ص 166، نيز ر.ك: طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 373؛ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، ج 2، ص 357؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج 3، ص 22) با اين حال، هنگامي كه آن دو برخواسته خود پاي فشردند، و قسم ياد كردند كه جز عمره هوايي ديگر در سر ندارند، اما به آنان اجازه رفتن داد؛ اما در گفت و گو با ابن عباس همچنان بر اين پاي فشرد كه آنان در پي فتنه و آشوبند و به عهد و پيمان و سوگندهايشان اعتمادي نيست. ابن عباس پرسيد: «پس چرا به آنان اجازه رفتن دادي و به زندانشان نينداختي؟» امام فرمود: «آيا مي خواهي من آغازگر ستم باشم و ... پيش از جنايت، كيفر دهم؟ هرگز چنين نخواهم كرد.» (مصنفات الشيخ المفيد، (الجمل)، ج 1، ص 167)
اميرمؤمنان(ع) بارها بر اينتأكيد مي ورزيد كه معاويه نمي ميرد تا آن گاه كه حكومت بر همه مسلمانان را به چنگ آورد و از اين رو گاه كساني را كه از مرگ معاويه خبر مي دادند، دروغگو مي خواند. (ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 95) اما اين آگاهي غيبي وظيفه امام را براي برخورد با معاويه و نبرد با او تغيير نمي داد و آن حضرت تمامي تلاش خود را براي سرنگوني معاويه به كار مي گرفت.
3. داوري و قضاوت
دارندگان علوم غيبي براي داوري ميان افراد، گاه علم خود را مبناي عمل قرار مي دهند و بي اقامه شهود به قضاوت مي پردازند. (ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، (اوائل المقالات) ج 4، ص 66) شيوه داود پيامبر(ص) چنين بوده است و بر اساس روايات، روش امام مهدي(عج) نيز همين خواهد بود. (ر.ك: كليني، الكافي، ج 1، صص 397-398؛ فيض كاشاني، ملامحسن، الوافي، ج 3، صص 648-650) امام علي(ع) نيز گاه اين راه را در پيش گرفته و با تكيه بر علم خداداي به برخي درگيري ها پايان داده است. براي نمونه، نقل است كه دو نفر بر سر اسبي به نزاع پرداخته، هر يك خود را مالك اسب مي خواند. امام از آنان خواست ادعاي خويش را ابا اقامه شهود اثبات كنند. اما نتوانستند شاهدي بياورند. در اين هنگام، اميرمؤمنان(ع) بر اساس علم غيبي خود، اسب را به مالك اصلي اش داد و خطاب به شخص ديگر، كه خود را به دروغ صاحب اسب مي خواند فرمود: «والله لأنا أعلم بك منك بنفسك؛ به خدا سوگند دانش من درباره تو، از دانش خودت بيش تر است.» (حر عاملي، محمد، اثبات الهداة، ج 2، ص 437) با اين همه شيوه رايج براي، تكيه بر بيّنه و سوگند بوده است. چنانكه پيامبراكرم(ص) مي فرمايد:
من تنها برا اساس بيّنه و سوگند ميان شما داوري مي كنم و [ناگزير] برخي از شما در اقامه دليل زيرك تريد، بنابراين هر كس ه به [دروغ شاهدي اقامه كند و بر اساس آن] پاره اي از مال برادرش را به او دهم[نبايد آن را بستاند، چرا كه در اين صورت] قطعه اي از آتش را به او داده ام.(كليني، الكافي، ج7، ص414، حر عاملي، محمد، وسائل الشيعه، ج27، ص232)
گفتني است كه امام علي(ع) گاه شيوه سومي را برمي گزيد كه بر اساس آن، از يك سو، حق را در كف صاحب اصلي اش مي نهاد و از سوي ديگر نيازي به تكيه بر دانش غيبي نمي ماند. ويژگي آشكار داوري هاي اميرمؤمنان(ع) همين است كه با بهره گيري از تدابيري شگفت انگيز، راه دستيابي به عدالت را هموار ساخته و مدعيان دروغين را به تسليم در برابر حق واداشته است.(ر.ك: هاشمي خويي، حبيب الله ، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج8، ص122-121)
صاحب محتوی:
پرسمان دانشجویی
زبان :
فارسی
منبع اصلی :
http://www.maaref.porsemani.ir//node/3713
جنس منبع:
متن
پایگاه :
پایگاه پرسش و پاسخ های معارف سایت پرسمان
یادداشت :
نوع منبع :
پرسش و پاسخ , کتابخانه عمومی
مخاطب :
بزرگسال
خروجی ها :
Mods
Doblin core
Marc xml
MarcIran xml
مشخصات کامل فراداده
مشخصات کامل اثر
منابع مرتبط :
ثبت نظر
ارسال
×
درخواست مدرک
کاربر گرامی : برای در خواست مدرک ابتدا باید وارد سایت شوید
چنانچه قبلا عضو سایت شدهاید
ورود به سایت
در غیر اینصورت
عضویت در سایت
را انتخاب نمایید
ورود به سایت
عضویت در سایت