در مورد شناخت هدف آفرينش، در قالب يک مقدمه و چند نکته و تذکر، به گفتگو مي نشينيم:
الف) مقدمهتذکر اين نکته را به عنوان مقدمه خاطرنشان مي سازيم که: «آفرينش» لباس «بوجود آمدن» است که خداوند آن را بر پيکره «نيستي» (عدم) پوشانده و با «بوجود آوردن همه» آنها را از زاويه نيستي به گرماي خورشيد هستي منتقل ساخته؛ از اين رو «وجود» خود نعمتي است که از آبشار الطاف الهي سرچشمه گرفته و اگر چيزي که امکان و شايستگي آفرينش و به وجود آمدن داشت اما آفريده نمي شد آن وقت جاي انتقاد بود. زيرا عقلاً و فطرتاً معلوم است که هميشه «بودن» و «داشتن» بهتر از «نبودن» و «نداشتن» است.
درباره هدف آفرينش چند نکته گفتني است؛
اول آنكه، معناى هدف بايد مشخص شود. «هدف براى هر کار و هر راه، نقطهاى است كه آن راه و کار، به آن ختم مىشود».
دقت كافى در اين نكته، ما را از خطاهاى بسيارى ايمنى مىبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كسانى قرار گرفته است كه به معناى صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. از اين رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگى و يا از اجزاء حيات دنيوى بشر بوده و در مواردى ايدهآل براى بخشى از زندگى به حساب مىآمده، هدف براى كل حيات تلقى نمودهاند؛ و با توجه به چگونگى اين تلقى و انتخاب، دچار زيان در زندگى يا شكستهاى روحى شدهاند. در اين باب، مىتوان به كسانى اشاره كرد كه بهرهمندى از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالى كه اين تصور غلطى است؛ چرا كه آنچه جزء زندگى است نمىتواند هدف زندگى باشد. براى چنين افرادى پس از پايان زندگى، يعنى حيات دنيوى، رسيدن به هدف، هيچ تصويرى ندارد. يا كسانى كه رسيدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست، ديد منفى و مأيوسانهاى نسبت به زندگى بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگى دنيوى، نيل به هدف ديگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «زندگى» و «هدف از زندگى» از يكديگر متمايز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، بايد مافوق حيات طبيعى قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعى محض و شئون آن نگيريم.
براى آگاهى بيشتر: عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشهها (زندگى، آثار و انديشههاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص 220.
دوم: بايد هدف را به درستى بشناسيم. روشن است كه متفكران و انديشمندان بسيارى در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها درست و همه اين هدفها صحيح شناخته و به ديگران شناسانده شده باشد. ضديت و يا تناقض بسيارى از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است.
بيان يك مثال قدرى از اهميت اين نكته پرده بر مىدارد.
فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مىدانيد كه اين دارو تنها در يك داروخانه عرضه مىشود؛ امّا شما اين داروخانه را نمىشناسيد. اكنون درمىيابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر؛ تا چه حد ضرورى و جدى است. يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه براى يافتن دارو مهم است، اين كه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد، اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذير براى شما در پى خواهد آورد.
در اولين قدم از جستجو، براى يافتن هدف زندگى و راه رسيدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مىكند كه هر چند تكاندهنده است، براى هوشيارى و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنين مىگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهى رفت و يك بار زندگى را تجربه خواهى كرد» اين اخطار و گوش زد مهم و جدّى، ما را بر آن مىدارد كه با دقتى متناسب با اهميت موضوع و موشكافى بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايى براى يافته خود دست و پا كنيم.
با توجه به نكات مذكور متوجه خواهيم شد كه شناخت هدف زندگى، كار آسانى نيست تا در توان ما يا امثال ما كه خود براى اولين و آخرين بار از اين راه مىگذريم، بگنجد. گويى بايد دستى از آستين غيب برآيد و با انگشت اشارهاى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنمايد.
خوشبختانه و با كمال شعف بايد بگوييم اين دست برآمده و در تعيين هدف و چگونگى رسيدن به آن، كارى كارستان كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد ما سعادتمند و نيك فرجام باشيم و برناتوانى ما در اين باب، عليم است؛ حكيمانه و مشفقانه در حالى كه به همه جهان هستى احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند؛ هدف زندگى و راه رسيدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مىآموزد؛ و ما كه اين را كاملترين و مطمئنترين تعليم مىدانيم، با استفاده از آيات قرآنى يعنى سخن خداوند آن را براى شما باز مىگوييم.
خداوند متعال در آيات گوناگون اين حقيقت را براى ما بازگفته است كه همه جهان هستى و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پايان زندگى به سوى خداوند و از آنِ اوست:
«وَ إِلَى اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوى اوست»، (لقمان / 22).
«وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و [همه] كارها به سوى خدا بازگردانده مىشود»، (آل عمران / 109).
بر اين اساس هدف، غايت، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر تصوير كرده است، فقط خداست و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقيقت خويش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوى خداوند در حركت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم رو به سوى آن هدف و غايت داريم. هدفى كه ماوراء زندگى و عالم مادى بلكه محيط بر عوالم بالاتر، برتر و ديگر است. بنابراين، هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه اوست به اصل خويش؛ و اين عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوى خداوند.
به بيان ديگر، انسان تنزل يافته بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و كمالات از دست رفته، محدود شده و يا زير حجاب قرار گرفته خود را باز يابد و به حقيقت اصلى خود نائل شده، در موطن حقيقى يعنى قرب حضرت حق فايز گردد.
اما چگونگى رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را نيز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبيين اين چگونگى را بر دوش برترين انسانها يعنى انبياء قرار داده است و در واقع در پرتو پيروى از ايشان و عمل به هدايتها، ارشادات و تعاليم آنان است كه آدمى مىتواند به اصل خود يعنى حقيقت انسانيت و روح خدا كه هدف اصلى، اصيل و اساسى زندگى اوست، دست يازد. به بخشى از آيات خدا در اين باب توجه فرماييد: «...فَاتَّقُوا اللّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً * رسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ...؛ پس اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است: پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مىكند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، از تاريكىها به سوى روشنايى بيرون برد»، (طلاق / 10 ـ 11).
اين آيات با لحن خاصى اين حقيقت را مطرح مىكنند كه پيامبران آمدهاند تا با دستگيرى انسان، او را از تاريكىهايى كه به واسطه تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور كه همان حقيقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند.
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً؛ اى پيامبر، ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم؛ و دعوتكننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك»، (احزاب / 45 ـ 46).
اين عبارات نيز بخوبى حكايتگر اين حقيقت است كه بعثت انبيا براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناك، روشنگر راه آدمى در رسيدن به مقصود و هدف زندگىاند.
چون رسيد اندر سبا اين نور شرق | غلغلى افتاد در بلقيس و خلق |
روح هاى مرده جمله پر زدند | مردگان از گور تن سر بر زدند |
يكدگر را مژده مىدادند، هان | نك ندايى مىرسد از آسمان |
زان ندا دينها همى گردند گبز | شاخ و برگ دل همى گردند سبز |
از سليمان آن نفس چون نفخ صور | مردگان را وا رهانيد از قبور |
(مثنوى / 4/839 ـ 843)
ناگفته نماند كه قرآن كريم، ايمان و عمل صالح را دو ركن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسيدن به هدف حقيقى و اصلى انسان در زندگى تلقى كرده است. از ميان آيات بسيار، تنها به چند نمونه اشاره مىكنيم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ؛ براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم. سپس او را به پستترين [مراتب ]پستى بازگردانيديم، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند كه پاداشى بىمنت خواهند داشت»، (تين / 4 ـ 6).
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ...؛ واقعا انسان دستخوش زيان است، مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند»،(عصر / 2 ـ 3).
بنابراين، بر اساس آيات قرآن چند امر روشن گشت:
اول، هدف زندگى خارج از آن و در پايان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.
دوم، هدف زندگى رسيدن و بازگشت به حقيقت اصلى خود يعنى «حقيقت انسان» و «روح خدا» است.
سوم، خداوند چگونگى و كيفيت رسيدن به اين هدف را توسط انبياء الهى براى ما روشن ساخته است. خداوند در كنار عقل كه حجت درونى است و در راه رسيدن به هدف زندگى ما را به كلياتى رهنمون مىكند انبيا و كتب آسمانى را به منظور راهنمايى و معرفى جزئيات اين راه و مسير، فرستاده است.
چهارم، ايمان و عمل صالح دو ركن اصلى و مهم براى نيل به هدف حقيقى زندگى تلقى شده است.
از همه آنچه به طور فشرده و اجمالى گفتيم، روشن مىشود هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، كارگر، كارمند، پزشك، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در يك كلمه «انسان»، يكسان است و البته هر كس به اندازه ايمان و عمل صالح خود كه دارد و يا كسب مىكند، مىتواند به هدف حقيقى زندگى دست يابد. معنى اين سخن اين است كه عارف بودن يا مذهبى بودن، لزوما از هنرمند بودن، يا جوان بودن يا تلاشگر بودن يا پزشك و كارگر و ... بودن جدا نيست؛ بلكه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مىتوانند با شناخت صحيح هدف زندگى و چگونگى رسيدن به آن و به كار بستن اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق بخصوصى و در يك كلام «ايمان و عمل صالح» در سير به سوى خداوند و بازگشت به حقيقت انسانى شركت جويند.
با اين نگاه به هدف زندگي، تلاش در جهت ايمان وعمل صالح هر چند سخت باشد اما بسيار لذت بخش است. او رو به سوي خدا آوردن هر چند دوري برخي از اطرافيان را به دنبال دارد اما بسيار آرامش بخش و آميخته با انس و لطف است و هجران از اين وصال بسيار جانسوز است چنان که عبدالرحمن جامى در شرح اين دو بيت از مولانا جلال الدين رومى:
بشنو از نى چون حكايت مىكند | و زجدايىها شكايت مىكند |
كز نيستان تا مرا ببريدهاند | در نفيرم مرد و زن ناليدهاند |
اين گونه مىسرايد:
حبذا روزى كه پيش از روز و شب | فارغ از اندوه و آزاد از طرب |
متحد بوديم با شاه وجود | حكم غيريت به كلّى محو بود |
بود اعيانِ جهان بىچند و چون | ز امتياز علمى و عينى مصون |
نى به لوح علمشان نقش ثبوت | نى ز فيض خوان هستى خورده قوت |
نى ز حق ممتاز و نى از يكدگر | غرقه درياى وحدت سربهسر |
ناگهان در جنبش آمد بحر جود | جمله را در خود ز خود بيخود نمود |
امتياز علمى آمد در ميان | بىنشان را نشانها شد عيان |
واجب و ممكن ز هم ممتاز شد | رسم و آئين دويى آغاز شد |
بعد از آن، يك موج ديگر زد محيط | سوى ساحل آمد ارواح بسيط |
موج ديگر زد پديد آمد از آن | برزخ جامع ميان جسم و جان |
پيش آن كز زمره اهل حق است | نام آن برزخ مثال مطلق است |
موج ديگر نيز در كار آمده | جسم و جسمانى پديدار آمده |
جسم هم گرديد طورا بعد طور | تا به نوع آخرش افتاده دور |
نوع آخر آدم است و آدمى | گشته محروم از مقام محرمى |
بر مراتب سرنگون كرده عبور | پايه پايه ز اصل خويش افتاده دور |
گر نگردد باز مسكين زين سفر | نيست از وى هيچكس مهجورتر |
نى كه آغاز حكايت مىكند | زين جداييها شكايت مىكند |
اميد آنكه خداوند ما و شما و همه جوانان، دانشجويان و انسانهاى حقيقتجو را در شناخت هدف زندگى و رسيدن به آن، يارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند.
براى آشنايى بيشتر با مباحث پيش گفته، دو كتاب ذيل واقعا خواندنى است:
1. انسان از آغاز تا انجام، علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، ترجمه، تحقيق و تعليقه از صادق لاريجانى، الزهراء، تهران.
2. مقالات، استاد محمد شجاعى، سروش، تهران، ج اول.
از منابع زير نيز مىتوانيد استفاده نماييد:
1. فلسفه و هدف زندگى، محمد تقى جعفرى.
2. زندگى ايدهآل و ايدهآل زندگى، محمد تقى جعفرى.
3. انسان از ديدگاه اسلام، عبدالله نصرى.
4. فلسفه و هدف زندگى، زين العابدين قربانى.
5. هدف زندگى، شهيد مرتضى مطهرى.
در رابطه با ياد مرگ گفتني است كه امور زير در باور مرگ و يادآورى آن و پند گرفتن از آن مؤثر و مفيد است:
يك. انديشه درباره مرگ به ويژه در خلوت؛ بايد به اين نكته توجّه كرد كه: مرگ تنها پلى است كه ما را از خانه عمل به خانه پاداش و جزا منتقل مىسازد. و نيز انديشه در اين نكته كه انسان براى اين دنياى فانى و زندگى زودگذر آفريده نشده است؛ بلكه آفرينش او براى زندگانى ابدى است كه مرگ آغاز سفر بدان است.
دو. زيارت اهل قبور و تماشاى قبرهاى پوسيده و سنگ متلاشى شده و انديشه در اين مسأله كه چه انسانهايى كه روزگارانى زندگى مىكردند - فقير و غنى - و اكنون همگى در اين گورستانها خوابيدهاند و هيچ يادى از آنان نيست. اگرچه جسم آنها خاك شده و غذاى مورچگان گرديده است؛، اما آنها همگى در محضر پروردگار عالم حاضراند و پاداش رفتار نيك يا كيفر كردار بد خود را مىبينند و اين سرنوشتى است كه دير يا زود ما نيز بدان خواهيم رسيد.
سه. شركت در تشييع جنازه و تدفين اهل ايمان و يادآورى اين نكته كه روزى ما نيز همانند آن فرد، بر روى دوش آشنايان و بستگان به گور سپرده خواهيم شد. پس كردار، رفتار و گفتار خود را بر اساسى تنظيم كنيم كه مرگ ما، موجب آسايش ابدى ما بشود.
چهار. تلاوت و تدبر در آياتى كه در مورد مرگ و قيامت است؛ به ويژه نگاه انديشمندان به آيات عذاب و خود را با آن تطبيق دادن؛ و نيز مطالعه و انديشه در روايات فراوانى كه در اين باره وارد شده است. در اين موضوع مطالعه كتاب ميزان الحكمه با ترجمه فارسى توصيه مىشود. اين كتاب مجموع آيات و و روايات را در موضوعات مختلف دستهبندى كرده است.
پنج. توجه به اين نكته كه مرگ نيستى و نابودى نيست؛ بلكه دريچهاى براى ورود به عالمى بزرگتر و گسترده است، مرگ ما را از خانه عمل و امتحان به خانه ابدى محاسبه و پاداش مىبرد و هر چه ما در دنيا كِشتيم، در قبر ظهور پيدا مىكند و برداشت مىشود. كسى كه در دنيا با ايمان و عمل صالح سپرى كرد، قبر او
«روضة من رياض الجنة» است و آن كه دنيايش را با بى ايمانى و بدكردارى سپرى كرد، قبرش
«حفرة من حفر النيران» مىشود. آرى قبر همه انسانها ظاهرى مشابه دارد؛ اما باطن آن متفاوت است، يا بهشت است يا جهنم. آنكه در اين دنيا با ايمان و عمل صالح سپرى كرد، هم اكنون در بهشت است و مرگ او را به اين سعادت ابدى مىرساند. پيك مرگ براى چنين فردى هيچ نيست، مگر پيك بشارت و سعادت. زندگى بهشتمدارانه او در دنيا، باطنش بهشت شده و مرگ او را به بهشت مىبرد و قبرش بهشت خواهد شد. اما آن كه با سوء اختيار خود، در دنيا بدكردار بوده، هم اكنون در جهنم است؛ منتها همانند مردم مست و بىهوش، مىسوزد و ادراك نمىكند، آنگاه كه پيك مرگ آمد، در حقيقت او به هوش مىآيد و آنگاه جهنمى كه خود براى خود، فراهم كرده بود، به چشم جان مىبيند و با همه وجود مىچشد.
اميرالمؤمنين(ع)، فوايد ياد مرگ را امور ذيل شمردهاند:
1. ياد مرگ سبب بازداشتن انسان از بيهودگى و بازىهاى دنيوى مىشود: «به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از هزل و بيهودگى منع مىكند».
نهج البلاغه، خطبه 84، ص 66. 2. انديشه مرگ مانع انجام دادن كارهاى زشت و ناروا است: «هان! [ مرگ ]بر هم زننده لذتها، تيره كننده شهوتها، و برنده آرزوها را به ياد آريد، آنگاه كه به كارهاى زشت شتاب مىآريد».
همان، خطبه 99، ص 92. 3. ياد مرگ موجب انجام دادن اعمال و كردار نيك مىشود: «آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت»
همان، كلمات قصار 31، ص 364. 4. تذكر مرگ سبب بىرغبتى و كمخشنودى در دنيا مىشود: «آن كه مرگ را بسيار ياد كند، از دنيا به اندك خشنود شود».
همان، كلمات قصار 349، ص 423. 5. انديشه مرگ و تفكر در مردگان پيشين باعث عبرتآموزى است: «پنداشتند كه جاى مردگان تهى است؛ حال آن كه سخت مايه عبرتاند... [ مردگانشان] مايه پند باشند، بهتر است تا وسيله فخر و بزرگوارى».
همان، خطبه 221، ص 252.براي آگاهي بيشتر در اين زمينه مطالعه كتابهاي ذيل مفيد خواهد بود:
1. معاد، شهيد دستغيب شيرازى
2. معاد شناسى، علامه حسينى تهرانى
3. معاد، استادشهيد مرتضى مطهرى
4. معاد، آيت اللّه مكارم شيرازى