پاسخ تفصیلی:
ظام اسلامـي بر سه پايه استـوار است: رهبـري (امامت و حكـومت), قـانـون (احكام اسلامـي) و امت. امت, يعنـي عمـوم مـردم مسلمان, تكيه گاه حكـومت اسلامـي و وسيله تحقق احكام اجتماعي اسلام هستند. ((مردم)) در نظام اسلامـي اهميت و حقـوق زيادي دارنـد. حق مـردم بـرحكـومت از نظر فقهي و اخلاقـي يكـي از بزرگتـريـن حقها شمرده مـي شـود.
به رهبـران تـوصيه شـده است كه هميشه درميان ملت و در خـدمت آنان ـ خصـوصا مستضعفيـن ـ باشند. زندگـي خـود را با سطح زندگـي اكثـر مـردم تطبيق دهنـد.
با تـواضع و فـروتنـي با آنها برخـورد كنند و گـوشي شنـوا براي شنيدن سخنان و انتقادهاي آنان داشته باشند.
از سـوي ديگـر به مردم تـوصيه بلكه تكليف شـده است كه هميشه در صحنه حضـور داشته باشنـد و ناظر بر رفتار و كردار رهبـران خـود باشند.
دخالت در امـور به صـورت امـر به معروف و نهي از منكـر يكـي از وظايف آحـاد مـردم است. عدم حضـور و عدم دخـالت مـردم در امـور سياسـي و اجتماعي زمينه را بـراي ظهور استبـداد وانحراف حاكمان فراهم مي كند.
بنابرايـن اهميت و نقش مردم در حكومت اسلامي چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسـووليت حكومت در برابر آنها بسيار مهم است.
اما آيا همه اينها به ايـن معنـي است كه ((اكثـريت)) هميشه ملاك شناسايي حق از باطل است؟ ايـن سوال مهمي است كه بايد جواب داده شود. آن چنان كه آيات قرآن بيان مي فرمايد و تجربه تاريخ هـم آن را تاءييـد مـي كنـد. متاءسفانه اكثـريت مردم هميشه در راه حق و طرفدار حقيقت نبوده اند.
قرآن در مـوارد زيادي از اكثر مردم شكـوه و شكايت مي كند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبياء و اولياء الهي مـورد نكـوهـش و تقبيح قـرار داده است.
در ســـــوره انعام (آيه 116) مـي فرمايـد: (و ان تطع اكثـر مـن فـي الارض يضلـوك عن سبيل الله) يعني: اگـر از اكثـر مردم زميـن پيروي كنـي تـو را از راه خـدا گمراه مي كننـد... در سـوره اعراف (آيه 187) مـي فرمايـد: (ولكـن اكثرالناس لا يعلمـون) يعنـي: اكثر مردم نمـي دانند و درجاي ديگر مـي فـرمايـد:(ولكـن اكثرالناس لايشكرون) يعنـي: اكثـر مردم شكـر نمي كنند. همچنيـن تعبيرهايي چون: (اكثرالناس لايومنون)(هود,17), (فابـي اكثرالناس الاكفـورا) (اسراء, 89)(و لقـد ضل قبلهم اكثـر الاوليـن) (صافات, 71);... تنها جمله (اكثرالناس لايعلمون) (اكثر مردم نمـي دانند.) در قرآن حدود يازده بار تكرار شده است.
(و اگر (اكثرهم لايعلمون) هـم در نظر بگيريد به دهها مورد مي رسد.) علاوه بر آيات قرآن روايات زيادي نيز هميـن نكته را گـوشزد كرده است, تا آنجا كه علامه مجلسي بابـي را در كتاب پرارج ((بحارالانـوار)) به ايـن عنـوان (قله عدد المـومنيـن) اختصـــاص داده است.
سـرگذشت قـوم نـوح, ابراهيـم و بسياري ديگر از پيامبـران و عدم ايمان مردم زمان آنها نمـونه هاي عيني ايـن واقعيت تلخ هستند كه (وما آمـن معه الاقليل) (جز عده كمـي ايمان نياوردنـد.) حتـي به گفته قرآن و شهادت تاريخ آنان كه به پيامبران ايمان آوردنـد در بسياري از مـوارد دچار ايـن آفت شـدند و اكثريت آنان از سيره و روش پيـامبـر خـود پيـروي نكـردنـد و در ادامه راه دچـار ضعف و دگرگـوني در عقيده و عمل شدند, قرآن در مورد قـوم مـوسي بعد از ايمان آوردن آنها و از زبـان آنان مـي فـرمايـد: (اجعل لنا الها كما لهم آلهه) (اعراف, 138) يعني: براي ماهـم خدايي مانند خداي آنها (بت) قرارده. در جاي ديگر درباره اصحاب طالـوت مـي فرمايد:
اكثر آنها از نهري كه نهي شده بـودند, نوشيدند.(بقره, 249) امت اسلام هـم كه امت بـرتـر است, نيز متـاءسفــــــانه بعد از رحلت پيامبـر(ص) دچار اكثـريت و اقليت شـد و اهل حق كه اهل بيت عليهم السلام و ياران آنها بـودنـد در محـاصـره اكثـريت مخالف يا ساكت قرار گرفتند.
درميان رواياتـي كه علامه مجلسي در بحارالانـوار در بـاب مزبـور آورده, احـاديثـي است كه ائمه ـ عليهم اسلام ـــ از اقليت شيعيـان واقعي در ميـان جمـاعت شيعه خبـر داده انـد. حتـي اميرالمومنيـن(ع) نتـوانستند همه اهداف و برنامه هاي خـود را در زمان خلافت خـويـش و به خاطر مقاومت مردم اجرا كنند و در روايتي در روضه كافي (حديث 21)باسند صحيح خـود آن حضرت از ايـن مـوارد سخـن گفته است. امام راحل(ره), هـم با همه حمايت و پشتيباني كه از نـاحيه ملت داشت همه آنچه را در نظر داشت از احكـام اسلام به خـاطـر مـوانع اجتمـاعي مـوفق به اجـراء آن نگـرديد.
بـاوجـود ايـن همه آيـات و روايـات و بـا وجـود قضـاوت قـرآن و معصـوميـن عليهم السلام درباره (اكثرالناس) آيا مي تـوان نظر اكثر مردم را به طـور مطلق حجت و دليل دانست و آن را معيار شناسايـي حق قلمـداد كـرد؟! روشـن است كه جـواب منفـي است. ايـن يكـي از تفاوتهاي مهمي است كه نظام اسلامي را از نظام دمـوكراسي و جامعه مدنـي(غربـي) جـدا مـي كند.
مفسر بزرگ قرآن, علامه طباطبايـي, در تفسيـر پـرارج خـود ذيل آيه آخـر سـوره آل عمـران, مباحث بسيار ارزنده اي را در ايـن زمينه مطـرح كرده انـد. ايشان مـي فـرمايـد: ((ملل غرب مسيحـي براي اينكه انجيل آنها حكمي و دستـوري از حلال و حـرام نـدارد, پـايه تمـدن خـود را بـر اراده و خـواست اكثـر گذاشتند كه هرچه آنها خـواستند, حكـم مشروع و قانـوني نيز همان است تـا آنجا كه انتحار (خـودكشـي) از كارهاي مشـروع آنهاست.)) مرحـوم علامه تاءكيد مي كند كه آنچه از آنها مـي بينـي جهش صنعتـي است نه تمدن اخلاقي و ديني.
از اينجا روشـن مي شـود آنچه در پاره اي سخنراني ها و مقاله ها, در مطبـوعات, ديده مي شـود كه هدف انقلاب را برقراري ((دمـوكراسـي)) معرفـي مـي كننـد. چقـدر از راه حق دور افتـاده انـد و دانسته يا ندانسته انقلاب و نظام را به بيـراهه و انحـراف مـي كشاننـد و يا كساني كه جامعه مـدنـي را با رنگ و لعاب غربـي ترويج مـي كننـد. نظام دموكراسي و جامعه مدني غربي يك نظام ((خنثي)) و موكـول به خـواست اكثريت است, در حالـي كه نظام اسلامي, نظامي هدايت شده و داراي مرزهاي مشخص است.
به عبارت ديگر: دمـوكراسي, نظامي زميني و خاكي اما نظام اسلامي از نظر چارچـوب و معيارهاي نظامي الهي و آسماني است.
شعار شيعه بـر خلاف اهل سنت, در طـول تـاريخ ايـن بــوده است كه ((اجماع)) (اتفاق همگاني) به خودي خـود حجت نيست. بلكه بايد در برگيرنده تاءييد معصـوم باشد؟ آيا اصالت دادن به ((دمـوكراسي)) (اجماع) و نظر (اكثرالناس) از نـوع غربي كه برخي در داخل آن را تـرويج مـي كننـد به معنـي تسليـم شـدن در بـرابـــر نظريه اي كه ائمه عليهم السلام و شيعه يك تـاريخ بـا آن مبـارزه كـرده انـــد, نيست؟! در منطق اميرالمومنيـن(ع) ((حق)) را از طريق ((اكثريت)) شناختـن, سطحي نگري و به تعبير آن حضرت ((نگاه به پاييـن)) است, بلكه بايد ابتـدا ((حق)) را شناخت سپـس اهل حق را تشخيص داد كه به تعبيـر آن حضرت ((نگاه به بالا)) است. حضـرت مطلب فـوق را در جـواب فردي كه در اثر كثرت مخالفان اميرالمومنيـن(ع) دچار شك و ترديد شده بود فرمود.
دخالت و نظارت مردم در امـور سياسي در اسلام امري لازم و ضروري و ضامـن سلامت نظام اسلامـي است ولـي تفاوتهاي اساسي با دمـوكراسـي غربي دارد.
به موازاتي كه قرآن و روايات از اكثريت منحرف نكوهـش كرده است, از اقليت طرفدار حق ستايـش و تمجيد كرده و از آنان خـواسته است كه هرگز به خاطر((كمـي افراد)) دچار ضعف و ترديـد نشـونـد و از امـواج اكثريت هراسـي به دل راه ندهند بلكه استـوار و پرتلاش از ((حق)) دفاع كننـد.
اصـولا استقامت و پايداري در چنيـن شرايطـي, نشانه ((قـوت ايمان)) و اصالت اعتقاد است. معمولا آنان كه ايمان و معرفت عميقـي ندارند از كثرت مخالفان دچار شك و ترديد و هراس مي شوند و يا جـو غالب آنها را دگرگون مي كند و سيلاب اكثريت آنها را با خـود مي برد. حضرت علي(ع) مي فرمايد: (لا تستـوحشوا في طريق الهدي لقله اهله), يعني: از پيمـودن راه هدايت به دليل كمي اهل آن دچار وحشت نشويد.
مطالب ياد شده به معني نفي حضور و دخالت مردم نيست. نقش داشتـن مـردم در مسـايل اجتمـاعي نه تنها جــــايز بلكه واجب است. آيه (وشاورهم فـي الامر) هـم اهميت نظر مشـورتـي مردم را بيان مي كند.
همچنيـن در فقه برخي موضـوعات چـون: عدالت, نسب, امارت و... به وسيله ((شهرت)), يعني مشهور بودن پيـش عموم مردم ثابت مي شود كه چـون يك مساءله فني و اجتهادي است به محل خـود موكول مي شود.(1)
روايات (عليكـم بالسـواد الاعظم)(2) (و يـد الله مع الجماعه)(3) را هـم بايد با توجه به مطالب قبلـي تـوجيه و تاءويل كرد و اگر به گـونه اي تفسيـر شود كه با مطالب و روايات قبلـي متعارض شـود تـرجيح با روايات دسته اول است.
زيـرا اولا, روايات دسته اول از نظر سند و مضمون قويتر و مشهورتر و از اعتبار بيشتري برخـوردار است. و روايات دسته دوم, بعضـي مـرسل و بـرخـي ضعيف السنـد است.
ثـانيـا, روايـات دسته اول مـوافق قـرآن است.
ثالثـا, مخـالف عامه است. در سنـن ابـن ماجه از اهل سنت (حـديث شماره 3940) آمده است: (ان امتي لا تجتمع علي ضلاله فاذا راءيتـم اختلافا فعليكـم بالسـواد الاعظم)يعنـي: امت مـن بر گمراهي اتفاق نمـي كننـد. پـس اگر اختلافـي ديديـد بر شما باد به عمـوم و اكثر مردم.
خـداوند ملت و مسـوولان جمهوري اسلامـي را در راه تحقق بخشيدن به اسلام ناب محمدي ثابت قدم بدارد و از لغزشها و وسـوسه هاي فرهنگي دشمنان محفـوظ بـدارد و ان شاء الله انقلاب ما را به انقلاب حضـرت حجت (عج) متصل فرمايد.
پي نوشتها:
1 ـ برخي فقهاء شهرت را در مـوضـوعاتي چـون: ثبـوت هلال, عدالت, نسبت, نصب قاضـي و... حجت مـي دانند, البته بسياري از آنها قيد كرده انـد كه بايد شهرت مـوجب ((يقين)) شـود. (كه در ايـن صـورت يقين حجت است.) همچنين برخي, شهرت فتـوايي بيـن فقهاء را مـوجب جبران ضعف سند مـي دانند و يا شهرت روايي (يا فتـوايـي يا هردو) را مـوجب تـرجيح دو حـديث متعارض شمـرده اند.
2 ـ علامه مجلسي در تـوضيح ايـن حديث مي فرمايد: ((اي جمله الناس و معظمهم الذيـن يجتمعون علـي... سلـوك المنهج المستقيم.)) احتمال ديگر اين است كه مراد از ايـن روايت, قضيه خارجيه باشد, يعنـي اكثـر آن زمـان, شـاهـد ايـن مطلب روايت ديگـــــــري از اميرالمومنيـن(ع) است (روايت مذكور هـم از آن حضرت است.) كه در مقابل مخالفان و با اشاره به طرفداران خـود مي فرمايد: ((عليكـم بهذاالسـواد الاعظم)), يعنـي, بـر شما باد به پيـروي از اكثـريت مـوجـود و حـاضـر (يعنـي طـرفـداران خـود).
3 ـ يكـي از معاني احتمالي روايت ايـن است كه: در طريق حق دچار تفرقه نشـويد. يعني آنان كه طريق حق برگزيده اند, نبايد به خاطر مسائل جزئي و شخصـي وحـدت خـود را از دست بـدهند. لذا در روايت ديگـر آمـده است: ((ولاتفـرقـوا فـان البـركه مع الجمــــاعه)).