پاسخ تفصیلی:
((شيطان )) از طايفه ي ((جن )) است , چنان كه قرآن مي فرمايد. ((و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به ياد آور وقتي را كه به فرشتگان فرمان داديم همه بر آدم سجده كنيد و آنها همه سجده كردند; مگر ابليس كه از جنس جن بود و بدين جهت از اطاعت خدا سرپيچيد)), (كهف , آيه ي 50). فرشتگان , امكان مخالفت با فرمان هاي الهي را ندارند, (تحريم , آيه ي 6); ولي جن مانند انسان مختار است و لذا امكان نافرماني براي آنان وجود دارد. قرآن نيز آنها را به مؤمن , كافر , فاسق و صالح تقسيم مي كند, (جن , آيه ي 14) و آنها را لايق پاداش و كيفر اخروي مي دانيد, (انعام , آيه ي 128; الرحمان , آيه ي 39; اعراف , آيه ي 179; هود, آيه ي 119; سجده , آيه ي 13).
بنابراين جن مانند هر موجود ديگري , لايق و شايسته ي آفرينش است ; چرا كه از ديدگاه فلسفي , خداي فياض , هر چيزي را مي آفريند. اين كه شيطان - و نيز انسان هاي كافر و گنهكار - با اختيار خويش از مسير اصلي و هدف نهايي آفرينش خود دور شده اند, باعث نمي شود آفرينش آنان لغو و مخالفت حكمت باشد. خداوند متعال , آنها را آفريد تا با اختيار خويش , اطاعت كنند. و لازمه ي اطاعت اختياري اين است كه امكان مخالفت اختياري را نيز به آنها اعطا كند. پس مخالفت آنان , ضرري و لطمه اي به حكيمانه بودن آفرينش شان نمي زند.
آنچه گفته شد فلسفه ي آفرينش شيطان با توجه به خود او و عملكرد خود او است و مي تواند توجيه كننده ي آفرينش او باشد. اما اگر وجود شيطان را در رابطه با آفرينش انسان بسنجيم , اين سؤال مطرح مي شود كه در آيا وجود شيطان براي آفرينش انسان لازم و ضروري است يا نه ؟)) ابليس , پس از نافرماني و رانده شدن از درگاه الهي , از خداوند متعال , مهلت خواست تا انسان را فريب دهد: ((قال انظرني الي يوم يبعثون قال انك من المنظرين ; شيطان گفت ]حال كه رانده ي درگاه شدم [ پس مرا تا به روزي كه خلايق برانگيخته شوند مهلت ده ؟; خدا فرمود البته مهلت خواهي داشت )), (اعراف , آيه ي 14 و 15). از اين كه خداوند چنين فرصتي را به ابليس داده است , در مي يابيم كه فريب انسان ها از سوي شيطان در نظام آفرينش , نه تنها با هدف آفرينش انسان ناسازگار نيست ; بلكه در مسير آن هم است . قبل از بيان فلسفه وجودي شيطان براي آفرينش انسان بايد تذكر داد كه جزئيات برهان بردار نيستند و آنچه در اينجا ذكر مي شود فوايدي براي وجود شيطان در آفرينش انسان است .
انسان براي رسيدن به كمال اختياري - كه هدف آفرينش او است - بايد از دو نوع گرايش و تمايلات خوب و بد بهره مند باشد. اگر فقط گرايش به خوبي در او موجود باشد, مانند ملائكه خواهد شد و چنانچه تنها گرايش هاي مادي او را دعوت كنند, مانند حيوانات مجالي براي صعود اختياري معنوي نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد, با انتخاب ((خوبي ها)), از ملائكه برتر و به كمال مطلوب خود نائل خواهد شد و اگر (بدي ها) را برگزيد, از حيوانات پست تر خواهد بود. انسان در درون خود, داراي دو گرايش (حق و باطل ) است ; يعني , ((نفس اماره )), او را به بدها و ((عقل و فطرت )) او را به خوبي ها مي خواند و انسان در انتخاب هر يك از اين دو راه مختار و مستقل است ; اما اين استقلال در انتخاب , منافاتي ندارد. با اين كه شيطان از بيرون , وسوسه كننده و دعوت كننده ي او به بدي ها و ملائكه دعوت كننده ي او به خوبي ها هستند; انسان با اختيار خود, در ولايت شيطان يا ملائكه داخل مي شود. در اين رابطه خداوند متعال مي فرمايد: ((يا بني آدم لا يفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنه ... انا جلعنا الشياطين اوليائ للذين لا يؤمنون ; اي فرزندان آدم ! مبادا شيطان شما را فريب دهد, چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد... ما نوع شيطان را اولياي آنان كه به خداي ايمان نمي آورند قرار داده ايم )), (اعراف , آيه ي 27). و نيز فرمود: ((كتب عليه انه من تولاه فانه يضله ; در لوح تقدير چنين فرض و لازم شرده كه هر كس شيطان را پيشواي خود سازد وي او را گمراه كند)), (حج , آيه ي 4). در جاي ديگر نيز مي فرمايد: ((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ... نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و في الاخره ; آنان كه گفتند پروردگار ما خداي يكتا است و بر اين ايمان پايدار ماندند, فرشتگان بر آنان نازل شوند... ما ]فرشتگان [ در دنيا و آخرت اولياي شما در دنيا و آخرت هستيم .)) به عبارت ديگر, نفس اماره - كه خود ((اماره بالسوئ)) است - انسان را آماده ي پذيرش وسوسه ها و دعوت هاي شيطان مي كند و شيطان انسان را بيشتر گمراه مي كند. ((و يعاضد لي الهوي ...; خدايا من از شيطان شكايت دارم كه ... هواي نفس را تقويت مي كند)), (بحار, ج 94, ص 143) پيروي از عقل و فطرت نيز كه هدايت دروني هستند - انسان را لايق رحمت هاي خاص الهي از سوي ملائكه مي كند. وجود شيطان براي دعوت به بدي ها و تحريك نفس اماره , مكمل بيروني گرايش انسان به بدي هاست ; همان گونه كه وجود ملائكه و دعوت آنان به خوبي ها و تقويت عقل و فطرت مكمل بيروني گرايش انسان به خوبي است و از تعامل اين دو, انسان كامل پرورش مي يابد.
برخي ((وجود شيطان )) را عاملي براي انگيزه ي بيشتر انسان در پناه بردن به خدا مي دانند و اين پناه جويي او را در مسير تكاملي قرار مي دهد. تأكيدهاي قرآن در اين رابطه فراوان است : ((قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين , و اعوذ بك رب ان يحضرون ; اي رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فريب شياطين به سوي تو پناه مي آورم و هم به تو پناه مي آورم بار خدايا از آن كه شياطين به مجلسم حضور به هم رسانند...)), (المؤمنون , آيه 97 و 98). ((فاذا قرائت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم ; چون خواهي تلاوت قرآن كني , اول از شر شيطان مردود به خدا پناه بر)), (نمل , آيه ي 98).
براي توضيح بيشتر درباره وجود شيطان و مهلت يافتن او توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:
اين پرسش، پرسشى بنيادين است كه براى هر انديشمند مسلمانى به گونهاى رخ مىنمايد و پاسخ به آن در گرو كاويدن جنبههاى مختلف آن است.
در اين پرسش سه طرف - خداوند، انسان و شيطان - قرار دارد كه به طور مختصر به بررسى آنها مىپردازيم:
1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود كه او را به كمال برساند؛ يعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مىشود و نه به فاعل؛ زيرا خداوند خود كامل على الاطلاق است و نمىتوان غايت و هدفى براى ذات او تصوّر كرد.
2. تبلور كمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از اين رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفريدم»؛ ذاريات (51)، آيه 56. زيرا با عبادت و معرفت خداوند كامل علىالاطلاق، كمال انسان تحقق مىيابد.
3. انسان عبادتگر را تنها در صورتى مىتوان متحرك به سوى كمال به حساب آورد كه آگاهانه و با اختيار، اين مسير را انتخاب كرده باشد؛ نه آن كه همانند فرشتگان به صورت تكوينى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصيان و نافرمانى خداوند نداشته باشد:
«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛ انبياء (21)، آيه 26 و 27.
و چه زيبا سروده است خواجه شيراز در اين باره:
جلوهاى كرد رُخش ديد ملك عشق نداشت غرق در غيرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. به همين جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفريد و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختيار خودش قرار داد؛ چنان كه مىفرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان داديم، حال يا سپاسگزار است و يا ناسپاس».انسان (76)، آيه 3.
5. از اينجا است كه مسأله امتحان - به عنوان يكى از اهداف واسطهاى خلقت انسان - مطرح مىشود؛ زيرا امتحان تبلور اختيار انسان است و جاى تعجب ندارد كه در آيات فراوانى از قرآن كريم، مطرح شدن اين مسأله را به گونههاى مختلف مشاهده كنيم؛ چنان كه مىفرمايد: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ»؛ «ما انسان را از نطفهاى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم»همان، آيه 2. همچنين مراجعه شود به آيات 31، سوره محمد؛ 35 سوره انبياء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره كهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملك، 15 سوره فجر و... .
6. برقرارى يك «امتحان عادلانه» تنها در گرو وجود شرايط و امكانات براى گزينش هر يك از دو طرف مسير خير و شر به وسيله انسان است. اما خداوند از آن رو كه انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مىداند و تنها براى خلقت او به خود تبريك گفته است، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»؛ مؤمنون (23)، آيه 14. در جهت انتخاب مسير كمال و خير، امكانات فراوانى را در اختيار او گذاشته است؛ از جمله:
1-6. آفرينش او بر اساس فطرت و گرايش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛ روم (30)، آيه 30.
2-6. ورود خداوند به صحنه براى كمك به هدايت انسان: «قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ يونس (10)، آيه 35.
3-6. الهام خوبىها و بدىها به انسان به منظور گزينش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آيه 28.
4-6. محبوب قرار دادن ايمان به خداوند در نهاد انسانها: «حَببَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَينَهُ فِى قُلُوبِكُمْ»؛ حجرات (49)، آيه 7.
5-6. يارى رساندن ويژه به مؤمنان در مسير زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدنْيا»؛ غافر (40)، آيه 56. با استفاده از الميزان، ج 12، ص 159.
6-6. و بالاخره گشودن راههاى هدايت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ ابراهيم (14)، آيه 12.
7. حال با وجود اين همه امكانات در جانب خير، وجود نيرويى در جانب شر موجب مىشود كه آزمايش الهى از صورى بودن در آيد؛ يعنى، وجود نيروهايى وسوسهگر كه در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه كنند، در اين صورت باعث مىشود كه انسان واقعاً در ميان دو راهىها، قرار گيرد و خود با اراده و عزم خويش مسيرى را انتخاب كند.
به عبارت ديگر وسوسههاى شيطانى باعث مىشود كه انسان به مبارزه برخيزد و با استمداد از عنايات الهى نبردى سهمگين را آغاز كند و به اين وسيله نفس او پرورش و تكامل يابد و عالىترين مدارج كمال ممكن را كسب كند و چون در اين صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقيقت شخصيت او خواه مثبت و ملكوتى يا منفى و منحط بروز پيدا مىكند، يعنى انسان نهان خود را نشان مىدهد.
از اينجا بود كه با نافرمانى ابليس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت كرد و به او مهلت داد تا در مقابل نيروهاى الهى، وسوسهگر انسان به سمت شر باشد، اما در عين حال قدرت او در اين زمينه را محدود ساخت و هيچ سلطهاى بر انسانها به او نداد. «وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَكٍّ»؛ سبا (34)، آيه 21.
8. اغواگرى شيطان نيز تنها در انسانهايى مؤثر است كه جانب شر را بر خير ترجيح مىدهند، اما خالصان و خداجويان حقيقى اندك گزندى از او نمىبيند، چنان كه شيطان خود بر ناتوانى خويش در اين زمينه اعتراف كرده و مىگويد: «فَبِعِزتِكَ لَأُغْوِيَنهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».
بنابراين وسوسهگرى شيطان، پس از روىگردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنين كسانى كه با اختيار و انتخاب خود كفر ورزيده، قابليت محبت و همراهى با پاكترين انسانهاى روى زمين را از دست دادهاند؛ سزاوار آن هستند كه به وسوسههاى شيطانى گرفتار شوند و اين خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همين دنيا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛ «آيا ندانستى كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم، آنان را شديداً تحريك كنند؟!»مريم (19)، آيه 83.