پاسخ تفصیلی:
جهت آشنايي كامل با مباني و پايه هاي فكري اين انجمن بخش هايي از كتاب « بازشناسي مباني فکري انجمن حجتيه ؛مرتضي فيروزآبادي ؛ نشر: باشگاه انديشه، ويراست اول: تير 84» آورده مي شود. خود شما مي توانيد با طرح سوالاتي نظر ايشان را در زمينه افكار اين انجمن جويا شويد و به طرز فكر ايشان پي ببريد.
يكم-مباني فكري انجمن حجتيه:
انجمن و نگاه نسبت به مهدويت و ظهور
در نگاه انجمن حجتيه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستي امام زمان(ارواحنا فداه) و تبعيت صرفا عبادي خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه هاي اعضاي انجمن هيچ نشانه اي از ساير ابعاد انتظار به چشم نمي خورد.
در يکي از نوشته هاي انجمن حجتيه گرچه بر اين معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نيست و بايستي محيط را اصلاح کرد طرح مي شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفي بهائيت و مبارزه به مبارزه اعتقادي با آن محدود مي شود.
در اين ديدگاه ظهور حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) به دو امر زمينه هاي منفي در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر مي گردد و نتيجه مي گيرند که انسان منتظر بايستي خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادي اجتماعي و سياسي بلکه فقط بعد اعتقادي بسازد و مهمتر آنکه بايستي نيروي خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) تشريف بياورند و انقلاب جهاني را به ثمر برسانند.
در يکي از نشريات انجمن مسئوليتهاي شيعه در هنگام غيبت چنين تفسيرمي شود:
1- انتظار: وضع انتظار و نديدن امام معصوم از بزرگترين مصيبتهاست.
2- تقليد از مجتهد جامع الشرايط
3- غمگين بودن بواسطه مفارقت آن حضرت
4- دعا براي تعجيل فرج آن حضرت
5- گريستن از دوري آن حضرت
6- تسليم و انقياد داشته باشد که براي امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند
7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت
به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از اين امر که نبايستي در دوران غيبت انرژي را تلف کرد و بايستي قدرت مسلمين را براي قيام مهدي(ارواحنا فداه) نگه داريم تاکيد شده است.
لذا همانگونه که مشاهده مي شود ذره اي از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که يکي از ارکان اصلي انتظار مي باشد سخن به ميان نيامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روايات و آيات قرآن كريم از مهمترين وظايف مسلمانان است كه متاسفانه در اين ديد به فراموشي نظري و بويژه عملي سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامي در مقام نظر اندکي در اين امر نرمش نمودند.
نشانه هاي ظهور در ديدگاه انجمن عبارت اند از:
در اثر شيوع گناه و فحشا مردم بدترين خلق خدا روي زمين مي شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار مي کند: جور سلطان، قحطي زمان و ستم حکام.
مردم از هم بيزار و همديگر را مورد لعن قرار داده و به روي هم آب دهان مي اندازند و شهادت به کفر يکديگر مي دهند.
گراني، قحطي، زلزله هاي پياپي، قتل و غارت، شيوع گناه و فساد و...
از آنجا كه انجمن با كج فهمي كليه نشانه هاي ظهور را در موارد فوق خلاصه كرده و تحقق آنان را علت ظهور مي داند؛ طبيعي است كه مي توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، يعني در زبان با آن مخالفت كرد اما در عمل از ترويج آن نگران نبود. در حقيقت ريشه هاي عدم اعتقاد انجمن حجتيه به مبارزه از اينجا نشات مي گيرد.
در ديد انجمن حجتيه ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) واکنشي است به توسعه ناهنجاري هاي اجتماعي و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقيقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمينه ي پذيرش حکومت حضرت از سوي مردم و در جهت تحقق آرمان انبياء و معصومين و نجات مستضعفين مي باشد. يعني حکومت حضرت نه سلبي بلکه ايجابي است.
شهيد مطهري انتظار را دوگونه مي داند: انتظاري که سازنده است و انتظاري که ويرانگر است.
ايشان علت اين دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار مي دانند. اگر انقلاب حضرت مهدي( ارواحنا فداه) صرفا انقلابي سلبي و انفجاري باشد. يعني همانگونه که اعضاي انجمن بيان مي کنند واکنشي به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبيعي است که هر اصلاحي محکوم است چرا که هر اصلاحي يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي گردد. در اين نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پيدا مي کند. اين گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منکر با نوعي بغض و عداوت مي نگرند.
اگر نگاه به انتظار به معناي حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهيم بودن در اين امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق مي باشد. از آيات نيز چنين بر مي آيد که ظهور حضرت مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان مي باشد. تاکيد بر وجود مظلوم و ظالم از يک طرف، تاکيد بر رخ دادن قيامهايي قبل از ظهور و وجود دولتي که به ياري حضرت خواهد شتافت همه دليل بر اين مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق مي باشد. به گفته يکي از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن(مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذيري) بودن آنان. امام زمان براي يک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمي کند و اگر چنين باشد مبارزات همه ائمه و انبياء زير سوال مي رود.
جهاد و مبارزه در ديدگاه انجمن
نگاه نسبت به مبارزه:
آنچه حقيقت امر است اينکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور يعني نتيجه گسترش فساد و در پي آن عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور چيزي به عنوان مبارزه هم برايشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژيمهاي مختلف و...نتايج آن نگاه است.
از بديهي ترين مولفه هايي که از فعاليتهاي انجمن استخراج مي شود بحث دينداري خنثي است. بدين معني که دينداري، هيچ خطري براي ديندار ندارد، دشمن ساز نيست با همه مي سازد و...
به عبارت ديگر افرادي ادعاي دفاع از دين و دينداري دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از ميدان فرار مي نمايند. در اين دينداري نه کسي کشته مي شود، نه زندان مي رود، نه اسير و نه شکنجه.
البته قطعا اين مسئله مستقل از دين است، ديني که ما مي شناسيم دين مصلحت دين است، نه مصلحت مومن. در اين دين قيام امام حسين(ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معني دارد. اگر قرار بود دينداري بي خطر باشد شهادت ائمه معصومين و همه مجاهدين در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بي معني مي شد. اگر هدف ترويج و اشاعه فرهنگي، اسلامي است آيا ظالمين و ستمگران ما را تماشا مي کنند تا فعاليت کنيم و آيا با آسايش و آرامش مي توان؟
امام خميني(ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبي مي فرمايند:
ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافتهاند كه مبارزه با رفاهطلبي سازگار نيست؛ و آنها كه تصور ميكنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهداري و رفاهطلبي منافات ندارد با الفباي مبارزه بيگانهاند. و آنهايي هم كه تصور ميكنند سرمايهداران ومرفهان بيدرد با نصيحت و پند و اندرز متنبه ميشوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك ميكنند آب در هاون ميكوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمايه، بحث قيام و راحتطلبي، بحث دنياخواهي و آخرتجويي دو مقولهاي است كه هرگز با هم جمع نميشوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.
اين چه دينداري است که سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم رژيم شاهنشاهي را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟
البته انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم تن به خطر نداده است. هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتني بر مبارزه نمي بايستي چنين باشد. با روحيه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمي توان مبارزه کرد.
بهائيت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در يک حرکت ريشه اي و بنياني امام خميني(ره) در هم پيچيد و از بين رفت و اينجاست که حقيقت مبارزه آشکار مي شود.
بر اين اساس روند فعاليتها و باصطلاح مبارزات انجمن از اين زاويه به شدت مورد نقد و ارزيابي است.
مبارزه با معلولها به جاي علتها
از جمله ايرادات وارده روند باصطلاح مبارزه كه انجمن به آن معتقد است جايگزيني معلولها به جاي علتهاست.
انجمن روزگاري بهائيت را به عنوان اصلي ترين دشمن تشخيص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگي مبارزه انجمن با بهائيت مبارزه با معلولها بود و نه علتها:
چگونه است که وزراي بهايي شاه هيچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زماني بيش از نيمي از وزراي کابينه پهلوي بهايي بودند آنگاه انجمن حجتيه جهت مبارزه با بهائيت از همين رژيم اجازه مي گرفت که شرح آن گذشت. سازش براي چه؟ با که؟ و تا کجا؟
اگر بهائيت ريشه اش اسرائيل و آمريکا و انگليس بود چگونه است که انجمن هيچگاه با علت بهائيت يعني آمريکا و اسرائيل مبارزه ننموده است.
شهيد رجايي در اين باره مي گويد:
آن موقعي که برادران و خواهران مان زير شکنجه فرياد مي کشيدند اينها مي رفتند ثابت کنند که بهائيتبر حق است، يا باطل است. و دقيقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...
خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائيت فقط بعد اعتقادي به خود گرفته و بوي اقتصادي و سياسي است. مگر مي شود اين ابعاد را از يکديگر جدانمود. مگر مي شود با فرقه اي که يکي از شعارهاي اصلي اش جدايي از سياست است مبارزه ي غير سياسي کرد.
اين چگونه مبارزه اي است که انجمن براي آن نه تنها با رژيم و قدرتمندان مبارزه نمي کرده بلکه تن به همکاري با ساواک، تکريم شاه وحتي همکاري در مقابله با مبارزين انقلاب اسلامي است.
تقيه
گاها انجمن براي توجيه سکوت و سازش با رژيم به بحث تقيه استناد مي نمايد. آنها تقيه را از تعريف حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني استفاده مي کنند. ايشان تقيه را چنين تعريف مي نمايد:
"معني تقيه که واجب است, اين است که شخص مومن در جائي که اظهار حق کردن براي او خوف و ضرر عقلائي به جان و مال يا آبروي او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان يا مال يا آبروي خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان, با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد. "
در اين تعريف هيچ جايي براي زماني که دين در خطر مي افتد و بنا به آيه شريفه قرآن با مال و جان و آبرويتان در راه خدا جهاد کنيد قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولي تر از حفظ جان و مال و آبروست و اين صراحت قرآن است. آنچه مهم است اينکه تقيه براي حفظ ايمان است نه براي مومن لذاست که اين مسئله نه تنها عقلي و شرعي به نظر نمي رسد بلکه بيشتر شبيه توجيه و اختيار کردن بهانه براي فرار از مبارزه و عملي کردن اين ديدگاه که بايستي نشست تا امام زمان(ارواحنا فداه) تشريف بياورند مي باشد.
امام خميني(ره) در اين باره در كتاب ولايت فقيه مي فرمايند:
تقيه براي حفظ اسلام و مذهب بود كه اگر تقيه نميكردند مذهب را باقي نمي گذاشتند، تقيه مربوط به فروع است مثلا وضو را اينطور يا آنطور بگير؛ اما وقتي اصول اسلام، حيثيت اسلام، در خطر است، جاي تقيه و سكوت نيست.
دين و سياست
انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه اي مبارزه با رژيم را کار سياسي پنداشته و معتقد است که آنها در سياست دخالت نمي کنند. و اين جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دليل اصلي شکل گيري اين تفکر به مسائل شخصي شيخ محمود حلبي بر مي گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نيز از همان جا نشات مي گيرد. انجمن در برهه اي براي عدم دخالت در سياست از اعضاي خود تعهد کتبي اخذ مي نموده است.
البته نقش مرجع تقليد انجمن و همچنين فزوني يافتن اهميت بهائيت در ذهن اعضاي انجمن نيز مضاف بر اين علت شد. به گونه اي كه طالب هيچ گونه مزاحمتي در راه مبارزه با بهائيت(بنا بر تعريف خود) نبودند.
آنها در توجيه اين مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکرديد دليل مي آورند که عده رسالت مبارزه(همان کار سياسي در ادبيات آنها) دارند و يک عده هم بايستي بنشينند و دفاع علمي و اعتقادي کنند و ما در طول دوران مبارزه چنين کرده ايم.
البته پاسخ چنين ادعاهايي روشن است.
مگر انقلاب اسلامي و مباني اعتقادي را مي توان از سياست نمود و مگر سياست و دخالت در آن جزئي از مباني اعتقادي ما نيست. به قول حضرت امام خميني(ره):
ما مکلفيم به اينکه در امور دخالت کنيم. ما مکلفيم در امور سياسي دخالت کنيم و مکلفيم همانطور که پيغمبر مي کرد.
نگاه نسبت به مرجعيت
از ديگر ادله اي كه انجمن براي سكوت خود و عدم شركت در مبارزات و سکوت در قبال جنايات رژيم پهلوي مي آورند بحث مرجعيت است. مي گويند که ما مقلد آقاي خويي هستيم و ايشان به مبارزه حکم ندادند. شهيد مطهري در قبال اينگونه تقليد مي فرمايند:
تقليد بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. يک نوع تقليد است که به معناي پيروي کورکورانه از محيط و عادت است که ممنوع است. اخيرا در بعضي از مردم که در جستجوي مرجع تقليد هستند مي گرديم کسي را پيدا کنيم که آنجا سر پسپاريم.، مي خواهم بگويم تقليدي که در اسلام دستور رسيده است سر سپردن نيست, چشم باز نگه داشتن است. تقليد اگر شکل سرسپردگي پيدا کرد هزارها مفاسد پيدا مي کند.... دانش تشخيص بسياري از اعمال و خلافکاريها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسي بگويد "جاهل بر عالم بحثي نيست, ما ديگر نمي فهميم شايد تکليف شرعي چنين و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اينها" اين شريک جرم است و اگر مرجعي هر راه خطائي رفت او هم دنبالش مي رود اين مفسده ايجاد مي کند.
البته گاها مسئله را به گونه اي ديگر طرح مي نمايند: که يک حکم داريم و يک موضوع( يا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اينست که با طاغوت مبارزه کنيد و مصداق آن رژيم پهلوي. آنگاه مي گويند تعيين حکم با مرجع است و تعيين مصداق با مقلد و مرجع کاري با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نيست و بدين وسيله عدم شرکت خود در مبارزات را توجيه مي کردند. مي گويند ما که حکم نداريم در سال 42 با آمريکا مبارزه کنيد لذاست که موضوع است. بر اين دليل چندين اشکال وارد است:
اول اينکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخيص نداديد حال آنکه بخش زيادي از مراجع تشخيص دادند.
دوم اينکه آقايان وظيفه مرجع را اشتباه فهميده اند. در اين مورد حضرت امام خميني(ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در بحث پيرامون روايت "الفقها امنا الرسل.... " مي فرمايند:
به حکم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و کار انبيا(ع) تنها مسئله گويي و بيان نيست...در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احکام است. که البته با بيان احکام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد...بنابر اين "الفقها امنا الرسل" يعني کليه اموري که به عهده ي پيامبران است, فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند...
امام در بخش ديگري از كتاب ولايت فقيه خود مي فرمايند:
اسلام را به مردم معرفي كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند و كاري به سياست ندارند؛ و بايد سياست از ديانت جدا باشد. اين را كه بايد ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند.
لذاست که وظيفه فقها اين نيست که مسئله بگويند و کنار بنشينند. که خود مجري هستند و بايستي وارد مصداق بويژه در چنين مسائلي گردند.
و سوم در ملاک هاي اعلميت مراجع بحث دانايي به مسائل اجتماعي و سياسي هم مي باشد چرا که اينها جزو اسلام است و اگر مرجعي فاقد چنين شرطي باشد اصولا در بحث اعلميت ايشان شک و ترديد است.
ديدگاه انجمن نسبت به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور
بر اساس کج فهمي انجمن از برخي احاديث و ادعيه، معتقد مي باشند که مبارزه و به تبع آن تشکيل حکومت قبل از ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حديث زير از امام صادق(عليه السلام) استناد مي کنند که طبق تحليل انجمن قيام و به طبع آن تشكيل حكومت اسلامي باطل خواهد بود. چرا كه مقدمه تشكيل حكومت اسلامي قيام و مبارزه است:
تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما براي دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلاي به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان بيفزايد کاري از پيش نبرد بر اين اساس انجمن معتقد است که حکومت نمي تواند بر مبناي عدالت شکل بگيرد و بايستي بر مبناي عصمت پايه ريزي شود. در اين باره موسس انجمن مي گويد:
اول شما يک افسر, يک پيشوا و رهبر معصوم...پيدا کنيد, يک رهبري که بتواند اداره اجتماع کند روي نقطه عصمت نه عدالت. ...
...الان هم مي گويي حکومت اسلامي خوب است, شما آن مصداق حاکم اسلامي را نشان بدهيد, اوني که معصوم از خطا باشد نشان بدهيد, اوني که هوا و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفسي به هيچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهيد, او بيايد توي ميدون، جلو بيفتد ملت مي افتد به خاک پايش, تمام روحانيين قربان خاک پايش ميشوند.
...عادل گاهي اشتباه مي کند, خون مردم، مال مردم، عرض مردم, ناموس مردم رانمي توان به کسي داد که خطا مي کند نمي توان سپرد به کسي که هوي و هوس دارد, بايد به کسي سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسي که گناه نکند به کسي که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسي که معصوم باشد...انشاء ا...تعالي بياري خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامي آن حاکم الهي که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقيه ا...الاعظم ولي ا...الاعظم امام زمان( ارواحنا لتراب مقدمه فدا...
مهمترين ايراد مطرح در استناد به حديث كنار گذاشتن حجم انبوهي از احاديث و روايات كه بر مبارزه ي مسلمانان و منتظران تاكيد نموده اند و علم كردن حديثي است كه در سند آن نيز ترديد است. جداي از ميزان صحت و سقم آن شهيد باهنر پاسخ مي دهد که:
...اين در مورد قيامهاي بداعيه مهدويت است يعني قيامهايي بنام مهدي( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدي...
ما در قبال دليل دوم مبني بر ضرورت وجود معصوم بايستي گفت كه بحث حکومت در اسلام بحث وظيفه است. حضرت امام خميني(ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در يک فصل به طور مفصل به بحث پيرامون ضرورت تشکيل حکومت اسلامي مي پردازند. ايشان مهمترين دلايل ضرورت تشکيل حکومت اسلامي را ماهيت و کيفيت قوانين اسلام و ضرورت اجراي آن، نيازمندي اجراي احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رويه رسول خدا(صلوات ا...عليه) و اميرالمومنين(عليه السلام ) مي دانند.
ايشان در قبال لزوم انقلاب سياسي ميفرمايند:
شرع و عقل حکم مي کند که نگذاريم وضع حکومتها به همين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا کند ايشان پيرامون اين مسئله به طرح ادله مختلف مي پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح مي نمايند:
ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالمين باشيم. همين وظيفه است که اميرالمومنين در وصيت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر ميدهد و مي فرمايد: "کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا" دشمن ستمگر و ياور و پشتيبان ستمديده باشيد. علماي اسلام موظفند با انحصار طلبي و استفاده هاي نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثيري گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. اميرالمومنين(ع) مي فرمايد من حکومت را به اين علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالي از علماي اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي و محروميت ستمديدگان ساکت ننشينند و بيکار نايستند....
...وظيفه علماي اسلام و همه مسلمانان است که به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در اين راه که راه سعادت صدها ميليون انسان است, حکومتهاي ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامي تشکيل دهند.
اکنون که شخص معيني از طرف خدا تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره غيبت تعيين نشده است تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي 200 سال بود؟ يا اينکه اسلام تکليف معين کرده است, ولي تکليف حکومتي نداريم؟ معناي نداشتن حکومت اينست که تمامي حدود و ثغور مسلمين از دست برود؛ و ما با بيحالي دست روي دست بگذاريم که هر کاري مي خواهند بکنند. و ما اگر کارهاي آنها را امضا نکنيم؛ رد نمي کنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اينکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت تعيين نکرده است, لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ارواحنا فداه) موجود بود بايد بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده بيشماري ار فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند, مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند.
لذاست که با اوصاف گفته شده اينکه نبود معصوم در دوران غيبت سبب اين مي شود که از تشکيل حکومت اسلامي صرف نظر شود چندان با مباني عقلي و شرعي سازگاري ندارد. در ديدگاه حضرت امام(ره) شرط عدالت کفايت مي کند تا در جهت زمينه سازي ظهور و اجراي احکام الهي حکومت اسلامي تشکيل شود.
ديدگاه انجمن نسبت به ولايت فقيه
همانگونه که در بحث قبل طرح گرديد انجمن در مباني اوليه و بويژه قبل از وقوع انقلاب اسلامي ايران هرگز معتقد به تشکيل حکومت اسلامي نبوده است ليکن موضع آن پس از انقلاب کمي نرمتر گشته گرچه حقيقت آن بواسطه روحيه نفاق با انقلاب چندان روشن نيست. انجمن مدعي آنست که به ولايت فقيه معتقد مي باشد و در اين راستا استناداتي را نيز آورده است ليکن با بررسي هاي صورت گرفته ولايت فقيه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خميني(ره) تبيين مي نمايند متفاوت است.
ولايت فقيه مورد تاييد انجمن در حقيقت همان ولايت عامه مراجع است. يعني اعلم ترين فقها در عين اينکه همه مراجع ولايت دارند ايشان هم ولايت دارد. به عبارت ديگر مشروعيت رهبري فقط از کانال بقيه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بين نظر مراجع و رهبري به بحث تقليد و تکليف بر مي گردد. رهبري و پيروي از آن فقط در محدوده تبعيت از مراجع و تقليد از آنها محدود شده است. در حالي که در ولايت فقيه تبيين شده توسط حضرت امام خميني(ره) ولايت فقيه ناقض ولايت مراجع مي باشد و در موارد اختلافي نظر ولي فقيه اولي بر نظر مراجع مي باشد.
در ديدگاه انجمن مرجع براي غسل, نماز، و وضو و...است نه براي جهاد و امر به معروف و حکومت و...و رهبري براي اينهاست لذاست که تعارضي هم با هم ندارند(ريشه اين نگاه در نگاه جدايي دين از سياست است) حال آنکه در ديدگاه حضرت امام خميني(ره) اصولا از شرايط مرجع داشتن بينش سياسي و اجتماعي است و اصولا مرجع براي همه اينهاست و راي ولي فقيه در اين حوزه ها ناقض راي مراجع است.
ولايت فقيه مورد تاکيد انجمن بيشتر از آنکه ولي و حاکم جامعه اسلامي باشد ناظر بر اجراي احکام ديني است. يعني بايستي در قبال حکومت ببيند کجا خطاست, جلوي آن را بگيرد. اين ديدگاه متاثر از نظر مرجع انجمن, آيت ا...خوئي است که ولي فقيه را مذکِر مي داند. در اين ديدگاه ديگر چندان سخن از اختيارات ولي فقيه به ميان نمي آيد. اين ديدگاه نيز با معني ولايت در انديشه حضرت امام خميني(ره) متفاوت است.
انجمن هر گاه سخن از ولايت فقيه به ميان آورده بسرعت آن را به ولايت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوايل انقلاب در بيانيه به اعتقاد خود به ولايت فقيه تاکيد کرد و مخاطبين رجوع به جزوه بسوي نور مي دهد اما با رجوع به جزوه فوق و تحليل آن مشخص مي گردد که منظور از ولايت فقيه مورد تاکيد انجمن همان ولايت عامه مراجع مي باشد. در اين جزوه چنين طرح مي شود که:
تفويض اختيار آن است که رهبر معصوم بخشي از اختيارات خويش را واگذار مي کند و اداره قسمتي از کستره فعاليت خويش را به ديگران مي سپارد...اما بلافاصله گفته مي شود که:
و در اين هنگام امام(عليه السلام ) رهبري مردم را به فقهاي خود نگهدار و با ايمان سپرده زمام امور شيعه را در غيبت خويش بدست با کفايت ايشان دادند. و انجمن چندان به دامنه اختيارات ولي فقيه اشاره اي ندارد. حتي در متن بالا آن را بخشي از اختيارات امام زمان(ارواحنا فداه ) مي شمارد که با نظر امام خميني(ره) مغاير است. امام خميني در کتاب ولايت فقيه مي فرمايند: " ولايت فقيه همان اختيارات رسول اکرم(صلوات ا...عليه) را دارد. " شهيد بهشتي در نقد اينگونه نگاه به ولايت فقيه مي فرمايد:
حتي مي نشينيم مسائل زمامداري و حکومت را مي خواهيم با فرمولهاي مربوط به مرجعيت معمولي حل کنيم و اين محال است. محال چون فرمولهاي مرجعيت کافي نيست...
اين گونه نگاه انجمن به ولايت فقيه را مي توان در پيشنهادهاي ايشان براي قانون اساسي نيز يافت. در اين پيشنهادها فقهاي شوراي نگهبان را مراجع تعيين مي کنند و فرماندهي کل قوا با رئيس جمهور است و رهبري عملا يک دکور و شئ زينتي است.
بخش فوق را با نظر امام خميني(ره) پيرامون ولي فقيه پايان مي دهيم:
اگر فرد لايقي که داراي اين دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکيل حکومت داد, همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مي باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود, يا اختيارات حکومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بيش از همه عالم است؛ و بعد از ايشان فضائل حضرت امير(ع) از همه بيشتر است؛ لکن زيادي فضائل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي که حضرت رسول و ديگر ائمه، صلوات ا...عليهم در تدارک و بسيج سپاه داشتند، تعيين ولات و استانداران, گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند, خداوند همان اختيارات را براي حکومت فعلي قرار داده است؛ منتها شخص معيني نيست روي عنوان " عالم عادل" است. وقتي مي گوييم ولايتي را که رسول اکرم(ص) و ائمه(صلوات ا...عليهم) داشتند، بعد از غيبت, فقيه عادل دارد؛ براي هيچ کس اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(عليهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا...عليه) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست, بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و اداره کشور و اجراي قوانين شرع مقدس, يک وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينکه براي کسي شان و مقام غير عادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر, "ولايت" مورد بحث, يعني حکومت و اجرا و اداره, بر خلاف تصوري که خيلي از افراد دارند، امتياز نيست بلکه وظيفه اي خطير است......مثلا يکي از اموري که فقيه متصدي ولايت آن است اجراي "حدود" است. آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم(ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پائين تر است بايد کمتر بزند؟...
انجمن و اقتصاد
از آنجا كه انجمن قبل از انقلاب تشكيلات گسترده اي داشته و براي اداره آن نيازمند مخارج سنگيني بوده لذا در تامين منابع مالي خمد هيچ حد و مرزي را نمي شناخته اند. بنابر ادعاي آقاي عماد الدين باقي در كتاب در شناخت حزب قاعدين زمان در راس انجمن بعضا جمعي از سرمايه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ايشان آندسته از سرمايه داران و تجاري است كه خارج از چهارچوب اسلامي و ديني به جمع آوري ثروت مشغولند. طبيعي است كه در چنين تشكيلاتي اهداف نيز در خدمت خواست سرمايه داران قرار ميگيرد. از سوي ديگر انجمن در تامين منابع مالي خود متمسك به سرمايه داران وابسته به دربار از جمله خيامي(سهامدار شركت ايران ناسيونال ) و...گرديده است و در چنين فضايي انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غيرطبيعي به نظر مي رسد. مسئله مهمتر اينكه در جامعه اي که کوخ نشينان بسياري وجود داشت انجمني ها به بهانه ي اينکه در اين مکانها مجالس امام زمان(ارواحنا فداه) تشکيل مي شود و يا اينكه خداوند حس زيبايي دوستي و راحتي را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهاي و بزرگ و تجملاتي مي زيسته اند. معني اين حركت در حقيقت منحصر كردن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه مي باشد. به عبارت ديگر فاصله ميان محرومين كوخ نشين ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمي دهد.
نكته جالب رغبت سرمايه داران و بازاريان به اين امر بود. چرا كه گمان مي شد با پرداخت وجوهات شرعي تكليف از دوشمان برداشته مي شود و آرامش اخروي تامين مي گردد.
اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است ليكن بواسطه تخصصي بودن بحث نمي توان وارد آن شد. اما برخي شواهد من جمله مقابله با برخي اقدامات پس انقلاب كه نفع آن به عموم مردم مي رسيده و يا برچسب زدن به برخي از علما كه اقدام به تبيين مواضع اقتصادي اسلام مي نموده اند شان از اختلافات ميان ديدگاههاي اقتصادي آنان مي باشد.
دين عوامانه
از جمله ايرادات تئوريك به انجمن ترويج نگاه عوامانه نسبت به دين است. يعني دنبال دادن تحليلي عوامانه از دين بوده و سعي مي كردند براي سوالات از برخي مسائل ديني توجيهات عوامانه بياورند. به عبارت ديگر مي كوشيدند ميان تقاضا و خواسته ها و تمايلات خودشان با مسائل دين جمع كنند و به دين داري كه مورد قبولشان است برسند.
نمود اين عمل در درست كردن توجيهات عوامانه براي برخي فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و يا فلسفه درست كردن براي برخي اعمال من جمله حج بوده است. حتي گفته مي شود كه برخي بازاريان تفسير قرآن و يا فلسفه احكام مي گفته اند. البته بديهي است تفسير قرآن و احاديث كار متخصصان و دين شناسان است و همانگونه كه جلوي انجام اين كار از سوي روشنفكران گرفته شده و خواهد شد، هر قشر ديگري نيز كه متخصص در اين امر نيست نيز چنين است. البته اين به معني انحصاري كردن دين نمي باشد صحبت از وجود يك حقيقت حاكم بر قرآن و روايات است كه تحليلي هر كسي به معناي صحت آن نيست.
يكي ديگر از نشانه هاي اين امر استناد بيش از حد انجمن به خواب و جايگزيني ادله عقلي با نقل خواب است. نوشته هاي انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و كرامات مي باشد. معمول بوده كه انجمن براي اثبات حقانيات و صحت اعمال خود مستند به خواب مي شده است. البته بديهي است كه ما معتقد به كرامات و خواب هستيم اما سخن در جايگزيني آن به جاي ادله عقلي است. حذف ادله عقلي و جايگزيني آن با خواب قدرت تفكر و تعقل را گرفته و در نهايت انسانهايي را به بار مي آورد كه ايمان منهاي معرفت دارند.
منابع
1- جاذبه و دافعه - شهيد مطهري
2- قيام و انقلاب مهدي – شهيد مطهري
3- ده گفتار – شهيد مطهري
4- حسين عقل سرخ – حسن رحيم پور ازغدي
5- صحيفه نور – مجموعه بيانات امام خميني(ره)
6- ولايت فقيه - امام خميني(ره)
7- منشور روحانيت - حضرت امام خميني(ره)
8- در شناخت حزب قاعدين زمان - عماد الدين باقي
9- روزنامه كيهان 6/2/82 مصاحبه با عباس سليمي نمين
10- شصت سال فراز و نشيب – سلسله مقالات سايت خبري بازتاب - فتاح غلامي
11- جريانها و سازمانهاي مذهبي- سياسي ايران - رسول جعفريان
12- ماهنامه سوره – دوره جديد شماره 3 – مصاحبه با سيد عباس نبوي دوم-بررسي عملكرد انجمن در گذشته و حال
در ادامه مطالبي تحت عنوان گذشته و حال «انجمن حجتيه»نويسنده : عباس سليمي نمين ،ارائه مي شود:
«انجمن حجتيه» براي فعالان سياسي و مذهبي جامعه ما در دهه هاي اخير نامي آشناست اما نسل جوان ما كمتر با اين نام و اهداف عوامل آن آشنايي دارد. اين انجمن كه مبارزه سطحي با فرقه ضاله بهائيت را درپيش از انقلاب وجهه همت خود ساخته بود، به جهت تخطئه مبارزه عليه رژيم ستم شاهي و خصوصاً پس از آشكار شدن همكاري اعضاي آن با دستگاه اطلاعاتي طاغوت، تدريجاً از چشم مسلمانان و متدينين حقيقي و انقلابي افتاد، و پس از انقلاب نيز همسويي هاي خواسته يا ناخواسته عوامل آن با خواست هاي نامشروع استكبار جهاني براي هدم دستاوردهاي انقلاب و حكومت ديني، در نهايت اين انجمن را به رودررويي ناگفته و ناآشكار با امام و انقلاب كشاند، بطوري كه متعاقب يك سخنراني حضرت امام(ره) كه متضمن افشاي خط انحرافي انجمن در مسائل سياسي و اجتماعي و نيز تبيين كج فهمي عوامل آن در شناخت معارف حقه شيعه و مسئله «انتظار» بود، رئيس اين انجمن به ناچار ختم فعاليت هاي آن را اعلام كرد و از آن پس انجمن حجتيه رسماً و ظاهراً تعطيل شد.
تعطيلي ظاهري فعاليت هاي انجمن حجتيه در سال61، موجب شد كه نام اين تشكيلات تا مدت زيادي از ادبيات سياسي جامعه ما حذف شود، اما براي آگاهان مسائل سياسي مسلم بود كه تلاش هاي سازمان يافته اين گروه در جهت اهداف آشكار و پنهان آن همچنان ادامه دارد.
زمستان سال گذشته انتشار خبر فعاليت هاي تفرقه افكنانه انجمن حجتيه در مناطق سني نشين كشور، بحث درباره ماهيت اين تشكيلات را بار ديگر نقل محافل سياسي جامعه ما كرد و نام «انجمن حجتيه» را دوباره برسر زبان ها انداخت.
نظر به اهميت شناخت ماهيت انحرافي اين سازمان و درك ابعاد خطرناك فعاليت هاي عوامل آن در درون و بيرون حاكميت، بر آن شديم تا بررسي وجوه پنهان و آشكار ديدگاه ها و عملكرد انجمن حجتيه را با يكي از صاحب نظران اين عرصه به بحث و گفت وگو بگذاريم.
عباس سليمي نمين مديرمسئول پيشين نشريات كيهان هوايي و تهران تايمز انتخاب ما براي گفت وگو پيرامون ماهيت اين تشكيلات بود كه اواخر سال گذشته به سراغش رفتيم و برخي پرسش ها راجع به انجمن حجتيه را با وي درميان گذاشتيم. آنچه مي خوانيد ماحصل نشست ما با اين روزنامه نگار و تحليل گر باسابقه مسائل سياسي و اجتماعي است كه تا حدود زيادي چهره واقعي انجمن حجتيه را به نسل جوان مي شناساند.
طي ماه هاي گذشته به بهانه هاي مختلف بحث انجمن حجتيه در محافل سياسي و فرهنگي مطرح شده و شواهد، حكايت از بازسازي مجدد اين انجمن و پيوندهاي جديد فكري و سياسي آن با برخي جريان هاي خاص دارد. با توجه به اينكه از سال 63 و تعطيلي ظاهري انجمن حجتيه، شاهد حضور اعضاي رسمي آن در صحنه سياسي و فرهنگي كشور نبوده ايم، احتمالا بسياري از مردم به ويژه نسل جوان با اين انجمن، سوابق، نگرش ها و فعاليت هاي آن آشنا نيستند. به همين دليل از شما مي خواهيم به عنوان مقدمه، تاريخچه شكل گيري انجمن حجتيه را بيان كنيد.
-سليمي نمين: راجع به تاريخچه انجمن حجتيه و نحوه شكل گيري آن تا بحال حرفهاي زيادي زده شده و در كتابها هم موجود است. به طور كلي بنيانگذار انجمن حجتيه آقاي شيخ محمود ذاكرزاده تولايي معروف به حلبي به شمار مي آيد كه بعد از كودتاي 28 مرداد، انجمن را تاسيس كرد. اما به نظرم تجزيه و تحليل لايه هاي مختلف انجمن حجتيه موضوعي است كه در شناخت ماهيت آن موثرتر است.
من لايه هاي تشكيل دهنده انجمن را به سه بخش تقسيم مي كنم. لايه اول عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي كه خود به دو گروه تقسيم مي شوند. گروهي كه دچار كج فهمي بودند و چون كار انجمن را يك كار مقدس مي دانستند براي تداوم فعاليت آن هر كاري ولو همكاري با ساواك را مشروع مي دانستند. از نظر آنان همكاري با رژيم، انجمن را از تعرض مصون نگه مي داشت و لذا اگر عنصري حتي در درون انجمن عليه رژيم شاه فعاليت مي كرد او را به ساواك معرفي مي كردند به اين نيت كه انجمن ادامه حيات بدهد. اينها وابستگان بي جيره و مواجب بودند كه از روي كج فهمي وابستگي پيدا كردند. گروه ديگر اما واقعا آگاهانه وابسته به رژيم بودند و اصولا انجمن را به عنوان پوششي براي اهداف كلان رژيم انتخاب كرده بودند. در اين راستا حتي بعضي از افسران عاليرتبه رژيم شاه به انجمن گرايش پيدا كرده بودند.
درواقع مهره هاي رژيم بودند؟
-سليمي نمين: بله، برخي از اينها به صورت هدايت شده به انجمن نزديك شده و در آن نفوذ كرده بودند و در مواردي خط دهي هم مي كردند. اما لايه دوم انجمن عناصر عافيت طلب بودند. يك عده از عناصر روحاني يا بازاري كه هم مي خواستند فعال باشند و در مسائل اجتماعي حضور داشته باشند و آخرتشان تامين باشد و هم در دنيا دچار مشكل و سختي نشوند. اين طيف حضور در مسائل اجتماعي را تا آنجايي قبول داشت كه خطري متوجه اش نباشد و لذا اينها انجمن حجتيه را به عنوان محمل خوبي كه هم وجهه مذهبي داشت و هم خطري از جانب رژيم متوجه آن نبود، انتخاب كردند.
اما لايه سومي هم در اعضاي انجمن حجتيه يافت مي شدند كه نه وابسته بودند و نه عافيت طلب. اين عناصر واقعا زحمت مي كشيدند و به زعم خودشان در انجمن حجتيه در حال جهاد و مبارزه بودند. منتها اين دسته هم كج فهمي خاص خود را داشتند و هدف اصلي را اشتباهي انتخاب كرده بودند.
اين لايه سوم عمدتا نيروهاي سطوح پايين انجمن را تشكيل مي دادند. عمدتاً هم جوانان دلسوزي بودند كه فكر مي كردند در آن عصر- يعني دوران پهلوي- مشكل اصلي جامعه مبارزه با بهائيت است. اين گروه واقعا گمان مي كردند كه به وظيفه الهي خود عمل مي كنند. حتي عمدتا با رژيم شاه هم بد بودند و فكر مي كردند از طريق فعاليتهاي انجمن حجتيه به رژيم ضربه مي زنند. استدلالشان هم اين بود كه رژيم شاه در كنف حمايت بهايي هاست و ضربه به بهائيت در حقيقت ضربه به رژيم شاه است. البته اين استدلال فريبنده اي بود كه احتمالا به اين جوانان القا شده بود.
آنگونه كه از بررسي مواضع اعضاي انجمن حجتيه برمي آيد، اين انجمن صرفاً يك تشكل ضد بهائيت نيست. بلكه يك جريان فكري، سياسي با تمام وجوه و مؤلفه هاست و همين مؤلفه هاست كه آن را از ساير جريان ها و گروه ها متمايز مي كند. لطفاً در رابطه با مؤلفه هاي اساسي جريان حجتيه و چارچوب هاي فكري بنيانگذاران آن توضيح بفرماييد.
-سليمي نمين: همانطوري كه عرض كردم، انجمن را به عنوان يك كل واحد نمي شود درنظر گرفت. لايه هاي مختلفي در آن وجود دارد كه عمده آنها را برشمردم. اما به هرحال در رابطه با تفكر سياسي، عمده ترين محوري كه در انجمن حجتيه مطرح مي شد اين بود كه در زمان غيبت امام عصر (عج) ورود دين به عرصه سياست غلط است. اين تئوري در رأس مجموعه مطرح مي گرديد و در بدنه به آن دامن زده مي شد.
چنين طرز تفكري هم مورد پسند استبداد بود و هم استعمار. البته اين تفكر در بخش هاي ديگري از جهان اسلام نيز سابقه داشت و اگر بررسي كنيم مي بينيم كه اين تلقي كج فهمانه از دين در برخي مناطق دنياي اسلام و از سوي عده اي به ظاهر متدين مطرح شده و در همه موارد اين تلقي مورد حمايت استعمارگران و مستبدين است.
فكر مي كنيد چه عواملي موجب مي شد تا عناصر اصلي انجمن حجتيه برداشت غلطي را مطرح و عناصر مياني و پاييني آن را بپذيرند؟
-سليمي نمين: بزرگترين عامل اين بود كه عناصر انجمن حجتيه در دشمن شناسي دچار مشكل جدي بوده و هستند. هم خودشان در شناخت دشمن مشكل داشتند و هم مي خواستند جامعه را در دشمن شناسي مشكل دار كنند. آنها پيش از انقلاب اسلامي براساس يك كج فهمي و يا تعمداً مي خواستند اولويت هاي جامعه در بحث دشمن شناسي را جابجا كنند و مبارزه با بهائيت را نسبت به مبارزه با استبداد و استعمار در اولويت قرار دهند. مي گفتند بهائيت ساخته دست استعمار است و اگر با آن مبارزه كنيم در حقيقت با استعمار مبارزه كرده ايم.
يعني معلول را به جاي علت مي نشاندند؟
-سليمي نمين: دقيقا اينطور بود. در مورد استبداد هم استدلالشان همين بود. يعني مي گفتند اگر با بهائيت مبارزه كنيم در حقيقت به رژيم شاه لطمه زده ايم. البته اين بحث را عناصر غيروابسته ولي كج فهم مطرح مي كردند. اين مسئله دقيقاً جابجايي اولويت ها بود و باعث مي شد تا بخشي از پتانسيل جامعه و توان مبارزاتي كشور در مسيري انحرافي قرار بگيرد.
ما در جوامع اسلامي از اين دشمن شناسي هاي وارونه زياد داريم. سقوط امپراتوري عثماني هم در همين راستا اتفاق افتاد. عثماني ها حقيقتاً مشكلات جدي داشتند و حكومتشان به فسادهاي زيادي آلوده بود، اما در اواخر قرن نوزدهم دشمن اصلي مسلمانان استعمار غربي بود. با اين وجود عده اي در داخل دچار اشتباه در دشمن شناسي شدند و به جاي مقابله با استعمارگران به مقابله با دولت عثماني پرداختند، نتيجه اين شد كه دولت عثماني كه بزرگترين قدرت اسلامي بود سقوط كرد و در مقابل بسياري از مناطق مسلمانان به اشغال استعمارگران اروپايي درآمد.
جريان اخوان المسلمين در مصر هم در مقطعي همين دشمن شناسي اشتباه را داشت و به جاي آنكه متوجه دشمن بزرگتر يعني استعمار باشد، تمام توان خود را متوجه خطر ماركسيسم كرده بود و سلطه غربي ها با آن تهديدها و خطرات را نمي ديد.
عليرغم همه مسائلي كه پيرامون انجمن حجتيه مطرح مي شود، اين جريان به هرحال خود را يك تشكل مذهبي قلمداد مي كرد و حتي كج فهمي هايش را هم تحت عنوان دين توجيه مي نمود. آيا غير از مذهبيون سطح پائين، عناصري از بزرگان حوزه هاي علميه هم از انجمن حجتيه حمايت مي كردند؟
-سليمي نمين: در اوايل فعاليت انجمن با توجه به اين توجيهات فريبنده برخي از علما و مراجع آنها را تاييد مي كردند ولي بعدها اين حمايت كم و يا قطع شد. اين حمايتها هم عمدتاً ناشي از عدم شناخت ماهيت انجمن بود.
آيا رهبران انجمن حجتيه با امام (ره) هم رابطه اي داشتند؟
-سليمي نمين: اصولاً انجمن حجتيه شيوه مبارزاتي امام خميني (ره) را به صراحت و با جسارت تخطئه مي كردند و بعضي وقتها كارشان به اهانت هم مي رسيد.
به چه دليلي چنين موضعي عليه امام (ره) مي گرفتند؟
-سليمي نمين: اين مخالفت ها و موضع گيري ها عمدتاً ناشي از همان جوهره فكري شان بود. يعني در زمان غيبت امام عصر (عج) ورود به عرصه سياست را غلط و موجب لطمه به دين مي دانستند و معتقد بودند كه فقط معصوم (ع) مي تواند وارد اين عرصه شود. بنابراين آنها به طور مبنايي با شيوه مبارزاتي امام (ره) مشكل داشتند. علاوه بر اختلافات مبنايي، در سطوح پائين تر و در شيوه ها هم با خط امام (ره) مشكل داشتند. بعضي از عناصر انجمن كه ژست مخالفت با رژيم را هم مي گرفتند مدعي بودند كه شيوه مبارزاتي حضرت امام (ره) موجب مي شود كه همين كارهاي مذهبي صوري هم با مشكل مواجه شود. اينها مي گفتند كه ما با مبارزه با بهائيت در حال مبارزه با استعمار و استبداد هستيم(!) اما امام (ره) با اين مبارزه علني رژيم را حساس مي كند و موجب مي شود كه همين كارها را هم نتوانيم انجام دهيم. از نگاه آنها، شيوه امام (ره) انحراف مبارزاتي بود! اين را در محافل خصوصي شان مطرح مي كردند.
اين استدلال از سوي كدام لايه انجمن حجتيه بيشتر مطرح مي شد؟
-سليمي نمين: اين بحث را عمدتا لايه سوم يعني عناصر كج فهمي كه به رژيم وابسته نبودند و فكر مي كردند كه در حال مبارزه هم هستند مطرح مي كردند. البته اصل بحث را لايه هاي بالاتر يعني وابسته ها و عافيت طلب ها مطرح مي كردند و به لايه هاي پائين تر تسري مي دادند. مي گفتند كه مبارزه سياسي امام خميني (ره) موجب گرفتار شدن و شكنجه شدن و دستگيري مبارزان مي شود و نهايتاً كل مبارزه را متوقف مي كند. آنها مبارزه مستمر را همان شيوه خودشان مي دانستند كه مستمر و عميق است! به همين دليل در برابر تفكر امام (ره) به يك تقابل جدي مي رسيدند.
اگر اين جريان ادعاي مبارزه مستمر و عميق با رژيم شاه را داشت، همكاري با ساواك و لو دادن نيروهاي انقلابي را چطور توجيه مي كرد؟ در برخي منابع اسنادي چاپ شده كه به خوبي همكاري اعضاي اصلي انجمن با ساواك را عيان مي كند؟
-سليمي نمين: بله، متاسفانه بعد از انقلاب بخشي از عناصر انجمن حجتيه توانستند در برخي دستگاه ها نفوذ كنند و از همين طريق قسمت اعظمي از اسناد همكاري اعضاي اين انجمن با ساواك به سرقت رفت. البته غير از انجمن حجتيه برخي گروهك ها نظير منافقين و توده اي ها هم چنين كارهايي انجام دادند و اسناد را دزديدند. اما عليرغم اين مسائل، اسناد زيادي به ويژه درشهرستانها از همكاري اين گروهها با ساواك به دست آمد. در رابطه با انجمن حجتيه، اين اسناد حكايت از همكاري گسترده رده هاي مياني انجمن با ساواك مي كند.
اسنادي از ارتباط افراد رده اول انجمن با ساواك هم وجود دارد؟
-سليمي نمين: بله، البته خيلي دور از انتظار هم نيست. چون شيوه مبارزاتي امام (ره) را انحرافي تلقي مي كردند، خودشان را موظف مي دانستند كه باب اين شيوه انحرافي(!) را بببندند. همكاري با ساواك و لو دادن عناصر مبارز يكي از راه هاي اصلي بستن اين باب بود.
در سالهايي كه نهضت اسلامي به اوج خود نزديك شد و تقريباً تمامي گروه هاي سياسي رهبري حضرت امام (ره) را پذيرفتند، رهبران انجمن لايه هاي پائيني خود را در بحث مقابله با شيوه مبارزاتي امام (ره) چگونه توجيه مي كردند؟
-سليمي نمين: از نخستين سالهاي دهه 50 بين لايه هاي بالايي و مياني انجمن با لايه هاي پائيني كه عمدتاً غيروابسته، متدين و مخالف رژيم اما دچار كج فهمي بودند. اختلافات زيادي ايجاد شد. تفكر حضرت امام (ره) و گسترش آن در سطح جامعه موجب ريزش شديد لايه هاي پائيني انجمن حجتيه شد. همين ريزشها باعث شد تا تبليغات انجمن عليه تفكرات امام (ره) بيشتر شود.
تاثيري هم داشت؟
-سليمي نمين: تاثير چنداني نداشت. گسترش امواج انقلاب آنقدر سريع و شديد بود كه اين تبليغات ديگر اثري نداشت. تبليغات انجمن حجتيه عليه مشي امام (ره) شايد در سالهاي دهه 40 تاثيرات اندكي را به دنبال داشت ولي در دهه 50 كه مردم آگاهي هاي بيشتري در مورد فساد رژيم شاه و جنايات آمريكايي ها در ايران پيدا كردند و نتايج اين مفاسد را به طور ملموس در مسائلي مثل جشنهاي 2500 ساله يا تغيير تقويم هجري به شاهنشاهي مشاهده نمودند، اعتقاد به ضرورت سرنگوني رژيم شاه و خلع يد از استعمار تقريباً در تمامي ايران فراگير شده بود و لذا آن دشمن شناسي مشكل دار انجمن حجتيه ديگر كسي را جذب نمي كرد.
در ابتداي دهه چهل زماني كه امام (ره) عليه رژيم شاه مبارزه را شروع كرد، استدلال هايي چون شاه شيعه است و پهلوي مسلمان است از جانب گروه هايي چون انجمن حجتيه مطرح مي شد و شايد در عده اي براي مبارزه ترديد ايجاد مي كرد، اما در دهه 50 شناخت عمومي نسبت به مفاسد رژيم پهلوي بسيار بالا رفته بود و زماني كه مردم مسلمان ايران صحنه هاي زننده جشن هنر شيراز و آن نمايشها و تئاترهاي مستهجن را مي ديدند و يا زن بارگي شاه را مشاهده مي كردند، ديگر سخن از شيعه بودن شاه هيچ چنگي به دل نمي زد.
همين عوامل موجب مي شد تا نه تنها انجمن حجتيه نتواند به تبليغات سابق خود عليه خط مشي امام (ره) ادامه دهد، بلكه شاهد آن باشد كه بسياري از عناصر سطوح پائين خودش از بدنه جدا و به نهضت امام خميني (ره) مي پيوندند. اينجا بود كه گردانندگان انجمن يك عناد و خصومت جدي با انقلاب و تفكرات امام (ره) پيدا كردند. آقاي حلبي در جلسات خصوصي و حتي رسمي عليه امام (ره) موضع گيري مي كرد و آقاي افتخار كه نفر دوم انجمن تلقي مي شد هم مرتباً روي منبر به سم پراكني عليه امام (ره) و ياران ايشان مشغول بود و اين خصومت را تا بعد از انقلاب ادامه دادند.
با توجه به اينكه پايگاه اصلي انجمن حجتيه در مشهد بود، يارگيري آنها و يا تقابل آنها با خط امام (ره) - كه در سراسر كشور گسترده بود- به چه نحوي صورت مي گرفت؟
-سليمي نمين: البته هم آقاي حلبي و هم آقاي افتخار مشهدي هستند و فعاليت انجمن در مشهد هم زياد بود، اما بعدها تهران به پايگاه اصلي انجمن تبديل شد و مشهد پايگاه دوم به شمار مي رفت. اما در مشهد به ويژه سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب با جلسات روشنگري كه روحانيت خط امام (ره) به ويژه مقام معظم رهبري داشتند، ريزش نيروي زيادي دامنگير انجمن شد. به همين خاطر نگراني هاي زيادي در رأس انجمن به وجود آمد. به گونه اي كه خود آقاي حلبي مدام به مشهد مي رفت و در جلسات خصوصي و رسمي عليه روحانيت خط امام(ره) موضع گيري مي كرد و اهانت هاي سخيفي را مطرح مي كرد. با اين وجود نتوانست از ريزش نيروها جلوگيري كند و در زمان پيروزي انقلاب انجمن حجتيه با يك بحران عظيم مواجه گرديد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مواجهه نيروهاي انقلابي با انجمن حجتيه به چه صورت پيش رفت؟
-سليمي نمين: در مورد برخوردهاي پس از انقلاب با عناصر انجمن حجتيه نيز بايد تفكيكي انجام دهيم. همانطور كه عرض كردم اكثر عناصر لايه سوم و پائيني انجمن حجتيه افراد متعهد، متدين و حتي مخالف رژيم بودند كه توسط لايه هاي بالايي با توجيهات ديني اغفال شده بودند. بسياري از اين عناصر از سالها قبل از پيروزي انقلاب بتدريج از انجمن جدا شده و به جريان مبارزه و نهضت امام خميني (ره) پيوستند. طبعاً اين عده به خوبي قابل جذب در جريان انقلاب بودند اما متاسفانه صرف داشتن سابقه فعاليت در انجمن حجتيه موجب شد تا در اوايل انقلاب با بسياري از اين عناصر برخوردهاي تند و افراطي صورت بگيرد. به نظر من با اين قشر مي بايست يك برخورد جذبي صورت مي گرفت.
آيا اين لايه بندي كه شما مي فرماييد تا اين اندازه شفاف بود كه عناصر آگاه از عناصر اغفال شده و ناآگاه تفكيك شوند؟
-سليمي نمين: بله، تا حدود زيادي شفاف بود. براي كساني كه با تشكيلات انجمن آشنايي داشتند، تميز بين عناصر اصلي و رده هاي پائيني چندان مشكل نبود. متاسفانه بعد از انقلاب ما شاهد دو برخورد افراطي و تفريطي با انجمن بوديم. يك تفكر كه تمامي اعضاي انجمن را به يك چوب مي راند و هيچ تفكيكي ميان اعضاي آن قائل نبود و براساس همين تفكر غلط، بسياري از عناصر لايه سوم انجمن كه به سادگي مي توانستند با انقلاب همراه شوند، طرد شدند. تفكر ديگر كه نگاهي خوشبينانه و تفريطي به انجمن داشت، صرف مذهبي بودن اين جريان را براي جذب در بدنه انقلاب كافي مي دانست و متاسفانه با اين سهل انگاري، عناصري از لايه هاي مياني انجمن كه بسيار خطرناك بودند توانستند در برخي پستها و مناصب حساس نفوذ كنند و زيركانه همان مشي سابق خود را كه در تقابل با ديدگاه هاي حضرت امام (ره) بود، ادامه دهند. به نظر من هر دوي اين روشها در برخورد با انجمن حجتيه اشتباه بود.
با توجه به اينكه فعاليت هاي انجمن حجتيه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي متوقف نشد، گردانندگان اين انجمن بعد از انقلاب چه شيوه اي را در پيش گرفتند؟
-سليمي نمين: بعد از پيروزي انقلاب، ما با دو مسئله جدي مواجه بوديم. يكي غرب و يكي شرق. يعني هم بلوك امپرياليستي غرب براي ما تهديد تلقي مي شد و هم بلوك كمونيستي شرق. با اين وجود انقلاب اسلامي تقابل اصلي اش با استعمار و خصوصاً آمريكا بود. يعني انقلاب اسلامي علاوه بر سرنگوني رژيم استبدادي شاه، سلطه آمريكا را هم از سر ايران كوتاه كرد. به همين دليل خصومت و دشمني آمريكا با ايران شدت بيشتري داشت و لذا مقابله با آمريكا اولويت نخست انقلاب بود. اما مي بينيم بعد از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه مبارزه با بهائيت را كنار گذاشت و پرچم مبارزه با ماركسيسم را بلند كرد. گروه هاي مطالعاتي انجمن كه سابق بر اين بحثهاي ضد بهائيت را دنبال مي كردند، مركز ثقل مباحث خود را نقد ماركسيسم قرار دادند.
قطعا در صورت ظاهر نبايد هيچ انتقادي بر مبارزه ضدماركسيستي انجمن حجتيه وارد باشد، اما وقتي عميق مي شويم و به صورت همه جانبه شرايط انقلاب و تهديدهاي فراروي آن را مورد بررسي قرار مي دهيم، مي بينيم كه مطرح كردن و بزرگ كردن خطر ماركسيسم در برابر امپرياليسم آمريكا، باز هم از يك دشمن شناسي ناقص حكايت مي كند.
يعني دقيقا مثل داستان مبارزه با بهائيت كه انجمن حجتيه قبل از انقلاب آن را به عنوان اولويت اصلي مطرح مي كرد و آن را در مقابل ضرورت مبارزه با استبداد و استعمار كه امام (ره) بر آن تاكيد داشت، قرار مي داد.
-سليمي نمين: بله، منتها من فكر مي كنم حتي اگر پيش از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه ناآگاهانه و غيرعامدانه مبارزه با بهائيت را بر مبارزه با رژيم شاه اولويت مي داد، بعد از پيروزي انقلاب، بحث مبارزه با ماركسيسم و اولويت دادن آن بر مبارزه با آمريكا يك اقدام كاملا آگاهانه و برنامه ريزي شده بود.
به چه دليل؟
-سليمي نمين: ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب، انجمن حجتيه به يكباره مبارزه با بهائيت را كنار مي گذارد و گزينه ديگري به نام ماركسيسم را به عنوان هدف مبارزه انتخاب مي كند. همين تغيير ناگهاني هدف مبارزه، مشكوك است. در حالي كه از همان سالهاي پيش از پيروزي انقلاب كاملا آشكار بود كه در دنياي دوقطبي آن روزگار، تقابل اصلي انقلاب ايران با دولت استعماري آمريكاست و تقابل با بلوك شرق در اولويت بعدي است. بنابراين بزرگ نمايي خطر ماركسيسم يك تلاش آشكار و هدفمند براي تغيير اولويت هاي جامعه و انقلاب محسوب مي شد. كمااينكه همگام با انجمن حجتيه گرايش هاي غربگرا همچون نهضت آزادي براي آنكه خط ضد آمريكايي انقلاب را كمرنگ كنند، در برابر واژه «شيطان بزرگ» كه حضرت امام (ره) در مورد آمريكا به كار مي گرفتند، اصطلاح «شيطان اكبر» را براي شوروي اختراع كردند تا بدينوسيله خطر شوروي را از آمريكا پررنگتر نشان دهند در حالي كه در دنياي واقع اينگونه نبود و شوروي حداقل در كوتاه مدت خطر چنداني براي نظام اسلامي ايجاد نمي كرد. جريان غربگرا در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب به انحاء مختلف سعي مي كرد مسئولين را نسبت به تحركات شوروي سابق در داخل ايران حساس كند. اتفاقا بعضي وقتها خبرهاي درستي هم مي دادند، اما باطن قضيه اين نبود كه خيلي دلشان به حال انقلاب سوخته باشد، بلكه مي خواستند تهديد آمريكا را كمرنگ جلوه دهند و يك رقيب براي آمريكا بتراشند. بعضي از اعضاي انجمن حجتيه هم اين كار را مي كردند. اينها مثلا سفرهايي به پاكستان داشتند و در آنجا از نيروهاي اطلاعاتي غربي اخباري در مورد فعاليت كا.گ.ب و جاسوسهاي شوروي در ايران كسب مي كردند و در اختيار مسئولين قرار مي دادند. اين اطلاعات غلط هم نبود، مسئولين هم بعضاً از اين اطلاعات استفاده مي كردند، اما حقيقت اين بود كه وابستگان به انجمن حجتيه اهداف ديگري را دنبال مي كردند و قصد داشتند تا در دشمن شناسي مردم و مسئولين انحراف ايجاد كنند و خطر ماركسيستها را از همه دشمنان بزرگتر جلوه دهند.
البته همان ماركسيستها هم بعداً سر از دامن آمريكا درآوردند.
-سليمي نمين: بحث بعدي من هم دقيقا همين موضوع است. ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب هر پرچمي كه عليه انقلاب بلند مي شود رنگ سرخ دارد. گروهكهاي معاند اكثراً ماسك ماركسيستي بر صورت داشتند. مردم مسلمان هم تبليغات ملحدانه اين گروه هاي به ظاهر ماركسيستي را يك خطر عيني و ملموس مي ديدند، در چنين شرايطي گروه هاي غربگرا و انجمن حجتيه هم با نشان دادن اين مصداقها، اينگونه تبليغ مي كردند كه خطر سرخ از هر خطري براي انقلاب بيشتر و بزرگتر است. اين را مي گفتند تا از حساسيت مردم و نظام نسبت به خطر آمريكا كم كنند و مسير بازگشت دوباره آمريكا را هموار كنند. اما امام (ره) به خوبي اين هدف را شناخت و با آن درايت بي نظير بحث «ماركسيسم آمريكايي» را مطرح كرد. آن موقع براي خود ما درك و هضم اصطلاح ماركسيسم آمريكايي سخت بود و به آساني نمي توانستيم درك كنيم كه اين گروه هاي چريكي پرچم سرخ به دست، سر در آخور آمريكا دارند، اما بعدها كه تاريخ را مطالعه كرديم، ديديم كه در خيلي از جاها، خود آمريكايي ها و انگليسي ها لولويي به نام گروه هاي ماركسيست ايجاد مي كنند تا مردم از ترس اين لولو به آنها پناه ببرند.
در همين تاريخ معاصر ايران ما شواهد زيادي در اين رابطه داريم. براساس اسناد و شواهد بسيار، در جريان مسائل ملي شدن نفت و حوادث بعد از آن، انگليسي ها مخفيانه حزب توده را تقويت مي كردند و به ويژه وجه ملحدانه ماركسيسم را برجسته مي كردند تا مردم براي فرار از گروهي كه مقدسات آنها را تهديد مي كند، چتر حمايتي نظام وابسته به غرب را بپذيرند.
به هرحال آن درايت و تيزبيني امام و بكارگيري اصطلاح «ماركسيسم آمريكايي» براي افشاي چهره واقعي گروه هاي چپ، تلاش گروه هايي مثل نهضت آزادي و انجمن حجتيه را براي انحراف در دشمن شناسي مردم خنثي كرد و بعدها با پناه بردن گروه هاي ماركسيستي و خلقي به دامان آمريكا و اروپا به درستي سخن امام راحل (ره) به اثبات رسيد و مشخص شد گروه هايي كه با سلاح روسي و با پرچم سرخ و علامت داس و چكش به مبارزه با انقلاب اسلامي برخاسته بودند، آبشخور فكري و مالي شان كجاست؟
شما گفتيد كه برخي از عناصر مياني انجمن حجتيه با استفاده از آن ديدگاه تفريطي كه در بخشي از نيروهاي انقلاب نسبت به انجمن وجود داشت توانستند در برخي مناصب نفوذ كنند، اين عده با توجه به ديدگاه هاي سابق خود مبني بر اينكه هر پرچمي قبل از ظهور حجت (عج) باطل است، چطور بعد از انقلاب عملا وارد سياست و بلكه حكومت شدند. براي اين مسئله چه توجيه شرعي داشتند؟
-سليمي نمين: همانطور كه عرض كردم اين عناصر نفوذي عمدتاً از لايه فرصت طلب انجمن بودند. آدمهاي فرصت طلب و عافيت طلب معمولا زود توجيه پيدا مي كنند. همانطور كه هدف اصلي انجمن بعد از انقلاب از مبارزه با بهائيت به مبارزه با ماركسيسم تغيير پيدا كرد، اين عناصر هم تز جدايي دين از سياست را بعد از انقلاب به آساني كنار گذاشتند و دخالت در سياست و بلكه حضور در متن حكومت را حلال كردند!
آيا مسئولين نظام نسبت به اين قضيه عكس العملي نداشتند؟
-سليمي نمين: حضرت امام (ره) تذكرات دقيقي را در اين رابطه داشتند كه متاسفانه از زاويه همان دو نگاه افراط و تفريطي مورد غفلت قرار گرفت. از يك طرف فردي مثل آقاي طيب كه واقعاً از انجمن بريده بود و به تفكرات امام(ره) اعتقاد داشت از طرف جريان افراط گرا مورد فشار شديد قرار گرفت و مجبور شد خدمت امام(ره) برود؛ از طرف ديگر برخي از كساني كه هنوز داراي ارتباط تشكيلاتي با انجمن حجتيه بودند توانستند در نهادهاي حساسي مثل وزارت امورخارجه نفوذ كنند، و حتي تا حد سفارت پيش بروند.
متأسفانه ديدگاه امام(ره) و تذكرات ايشان در مورد انجمن حجتيه توسط اين دو جريان افراط و تفريط نقض شد و بويژه از ناحيه جريان تفريط دچار خسارت هايي شديم.
به نظر شما چطور مي شد عناصر نفوذي انجمن حجتيه را از عناصر بريده و صادق آن جدا كرد؟
-سليمي نمين: ببينيد، بعد از پيروزي انقلاب، هسته مركزي انجمن حجتيه كارش را ادامه داد و مواضع منفي هم نسبت به نظام داشت. يعني اينها كه پيش از انقلاب حتي همكاري با ساواك را هم مشروع مي دانستند و شيعه بودن ظاهري شاه را يك افتخار مي دانستند، بعد از انقلاب مسائل فرهنگي و اقتصادي نظام را به شدت مورد انتقاد قرار مي دادند. اما بعضي از عناصر مياني در بدنه نظام نفوذ كردند در حالي كه همچنان ارتباط خود را با انجمن حجتيه حفظ كرده بودند. خب اين قابل تأمل بود. بايد يك مقداري ترديد مي شد در اينكه يك فردي هم امام(ره) را قبول داشته باشد هم آقاي حلبي را. آقاي حلبي به امام(ره) اهانت مي كرد و تفكري را تبليغ مي كرد كه تقابل جدي با خط امام(ره) داشت، حال چطور يك فرد مي توانست هم به امام(ره) عشق بورزد و هم مريد آقاي حلبي باشد. اين خط فاصل خوبي براي شناخت اين عناصر بود.
بعد از موضع گيري صريح حضرت امام(ره) در سال 62 عليه انجمن حجتيه، اين انجمن با صدور بيانيه اي فعاليت هاي خود را متوقف كرد. آيا عناصر نفوذي انجمن بعد از اين مرحله ارتباطات تشكيلاتي خود را قطع كردند يا پوشش ديگري براي فعاليت خود انتخاب كردند؟
-سليمي نمين: انجمن حجتيه به هيچ عنوان تعطيل نشد. تضعيف شد ولي تعطيل نشد. آنها ظاهراً بعد از سخنراني معروف امام(ره) اعلام كردند كه فعاليتشان را متوقف كردند اما عملا محافل و ارتباطات خودشان را حفظ كردند. عناصري از آنها هم كه در نظام نفوذ كرده بودند همچنان به فعاليت هاي خود براي تضعيف انقلاب ادامه دادند. عرض كردم كه يكي از نهادهاي مورد توجه انجمن حجتيه وزارت خارجه بود. به هرحال سفير شدن در يك كشور خارجي، امكان سياسي بسيار بالايي تلقي مي شود كه برخي از عناصر اين جريان به چنين مقاماتي دست پيدا كردند. يا در حوزه هاي اقتصادي فردي مثل آقاي... رئيس دخانيات شد اين فرد مسئول شاخه اصفهان و درحقيقت نفر چهارم انجمن حجتيه بود. بعداً فساد سياسي و اقتصادي و ارتباطات اين فرد با بيگانگان و ضرباتش به نظام آشكار شد.
به هرحال اينها ارتباط تشكيلاتي واهداف سازماني اشان را دنبال مي كردند و هرگز فعاليت خود را تعطيل نكردند.
به نظر مي رسد كه برخي از شخصيتها و مسئولان نظام عليرغم همه ضرباتي كه ازجانب انجمن حجتيه متوجه انقلاب شده، هنوز هم نگاه خوشبينانه اي به اين انجمن دارند، فكر مي كنيد اين مسئله از چه چيزي ناشي مي شود؟
-سليمي نمين: يك بخش اين قضيه به اين برمي گردد كه يك جريان به صورت افراطي با انجمن حجتيه بويژه لايه سوم آن برخورد كرد. متأسفانه برخي از جريانات سياسي برچسب انجمن حجتيه را به چماقي براي از صحنه بدر كردن رقباي سياسي خود تبديل كردند و سوابق چندماهه حضور يك فرد از جناح مقابل خود را در انجمن حجتيه بعنوان نقطه ضعفي بزرگ در بوق مي كردند و درحقيقت آن را به يك عامل حذف و طرد در رقابتهاي سياسي تبديل نمودند. اين استفاده ابزاري و اتهام زني هاي بي مورد و جناحي موجب شده تا عده اي فكر كنند كه خط انجمن حجتيه بزرگنمايي مي شود و اصلاً مطرح كردن اين خطر عاملي براي حذف رقيبان در عرصه سياسي است و لذا عليرغم واقعي بودن خطر انديشه هاي انجمن حجتيه براي انقلاب و نظام، آنهانسبت به قضيه بي تفاوت هستند. دليل ديگر اين است كه همه علما و بزرگان و مسئولين هشياري امام(ره) را ندارند. مثلاً فلان شخصيت بزرگ و محترم روحاني... نمي توانند حساسيت امام(ره) را نسبت به قضيه انجمن حجتيه به خوبي درك كنند چون آن بينش عميق و جريان شناسي دقيق امام(ره) را ندارند و نمي توانند تحليل كنند كه اين مباني فكري غلط و كج فهمي هاي انجمن حجتيه بود كه مورد مخالفت حضرت امام(ره) قرار داشت.
فكر نمي كنيد كساني كه به انجمن حجتيه نگاه خوش بينانه دارند، به نوعي تحت تأثير القائات اين جريان قرار گرفته اند و عناصر انجمن با ظاهرسازي مثلاً اينطور القا مي كنند كه آنها صرفاً كارهاي مذهبي و اعتقادي انجام مي دهند و دشمني ها با آنها بي مورد و ناشي از سوءتفاهمهاست؟
-سليمي نمين: چنين القائاتي متوجه امام (ره) و ياران ايشان هم بود. اما عرض كردم كه امام(ره) با آن بينش و درك بالا هرگز تحت تأثير اين القائات قرار نمي گرفت و غايت خط فكري انجمن حجتيه را در تقابل با نظام و انقلاب مي ديد.
آقاي سليمي! طي سالهاي اخير برخي از عناصري كه روزگاري با شديدترين الفاظ انجمن حجتيه را مورد حمله قرار مي دادند و حتي در مجلس سوم قانون منع انتصاب اعضاي انجمن حجتيه به مناصب عالي نظام را تصويب كردند، اكنون پس از سالها به مواضعي در عرصه سياست رسيده اند كه با جانمايه تئوري انجمن حجتيه يعني جدايي دين از سياست هيچ تفاوتي ندارد. فكر مي كنيد چه دلايلي موجب شده تا اين افراد چنين سرانجامي پيدا كنند و به اين اشتراك ديدگاه عجيب با دشمن فرضي ديروز خود برسند؟
-سليمي نمين: به نظر من در باطن اين گونه افراد هيچ صداقتي براي مخالفت با انجمن حجتيه وجود نداشته است. اين افراد در زمان حيات حضرت امام(ره) با مواضع ايشان برخورد سياسي كارانه داشتند و ادعاي آنها مبني بر پيروي از خط امام(ره) در حقيقت مانوري براي كسب قدرت بود. اين جريان در باطن خود پايبندي چنداني به بنيانهاي انقلاب نداشت و اتفاقاً در برخوردهاي صوري خود با انجمن حجتيه سراغ آدمهايي مي رفت كه واقعاً از انجمن بريده بودند. درحاليكه در مجلس سوم آن لايحه را آوردند ولي در همان مجلس با سفرايي كه مسئله دار بودند و با انجمن مرتبط بودند هيچ برخورد حساب شده اي بعمل نياوردند. اينها همه قابل مطالعه و تحقيق است.
طي ماههاي اخير اخبار متعددي از سازماندهي مجدد انجمن حجتيه و پيوندهاي جديد آن با برخي محافل و جريانهاي سياسي و مطبوعات مختلف منتشر شده است. اين اخبار را چگونه تحليل مي كنيد؟
-سليمي نمين: من هم خبرها را شنيده ام. البته سيستم اطلاعاتي ما كه فعاليتهاي انجمن حجتيه را بعنوان يك نگراني مطرح مي كند بايد سير مسئله را به صورت اطلاعاتي تدوين كند. اما به هرحال اين تحركات و پيوندها قابل پيش بيني هم بود. فردي مثل دكتر سروش از قبل از انقلاب با انجمن حجتيه پيوند داشته و در خارج از كشور عمده حساسيتش روي ماركسيسم بود. خيلي ها سروش را در خارج از كشور بعنوان كسي كه عنصر غيرمبارزي است تخطئه مي كردند، اما همين ها بعد از مدتها با او پيوند برقرار كرده اند و در قضيه جدايي دين از سياست با هم به اشتراك رسيده اند.
گروههايي مثل نهضت آزادي هم كه به لحاظ سياسي اشتراكات زيادي با انجمن حجتيه دارند و برخي از عناصر تندرو و به ظاهر ضد حجتيه اي سابق هم به اين حلقه هاي پيوند پيوسته اند.
در موقعيت كنوني انجمن حجتيه در فعاليت هاي خود چه اهدافي را دنبال مي كند؟
-سليمي نمين: به نظر من يكي از مصاديق مهمي كه امروزه از آن مي توان بعنوان تهديدآفريني انجمن حجتيه براي نظام و انقلاب ياد كرد، تفرقه افكني بين شيعه و سني است. اين يكي از مسائلي است كه عناصر انجمن حجتيه به شدت روي آن كار مي كنند.
يكي از ميراث هاي بزرگ امام خميني(ره) وحدت شيعه و سني براي مقابله با دشمنان اسلام است. امام (ره) با ايده وحدت خدمت بزرگي به مسلمانان كرد اما در حال حاضر انجمن حجتيه در صدد است تا با طرح مسائل اختلاف برانگيز ميان شيعه و سني، زحمات امام (ره) را از بين ببرد.
الان مصاديق روشني در اين زمينه وجود دارد؟
-سليمي نمين: بله، در خيلي از شهرستان ها اعضاي انجمن حجتيه در همين راستا فعاليت مي كنند و به اختلاف شيعه و سني دامن مي زنند. آنها در ميان اهل تشيع دشمن اصلي را مسلمانان سني قلمداد مي كنند و گروههاي مشابهي در ميان اهل تسنن هم دشمنان اصلي را شيعيان معرفي مي كنند. اين هم دقيقا در راستاي همان دشمن شناسي انحرافي و در حقيقت دشمن تراشي غير واقعي است.يعني قبل از انقلاب كه دشمن اصلي استبداد و استعمار بود، آنها بهائيت را مطرح مي كردند. بعد از انقلاب كه تهديد امپرياليسم مطرح بود، آنها خطر ماركسيسم را بزرگنمايي مي كردند. الان هم كه تجاوز و استعمار نوين كشورهاي اسلامي را تهديد مي كند، آنها شيعه و سني را دشمن يكديگر معرفي مي كنند.
آيا نظام در اين رابطه حساسيتي از خود نشان نمي دهد؟
-سليمي نمين: من اطلاع زيادي ندارم بايد اين را از دستگاه هاي مسئول پرسيد، اما به هر حال قضيه مهم است.
الان ساختار و تشكيلات انجمن حجتيه به چه نحو اداره مي شود؟ آيا اطلاع خاصي در اين زمينه داريد؟
-سليمي نمين: قطعا سازماندهي دارد. اعضاي انجمن جلسات و ارتباطاتشان با هم حفظ شده است.
بعد از فوت آقاي حلبي چه كسي جانشين او شده است؟
-سليمي نمين: فردي به نام افتخار است كه در تهران فعاليت مي كند.
از شركت شما در اين مصاحبه سپاسگزاريم.
(منبع:كيهان 6/2/1382)