]
در مورد شناخت هدف آفرينش، در قالب يک مقدمه و چند نکته و تذکر، به گفتگو مي نشينيم:
الف) مقدمه تذکر اين نکته را به عنوان مقدمه خاطرنشان مي سازيم که: «آفرينش» لباس «بوجود آمدن» است که خداوند آن را بر پيکره «نيستي» (عدم) پوشانده و با «بوجود آوردن همه» آنها را از زاويه نيستي به گرماي خورشيد هستي منتقل ساخته؛ از اين رو «وجود» خود نعمتي است که از آبشار الطاف الهي سرچشمه گرفته و اگر چيزي که امکان و شايستگي آفرينش و به وجود آمدن داشت اما آفريده نمي شد آن وقت جاي انتقاد بود. زيرا عقلاً و فطرتاً معلوم است که هميشه «بودن» و «داشتن» بهتر از «نبودن» و «نداشتن» است. درباره هدف آفرينش چند نکته گفتني است؛ اول آنكه، معناى هدف بايد مشخص شود. «هدف براى هر کار و هر راه، نقطهاى است كه آن راه و کار، به آن ختم مىشود». دقت كافى در اين نكته، ما را از خطاهاى بسيارى ايمنى مىبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كسانى قرار گرفته است كه به معناى صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگى و يا از اجزاء حيات دنيوى بشر بوده و در مواردى ايدهآل براى بخشى از زندگى به حساب مىآمده، هدف براى كل حيات تلقى نمودهاند؛ و با توجه به چگونگى اين تلقى و انتخاب، دچار زيان در زندگى يا شكستهاى روحى شدهاند. در اين باب، مىتوان به كسانى اشاره كرد كه بهرهمندى از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالى كه اين تصور غلطى است؛ چرا كه آنچه جزء زندگى است نمىتواند هدف زندگى باشد. براى چنين افرادى پس از پايان زندگى، يعنى حيات دنيوى، رسيدن به هدف، هيچ تصويرى ندارد. يا كسانى كه رسيدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفى و مأيوسانهاى نسبت به زندگى بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگى دنيوى، نيل به هدف ديگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «زندگى» و «هدف از زندگى» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، بايد مافوق حيات طبيعى قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعى محض و شئون آن نگيريم. براى آگاهى بيشتر ر.ک: عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشهها (زندگى، آثار و انديشههاى استاد محمد تقى جعفرى)، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، ص 220. دوم: بايد هدف را به درستى بشناسيم. روشن است كه متفكران و انديشمندان بسيارى در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدفها صحيح شناخته و به ديگران شناسانده شده باشد. ضديت و يا تناقض بسيارى از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است. بيان يك مثال قدرى از اهميت اين نكته پرده بر مىدارد. فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مىدانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه مىشود؛ امّا شما اين داروخانه را نمىشناسيد. اكنون درمىيابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر؛ تا چه حد ضرورى و جدى است. يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براى يافتن دارو مهم است، اين كه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد، اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذير براى شما در پى خواهد آورد. در اولين قدم از جستجو، براى يافتن هدف زندگى و راه رسيدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مىكند كه هر چند تكاندهنده است، براى هوشيارى و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين مىگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهى رفت و يك بار زندگى را تجربه خواهى كرد» اين اخطار و گوش زد مهم و جدّى، ما را بر آن مىدارد كه با دقتى متناسب با اهميت موضوع و موشكافى بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايى براى يافته خود دست و پا كنيم. با توجه به نكات مذكور متوجه خواهيم شد كه شناخت هدف زندگى، كار آسانى نيست تا در توان ما يا امثال ما كه خود براى اولين و آخرين بار از اين راه مىگذريم، بگنجد. گويى بايد دستى از آستين غيب برآيد و با انگشت اشارهاى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمايد. خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگى رسيدن به آن، كارى كارستان كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و بر ناتوانى ما بدون هدايت هاي او در اين باب، عليم است؛ حكيمانه و مشفقانه در حالى كه به همه جهان هستى احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند؛ هدف زندگى و راه رسيدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مىآموزد؛ و ما كه اين را كاملترين و مطمئنترين تعليم مىدانيم، با استفاده از آيات قرآنى يعنى سخن خداوند آن را براى شما باز مىگوييم. خداوند متعال در آيات گوناگون اين حقيقت را براى ما بازگفته كه همه جهان هستى و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پايان زندگى به سوى خداوند و از آنِ اوست: «وَ إِلَى اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوى اوست»، (لقمان / 22). «وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و [همه] كارها به سوى خدا بازگردانده مىشود»، (آل عمران / 109). بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر تصوير كرده است، فقط خداست و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوى خداوند در حركت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوى آن هدف و غايت داريم. هدفى كه ماوراء زندگى و عالم مادى بلكه محيط بر عوالم بالاتر، برتر و ديگر است. بنابراين، هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، بازگشت اوست به اصل خويش؛ و اين عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوى خداوند. به بيان ديگر، انسان تنزل يافته بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلى خود نائل شده، در موطن حقيقى يعنى قرب حضرت حق فايز گردد. اما چگونگى رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را نيز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبيين اين چگونگى را بر دوش برترين انسانها يعنى انبياء قرار داده است و در واقع در پرتو پيروى از ايشان و عمل به هدايتها، ارشادات و تعاليم آنان است كه آدمى مىتواند به اصل خود يعنى حقيقت انسانيت و روح خدا كه هدف اصلى، اصيل و اساسى زندگى اوست، دست يازد. به بخشى از آيات خدا در اين باب توجه فرماييد: «...فَاتَّقُوا اللّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ...؛ پس اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است: پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىكند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، از تاريكىها به سوى روشنايى بيرون برد»، (طلاق / 10 ـ 11). اين آيات با لحن خاصى اين حقيقت را مطرح مىكنند كه پيامبران آمدهاند تا با دستگيرى انسان، او را از تاريكىهايى كه به واسطه تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور كه همان حقيقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ اى پيامبر، ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم؛ و دعوتكننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك»، (احزاب / 45 ـ 46). اين عبارات نيز بخوبى حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت انبيا براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناك، روشنگر راه آدمى در رسيدن به مقصود و هدف زندگىاند.
چون رسيد اندر سبا اين نور شرق | غلغلى افتاد در بلقيس و خلق |
روح هاى مرده جمله پر زدند | مردگان از گور تن سر بر زدند |
يكدگر را مژده مىدادند، هان | نك ندايى مىرسد از آسمان |
زان ندا دينها همى گردند گبز | شاخ و برگ دل همى گردند سبز |
از سليمان آن نفس چون نفخ صور | مردگان را وا رهانيد از قبور |
(مثنوى / 4/839 ـ 843) ناگفته نماند كه قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسيدن به هدف حقيقى و اصلى انسان در زندگى تلقى كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره مىكنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين [مراتب ]پستى بازگردانيديم، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند كه پاداشى بىمنت خواهند داشت»، (تين / 4 ـ 6). «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ...؛ واقعا انسان دستخوش زيان است، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند»،(عصر / 2 ـ 3). بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن گشت: اول، هدف زندگى خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن. دوم، هدف زندگى رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلى خود يعنى «حقيقت انسان» و «روح خدا» است. سوم، خداوند چگونگى و كيفيت رسيدن به اين هدف را توسط انبياء الهى براى ما روشن ساخته است. خداوند در كنار عقل كه حجت درونى است و در راه رسيدن به هدف زندگى ما را به كلياتى رهنمون مىكند انبيا و كتب آسمانى را به منظور راهنمايى و معرفى جزئيات اين راه و مسير، فرستاده است. چهارم، ايمان و عمل صالح دو ركن اصلى و مهم براى نيل به هدف حقيقى زندگى تلقى شده است. از همه آنچه به طور فشرده و اجمالى گفتيم، روشن مىشود هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه «انسان»، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود كه دارد و يا كسب مىكند، مىتواند به هدف حقيقى زندگى دست يابد. معنى اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبى بودن، لزوما از هنرمند بودن، يا جوان بودن يا تلاشگر بودن يا پزشك و كارگر و ... بودن جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مىتوانند با شناخت صحيح هدف زندگى و چگونگى رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق بخصوصى و در يك كلام «ايمان و عمل صالح» در سير به سوى خداوند و بازگشت به حقيقت انسانى شركت جويند. با اين نگاه به هدف زندگي، تلاش در جهت ايمان وعمل صالح هر چند سخت باشد اما بسيار لذت بخش است. او رو به سوي خدا آوردن هر چند دوري برخي از اطرافيان را به دنبال دارد اما بسيار آرامش بخش و آميخته با انس و لطف است و هجران از اين وصال بسيار جانسوز است چنان که عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت از مولانا جلال الدين رومى:
بشنو از نى چون حكايت مىكند | و زجدايىها شكايت مىكند |
كز نيستان تا مرا ببريدهاند | در نفيرم مرد و زن ناليدهاند |
اين گونه مىسرايد:
حبذا روزى كه پيش از روز و شب | فارغ از اندوه و آزاد از طرب |
متحد بوديم با شاه وجود | حكم غيريت به كلّى محو بود |
بود اعيانِ جهان بىچند و چون | ز امتياز علمى و عينى مصون |
نى به لوح علمشان نقش ثبوت | نى ز فيض خوان هستى خورده قوت |
نى ز حق ممتاز و نى از يكدگر | غرقه درياى وحدت سربهسر |
ناگهان در جنبش آمد بحر جود | جمله را در خود ز خود بيخود نمود |
امتياز علمى آمد در ميان | بىنشان را نشانها شد عيان |
واجب و ممكن ز هم ممتاز شد | رسم و آئين دويى آغاز شد |
بعد از آن، يك موج ديگر زد محيط | سوى ساحل آمد ارواح بسيط |
موج ديگر زد پديد آمد از آن | برزخ جامع ميان جسم و جان |
پيش آن كز زمره اهل حق است | نام آن برزخ مثال مطلق است |
موج ديگر نيز در كار آمده | جسم و جسمانى پديدار آمده |
جسم هم گرديد طورا بعد طور | تا به نوع آخرش افتاده دور |
نوع آخر آدم است و آدمى | گشته محروم از مقام محرمى |
بر مراتب سرنگون كرده عبور | پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور |
گر نگردد باز مسكين زين سفر | نيست از وى هيچكس مهجورتر |
نى كه آغاز حكايت مىكند | زين جداييها شكايت مىكند |
اميد آنكه خداوند ما و شما و همه جوانان، دانشجويان و انسانهاى حقيقتجو را در شناخت هدف زندگى و رسيدن به آن، يارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند. براى آشنايى بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعا خواندنى است: 1. انسان از آغاز تا انجام، علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجانى، الزهراء، تهران. 2. مقالات، استاد محمد شجاعى، سروش، تهران، ج اول. از منابع زير نيز مىتوانيد استفاده نماييد: 1. فلسفه و هدف زندگى، محمد تقى جعفرى. 2. زندگى ايدهآل و ايدهآل زندگى، محمد تقى جعفرى. 3. انسان از ديدگاه اسلام، عبدالله نصرى. 4. فلسفه و هدف زندگى، زين العابدين قربانى. 5. هدف زندگى، شهيد مرتضى مطهرى. جهت پاسخ، خوب است در پايان يك سؤالي از شما داشته باشيم؛ اگر برادر كوچك شما _و يا در آينده_ پسر چهار پنج ساله شما چنين بگويد چرا من مجبورم در خانه باشم؟! من مي خواهم فرار كنم! اصلا من مي خواهم خودم را از بين ببرم! چرا مرا مجبور مي كنيد؟! شما چه جوابي براي او داريد؟! واقعيت مطلب اين است كه وجود يافتن هر چيز، نشانه لطف و تلاش و بخشش وجود دهنده است اگر شخص «كريم و رحيم» لطف نكند جاي اين سؤال هست كه چرا لطف نكردي؟ و تو كه مي توانستي بيافريني چرا نيافريدي؟! البته براي حل مشكل خوب است ريشه يابي كنيم در چه هنگامي اين نوع پرسش ها و اعتراض ها به ذهن مي آيد؟ اگر دقت كنيم شايد به اين نتيجه برسيم؛ آن گاه كه خواسته هاي ما تامين نشده و يا انتظار ما از زندگي برآورده نشده و يا درباره احتمال عذاب و بازخواست سنگين فكر مي كنيم چنين پرسش هاي ذهن ما را مشغول مي كند. اما اگر در مثال بالا؛ پدر و يا برادر بزرگتر تمام خواسته هاي فرزند را برآورده كنند و زندگي آينده مناسبي براي او ترميم كنند. به فكر نابودي خود نمي افتد. بنابراين براي حل مشكل از جهت «رفتاري» خوب است ذهن و دل خود را به نعمت هاي خدا و لطف هاي او متمركز كنيم. و زندگي خود را سامان دهيم در اين صورت هجوم چنين افكاري به حداقل مي رسد. براي رفع نكات ابهام ديگر منتظر مكاتبات بعدي شما هستيم.
بيان ديگر
راز آفرينش يکي از بنيادي ترين مباحث مطرح در طول تاريخ تفکر بشري است و همواره در امتداد قرن ها و عصرها، اذهان بسياري را به خود مشغول کرده است و بشر در طول تاريخ همواره مي خواسته تا بداند که از کجا آمده؟ براي چه آمده؟ و به کجا مي رود. به گفته مولوي:
روزها فکر من اين است و همه شب سخنم | که چرا غافل از احوال دل خويشتنم |
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا | يا چه بودست مراد وي از اين ساختنم |
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود | به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم |
پس پرسش اين است که ما چرا آفريده شده ايم و هدف از خلقت انسان چيست و اگر خدا ما را نمي آفريد چه مي شد و به اصطلاح به کجاي عالم بر مي خورد؟
بايد توجه داشت که براي پاسخ به اين پرسش اساسي، متفکران مختلفي، پا به اين عرصه گذارده و در اين باره قلم فرسايي کرده اند و البته هر کدام، از زاويه خاصي بينش و جهان بيني خود پاسخ هايي را ارائه کرده اند که در اين ميان مي توان به گفتار عرفا و متکلمان و فلاسفه اشاره کرد که هر گروه خود نيز گاه داراي رويکرد ها و تبيين هاي متفاوت و مختلفي در اين باره هستند که ما براي پرهيز از طولاني شدن سخن از ذکر بسياري از مطالب صرف نظر کرده و به معرفي منبع، تتبع در اين باره را به شما واگذار مي کنيم و در عين حال براي آن که دورنمايي از بحث در دسترس ما قرار گيرد به يک تبيين از فلاسفه و يک تبيين از متکلمان درباره فلسفه آفرينش انسان و جهان بسنده کرده و پايان سخن را به تبيين قرآن از فلسفه خلقت اختصاص مي دهيم.
نظريه فلاسفه: فلاسفه اسلامي هدف آفرينش انسان را بر مبناي فياضيت الهي مطرح مي سازند. به اين بيان که خدا، هستي مطلق و وجود صرف است و از جميع کمالات وجودي نيز برخوردار است. چنين وجودي منشأ و سرچشمه تمام خيرات و فضايل و کمالات است ذات احديت واجد همه صفات کماليه است و هيچ نقص و عيبي در ذات او راه ندارد و همه صفاتش عين ذات متعالي وي هستند ذات واجب الوجود از آن جهت که کامل و تمام است، فياض علي الاطلاق است چرا که لازمه کمال، فياضيت است و هر موجودي که کامل باشد فياض نيز هست و هر موجودي که ناقص باشد از فيض بخشي تهي است، بنابراين فياضيت مطلقه حق تعالي ايجاب مي کند فيض بخشي را و جهان آفرينش نيز محصول عاليه فيض اوست خدا = واجب الوجود --> دارا بودن همه صفات و کمالات --> فيض بخشي يکي از کمالات است --> آفرينش جهان نتيجه صفت فياضيت است
(نصري، عبدالله، فلسفه خلقت انسان، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ دوم، 1379).پس آنچه از مبدأ وجود صادر مي شود، صدورش براساس فيض وجودي آن مبدأ است. از آنجا که همه موجودات از ذات احديت کسب فيض مي کنند، هيچ يک از آنها به هيچ وجهي از وجوه، نه سبب وجود اوست و نه غايت وجود او و نه موجب کمالي براي اوست. چرا که درغير اين صورت نمي توان از خدا به عنوان وجودي کامل و مطلق ياد کرد.
نظريه متکلمان:متکلمان معتزلي معتقدند که خلق موجودات بر خداوند واجب است؛ يعني آفرينش موجودات از سوي حق تعالي براساس ضرورت انجام گرفته است. در بحث از فاعليت حق تعالي و کيفيت افعال وي معتزله معتقدند که صدور فعل از خدا براي رسيدن به اغراض و غاياتي زايد بر ذات است يعني غرض از فعل حق تعالي رساندن خير و منفعت به بندگان است نه به ذات خود تا اشکال استکمال نفس ذات پيش آيد.
توضيح آن که: اگر غرض زايد بر ذات، به خود خداوند بازگشت کند لازمه آن اين است که خداوند بعد از رسيدن به هدف خود استکمالي در ذاتش ايجاد شود و اين هم با کمال ذاتي حق تعالي منافات دارد چرا که بايد قبلا در ذات خداوند نقص فرض شود تا پس از صدور فعل و رسيدن به غايت آن، آن نقص برطرف شود در حالي که مي دانيم وجود خداوند سراسر خير است و کمال و تصور نقص نيز در ذات وي با توحيد منافات دارد، بنابراين، غرض زايد بر ذات بايد حتما به بندگان برگردد نه به وي تا به اشکالي برنخوريم. يعني هدف خداوند از خلقت اين بوده که به موجودات خير و منفعت برساند.
من نکردم خلق تا سودي کنم | بلکه تا بر بندگان جودي کنم |
(نصري، عبدالله، فلسفه آفرينش، ص 416، دفتر نشر معارف، چاپ اول 1382).
هدف آفرينش از ديدگاه قرآن:در چند آيه از قرآن به فلسفه خلقت اشاره شده که خلاصه وار به آنها مي پردازيم:
1. «اني جاعل في الارض خليفه ؛ همانا من روي زمين جانشين قرار خواهم داد»
(بقره، آيه 30) .
اين آيه که پيرامون خلقت انسان است هدف از آفرينش انسان را خلافت و جانشيني خدا معرفي مي کند. منظور از جانشيني خدا نيز اين است که خداوند پرتوي از صفات خود را در درون انسانها به وديعه نهاده است که اگر اين استعدادها به فعليت برسند، انسان به والاترين مراحل کمال دست خواهد يافت. بنابراين طبق اين آيه، هدف از خلقت، «انسان کامل» است.
2. «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون؛ و من جن و انس را نيافريدم مگر آن که مرا عبادت کنند»
(ذاريات، آيه 56).بنا بر آيه فوق، هدف خلقت انسان، عبادت و بندگي خداست يعني انسان بايد تن به بندگي خدا و عبوديت وي داده و جز در برابر او در برابر هيچ کس سر فرود نياورد، بايد توجه داشت که منظور از عبادت صرف نماز و روزه و ساير فروعات و اذکار نيست بلکه طبق جهان بيني قرآن هر حرکت و عمل مثبتي که از انسان صورت گيرد به شرط آن که به انگيزه قرب ربوبي و براساس ارزش ها و تکاليف الهي باشد آن عمل و حرکت عبادت است.
3. «انا لله و انا اليه راجعون؛ ما از خداييم و بازگشت ما به سوي اوست»
(بقره، آيه 156). آيه مزبور هم مبدأ انسان را خدا مي داند و هم مقصد وي را، چه آن که آغازش از خداست و پايان و سرانجامش نيز به سوي اوست بر طبق اين آيه، هدف انسان سير به سوي خداست.
سير به سوي خدا، يعني اين که انسان، مراتب وجودي را طي کرده و با «شدن هاي» خويش، خود را به سوي هستي مطلق کشاند.
4. «الذي خلق الموت والحيوه ليبلوکم ايکم احسن عملا و هوالعزيز الغفور؛ او کسي است که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدامتان داراي عمل بهتر هستيد و او عزيزي آمرزنده است»
(ملک، آيه 2).بنابراين آيه هدف از آفرينش وجود انسان هاي نيکوکار بوده است و هر انساني که از عمل نيکوتري برخوردار باشد خود را به هدف آفرينش نزديکتر ساخته است. در حقيقت اين آيه هدف خلقت را نيل انسانها به کمال وجوديشان دانسته است.
نکته:در برخي آيات قرآن، انسان، به عنوان هدف نهايي خلقت معرفي شده است:
«هو الذي خلق لکم ما في الارض جميعا؛ او کسي است که آنچه در زمين است براي شما خلق کرد»
(بقره، آيه 29).«الذي جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء؛ کسي که براي شما زمين را گسترده و آسمان را برافراشت»
(بقره، آيه 22).نتيجه گيري:
همانگونه که ديده شد خداوند متعال خلقت جهان را به خاطر انسان معرفي مي کند واز طرفي هدف از خلقت انسان، رسيدن وي به کمالات خود و به فعليت رساندن ظرفيت ها و توانايي ها و حصول و دستيابي به قرب ربوبي و در يک کلام هدف آفرينش، انسان کامل است. از اين روست که در بعضي احاديث پيامبر گرامي اسلام به عنوان هدف آفرينش معرفي شده است «لولاک لما خلقت الافلاک؛ اگر تو نبودي افلاک را نمي آفريدم»
(محمد باقر، مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 405، مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان، 1404).از آنجا که پيامبر(ص) و امام(ع) کاملترين افراد بشر هستند و غايت خلقت نيز تحقق کاملترين افراد است پس گويي پيامبر و امام غايت وهدف خلقت هستند همانگونه که ملاحظه شد آيات مختلف قرآن درباره فلسفه خلقت اگر چه هر يک بياني به ظاهر مستقل دارند اما در همه آنها يک روح واحد به عنوان هدف از خلقت انسان حاکم است که در يک کلام مي توان از آن به نام «انسان کامل» (1) ياد کرد که به بالاترين مقام قابل دستيابي براي بشر که همان قرب ربوبي است دستيافته است. منظور از قرب ربوبي (2) اين است که آدمي به مقامي برسد که ربط خود را به خدا دريابد. دريابد که سراسر موجودات عالم آفرينش عين ربط به او هستندو فقر خويش و وابستگي خود به خدا را درک کند که اين امر، درکي حضوري و عرفاني و شهودي است نه حصولي يعني انسان به آن مقامي دست يابد که به جز خدا به هيچ چيز ديگر توجه نداشته باشد وجود او عين خلوص شده و هيچ عملي از او جز براي رضا خدا سر نزد. انساني که به اين مقام دست يابد هيچ گونه استقلالي براي خود قايل نبوده و در يک ارتباط دائمي و شهود عرفاني با خدا به سر مي برد و در اين مقام و مرتبه است که ديگر اثري از خود و خودنمايي خويشتن براي او باقي نيست، هر چه هست خداست و بس.
خلاصه آن که روشن شد که هدف از خلقت انسان، ترقي و صعود و پيوستن به هستي مطلق و محو شدن در کمالات الهي و قرب ربوبي است و هيچ دستاوردي براي بشر و هيچ موجود ديگري بالاتر از اين امر نمي توان يافت و همين هدف، راز خلقت جهان و انسان است. پس بايد حيات نفساني را فرصتي الهي و عنايتي رباني براي خود بدانيم که در اختيار هيچ موجود ديگري نهاده نشده است که در صورت حرکت صحيح و استفاده بهينه از آن متضمن وصول به مراتبي است که هيچ موجودي حتي ملائک نيز ياراي وصول به آن را نخواهند داشت.
پي نوشت ها:
-واعظي،احمد، انسان از ديدگاه اسلام، فصل پنجم، سمت، چاپ اول، 1377.
- رجبي، محمود، انسان شناسي، فصل نهم، انتشارات مؤسسه امام خميني، چاپ اول، 1380.[كامل از كد58315]
- فرازهايى از اسلام، علامه طباطبايى،
- تكامل اجتماعى انسان، مرتضى مطهرى،.
- عدل الهى، استاد مطهرى،
براي مطالعه بيشتر ر.ک: نصري، عبدالله، فلسفه آفرينش، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382.