زلزله حادثه اي طبيعي است که وراي ويران هاي ظاهري، آثار مثبت مهمي از جمله حفاظت از لايه اوزون دارد. اولا برآن اين حوادث زمينه يکسري تلاش ها و رشد علمي بشر است. به لحاظ تربيتي و معنوي نيز مانند ساير بلاها و مصيبت هاي زندگي داراي فوايد و آثاري است كه به قسمتي از آنها در ادامه اشاره مي شود.
بلا و آزمايش الهي:نخستين سرّ آزمايش الهى و امتحان ربوبى تميز دادن بين انسان هاى پاك سيرت از انسانهاى زشت سيرت است.
ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيّب ؛ خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون داريد رها كند (بلكه مىآزمايد) تا ناپاك را از پاك جدا سازد». و در رتبهى بالاتر سرّ آزمايش الهى نزديك ساختن انسانهاى پاك سيرت و مؤمن حقيقى به خداى تعالى و دور ساختن انسانهاى زشت كردار زشت سيرت از خداى تعالى است و اين خود يك نوع سنّت الهى است، به تعبيرى امتحان مؤمنين حقيقى غربال اخلاقها و كردارهاى آنان است تا رذائل از
جان آنان ريخته شده و فضائل فطرى او شكوفا گردد و اين آزمايش مؤمنين را پله پله به درجات برتر مىكشاند و آنها را مقرّب الهى مىسازد و امتحان فاسقان و كافران حقيقى ظاهر ساختن خباثتهاى درونى از فراخناى جان آنان و ريزش تدريجى فضايل قشرى و ظاهر نماى آنان است. «
و تلك الايام نداو لها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظالمين و ليمحصّ الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين؛ اين روزگار را با اختلاف ميان خلايق مي گردانيم كه مقام اهل ايمان بامتحان معلوم شود تا از شما مؤمنان هر كه ثابت در دين است گواه ديگران كند و خداوند ستمكاران را دوست نداردو تا آنكه اهل ايمان را از هر عيب و نقص پاك كند و كافران را به كيفر ستمكارى محو و نابود گرداند».
ابزار و وسيلهى آزمايش الهى خيرها و شرهاى واقعه مىباشد: «
و نبلوكم بالشرّ و الخير فتنة؛ و شما را با بدى و خوبى مىآزماييم.» و همين مضمون را در گفتارى كه از اميرمؤمنان نقل شده مىبينيم:
اميرالمؤمنين بيمار شد و گروهى به عيادت آن حضرت رفتند و عرض كردند: چگونه صبح كرديد اى اميرالمؤمنين؟ فرمود: با بدى و شر. عرض كردند: سبحان الله! چنين سخنى از چون شمايى؟! فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: «و شما را به بدى و خوبى مىآزماييم» خوبى همان تندرستى و توانگرى است و بدى همان بيمارى و نادارى است و اين هر دو براى آزمايش و امتحان است.
با اين مقدمه مىتوان گفت كه سختى و بلا بر چند قسم است و هر يك بر صنف خاصى وارد مىشود:
1) بلاهايى براى رسوا ساختن مشركان و كافران خبيث است (هم چنان كه گذشت).
2) بلاى وارد بر مؤمن كه زاييدهى گناه وى است و موجب ريزش گناه او مىگردد. «
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم؛ و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست».اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: سپاس و ستايش خدايى را كه رنج و گرفتارى پيروان ما را مايهى زدوده شدن گناهان آنان در دنيا قرار داد تا بااين رنجها و بلاها طاعتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند.
3) بلاى وارد بر مؤمن براى تصحيح ايمان است. امام صادق(ع) مىفرمايد: «بلا و گرفتارى براى مؤمن زيور است و براى آن كه خرد ورزد كرامت است. زيرا گرفتار بلا شدن و شكيبايى و پايدارى كردن در برابر آن ايمان را تصحيح مىگرداند.
4) بلاى وارد بر مؤمن موجب بيدارى او است: امام صادق(ع) مىفرمايد: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه هر چهل روز يك بار به وسيلهى بالا و گرفتارى متنبه مىشود. اين بلايا به مال او مىرسد يا به فرزندش يا به خودش كه پاداش آن را مىبيند و يا اندوهى به او مىرسد كه نمىداند از كجا رسيده است.
5) بلاى وارد بر مؤمن باعث ارتقاى ايمان است، چرا كه ايمان خوددارى درجات گوناگونى است و مؤمنين نيز داراى درجاتند و خداوند سبحان در اين باره مىفرمايد: «
هم درجات عندالله؛ مؤمنان نزد خداوند داراى درجات هستند.» جناب رسول الله(ص) در مورد اين نوع بلا مىفرمايد: خداوند براى انسان مقام و منزلتى در نظر گرفته است كه او با كرده خود بدان نمىرسد تا آن كه در بدن خود به بلايى گرفتار شود و بدين وسيله به آن مقام رسد.
6) بلاى وارد بر انبياء و مقربان درگاه الهى است كه براى ارتقاى كمال انسانى انبياء است و لذا جناب ابراهيم نبى(ع) با پيروزى در امتحان به مقام امامت رسيده است. «
و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلك للناس اماما؛ بياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پيشوايى خلق برگزينم».
با اين مقدمه روشن مىشود كه هيچ گروهى و هيچ فردى نيست كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و بلكه همه انسانها لحظه به لحظه، دم به دم مورد آزمايش قرار مىگيرند. بنابراين اى دوست عزيز، در هر يك از عملكرد و رفتارهاى خويش آزمايش الهى را ببين، همچنين با توضيحى كه گذشت، آزمايش الهى و غضب الهى جمع مىشود، چرا كه انسان مؤمنى مثل شما با يك گناه هر چند كوچك مورد غضب خداى تعالى واقع مىشويد و خداى عزيز با بلايى هر چند كوچك كه زاييده همان گناه است، شما را آزموده تا موجب پالايش جان شما گردد و جانتان از گناه تصفيه شود. اگر مىخواهيد مثالى براى شما ذكر مىكنم: مؤمنى غيبت شخصى نموده است و لذا مورد غضب الهى واقع گشته است و با اين غضب غم و اندوهى سخت بر او وارد شده است (غم اجتماعى، مالى، علمى، روحى و...) و اين غم جان او را پالايش مىكند، تصفيه مىكند، جلا مىدهد تا اين كه اندك اندك آلودگيها زدوده مىشود و با صبر در
برابر اين غم و اندوه نيز از آزمايش الهى سرافراز بيرون مىآيد.
البته اگر بخواهيم ميزان عملى به شما ارائه دهيم، بايد بگوييم كه در دين محمّدى توبه و استغفار پس از هر گناه لازم دانسته شده و ثمرهى آن دفع بلاى زاييده آن گناه است و اگر هم بلايى وارد شد، با تواضع و تسليم در برابر درگاه الهى و صبر و شكيبايى در برابر بلا هم از فشار بلا و هم از طولانى شدن بلا كاسته مىشود و البته اگر بخواهيم نمونهاى از موانع نزول بلا را نام ببريم بايد نام نماز شب سحرگاهى و صدقه را ذكر كنيم.
زلزله و بلاهاي طبيعي:به نظر مي رسد شرور طبيعي هم براي رخت بر بستگان، هم براي مصيبت ديدگان و هم براي مسلمانان مناطق ديگر خود رحمت و لطف الهي چيز ديگري نيست؛ تصديق اين مدعا با توجه به مطالب ذيل آسان مي باشد. اول، احساس شر، نقص و اختلال در خلقت ناشي از محدوديت فكري و ديدگاه حيات محوري انسان است و ما در بحث و بررسي از اين نوع شرور همواره بايد به سه موضوع توجه داشته باشيم:
الف. جهان با شناسايي جهان تفاوت دارد.
ب) نظم حاكم بر جهان هستي بر مبناي خواسته هاي انسانها نيست.
ج) مقام ربوبي بالاتر از آن است كه، بر آن احاطه داشته باشيم.
ديدگاه حيات محوري به اين معناست كه ما در تعيين قانون هستي، فقط خواسته ها و آرمانهاي خود را ملاك قرار دهيم در حالي كه بسياري از آرزوها و خواسته هاي انسان هرگز عملي نمي شود. به بيان ديگر در بررسي نقايص خلقت قانون و ملاكي را معيار قرار مي دهيم كه مربوط به مشاهدات و خواسته هاي خود ماست و دلايل عملي هرگز آنها را تأييد نمي كند.
(نگا: تكاپوگر انديشه ها صص 149-147)دوم، بر اساس تحليلهاي فلسفي و قرآني، خداوند جمال هستي را با يك سري نظام ها و قوانين ثابت و پايدار، كه ذاتي جهان است، اداره مي كند، به بيان ديگر، خداوند در جهان شيوه هاي معيني دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوه ها انجام نمي دهد.
اين قوانين، ماننده قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاي اجتماعي و الزامات ذهني _ كه در ميان انسان ها مرسوم است _ نمي باشد، بلكه يك حقيقت تكويني است كه بر اساس چگونگي جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبديل و تغيير براي آن محال است.
عالم مادي و طبيعي به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خويش و با توجه به مرتبه وجودي اش در نظام هستي داراي احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام ، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم ، محدوديت زوال و بطلال هست ، جهان طبيعت مملو از قطع ها و وصل ها ، ْآميخته با نشاط و غم، شادي و رنج ، اميد و شكست و ... است. تمامي اين آثار لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است به هر روي عالم ماده به دليل احكام مختص به خود منشأ بلاها رنجها، محنت ها، بيماري ها ، زلزله ها ، سيل ها، آتش فشان ها، و ... است كه از آن «به شرور» ياد مي كنيم. همچنين منشا خوشوقتي ها ، موفقيت ها ، شادي ها ، پيروزي ها و .. است كه ما از به «خيرات» نام مي بريم.
(نگا: توحيد مرتضي مطهري، صص 292-290) و ميزان الحكمه ج 3، باب 1265 ، ص 343-342)سوم: با تعمق و دقت در مصاديق شرهاي طبيعي مانند سيل، زلزله ، آتشفشان، جراحات بدن ناراحتي هاي روحي و رواني ، در مي يابيم كه در حقيقت اين شرور از آن جهت كه موجب درد و رنج و ناراحتي انسان مي شوند جامه شريت بر تن كرده اند ، مثلا زلزله از آن جهت كه دارايي ها و گاه عزيزان انسان را به كام خود مي گيرد. شر خوانده مي شود ، اما اگر زلزله اي بيايد و آسيب جاني و مالي در پي نداشته باشد، انسان آن را شر و منافي با لطف الهي نمي داند، بنابراين در اين قبيل از شرور ، شر واقعي همان وجود درد و اندوه در نهاد انساني است كه در صورت عدم احساس درد و رنج ، شريت به آنان اطلاق نمي شد. بنابراين ملاك شرور همان احساس درد و رنج است و ساير اموري كه متصف به شر مي شوند ، در حقيقت آنها موجبات شر را تشكيل مي دهند. نه اين كه خودشان اساسا شر باشند.
(نگا: شرح الاشارات خواجه نصير الدين طوسي، حواشي فر رازي ، ج 2، ص 80) البته بر اساس بند اول اگر اين امور را با نگاه حيات محوري تحليل نكنيم، بلكه با ديدي فراتر از آنچه كه وجود دارد تبيين نماييم ملاحظه خواهيم كرد كه اين دردها و رنجها ، درد و رنج حقيقي و واقعي نيست، مسأله اي كه در بندهاي بعدي بيشتر روشن مي شود.
چهارم: يكي از شرور در واقعه هايي همچون زلزله، مرگ عده زيادي از جمله زنان، كودكان، پيران، جوانان و ... است؛ دليلي كه ما بر شر بودن اين امر مطرح مي كنيم آن است كه مرگ نابودي و نيستي است و مردمان بي شماري در چنين وقايعي نابود مي شوند. اين تلقي به جهت آن است كه «مرگ» را ما با نگاه محدود مادي خودمان تفسير مي كنيم و الا مرگ بر اساس فرهنگ ديني تحويل گرفتن است يعني آدمي هنگام مرگ با تمام شخصيتش _ كه همان روح است _ در اختيار مأموران الهي قرار گرفته و آنان انسان را دريافت مي كنند. مرگ از ديدگاه اسلام، نيستي و نابودي نيست بلكه انتقال از عالمي به عالم ديگر بوده و در حقيقت روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوي اوست
(قيامت، 26-30، انشقاق، 6، زمر 42، نسا97، محمد 27 و ...) مرگ بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است نه انهدام، نابودي و نيستي
(نگا: عروج روح، ص 15-11) و در اين صورت آيا مي توان مرگ عده زيادي را نيستي و نابودي و شر ناميد و حال آنكه آنان به مكاني برتر و والاتر از عالم مادي صعود كرده اند؟!
امكان دارد كه گفته شود در شرور طبيعي انسانها به مرگ ناگهاني مبتلا مي شوند و مرگ ناگهاني با مرگ طبيعي و تدريجي و بر اثر طي سن و كهولت جسم متفاوت است؛ ما نيز اين تفاوت را مي پذيريم ولي بر اساس روايات مرگ ناگهاني و زود هنگام براي مؤمن ، راحتي و آسايش تقلي شده
(نگا: ميزان الحكمه، ج 9، ص 266 ، حديث 18963 و 18964) و نوعي تخفيف از مجازات وي
(نگا: همان حديث 18965 و 18966) علاوه بر آن كه در فرهنگ ديني در برابر چنين مرگي در اين نوع وقايع، عوض بزرگي به مرگان داده مي شود و آن در حكم «شهيد بودن» چنين از دست رفتگاني است . از حضرت رسوم اكرم(ص) نقل شده است كه كسي كه در اثر بيماري طاعون و نوع بيماري شكم، غرق شدن و يا فرو ريختن ساختمان و ديواري بميرد در حكم شهيد است.
(نگا : همان، ج 5، ص 198 ، ح 9801) پنجم: نوع ديگري از شرور در اين وقايع ، سختي ها و شدايد و آلام روحي است كه بر اثر از دست رفتن عزيزان و اموال و دارايي براي مصيبت ديدگان به وجود مي آيد. در فرهنگ ديني چنين وقايعي براي بازماندگان يك آزمون الهي است و با توجه به ابعاد اين آزمون آدمي به خوبي در مي يابد كه اين مصيبت ها نيز با نگاهي فراتراز نگاه محدود ما يك نعمت و لطف الهي است اگر ماقدر و منزلت ادراك و استفاده درست از آن را داشته باشيم.
از آنجا كه توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در يافتن پاسخى عميقتر يارى مىرساند، شمهاى از شعاعهاى اين نعمت بزرگ الهى را بر اساس آيات و روايات تحليل مىكنيم:
1. آزمون الهى خداوند متعال از آزمون خود، با واژههايى چون بلا و فتنه و مشتقات آنها ياد كرده است. (انبياء (21)، آيه 35؛ بقره (2)، آيه 49؛ بروج (85)، آيه 10؛ توبه (9)، آيه 126؛ مائده (5)، آيه 49؛ هود (1)، آيه 7 و ... .) واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به كار مىرود و هم براى محنت و سختى و هر دو نيز آزمون الهى به شمار مىروند. محنت براى آزمايش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شكر» انسان است.
( مفردات راغب، ص 61.) قرآن نيز «شر و خير» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است.
(انبياء (21)، آيه 35.) بنابراين نبايد پنداشت كه تنها سختىها و مشكلات، در قلمرو آزمايش الهى است؛ بلكه نعمتها، خوشىها نيز آزمون الهى به شمار مىروند.
(آل عمران (3)، آيه 186؛ عنكبوت (29)، آيات 1 - 3 و ميزان الحكمة، ج 1، ص 478، ح 1886 و ص 479، ح 1888.) 2. چرا آزمون؟ آيات و روايات با لحنهاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش كردهاند كه مهمترين آنها عبارت است از:
2-1. بلا و امتحان موجب بيدارى است. كسى كه در معرض آزمون قرار مىگيرد، بر غفلتها، آلودگىها، انحرافها و سرابها آگاهى مىيابد.
(ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.) رنج گنج آمد كه رحمتها در اوست | مغز تازه شد چو بخراشيد پوست |
مثنوى، دفتر 2، بيت 3261.
2-2. آزمون الهى، آدمى را به ياد خداوند مىاندازد. ( اعراف (7)، آيه 130؛ توبه (9)، آيه 126 و ... .)
هم از آن سو جو كه وقت درد تو | مىشوى در ذكر «ياربى» دو نو |
وقت درد و مرگ از آن سو مىنمى | چونكه دردت رفت چونى اعجمى؟ |
وقت محنت گشتهاى الله گو | چونكه محنت رفت گويى راه كو |
اين از آن آمد كه حق را بى گمان | هر كه بشناسد بود دايم بر آن |
( مثنوى، دفتر 3، ابيات 1140 - 1143) 2-3. ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبيث از پاك، و مجاهد و صابر از ظالم و كافر مىشود.
(آل عمران (3)، آيات 179، 138 و 142.) 2-4. امتحان روشن مىسازد كه آدمى، چه مقدار نيّت خالص دارد. (آل عمران (3)، آيه 154.)
گرچه خود را بس شكسته بيند او | آب صافى دان و سرگين زير جو |
چون بشوراند ترا در امتحان | آب سرگين رنگ گردد در زمان |
در تگِ جو هست سرگين اى فتى! | گرچه جو صافى نمايد مر ترا |
(مثنوى، دفتر 1، ابيات 3217 - 3219) 2-5. مواجه گشتن با ابتلا، كيفيت عمل را مشخص مىسازد.
(هود (11)، آيه 7؛ كهف (18)، آيه 7؛ ملك (67)، آيه 2.) 2-6. قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاك مىسازد.
(ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.) آن جفا با تو نباشد اى پسر! | بلكه با وصف بدى اندر تو در |
بر نمد چوبى كه آن را مرد زد | بر نمد آن را نزد بر گرد زد |
(مثنوى، دفتر 3، بيت 4011 و 4012.) 2-7. امتحان الهى، تكبر را از قلبها زدوده، در جانها تذلل و خشوع را حاكم مىكند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مىگشايد.
(ميزان الحكمة، ج 1، ص 481، ح 1895.) 2-8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مىاندوزد.
(همان، ح 1897.) چون جفا آرى فرستد گوشمال | تا ز نقصان واروى سوى كمال |
(مثنوى، دفتر 3، بيت 348.) در يك برآيند كلى، مىتوان گفت: ابتلا براى استحكام ايمان و عقيده، التجا به خداوند، فرار كردن از اوهام و رسيدن به توحيد افعالى است.
حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد | بر تن ما مىنهد اى شير مرد! |
خوف و جوع و نقص اموال و بدن | جمله بهر نقد جان ظاهر شدن |
اين وعيد و وعدهها انگيخته است | بهر اين نيك و بدى كاميخته است |
چون كه حق و باطلى آميختند | نقد و قلب اندر حرمدان ريختند |
پس محك مىبايدش بگزيدهاى | در حقايق امتحانها ديدهاى |
( مثنوى، دفتر 2، ابيات 2963 - 2967) 3. ايمان و ابتلا يك سلسله از آيات و روايات، بيانگر اين حقيقت است كه مؤمنان، به دليل ايمانشان بيشتر در معرض آزمون هستند. حتى اموال و فرزندان آنان نيز به عنوان ابزارى براى آزمايش ايشان تلقى شده است.
(انفال (8)، آيه 27 و 28؛ تغابن (64)، آيه 14 و 15.) امتحان مؤمنان، همچون زينتى دانسته شده كه فرد مؤمن بدان آراسته مىگردد
(ميزان الحكمة، ج 1، ص 487، ح 1928.) و مانند شير مادرى تلقى گشته كه فرزند خردسال، با آن سدجوع مىكند؛ گويا:
(همان، ص 488، ح 1932.) هر كه در اين بزم مقربتر است | جام بلا بيشترش مىدهند |
فرد مؤمن به قدر ايمانش از طرق گوناگون و با شدت و ضعف، به وسيله ابتلاى الهى، محك مىخورد و اين خود موجب افزايش كمى و كيفى ايمانش مىگردد؛ زيرا در پرتو اين آزمون اركان اصلى ايمانش عمق بيشترى مىيابد؛ يعنى، هم معرفتش زياد مىشود و هم انقياد، تسليم و خضوع قلبىاش افزايش مىيابد. در واقع انسان مؤمن، با اين آزمايشها قيمت و ارزش پيدا مىكند.
گندمى را زير خاك انداختند | پس ز خاكش خوشهها بر ساختند |
بار ديگر كوفتندش ز آسيا | قيمتش افزود و نان شد جان فزا |
باز نان را زير دندان كوفتند | گشت عقل و جان و فهم هوشمند |
باز آن جان چونكه محو عشق گشت | يعجب الزراع آمد بعد كشت |
(مثنوى، دفتر 1، ابيات 3165 - 3168.) به همين دليل است كه پيامبران الهى هم چون حضرت آدم،
(بقره (2)، آيات 35 - 38؛ اعراف (7)، آيات 19 - 25؛ طه (20)، آيات 115 - 123.) حضرت ابراهيم،
(بقره (2)، آيه 124؛ صافات (37)، آيات 99 - 113.) حضرت يونس،
(انبياء (21)، آيه 87 و 88؛ صافات (37)، آيه 139 و 148.) حضرت ايوب،
(انبياء (21)، آيه 83 و 84.) و حضرت رسولصلى الله عليه وآله،
(حجر (15)، آيات 6 - 8؛ اسراء (17)، آيات 90 - 93؛ تكوير (81)، آيات 22 - 25.) آن همه محنتها كشيدند و با بدترين سختىها، تنگدستىها، فقرها، فشارها، آزارها آزمايش شدند.
(عبدالله مير غنى، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.) خداوند، آزمون الهى را به عنوان سنتى حكيمانه بر جهان جارى ساخته و دنيا را با آرامش و اضطراب، سختى و راحتى و خوشى و ناراحتى در آميخته است تا انسانهاى وارسته را محك زده و مؤمنان را در طى صراط مستقيم و تداوم آن يارى بخشد.(
بقره (2)، آيه 214؛ آل عمران (3)، آيه 142؛ نساء (4)، آيه 95 و 96.) اين مسأله به قدرى اهميت دارد كه اگر فردى، خود را در معرض آزمون نديد، بايد بداند مبغوض درگاه الهى است.(ميزان الحكمة، ج 1، ص 485 و 486.)
پس بىجهت نيست كه عاشقان، كمال خود را در درد و بلا مىبينند.
بر چنين گلزار دامن مىكشيد | جزو جزوش نعره زن «هل من مزيد» |
گلشنى كز بقل رويد يكدم است | گلشنى كز عقل رويد خرم است |
(مثنوى، دفتر 6، بيت 4648 و 4649.)با توجه به آنچه گفته شد . نه اصل اين واقعه از رحمت الهي به دور است نه كشته شدن كشته شدگان و نه مصيبت مصيبت ديدگان با نگاهي فراتر از ديد اين سويي و دنيوي مي توان دريافت كه هر درد و ألمي در چنين وقايعي ، پايان خوشي دارد و در نظر ژرف و بلند ، شر ظاهري همچون نردباني است كه آدمي را به سعادت ابدي رهنمون مي سازد، اين رخدادها حكم داروي تلخي را دارد كه نهايتا به خير و مصلحت دردمند مي انجامد.
(نگا: توحيد و صدوق، ص 74) اگر انسان با چنين نگاهي به شر طبيعي بنگرد نه تنها ناراحت و نگران نمي شود بلكه گاه به استقبال آن هم مي رود.
در بلا هم مي چشم لذات او | مات اويم، مات او يم ، مات او |
عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد | اي عجب من عاشق اين هر دو ضد |