پاسخ تفصیلی:
در اين باره بهتر است بطور کلي در باره علم پيامبر و امام ( عليهم السلام) به وقايع آينده از جمله شهادت خودشان به بحث و گفتگو بپردازيم تا در پرتو آن پاسخ سوال مذکور نيز روشن گردد.
در مورد علم امامان(ع) نكاتى را بايد مد نظر قرار داد:
يکم. پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظّف به استفاده از علم عادى بودهاند.
از اين رو همواره در اين گونه مسائل، از طرق معمولى تحقيق و كسب آگاهى نموده و بر اساس برآيندهاى آن عمل مىكردند. سر اين مسأله نيز آن است كه آنان الگوى بشريتاند و اگر در مسير زندگى و حركتهاى اجتماعى، راهى غير از اين بپويند، ديگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانيان به بهانه آن كه آنان با علم لدنى عمل مىكردهاند، از حركتهاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ايستاد.
دوم. برخى بر اين عقيدهاند كه علم غيب براى پيامبر(ص) و امامان(ع) شأنى است؛ يعنى، چنان نيست كه همواره هر چيزى را بالفعل بدانند؛ بلكه اگر بخواهند از طريق غيبى بدانند، خواهند دانست و يا اگر خدا بخواهد، علم چيزى را در اختيار آنان قرار خواهد داد.
سوم. علم غيب گاهى به واقع محتوم و تغيير ناپذير تعلق مىگيرد. بنابراين بعضى از چيزهايى كه پيامبر(ص) و امامان(ع) از طريق غيبى مىدانند، همان چيزى است كه حتما واقع خواهد شد؛ مانند كسى كه از عمارت بسيار بلندى پرتاب گرديده و در بين راه مىداند كه به سرعت به زمين اصابت خواهد كرد. اين گونه آگاهى چيزى نيست كه با آن بتوان تغييرى ايجاد نمود و سرنوشت چيزى را تغيير داد. به عبارت ديگر، گاهى علم به صورت تعليقى و شرطى است؛ مثل اينكه انسان بداند اگر از منزل بيرون رود تصادف خواهد كرد. اين قضيهاى شرطى است و فرد ممكن است با بيرون نرفتن از منزل، خود را حفظ كند؛ ولى اگر بداند كه در روز معينى فلان حادثه براى او اتفاق خواهد افتاد و چيزي اختياري در دگروني آن دخيل نيست، آيا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگيرى نمايد؟ علم ائمه(ع) به كيفيت مرگ خود مى تواند از اين نوع نيز تفسير شود. چند پاسخ در اين زمينه وجود دارد: پاسخ اول : هر چند ائمه (ع ) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند ; اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است و علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نمي آورد به همين دليل علم غيب ائمه (ع ) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست .
امام بر اساس علم عادي خود ميوه اي را پيش روي خود مي بيند كه مانعي از خوردن آن نيست و بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد. براي علي (ع ) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شبهاست به همين جهت به سمت مسجد حركت مي كند علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد براي ايشان تكليفي ايجاد نمي كند. برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كرده اند در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند دو دليل ذكر مي كنند: 1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد; و ساير افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد. 2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است . به همين جهت پيامبر و ائمه (ع ) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نمي كردند شايد يكي از حكمت هاي ممنوع بودن تمسك به نجوم تسخير جن و غيره براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده نيز همين اختلال در نظام عالم هستي باشد. (آيت الله لطف الله صافي , معارف دين , ج 1, ص 121)
پاسخ دوم : هر چند بر طبق روايات فراوان ائمه (ع ) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهي دارند. (اصول كافي , ج 1, باب ان الائمه (ع ) يعلمون علم ما كان و ما يكون ... و بحارالانوار, ج 16, باب 14) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع ) آمده است , استفاده مي شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست , بلكه شأني است يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد. »اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ,هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند, خداوند او را آگاه خواهد كرد« (اصول كافي , ج 1, باب ان الائمه اذا شاؤو ان يعلموا علموا ; و بحارالانوار, ج 26, ص 56, روايات 117و 116) حاصل سخن اين كه علم غيب امام (ع ) شأني است نه فعلي . بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته اند چون اراده نكرده اند كه بدانند. (محمدرضامظفر, علم امام , ترجمه و مقدمه علي شيرواني , ص 73, قابل ذكر است علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مي كند ولي آن را نمي پذيرد.)
پاسخ سوم : اساسا پيامبر اكرم و ائمه (ع ) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند به همين جهت آنان در عين اين كه مي دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد وظيفه داشته اند اقدام كنند ; يا مي دانستند كاري كه انجام مي دهند منجر به شهادتشان خواهد شد, مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن حضرت علي (ع ) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان با اين حال وظيفه داشته اند اين كارها را انجام دهند و اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است اما براي آنان وظيفه اي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص ) واجب بوده است اما براي ساير مسلمانها مستحب است . (علامه طباطبايي , الميزان , ج 18, ص 194, به عنوان يك قول نقل كرده اند)
پاسخ چهارم (از علامه طباطبايي ): جواب اساسي در اين زمينه همين پاسخ هاي قبلي در صورتي كه با اين بيان تفسير شوند, توجيه صحيحي پيدا مي كنند. نكته اصلي در اين پاسخ شناخت چگونگي علم غيب امام (ع ) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است . الف ) قضا و قدر الهي : قدر به معناي حد و اندازه است و مقصود از قدر الهي اين است كه خداوند براي هر پديده و مخلوقي خصوصيات وجودي خاصي قرار داده است و تحت تأثير علت خاصي آن را موجود مي گرداند. يعني پديد آمدن يك شي ئ از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگي هاي وجودي خاص , قدر آن شيء است حد و اندازه وجودي آن شيء است كه خداوند براي آن قرار داده است. به تعبير ديگر تقدير الهي همان نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي است كه هر پديده اي معلول علت خاصي است و قهرا اوصاف و خصوصيات وجودي اش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است . قضا به معناي قطعي كردن , فيصله دادن و به انجام رساندن كاري است و مقصود از قضاي الهي اين است كه خداوند به هر پديده اي پس از تحقق علت تامه اش ضرورت وجود را اعطا كرده .
تحقق حتمي معلول به دنبال تحقق علت تامه قضاي الهي است قضا و قدر الهي در حقيقت از شؤون خلق و ايجاد خداوند است و مي توان آن را به صفت خالقيت برگرداند. ب ) علم الهي : علم الهي به قضا و قدر پديده هاي عالم هستي تعلق مي گيرد خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديده اي با چه اوصاف و ويژگي هايي تحت تأثير علت تامه اش موجود است بايد توجه داشت كه علم خداوند به پديده هاي هستي علم با واسطه يعني علم به صورت آن ها نيست بلكه خود پديده ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراين علم خداوند تعلق مي گيرد به حقايق عالم هستي همان گونه كه در متن واقع موجودند علم خداوند علم به واقع عيني است .
از سوي ديگر چون در مرتبه وجودي خداوند زمان و مكان معني ندارد ; علم او به پديده هاي عالم هستي در بستر زمان نيست بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براي ما كه موجودات زماني و محصور به زمان هستيم تحقق عيني حوادث و پديده ها را از دريچه زمان مي نگريم در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه : حقايق و حوادث هستي همراه با بستر زماني شان (گذشته و حال و آينده ) به صورت يك جا در نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيري در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آنها نمي تواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع در نزد خداست يعني علم خداوند تعلق مي گيرد به مخلوقات و پديده هاي علم خداوند به افعال اختياري انسان نيز بر همين منوال است افعال اختياري انسان نيز يكي از پديده هاي عالم هستي , به همان گونه كه در متن واقع موجودند.
عالم هستي است كه بر اساس نظام علت و معلولي كه حاكم بر جهان هستي تحت تأثير علت تامه اش محقق مي شود يكي از اجزاء علت تامه افعال انسان اراده است . علم خداوند به قضا و قدر افعال اختياري انسان تعلق مي گيرد و به همين جهت موجب جبر نيست يعني خداوند از ازل به افعالي كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر مي شود علم دارد. و همانگونه كه بيان شد علم الهي تعلق مي گيرد به اين واقعيات عيني همانگونه كه در خارج موجودند و به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عيني (تحقق فعل اختياري به دنبال تحقق علت تامه اش نمي شود. ج ) علم امام : امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است از علم لدني و خدادادي (علم غيب ) بهره مند است امام (ع ) به حسب علو رتبه وجودي اش با لطف و اذن الهي به سرچشمه علم الهي متصل مي شود واز حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند آگاه مي شود يعني علم غيب امام از سنخ علم الهي و اتصال به منبع علم الهي است و همان گونه كه در علم الهي بيان شد اين علم علم به واقع عيني است و معني ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد
بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختياري خود امام همراه با علت تامه اش كه علم عادي واراده از اجزاء اين علت است نزد امام حاضر است اين حضور بي واسطه عين معلوم و واقع عيني نزد امام است . بر اين اساس امام حقيقت افعال اختياري خود را مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه از منظري بالاتر كه همان منظر علم الهي است , مي نگرد. به همين جهت از آن جا كه علم غيب امام همانند علم الهي تأثيري در حوادث عالم ندارد چون به معناي حضور عين وقايع نزد عالم است امام (ع ) عكس العملي نشان نمي دهد و بر اساس عادي بشري خود عمل مي كند. و نيز به همين علت اين علم براي امام تكليف آورد نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم منشأ تغيير و تأثير باشد.
علاوه بر اين وقتي امام با لطف و اذن الهي به مرتبه اعلاي كمال و علو وجودي مي رسد و با منبع علم الهي تماس پيدا مي كند در اوج مقام فناي در ذات الهي است او در اين مقام خود نمي بيند و خود نمي پسندد فقط خدا را مي بيند و تنها مشيت الهي را مي پسندد خواسته اي غير از خواست و مشيت الهي ندارد در اين مقام وقتي اراده و مشيت الهي را (بر اساس نظام علت و معلولي و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديده هاي هستي به دنبال علت تامه شان مي يابد خواسته اي بر خلاف آن ندارد. »پسندد آنچه را جانان پسندد« به همين جهت تلاش براي تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از اين كه تأثيري ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست . با توجه به پاسخ چهارم , ساير پاسخ ها مي توانند توجيه درستي پيدا كنند: پاسخ اول كه ائمه (ع ) را مكلف به علم عادي مي دانست نه بر اساس علم غيب با توجه به حقيقت علم غيب مستدل و موجه مي شود زيرا روشن شد علم غيب امام از سنخ علم الهي است كه علم به واقع عيني است و تأثيري در تغيير حوادث عالم ندارد لذا تكليف آورد نيست . پاسخ دوم نيز با توجه به حقيقت علم امام كامل مي شود زيرا اين كه علم غيب امام بالفعل نيست بلكه شأني است يعني هر گاه امام اراده كند كه بداند مي داند هر چند مطلب كاملا درستي است ; اما باز جاي اين سؤال باقي است كه شايد ائمه با علم شأني از كيفيت شهادت خود آگاه بوده اند يعني اراده كرده اند كه بدانند - كه اتفاقا روايات متعددي دلالت بر علم ائمه به شهادتشان دارد. (اصول كافي , ج 1, ص 258, احاديث 1 تا 8) پاسخ كامل اين است كه علم غيب امام به نحوه شهادت خود, از سنخ علم الهي است كه تأثيري در حوادث عالم ندارد هم چنين پاسخ سوم با همين تفسير اگر توجيه شود صحيح خواهد بود زيرا: اگر مقصود از اين كه تكليف ائمه با ساير افراد بشر متفاوت است اين باشد كه خداوند اصلا دو سنخ تكليف جعل و تشريع كرده است يك دسته براي پيامبر(ص ) و امام و يك دسته براي ساير افراد بشر سخني كاملا نادرست و غير مطابق با واقع است .
تكاليف الهي بر اساس مصالح و مفاسدي كه متوجه انسان است تشريع شده و همه افراد بشر از جمله پيامبر و امام در آن مشتركند به جز چند حكم خاصي كه نبي اكرم داشته اند و به دليل معتبر ثابت شده است . اما اگر مقصود اين باشد كه علم غيب ائمه به نحوه شهادتشان چون از سنخ علم الهي است بر خلاف علوم عادي بشر تكليف »وجوب حفظ جان از خطر و هلاكت « را براي آنان به دنبال نمي آورد پاسخ صحيحي است كه در گرو شناخت حقيقت علم الهي است كه پاسخ چهارم به آن مي پردازد.
در زمينه پاسخ چهارم مي توانيد به آثار زير مراجعه كنيد:
1- الميزان , ج 18, ص 192, ج 13, ص 74و 72, ج 19, ص 92, ج 12, ص 144, ج 4, ص 28 .
2- معنويت تشيع , علامه طباطبايي , مقاله علم امام , ص 215 3- در محضر علامه طباطبايي , محمد حسين رشاد, ص 121