پاسخ تفصیلی:
اثبات يگانگى خدا
برهان فهم اين برهان، نيازمند توجّه به دو مقدمه است:
توحيد يعني: «اعتقاد به وحدانيت و يگانگي خداوند در ذات , صفات و افعال خويش , و عمل كردن بر اساس اين اعتقاد» اين تعريف شامل توحيد نظري - كه در مقام اعتقاد است - و توحيد عملي - كه در مقام عمل است - مي شود. توحيد نظري نيز طبق اين تعريف به توحيد در ذات , توحيد در صفات و توحيد در افعال تقسيم مي شود.
توحيد در ذات : يعني اولا" ذات خداوند يكتا است و هيچ مثل و مانندي ندارد, ثانيا": ذات او بسيط است و هيچ گونه تركيبي در آن راه ندارد.
توحيد در صفات : يعني صفات خداوند مانند علم , قدرت , حيات و... گرچه هر يك داراي مفهومي مستقل و متفاوت از ديگري هستند, و ذات خداوند نيز كه متصف به اين صفات است داراي مفهومي مستقل است , اما همه صفات و ذات خداوند به يك وجود موجود است . بنابراين : اولا، همه صفات الهي در حقيقت يك چيزند و در وجود عين يكديگرند. ثانيا" صفات خدا زايد و عارض بر ذات نيست , بلكه عين همان ذات است .
توحيد در افعال : يعني اولا" خداوند در افعال خود, مانند خلق , تدبير, هدايت و... يكتا است و ثانيا" هيچ موجودي غير از او در فعل خود مستقل نيست بلكه همه وابسته به اويند. (براي مطالعه بيشتر معاني توحيد ر.ك : آموزش كلام اسلامي , ج 1, محمد سعيدي مهر, مركز جهاني علوم اسلامي ).
نوع ادله توحيد: براي اثبات هر يك از اين مراتب و معاني توحيد به ادله متنوعي تمسك مي شود كه مي توان آنها را به دو دسته كلي ادله نقلي و غير نقلي تقسيم كرد. ادله نقلي يعني تمسك به قرآن و روايات و ادله غير نقلي شامل ادله عقلي محض و تفكر در نظام آفرينش و فطرت و امثال آن مي شود. براي اثبات توحيد در ذات و صفات , علاوه بر ادله نقلي به ادله عقلي محض تمسك مي شود كه در كتب كلامي و فلسفي موجود است و براي اثبات توحيد در افعال علاوه بر آن به آن دسته از ادله عقلي كه ناظر به تمام آفرينش است نيز تمسك مي شود زيرا نظام آفرينش , فعل خداوند است و توحيد افعالي را مي توان از فعل خداوند شناخت . اما توحيد ذاتي و صفاتي را كه ناظر به مقام ذات است نمي توان مستقيما" از فعل او شناخت .
پس از ذكر اين دو مقدمه به سؤال شما مي پردازيم :
1- دليل بر يگانگي خداوند از طريق تفكر در نظام آفرينش چگونه تقرير مي شود؟
2- آيا خداوند پس از خلق نيز در تدبير عالم نقش دارد؟
پاسخ سؤال اول : اگر مراد از يگانگي خداوند توحيد ذاتي خداوند باشد, گفته شد كه ادله غير نقلي آن ادله عقلي محض است و مستقيما" از طريق تفكر در نظام آفرينش اثبات نمي شود. تفكر در نظام آفرينش - كه فعل خداوند است - مستقيما" توحيد افعالي را ثابت مي كند. در اينجا به ذكر يك دليل عقلي بر توحيد ذاتي اكتفا مي كنيم.
ذات خداوند, نامتناهي , كامل و مطلق است و هيچ گونه محدوديتي در آن تصور نمي شود. زيرا وجوب وجود, اقتضا مي كند كه ذات الهي فاقد هيچ كمالي نباشد چرا كه فقدان كمال مساوي با نقص و نيازمندي است و نيازمندي با واجب الوجود بودن سازگاري ندارد. مقدمه دوم : اگر دو خداي واجب الوجود فرض كنيم , لازم است بين آن دو تمايز باشد, زيرا اگر هيچ تمايزي ميان آن دو نباشد, دوئيت صدق نمي كند. در اين صورت با دو احتمال مواجهيم :
احتمال اول آن است كه يكي از دو خداي مفروض كامل مطلق و نامحدود و واجد همه كمالات و ديگري فاقد برخي از كمالات باشد. در اين صورت معلوم است كه خداي حقيقي همان اولي است و دومي به دليل نقص و محدوديت نمي تواند خدا باشد. پس اين احتمال به توحيد مي انجامد.
احتمال دوم آن است كه هر يك از دو خداي مفروض داراي كمالي باشد كه ديگري فاقد آن است نتيجه اين احتمال اين است كه هيچ يك از آنها خدا نباشد.
يك. وجود هر معلولى، وابسته به علت خويش مىباشد؛ به عبارت ديگر بنابر اصل عليّت - كه در جاى خود مستدل و مبرهن گشته - هر معلولى وجود خودش را - با همه شؤون و متعلقاتش - از علّت هستىبخش خويش، دريافت مىدارد و اگر احتياج به شروط و معدّاتى هم داشته باشد، مىبايست وجود آنها هم مستند به علّت هستىبخش خودش باشد. بنابراين اگر دو، يا چند علت هستىبخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر يك از آنها، وابسته به علّت خودش مىباشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن، نخواهد داشت. و بدين ترتيب، ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها، به وجود نخواهد آمد.
دو. نظام اين جهانِ مشهود، نظام واحدى است كه در آن، پديدههاى همزمان و ناهمزمان، با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند. امّا ارتباط پديدههاى همزمان، همان تأثير و تأثراتِ علّى و معلولى گوناگون، در ميان آنها است كه موجب تغييرات و دگرگونىهايى در آنها مىشود و به هيچ وجه، قابل انكار نيست. امّا ارتباط ميان پديدههاى گذشته، حال و آينده، به اين صورت است كه پديدههاى «گذشته»، زمينه پيدايش پديدههاى «كنونى» را فراهم كردهاند و پديدههاى «كنونى» نيز به نوبه خود، زمينه پيدايش پديدههاى «آينده» را فراهم مىسازند. اگر روابط علّى و اعدادى، از ميان پديدههاى جهان برداشته شود، جهانى باقى نخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم، به وجود نخواهد آمد. چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذايى بريده شود، ديگر نمىتواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايش انسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد.
با ضميمه اين دو مقدمه، مىتوان نتيجه گرفت كه نظام اين جهان - كه شامل مجموعه پديدههاى بىشمار گذشته، حال و آينده است - آفريده يك آفريدگار مىباشد و تحت تدبير حكيمانه او اداره مىشود؛ زيرا، اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مىبود، ارتباطى ميان آفريدگان به وجود نمىآمد و نظام واحدى بر آنها حاكم نمىشد؛ بلكه هر آفريدهاى از طرف آفريدگار خودش، به وجود مىآمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار، پرورش مىيافت. در نتيجه، نظامهاى متعدد و مستقلى، به وجود مىآمد و ارتباط و پيوندى ميان آنها برقرار نمىشد. در صورتى كه نظام موجود در جهان، نظام واحد همبستهاى است و پيوند ميان پديدههاى آن، مشهود است.مصباح يزدى، محمدتقى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360؛ براى اطلاع بيشتر از تقريرهاى گوناگون اين موضوع نگاه كنيد به: طباطبايى، سيدمحمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 111 - 123.
پاسخ سؤال دوم : تدبير عالم يكي از افعال خداوند. در توحيد افعالي اثبات مي شود كه هيچ موجودي در فعل خود مستقل نيست بلكه وابسته به خداوند است . سؤال شما اين است كه آفرينش جهان با همه قوانين منظم آن به دست خداوند است اما آيا پس از خلق نيز تدبير اين جهان به دست او است ؟ به اين مطلب از دو زاويه پاسخ مي دهيم :
1- فاعليت مخلوق در سايه فاعليت آفريدگار: توحيد افعالي همه افعال را فعل خداوند مي داند. پس آيا توحيد افعالي , فاعليت ساير موجودات را انكار مي كند؟ آيا روئيدن گياه به دست خداوند است يا آب و خاك و هوا و تلاش كشاورز؟ آيا سوزاندن فعل خداوند است يا فعل آتش ؟ فيلسوفان و متكلمان در پاسخ به اين سؤال از مسأله فاعليت طولي بهره مي گيرند. هرگاه دو شيء در وقوع فعلي مؤثر باشند, نسبت فاعليت آنها از دو حال خارج نيست :
الف ) فاعليت عرضي : گاه چند فاعل در انجام كاري مشاركت مي كنند به گونه اي كه رابطه آنها با فعل و نيز رابطه آنها با يكديگر همسان و مشابه است . مثلا" چند نفر با كمك يكديگر بار سنگيني را از مكاني به مكان ديگر منتقل مي كنند. در اين صورت فاعليت فاعل هاي متعدد فاعليت عرضي است.
ب ) فاعليت طولي : اين نوع از فاعليت در جايي است كه چند فاعل در انجام فعل تأثير دارند اما تأثير برخي از آنها وابسته به برخي ديگر است . در اين موارد, فاعليت فاعل مباشر, كه مستقيما" در انجام فعل مؤثر است , معلول فاعل ديگري است كه آن فاعل ديگر را فاعل بالسبب مي نامند. فاعليت خداوند نسبت به فاعليت مخلوقات , فاعليت بالسبب است.
براي توضيح بيشتر اين مطلب بايد دقت كرد كه فاعليت هر موجودي فرع وجود او است و همانگونه كه همه موجودات در وجود خود وابسته به خداوند هستند در فاعليت خود نيز وابسته به اويند. پس هر فعلي را هم مي توان به اسباب مباشر آن نسبت داد, و هم مي توان به خداوند نسبت داد; زيرا وجود فاعل مباشر و فاعليت او مخلوق خداوند است.
تذكر: غير از عالم طبيعت , عالم ديگري وجود دارد كه به آن ماوراي طبيعت گفته مي شود. در عالم ماوراي طبيعت همه موجودات مجردند و از ماده و ماديات خبري نيست لذا تحقق افعال الهي در آن وابسته به هيچ يك از اسباب و علل مادي نيست . در اصطلاح قرآني , به عالم طبيعت , ((عالم خلق )) و به عالم ماوراي طبيعت ((عالم امر)) گفته مي شود. در فرهنگ توحيدي قرآن استناد افعال طبيعي به خداوند تأكيد شده است اما در عين حال علل طبيعي نيز انكار نشده اند. لذا گاه افعال به خداوند نسبت داده شده و گاه به اسباب طبيعي.
براي نمونه رزق را كه از شئون ربوبي الهي است گاه به خود نسبت مي دهد: ((و ما من دابه الا علي الله رزقها; و هيچ جنبنده اي نيست مگر آنكه روزي او بر عهده خدا است )), (هود / 6).
در عين حال تأمين خوراك مادران فرزندان شيرخوار را به عهده پدران مي داند: ((و علي المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف ; و خوراك و پوشاك مادران , به طور شايسته , بر عهده پدران است )), (بقره / 223).
2- وجود مخلوقات پس از خلق نيز وابسته به خداوند است . آنچه در مسأله قبل گفته شد صرفا" درباره افعال مخلوقات و نسبت آن به فعل خداوند بود. اما در اين مسأله اثبات مي شود كه وجود مخلوقات همانگونه كه در ابتداي خلق وابسته به خداوند است پس از خلق نيز وابسته به او است . و سر اين مطلب اين است كه ريشه نياز يك موجود به علت ((امكان )) او است . اگر يك شي را با قطع نظر از ما سواي خودش با وجود بسنجيم از سه حال خارج نيست : يا وجود داشتن براي او ضروري و لازم است يعني محال است كه موجود نباشد, در اين حالت به آن واجب الوجود مي گويند; يا وجود داشتن براي او ممتنع و محال است يعني محال است كه موجود باشد, در اين حالت به آن ممتنع الوجود مي گويند; و يا وجود داشتن نه براي او ضروري است و نه ممتنع بلكه مي تواند موجود باشد و مي تواند نباشد, كه به آن ممكن الوجود مي گويند. واجب الوجود حتما" موجود است و وجود او نيازي به علت ندارد. ممتنع الوجود محال است كه موجود شود و ممكن الوجود اگر علتي آن را موجود كند موجود مي شود و الا موجود نمي شود. از اين تقسيم مي فهميم سر نياز به علت ((امكان )) است . اگر شي ممكن الوجودي موجود شد در خواهيم يافت حتما" علتي آن را موجود كرده است.
نكته اي كه اين مطلب را براي آن گفتيم اين است كه امكان شي قبل و بعد از وجود تغيير نمي كند. چيزي كه ممكن الوجود است بعد از خلق و موجود شدن نيز باز ممكن الوجود است . پس در لحظه دوم وجود نيز چون ممكن الوجود است نيازمند علت است . به عبارت ديگر ممكن الوجود چه در آغاز وجود و چه در بقاي وجود وابسته به علت است . پس نمي توان گفت خداوند اين جهان را با قوانينش آفريد و از آن پس , اين جهان بر پاي خود ايستاده است و خودش با قوانينش اداره مي شود. خير, اين جهان در بقاي وجود نيز هر دم وابسته به او است .
3- استدلال قرآن بر توحيد ربوبي . قرآن كريم وجود هر مدبري را غير از خداوند انكار مي كند. استدلال بر اين مطلب در مجموع دو آيه ذكر شده است :
((لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما يصفون ; اگر در آسمان و زمين جز ((الله )) خدايان ديگري بود فاسد مي شدند ]و نظام جهان بر هم مي خورد[ منزه است خداوند پروردگار عرش از توصيفي كه آنها مي كنند)), (انبيا / 22).
((و ما كان معه من اله ج اذا" لذهب كل اله ج بما خلق و لعلا بعضهم علي بعض سبحان الله عما يصفون ; و معبودي ديگر با او نيست ; كه اگر چنين مي شد, هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مي كردند, و بعضي بر بعض ديگر برتري مي جستند منزه است خدا از آنچه آنان توصيف مي كنند)), (مؤمنون / 91).
تحليل اين برهان بدين صورت است كه اگر در عالم چند مدبر وجود داشته باشد از سه حالت خارج نيست :
1- هر مدبري به تدبير همه نظام هستي بپردازد. در اين صورت لازمه تعدد مدبر اين است كه ميان آنان اختلاف واقع شود: ((قل لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا))
2- هر مدبري به تدبير بخشي از عالم بپردازد. در اين صورت لازمه دوئيت اين است ميان تدبير دو بخش از عالم تفاوت باشد در حالي كه نظام هستي داراي اتحاد و انسجام است و از هر گونه تناقض و دو گانگي مبرا است , (ملك / 3 - 4)
و اين وحدت در نظام نشانه وحدت مدبر آن است ((اذا" لذهب كل اله ج بما خلق ))
3- يكي از مدبرها بر ديگر مدبران غلبه و سلطه داشته باشد و همه مدبرهاي ديگر را تدبير كند و به بدين ترتيب اختلاف از بين برود. در اين صورت مدبر حقيقي همان يك مدبر است و ديگر مدبرها در واقع ابزار تدبير اويند زيرا خود آنها تحت تدبير او قرار دارند ((و لعلا بعضهم علي بعض )).
براي آگاهي بيشتر در مورد خداشناسي و توحيد مطالعه كتابهاي ذيل مفيد خواهد بود:
1. بيست گفتار استاد شهيد مرتضي مطهري گفتار هفدهم
2. جهانبيني توحيدي استاد شهيد مرتضي مطهري
3. مبدأ و معاد، آيتالله جوادي آملي
4. ولايت در قرآن آيتالله جوادي آملي، ص 119، تأثير توحيد در رفتار انسان.
5. پيام قرآن، ج 2 و 3 (تفسير موضوعي)، آيتالله مکارم
6. راه خداشناسي، استاد جعفر سبحاني
7. راه شناخت خدا، محمدي ريشهري
8. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 155 - 153
9. تفسير تسنيم، آيتالله جوادي آملي، ج 1، صص 42 - 41
10.تفسير موضوعي قرآن کريم، توحيد در قرآن، ج 2، آيت الله جوادي آملي
11. خدا را چگونه بشناسيم، آيتالله مكارم شيرازي
12. الله شناسي (سه جلد)، علامه آيتالله حاج سيد محمدحسين حسيني طهراني
13. الهيات, ج 2, حسن محمد مكي عاملي
14. دروس آيتالله جعفر سبحاني, مؤسسه الامام الصادق(ع).